نام پژوهشگر: هادی همتی
محمود اسماعیلی هادی همتی
پیروزی انقلاب اسلامی ایران یک بزنگاه سترگ تئوریک در جامعه شناسی سیاسی، به ویژه در نظریه پردازی های انقلاب را به دنبال آورد. حجم انبوه آثار پدید آمده پیرامون انقلاب اسلامی در داخل و خارج از ایران و نیز بازنگری های عمده در برخی از تئوری های انقلاب، موید این ادعاست. علیرغم اینکه بررسی تقابل های اجتماعیک نقطه عزیمت مطمئن در مطالعات جامعه شناسی سیاسی به تعبیری مناسب ترین رویکرد برای تعلیل و تحلیل انقلاب های اجتماعی می باشد، شمار ناچیزی از آثار پدید آمده، بر اساس رویکرد به تقابلهای اجتماعی ایران قبل از انقلاب اسلامی بنا شده و بی تردید جای یک تحلیل از انقلاب اسلامی بر اساس رویکرد به تقابل های اجتماعی و نحوه صورت بندی آنها در این میان خالی است. بر همین اساس، هدف از پژوهش حاضر تحلیل و تعلیل انقلاب اسلامی به نظر به شکاف های اجتماعی عصر پهلوی دوم و نحوه صورت بندی آنها می باشد. شکاف اجتماعی به مفهوم آن نوع متقابل اجتماعی که با ایجاد گسست در ساختار جامعه به صف بندی اجتماعی منجر شود، مصادیق متعددی ندارد و به چند مورد شکاف های اقتصادی، فرهنگی، مذهبی و قومی محدود می شود. شکاف های اجتماعی از جهت تاثیر گذاری بر تحولات اجتماعی، گاه فعال و گاه غیر فعالند و نیز از جهت نحوه تعامل با یکدیگر، گاه با هم متقاطعند و باعث تعدیل تاثیر یکدیگر می شوند و گاه متراکمند و تاثیر هم را تشدید می کنند. در حالیکه وجود شکاف های اجتماعی از خصایص ذاتی تمام جوامع بشری است. اما نحوه بروز و ظهور آنها در جوامع مختلف متفاوت است، گاهی در قالب های مسالمت آمیز مانند تحزب و گاهی در قالب های خشونت آمیز مانند انقلاب بروز می کنند. عامل تعیین کننده در این میان، کیفیت جامعه مدنی و شیوه برخورد ساختار سیاسی با شکاف هاست. جامعه ایران در ربع قرن آخر عصر پهلوی (57-1332) شاهد شکافی فعال بین اقتصاد سنتی (خرده بورژوازی و بازار) و اقتصاد سرمایه داری مدرن (وابسته به دربار) از یک سو و نیز شکافی فعال بین سنت تجدد در کنار شکاف مذهبی بین دین و دولت از سوی دیگر بود. تراکم این شکاف ها (علیرغم تقاطع با شماف کم فعالیت قومی در این دوران) به نوعی دوگانگی و دوقطبی شدن عرصه اجتماعی و تقابل جدی بین قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی منتهی گشت و اینگونه زمینه اصلی وقوع انقلاب اسلامی فراهم آمد. بنابراین در یک رویکرد جامعه شناسانه به انقلاب اسلامی و از منظر شکاف های اجتماعی، می توان وقوع آن را نتیجه تراکم شکاف های فرهنگی، مذهبی و اقتصادی و پیدایی یک جامعه مدنی گسسته که شاهد دو گانگی قدرت بود، تلقی نمود.