نام پژوهشگر: غلامعلی شرزه ای
جواد هراتی محمد علی قطمیری
هرچند افزایش رشد اقتصادی و رفاه به عنوان مهم ترین هدف مشترک دولت ها مطرح می باشد، اما رشد اقتصادی بالاتر عمدتا همراه با افزایش آلودگی های زیست محیطی می باشد. از یک سو خسارات رفاهی ناشی از آلودگی دارای تاثیر منفی بر رفاه جامعه می باشد، اما از سوی دیگر انتقال تکنولوژی پاک از طریق کاهش انتشار آلودگی همراه با تولید می تواند تاثیر مثبتی بر رفاه جامعه بگذارد. براین اساس دو پیامد جنبی آلودگی و انتقال تکنولوژی پاک دارای اثرات متضادی بر رفاه جامعه می باشد. در این رساله ضمن معرفی مبانی نظری الگوسازی رشد با وجود ملاحظات زیست محیطی سعی گردیده است، تا الگوی رشد ak را توسعه دهیم. بدین منظور با در نظرگرفتن امکان انتقال تکنولوژی پاک، الگوی مورد نظر در اقتصاد باز توسعه داده شده است. ویژگی اصلی اقتصاد موضوع مطالعه، ایجاد آلودگی در فرایند رشد اقتصادی و تأثیر منفی آن در رفاه جامعه است. انتقال تکنولوژی پاک ازطریق کاهش انتشار آلودگی، تأثیر مثبتی در کیفیت محیط زیست و رفاه جامعه بر جای میگذارد بر این اساس تاثیر دو پیامد جنبی آلودگی زیست محیطی و انتقال تکنولوژی پاک بر مقادیر نرخ رشد متغیرها و مسیر رشد وضعیت پایدار آنها مورد بررسی قرار گرفته است. بدین منظور با استفاده از نظریه کنترل بهینه و تشکیل توابع همیلتونین جاری، مساله تعادل بازار و کارا حل گردیده و نرخ های رشد وضعیت پایدار به همراه مالیات زیست محیطی بهینه به عنوان ابزاری برای انطباق این دو نرخ استخراج گردیده است. تعیین مالیات زیست محیطی از نظر کنترل پیامد جنبی منفی آلودگی و معرفی آن به عنوان نوعی پای? مالیاتی جدید حائز اهمیت است. . حل الگو به روش هامیلتونین بیانگر این نتیجه است که مقادیر نرخ رشد بر روی مسیر وضعیت پایدار و مالیات بهینه، تابع این هاست: شاخص های ترجیحات زیست محیطی مصرف کننده، کشش آلودگی نسبت به تولید، بهرهوری کل عوامل تولید، انتشار تکنولوژی پاک، نرخ رشد مصرف خارجی، نرخ استهلاک سرمایه، معکوس کشش جانشینی بین دوره ای مصرف و شاخص های تجاری. در مرحل? بعد، با استفاده از شاخص های متناظر با اقتصاد ایران، الگوی مدنظر به صورت تجربی حل شده است. نتایج حل تجربی، بیانگر این است که نرخ بهین? مالیات بر آلودگی حدوداً 15درصد است. همچنین براساس نتایج تحلیل حساسیت، شاخص های کشش آلودگی نسبت به تولید و ترجیحات زیست محیطی مصرف کننده بیشترین تأثیر را بر مالیات زیست محیطی در ایران دارد و شاخص های نرخ رشد خارجی و شاخص های تجاری کمترین تأثیر را بر مالیات زیست محیطی در ایران دارد. علاوه براین با استفاده از یک الگوی سیستم معادلات همزمان ارتباط همزمان شدت آلودگی، رشد اقتصادی و متغیرهای تجاری در ایران مورد بررسی قرار گرفته است. الگوی سیستم معادلات همزمان مشتمل بر دو معادله تولید و شدت آلودگی طراحی به روش حداقل مربعات سه مرحله ای(3sls) تخمین زده شده است. در این چارچوب، تولید تابعی از نهاده های سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی و شدت آلودگی و شدت آلودگی خود تابعی از تولید، مجذور تولید و متغیرهای تجاری باز بودن اقتصاد و سرمایه گذاری مستقیم خارجی می باشد. متغیرهای باز بودن اقتصاد و سرمایه گذاری مستقیم خارجی به عنوان مهم ترین مجراهای اثرگذاری تجارت بر کیفیت محیط زیست و از این رو ارتباط رشد و آلودگی شناخته می شوند. به منظور آزمون تجربی الگو، بعد از تایید همزمانی بین رشد اقتصادی و شدت انتشار آلودگی، دو سیستم معادلات همزمان مجزا، برای اقتصاد ایران طی دوره 1388-1345 تخمین زده شده است. نتایج بیانگر وجود رابطه غیرخطی بین رشد اقتصادی و شدت انتشار آلودگی و نیز عدم برقراری شرط پایداری توسعه در اقتصاد ایران می باشد. چراکه همراه با رشد اقتصاد، آلودگی زیست محیطی افزایش پیدا می کند. همچنین، نتایج بدست آمده نسبت به انتخاب متغیر تجاری حساس می باشد. به طوری که تاثیر شاخص باز بودن اقتصاد بر شدت آلودگی منفی بوده، درحالی که متغیر سرمایه گذاری مستقیم خارجی دارای تاثیر مثبتی بر شدت آلودگی در اقتصاد ایران است همچنین به منظور بررسی وضعیت پایداری رشد در اقتصاد ایران الگوی رشد درونزای تعمیم یافته کالیبره شده است. در این راستا با استفاده از نظریه کنترل بهینه الگو به صورت تحلیلی حل شده و مجموعه شرایط لازم برای قرار گرفتن اقتصاد بر روی مسیر رشد پایدار استخراج شده است. براین اساس شرط پایداری توسعه آن است که همراه با رشد اقتصادی، آلودگی افزایش پیدا نکند. به منظور آزمون تجربی الگو با استفاده از داده ها و مقادیر پارامترهای متناظر با اقتصاد ایران، الگو کالیبره گردیده است. تاثیر پارامترهای ضریب ریسک گریزی نسبی، ترجیحات زیست محیطی تولید کنندگان و ترجیحات زیست محیطی مصرف کنندگان، انتشار تکنولوژی پاک و پارامترهای تجاری ترجیحات مصرف کنندگان نسبت به کالای وارداتی بر نرخ رشد متغیرهای کلیدی الگو بر روی مسیر وضعیت پایدار (ss) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. نتایج بیانگر آن است که ارتباط بین رشد اقتصادی و آلودگی بر روی مسیر رشد وضعیت پایدار ، و از این رو وضعیت توسعه پایدار ، بسته به ضریب ریسک گریزی نسبی می تواند متفاوت می باشد. به طوری که برای مقادیر کوچک ضریب ریسک گریزی نسبی (کوچکتر از یک) همراه با رشد اقتصادی انتشارآلودگی افزایش پیدا نموده و برای مقادیر بزرگتر از یک ، همراه با افزایش تولید آلودگی کاهش پیدا می کند. همچنین تجزیه و تحلیل حساسیت بیانگر آن است که ترجیحات زیست محیطی تولید کنندگان و ترجیحات زیست محیطی مصرف کنندگان به ترتیب دارای بیشترین تاثیر مثبت و منفی بر موجودی آلودگی می باشد. علاوه براین پارامترهای ترجیحات مصرف کنندگان نسبت به کالای وارداتی و انتشار تکنولوژی پاک دارای تاثیر قابل توجهی بر آلودگی و شدت انتشار آلودگی می باشند. این نتایج از نقطه نظر سیاست گذاری و برنامه ریزی برای دستیابی به توسعه پایدار حائز اهیمت می باشد.
فاطمه دهقانی شاهزاده بیگمی رسول بخشی
پدیده ی گرمای جهانی از پیامدهای نامطلوب گذار به اقتصاد صنعتی است که اساسی ترین مبنای آن انتشار گازهای گلخانه ای بویژه گاز کربن دی اکسید است. از آن جایی که تغییرات آب و هوا، پدیده ای بسیار بلندمدت است، و هم چنین به این دلیل که آلودگی را نسلی ایجاد می کند اما تبعات منفی آن را نسل های بعدی به ارث می برند، هدف محوری رساله ی حاضر مطالعه ی تأثیر عدالت بین نسلی بر گرمای جهانی و از این رهگذر بر رشد اقتصادی است. نتایج این مطالعه برای منطقه ی خاورمیانه و شمال آفریقا (mena) به دست آمده اند، اما در مقیاس جهانی نیز قابل تعمیم هستند. تحقیق حاضر همانند اکثر مطالعات انجام شده در حوزه ی گرمای جهانی، رهیافت تحلیل سناریو را دنبال می کند. بر اساس ایده ی اصلی تحقیق، برخی عوامل موثر بر تحقق عدالت بین نسلی شامل 1-کاهش رجحان زمانی، 2- کمک به توسعه¬ی پایدار، 3-کمک به افزایش رشد جمعیت، 4-پیشرفت دانش و بهره وری، و 5-کاهش اتلاف منابع اقتصادی، مبنای فرضیات تحقیق و طرح سناریوها قرار گرفته اند. برای برآورده کردن اهداف پژوهش از الگوی پویای ادغام شده ی آب و هوایی-اقتصادی (dice)، که توسط ویلیام نوردهاس (1992) و بر اساس مدل رشد افق نامحدود تدوین شده است، استفاده می شود. این مدل شامل دو بخش اقتصادی و آب و هوایی است. در این الگو مهم ترین عامل افزایش دمای جهان انتشار گازco2 است. از آن جا که این تحقیق منطقه ی mena را برای مطالعه ی موردی برگزیده است، الگوی dice از مقیاس جهانی به مقیاس منطقه ای تبدیل شده و نسخه ی منطقه ای آن mena-dice نامیده شده است. الگوی تحقیق با استفاده از نرم افزار gams و روش برنامه ریزی غیرخطی، حل شده است. نتایج سناریوها، مبیّن آن است که تلاش در راستای کاهش انتشار کربن دی اکسید و کنترل گرمای جهانی به رشد اقتصادی بالاتر می انجامد. هم چنین تلاش در جهت برقراری عدالت بین نسلی از طریق پنج عامل نام برده، به کاهش سرعت گرمای جهانی و در نتیجه رشد اقتصادی بالاتر می انجامد.
مصطفی راستی فر غلامعلی شرزه ای
رشد جمعیت و گسترش شهرها تقاضا برای انواع محصولات غذایی را افزایش داده است . با توجه به محدودیت زمینهای کشاورزی، افزایش تولید محصولات کشاورزی بدون بهبود بخشیدن به تکنولوژی تولید و بهینه نمودن ترکیب هاده های تولیدی امکان پذیر نمی باشد. این امر مستلزم وجود شناخت کامل از ساختار تولید این محصولات است . تحقیق حاضر تلاشی در جهت شناخت بیشتر ساختار تولید برنج در استان گیلان می باشد. بدین منظور و با فرض اینکه تابع تولید برنج در این استان از پنج نهاده تولید نیروی کار، ماشین آلات ، نهاده های واسطه، زمین و "سایر عوامل تولید" بهره می گیرد، دو سیستم معادلات متشکل از تابع هزینه ترانسلاگ و تقاضای مشتق شده برای نهاده ها به روش "رگرسیون های به ظاهر نامرتبط تکراری" برآورد گردیده است . یکبار کلیه نهاده ها متغیر فرض شده و تابع بلندمدت برآورد گردیده و بار دیگر نهاده زمین نهاده ای ثابت در نظر گرفته شده و توابع در شرایط کوتاه مدت برآورد گردیده است . نتایج حاکی از این است که در بلندمدت نیروی کار و ماشین آلات و نیروی کار و زمین جانشین یکدیگر هستند. در کوتاه مدت نیروی کار و "نهاده های واسطه" و نیروی کار و ماشین آلات جانشین یکدیگر می باشند. مقدار کشش جانشین بین نهاده های فوق الذکر کوچک و نزدیک صفر می باشد. کشش جانشینی بین بقیه نهاده ها در سطح اطمینان 95 درصد معنی دار نمی باشد. در ادامه کشش های قیمتی و متقاطع تقاضا برای هر یک از نهاده های تولید برآورد گردیده است . مهمترین نتیجه این تحقیق وجود انعطاف پذیری بسیار کم در تولید برنج استان گیلان می باشد. بدین معنی که قابلیت جانشینی بین نهاده های تولید بسیار کم می باشد. این امر سبب می گردد سیاستهای قیمتی در فرآیند تولید قابلیت تاثیرگذاری زیادی نداشته باشد. لذا برای افزایش تولید سیاستهای غیرقیمتی همچون افزایش مقیاس تولید پیشنهاد می گردد. در پایان این تحقیق پیشنهادهای دیگری برای سیاستگذاری بهتر ارائه شده است .
خلیل عطار غلامعلی شرزه ای
هدف رساله حاضر برآورد تابع تقاضای انرژی در ایران است . به این منظور ابتدا تقاضای انرژی در کل کشور و سپس به تفکیک بخشهای خانگی و تجاری، حمل و نقل، صنعت و زیر بخشهای هشتگانه صنعت برآورد شده است . سپس به منظور بررسی و تعیین مقادیر کششهای قیمتی و جانشینی آلن برای حاملهای چهارگانه انرژی (انرژی الکتریکی، فرآورده های نفتی، سوختهای جامد و گاز طبیعی) تابع هزینه انرژی همراه با توابع سهم حاملهای انرژی برآورد و سپس با استفاده از ضرایب حاصله کششهای مزبور محاسبه شده اند. نتایج نشان می دهد که تقاضای کل انرژی در تمامی بخشهای مذکور نسبت به تغییرات قیمت انرژی و درآمد بی کشش می باشد. همچنین تقاضای انرژی نسبت به تغییرات قیمت نیروی کار و سرمایه نیز بی کشش می باشد. علامت ضریب قیمت نیروی کار مثبت و علامت ضریب قیمت سرمایه در برخی موارد مثبت و در برخی دیگر از موارد منفی بوده است که این امر نشان دهنده خاصیت جانشینی و مکملی میان انرژی و سرمایه و خاصیت جانشینی میان انرژی و نیروی کار می باشد. مطالعه کششهای قیمتی برای حاملهای چهارگانه انرژی نشان می دهد که تمامی حاملهای فوق نسبت به تغییرات قیمت بی کشش می باشد.
سپیده مقصودی غلامعلی شرزه ای
اهداف تدوین این پژوهش شناخت ساختار تولید و هزینه محصولات گندم و جو و بررسی عوامل موثر بر تابع تقاضا برای نهاده های مورد استفاده در تولید این محصولات می باشد. برای رسیدن به این اهداف از تابع هزینه ترانسلاگ استفاده شده است .
لیلا کاظمی غلامعلی شرزه ای
هدف اصلی از انجام این تحقیق استفاده از برآورد تابع هزینه جهت دستیابی به ساختار هزینه کارخانه سیمان فارس به عنوان یک واحد مطرح استان می باشد. در این راستا از یک تابع هزینه ترانسلاگ براساس بسط ناقص مرتبه سوم سری تیلور و آمارهای سری زمانی فصلی برای دوره های ((1370-13780 استفاده شده است.
حسین پیری غلامعلی شرزه ای
در این رساله پس از تشخیص رابطه تقاضای برق خانگی با متغیرهای قیمت متوسط برق ، درآمد قابل تصرف ، قیمت گاز مایع ، تعداد مشترکین خانگی و شاخص های درجه گرمی و برودت هوا، این رابطه با استفاده از اطلاعات سری زمانی برای دوره مورد مطالعه ( 1378-1346) برآورد گردیده است . جهت برآورد از روش همگرایی یوهانسن -ژوسیلیوس 1990 و مدل تصحیح خطا استفاده شده است . نتایج حاصل از برآورد بلند مدت نشان می دهد که سه رابطه تعادلی بین متغیرهای الگو وجود دارد که فقط یکی از این روابط توجیه اقتصادی می باشد. با توجه به این رابطه در بلندمدت کششهای قیمتی ، درآمدی و متقاطع تقاضا کوچکتر از واحد و کشش تعداد مشترکین نسبت به تقاضا بیشتر از واحد می باشد. نتایج برآورد مدل تصحیح خطا نشان می دهد که در کوتاه مدت رشد متغیرهای قیمت برق، درآمد و قیمت گاز مایع به همراه شاخصهای درجه گرمی و برودت هوا تاثیری بر رشد تقاضا نداشته و تنها رشد تعداد مشترکین با دو دوره تاخیر و متغیر مجازی که اثر دوران جنگ را نشان می دهد بر رشد تقاضا اثرگذار است. با توجه به تابع واکنش ضربه ای تعمیم یافته این نتیجه حاصل گردید که اثر شوک درآمدی بر تقاضا بیش از اثر شوک قیمتی می باشد.
محمدرضا وحیدی غلامعلی شرزه ای
هدف این رساله بررسی رابطه علیت بین متغیرهای مصرف انرژی، سطح قیمتها و تولید ناخالص داخلی برخی از کشورهای عضو اوپک (اندونزی، ایران، کویت، عربستان و ونزوئلا) در طی دوره زمانی 1995-1965 می باشد. به این منظور ابتدا وجود هم تجمعی (رابطه بلند مدت) بین متغیرهای فوق بر اساس آزمونهای هم تجمعی یوهانسون برای کشورهای مذکور مورد بررسی قرار می گیرد همچنین بر اساس مدل تصحیح خطای برداری جهت علیت گرنجری بین متغیرهای و درون زا یا برون زا بودن متغیرهای مزبور در طی دوره بررسی می گردد. سپس شد نسبی علیت بر اساس روش تجزیه واریانس مورد مطالعه قرار می گیرد و بالاخره ارتباط بین متغیرهای فوق در گروه کشورهای مورد نظر با استفاده از الگوی داده های پانل بررسی می گردد. نتایج تحقیق نشان می دهد که در کوتاه مدت در تمامی کشورهای مورد بررسی مصرف انرژی علت تولید ناخالص داخلی نیست. در کشورهای ایران، عربستان و ونزوئلا تولید ناخالص داخلی علت مصرف انرژی است. در بلند مدت در تمامی کشورها مصرف انرژی علت تولید ناخالص داخلی نمی باشد و تولید ناخالص داخلی فقط در کشورهای عربستان و ونزوئلا علت مصرف انرژی است. نتایج الگوی داده های پانل نشان می دهد که در مجموعه کشورهای مورد بررسی رشد اقتصادی وتورم تاثیر مثبتی بر میزان مصرف انرژی دارد همچنین مصرف انرژی دارای تاثیر مثبت و تورم دارای تاثیر منفی بر تولید ناخالص داخلی این کشورها است.
امیرسعید شجاعی غلامعلی شرزه ای
این مطالعه تلاشی است در جهت شناخت هر چه بیشتر ساختار تولید بخش صنعت. در این راستا عوامل موثر بر رشد تولید بخش صنعت ایران در طی سالهای 77-1350 مورد مطالعه قرار می گیرد. به این منظور رشد تولید به رشد بهره وری کل عوامل تولید و یک مجموعه وزنی از رشد عوامل تولید شامل سرمایه، نیروی کار، مواد اولیه و انرژی تجزیه شده است که در این میان رشد بهره وری کل عوامل متاثر از دو عامل تغییرات تکنیکی و شاخصی از صرفه های ناشی از مقیاس می باشد. برای محاسبه رشد تولید، از تابع هزینه بخش صنعت به عنوان سیستم ثانوی تابع تولید استفاده شده است. هزینه بخش صنعت تابعی از قیمت عوامل تولید (سرمایه، نیروی کار، مواد اولیه و انرژی)، تولید بخش صنعت و تکنولوژی در نظر گرفته شده است. آنگاه با استفاده از شکل تابعی ترانسلاگ و روش رگرسیون بظاهر نامرتبط تکراری (isur) برآورد گردیده است. نتایج نشان می دهد که در شکل گیری رشد متوسط سالانه 81/5 درصد بهره وری کل عوامل تولید بخش صنعت، شاخص تغییرات تکنیکی از اهمیت بیشتری نسبت به شاخص صرفه های ناشی از مقیاس برخوردار بوده است. علاوه بر این، محاسبه و بررسی رشد تولید نشان می دهد که رشد سرمایه، مواد اولیه، نیروی کار و انرژی به ترتیب بیشترین تا کمترین تاثیر را در رشد 93/7 درصد تولید بخش صنعت داشته اند.
علی حیدرپور غلامعلی شرزه ای
این رساله به منظور بررسی کارایی تخصیصی، تغییرات فنی و تاثیر ن بر توزیع درآمد بین عوامل تولید، صرفه ها یا عدم صرفه های ناشی از مقیاس و محاسبه کششهای جایگزینی آلن در کل صنایع بزرگ ایران و همچنین پنج صنعت زیر بخش آن تدوین شده است. در این رساله یک سیستم معادلات همزمان متشکل از تابع هزینه ترانسلاگ و توابع سهم عوامل تولید برای هر یک از صنایع با استفاده از روش برآورد رگرسیونهای بظاهر نامرتبط تکراری برآورد شده است. سپس با استفاده از ضرایب برآورد شده به بررسی کارایی تخصیصی، تغییرات فنی و تاثیر آن بر توزیع درآمد بین عوامل تولید، صرفه ها و یا عدم صرفه های ناشی از مقیاس و محاسبه کششهای جایگزینی آلن شده است. نتایج نشان می دهد که صنایع بزرگ همگی دارای عدم کارایی می باشند. جهت تغییرات فنی در صنایع بزرگ به سمت کاربری و انرژی بری بیشتر بوده است. صنایع بزرگ همگی از نهاده مواد اولیه و سرمایه کمتر استفاده کرده اند. همچنین نتایج حاکی از وجود عدم صرفه های ناشی از مقیاس در صنایع بزرگ می باشد. در دوره مورد بررسی در کل صنایع بزرگ ایران سهم نیروی کار از درآمد نسبت به سرمایه و انرژی کاهش ولی نسبت به مواد اولیه افزایش یافته است. سهم سرمایه نسبت به انرژی و مواد اولیه افزایش یافته است. همچنین سهم مواد اولیه نسبت به انرژی افزایش یافته است. نهایتا نتایج حاکی از این است که نیروی کار با انرژی، مواد اولیه و سرمایه رابطه جانشینی دارد و این در حالی است که سرمایه با مواد اولیه رابطه جانشینی و با انرژی رابطه مکملی دارد و نهایتا انرژی با مواد اولیه جانشین هستند.
حسام نیکوپور دیلمی غلامعلی شرزه ای
هدف از انجام این تحقیق برآورد حجم اقتصاد زیرزمینی ایران و بررسی رابطه آن با سطح اشتغال و رشد کسری بودجه دولت در دوره زمانی 1377-1338 می باشد.بدین منظور از روش نسبت نقد تعدیل شده که یکی از روشهای پولی برآورد حجم اقتصاد زیرزمینی است استفاده شده است. در تصریح مدل رگرسیونی به شرایط خاص اقتصادی ایران توجه گردیده است. در برآورد الگو از روش الگوهای خودبرگشت با وقفه توزیعی استفاده شده است. نتایج برآورد نشان دهنده حجم بالای اینگونه فعالیتها دراقتصاد ایران است . در دوره زمانی مورد مطالعه حجم اقتصاد زیرزمینی بطور میانگین برابر با 97/26 درصد تولید ناخالص داخلی بوده است. جهت بررسی رابطه میان حجم اقتصاد زیرزمینی با سطح اشتغال و رشد کسری بودجه دولت از روش همگرایی یوهانسن استفاده شده است. نتایج برآورد نشان دهنده وجود یک رابطه تعادلی بلندمدت مثبت و معنی دار بین حجم اقتصاد زیرزمینی ، سطح اشتغال و رشد کسری بودجه دولت است.