نام پژوهشگر: پیمان ادیبی
نیکو یمانی محمدجواد لیاقتدار
حرفه ای گری در رشته پزشکی به خاطر وظیفه خطیری که حرفه پزشکی در سطح جامعه به عهده دارد از اهمیت خاصی برخوردار است. دانشگاههای علوم پزشکی در انجام وظیفه اصلی خود که تربیت نیروی پزشکی مورد نیاز جامعه است باید علاوه بر دانش و مهارتی که برای پرداختن به این حرفه ضروری است، به توسعه و تقویت ارزشها، نگرشها، هنجارهای اخلاقی، مهارتهای اجتماعی و بقیه ویژگیهایی که شکل دهنده رفتارهای انسانی یک پزشک یا همان حرفه ای گری است نیز توجه لازم را مبذول دارند. از طرف دیگر صاحب نظران آموزش پزشکی معتقدند که برنامه درسی پنهان قدرتمندترین راه انتقال ارزشهای حرفه ای گری به فراگیران است. بنابراین در راستای اهمیت به حرفه ای گری و آموزش و ارزشیابی آن باید به نقش برنامه درسی پنهان و تأثیرات مثبت یا منفی آن، توجه نمود. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش برنامه درسی پنهان در توسعه رفتارهای حرفه ای در آموزش پزشکی بوده است. این پژوهش به صورت یک مطالعه ترکیبی با رویکرد تری انگولیشن یا سه سو سازی و با روش همزمان طراحی گردید. پژوهش در سه مرحله اصلی اجرا شد. مرحله اول به صورت یک مطالعه کیفی، مرحله دوم به صورت یک مطالعه توصیفی کمی، و مرحله سوم با طراحی مدل مفهومی و ارائه راهکارها انجام گردید. مطالعه کیفی با مشارکت 10 نفر از اساتید گروه های داخلی و جراحی و 10 نفر از انترن هایی که در حال گذراندن 6 ماه آخر دوره انترنی بودند، و با نمونه گیری هدفمند انتخاب شده بودند، انجام گردید. روش گردآوری اطلاعات مصاحبه نیمه ساختاردار بود. تحلیل داده های کیفی با متد تحلیل محتوای موضوعی که مراحل آن عبارت بود از خواندن متن مصاحبه ها، استخراج جملات معنی دار، کدگذاری، طبقه بندی کدها، نام گذاری طبقه ها و مشخص کردن رابطه بین طبقه ها انجام گردید. برای تعیین دقت و صحت داده ها از روش چک اعضاء، پرسش از همکار، توصیف کامل زمینه و ناظر خارجی استفاده شد. مطالعه کمی به صورت یک مطالعه توصیفی بر روی انترن هایی که در سه ماه اردیبهشت، خرداد و تیر 1388 در حال گذراندن بخش های داخلی و جراحی بودند انجام شد. روش نمونه گیری نمونه گیری آسان بر مبنای زمان بود و در مجموع 183 نفر وارد مطالعه شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه مشاهده عملکرد شامل 26 گویه با مقیاس چهاردرجه ای شامل، بالاتر از حد انتظار، در حد انتظار، پایین تر از حد انتظار و غیر قابل قبول بود. گویه های پرسشنامه در 6 حیطه که توسط تحلیل عاملی و اجماع متخصصان تعیین شده بود، حیطه بندی گردید. روایی پرسشنامه توسط متخصصان تأیید و پایایی آن از طریق مطالعه پایلوت 0/92 آلفای کرونباخ بود. برای تکمیل پرسشنامه ها از دستیاران سال 2 و 3 داخلی و جراحی استفاده شد که طی یک کارگاه راجع به نحوه تکمیل پرسشنامه آموزش دیدند و بر اساس مشاهده عملکرد حرفه ای گری انترن ها در طول 3 هفته، پرسشنامه ها را تکمیل نمودند. برای تحلیل داده ها از spss ویرایش 15 و آمار توصیفی و استنباطی استفاده گردید. داده های دو مطالعه کمی و کیفی به صورت جداگانه و مستقل گردآوری و تحلیل شد و در قسمت بحث تا حد امکان با یکدیگر ادغام شدند. تحلیل داده های مطالعه کیفی ابتدا منجر به تولید 1150 کد در 18 طبقه گردید که پس از تقلیل کدها و بازنگری طبقه بندی، 642 کد در 4 طبقه یا تم اصلی، و 28 طبقه یا تم فرعی بدست آمد که برخی طبقه های فرعی خود شامل دو یا چند زیرطبقه می گردید. تم های اصلی شامل آموخته های حرفه ای گری در برنامه درسی پنهان، آسیب شناسی حرفه ای گری، نقش آفرینی در حرفه ای گری و تسهیل کننده های ارتقاء حرفه ای گری بود. آموخته های حرفه ای گری در برنامه درسی پنهان شامل 10 تم فرعی ارتباط با بیمار و همکار، اطلاع رسانی به بیمار، مسئولیت پذیری، احترام به دیگران، ایثار، محبت و دلسوزی، صداقت و رازداری، قابل اطمینان بودن، پذیرش خطا و حقوق بیمار بود. تم آسیب شناسی در برگیرنده عوامل اجتماعی -فرهنگی، اقتصادی ،سازمانی، شخصیتی، بین فردی، آموزشی، انگیزشی و زمینه ای بود. نقش آفرینی نیز شامل نقش بیمار، نقش پرسنل، نقش همکار، نقش الگو بودن اساتید و نقش خود فرد می گردید. تسهیل کننده های ارتقاء حرفه ای گری شامل عوامل تسهیل کننده مدیریتی، اقتصادی، آموزشی، نظارتی و اجتماعی فرهنگی بود. تمامی این موارد با ذکر کدها و برخی نقل قول ها در فصل 4 آمده است. بر اساس نتایج مطالعه کمی میانگین نمره کل حرفه ای گری انترن ها 0/44±2/84 از نمره 4 بود. حیطه صداقت و رازداری بالاترین نمره میانگین (3/11) و ایثار و محبت پایین ترین نمره میانگین (2/51) را به خود اختصاص داد. مقایسه نمرات انترن های داخلی و جراحی نشان دهنده بالاتر بودن نمرات انترن های داخلی نسبت به انترن های جراحی بود که در حیطه های صداقت و رازداری، احترام و پذیرش خطا معنی دار بود. مقایسه نمرات انترن های نیمه اول و نیمه دوم انترنی نیز نشان دهنده بالاتر بودن نمرات انترن های نیمه اول در تمام حیطه ها بود که در حیطه مسئولیت پذیری و صداقت معنی دار بود. رگرسیون ساده نشان داد که حیطه مسئولیت پذیری بالاترین نقش را در تعیین نمره کل حرفه ای گری ایفا می کند. نتایج مطالعه کیفی در مورد هدف اول طرح مشخص کننده ویژگیهای حرفه ای گری در بیمارستان های ماست که در برگیرنده تجارب مثبت و منفی هر دو بود و نشان دهنده نقش برنامه درسی پنهان در یادگیری ویژگیهای حرفه ای گری می باشد. تفاوت نمرات انترن های دو بخش داخلی و جراحی نشان دهنده تأثیر محیط یا زمینه که یکی از مؤلفه های برنامه درسی پنهان بوده و در مطالعه کیفی نیز بدست آمد، بر شکل گیری و بروز رفتارهای حرفه ای گری است. تفاوت نمرات انترن های نیمه اول و نیمه دوم انترنی که در مصاحبه ها نیز به آن اشاره شد، نشان دهنده بارز بودن برخورد با رفتارهای غیر حرفه ای است که به نوبه خود نقش برنامه درسی پنهان را بااهمیت تر می سازد. با استفاده از نتایج دو مطالعه کمی و کیفی یک مدل مفهومی طراحی گردید و با استفاده از مدل مفهومی راهکارهای ارتقاء حرفه ای گری در هفت حیطه شامل آموزش ضمنی حرفه ای گری، آموزش آشکار، روشهای آموزش حرفه ای گری، الگو بودن اساتید، نظارت، ارزشیابی، و آموزش اساتید ارائه گردید. به طور خیلی خلاصه و در کل آشنایی بیشتر اساتید با حرفه ای گری، توجه به نقش برنامه درسی پنهان و الگو گیری فراگیران از هنجارها و طرز رفتارها، تلفیق ملاک های حرفه ای گری در فرم های ارزشیابی و نظارت سیستمیک بر عملکرد دانشجویان واساتید در مورد حرفه ای گری به منظور اصلاح وضعیت پیشنهاد می شود.
مرضیه سادات سجادی نژاد کریم عسگری
کولیت اولسراتیو یکی از بیماری های مزمن و ناتوان کننده مجرای گوارشی است که مقابله با آن تغییرات عمیقی بر جنبه های مختلف زندگی فرد ایجاد می کند. هدف پژوهش حاضر در بخش نخست، مقایسه سازگاری روانشناختی و تیپ شخصیتی d در بیماران مبتلا به کولیت اولسراتیو و افراد سالم بود. هدف بخش دوم پژوهش نیز مقایسه اثربخشی مدیریت استرس شناختی-رفتاری، آموزش خوش بینی و درمان طبی مرسوم بر سازگاری روانشناختی، شاخص های ایمنی شناختی و علائم بیماری این بیماران بود. در بخش نخست، 58 بیمار زن مبتلا به کولیت اولسراتیو، از بین مراجعه کنندگان به کلنیک های گوارشی سرپایی انتخاب شده و با 59 نفر از افراد سالم، از لحاظ افسردگی، اضطراب، شیوه های مقابله با استرس، استرس ادراک شده، کیفیت زندگی( تحت عنوان سازگاری روانشناختی) و تیپ شخصیتی d مقایسه شدند. یافته ها نشان داد که بیماران مبتلا به کولیت اولسراتیو نسبت به افراد سالم در افسردگی، اضطراب و استرس ادراک شده نمرات بالاتری داشتند، بیشتر از راهبردهای مقابله هیجان مدار استفاده می کردند و کیفیت زندگی پایین تری داشتند(سازگاری روانشناختی ضعیفتر) ( 01/0p<). بین دو گروه از لحاظ مقابله مسأله مدار و مقابله اجتناب مدار تفاوتی وجود نداشت. نتایج همچنین فراوانی بیشتر تیپ شخصیتی d را در بین بیماران نسبت به افراد بهنجار نشان داد ( 05/0p<). در بخش دوم پژوهش، 30 بیمار زن مبتلا به کولیت اولسراتیو به طور تصادفی به سه گروه مدیریت استرس شناختی-رفتاری بعلاوه درمان طبی مرسوم، آموزش خوش بینی بعلاوه درمان طبی مرسوم، و درمان طبی مرسوم قرار داده شدند. همه بیماران قبل از انجام مداخله، پس از آن و 6 ماه پس از اتمام آن، مقیاس بیمارستانی اضطراب و افسردگی، پرسشنامه های شیوه های مقابله با استرس، استرس ادراک شده، کیفیت زندگی، ادراک بیماری و شاخص فعالیت بیماری لیتچیگر را تکمیل کردند و در هر 3 مرحله نمونه های خونی از آنان جمع آوری شد. یافته های حاکی از اثربخشی مداخله مدیریت استرس شناختی-رفتاری و آموزش خوش بینی بر افسردگی، کیفیت زندگی، ادراک بیماری، مقابله مسأله مدار، کورتیزول و tnf? بود( 05/0p<)، که به نظر می رسد به دلیل تصحیح خطاهای شناختی، تصحیح ادراکات نادرست بیماران راجع به بیماری در گروه، آموزش مستقیم راهبردهای مقابله مسأله مدار و تنظیم بهتر سیستم ایمنی باشد. در بین این متغیرها، اثرات مداخلات بر افسردگی و ادراک بیماری تا مرحله پیگیری باقی ماند ( 05/0p<). مداخله مدیریت استرس شناختی-رفتاری فقط بر استرس ادراک شده و آموزش خوش بینی فقط بر مقابله هیجان مدار موثر بودند ( 05/0p<). هیچ یک از دو نوع مداخله در مرحله پس آ زمون بر اضطراب موثر نبودند اما اثرات آنها در پیگیری معنادار بود ( 05/0p<)، که به نظر می رسد ناشی از اثر مواجهه با اضطراب سلامتی بیماران باشد که پس از مدتی حاصل می شود. هیچ یک از مداخلات نتوانستند بر علائم بیماری، il1? ، il4، il6 و il10 موثر باشند و به دلیل شباهت کلی چهارچوب مورد استفاده در دو شیوه مداخله، بین اثربخشی مداخله مدیریت استرس شناختی-رفتاری و آموزش خوش بینی بر هیچ یک از متغیرها تفاوت معناداری وجود نداشت.
سید عباس حقایق حمید طاهر نشاط دوست
هدف از انجام این پژوهش،بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان بر حافظه هیجانی، علائم بیماری و شاخص های روانشناختی(شامل کیفیت زندگی،استرس،تاب آوری،راهبردهای مقابله ای و مشکلات خواب)بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر بود. به منظور انتخاب شرکت کننده ،از بین بیمارانی که به کلینیک های درمانی شهر اصفهان مراجعه می کردند،78 نفر بیمار مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر(با تشخیص پزشک متخصص)انتخاب شدند.رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان طی هشت جلسه هفتگی انجام شد وگروه گواه 4جلسه روان-آموزشی(بدون رواندرمانی)دریافت کرد.تکالیف حافظه آشکار و ضمنی و پرسشنامه های کیفیت زندگی،استرس،تاب آوری،راهبردهای مقابله ای و مشکلات خواب در سه مرحله پیش آزمون،پس آزمون و پیگیری تکمیل شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری و کواریانس چند متغیری(در مورد متغیر کیفیت زندگی)نشان داد که، رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش میانگین نمرات پس آزمون حافظه آشکار بیماری، حافظه ضمنی بیماری، راهبردهای هیجان مدار و مشکل در شروع خواب و افزایش کیفیت زندگی و کاهش میانگین نمرات پیگیری حافظه ضمنی اضطراب، مشکل در شروع خواب و مشکل در بیداری ازخواب و افزایش حافظه آشکار مثبت،تاثیر معناداری داشته است.نتایج همچنین نشان داد که، درمان متمرکز بر هیجان در کاهش میانگین نمرات پس آزمون حافظه آشکار افسردگی، حافظه ضمنی بیماری، استرس،راهبردهای هیجان مدار و کاهش میانگین نمرات پیگیری استرس و مشکل در بیداری ازخواب تاثیر معناداری داشته است.رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان بر بهبود سلامت عمومی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر موثر است،ولی تاثیرات بیشتر و پایدارتر(به خصوص در مورد علائم بیماری)مستلزم دوره درمانی طولانی تر است.
وحید عشوریون محمد جواد لیاقت دار
استدلال بالینی مهمترین توانمندی است که هر پزشک باید آنرا بدست آورد. در حال حاضر آموزش استدلال بالینی با چالش های بسیاری روبرواست. با توجه به اهمیت توانمندی استدلال بالینی در آموزش دانشجویان پزشکی و فقدان برنامه ای منسجم برای یادگیری آن، این مطالعه قصد دارد با ارائه الگوی برنامه درسی با تمرکز بر توانمندی استدلال بالینی نحوه تاثیر آن را بر یادگیری این سازه اندازه گیری کند و ارتباط آنرا با متغیر های تفکر هوشمندانه، شخصیت و هوش عاطفی مورد بررسی قرار دهد. این مطالعه در محیط بالینی دوره کارآموزی 2 ماهه اطفال طراحی و اجرا شده است. این پژوهش با تلفیق الگوی برنامه درسی مبتنی بر توانمندی و پژوهش نیمه تجربی با پیش ازمون و پس آزمون به همراه گروه شاهد طراحی شده است. برای درک بهتر چارچوب مطالعه، مراحل پژوهش طی مراحل زیر اجرا شده است: ابتدا از طریق مصاحبه با اعضاء هیات علمی گروه اطفال نیاز سنجی بعمل آمد. در مرحله دوم نیاز سنجی از پزشکان عمومی و کارورزان انجام گرفت و حداقل های آموزشی عمومی و اورژانس اطفال تعیین گردید. بر اساس محتوای تعیین شده جدول دو بعدی آزمون طراحی شد و راهنمای یادگیری با تمرکز بر فعالیت های یاددهی و یادگیری استدلال بالینی تهیه گردید. گروه اول دانشجویان پزشکی که به دوره کارآموزی اطفال وارد شدند به عنوان گروه شاهد و گروه دوم که پس از دو ماه وقفه وارد شدند به عنوان گروه مداخله در نظر گرفته شد. گروه شاهد در پیش آزمون شرکت کردند که شامل آزمون استدلال بالینی تلفیق یافته، آزمون تفکر هوشمندانه، شخصیت و هوش عاطفی بود. سپس دوره سنتی کارآموزی اطفال برای آنها اجرا گردید و در پایان دو ماه آزمون رسمی کارآموزی اطفال و پس آزمون استدلال بالینی برگزار شد. در گروه مداخله نیز همین روند اجرا شد با این تفاوت که در دو ماه وقفه بین گروه شاهد و مداخله اساتید آموزش تخصصی استدلال بالینی دیدند و راهنمای یادگیری طراحی گردید که در اختیار گروه مداخله قرار گرفت. در پایان برنامه درسی جدید از طریق میزان ارتقاء اختلاف نمره پس آزمون- پیش ازمون گروه مداخله و شاهد و نظر سنجی از فراگیران ارزشیابی شد. برای تحلیل نتایج از نرم افزار spss ویرایش 14 استفاده شد که در مقایسه نمرات آزمون نظری و استدلال بالینی از آزمون t استیودنت مستقل و برای تعیین ارتباط بین نمرات استدلال بالینی و تفکر هوشمندانه، شخصیت و هوش عاطفی از تحلیل رگرسیون چند متغیره استفاده شد. بدنبال اندازه گیری متغیرهای مطالعه نشان داده شد که ارتقاء استدلال بالینی در هر دو گروه شاهد و مداخله معنی دار بوده ولی در گروه مداخله افزایش نمره استدلال بالینی دانشجویان بیشتر مشاهده شد اگرچه افزایش نمره آن نزدیک به معنی داری بود (p=0/09) ولی معنی دار نبود. همچنین ارتباط معنی داری بین تفکر هوشمندانه و شخصیت و استدلال بالینی مشاهده نشد در حالیکه هوش عاطفی پس از کنترل دو متغیر دیگر اثر پیشگویی بر واریانس استدلال بالینی داشت. نتایج ارزشیابی برنامه نشان داد که مداخله مزبور توانست استدلال بالینی را ارتقاء دهد اگرچه در حد مرزی معنی دار نشد. نظر سنجی ها نشان داد که دانشجویان از برنامه و نحوه آزمون آن رضایت داشتند و توصیه می کردند که برنامه های مشابه برای دیگر چرخش های بالینی طراحی و اجرا گردد. از مصاحبه با اعضاء هیات علمی گروه اطفال دو دسته نتایج حاصل گردید: 1) چارچوب محتوایی دوره کارآموزی عمومی و اورژانس اطفال، 2) پی بردن به روشهای آموزش بالینی اساتید و چالش های موجود. به دنبال تعیین حداقل های یادگیری و چارچوب موجود نیاز سنجی از پزشکان عمومی و کارورزان در رابطه با موارد شایع و تهدید کننده حیات در طب عمومی اطفال و اورژانسهای آن به عمل آمد که نتایج حاصله نشان داد علیرغم اختلاف نظر بین پزشکان و کارورزان 28 مورد برای محتوای عمومی و اورژانس اطفال در نظر گرفته شد. سپس بر اساس موارد 28 گانه راهنمای یادگیری تهیه شد. برنامه درسی طب داخلی اطفال که با تاکید بر آموزش استدلال بالینی طراحی و اجرا شد توانست کیفیت دوره عمومی و اورژانس اطفال را بالا ببرد. همچنین برنامه مزبور رضایتمندی دانشجویان را نیز فراهم نمود. توصیه می شود این برنامه در دوره های بعدی ادامه یافته و در هر دوره نقاط ضعف و چالش های آن برطرف گردد و همچنین تجربه های بدست آمده برای دیگر دوره های آموزش بالینی بکار گرفته شود. همچنین توصیه می شود برای بررسی ارتباط تفکر هوشمندانه، هوش عاطفی و شخصیت از پرسشنامه های متنوع استفاده شود و با حجم نمونه های بیشتر ارتباط آنها با استدلال بالینی مورد بررسی قرار گیرد. در برسی ارتباط هوش عاطفی و شخصیت لازم است مطالعاتی در شرایط واقعی طراحی گردد تا نشان دهد پزشک در شرایط خاص چگونه می تواند احساسات خود و بیمار و اطرافیان را مدیریت کند.
فائزه فقیر ایرج جباری
امروزه پرتو درمانی نقش به سزایی در درمان تومورهای سرطانی دارد. برای رسیدن به اهداف پرتودرمانی، اجرای یک طراحی درمان دقیق، امری ضروری است. یکی از مراحل اساسی طراحی درمان، محاسبه توزیع دز است. از آن جاکه دقت کدهای مونت کارلو در محاسبه دز امری اثبات شده است، می توان از این کدها برای ارزیابی برنامه های تجاری طراحی درمان رایانه ای و همچنین محاسبه توزیع دز در بیماران خاص استفاده کرد. لذا برای طراحی درمان مونت کارلو لازم است اطلاعات بدن بیمار به صورت هندسه و ماده ی مناسب و با فرمت مناسب کد مونت کارلوی مورد نظر، تبدیل شود. بهترین و دقیق ترین راه استفاده از اطلاعات تصاویر ct بیمار است. از آنجاکه تعداد وکسل های هر برشct (در تصاویر512 در 512) 262144 سلول است، در نتیجه در یک حجم سه بعدی تعداد کل سلول-ها در حدود چندین میلیون سلول می باشد. باید توجه داشت که محاسبات مونت کارلو با این تعداد سلول، بسیار زمان بر است وبا توجه به رزولوشن تصاویر ct، داده های خروجی بسیار نویزی خواهد شد. لذا برای رفع این دو مشکل و با توجه به قابلیت مش تالی در کد mcnpx برای داشتن مش مناسب محاسبات تالی، نیازی به چنین رزولوشنی در تعریف سلول های هندسی نمی باشد. در این پژوهش علاوه بر بررسی عوامل موثر بر راندمان پردازش موازی کد mcnpx بر روی کلاستری 320 هسته ای، سه الگوریتم برای پردازش تصاویر ct به منظور کاهش تعداد سلول های مجاور با مواد و چگالی یکسان طراحی و همچنین برنامه جامع تبدیل تصاویر ct به ورودی کد mcnp تحت برنامه matlab نوشته شده است ct2mcnp)). این برنامه با دریافت تصاویر ct (با فرمت دایکام)، قابلیت ساخت پرونده ی ورودیmcnp بر اساس اطلاعات استخراج شده از تصاویر را دارد. هم-چنین کاربر می تواند با اعمال هر یک از الگوریتم های کاهش سلول ها، شامل روش سطری-ستونی، الگوریتم ژنتیک و الگوریتم مبتنی بر تئوری گراف که در برنامه تعبیه شده است، ورودی کد mcnp را تولید نماید. نتایج پردازش موازی کد mcnp نشان داد که استفاده از کارت prdmp و تنظیم مناسب آن در افزایش راندمان پردازش موازی کد به ویژه برای برنامه های با تعداد سلول زیاد همچون محاسبه دز در پرتودرمانی بسیار موثر است. به طوری که تنظیم کارت prdmp در یک برنامه با تعداد 64000 سلول و برای ده میلیون فوتون بر روی کلاستر 320 هسته ای، باعث افزایش 15 برابری سرعت محاسبات شد. مقایسه نتایج سه الگوریتم ارائه شده برای تلفیق سلول های مجاور، نشان داد که راندمان روش مبتنی بر گراف ها از دو روش دیگر بیشتر است. به نحوی که راندمان کاهش تعداد سلول ها در آن 7% بیشتر از روش سطری-ستونی و 7/14% بهتر از الگوریتم ژنتیک است.
زهرا علیدوستی شهرکی شهرام اعتمادی بروجنی
چکیده یک مدار منطقی ترکیبی، یک شبکه سخت افزاری است که بر مبنای گیت های منطقی طراحی می شود و نیازهای توابع منطقی را برآورده می سازد. برای افزایش کارایی و کاهش هزینه مصرفی در تولید، معیارهای بهینه سازی مانند تعداد گیت و ترانزیستورهای مصرفی در نظر گرفته می شود. روش های مختلفی در این زمینه برای پیدا کردن نقاط کمینه در نظر گرفته شده است، که معروف ترین روش های بهینه سازی روش جدول کارنو و الگوریتم کوئین مک کلاسکی می باشد. این روش های کلاسیک که تاکنون در حوزه ی طراحی مدارهای منطقی دیجیتال ارائه شده اند، برای طراحی مدارهایی با گیت های متنوع و انواع ترکیبات آن ها مناسب نبوده اند و همچنین برای مدارهایی با تعداد ورودی های بیشتر در عمل غیر قابل استفاده می باشند. الگوریتم های تکاملی که به عنوان رهیافتی جدید پس از روش های کلاسیک برای مسئله طراحی مدارهای منطقی دیجیتال مطرح شدند، تا حدی توانسته اند بر مشکلات ذکرشده غلبه کنند. در این الگوریتم ها پارامترهای ورودی مسئله با توجه به تعریفی که از روش های مربوط به هر الگوریتم وجود دارد کدگذاری می شوند و سپس جواب های محتمل در فضای گسترده ای جستجو می شوند تا بهترین جواب که مطابق خواسته صورت مسئله باشد به دست آید. با این همه، رویکردهای تغییر در روش های تکاملی که تاکنون مطرح شده اند دارای مشکل عدم معنا و مفهوم در تعریف صحیح الگوریتم تکاملی هستند. با بررسی این مشکل در این تحقیق، یک روش تغییر جدید شامل تقاطع و جهش، مبتنی بر مفهوم واقعی خواص پیشنهاد شده است. با پیاده سازی این رویکرد تغییر، خواص هر نسل به صورت بهتری به نسل های بعدی انتقال می یابند و مفهوم تکامل بهتر محقق می گردد. نتایج به دست آمده از الگوریتم تکاملی جدید با ایجاد بهبود در همگرایی الگوریتم تکاملی جدید باعث بهینه شدن مدار در سطح گیت و ترانزیستور نسبت به الگوریتم های تکاملی پیشین شده است. کلیدواژه ها : مدارهای منطقی ترکیبی، الگوریتم تکاملی، بهینه سازی مدارهای منطقی ترکیبی.
عبداله نظرپور پیمان ادیبی
از آنجایی که مسائل بینایی ماشین مانند شناسایی اشیاء، شناسایی چهره، و غیره، از تصاویر به عنوان ورودی استفاده می کنند، این مسائل معمولاً دارای بعد ورودی بالا ورودی هستند، که این امر می تواند مشکلاتی مانند معضل بعد را نتیجه دهد؛ بدین معنا که سیستم برای رسیدن به کارایی مناسب نیاز به تعداد داده رشد یابنده با بعد فضای ورودی خواهد داشت. مشکل دیگر این است که به دلیل بعد ورودی بالا محاسبات به کندی انجام می¬شود. روش های کاهش بعد راه حلی برای رفع این مشکلات محسوب می¬شوند. این روش¬ها با کوچک کردن طول بردار ویژگی، کارایی را بهبود داده و محاسبات مراحل بَعدی را کاهش می¬دهند. همچنین این روش ها با ایجاد یک تبدیل از فضای ورودی به فضایی که در آن فاصله دسته¬های متفاوت بیشتر شود، می توانند به میزان قابل توجهی باعث افزایش دقت دسته¬بندی شوند. در این تحقیق از روش کاهش بعد تحلیل تمایز هسته با پارامتر بهینه برای کاربرد شناسایی اسکناس¬های ایرانی استفاده شده است، که توانسته است نسبت به روش های مشابه دقت بالاتری را به دست آورد. بعلاوه تأثیر نوع و پارامتر توابع هسته به کمک روش¬های تجربی مورد بررسی قرار گرفته است. در این تحقیق دو روش کاهش بعد چند هسته¬ای جدید معرفی شده است، و نشان داده شده است که کارایی آن¬ها در مقایسه با روش های مرتبط جدید دیگر روی مسایل شناسایی اشیاء و تعدادی مسئله استاندارد شناسایی الگو بهتر بوده است. روش کاهش بعد چند هسته¬ای با فرم بسته ارائه شده در این پایان¬نامه یک رویکرد چند هسته¬ای برای حل مسائل کاهش بعد است. این روش بر پایه روش کاهش بعد چند هسته¬ای بنا شده است و سعی می کند مشکلات آن را مرتفع سازد. روش کاهش بعد دیگر معرفی شده در این پژوهش مبتنی بر یادگیری چند هسته¬ای دو مرحله¬ای است، که سعی در پیدا کردن تابع هسته مناسب در یک مرحله و دسته¬بندی در مرحله دیگر دارد. روش پیشنهادی نیز به کمک معیارهای جدید سعی در پیدا کردن تابع هسته مناسب به کمک ترکیب خطی چند تابع هسته در مرحله اول و سپس انجام کاهش بعد در مرحله بَعدی دارد. آزمایش¬های مختلف بر روی مجموعه داده¬های مختلف اعم از مجموعه داده¬های شناسایی اشیاء eth-80 و pascal، مجموعه داده¬های ارقام دست¬نویس لاتین مانند usps و mnist، مجموعه داده¬های مخزن uci، و مجموعه تصاویر اسکناس¬های ایرانی نشان دهنده دقت دسته¬بندی بالای روش های پیشنهادی است.
کمال صولتی دهکردی مهرداد کلانتری
چکیده ندارد.