نام پژوهشگر: علی فتحی آشتیانی
پریسا پرواسی علی فتحی آشتیانی
چکیده: مقدمه: پژوهش حاضر به منظور بررسی اثربخشی آموزش والدین در کاهش علایم اختلال سلوک فرزندان، الگوهای ارتباطی و عملکرد خانواده، انجام شده است. روش: این مطالعه از نوع تجربی حقیقی، با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. گروه نمونه این پژوهش متشکل از 40 پسر دبستانی دارای اختلال سلوک است که براساس نمره پرسشنامه علائم مرضی کودکان csi4 (فرم والد و معلم) و پرسشنامه ارزیابی رفتار راتر (فرم والد و معلم) انتخاب شدند. از این افراد به طور تصادفی 20 نفر در گروه آزمایشی و 20 نفر دیگر در گروه کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایش در طول یکماه، 8 جلسه تحت آموزش والدین قرار گرفت. ابزارهای دیگری که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت شامل پرسشنامه اطلاعات فردی- خانوادگی، پرسشنامه الگوهای ارتباطی(cpq) و پرسشنامه سنجش خانواده مک مستر(fad) بود. داده های بدست آمده با استفاده از روشهای آماری ضریب همبستگی و آزمون t برای گروههای مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان دادند که آموزش والدین می تواند موجب کاهش علائم اختلال سلوک فرزندان شود. همچنین بعد از آموزش از نظر معلم و والدین علائم اختلال سلوک در گروه آزمایشی به طور معناداری کمتر از گروه کنترل بود و از نظر عملکرد کلی خانواده و ارتباط سازنده متقابل نیز بعد از آموزش والدین گروه آزمایش به طور معناداری بهتر و بالاتر از گروه کنترل بود. همچنین بعد از آموزش گروه آزمایش به طور معناداری از ارتباط اجتنابی متقابل کمتری نسبت به گروه کنترل برخوردار بود. بین الگوی ارتباطی سازنده متقابل با اختلال سلوک رابطه منفی و بین الگوهای ارتباطی کناره گیری- توقع، توقع مرد- کناره گیری زن، توقع زن- کناره گیری مرد و ارتباط اجتنابی متقابل با اختلال سلوک رابطه مثبت حاصل شد. بین عملکرد خانواده و اختلال سلوک نیز رابطه منفی بدست آمد. نتیجه گیری: براساس نتایج بدست آمده می توان از آموزش والدین در کاهش علائم اختلال سلوک فرزندان و بهبود الگوهای ارتباطی والدین و بالا بردن عملکرد کلی خانواده استفاده نمود. کلید واژه ها: آموزش والدین، اختلال سلوک، الگوهای ارتباطی، عملکرد خانواده.
هدا کمردین زاده علی فتحی آشتیانی
پژوهش حاضر به منظور بررسی تاثیر آموزش مهارت های مقابله ای بر سلامت روانی و بهبود کیفیت زندگی زنان سرپرست خانواده انجام شده است این مطالعه از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است . گروه نمونه این پژوهش متشکل از 40 زن سرپرست خانواده است که بر اساس نمره پرسشنامه سلامت عمومی، راهبردهای مقابله ای و کیفیت زندگی انتخاب شدند. از این افراد به طور تصادفی20 نفر در گروه کنترل 20 نفر در گروه آزمایش قرار گرفتند . گروه آزمایش در طی 8جلسه 2 ساعته در طول 2 ماه ، مورد آموزش مهارت های مقابله ای قرار گرفتند . داده های بدست آمده با استفاده از ازمون tمورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.نتایج پژوهش نشان داد که آموزش مهارت های مقابله ای موجب بهبود سلامت روان زنان سرپرست خانواده می گردد ، به این معنا که در زمینه نشانه های جسمانی ،اضطراب و بی خوابی ، نارساکنش وری اجتماعی و افسردگی به عنوان زیر مقیاس های سلامت روان ،بعد از این آموزش ها ،تفاوت معناداری میان دو گروه حاصل آمد.همچنین بعد از ارائه آموزش از نظر راهبرد های مقابله ای در بعد راهبردهای مساله مدار زیر مقیاس های جستجوی حمایت اجتماعی ، حل مدبرانه مساله و ارزیابی مجدد مثبت ، معنادار شده بود و در راهبرد های مقابله ای هیجان مدار زیر مقیاس دوری جویی و مقابله رویاروی گر معنادار شده و در سایر زیر مقیاس ها تفاوت قابل مشاهده ای ، وجود نداشت واز طرفی در بعد کیفیت زندگی ، فقط زیر مقیاس های عملکرد جسمانی ، درد بدنی و سرزندگی ، در افراد گروه آزمایش بالا تر از افراد گروه کنترل بود. بر اساس نتایج بدست آمده می توان از آموزش راهبرد های مقابله ای برای توانمند سازی روانی و بهبود کیفیت زندگی زنان سرپرست خانواده استفاده کرد.
میثم محمودیان کاظم رسول زاده طباطبایی
پژوهش حاضر با هدف بررسی و تعیین سهم نشخوارگری فکری، بدشکلی بدنی و وسواس- بی اختیاری در پیش بینی نشانه های افسردگی در دانشجویان انجام گردیده است. روش: نمونه ی پژوهش متشکل از 380 نفر از دانشجویان بهنجار دانشگاه تهران می باشد که با استفاده از روش نمونه برداری تصادفی چند مرحله ای ساده انتخاب گردیده است. ابزار پژوهش پرسشنامه های افسردگی بک(bdi-ii)، پرسشنامه وسواس- بی اختیاری مادزلی(moci)، پرسشنامه روابط چند بعدی بدن- خود(mbsrq) و مقیاس پاسخ های نشخواری(rrs) می باشد که داده های حاصل از این مقیاس ها برای آزمون فرضیه های پژوهشی با استفاده از روش های آمار توصیفی(جداول، نمودار ها، شاخص های مرکزی و پراکندگی)، همبستگی و رگرسیون چند متغیری و آزمونz یا t برای معناداری ضرایب همبستگی و f برای معنی داری معادله ی رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج بررسی های آماری نشان می دهد که بین نشخوارگری فکری، بدشکلی بدنی و وسواس- بی اختیاری ارتباط معناداری وجود دارد و به ترتیب نشخوارگری فکری، نشخوار وسواسی، رضایت بدنی و شک به عنوان بهترین پیش بین های افسردگی شناخته شدند. نتیجه گیری: نشخوارگری فکری به عنوان مولفه ای تاثیر گذار در افسردگی شناخته شده است که هم به طور مستقیم و هم از طریق ارتباط با وسواسی- بی اختیاری و بدشکلی بدنی در ایجاد افسردگی نقش بازی میکند.