نام پژوهشگر: عصمت محمدی
عصمت محمدی احمد غلامی
قارچهای میکوریزا و باکتریهای حل کننده فسفات از جمله میکروارگانیسمهای مفید خاکزی هستند که میتوانند به عنوان یکی از انواع کودهای زیستی بخشی از احتیاجات غذایی گیاهان تلقیح شده را تأمین نمایند. پژوهش حاضر به منظور بررسی اثر کارایی میکوریزا (glomus intraradices) و باکتری حل کننده فسفات (کود زیستی فسفاته بارور-2) به همراه مصرف کود شیمیایی سوپرفسفات تریپل بر عملکرد و اجزای عملکرد نخود رقم هاشم در سال زراعی 89-1388 در مزرعه آموزشی دانشکده کشاورزی دانشگاه صنعتی شاهرود به اجرا گذاشته شد. آزمایش به صورت اسپلیت پلات فاکتوریل در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی با سه تکرار به اجرا درآمد. عامل اصلی شامل کود شیمیایی سوپر فسفات تریپل در سه سطح (0، 25 و 50 کیلوگرم در هکتار) و عامل فرعی به صورت فاکتوریل شامل تلقیح میکوریزا و باکتری حل کننده فسفات بود. میکوریزا در دو سطح، شامل تلقیح میکوریزا و عدم تلقیح میکوریزا و باکتری حل کننده فسفات در دو سطح شامل تلقیح باکتری و عدم تلقیح آن بود. نتایج نشان داد اثر تلقیح میکوریزا بر ارتفاع بوته، عملکرد بیولوژیک، وزن صد دانه، تعداد غلاف در بوته، درصد کلونیزاسیون ریشه و فسفر دانه معنیدار بود و باکتری حل کننده فسفات اثر معنیداری بر صفات مورد بررسی نداشت. همچنین افزایش کود فسفر به تنهایی موجب افزایش عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه، فسفر قابل دسترس خاک، فسفر دانه و سطح برگ تک بوته گردید، اما درصد کلونیزاسیون ریشه با افزایش کود فسفر کاهش یافت. در این تحقیق، اثرات متقابل دو فاکتور کود فسفر و تلقیح میکوریزا بر روی تعداد غلاف در بوته و دو فاکتور کود فسفر و تلقیح باکتری حل کننده فسفات بر روی فسفر دانه و اثرمتقابل سهگانه فاکتورهای مورد آزمایش بر روی تعداد غلاف در بوته معنیدار گردید. با توجه به عملکرد مناسب میکوریزا در شرایط غیاب کود فسفر معادل مصرف 50 کیلوگرم در هکتار کود شیمیایی فسفاته میتوان نتیجه گرفت که در شرایط عدم استفاده از کود شیمیایی فسفر، میکوریزا قادر است سبب تأثیرات مثبتی بر صفات مورد بررسی شود و عملکردی معادل 50 کیلوگرم در هکتار کود فسفر داشته باشد. بنابراین چنین به نظر میرسد که در شرایط کاهش استفاده از کود فسفر (سیستمهای ارگانیک) میتوان استفاده از میکوریزا را در دستور کار قرار داد. کلمات کلیدی: نخود، کود فسفر، میکوریزا، باکتری حل کننده فسفات
عصمت محمدی محمدحسین زرین کوب
منطقه مورد مطالعه در 140 کیلومتری شرق بیرجند (شمال درح) و در بخش شمالی زمیندرز سیستان قرار دارد. مجموعه ای از سنگهای آتشفشانی و نیمه نفوذی در منطقه روستای گازک بروز کرده اند که به ترتیب به کرتاسه و الیگومیوسن نسبت داده شده اند. آتشفشانی های این منطقه که به کرتاسه منسوب شده اند در درون مجموعه ای از سنگهای رسوبی با همین سن قرار گرفته اند. این سنگها در محدوده بازالت، آندزیت بازالتی، تراکی آندزیت و آندزیت قرار می گیرند و بافت غالب آنها پورفیری، گلومروپورفیری، تراکیتی و بادامکی می باشد. درشت بلور های عمده ی این سنگها، پلاژیوکلاز، پیروکسن، هورنبلند و بیوتیت می باشد. فنوکریست ها در این سنگها، دارای نشانه هایی از عدم تعادل و آلایش ماگما در حین صعود از جمله بافت های غربالی، خوردگی خلیجی و منطقه بندی می باشند. دگرسانی عمده در این سنگها، پروپلیتیک، سیلیسی و کربناتی شدن بوده و دگرسانی پروپلیتیک از وسعت قابل توجهی برخوردار است. براساس شواهد ژئوشیمیایی، این سنگها، ماهیت کالک آلکالن تا تولئیتی دارند. تهی شدگی در عناصر p ,ta, ti, nb و غنی شدگی در th, u, k, sr, zr, rb و غنی شدگی lree نسبت به hree نشان از تشکیل این سنگ ها در رژیم حاشیه فعال قاره ای می باشد. ماگمای تشکیل دهنده این سنگها از یک گوشته غنی شده گارنت لرزولیت با درجه ذوب بخشی 10 تا 15 درصد منشأ گرفته است. سنگ های نیمه نفوذی منطقه شامل دیوریت و کوارتزدیوریت پورفیری که به الیگومیوسن نسبت داده شده اند، بصورت دایک و گنبد به درون واحدهای قدیمی تر منطقه از جمله شیل، ماسه سنگ رخساره فلیش و آهکهای منسوب به اواخر کرتاسه نفوذ کرده اند. این سنگ ها دارای بافت غالب پورفیری با زمینه دانه ریز هستند. پلاژیوکلاز، هورنبلند و بیوتیت، درشت بلورهای این سنگ ها می باشند. نسبت بالای hfse lile/، تهی شدگی از nb ، tiوp از ویژگی های مهم سنگ های کالک آلکالن وابسته به مناطق فرورانش می باشد که در سنگ های مذکور مشاهده می شود، لذا می توانند از تبلور یک ماگمای کالک آلکالن مرتبط به یک رژیم فرورانش حاصل شده باشند. این ماگماتیسم را می توان یک فرآیند پس از برخوردی مرتبط با فرورانش لیتوسفر اقیانوسی سیستان در خاور ایران دانست.