نام پژوهشگر: ابراهیم یزدی
ابراهیم یزدی محمود هوشمند
سرمایه اجتماعی جایگزین سیاست عمومی کارآمد نیست و پیش نیاز و تا حدی یکی از پیامدهای آن محسوب می شود و به قول پاتنام(2000) سرمایه اجتماعی از طریق و به همراه دولت و بازار کار می کند و نه به جای آنها. سیاست عاقلانه می تواند سرمایه اجتماعی ایجاد کند و سرمایه اجتماعی خود تاثیرات اقدامات دولت را افزایش می دهد. پاتنام در مورد آمریکا می گوید: از سیاستهای معافیت مالیاتی تا گسترش کشاورزی در سده های گذشته، حکومت آمریکا، اغلب سرمایه گذاری در زمینه ی سرمایه اجتماعی را ترویج کرده است و اکنون باید دوباره آنرا احیا کند. دولت جدیدی که تمایل بیشتری برای استفاده از قدرت و پول مردم برای اهداف عمومی دارد نباید اهمیت پیوند اجتماعی به عنوان ستون فقرات سیاستهای مالی کارآمد را ندیده بگیرد. حال دولت ایران هم اگر به دنبال افزایش بهره وری، تولید و رشد بیشتر است و به کمک جامعه برای رسیدن به اهداف خرد و کلانش نیاز دارد باید راهی را برای افزایش و تقویت سرمایه اجتماعی به کار ببرد و یا حداقل به تخریب آن نپردازد. با آنکه شواهد و قرائن و نظریه های مختلف گویای این مطلب است که درآمدهای نفتی که دولت متصدی آن است در طول یکصد سال اخیر بر روی رفتارها و فرهنگ دولت و ملت ایران تاثیر گذاشته است، اما از مقایسه های کمی رایج چیز زیادی نصیبمان نمی شود. شاید اگر با استفاده از شاخص های مناسب، یک شاخص کلی برای سرمایه اجتماعی ساخته شود و با استفاده از سری های زمانی به تخمین موضوع پژوهش حاضر پرداخته شود هم پاسخی که از نظر آماری معنی دار باشد برای سوال یافت نشود. دلیل این امر می تواند موارد گوناگونی باشد، از جمله اینکه سرمایه اجتماعی یک شاخص کیفی است و معمولاً از طرف اقتصاد دانانی به کار می رود که از کمی سازی گریزان هستند و از طرفی هنوز هیچ شاخص کامل و مناسبی برای آن یافت نشده است تا با استفاده از آن به تخمین بپردازیم. مورد دیگری که باید به آن اشاره کرد این نکته است که در موضوعاتی مثل پژوهش حاضر باید به بستر تاریخی و متغیر زمان توجه خاص نمود، درآمدهای نفتی در طول ده ها سال به منبع اصلی درآمدهای دولت تبدیل شده است و این جریان منجر به بروز رفتارها و سیاست هایی شده است که با کاهش یا افزایش موقت قیمت نفت آثار و علایم آن از بین نخواهد رفت. پس نمی توان انتظار داشت که با استفاده از سری های زمانی تغییرات در همان سال (یا حتی تاخیری) نمایان شود و به سادگی این اثرات خود را در کوتاه مدت در رفتار مردم و دولت نمایان کند. چرا که سرمایه اجتماعی یک متغیر جریان است که حاصل ته نشین عصاره های فرهنگی، اعتقادی و باورهای سنتی و اجتماعی است و تغییرات آنی قیمت نفت نقش چندانی در این امر ندارد. از طرفی باید این نکته را مد نظر داشت که برای دانستن تاثیرات نفت بر سرمایه اجتماعی باید دوران حاکمیت نفتی را با پیش از آن مقایسه کرد و از آنجا که پیش ازاین دوران آمار دقیق و تاریخ مدونی وجود ندارد بررسی این موضوع سخت تر می شود. آنچه مورد پژوهش حاضر بوده است آنکه تصرف سالهای متمادی درآمدهای نفتی توسط دولت چه تاثیری بر تشکیل سرمایه اجتماعی داشته است. می توان اینگونه پاسخ داد که هر چند رفتارهای دولت قاجار و به طور کلی دولتهای پیش از نفت با مردم طوری بود که از اعتماد دو جانبه ی مردم و دولت جلوگیری می کرد. اما با پدید آمدن دولت مدرن هم این بی اعتمادی تاریخی و استبداد از بین نرفت . علت این امر را همزادی دولت مدرن و نفت در یکصد سال پیش می دانند (رنانی 88). هر چند پیش از حضور نفت در جامعه هم ما در مدینه ی فاضله زندگی نمی کردیم اما درآمدهای نفتی هم با بزرگ و ناکارا کردن دولت و اجازه دادن به او برای دخالت در امور مختلف و دست یازی به همه جای اقتصاد، از ایجاد یک اقتصاد سالم که در پناه یک دولت کارآمد پدید می آید جلوگیری کرد. از طرفی هم رفتارهای مختلف دولت به عنوان متولی ساخت سرمایه اجتماعی خودجوش در مواردی مثل رفتارهای بی قانونی، بی توجهی به مردم، حذف بخش هایی از اجتماع، آموزش های غیر بومی و غیر کارشناسی توزیع نامناسب درآمد و ایجاد تفاوت و تضاد طبقاتی و ... منجر به عدم تشکیل سرمایه اجتماعی در سطوح مختلف و گاهی تخریب آن شده است. هر چند دولت با استفاده از این درآمدها به توسعه ی زیرساخت ها، آموزش های مختلف در مقاطع گوناگون، بالا بردن سطح بهداشت و ... پرداخته است. اما همین موارد هم نتوانسته است تا به تشکیل سرمایه اجتماعی کمک چندانی کند. و همانطور که اشاره شد سطح اعتماد در بین افراد تحصیل کرده از سایر افراد پایین تر است. از طرفی مردم هم به درآمدهای نفتی مثل منبع درآمدی نگاه می کنند که باید به تساوی بین آنها توزیع شود و از عدم توزیع برابر دلگیر بوده اند. نمونه ی آنرا می توان در سالهای اخیر و حتی قبل از انقلاب هنگام انتخابات و شعار کاندیداها در شعارهای برابری طلبانه و عدالت خواهانه جستجو کرد. پس درآمدهای نفتی تنها بر دولت اثر گذار نبوده است، بلکه برخواست ها و رفتارهای مردم هم اثر گذاشته و آنها را هم از مسیر کارایی خارج کرده به آن دلیل است که آنها بیشتر خواهان توزیع عادلانه رانت هستند تا توسعه و رشد. پس می توان گفت نفت بر هر دو طرف مردم و دولت موثر بوده است و همین یکی از موانع اتحاد اقتصادی مردم و دولت در طول سالهای مختلف بوده است. نکته ی دیگری که باید در نظر داشت این است که آمارها نشان می دهد که پس از انقلاب اسلامی میزان مشارکت سیاسی و اجتماعی به طرز چشمگیری نسبت به پیش از انقلاب افزایش یافته است. یکی از دلایل این افزایش مشارکت می تواند اعتماد و همکاری با دولت به دلیل مبارزه با دولت های خارجی و استعمار باشد. چرا که دولت پس از انقلاب همواره سیاست خود را بر جلوگیری از دخالت بیگانگان در امور داخلی کشور استوار کرده است و می توان نمونه های مهم همکاری مردم را چه پیش و چه پس از انقلاب مبارزه با استعمارگران مخصوصاً در مورد منابع نفتی دانست. نمونه های جنگ تحمیلی و ملی شدن صنعت نفت برای مبارزه با دشمنان خارجی بوده است و مشارکت ها برای تغییر شرایط داخلی. وقتی که راه مسالمت آمیزی مثل رای دادن وجود داشته، افزایش مشارکت در انتخابات بوده است و وقتی که راه ها بسته بوده ا ست اعتراض ها به وجود آمده است. اما همسو با افزایش مشارکت میزان اعتماد عمومی و افقی کاهش داشته است. دلیل این تناقض هنوز ناشناخته است اما شاید به عنوان پاسخی برای این پرسش بتوان گفت با توجه به روند نزولی سرمایه اجتماعی در جامعه که تقریبا تمام محققان به آن معتقدند، میزان مشارکت نسبتا بالا به دلیل قرار داشتن ایران مرحله ی خاصی از دوران گذار است یا آنکه به دلیل گسترش رانت در همه جای جامعه، شاید دلیل مشارکت مردم استفاده از موارد مختلف مثل رانت های مختلف ، امتیازهای متفاوت، سهمیه های خاص و غیره باشد. به عنوان نکته ی پایانی باید خاطر نشان کرد، هر چند به طور قطع مشکلات فراوانی در مسیر و اجرای این پژوهش وجود داشت اما باید در نظر گرفت که چنین پژوهشی برای اولین بار است که انجام می شود و هر چند نقایص فراوانی بر آن مترتب است اما می تواند به عنوان فتح بابی برای پژوهش های آینده با موضوعات بومی و کاربردی باشد. پژوهش حاضر با پیوند دادن بین مطالعات پراکنده سعی کرده است تا مبنای منطقی برای بحث بیابد وهم چنین با بررسی های تاریخ نفتی ایران، سعی در یافتن ارتباط بین درآمدهای نفتی و سرمایه اجتماعی در ایران کرده است و به عنوان نتیجه کلی می توان گفت این یافته به دست آمده که این نوع از درآمدها بیشتر روند تاریخی ایران در گذار به سمت توسعه را تغییر داده و بر دید مردم و دولت در طول زمان اثر داشته است و اثر شوکهای نفتی بر سرمایه اجتماعی زیاد نبوده است.