نام پژوهشگر: عباس قنبری نیاکی
راحله سلطانی عباس قنبری نیاکی
گرلین و ابستاتین، دو پپتید معدی- روده ای مشتق از پرپروگرلین هستند. گرلین اثرات مثبتی روی توازن انرژی، تحریک جذب غذا، ترشح اسید معدی و جنبش معدی- روده ای دارد؛ در حالیکه ابستاتین اعمالی مخالف و عکس اثرات گرلین را نشان می دهد. هدف از انجام این پژوهش بررسی اثر کاهش atp و گلیکوژن کبد بر سطوح استراحتی گرلین و ابستاتین پلاسما در موشهای نر صحرایی تمرین کرده بوده است. بدین منظور 40 سر موش نر صحرایی نژاد ویستار به دو گروه تمرین(20) و کنترل(20) تقسیم شدند. گروه تمرینی به مدت 10 هفته، 5 روز در هفته تحت تمرین روی تردمیل قرار گرفتند. در روز انجام تزریق گروه های مربوطه به زیر گروه های تزریق اتیونین و سالین: کنترل- سالین(sc)، تمرین- سالین(st)، کنترل- اتیونین(ec)، و تمرین- اتیونین(et) تقسیم شدند. کلیه محاسبات با بهره گیری از نرم افزار15 spss انجام گرفت و اختلاف در سطح معنی داری 0/05 پذیرفته شد. نتایج این تحقیق نشان دهنده این بود که سطوح استراحتی گرلین پلاسما در اثر کاهش atp و گلیکوژن کبد افزایش یافته است؛ در حالیکه در غلظت ابستاتین تغییر معنی داری مشاهده نشد. علیرغم وجود رابطه مستقیم بین میزان ابستاتین و سطحatp و گلیکوژن کبد و همینطور وجود رابطه معکوس بین میزان گرلین و سطحatp و گلیکوژن کبد رابطه های به دست آمده از لحاظ آماری معنی داری نبود. در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که بر خلاف گرلین، ابستاتین را نمی توان یک عامل مهم و قابل ملاحظه در تنظیم و تعادل انرژی کوتاه مدت به حساب آورد. این احتمال وجود دارد که در کنار گرلین، ابستاتین بتواند به عنوان عاملی در تنظیم و تعادل انرژی در بلند مدت تلقی گردد.
مسلم حجتی عباس قنبری نیاکی
هدف از اجرای این پژوهش بررسی اثر مقادیر مختلف مصرف قند خوراکی(گلوکز) پس از یک فعالیت دایره ای مقاومتی بر روی agrp پلاسما می باشد. برای این منظور 24 کشتی گیر آزادکار جوان(سن,22/29±0/9 وزن 75/45±12/9 و شاخص توده بدنیbmi 26/23±2/60 ) به طور تصادفی انتخاب شدند که بطور تصادفی به 3 گروه ( 1 گرم قند به ازای هر کیلوگرم وزن بدن n=8 ، 2 گرم قند به ازای هر کیلوگرم وزن بدن n=8 و آب n=8 ) تقسیم شدند. از آزمودنی ها خواسته شد یک فعالیت دایره ای مبتنی بر فنون کشتی ( wbtce )را اجرا کنند. نمونه گیری خونی در 3 مرحله، پیش از اجرای تمرین، بلافاصله پس از اجرای تمرین و 90 دقیقه پس از اجرای تمرین انجام شد. جهت اندازه-گیری agrp پلاسما، ازکیت تجاری elisa استفاده شد. داده ها با استفاده از روش آنالیز واریانس در اندازه گیری های مکرر و در صورت وجود اختلاف از آزمون تعقیبی lsd تجزیه وتحلیل شد و با اختلاف معناداری در سطح p<0/05 پذیرفته شد. تفاوت معنی داری در سطوح agrp و انسولین پلاسما هم در نقاط زمانی و هم بین گروه ها مشاهده گردید. این تغییرات در میزان gh پلاسما فقط در نقاط زمانی معنی دار بوده است. استفاده از تحلیل آماری نشان داد که گروه قند دارای سطوح agrp پایین تر و انسولین بالاتری و gh برابر نسبت به گروه آب بوده است. نتیجه تحقیق حاضر حاکی از آن است که فعالیت یک جلسه ای طراحی شده قادر به تحلیل انرژی و افزایش سطوح agrp پلاسمایی بوده است. همچنین نتایج نشان داد که مصرف قند خوراکی گلوکز با افزایش رهایش انسولین ناشی از قند توانسته ازدیاد سطوح agrp ناشی از فعالیت شدید را مهار نماید. بنابراین شاید بتوان گفت که اثر اشتها آوری پس از یک فعالیت شدیداز طریق agrp اعمال شده و بالارفت این پپتید برای بازسازی ذخایر از دست رفته انرژی ضروری می باشد.
محمد قاسمی عباس قنبری نیاکی
پروتئین وابسته به آگوتی (agrp) یک پپتید اشتهاآور موثر بر تعادل و تنظیم انرژی است که به طور عمده از هسته های کمانی هیپوتالاموس ترشح می شود، اما گزارشات از بیان آن در بافت های غیر هیپوتالاموسی اشاره دارد. از اینرو هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر مقادیر مختلف قند خوراکی بر سطح agrp و گلیکوژن لنفوسیت خون محیطی پس از یک جلسه فعالیت دایره ای مبتنی بر فنون کشتی (wbtce) در کشتی گیران آزادکار جوان بود. 24 کشتی گیر با میانگین وزن 9/12±45/75 کیلوگرم، سن9/0±29/22 سال و شاخص توده بدنی 60/2±23/26 کیلوگرم بر متر مربع به طور تصادفی به3 گروه شامل کنترل (آب) و تجربی (1گرم قند و 2 گرم قند) تقسیم شدند. نمونه گیری خون به مقدار cc10 در طی 3 مرحله قبل ، بلافاصله بعد ، و پس از 90 دقیقه از فعالیت از آزمودنی ها گرفته شد. از آزمودنی ها خواسته شد تا یک فعالیت مقاومتی دایره ای مبتنی بر فنون کشتی (wbtce) ( 6 ایستگاه،20 ثانیه فعالیت در هر ایستگاه بدون وقفه،3 دور در هر ست و 2 ست) را کامل کنند. بلافاصله بعد از فعالیت مقاومتی دایره ای، گروه های تجربی محلول حاوی 1گرم و 2 گرم قند به ازای هر کیلوگرم وزن بدن و گروه کنترل با حجم برابر آب دریافت نمودند. داده ها با استفاده از روش آماری آنالیز واریانس در اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی lsd در سطح معنی داری 05/0 p<بررسی شد. سطوح agrp و gh بلافاصله بعد از فعالیت مقاومتی دایره ای در هر 3 گروه افزایش معنی داری را نشان داد، در حالی که سطوح agrp و gh 90 دقیقه پس از فعالیت در گروه های تجربی به طور معنی داری کاهش یافت. مقادیر گلیکوژن لنفوسیت بلافاصله بعد از فعالیت کاهش و 90 دقیقه بعد از فعالیت فقط در گروه های قندی افزایش نشان داد. یافته های تحقیق حاضر نشان می دهد که قند خوراکی غلظت agrp افزایش یافته ناشی از wbtce در لنفوسیت را کاهش داد. داده ها همچنین نشان می دهد که پروتکل wbtce قادر است مقادیر شاخص های انرژی (گلیکوژن) را در لنفوسیت تغیر دهد. کاهش agrp لنفوسیت ممکن است به افزایش گلیکوژن لنفوسیت مربوط باشد و همچنین احتمال دارد بهبود وضعیت انرژی سلولی ناشی از مصرف گلوکز را روشن کند. با توجه به این نتایج، احتمال دارد نقش لنفوسیت به عنوان یک منبع محیطی کوچکی از ترشح agrp به داخل گردش خون توصیف شود. واژه های کلیدی: قند خوراکی، agrp، لنفوسیت خون محیطی، فعالیت دایره ای
مهناز سبوسی عباس قنبری نیاکی
هدف: بررسی اثر تمرینات هوازی و بی هوازی بر برخی متغیرهای منتخب هماتولوژی، نیمرخ چربی و لیپوپروتئین پلاسما در زنان دانشگاهی است. لذا 30 نفر از دانشجویان دختر رشته تربیت بدنی دانشگاه آزاد اسلامی واحد نیشابور با محدوده سنی 26-20 سال به صورت داوطلبانه انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه تجربی 15 نفره تقسیم شدند، از آزمودنی ها مشخصات فردی شامل سن، وزن، قد و bmi گرفته شد. آزمودنی ها در فاصله بین 2 سیکل قاعدگی خود بودند و در طول جلسات تمرین فعالیت بدنی دیگری نداشتند. گروه بی هوازی rast در هر 16 جلسه تمرین، آزمون بی هوازی rast را (طول 36 متر 6 بار با سرعت دویدن) را انجام می دادند در حالی که گروه هوازی کوپر در همین زمان به انجام آزمون کوپر (3200 متر را در زمان 12 دقیقه دویدن) می پرداختند و مدت زمان هر جلسه تمرین 30 دقیقه بود. از کل آزمودنی ها 3 بار آزمایش خون (24 ساعت قبل از شروع تمرینات، 24 و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین) در حالت ناشتا به عمل آمد. نتایج آماری با استفاده از نرم افزار spss و روش استنباطی تحلیل واریانس در اندازه های تکراری ارزیابی و با سطح معنی داری (05/0=p) مورد تحلیل قرار گرفت و نتایج زیر حاصل شد: - اختلاف میانگین معناداری بین دو گروه در هیچ کدام از متغیرهای مورد نظر تحقیق مشاهده نشد. - در هر دو گروه افزایش معنی داری در سطوح hdl,mcv و کاهش معنی دار در mch, mchc تنها در پاسخ به تمرین مشاهده شد. کاهش معنی داری در سطوح ldl,hct,hgb,rbc در گروه هوازی کوپر بعد از تمرین مشاهده شد. - در گروه بی هوازی rast افزایش پایداری در mch بعد از تمرین نسبت به قبل آن مشاهده شد. نتیجه گیری: از نتایج عمده این تحقیق سازگاری ایجاد شده در سطوح mch در گروه بی هوازی rast بود و اینکه هر دو آزمون با شرایط تحقیقی ما به طور موثر قادر به تغییرات در سطوح لیپوپروتئین و برخی متغیرهای منتخب هماتولوژی شده است بنابراین نوع تمرینات هوازی و بی هوازی در جهت تغییرات چربی و اهمیت هموگلوبین در انتقال اکسیژن باید مد نظر قرار گیرد.
سارا نصیری سمنانی عباس قنبری نیاکی
گرلین یک پپتید مترشحه از معده است و نقش مهمی در تعادل انرژی ، چاقی و دریافت غذا دارد. هدف از اجرای این پژوهش بررسی اثر 8 هفته تمرین استقامتی بر سطوح استراحتی گرلین پلاسما در موش های صحرایی نر نژاد ویستار بود. برای این منظور 50 سر موش نر 8 هفته ای با نژاد ویستار و میانگین وزن 10+_270 گرم انتخاب شدند و به طور تصادفی در سه گروه تمرینی و گروه کنترل و شم قرار گرفتند: گروه های تجربی به مدت 8 هفته هر هفته 5 روز ، شدت 20 متر بر دقیقه با مدت های تعیین شده و شیب صفر درجه دویدند. 72 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین و پس از 4 ساعت ناشتایی ، موش های بیهوش شده و نمونه گیری انجام شد. جهت اندازه گیری گرلین پلاسما از روش elisa استفاده شد. نتایج حاصل از آزمون تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی lsd نشان داد ، غلظت گرلین پلاسمایی در گروه های تمرینی در مقایسه با گروه کنترل تغییر معناداری نداشت. استروژن در گروه های تمرینی در مقایسه با گروه کنترل تغییر معناداری داشت در حالیکه تغییرات در سطوح گلوکز و انسولین معنادار نبود. همچنین رابطه بین گرلین پلاسما با دیگر متغیرها معنادار نبود.
فاطمه محمدی جوجاده عباس قنبری نیاکی
مقدمه:هیپوتالاموس مرکز اصلی تنظیم اشتها و تعادل انرژی است. فعالیت بدنی قادر است تعادل انرژی را در جهت منفی شدن بر هم زند. نسفاتین-1 از جمله نوروپپتید های تنظیم کننده اشتها است که توسط هیپوتالاموس تولید شده و نقش مهمی در برقراری تعادل انرژی ایفا میکند.هدف از پژوهش حاضر، مطالعه ی تعیین اثر دویدن روی نوار گردان و عصاره آبی میوه عناب بر سطوح استراحتی نسفاتین ،atp و گلیکوژن در کبد ، هیپوتالاموس و پلاسمای موشهای صحرایی ماده بوده است. مواد و روش ها: 28 سر موش صحرایی ماده به طور تصادفی به گروه های کنترل سالین، تمرین سالین، کنترل عناب و تمرین عناب تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت شش هفته، پنج جلسه در هفته با سرعت 25-35 متر در دقیقه، روی تردمیل مخصوص جوندگان با شیب 0 درجه به تمرین پرداختند. عصاره عناب و محلول سالین (5/67 میلی گرم بازای هر 100گرم وزن، سه هفته) به صورت دهانی به گروه های مربوطه خورانده شد. 72 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی بافت برداری انجام شد. و روش اماری با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه و ازمون تعقیبی lsd صورت پذیرفت. یافته ها: این پژوهش نشان داد دویدن روی نوار گردان منجربه افزایش نسفاتین کبد در گروه هایی بود که عناب مصرف کرده بودند اما در هیپوتالاموس عکس این اتفاق افتاد و همچنین غلظت نسفاتین در پلاسما در گروه کنترل عناب به طور معناداری بالاتر از سایر گروه ها بود) 05/0 p<) ?همچنین نشان داد که میزان گلیکوژن کبدی در گروه عناب تمرین به طور معناداری بیشتر از گروه سالین کنترل بوده است ) 009/0 p<)? علاوه بر این سطح atp پلاسما و هیپوتالاموس در گروه هایی که عناب مصرف کرده بودند افزایش معنادار یافته بود درحالی که در بافت کبد کاهش معنادار داشت. . نتیجه گیری: پژوهش حاضر برای نخستین بار نشان داد که دویدن روی نوار گردان با شدت زیاد همراه با مصرف عصاره عناب موجب تغییرات در غلظت نسفاتین-1 بافتی و پلاسمایی گردید که با تغییرات معنی داری در گلیکوژن کبدی همراه گردید که به نظر میرسد احتمالا تمرین اثری شبه ناشتایی بر غلظت نسفاتین-1 داشته است و درنتیجه ورزش و احتمالا عصاره عناب را می توان به عنوان عوامل موثر در بهبود چاقی و بهبود بیماری های قلبی عروقی در نظر گرفت. کلید واژه های فارسی: دویدن روی نوار گردان ، عصاره ی میوه عناب ، نسفاتین، گلیکوژن ، atp
صفر نجفی عباس قنبری نیاکی
مقدمه: هیپوتالاموس مرکز اصلی تنظیم اشتها و تعادل انرژی است. فعالیت بدنی و ورزش قادر است تعادل انرژی را در جهت منفی شدن بر هم زند. پروتئین وابسته به آگوتی (agrp) یک پپتید اشتهاآور موثر بر تعادل انرژی است که به طور عمده از هسته های کمانی هیپوتالاموس ترشح می شود، اما گزارش ها از بیان آن در بافت های غیر هیپوتالاموسی اشاره دارد. روش ها: هدف بررسی اثر دویدن روی نوار گردان و بدون عصاره آبی میوه عناب بر غلظت agrp، گلیکوژن و atp در بافتی و پلاسمای موشهای صحرایی ماده بوده است. به این منظور، 28 سر موش صحرائی ماده به ? گروه عناب-کنترل (7 سر موش)، عناب-تمرین (7 سر موش)، سالین-کنترل (7 سر موش ) و سالین-تمرین (7 سر موش) تقسیم شدند. موشهای تمرین به مدت 6 هفته (پنج روز در هفته، به مدت 60 دقیقه و با سرعت 35 متر بر دقیقه)، روی نوارگردان دویدند. 72 ساعت پس از اتمام آخرین جلسه ی تمرین، بیهوش شده و بافت های کبد، هیپوتالاموس و پلاسما برای اندازه گیری غلظت agrp، گلیکوژن و atp جمع آوری گردید. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی lsd، تحلیل شد. یافته ها: نتایج این پژوهش نشان داد agrp بافت کبد در گروه تمرین عناب در مقایسه با سایر گروه های تحقیق دارای بیشترین مقدار بود. همچنین agrp بافت هیپوتالاموس گروه های کنترل عناب دارای بیشترین مقدار بود. تحلیل داده های agrp، پلاسما نشان داد که گروه های کنترل سالین، دارای بیشترین مقدار بودند. تحلیل داده های گلیکوژن بافت کبد نشان داد که گروه کنترل سالین کمترین مقدار غلظت گلیکوژن بافت کبد را داشته، همچنین تحلیل داده های atp نشان داد که تمرین موجب افزایش سطوح atp کبد و پلاسما شده است. بحث و نتیجه گیری: نتایج پژوهش حاکی از آن است که، برنامه تمرینی بکار گرفته شده در این پژوهش، قادر است تغییراتی در برخی از شاخصهای انرژی سلولی از جمله: غلظت گلیکوژن و agrp موجب شود. این احتمال وجود دارد که فعالیت مورد نظر به علت بالا بودن شدت فعالیت، تعادل منفی انرژی سلولی را موجب شده و در پاسخ به کاهش انرژی سلولی از جمله کاهش گلیکوژن ، افزایش agrp علاوه بر ترشح از هیپوتالاموس، در کبد و پلاسما نیز تظاهر می یابد. بنابراین شاید بتوان، کبد را به عنوان منبع agrp پلاسمایی به حساب آورد. از طرفی دیگر بالا بودن agrp کبدی، شاید بتوان گفت جزئی از سازوکار بازسازی منابع انرژی است که می تواند بیش خوری یا هایپرفاژیایی موضعی کمک کند. از طرفی انتظار می رفت که افزایش سطوح گلوکز ناشی از دریافت عصاره ی آبی میوه عناب که توانسته سطوح گلیکوژن و atp را تقریبا افزایش دهد. سطوح agrp ناشی از فعالیت را کاهش دهد، بلکه باعث ازدیاد سطوح agrp نیز شده، که این یافته شاید تاثیر مصرف عصاره ی آبی میوه عناب را بر افزایش نسبی و تنظیم agrp تایید می کند، که این نیز به نوبه خود میتواند نقش agrp را در تنظیم انرژی تقویت نماید. شاید بتوان میوه عناب را به عنوان ماده ای اشتهاآور تایید کرد.
سیده فهیمه حسینی عباس قنبری نیاکی
مقدمه: نسفاتین-1 پپتید ضد اشتهای 82 اسیدآمینه ای است که از ژنی به نام نوکلئوبایندین2 مشتق می شود. نشان داده شده است که تغییر در بیان و غلظت پپتیدهای مترشحه از بافت چرب و هیپوتالاموس با چاقی ارتباط دارد. بنابراین پژوهش حاضر قصد دارد تا اثر شش هفته دویدن روی نوارگردان با و بدون مصرف عصاره آبی عناب را بر غلظت نسفاتین-1، atp وگلیکوژن بافتی و نیمرخ چربی و لیپو پروتئین های پلاسمایی موش های صحرایی ماده را بررسی کند. مواد و روش ها: 28 سر موش صحرایی ماده به طور تصادفی به گروه های کنترل سالین، تمرین سالین، کنترل عناب و تمرین عناب تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت شش هفته، پنج جلسه در هفته با سرعت 25-35 متر در دقیقه، روی نوارگردان مخصوص جوندگان با شیب 0 درجه به تمرین پرداختند. عصاره عناب و محلول سالین (5/67 میلی گرم بازای هر 100گرم وزن، سه هفته) به صورت دهانی به گروه های مربوطه خورانده شد. 72 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی بافت برداری انجام شد.آنالیز آماری با استفاده از نرم افزار واز داده ها آزمون آنالیز واریانس یکطرفه در سطح معنی داری 05/0p< گرفته شد.برای تعیین رابطه ی بین متغر های پژوهش از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. یافته ها: تمرین باعث افزایش معنی دار درغلظت نسفاتین بافت فوندوس معده شده است (001/0p<)اما. تمرین به طور مستقل باعث افزایش غلظت atp در بافت فوندوس(03/0p<) وبافت قلب شده است (005/0p<).غلظت atp بافت دوقلو در گروه تمرین سالین به طور معنی داری بیشتر از کنترل سالین بود(003/0p<). نتایج پژوهش حاضر نشان می دهد که مقدار تغییرات نسفاتین و گلیکوژن در بافت قلب وعضله دوقلو معنی دار نبود. تمرین و عصاره هر کدام به طور مستقل بر غلظت hdl پلاسما تاثیر داشته اند و باعث افزایش آن شده اند امامعنی دار نبوده است.در تحلیل داده های مربوط به ldl،تری گلیسرید وکلسترول پلاسما تفاوت معنی داری بین گروه ها مشاهده نشد. نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون حاکی از آن بود که ارتباط مثبت و معنی داری بین غلظت نسفاتین-1 با غلظت گلیکوژن، atp بافتی ونیمرخ چربی و لیپو پروتئین های پلاسمایی وجود ندارد. نتیجه گیری: با توجه به یافته های پژوهش حاضر، ورزش و احتمالا عصاره عناب را می-توان به عنوان عوامل موثر در بهبود چاقی و بهبود بیماری های قلبی عروقی در نظر گرفت.
حسین حسین زاده عباس قنبری نیاکی
پروتئین وابسته به آگوتی(agrp) نروپپتیدی است که در مغز در هسته های کمانی هیپوتالاموس تولید می شود.پژوهش های اخیر نشان داده اند که در شرایط کاهش انرژی و تعادل منفی انرژی، agrp دریافت غذا و اشتها را تحریک می کند.هدف از پژوهش حاضر، مطالعه ی اثردویدن روی نوار گردان و عصاره آبی میوه عناب بر سطوح agrpقلب، عضله دوقلو و فوندوس در موش های صحرایی ماده بوده است. مواد و روش ها:28سرموش صحرایی به طورتصادفی به گروه های سالین-کنترل، سالین-تمرین،عناب-کنترل و عناب-تمرین تقسیم شدند. گروه های تمرین به مدت 6 هفته، 5جلسه در هفته با سرعت 35 متر در دقیقهروی نوارگردان مخصوص جوندگان شیب صفر درجه دویدند. عصاره ی میوه عناب وسالین به مدت سه هفته به آزمودنی ها به صورت دهانی خورانده شد. 72 ساعت پس ازآخرین جلسه ی تمرین بافت برداری انجام شد.نتایج: به طور کلی پژوهش حاضر نشان داد که فعالیت بدنی باعث کاهش معنی دار سطح agrp قلب (000/0>p) و افزایش معنی دار سطحagrpعضله دوقلو(000/0>p) و فوندوس(000/0>p) در گروه های تمرین کرده نسبت به کنترل گردید. همچنین نشان داده شد که سطح agrpقلب و عضله دوقلو، در گروه عناب-تمرین به طور غیرمعنی-داری بیشتر از گروه عناب-کنترل است. نتیجه گیری:با توجه به یافته های پژوهش حاضر، ورزش و عصاره عناب را می توان به عنوان عوامل موثر بر هموستاز بدن در نظر گرفت.
صفیه قنبری ابرقویی فاطمه رهبری زاده
زمینه و هدف: هدف از این مطالعه بررسی هشت هفته تمرین هوازی با و بدون عصاره میوه ولیک (ولیک سرخ و سیاه، به مدت شش هفته، 50 میلی گرم به ازای هر 100 گرم وزن بدن) روی بیان ژن abca1، abcg1، lxr و ppar? در بافت قلب موش های صحرایی نر است. مواد و روش: 30 سر موش نر (4-6 هفته ای90-120 گرمی)از نژاد ویستار، به طور تصادفی به گروه های سالین کنترل، سالین تمرین، ولیک سرخ کنترل، ولیک سرخ تمرین، ولیک سیاه کنترل و ولیک سیاه تمرین تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت هشت هفته (5 روز در هفته، به مدت 60دقیقه و سرعت 34 متر بر دقیقه با شیب صفر درجه) برروی نوارگردان به تمرین پرداختند. عصاره ولیک (سرخ و سیاه) و سالین نیز به مدت 6 هفته به شکل اورالی به آزمودنی ها خورانده شد. پس از استخراج rna، سنتز cdna و سپس انجام pcr، اندازه گیری های کمی بیان ژن های مورد نظر با دستگاه real-time pcr انجام شد. نتایج: داده ها با استفاده از آنالیز واریانس یک طرفه و درسطح معنی داری 05/0? p تحلیل گردید. نتایج، بیان ژن های abca1، abcg1، lxr و ppar? را در بافت قلب بطور واضح نشان داد. تغییرات در بیان ژن های abca1، abcg1، lxr و ppar? در پاسخ به تمرین و مکمل سازی با عصاره ولیک معنی دار نبود. بحث و نتیجه گیری: به نظر می رسد که مکمل سازی با عصاره ولیک در غیاب تمرین، از طریق ساز و کار های متفاوتی بیان ژن های مذکور را تحت تأثیر قرار دهد.
منیره قلی زاده عباس قنبری نیاکی
هدف:هدف از این مطالعه بررسی هشت هفته تمرین هوازی با و بدون عصاره میوه ولیک(سرخ و سیاه، به مدت شش هفته،50 میلی گرم به ازای هر 100 گرم وزن بدن) روی بیان ژنabca1، abcg1، lxr و ppar? در بافت کبد موش های صحرایی نر است. مواد و روش: 30 سر موش نر (4-6 هفته ای90-120 گرمی) از نژاد ویستار، به طور تصادفی به گروه های سالین کنترل، سالین تمرین، سرخ ولیک کنترل، سرخ ولیک تمرین، سیاه ولیک کنترل و سیاه ولیک تمرین تقسیم شدند. گروه های تمرینی به مدت هشت هفته (5 روز در هفته، به مدت60دقیقه وسرعت 34 متر بر دقیقه با شیب صفر درجه) برروی نوارگردان به تمرین پرداختند. عصاره ولیک(سرخ وسیاه) و سالین نیز به مدت 6 هفته به شکل خوراکی به آزمودنی ها خورانده شد. پس از تخلیص rna، سنتز cdna و سپس، اندازه گیری های کمی بیان ژن های مورد نظر با دستگاه real-time pcr انجام شد. داده ها با استفاده از آنالیز واریانس یک طرفه و درسطح معنی داری 05/0?p تحلیل گردید. نتایج: تیمار با سیاه ولیک در مقایسه با گروه کنترل سالین دارای بالاترین بیان نسبی ژنabca1 در مقایسه با گروه های دیگر بود، وتمرین و مکمل سازی تغییرات معناداری در بیان نسبی ژن abcg1 ایجاد نکرد، نتایج مربوط به ژن lxr و ppar? نشان داد تمرین و مکمل سازی با عصاره ولیک سرخ سطح بیانی ژن های مورد اندازه گیری را کاهش داده است. بحث و نتیجه گیری:به نظر می رسد که مکمل سازی با عصاره ولیک سرخ در غیاب تمرین،توانسته از طریق ساز و کار های متفاوتی بیان ژن های lxr، ppar? را تحت تأثیر قرار دهد. و موجب کاهش آنها شود.
صادق اردشیری عباس قنبری نیاکی
زمینه و هدف: هدف از تحقیق حاضر بررسی اثرات تمرین مقاومتی دایره¬ای کوتاه مدت با و بدون مکمل زعفران بر روی پاسخ هورمون های منتخب ( انسولین، تستوسترون، استرادیول و کورتیزول) پلاسمایی بود. مواد و روش:برای این منظور 44 مرد سالم تمرین نکرده بعد از همگن سازی بر اساس ویژگی های فردی به 4 گروه آب-تمرین (11 نفر)، عرق-تمرین (10 نفر)، ته گل-تمرین (11 نفر) و سرگل-تمرین (12 نفر) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل 12 ایستگاه (هر ایستگاه 30 ثانیه با شدت 40% یک تکرار بیشینه) به مدت 2 هفته (5 جلسه در هفته) بود. روزانه 500 میلی گرم زعفران در دو وعده صبح و بلافاصله بعد از تمرین استفاده شد. نمونه خونی قبل و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین گرفته شد و برای آنالیز هورمون های منتخب پلاسمایی مورداستفاده قرار گرفت. نتایج: داده¬ها با استفاده از آزمون¬های تحلیل واریانس یک طرفه برای تغییرات بین گروهی و برای تغییرات درون گروهی از t همبسته در سطح معنی داری (05/0>p ) تحلیل گردید.در بررسی تغییرات بین گروهی هورمون استرادیول در گروه سر گل – تمرین افزایش معناداری نسبت به گروه آب – تمرین نشان داد ( 011/0 p=) ولی در هورمون انسولین(676/0p=)، هورمون تستوسترون(828/0p=) و هورمون کورتیزول ( 576/0p= ) تغییر معنی داری مشاهده نشد (05/0>p ) . بحث و نتیجه گیری: به نظر می¬رسد که مکمل سازی با گیاه زعفران و تمرین مقاومتی از طریق سازوکارهای متفاوت بر روی پاسخ هورمون ها اثر می گذارند ولی پاسخ مربوط به تمرین مقاومتی نسبت به مکمل سازی بیشتر مشهود است. مکمل سر گل زعفران به همراه تمرین مقاومتی باعث افزایش معنی دار در پاسخ هورمونی استرادیول در مردان جوان دانشگاهی شد.
ایوب سعیدی بیژن هدایتی
زمینه و هدف: هدف از تحقیق حاضر بررسی اثرات تمرین مقاومتی دایره¬ای کوتاه مدت با و بدون مکمل زعفران بر ویسکوزیته و فیبرینوژن پلاسما بود. مواد و روش: برای این منظور 44 مرد سالم تمرین نکرده بعد از همگن سازی بر اساس ویژگی های فردی به 4 گروه آب-تمرین (11 نفر)، عرق-تمرین (10 نفر)، ته گل-تمرین (11 نفر) و سرگل-تمرین (12 نفر) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل 12 ایستگاه (هر ایستگاه 30 ثانیه با شدت 40% یک تکرار بیشینه) به مدت 2 هفته (5 جلسه در هفته) بود. روزانه 500 میلی گرم زعفران(دو کپسول 250میلی گرمی) در دو وعده صبح و بلافاصله بعد از تمرین استفاده شد. نمونه خونی قبل و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین گرفته شد و برای آنالیز فیبرینوژن و ویسکوزیته و نشانگرهای آسیب عضلانی مورد استفاده قرار گرفت.جهت مقایسه بین گروه¬ها ابتدا اختلاف پیش آزمون و پس آزمون (d) محاسبه و سپس بین مقادیر d بدست آمده از آزمون آنالیز واریانس یکطرفه (anova) و آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد و برای تغییرات درون گروهی از t همبسته در سطح معنی داری (05/0>p ) استفاده گردید. نتایج:در بررسی تغییرات بین گروهی مقادیر ویسکوزیته در گروه¬های عرق تمرین و سرگل تمرین تفاوت معنی داری مشاهده شد(037/0p=)اما در بین سایر گروه¬ها تغییر معنی داری وجود نداشت. در مقادیر فیبرینوژن نیز در بین گروه های عرق-تمرین و سرگل-تمرین (04/0p=)، ته گل-تمرین و سرگل-تمرین (014/0p=) تفاوت معنی داری مشاهده شد اما بین سایر گروه¬ها تفاوت معنی داری وجود نداشت. در بین هیچ یک از متغییرهای نشانگرهای آسیب عضلانی در بررسی تغییرات بین گروهی تغییرات معنی دار مشاهده نشد.در بررسی تغییرات درون گروهی نیز در همه متغییرهای اندازه گیری شده تغییرات معنی داری در گروه¬های مختلف مشاهده شد(05/0>p ) . بحث و نتیجه گیری: به نظر می¬رسد که مکمل سازی با گیاه زعفران و تمرین مقاومتی از طریق سازوکارهای متفاوت بر سطوح فیبرینوژن و ویسکوزیته و نشانگرهای آسیب عضلانی پلاسما تغییرات مثبتی را نشان می-دهد.این تغییرات زمانی بهتر بود که تمرین مقاومتی همراه با سرگل زعفران همراه بود.
مهدی علی اکبری بیدختی عباس قنبری نیاکی
چکیده زمینه و هدف: هدف از تحقیق حاضر بررسی پاسخ چربی ها، لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین های a-1 و b پلاسما به تمرین مقاومتی دایره ای کوتاه مدت با و بدون مکمل سازی گیاه زعفران در مردان جوان دانشگاهی بود. مواد و روش: برای این منظور 44 مرد سالم تمرین نکرده بعد از همگن سازی بر اساس ویژگی های فردی به 4 گروه آب-تمرین (11 نفر)، عرق گلبرگ-تمرین (10 نفر)، ته گل-تمرین (11 نفر) و سرگل-تمرین (12 نفر) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل 12 ایستگاه (هر ایستگاه 30 ثانیه با شدت 40 % یک تکرار بیشینه) به مدت 2 هفته (5 جلسه در هفته) بود. روزانه 500 میلی گرم زعفران (دو کپسول 250میلی گرمی) در دو وعده صبح و بلافاصله بعد از تمرین استفاده شد. نمونه خونی 48 ساعت قبل تمرین و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین گرفته شد و برای آنالیز نیم رخ چربی، نیم رخ لیپوپروتئینی و آپولیپوپروتئین های a-1 و b پلاسما مورد استفاده قرار گرفت. جهت مقایسه بین گروه ها از آزمون آنالیز واریانس یکطرفه (one way anova) و آزمون تعقیبی بونفرونی استفاده شد و برای تغییرات درون گروهی از آزمون t همبسته در سطح معنی داری (05/0>p) استفاده گردید. نتایج: در بررسی تغییرات بین گروهی مقادیر آپولیپوپروتئین a-1 در گروه های آب-تمرین با سرگل-تمرین (003/0p=) و عرق گلبرگ-تمرین با سرگل-تمرین (039/0p=) افزایش معنی داری مشاهده شد. همچنین در مقادیر آپولیپوپروتئین b در بین گروه های آب-تمرین با سرگل-تمرین (024/0p=) کاهش معنی داری مشاهده شد. اما بین هیچ یک از متغییرهای دیگر پژوهش تغییرات بین گروهی معنی داری مشاهده نشد. بحث و نتیجه گیری: به نظر می رسد که مکمل سازی با گیاه زعفران و تمرین مقاومتی از طریق سازوکارهای متفاوت باعث تغییرات مثبت در سطوح چربی ها، لیپوپروتئین ها و آپولیپوپروتئین ها می شود. این تغییرات زمانی بهتر بود که تمرین مقاومتی همراه با سرگل زعفران همراه بود.
فاطمه حسین پور مریم دانشپور
هیپوتالاموس مرکز اصلی تظیم اشتها و تعادل انرژی است. فعالیت بدنی و ورزش قادر است تعادل انرژی را در جهت منفی شدن برهم زند. نسفاتین-1 ازجمله نوروپپتیدهای تنظیم کننده¬ی اشتها است که توسط هیپوتالاموس تولید شده و نقش مهمی در برقراری تعادل انرژی ایفا می¬کند. هدف تحقیق حاضر بررسی اثر هشت هفته تمرین استقامتی بر بیان ژن نسفاتین-1 و غلظت آن در هیپوتالاموس مغز، کبد و عضله نعلی موش¬های صحرایی نر بوده است. بدین منظور، 12 سر موش صحرایی نر به¬طور تصادفی به ? گروه تمرین و کنترل تقسیم شدند. گروه تمرین با شدت 20 متر در دقیقه (معادل 55-50 درصدvo2 max )، به¬مدت ?? دقیقه، ? روز در هفته و در مجموع 8 هفته روی نوار گردان تمرین کردند. حیوانات 72 ساعت پس از آخرین جلسه¬¬ی تمرین بیهوش شدند. نمونه برداری جهت تعیین بیان ژن، غلظت نسفاتین-1 و گلیکوژن به روش¬هایrt-pcr ، الایزا (elisa) و رنگ سنجی انجام شد. غذا 4 ساعت قبل از آزمایش از قفس بر داشته شد. داده¬ها با استفاده از تی-غیر وابسته تحلیل گردید. این پژوهش نشان داد تمرین استقامتی منجر به بیان ژن نسفاتین-1/نوکلئوبایندین-2 در بافت¬ها¬ی هیپوتالاموس، کبد و عضله گردید، اما این تغییرات تنها در عضله معنی¬دار بود. هم¬چنین سطح غلظت نسفاتین-1 در هیپوتالاموس و عضله در نتیجه¬ی تمرین به¬ترتیب، کاهش و افزایش غیر معنی¬دار داشت. از دیگر یافته¬های تحقیق حاضر، افزایش معنی¬دار گلیگوژن کبدی و نیز کاهش معنی¬دار atp هیپوتالاموس متعاقب 8 هفته تمرین استقامتی بود. پژوهش حاضر برای نخستین بار نشان داد که تمرین استقامتی با شدت کم، موجب تغییرات بیان ژن نوکلئوبایندین-2/نسفاتین-1 و غلظت آن در بافت¬های متابولیکی گشته که با تغییرات معنی¬داری در منابع انرژی همراه گردید. به¬نظر می¬رسد که در شرایط پژوهشی حاضر، احتمالا تمرین اثری شبه ناشتایی و گرسنگی، بر بیان و غلظت نسفاتین-1 بافتی داشته است و بهبود نسبی شرایط انرژی کبد و عضله بر افزایش بیان ژن اثرگذار باشد. این در حالی است که atp به¬عنوان نمایان¬گر شارژ انرژی کبدی، در گروه تمرین در مقایسه با گروه کنترل تفاوت معنی داری نداشت.
امین اسدالله تبار لداری عباس قنبری نیاکی
چکیده: زمینه و هدف: هدف از تحقیق حاضر بررسی تمرین مقاومتی دایره ای کوتاه مدت با و بدون مکمل سازی گرده گل زنبور عسل بر ویسکوزیته ، فیبرینوژن پلاسما، آنزیم های منتخب کبدی(ast,alt)و قدرت عضلانی منتخب بود. مواد و روش: برای این منظور 24 مرد سالم تمرین نکرده بعد از همگن سازی بر اساس ویژگی های فردی به 2 گروه آب ـ تمرین( 11نفر، یک نفر ریزش) و گروه گرده ـ تمرین(12نفر) تقسیم شدند. تمرین مقاومتی شامل 12 ایستگاه (هرایستگاه 30 ثانیه با شدت 40? یک تکرار بیشینه) به مدت 2 هفته (5 جلسه در هفته) بود. روزانه مقدار10 گرم گرده گل طی دو مرحله، پس از صبحانه 5 گرم بلافاصله پس از تمرین 5 گرم را به همراه 100 میلی لیتر آب استفاده شد. نمونه خونی قبل و 48 ساعت بعد از آخرین جلسه تمرین گرفته شد. و برای آنالیز فیبرینوژن، ویسکوزیته و آنزیم های منتخب کبدی مورد استفاده قرار گرفت. جهت مقایسه بین گروه از آزمونt مستقل و برای تغییرات درون گروهی از tهمبسته در سطح معنی داری (05/0p?) استفاده گردید. نتایج: تحلیل داده های مربوط به ویسکوزیته پلاسما تفاوت معنی داری بین گروهی نشان نداد(296/0:p )، اما در مقادیر فیبرینوژن تفاوت معنی دار بین دو گروه مشاهده شد (048/0:p). تحلیل داده های مربوط به آنزیم های کبدی تفاوت معنی داری را در آنزیم هایalt(764/0: (p و ast(815/0:p ) بین گروهی نشان نداد. همچنین تحلیل داده های مربوط به عضله دوسر( 620/0:p )، عضله چهارسر( 302/0:p)، عضله سینه ای( 810/0:p ) تفاوت معنی داری را بین گروهی نشان نداد اما در عضله سه سر بازویی تفاوت معنی دار بین دو گروه مشاهده شد(021/0:p). بحث و نتیجه گیری: به طور خلاصه با مرور نتایج حاصل از این پژوهش به نظر می رسد تمرین مقاومتی دایره ای به همراه مکمل سازی گرده گل زنبور عسل در مدت 10 جلسه تفاوت معنی داری را در تغییرات آنزیم های کبدی ast,alt، ویسکوزیته و قدرت عضلات منتخب( دو سر، سینه ای، چهار سر رانی) را بین گروهی نشان نداد ولی در فیبرینوژن و عضلات سه سر بازویی تغییرات معنی داری بین گروها مشاهده شد. به نظر می رسد برای رسیدن به نتایج دقیق تر نیاز به مطالعات بیشتری باشد. واژه های کلیدی: تمرین مقاومتی دایره ای، ویسکوزیته پلاسما، فیبرینوژن پلاسما، آنزیم های کبدی(alt و ast)، قدرت عضلانی منتخب
روزبه عرب پور شادمهر میردار
چکیده ندارد.
سعید نباتچیان عباس قنبری نیاکی
چکیده ندارد.
علیرضا صفرزاده گل پردسری عباس قنبری نیاکی
چکیده ندارد.
مرضیه ثاقب جو عباس قنبری نیاکی
چکیده ندارد.
امیر رشیدلمیر عباس قنبری نیاکی
چکیده ندارد.
فاطمه صغری ملکی ولی الله دبیدی روشن
هدف این پژوهش بررسی اثرات حاد و مزمن یک دوره تمرین استقامتی فزاینده بر برخی شاخص های دستگاه هموستازی موش های صحرایی نرجوان نژاد ویستار بود. به همین منظور، 48 سر موش صحرایی انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه تمرینی و کنترل و زیر گروه های مربوطه تقسیم شدند. گروه تمرینی به مدت 8 هفته (هفته ای 5 جلسه و هر جلسه با سرعت و مدت پیشرونده) تمرین دویدن روی نوارگردان را اجرا کردند. گروه تمرین وامانده ساز نیز دویدن روی نوار گردان بدون شیب را به صورت 5 دقیقه دویدن با سرعت 20 متر در دقیقه، 10 دقیقه دویدن با سرعت 25 متر بر دقیقه و سپس با سرعت 30 متر بر دقیقه تا رسیدن به واماندگی در قبل و پس از 8 هفته تمرین اجرا کردند. خون گیری به دنبال 12 ساعت ناشتایی شبانه، در چهار مرحله پایه، وامانده ساز اولیه ، بعد از 8 هفته تمرین و وامانده ساز ثانویه انجام شد. برای آنالیز آزمایشگاهی مقادیر فیبرینوژن و aptt از روش انعقادی و برای t-pa، pai-1 از روش الایزا استفاده شد. داده ها با استفاده از آزمون t مستقل و آنالیز واریانس دو طرفه در اندازه گیری های مکرر و آزمون تعقیبیlsd در سطح 0/05 ≥p تحلیل شد. نتایج نشان داد که آزمون های وامانده ساز باعث کاهش مقادیر فیبرینوژن و t-pa و aptt و افزایش مقادیر pai-1 شده است. از سوی دیگر، 8 هفته تمرین استقامتی نیز باعث کاهش پاسخ مقادیر فیبرینوژن و aptt گروه تمرینی به دنبال یک پروتکل وامانده ساز در گروه تمرینی شده است. به علاوه، تغییرات ناشی از آزمون وامانده ساز مقادیر فیبرینوژن و aptt در گروه تمرینی در مقایسه با گروه کنترل نیز معنادار بوده است. همچنین 8 هفته تمرین استقامتی تغییر معناداری در مقادیر استراحتی aptt و t-paو غیر معناداری در فیبرینوژن و pai-1 در گروه تمرینی در مقایسه با گروه کنترل ایجاد کرده است. بر اساس این یافته ها می توان گفت یک جلسه تمرین وامانده ساز باعث تحریک فرایند انعقاد می شود و انجام تمرین استقامتی با شدت متوسط می تواند تاثیر مطلوبی بر خرابی ناشی از تمرینات حاد روی دستگاه هموستازی بگذارد و از بروز حوادث ترومبوزی پیشگیری نماید.
عباس قنبری نیاکی اصغر خالدان
هدف کلی طرح: بیان توان یا عدم توان فعالیت ورزشی و بدنی به عنوان یک عامل نگهدارنده در تندرستی به ویژه در بیماران بوده است . علاوه براین، تبیین، اثرات فیزیولوژیکی آن در مبتلایان به فقر حرکتی و مستعد به بیماریهای قلبی می باشد و توجه به اینگونه تحقیقات و مهم بودن آن در جامعه، امروزی است . هدفهای ویژه: 1 - فتح یابی برای تحقیقات لازم ورزشی مربوط به جانباز و معلولین. 2 - معطوف شدن اذهان مسئولین تربیت بدنی در جهت توسعه فعالیت های بدنی و ورزشی درآسایشگاه ها و یا اماکنی که معلولین در آنها حضور می یابند. 3 - توانبخشی فیزیکی، اجتماعی و روانی افراد و کمک به انجام فعالیت های روزانه خودشان. 4 - توجه به این نکته که تحقیق این نوع فعالیت و اجرای آن در درازمدت نسبت به ارائه خدمات فیزیوتراپی به طور گسترده مقدور نیست . 5 - تاکید بر مراقبت و پرستاری از این افراد و کمک و جلوگیری از پیشرفت های قلبی - عروقی ناشی از فقر حرکتی.