نام پژوهشگر: محمد امین امامی
محسن چاره ساز محمد امین امامی
اهداف طرح - نحوه پراکندگی آجرها در محوطه بر اساس ریخت شناسی و رابطه آن با دوره های متفاوت معماری مجموعه مذهبی در دوره ساسانی چگونه است؟ - تفاوت تکنیک ساخت آجرهای ساسانی در دوره های مختلف و نیز با دوره ایلخانی در چیست؟ - دلایل تخریب و فرسایش شدید آجرهای مجموعه و پوسته شدن دیوارهای آجری بخصوص در آتشکده چیست؟ - چگونه می توان آجرهای آتشکده به خصوص در مجموعه مذهبی ساسانی را حفاظت و نگهداری نمود؟
مجید زمانیان سعید حصارکی
آنچه فرهنگ و تمدن دنیای باستان را به ما معرفی می کند، آثار سنگی به جای مانده از آن دوران است. و دراین میان، آثار سنگ آهکی تخت جمشید و پاسارگاد، در دنیا بی نظیر است. سنگ آهک های سفید به کار رفته در پاسارگاد، متعلق به معدن سیوند و عمده سنگ های به کاررفته در تخت جمشید را سنگ آهک های دو معدن مجدآباد و رحمت تشکیل می دهد. علت استفاده از سنگ آهک در ساخت آثار حجیم تاریخی، سختی نسبتاً کم این سنگ برای تراش و فرم دهی بوده است و بنابراین، بسیار آسیب پذیر هستند و عوامل مختلفی باعث زوال و تخریب این آثار می شود. به همین علت، برای حفظ این آثار از عوامل مخرب، بایستی از مواد استحکام بخش استفاده کرد. به طورکلی، مواد استحکام بخش باید دارای مشخصات خاصی باشند. با توجه به این خصوصیات، تا بحال مواد گوناگونی برای استحکام بخشی سنگ به کار رفته است. روش رایج استحکام بخشی این آثار در ایران، استفاده از آب آهک به روش ولز است و روش جدیدی که در دنیا مطرح شده، استفاده از نانوذرات کلسیم هیدروکسید دیسپرس در ایزوپروپانل می باشد. تفاوت این دو ماده، در اندازه ذرات و مایع دیسپرسیون است. جهت بررسی تاثیر این دو ماده بر استحکام بخشی سه نمونه سنگ مذکور و مقایسه ی آن دو با یکدیگر، مشاهده عمق نفوذ مواد استحکام بخش و بررسی تاثیر آنها بر بافت سنگ توسط میکروسکوپ الکترونی روبشی و اندازه گیری درصد جذب آب، درصد پوکی و درصد تخلخل نمونه های استحکام بخشی شده و مقایسه نتایج آنها با نتایج نمونه های درمان نشده، قابل انجام است. استحکام بخشی با دیسپرسیون الکلی نانوذرات کلسیم هیدروکسید، نسبت به آب آهک مناسب تر است. چراکه آب آهک، به علت داشتن مقدار زیاد آب، سبب تخریب بافت دو نمونه سنگ مجدآباد و رحمت که دارای کانی های حساس به آب هستند، می شود. اما به طورکلی، دیسپرسیون الکلی نانوذرات کلسیم هیدروکسید، به علت عمق نفوذ کم، یک استحکام بخش سطحی است که به علت داشتن خواص فیزیکوشیمیایی یکسان با سنگ آهک و درنتیجه، شرایط تخریب مشابه، بایستی به صورت دوره ای مورد استفاده قرار گیرد.
سحر جعفری صمد سامانیان
پس از بررسی ها و پژوهش هایی که در این پایان نامه بر روی راهکارهای متداول دوباره بر پا سازی اشیاء و آثار سنگی نا متعادل و نا ایستا انجام شد، می توان انواع روش های پذیرفته و قابل اجرا در موزه های بزرگ دنیا را به صورت خلاصه چنین معرفی کرد: مانت سخت افزاری است که به صورت پایه و یا یک آرماتور بر روی آثار منقول موزه ای قابل اجرا ست، در دو نوع مانت عمومی و مانت سفارشی وجود دارد. مانت عمومی خود شامل انواع گوناگونی است که این دسته بندی بر مبنای خصیصه ها و ویژگی های ظاهری و ساختاری همانند و متشابه در پایه های هر گروه صورت گرفته و عبارت است از مانت ساده، مانت عنکبوتی، مانت اهرمی، مانت کاسه، مانت بشقاب، پایه ی میله مرکزی یا پایه ی مرکزی. روش دیگر ایستا سازی اشیاء سنگی، ایجاد رابط در زیر آثاری است که به علت کمبود در قسمت کف و پایه، دچار عدم تعادل یا ایستایی شده اند. برای این کار با قالب گیری از بخش کمبود با ماده ی مناسب، پایه ای برای زیر شئ تهیه می شود که این رابط بدون استفاده از ماده ی چسباننده و با استفاده از پیچ و مغزی (درون شئ و رابط)، به اثر متصل می شود. روش دیگری که برای نمایش آثار ناایستا مانند الواح، نقوش برجسته و نمونه هایی از این قبیل استفاده می شود، نصب گیره هایی از جنس فولاد ضد زنگ است که به تعداد کافی و در نقاط مناسب در اطراف اثر است. به این روش شئ بدون کاربرد مواد چسباننده به دیوار موزه متصل می شود. برای ثابت کردن اشیائی نا متعادلی که در قسمت کف، دچار سایش یا میزان اندکی کمبود شده اند نیز می توان از گیره های فولادی در اطراف پایه بهره برد. ثابت کردن آثار سنگی بزرگ، حجیم و سنگین وزن، درون دیوار های موزه روش دیگر ایستا سازی است. آناستیلوز روش دیگری است که با استفاده از آن قطعات و بخش های باقی مانده و فرو ریخته ی بنا های تاریخی را می توان با کمترین مداخله و دستکاری در اصل اثر، دوباره چینی و بازسازی کرد به نحری که خطوط و فرم اصلی بنا (و یا عناصر وابسته به آن) معلوم و مشخص شود. آخرین روش برای بر پایی مجدد آثار نا ایستای سنگی، بازسازی کامل بخش های کمبود در شئ است که بر اساس نوع و جنس سنگ کاربردی در ساخت اثر و نیز وسعت، میزان و محل وقوع کمبود در اثر، از مواد گوناگون استفاده می شود. برای این جایگزینی از سنگ جدید کاملاَ همانند و همگون با سنگ اصلی و یا از اپوکسی های پر کننده ی مناسب مانند crete، plumbing و یا از مواد ترکیبی مانند گچ به همراه یک پر کننده (مانند پودر سنگ) و رنگ بهره برد. کاربرد برخی مواد تجاری مانند ledan نیز در سال های اخیر گسترش یافته است. و در پایان پس از معرفی انواع روش های متداول ایستاسازی اشیاء نامتعادل و نا ایستای سنگی، برای بر پایی مجدد دو شیر سنگی متعلق به منطقه ی چمگردان اصفهان، با در نظر گرفتن وضعیت استحکام و انسجام بافت در سنگ و نیز با توجه به فرم ظاهری این دو اثر و وزنشان، استفاده از مانت های h از جنس فولاد ضد زنگ پیشنهاد می شود تا با حداقل مداخله و دستکاری، بتوان این دو شیر سنگی را در موزه به نمایش گذاشت.
سمیه نصرتی حسن طلایی
در راستای مطالعات انجام شده در خصوص سفال و سفالگری، شمال فلات مرکزی ایران از اهمیت خاصی برای باستان شناسان برخورداراست. این منطقه همواره خاستگاه فرهنگ های متعددی بوده است که هرکدام سهم عمده ای در پیشرفت صنعت و هنر مردمان این سرزمین داشته اند. هر کدام از این فرهنگ ها باویژگی های خاص سفال هایشان شناخته شده و از یکدیگر متمایز می گردند. پژوهش حاضر با هدف شناخت بهتر فن آوری سفالگری در طی هزاره ی چهارم پ.م در منطقه ی شمال فلات مرکزی شکل گرفته است. سفال های سه محوطه ی سیلک، اریسمان و تپه قبرستان که از مهمترین و ارزشمند ترین محوطه های پیش از تاریخ ایران می باشند با استفاده از مطالعات آزمایشگاهی و تجزیه و تحلیل داده های حاصل به خصوص تحلیل های xrd و xrf و مطالعه مقطع نازک با یکدیگر مقایسه گردیدند.از فرآیند انجام این طرح پژوهشی نتایجی به شرح زیر حاصل شده است : سفال های سه محوطه ی مذکور به عنوان شاخص ترین محوطه های هزاره ی چهارم پ.م در شمال فلات مرکزی بیانگر سفالگری پیشرفته ای است که نمودهای این پیشرفت را می توان در فن آوری سفالگری مانند پیدایش چرخ سفالگری، استفاده از تمپر غیرارگانیک، استفاده از کوره های پیشرفته ی سفال پزی و تسلط سفالگران بر افزایش و حفظ دمای کوره دید. با توجه به مواد تشکیل دهنده ی بافت سفال ها چنین به نظر می رسد که سفالگران در این زمان با استفاده از خاک پیرامون محل زندگی خود سفال ها را شکل می دادند. سفالگران توانستند از یک سو با استفاده از چرخ سفالگری خاصیت شکل پذیری گل سفال را افزایش دهند و از سوی دیگر استفاده از کوره های تکامل یافته سبب شد سفالگران بتوانند دمای کوره را تا حد زیادی بالا ببرند و اتمسفر لازم برای پخت سفال های نخودی را فراهم کنند. این دو عامل از مهمترین عوامل پیشرفت فنی تولید سفال در این دوره به شمار می آید که منجر به تولید سفال های یکدست و همگون در کل منطقه ی موسوم به شمال فلات مرکزی ایران شده است.
رضا خنجری دولت آبادی حسام اصلانی
محراب مسجد کوشک فردوس دارای دو کتیبه ی گچبری شده به خط کوفی و ثلث تزئینی است که متعلق به اواخر دوره ی سلجوقی می باشند. در کتیبه ی ثلث تاریخ 554 هجری قمری ثبت گردیده است.. تکنیک برجسته، استفاده از چندین رنگ و استفاده از نقوش اسلیمی و گیاهی، نشان گر وجود سبک رازی در کتیبه های کوفی و ثلث است. بر اساس مطالعات تاریخی- تطبیقی، سنگ روضه ی علیه ی رضویه(ع)، یک قطعه در چوبی متعلق به اواخر قرن 6 هـ ق و یک مورد از محراب های موجود در رباط شرف با کتیبه ی کوفی محراب مسجد کوشک فردوس تقریباً هم عصر هستند. وجود لایه های آستر و بستر در هر دو کتیبه، نشان گر اجرای کتیبه ها به صورت درجا (دستی) است و به روش قالبی اجرا نشده اند همچنین رنگ سفید به عنوان بوم کننده و یا زمینه، کاربرد داشته است و سپس رنگ های آبی و قرمز بر روی آن اجرا شده اند. بر اساس آزمایش های شیمی تر، رنگ های مورد استفاده در اثر عبارتند از: لاجورد، اُخرا و سفید ژیپس. همچنین بر اساس آزمایش های شیمی تر، ماده ی آلی گیاهی (سلولزی) و آلومینوسلیکات ها در لایه ی آستر و بستر کتیبه ی کوفی وجود دارند. در ادامه ذرات بسیار ریز زغال نیز شناسایی شد که منجر به تغییر رنگ گچ لایه ها به رنگ خاکستری می شوند که بر اساس نتایج نمونه سازی، تأثیری در زمان گیرش و میزان سختی ملات گچ ندارند. شکل و فرم و نحوه ی قرارگیری بلورهای ژیپس در لایه های آستر و بستر بر اساس نتایج میکروسکوپ الکترونی روبشی (sem) بیان گر استفاده از گچ زنده است. بلورهای ژیپس در لایه ی آستر بسیار حجیم و کوتاه هستند و شباهت زیادی به مخلوط گچ وکتیرا دارند. درآنالیز طیف سنجی نقطه ای اسپکتروفوتومتری پرتو اشعه ی ایکس(eds) میزان بالایی از دو عنصر اصلی و سازنده ی ژیپس، سولفور و کلسیم نشان داده می شود و بقیه ی عناصر، ناشی از وجود خاک و ناخالصی در نمونه ی مورد نظر است. نتایج طیف سنجی پراش اشعه ی ایکس(xrd) هم میزان بالایی از فاز ژیپس و مقدار کمی فاز آلومینوسیلیکات را نشان می دهند. اما میزان خاک در لایه ی آستر به مراتب بیشتر از لایه ی بستر است. قطعات مورد نظر دارای آسیب های مکانیکی شدیدی هستند و آنیون هایی مانند کلر،کربنات و سولفات نیز در قطعات مورد نظر وجود دارند که به دلیل عدم وجود رطوبت در محیط، آسیب خاصی را به قطعات کتیبه وارد ننموده اند. نتایج میکروسکوپ الکترونی روبشی (sem) ، نشان دهنده ی وجود فاز آن هیدریت در لایه ی گچ بستر است. با توجه موقعیت مکانی مسجد کوشک و عدم امنیت مناسب در محل مورد نظر، بهترین مکان برای حفاظت و نمایش قطعات باقی مانده از کتیبه ی کوفی، فضای موزه ای است. با توجه به شدت آسیب های مکانیکی در قطعات و کمبود های فراوان در کتیبه ی کوفی، امکان بازسازی اثر مورد نظر وجود ندارد. در همین راستا به منظور حفاظت پیشگیرانه از قطعات باقی مانده ی کتیبه ی مورد نظر، از یک سری مواد جدید مانند سیلیکون، لاتکس برای حفاظت از لبه های قطعات و از ورقه های آلومینیوم، پلی اتیلن و یونولیت نیز به عنوان محلی برای نگهداری قطعات مورد نظر استفاده می شود.
فرزانه لطفی قرایی عمران گاراژیان
به نظر می رسد انسان ها از رنگ ها برای انتقال برخی پیام ها در بافت اجتماعی شان استفاده می کنند. یکی از دلایل استفاده انسان ها از سنگ¬های طبیعی به جهت جذابیت رنگِ آن است. ماندگاری سنگ ها با رنگ های خاص در محوطه های باستانی این موضوع را نشان می دهد که از هزاره پنجم و ششم پیش از میلاد انسان ها جذب سنگ هایی با رنگ های خاص شده اند و معناها و کاربرد های مختلفی در بافت اجتماعی شان برای آن قائل می شده اند از جمله: انتقال پیام ها و برخی باورهای انتزاعی، کارکردهای تزیینی و خواص دارویی. فیروزه به طور پراکنده از استقرارهای پیش از تاریخی و تاریخی(اسلامی) فلات ایران شناسایی شده است. اکثر منابع بدون بحث بررسی و استفاده از روشی خاص فیروزه های شناسایی شده در فلات ایران را به معدن فیروزه نیشابور نسبت داده اند. معدن یاد شده گرچه یکی از عمده ترین و مشهورترین معادن فیروزه ایران و جهان است اما بدون استفاده از روش های علمی نمی توان این نسبت دادن ها را مورد تأیید قرار داد و منشا یابی در مورد کانی فیروزه مسئله ای بسیار پیچیده است؛ از این رو مسئله عمده این پژوهش معرفی منابع، الگوهای فرآوری و فن آوری فیروزه در فلات ایران با هدف دستیابی و معرفی شاخص هایی برای تجزیه و تحلیل فیروزه در فرهنگ انسان است. مدل های تبادلات به عنوان شبکه هایی که پیوند بین منابع(معادن)، مراحل فرآوری و در نهایت فن آوری و بهره برداری در بافت های اجتماعی را سازماندهی می کنند همراه با شاخص های فرآوری و فن آوری و انواع این سنگ نیمه قیمتی لازم و ملزوم یگدیکر هستند. هدف از این پژوهش استخراج مدل های تعمیم پذیر در طول فرآیندهای فرهنگی بلند مدت برای فیروزه است و سوالات پیش رو عبارتنداز: منابع و معادن بهره برداری شده فیروزه در کدام مناطق ایران واقع شده اند و چه الگوهای زمین شناختی دارند؟ فرآوری ماده خام فیروزه بطور کلی چه مراحلی دارد و چگونه انجام می شود؟ فن آوری های در ارتباط با فرآوری و مراحل آماده سازی فیروزه به عنوان کالای اماده شده چیست؟ الگوهای پیشنهادی برای تبادلات به عنوان شبکه های ارتباطی بین منابع و معادن کارگاه ها و بازارهای مصرف فیروزه کدامند و در طول زمان چه تغییراتی کرده اند؟ روش یافته اندوزی به صورت کتابخانه ای و میدانی از روستای معدن نیشابور و معدن میدوک در کرمان، سایت های باستانی و بازارهای عمده آماده سازی و تبادل فیروزه بوده است. و از طریق گردآوری و سرجمع بندی اطلاعات پراکنده موجود و سازماندهی آن با رویکرد بین رشته ای در مورد زمین شناسی، قوم باستان شناسی و تجزیه و تحلیل اطلاعات جهان معاصر برای استخراج الگوهای معاصر در نهایت به این نتایج به دست آمده از این قرار است: منابع فیروزه در محدوده گسترده ای از فلات ایران(شمال شرق، فلات مرکزی، شمال غرب و جنوب غرب) پراکنده اند بنابراین در نسبت دهی فیروزه های مکشوفه از محوطه های باستانی به معادن شمال شرق یا کرمان باید با احتیاط بیشتری عمل کرد. مراحل فرآوری و فن آوری فیروزه در یک فرآیند بلند مدت به واسطه پیشرفت تکنولوژی تغییراتی کرده اند که به دلیل شباهت با گذشته تا حدودی قابل تعمیم هستند. مدل های تبادلاتی فیروزه متناسب با هر دوره ی زمانی از مدل ناحیه ای به فرا منطقه ای، با توسعه، شهرت، همچنین پیشرفت روش های فن آوری و فرآوری و مرکزیت یافتن برخی معادن و همچنین تغییرات ایدئولوژیک در بین کنشگران انسانی، تغییر کرده است.