نام پژوهشگر: اعلی تورانی
مهناز اصولی اعلی تورانی
ارتباط ایمان و تعقل، یکی از موضوعات مهم فلسفه دین است. بر این اساس، در این پژوهش، ماهیت ایمان دینی از نگاه کی یرکگور و علامه طباطبایی بررسی شده است. کی یرکگور، ساحت عقل و ایمان را جدا می ا نگارد. او ایمان را جست زدن و خطر کردن معرفی می کند و کمال آن را، نقطه اوج سیر باطن می داند. علامه طباطبایی، با پذیرش شهودی بودن ایمان، اعتقاد دارند که ایمان را باید با استدلال عقلی محکم و مبرهن ساخت. دیدگاه این دو متفکر، در انفسی بودن ایمان، ارادی بودن ایمان و معنابخشی ایمان به زندگی، مشابهت دارد و این دیدگاه، در مواردی چون ابتنای ایمان بر تعقل، ارتباط ایمان و عمل، ارتباط ایمان و اخلاق و ارتباط ایمان و گناه تفاوت می یابد.
منیر سلطان احمدی اعلی تورانی
چکیده براهین تجربی از عام ترین استدلالاتی است که توسط دانشمندان علوم از جمله در سده های 17 تا 20 و همچنین علامه طباطبایی، در اثبات وجود خدا بکار گرفته شده است. در میان انواع براهین تجربی، برهان نظم از استدلال های مشترک مورد تمسک آنان می باشد. البته نحوه تقریرهایی که از این برهان ارائه شده و میزان استفاده ای که از آن به عمل آمده، سبب گردیده برهان مذکور رنگ و شکلی متفاوت بیابد. برای نمونه برهان نظم مطرح شده در سده 17 توسط برخی، ملقب به نظریه خدای رخنه ها می گردد. در سده 18 بنابر انحرافی که در تفکر این قرن شکل می گیرد و خود طبیعت به جای الهیات برآمده از آن مورد پرستش واقع می شود، برهان نظم جز در بخش محدودی از این سده، مشاهد ه نمی شود. در قرن 19، با رواج نظریه تکامل این برهان و اعتقاد به خدا توسط کسانی که تکامل را برای تبیین پدیده ها کافی می دانند، به کنار نهاده می شود و برخی نیز در این سده، تکامل را تقریر تازه ای از برهان نظم معرفی می کنند؛ و اما در سده 20 برهان نظم با تقریرهای بسیار متنوع تری مورد توجه واقع می شود به طوری که این تقریرها با تقریرهای علامه از این برهان، اشتراکات بسیار بیشتری می یابد. اما حوزه اشتراک براهین تجربی اثبات وجود خدا میان تفکر قرن 20 و علامه به برهان نظم ختم نمی شود، بلکه برهان حدوث البته با تقریرهای متفاوت، از دیگر براهین مشترک آنان می باشد. برهان حرکت ازدیگر براهینی است که توسط علامه بکار گرفته می شود و در قرون مذکور کاربرد ندارد. واژگان کلیدی: وجود خدا، استدلال تجربی، برهان نظم، برهان حدوث، برهان حرکت، دانشمندان قرون جدید، علامه طباطبایی.
لاله شعبانی اعلی تورانی
چکیده: رساله حاضر باعنوان تبیین و تفسیر امام خمینی از قضا و قدرصدرایی، به مقایسه آراء این دو حکیم می پردازد. و در خلال مباحث ابداعات حضرت امام را روشن نموده و نقاط قوت و نوآوریهایش را در کنار عقاید فلاسفه پیشین(ملاصدرا) بیان کرده است. ملاصدرا قضای الهی را همان صورت علم خدا و قدر را ثبوت جمیع موجودات در عالم نفسی به طور جزئی و مطابق با مواد خارجی می داند. و از نظر امام خمینی قضا همان حقایقی هستند در مرتبه علم الهی، که به تبع ظهور اسماء و صفات خدا ظاهر می گردند. و قدر عینی محلی است برای کلیه تغییرات و تبدیلات و زیادی آجال و تقدیر ارزاق. هر دو مراتبی از علم خدا هستند. از دیدگاه هر دو فیلسوف قضا و قدرالهی موجب سلب اختیار از انسان نمی باشد، بلکه اختیار انسان به موجب قضا و قدرالهی معین گردیده است. در این رساله تلاش برآن است تا نشان داده شود که چگونه امام خمینی در بحث قضا و قدر با ارائه تفسیر خاص از دیدگاه صدرایی دراین موضوع به حل بسیاری از شبهات فلسفی کمک کرده، وتوانسته است در تصحیح اعتقادات دینی دیدگاه موثری را ارائه دهد. او برای این منظور از مباحث روایی عرفانی و کلامی در ارائه نظام فلسفی اش در این خصوص مددجسته است. کلید واژه ها: علم، قضا، قدر، جبر، اختیار، ملاصدرا، امام خمینی
سیمین سادات وهاب زاده مقدم اعلی تورانی
چکیده مسأله امامت و خاتمیت یکی از مباحث سرنوشت ساز در حوزه دین شناسی است . اهتمام بسیاری از فیلسوفان و متکلمان با رویکردهای متفاوت به مسأله « رابطه میان امامت و خاتمیت» نشان دهنده اهمیت این موضوع است. از آنجا که مسأله خاتمیت و امامت مستند بر شواهد عقلی و نقلی فراوان –اعم از قرآن و روایت- میباشد این موضوع جزء ضروریات دین اعلام شده است. درباره تفسیر و رابطه آن دو، رهیافتهای مختلفی وجود دارد و نسبت به دوره های قبل بحث بر انگیز و پر چالشتر شده است. از طرفی متفکران پیشین با پشتوانه برخی ادله درون دینی و عرفانی مسأله خاتمیت و امامت را مفروض گرفته بودند؛ اما در دوره اخیر آرای مختلف و نقدهای برون دینی وارد شده بر این موضوع، بحثهای دامنه داری را در کلام جدید اسلامی ایجاد کرده که توجه به آنها ضرورت دارد. در نوشتار حاضر متکلمان شیعی به طور کلی به معنای اعم، امامت را مقدم بر خاتمیت دانستند و به معنای اخص، دنباله رو خاتمیت میدانند . پس میتوان گفت این دو(امامت وخاتمیت) نزد متکلمین شیعی ملازم یکدیگر میباشند.
زهرا لطفعلی نرگس نظرنژاد
چکیده بحث از نسبیت یا اطلاق اصول اخلاقی یکی از مهم ترین مباحث اخلاقی است. از آن جا که موضع گیری در قبال این موضوع در ارائه ی تعریف از اخلاق نیز موثر است و همچنین قول به نسبیت اخلاق معمولاً در تزاحم شدید با آموزه های دینی قرار می گیرد، این مبحث از اهمیت ویژه ای برخوردار است. رساله ی حاضر به بررسی دیدگاه استاد مرتضی مطهری و لوییس پی. پویمن می پردازد. این دو متفکر نسبیت گرایی اخلاقی را مورد انتقاد قرار می دهند، اما با دو رویکرد متفاوت. استاد مطهری از منظر مطلق گرایی نسبیت اخلاق را نقد می کند و پویمن از منظر عینیت گرایی آن را مورد انتقاد قرار می دهد. کلید واژگان: نسبیت گرایی اخلاقی، مطلق گرایی اخلاقی، عینیت گرایی اخلاقی، مطهری، پویمن
ام البنین مرتضوی زهره توازیانی
. نتیجه ای که نگارنده پس از بررسی به آن رسیده است این است که از دیدگاه فلسفی، ملاصدرا با استناد به آیه 155/اعراف آفرینش را فیض و رحمت بی انتهای الهی دانسته است و از دیدگاه کلامی، با استناد به حدیث قدسی هدف از آفرینش را حب ذات واجب تعالی ذکر کرده است. و در برخی از آثارش با استناد به آیه 30/بقره غرض از آفرینش را انسان کامل دانسته که همان خلیفه الهی است.
کلثوم محمودی بردزردی اعلی تورانی
چکیده یکی از مسائل مهم و قابل توجه در حوزه ی مسائل کلامی، مسئله ی اخلاق است. بیش تر فلاسفه ی غرب و شرق به این موضوع پرداخته اند.در پژوهش حاضر، دیدگاه دو فیلسوف صاحب نظر در این زمینه، نیچه و علامه طباطبایی را مورد بررسی قرار داده ایم و به این نتیجه رسیده ایم که دیدگاه نیچه در باره ی اخلاق، یک دیدگاه انتقادی و حاکی از مخالفت وی با دیدگاه ها و ارزش های اخلاقی رایج است. نیچه خواهان آن است تا اخلاقی نو در تضاد با ارزش های بر آمده از مفاهیمی چون خدا، دین، نوع دوستی و... ارائه دهد؛ در حالی که علامه طباطبایی، اصول اخلاقی را پیرامون اخلاق فضیلت محور و اخلاق مبتنی بر محور خدا باوری و دین، ارائه می دهد. واژگان کلیدی:
سیده مونا علوی معینی مهناز امیرخانی
امروزه جهان با شتاب به سمت آینده پیش می رود و فرجام جهان هر انسان متفکّری را به اندیشیدن وامی دارد. حاصل این تفکّرات ایجاد دیدگاه های فرجام گرایانه ی گوناگونی بوده است که برخی از آن ها در میان اندیشه ورزان معاصر غربی شکل گرفته اند. البتّه در ادیان مختلف الهی و غیرا لهی نیز از دیرباز نظراتی در زمینه ی پایان این جهان وجود داشته است. پرسش اصلی این پژوهش آن است که هریک از این دیدگاه ها بر چه اصولی مبتنی هستند. برای پاسخ به این پرسش ابتدا مهم ترین دیدگاه های اندیشه ورزان معاصر غربی از جمله اشپنگلر، توین بی، مک لوهان، هانتینگتون، تافلر و فوکویاما و هم چنین آیین های بودایی، هندویی، زرتشتی، یهودیت، مسیحیت و اسلام بیان شده است. از میان ادیان نیز، تأکید بر دیدگاه اسلام به ویژه تفکّر شیعه ی امامیّه بوده است. پس از بررسی دیدگاه ها، تمایز جدی مبانی و اصول آن ها به دست آمد. دیدگاه اندیشه ورزان معاصر غربی بر اصولی استوارند که بر مبنای اومانیسم شکل گرفته اند و در مقابل دیدگاه ادیان به ویژه شیعه ی امامیّه بر مبانی توحیدی و خدامحورانه تأکید دارد.
ماهرخ السادات پور هاشم زهره توازیانی
نظر به اهمیتی که بحث نفس در فلسفه داشته و دارد، فیلسوفان بسیاری در طول تاریخ تفکر بشری بخشی از همّ خود را مصروف آن داشته اند. در میان مسلمانان نیز عموم حکما از اهمیت آن غافل نبوده اند حتی متکلمین مسلمان هم به ضرورت طرح آن جهت دفاع از آموزه های دینی اذعان داشته اند. علاوه بر این مسئله ی نفس به گونه ای حوزه های دیگر، نظیر زیست شناسی و روانشناسی را هم از خود متأثر نموده است. این حوزه ها که حوزه های تجربی هستند بیشتر از آنکه بخواهند در حقیقت و بیان ماهیت نفس سخن بگویند در جستجوی تبیین افعالی هستند که مستند به وجود نفس است. اما فلاسفه و متکلمین در تلاش برای بیان ماهیت و حقیقت نفس و نحوه ی تکون آن به بحث پرداخته اند. و نتیجتاً آن را جوهر مجردی یافته اند که در مقام فعل از قوا و آلاتی بهره می برد. و ما در این رساله سعی نموده ایم تا تلاش دو اندیشمند مسلمان، که یکی حکیم پرآوازده و دیگری متکلم نامداری است، را در تبیین این مسئله به تصویر کشید و در ضمن آن نشان دهیم که چه شباهت ها و تفاوت هایی میانشان وجود دارد. حاصل این تحقیق نشان می دهد که ملاصدرا در باب نفس و قوای آن مطالب بیشتری را نسبت به فخررازی ارائه نموده است و نیز پاره ای از مباحث وجود دارند که اغلب، فخررازی آنها را به دلایل تجربی اسناد داده است که از مجموع این نظریات می توان به دلایل ضعف یا قوت بیانات هر یک از آنها و نیز به چگونگی پیدایش و ارتباط نفس و بدن از آغاز تا رسیدن به سر منزل مقصود پی برد.
معصومه عامری اعلی تورانی
چکیده ملاصدرا به عنوان یکی از حکیمان متألّه در سنّت فلسفه ی اسلامی و پلانتینگا به عنوان فیلسوف خداباور در ساحت تفکّر فلسفه ی غربی، هر کدام با مبانی و تئوری های خاصی به تحقیق و تدقیق ژرف درباره ی مسأله ی بسیار مهم شرور پرداخته اند. ملاصدرا با استفاده از مبانی اصالت و خیر بودن وجود، عالِم، قادر و حکیم بودن خدا و احسن بودن نظام هستی و راه حل های عدمی بودن شر و تبیین شرّ ادراکی و مجعول بالعرض بودن شرور و غلبه ی خیرات بر شرور و طرد نگرش انسان گرایی در مسأله ی شر، مشکل شرور را حل می کند. پلانتینگا بر اساس معرفت شناسی اصلاح شده و برخی مبانی الهیاتی و انسان شناسی مسیحی و با استفاده از توصیف جهان ممکنِ مورد نظر و نسبت میان اختیار انسان و قدرت مطلق خداوند، اثبات می- کند که مسأله ی منطقی شر با وجود خدا تناقض ندارد و همچنین پلانتینگا بر این نکته توافق دارد که قدرت خداوند شامل فرض جی. ال. مکی نمی شود، این دو متفکّر در اصلِ اعتقاد به خدا، عالِم، قادر و خیر خواه بودن خدا، مشابهت امّا در نوع مواجهه و تفسیر ذاتی و دفاع از عدل الهی و احسن بودن نظام هستی و غلبه ی نگاه منطقی با یکدیگر تفاوت دارند. کلمات کلیدی: خیر و شر، نظام احسن، دفاع مبتنی بر اختیار، ملاصدرا، پلانتینگا
مریم عظیمی دوست اعلی تورانی
همانطور که می دانیم، در هر مرحله ای از زندگی انسان مسئله ای برای تصمیم گیری وجود خواهد داشت. برای بهترین تصمیم گیری ها در شرایط مختلف، داشتن قدرت تفکر و تعقل که از رهگذر آن استدلال برهانی صحیحی به دست آید، تأکید می شود؛ لذا اندیشه جزء لاینفک زندگی انسان است. بهترین سنی که برای آموزش و پرورش تفکر پیشنهاد می شود، سنین کودکی است که در آن ذهن کودک از هرگونه نقش و رنگی عاری است و برای آموزش و پرورش علوم مختلف آمادگی کامل دارد. در میان علوم مختلف نیز، فلسفه، علمی است که در مورد روش اندیشیدن و تفکر کردن بحث می کند و عالم هستی و موجودات آن را از رهگذر بررسی مفاهیم و استدلال های فلسفی بررسی می کند. بنابراین، پرداختن به این موضوع از دوران کودکی سفارش شده است. هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی آموزش فلسفه به کودکان است. در این زمینه فیلسوفان غربی برنامه ای به نام فلسفه برای کودکان را طراحی کرده که در آن از طریق داستان های فلسفی، کودک را وادار به تفکر نقادانه و بحث های آزاد می نمایند. در این برنامه مقصود از فلسفه، تنها آموزش تفکر فلسفی و اندیشه نقادانه است؛ لذا فیلسوفان غربی فلسفه به معنای علم خاص را مناسب ذهن کودک نمی دانند. اما فیلسوفان اسلامی با توجه به اینکه درصدد رساندن قوای انسان به تکامل هستند، به بررسی قوه عقل نظری و عقل عملی پرداخته و مراتب و مراحلی را برای هر دو قوه قائل شده اند که در آن ها ملاحظه مراحل رشد نیز مفروض است. گفتنی است که فیلسوفان اسلامی به صورت مستقل به بحث آموزش فلسفه به کودکان نپرداخته اند، بلکه آنان، اصل پروراندن ذهن به معنای سنتی را برای رسیدن به هدف اصلی خلقت، برای همگان ضروری می دانند و البته کودکان نیز از این امر مستثنی نیستند.
زهرا گوزلی مرتضی شجاری
ابن عربی سلوک را نوعی سیر در مقامات می داند، ملاصدرا نیز با قائل شدن به اسفار اربعه معتقد است که سیر و سلوک، نوعی انتقال در مراتب اسفار اربعه است. به باور هر دو سیر و سلوک راه رسیدن به کمال است و بدون آن، تحقّق کمال ممکن نیست. علم نیز یکی از مقدمات اصلی سیر و سلوک است. در عرفان ابن عربی و فلسف? صدرایی، علم از جهت بداهتِ مفهوم و خفایِ حقیقت، حکم وجود را دارد. هیچ چیز آشکارتر و روشن تر از مفهوم علم نیست تا به واسط? آن بهتر علم را تعریف کرد؛ همچنان که حقیقت علم مانند حقیقت وجود، کاملا مخفی است. ابن عربی براساس وحدت وجود، حقیقت علم را «وجود حق» می داند، ملاصدرا نیز حقیقت علم را حقیقت وجود می داند که بنابر «وحدت تشکیکی» دارای مرتب گوناگونی است و بالاترین مرتبه آن «واجب الوجود» است. از این رو ملاصدرا مانند ابن عربی کمال آدمی را در علم می داند. کمال آدمی معرفت به خویشتنِ خویش است که جلو? کامل الهی است؛ زیرا قلب آدمی که حقیقتِ اوست، گنجایش خداوند را دارد. فانی شدن از غیرخدا و بقای بالله را می توان تعبیری دیگر از علم حقیقی دانست؛ زیرا معنای «فنای فی الله» این است که آدمی یقین حاصل کند که حقیقت او، حق تعالی است. بنابراین علمِ حقیقی و کمالِ غایی، مساوقِ یکدیگر و دو مفهوم برای یک مصداق هستند. از این رو می توان گفت که مرتب? نازل علم مقدم? لازم سیر و وسلوک و مرتب? بالای علم، غایت سیر و سلوک محسوب می شود. در واقع، هدف ابن عربی از سیر و سلوک عارفانه و غایت ملاصدرا از سیر و سلوک عقلانی، دست یافتن علمِ حقیقی و به تعبیر ابن عربی «درک وحدت وجود» است.
طاهره اصلانی اعلی تورانی
چکیده: با خدشه دار شدن مبانی نظری اخلاق در غرب و تزلزل پایگاه هستی شناسی آن، جنبه های عملی این مقوله نیز مورد تهدید جدی قرار گرفت و بسیاری از نظریه پردازان غربی، با تکیه بر اعتباری بودن ارزش ها یا با به رسمیت شناختن ضد ارزش ها به تبیین دیدگاه های خویش پرداختند. دو فیلسوف معاصر یعنی مهدی حائری یزدی و یورگن هابرماس، به شیوه خود سعی در اثبات رابطه بین نظر و عمل نموده اند. تفاوت در جهان بینی و مبانی فکری دو اندیشمند، موجب رسیدن به نتایج بسیار متفاوتی می شود. حائری یزدی با مبانی نظری دینی، اعتباری بودن بایدها را رد می کند و تمام بایدها اعم از اخلاقی و غیراخلاقی را به هست ها بازمی گرداند و با استفاده از نظریه انطباق و حسن و قبح عقلی، اصول جاودانه و لایتغیر اخلاقی را نتیجه گیری می کند. هابرماس با دیدی مادی گرایانه به تبیین این مسئله می پردازد و نظریه علایق معرفت ساز، کنش ارتباطی و اخلاق گفتگویی را مطرح می کند، اما نتیجه ای که از رابطه نظر و عمل هابرماس حاصل می شود، همان نسبیت گرایی اخلاقی و پلورالیزم است. واژگان کلیدی: نظر، عمل، حائری یزدی، هابرماس، فلسفه اخلاق، اصول جاودانه اخلاقی، نسبیت اخلاقی
شیما میرزاکوچکی شهناز شایانفر
الهیات سلبی با طرح گزاره¬های سلبی در تبیین معرفت نسبت به خدا یکی از رویکردهای الهیاتی در دوران معاصر است. پژوهش در باب الهیات سلبی را می¬توان در سه بعد وجود شناختی، معرفت شناختی و زبان شناختی پی¬گرفت. شایان توجه است پژوهش¬های انجام شده در این حوزه غالباً به هر سه بعد مذکور اهتمام نداشتند. بر اساس الهیات سلبی خداوند وجودی برتر و متباین با خلق دارد، هرگز متعلق معرفت قرار نگرفته و بیان ناپذیر است از همین رو بهترین شیوه در شناخت او و سخن گفتن از او طریق سلبی است. در میان متفکران پیشین فلوطین به تفصیل به این بحث پرداخته است. وی خداوند را برتر از وجود، شناخت¬ناپذیر و بیان¬ناپذیر می¬داند. در میان مسلمانان این تفکر بیش از دیگران در آثار قاضی سعید قمی مشهود است. وی با تأکید بر تباین تام خالق و مخلوق، معتقد است که ذات الهی هرگز متصف به صفات نمی¬شود. تمام اسماء و صفات ایجابی خداوند که در متون دینی وارد شده اولاً: به اشتراک لفظی است. ثانیاً: به معنای سلب نقیض آنهاست. در این پژوهش الهیات سلبی این دو اندیشمند با محوریت سه بعد وجودی، معرفتی و زبانی به تفصیل مورد بررسی و نقد قرار گرفته و وجوه تفاوت و شباهت آن دو متفکر در سه محور روش مبانی، هدف و مسایل بیان شده است. بر این اساس شباهت¬های ایشان در سه محور یاد شده عبارت است از: به کاربردن روش عقلی و برهانی، مبنای مشترک در تعالی وجودی خداوند از دیگر مخلوقات، اشتراک لفظی مفاهیم میان واجب و ممکنات و محدود انگاشتن صفات و نفی آنها از خدا با هدف تنزیه خداوند؛ دلایل مشترک در فوق وجود دانستن خداوند، شناخت ناپذیر دانستن خداوند و نفی صفات از ذات و تأکید بر زبان سلبی در سخن گفتن از خدا. و مهمترین وجوه تفاوت ایشان عبارت است از: شیوه شهودی در افلوطین و شیوه نقلی در قاضی، قوت جنبه فلسفی آرای افلوطین و صبغه دینی آرای قاضی و همچنین چگونگی جمع میان تشبیه و تنزیه. همچنین در پایان به بررسی انتقادی افلوطین و آرای قاضی سعید با تأکید بر حکمت متعالیه پرداخته شد.
زینت پوشه مهناز امیرخانی
بحث پیرامون امامت از امهات سلسله مباحث کلامی و اعتقادی است. برترین مقام جهان هستی مقام امامت است، بالاترین وظیفه هر مسلمان هم شناخت این مقام و معرفت به آن است. برترین انسان عالم خلقت، امام معصوم علیه السلام است و به همین دلیل است که کسی جز امام معصوم علیه السلام نمی تواند مقام امامت را آن طور که باید معرفی کند. یکی از بهترین تعاریف از مقام و جایگاه، صفات و خصوصیات امامان معصوم علیهم السلام در زیارت جامعه کبیره تجلی یافته که از زبان شریف امام هادی علیه السلام صادرشده است. این پایان نامه بر آن است تا تبیین کلامی امامت در زیارت جامعه کبیره را بررسی نماید؛ تا راهی باشد برای ارتباط قلبی با امامان معصوم و مقدمه ای باشد در شناخت و معرفت آن بزرگواران علیهم السلام. در این نوشتار اثبات ضرورت و دلایل شرعی و عقلی وجوب امامت موردبررسی قرارگرفته است. شیعه، امامت را از اصول دین و عقاید اسلامی می داند، ولی دیگر مذاهب کلامی، آن را از فروع دین می شمارند. ریشه تفاوت این دو دیدگاه به این مطلب برمی گردد که ازنظر شیعه، نصب و تعیین امام از شئون خداوند و به نحو انتصابی است؛ ولی در نظر مذاهب دیگر، نصب و تعیین امام از شئون و وظایف مکلفان و به نحو انتخابی است. محورهای اصلی مبحث امامت که اکثر متکلمان به آن پرداخته اند و در زیارت جامعه کبیره مورد کاوش و بررسی قرارگرفته، شامل مواردی مانند چیستی امام، راه تعیین و تشخیص امام، صفات، ویژگی ها و وجوه ممیزه امام نسبت به دیگران است.
سارا حسنی اعلی تورانی
معاد در عقل و فطرت هر انسانی جایگاه قابل توجهی دارد. همه ی انسان ها در درون خود احساس جاودانگی دارند. مسئله ضروری بودن معاد به ویژه در اندیشه دینی، علّت های متعدد دارد.یکی از مهم ترین فیلسوفانی که با ژرف کاوی حیرت انگیز عقلی و نقلی به اثبات معاد پرداخته صدرالمتألهین است.، در اندیشه ی ملاصدرا، مرگ مرحله ای از تکامل است که پیش تر با حرکت جوهری آغاز شده است و عالم ماده، زمینه ساز معرفت حقیقی است.واقعیت این است که بعد از دقّت در جوانب کلام ملاصدرا به این نتیجه رسیدیم که ایشان معاد مثالی را معاد تام ندانسته است و معاد عنصری قرآن و روایات را مطرح کرده و آن را به عنوان معاد اصلی و اساسی اسلامی مورد تأکید قرار داده است. و در واقع میان بحث معاد در فلسفه و فهم معاد از قرآن و روایات پیوند برقرار نموده است.
شهناز شایان فر
یکی از مهم ترین مسائل مطرح در زندگی آدمی، مسأله مرگ و چیستی آن است. در این پژوهش با استفاده از مبانی سه گانه هستی شناسی، جهان شناسی و انسان شناسی به تبیین مرگ از نظر ابن سینا و ملاصدرا پرداخته شده است. شایان توجه است غالباً پژوهش های انجام شده در این مورد به مبانی یاد شده اهتمام نداشتند. ابن سینا بر مبنای نگرش ماهوی، از مبانی انسان شناختی همانند دو ساحتی بودن انسان، روحانیه الحدوث و روحانیهالبقا بودن نفس در تبیین مرگ بهره می گیرد، و در جهان شناسی او مسأله ی مرگ بدون حضور عالم مثال منفصل و با تأکید بر عالم عقل و نظریه افلاک تبیین می شود. او با استفاده از این مبانی و با تقسیم مرگ بر دو قسم طبیعی و ارادی، تبیینی ماهوی و طبی از مرگ ارائه می دهد، بدین گونه که مرگ قطع تعلق نفس به بدن است و علت اصلی آن حرارت و طبیعت، عدم قابلیت بدن و تناهی قوای آن است. در حالی که ملاصدرا بر پایه نگرش وجودی از مبانی انسان شناختی و جهان شناختی در تبیین مرگ بهره می گیردمانند انحاء سه گانه تجرد نفس، جسمانیه الحدوث و روحانیهالبقا بودن آن و اعتقاد به عوالم سه گانه هستی که عبارتند از: عالم عقل، عالم مثال و عالم ماده که انسان در تداوم حرکت وجودی خود با مرگ، قوس صعود را در این عوالم طی می کند. ملاصدرا با تقسیم مرگ بر سه نوع طبیعی، اخترامی و ارادی، تبیینی متافیزیکی و وجودی از مرگ ارائه می دهد، با این توضیح که: مرگ، امری وجودی و پایان حرکت تکاملی و استقلالی نفس از بدن است. تفاوت این دو تبیین این است که در نظر ابن سینا بدن نقش اصلی در مرگ دارد، در حالی که در نظر ملاصدرا نفس نقش اصلی را در مرگ ایفا می کند. بعد از بیان نظرات آن ها در مورد مبانی و تبیین مرگ، نظرات هر یک در محورهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و وجوه تفاوت و شباهت آن دو متفکر در سه محور روش، مبانی و مسائل بیان شده است. بر این اساس شباهت های ایشان در سه محور یاد شده در باب تبیین مرگ عبارت است از: به کار بردن روش عقلی یا برهانی و در مواردی نقلی، اصالت و تشکیکی بودن وجود، اعتقاد به عالم عقل و ماده، حدوث و بقای نفس، اتحاد عاقل و معقول، اعتقاد به تجرد برزخی و عقلانی نفس، کینونت های انسان. و مهم ترین وجوه تفاوت آن ها در تبیین مرگ عبارت است از: به رسمیت شناختن کشف و شهود و آیات و روایات به مثاب? رکن روشی در تفکر صدرایی، مطرح بودن اصالت وجود به صورت سیستمی، طرح تشکیک خاصی وجود، پذیرش حرکت وجودی و اشتدادی نفس در حوزه مبانی هستی شناختی، پذیرش عالم مثال در حوزه جهان شناسی و در حوزه مبانی انسان شناختی در ساحت های انسان، رابطه نفس با بدن، حدوث روحانی و جسمانی نفس و تجرد فوق عقلانی و بساطت آن. کلید واژه ها: مرگ، مبانی هستی شناسی، جهان شناسی، انسان شناسی، ابن سینا، ملاصدرا.
نرجس عمرانیان اعلی تورانی
علم بودن یک علم مرهون انسجام مسائل و انسجام مسائل در گرو عاملی وحدت آفرین است؛ اغلب حکما این عامل را موضوع علم می خوانند و موضوع را ملام تمایز علوم از یکدیگر دانسته اند. موضوع فلسفه یکی از مباحث مهم و کلیدی فلسفه می باشد؛ به طوری که با تعیین موضوع فلسفه، حوزه فعالیت این علم و چگونگی مسائل آن شخص می شود. پرسش از چیستی فلسفه، متعلق به حوزه علم شناسی است. موضوع هر علم چیزی است که در آن از عوارض ذاتی آن بحث می شود؛ به تعبیر دیگر، محمولات مسائل علم از عوارض ذاتی آن هستند. لذا بین موضوع هر علم و مسائل آن رابطه تنگاتنگی برقرار است. موضوع فلسفه و بررسی مسائل آن همواره مور توجه فیلسوفان اسلامی در دوره های مختلف بوده است. اکثر فلاسفه اسلامی درباره موضوع فلسفه نظر یکسانی دارند؛ اما در مورد مسائل مطرح شده در آن اتفاق نظر ندارند و بعضاً مسائلی را در فلسفه وارد می کنند که مربوط به علمی دیگر بوده و سنخیتی با موضوع فلسفه ندارد. ازمیان فیلسوفان اسلامی شیخ الرئیس ابوعلی سینا و صدرالمتألهین شیرازی، دو چهره برجسته این علم می باشند که دارای نظام فکری منسجم می باشند طبق دیدگاه این دو، موضوع فلسفه "موجود بما هو موجود" است و مسائل آن نیز از عوارض ذاتی وجودند که در رساله حاضر به این موضوع پرداخته شده است. برای اثبات موضوعیت "موجود بما هو موجود" برای ما بعد الطبیعه باید این نکته اثبات شود که محمول همه مسائل فلسفی از عوارض ذاتی "موجود بما هو موجود" است. اما نه تنها دلیلی بر اثبات این مطلب نیست، بلکه پاره ای از مسائل موجود در آثار این دو فیلسوف منطقاً از مسائل این فن بشمار نمی آیند؛ از جمله مباحث نفس، معاد، نبوت و امامت. تطبیق قواعد منطقی علم شناسی بر همه ی آن چه به عنوان مسائل فلسفی مطرح است، بسیار چالش برانگیز است؛ چراکه در مقام تعریف، مسائل فلسفی باید از عوارض ذاتیه "موجود بما هو موجود" باشند اما در مقام تحقق به مشکل برخورده و به نظر می رسد در برخی از مسائل فلسفی این نکته رعایت نشده است لذا شکافی میان مقام تعریف و مقام تحقق فلسفه به وجود می آید که باید برای پرکردن این شکاف تلاش هایی انجام شود. ازجمله اینکه در حوزه عملکرد، فلسفه و کلام اسلامی باید از هم جدا باشند، زیرا این دو، دو علم متفاوت با موضوع، مسائل، روش و غایت متفاوت می باشند و اگر بخواهیم فیلسوفانه به اثبات عقاید خود بپردازیم، می توان آنرا در علمی جداگانه یا در فلسفه های مضاف بررسی کرد لذا هیچ منعی به نظر نمی رسد که حوزه های گوناگون فلسفی را با شعاع های متفاوت و تعریف شده و با قراردادن موضوعات متفاوت و التزام به قاعده عوارض ذاتیه به فلسفه های اخص و اعم دست یافت.
هدا پناهی نرگس نظرنژاد
پژوهش حاضر به منظور تبیین دیدگاه دو فیلسوف ایمان گرا، یعنی غزالی فیلسوف قرن پنجم هجری قمری و کیرکگور فیلسوف قرن نوزدهم میلادی و بررسی دیدگاه های آنان و تأثیر آن بر حوزه اعتقادات دینی انجام شده است.غزالی اساس یقین دینی را معرفت بی واسطه انسان به خدا می داند و در این راه بر تجربه عرفانی تأکید می کند. او معتقد است مباحث عقلی در حوزه دین راهی ندارند. غزالی مدعی است با نوری که خداوند در دلش تاباند از شک و تردید نجات یافت و این یقین درونی کلید اکثر معارف است و جای هیچ شکی باقی نمی گذارد. کیرکگور با بهادادن به ایمان بدون استدلال عقلانی، استدلال و تعقل را در حوزه ایمان بی مورد و حتی به ضرر باورهای دینی می داند. به اعتقاد او تلاش برای اثبات باورهای دینی، ناشی از ضعیف بودن ایمان است. او ایمان را جست زدن و خطر کردن معرفی می کند و مدعیات دینی را قابل ارزیابی عقلانی نمی داند. دیدگاه های این دو فیلسوف که بهادادن به ایمان و بی مورد دانستن ارزیابی عقلانی در حوزه اعتقادات دینی است؛ مشکلاتی نظیر سطحی نگری دینی یا دین گریزی را در پی خواهد داشت که به نظر می رسد اگر کارکرد و جایگاه عقل را در بیان نظرات خود مورد توجه قرار می دادند، از بسیاری انتقادها که بر نظراتشان وارد است نجات می یافتند.