نام پژوهشگر: امیر مسعود عرب
لیلا غمخوار امیر مسعود عرب
بررسی تاثیر دو مانور ثبات دهنده شکمی (گود کردن و سفت کردن شکم) با استفاده از pressure biofeedback روی میزان فعالیت بدست آمده از سیگنال الکترومیوگرافی عضلات اکستانسور ناحیه کمری ـ لگنی در حین انجام اکستنشن هیپ در وضعیت دمر در زنان سالم و مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی.
مهناز امامی امیر مسعود عرب
هدف: بررسی الگوی فعالیت عضلات اکستانسور ناحیه کمری-لگنی در حین اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر در افراد با و بدون سابقه استرین همسترینگ روش بررسی: در این مطالعه 10 ورزشکار با سابقه استرین همسترینگ و 10 ورزشکار بدون سابقه استرین همسترینگ بعد از بررسی کلیه معیارهای ورود و خروج شرکت کردند. میزان فعالیت عضلات در هر دو گروه با استفاده از دستگاه الکترومیوگرافی در اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر مورد ارزیابی قرار گرفت. سیگنالهای الکترومیوگرافی از عضلات ارکتوراسپاین راست و چپ، گلوتئوس ماگزیموس، بای سپس فموریس و سمی تندینوسوس ثبت شد. میانگین نرمال شده سه بار اندازه گیری میزان فعالیت عضلات به حداکثر انقباض ارادی هر عضله در هر مانور از طریق anova دو طرفه مختلط جهت تجزیه و تحلیل آماری مورد استفاده قرار گرفت. یافته ها: تفاوت معنی داری در سیگنالهای emg عضلات بین دو گروه به جز عضله سمی تندینوسوس در ورزشکاران مبتلا به سابقه استرین همسترینگ مشاهده نشد. زمان وارد عمل شدن عضلات در حین اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر نیز بین دو گروه یکسان می باشد. نتایج این مطالعه نشان می دهد که الگوی حرکتی در دو گروه بجز عضله سمی تندینوسوس یکسان است. نتیجه گیری: الگوی حرکتی عضلات ناحیه کمی-لگنی در حین الگوی اکستانسیون ران در وضعیت دمر در ورزشکاران با و بدون سابقه استرین همسترینگ یکسان می باشد. کلید واژگان: الگوی حرکتی، اکستانسیون هیپ در وضعیت دمر، الکترومیوگرافی، ورزشکار، استرین همسترینگ
آیلین طلیم خانی نورالدین کریمی
مقدمه و هدف : با توجه به اهمیت حس عمقی و کنترل پاسچرال و همین طور سطح ناتوانی عملکردی در افراد کمردرد مزمن، طراحی برنامه های درمانی در این زمینه بسیار مهم می باشد. اگرچه برنامه های درمانی زیادی بر افراد کمردردی انجام شده است، اما با این حال تحقیقات کمتری به بررسی تمرینات ثباتی ایزوله و فشرده پرداخته اند. از این رو هدف از انجام این تحقیق بررسی تاثیر تمرینات ثباتی فشرده، تحت نظر و عملکردی بر کنترل پاسچرال و سطح ناتوانی عملکردی در زنان کمردرد مزمن می باشد. روش بررسی : در این تحقیق 38 زن کمردرد مزمن به طور تصادفی در دو گروه کنترل و مداخله قرار گرفتند. افراد در گروه مداخله به مدت 10روز متوالی تحت تمرینات ثباتی با نظارت فیزیوتراپ قرار گرفتند. سپس تعادل، سطح ناتوانی عملکردی و شدت درد افراد، قبل و بعد از مداخله، در دو گروه اندازه گیری شد . برای اندازه گیری تعادل از بایودکس استفاده شد. در ضمن سطح ناتوانی عملکردی و شدت درد افراد با پرسشنامه های اوسوستری و کبک و مقیاس دیداری درد اندازه گیری شد. جهت تجزیه و تحلیل های آماری از آزمونهای آماری ،تی مستقل و آنکوا استفاده شد. یافته ها: در دو گروه افراد درمان و شاهد، قبل از درمان هیچ یک از متغیر های کمی و کیفی به جز سن اختلاف معناداری نداشتند و نتایج به دست آمده از آزمون آماری ancova بین دو گروه شاهد و تمرینات ثباتی نشان داد که تنها 6 متغیر درد، نمره های ناتوانی عملکردی، سه شاخص ثباتی کلی،قدامی –خلفی و طرفی در وضعیت دو پای ایستاده با چشم های بسته تغییرات معناداری را داشته است (0001/0 p?) هر چند اثر تمرینات ثبات دهنده در وضعیت دو پا و یک پای ایستاده با چشم های باز بین دو گروه تغییرات معناداری را به دنبال نداشت(p> 0/05)، اما با این حال، شاخص های ثباتی پاسچرال در گروه تمرینات ثباتی بهبودی بیشتری را داشت. نتایج : تمرینات ثباتی فشرده، تحت نظر و عملکردی می تواند باعث کاهش درد، سطح ناتوانی عملکردی و بهبود کنترل پاسچرال در وضعیت چشم های بسته در زنان مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی گردد.
ناهید ظهیری ایرج عبداللهی
هدف: بررسی و مقایسه یادگیری حرکتی صریح و تلویحی در بیماران مبتلا به ms و مقایسه آن با افراد سالم هدف این تحقیق می باشد. روش بررسی: در این تحقیق که از نوع دو عاملی مختلط بوده، ?? بیمار و ?? فرد سالم شرکت داشتند که هر گروه به دو زیرگروه ??نفری صریح و ??نفری تلویحی تقسیم شدند. جهت اجرای مطالعه، از یک نرم افزار جهت بررسی یادگیری حرکتی استفاده شد، بدین صورت که ? مربع با رنگهای مختلف بر روی صفحه نمایش کامپیوتر ظاهر می شد و داوطلب می بایست به محض مشاهده هر مربع، کلید مربوط به آن را فشار می داد و ?? ساعت بعد آزمون یادآوری از افراد بعمل می آمد. زمان و میزان خطای انجام بلوکهای تحقیق، بعنوان متغیر وابسته اندازه گیری شده و با استفاده از آزمون های کای اسکوئر، t مستقل، مان ویتنی و آنالیز واریانس برای اندازه گیریهای مکرر مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: انجام بلوکهای تحقیق در بیماران به صورت معنی داری کندتر از افراد سالم بود(?/??p<). زمان انجام بلوکهای انتهایی نسبت به ابتدایی در هر دو گروه کاهش معنی داری داشت(?/??p<). از لحاظ زمان واکنش، میزان یادگیری حرکتی در افراد سالم بیشتر از افراد بیمار بوده و در بین بیماران، زیرگروه تلویحی یادگیری بیشتری را نشان داد(?/??p<). از لحاظ میزان خطا، اختلاف معنی داری بین میزان یادگیری گروههای سالم و بیمار وجود نداشت(?/??p>). نتیجه گیری: اگرچه گروه بیمار وظیفه حرکتی را کندتر از گروه سالم انجام دادند ولی یادگیری حرکتی در این گروه نیز در هر دو زیرگروه صریح و تلویحی(هم از لحاظ زمان واکنش و هم میزان خطا)، وجود داشت و بیماران تلویحی در مقایسه با بیماران صریح از لحاظ زمان واکنش، یادگیری بیشتری نشان دادند. کلمات کلیدی: مالتیپل اسکلروزیس، یادگیری حرکتی، وظیفه حرکتی واکنش سریالی، زمان واکنش، خطا
زهرا محمدی افسون نودهی
مقدمه و هدف: شواهد اخیر نشان می دهند که نقاط ماشه ای نهفته با وجود اینکه برای ایجاد درد به اندازه کافی حساس نشده اند ، در عملکرد نرمال عضله تداخل ایجاد می کنند و نیز نشان داده شده که در حضور نقطه ماشه ای نهفته در تراپزیوس فوقانی که از رایج ترین محل های نقاط ماشه ای است، نحوه رفتار عضلات بازو حین بالا بردن دست تغییر می کند. هدف این تحقیق بررسی الگوی فعالیت عضلات کمربند شانه ای در افراد مبتلا به نقطه ماشه ای فعال عضله تراپزیوس فوقانی در مقایسه با افراد سالم حین بالا بردن دست در صفحه کتف (اسکپشن) بود. مواد و روش ها: در یک مطالعه مقایسه ای موردی- شاهدی، 17 زن مبتلا به نقطه ماشه ای فعال عضله تراپزیوس فوقانی با میانگین سنی 76/26 سال و 17 زن سالم با میانگین سنی 18/26 سال شرکت داشتند. با استفاده از دستگاه الکترومیوگرافی سطحی میزان فعالیت و زمان شروع فعالیت عضلات تراپزیوس فوقانی ، تراپزیوس تحتانی ، اینفرااسپیناتوس و دلتویید میانی حین حرکت اسکاپشن ثبت گردید و مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: زمان وارد عمل شدن عضلات تراپزیوس فوقانی(04/0=p)، اینفرااسپیناتوس(01/0=p) ودلتویید میانی(02/0= p) نسبت به شروع حرکت در گروه بیمار نسبت به گروه سالم به صورت معناداری با تأخیر همراه بود و تنها در عضله تراپزیوس تحتانی تفاوت معنی دار آماری مشاهده نشد. در مقایسه حداکثر آمپلی تود نرمال سازی شده فعالیت این عضلات ،اختلاف معنی دار آماری بین دو گروه وجود نداشت(05/0<p). مقایسه میزان حداکثر آمپلی تود در افراد مبتلا به نقطه ماشه ای نسبت به افراد سالم حین حداکثر انقباض ارادی ایزومتریک اسکپشن 90 درجه، تنها در عضله تراپزیوس فوقانی اختلاف معنی دار آماری به صورت کاهش میزان فعالیت در گروه بیمار را نشان داد(01/0=p). نتیجه گیری: در حضور نقطه ماشه ای ،الگوی فعالیت عضلات، تغییر می کند، بطوریکه نقاط ماشه ای با تغییر زمانبندی ، منجر به الگوی غیر طبیعی حرکت کمربند شانه ای می گردد . این یافته ها می تواند در پیشگیری و درمان اختلالات شانه مورد استفاده قرارگیرد.
آندیا بهمنی بیژن خراسانی
مقدمه و هدف: یبوست مشکل شایعی است و اکثریت مردم را زمانی در طول زندگی تحت تأثیر قرار می¬دهد. مطالعات نشان می¬دهند که دیسفانکشن عضلات کف لگن یکی از علت های تقریبا شایع یبوست عملکردی می¬باشد که به درمان¬های رایج یبوست مانند ملین¬ها، تغییر عادات تغذیه¬ای و... جواب نمی¬دهد. بنابراین با توجه به اینکه اختلال در عملکرد عضلات کف¬لگن می¬تواند روند صحیح دفع را تحت تأثیر قرار داده و منجر به بروز یبوست عملکردی گردد، مهم است که به درستی این نوع از یبوست عملکردی را تشخیص داده و نقش این عضلات را در ایجاد یبوست مدنظر داشته باشیم. هدف از این تحقیق بررسی عملکرد عضلات کف لگن در زنان سالم و مبتلا به یبوست عملکردی مزمن توسط سونوگرافی بود. روش بررسی: در این مطالعه مجموعاً 40 نفر (20 فرد مبتلا به یبوست و 20 فرد سالم) پس از مطابقت دادن معیارهای ورود و خروج شرکت داشتند. افراد بیمار پس از بررسی¬های اولیه توسط پزشک متخصص ارجاع داده می¬شدند. جابجایی قاعده مثانه دردو گروه سالم و مبتلا به یبوست در مانور والسالوا و انقباض کف¬لگن توسط سونوگرافی اندازه¬گیری شده، سپس داده¬های مطالعه با روش¬های آماری آنالیز شدند. .(p>./.5) نتایج: توزیع متغیرها در دو گروه نرمال و همسان بودند در مقایسه میزان جابه¬جایی قاعده مثانه در دو گروه سالم و بیمار در مانور والسالوا و انقباض کف¬لگن اختلاف معنی داری مشاهده نشد. (p>./.5) بحث و نتیجه¬گیری: میزان جابه¬جایی قاعده مثانه در دو گروه تفاونی نداشت. در استفاده از سونوگرافی عرضی شکمی، اندازه گیری ها از یک لندمارک استخوانی ثابت صورت نگرفته بلکه نسبت به یک نقطه مرجع متحرک انجام می گیرد.
لیلا نژاد حسن شاکری
عنوان: مقایسه ی دو روش کینزیوتیپ در درمان نقطه ماشه ای عضله وستوس خارجی در افراد مبتلا به سندرم درد مفصل پتلوفمورال اهداف: بررسی تاثیرات دو روش کینزیوتیپ بر شدت درد حین فعالیت روزانه، آستانه فشاری درد و میزان ناتوانی عملکردی زانو در افراد مبتلا به سندرم درد مفصل پتلوفمورال با نقطه ماشه ای عضله وستوس خارجی مقدمه: سندرم درد مفصل پتلوفمورال یکی از شایع ترین علل زانو درد است که مفصل بین دو استخوان فمور و کشکک را تحت تاثیر قرار می دهد و تقریبا یک چهارم افراد جامعه عمومی به این عارضه مبتلا هستند. اتیولوژی این سندرم دقیقا مشخص نیست ولی عقیده رایج بین محققین، اختلال در مکانیسم اکستانسوری زانو می باشد. یکی از مهم ترین عللی که این مکانیسم را مختل میکند وجود نقاط ماشه ای در عضله کوادریسپس به ویژه بخش وستوس خارجی آن می باشد. نقطه ماشه ای عضله وستوس خارجی باعث کاهش دامنه حرکتی مفصل، قدرت عضله، ناتوانی در رفت و آمد از پله و در نتیجه درد مفصل پتلوفمورال می شود. اخیرا استفاده از روش کینزیوتیپ به عنوان یک روش غیرتهاجمی به منظور برگرداندن عملکرد نرمال عضلات و مفاصل، ایجاد بیومکانیک طبیعی بافتی به وسیله کاهش درد و احیای هموستاز بافتی در توانبخشی مطرح شده است. با توجه به تئوری تاثیر کینزیوتیپ بر روی فاشیا و گیرنده های مکانیکی پوستی، در این مطالعه جهت درمان نقطه ماشه ای عضله وستوس خارجی از نوار کینزیوتیپ استفاده شد. روش اجرا: در این مطالعه از نوع کار آزمایی بالینی 30 شرکت کننده با تشخیص سندرم درد مفصل پتلوفمورال و وجود نقطه ماشه ای در عضله وستوس خارجی به صورت تصادفی به دو گروه (15 نفری) کینزیوتیپ به شکل y و y+i تقسیم شدند. افراد قبل از شروع درمان و یک هفته بعد از جلسه اول، پرسشنامه koos را پر می کردند. متغیرهای شدت درد حین فعالیت های روزانه با استفاده از مقیاس vas، شدت درد و آستانه فشاری درد با استفاده از دستگاه الگومتر قبل و بعد از جلسه پایانی اندازه گیری شد. تعداد جلسات درمانی شامل سه جلسه تیپ و با فاصله زمانی دو روز انجام گرفت. روش کینزیوتیپ y شکل با کشش 25 درصد از انتها به ابتدای عضله وستوس خارجی چسبانده شد به صورتی که نقطه ماشه ای در وسط دم های تیپ قرار می گرفت. گروه y+i مشابه گروه اول با این تفاوت که برش اضافه ترi با میزان کشش 50 درصد از کشش موجود و با هدف اصلاح فاشیا دریافت می کردند. یافته ها: تجزیه و تحلیل آماری کاهش معنادار ناتوانی زانو و شدت درد حین فعالیت روزانه در هر دو گروه را نشان داد(p<0.05). متغیرهای آستانه فشاری درد(ppt) و شدت درد به وسیله الگومتر(vasalgometer) اختلاف معنادار را نشان نداد(p>0.05). آزمون ancova تفاوتی بین دو گروه درمانی کینزیوتیپ گزارش نداد. نتیجه گیری: هر دو روش کینزیوتیپ (y, y+i) می توانند باعث کاهش شدت درد حین فعالیت های روزانه و بهبودی ناتوانی عملکردی زانو در افراد مبتلا به درگیری نقطه ماشه ای در عضله وستوس خارجیگردند و تاثیر این دو روش در کاهش شدت درد حین فعالیت روزانه نسبت به یکدیگر ارجحیتی ندارد.
شبنم شاه علی امیر مسعود عرب
پیشینه و هدف: کاهش ظرفیت عملکردی و تحمل عضلات تنه ، در افرادی که سابقه کمردرد داشته اند، همواره به عنوان یکی از عوامل مهمی که منجر به تکرار دوره های کمردرد مجدد و مزمن شدن آن می شود مطرح است. یکی ازروش های بالینی قابل اجرا در مراکز درمانی، برای تست تحمل عضلات تنه، تست های تحملی ایزومتریک هستند. هدف این تحقیق بررسی ارتباط تست های بالینی تحملی عضلات تنه با میزان خستگی و سطح مقطع/ضخامت این عضلات، در افراد سالم و مبتلا به کمردردمزمن غیر اختصاصی بوده است. روش انجام کار: 20زن مبتلا به کمردرد مزمن غیر اختصاصی و 20 زن سالم در این مطالعه شرکت داشتند. از افراد خواسته می شد که پنج تست های بالینی تحملی prone isometric chest raise ، prone double straight-leg raise ، sorensen ، supine isometric chest raise ، supine double straight-leg raise را انجام دهند. ترتیب انجام تست ها به صورت تصادفی بود. ضخامت/سطح مقطع عضلات مولتی فیدوس، اینترنال و اکسترنال ابلیک، ترنسورس ابدومینوس و رکتوس ابدومینوس، توسط سونوگرافی و شیب منحنی فرکانس میانه این عضلات توسط الکترومیوگرافی به دنبال انجام تست ها اندازه گیری شد. یافته ها :. یافته های سونوگرافی نشان داد که بین ضخامت نرمال شده عضله رکتوس ابدومینوس، حین شروع تستsdslr و زمان نگه داشتن این تست، همبستگی ضعیفی وجود دارد. به دنبال انجام تست بالینی تحملی scr در گروه سالم، بین مقادیر الکترومیوگرافی خستگی عضلات ترنسورس ابدومینوس/ اینترنال ابلیک با زمان نگه داشتن این تست ارتباط معناداری دیده شد. همچنین به دنبال انجام تستito و sorensen ، ارتباط معناداری بین مقادیر الکترومیوگرافی خستگی عضلات مولتی فیدوس با زمان نگه داشتن این تست ها مشاهده گردید. از میان دو تستی که تحمل عضلات شکمی را بررسی می کنند، حساسیت تغییر ضخامت وخستگی عضلات شکمی به کمردرد، به دنبال انجام تست sdslr ، بیشتر بود. همچنین نتایج حساسیت تست های بالینی تحملی به کمردرد و حساسیت خستگی عضلات خلف تنه به دنبال انجام تست های بالینی تحملی، نشان داد از بین سه تستی که تحمل عضلات خلف کمر را بررسی می کنند، تست ito حساسیت بالاتری برای تشخیص کمردرد دارد. نتیجه: با توجه به نتایج تحقیق، برای ارزیابی تحمل هر یک از عضلات ذکر شده می توان از تست مربوطه استفاده کرد.