نام پژوهشگر: حسن علی عربی
ملیحه صالح پور پویا زمانی
استفاده از نشانگرهای مولکولی در سال های اخیر جهت تعیین تنوع ژنتیکی بین جمعیت ها و حیوانات حفاظت شده کاربرد گستردهای یافته است. همچنین، میزان چند شکلی بدست آمده از نشانگرهای ژنتیکی، یکی از پارامترهای قابل ارزیابی برای مطالعه جمعیت ها و درک تفاوتهای ژنتیکی آن ها است. در این پژوهش چند شکلی پروموتر ژن لپتین در گوسفندان مهربان مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور، نمونه های خون از 155 رأس گوسفند مهربان از دو گله ی تحت نظارت جهاد کشاورزی استان همدان گرفته شد. استخراجdna با استفاده از کیت diatom dna prep 100 انجام گرفت. در این پژوهش دو آغازگر مورد استفاده قرار گرفتند که آغازگر نخست برای پروموتر ژن لپتین و آغازگر دوم برای بخشی از پروموتر و همه اگزون یک ژن لپتین طراحی شدند. این دو آغازگر به ترتیب، قطعاتی به اندازه ی 358 و 340 جفت باز را در فرایند واکنش زنجیره ای پلیمراز (pcr) تکثیر نمودند. pcr در سه گامه انجام گرفت، به این صورت که واسرشت ابتدایی در 95 درجه سانتی گراد به مدت 5 دقیقه و واسرشت، اتصال و گسترش چرخه اصلی به ترتیب، در دماهای 95، 55 و 72 درجه سانتی گراد، همگی به مدت 30 ثانیه در طی 35 چرخه و گسترش انتهایی در 72 درجه سانتی گراد به مدت 7 دقیقه صورت گرفتند. الکتروفورز محصولات pcr با ژل آگارز 2/1tbe % انجام گرفت و از دستگاه ژل داک برای عکس برداری استفاده شد. چندشکلی نمونه های pcrبا کمک تکنیک تفاوت فرم فضایی رشته های منفرد (sscp) در ژل اکریل آمید 8 درصد تعیین شد. قطعه تکثیر شده با آغازگر نخست 2 الگوی باندی a و b نشان داد در حالی که در قطعه تکثیر شده با آغازگر دوم تنها یک الگوی باندی مشاهده شد. این بدین معنی است که در گوسفندان مهربان، پروموتر ژن لپتین دارای چند شکلی است در حالی که اگزون یک این ژن هیچ چند شکلی را نشان نمی دهد. از سوی دیگر، ارزش اصلاحی صفات وزن بدن افراد موجود در گله های مورد بررسی با تجزیه تک صفتی مدل های مختلط حیوانی و با کمک نرم افزار wombat پیش بینی شدند. سپس اثر ژنوتیپ های مختلف آغازگر نخست بر فنوتیپ و ارزش اصلاحی صفات وزن بدن در سنین مختلف، با استفاده از مدل های خطی تعمیم یافته و با کمک نرم افزار sas مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که ژنوتیپ های مختلف آغازگر نخست اثر معنی داری بر فنوتیپ و ارزش اصلاحی وزن بدن در سنین مختلف ندارد (05/0p>).
علی محمودی حسن علی عربی
تعداد 6 رأس گاو هلشتاین شکم اول در قالب دو مربع لاتین چرخشی 3×3 ادغام شده جهت بررسی اثر سطوح مختلف آنزیم فیبرولیتیک نوع سلولاز بر مصرف ماده خشک، قابلیت هضم مواد مغذی و صفات مربوط به تولید شیر استفاده شدند. این آزمایش به صورت چرخشی در سه دوره 20 روزه انجام گرفت.جیره پایه حاوی 50 درصد کنسانتره (جوآسیاب شده، سبوس گندم، تخم پنبه، کنجاله تخم پنبه و مکمل و بخش علوفه ای شامل ذرت سیلوشده و یونجه خشک) بود. تیمارهای آزمایشی شامل 1) شاهد (بدون آنزیم)، 2) جیره حاوی 5/0 گرم آنزیم سلولاز اسپری شده به روی یونجه و 3) جیره حاوی 1 گرم آنزیم اسپری شده به روی یونجه بودند. در هر دوره، اندازه گیری خوراک مصرفی و قابلیت هضم در روزهای 14 تا 18 و رکوردبرداری و نمونه گیری از شیر تولیدی در روزهای 19 و 20 انجام شد. افزودن سطح 5/0 گرم آنزیم به بخش علوفه ای جیره های آزمایشی موجب افزایش معنی دار تولید شیر، تولید شیر تصحیح شده برای 4 درصد چربی، قابلیت هضم ماده خشک، دیواره سلولی، ماده آلی و بهبود بازده انرژی ناخالص در گاوهای آزمایشی در مقایسه با جیره شاهد و جیره حاوی 1 گرم آنزیم سلولاز گردید. هر چند ماده خشک مصرفی و قابلیت هضم پروتئین تحت تأثیر قرار نگرفت. استفاده از سطوح مختلف آنزیم های فیبرولیتیک در جیره های آزمایشی بر درصد ترکیبات شیر شامل چربی، پروتئین، لاکتوز و مواد جامد بدون چربی و مقدار تولید روزانه لاکتوز شیر اثر معنی داری نداشت. تولید چربی، پروتئین و مواد جامد بدون چربی شیر در گاوهای دریافت کننده جیره حاوی 5/0 گرم آنزیم سلولاز در مقایسه با دو گروه دیگر بطور معنی داری بیشتر بود و چربی، پروتئین و مواد جامد بدون چربی شیر نیز در گاوهای تغذیه شده با جیره حاوی 1 گرم آنزیم سلولاز بطور معنی داری از گاوهای تغذیه شده با جیره شاهد بالاتر بود. نتایج کلی نشان دادند که استفاده از مکمل آنزیم سلولاز خارجی به مقدار 5/0 و یک گرم در روز در تغذیه گاوهای شیرده در اوایل شیردهی ضمن افزایش قابلیت هضم ماده خشک و فیبر جیره باعث افزایش شیر تولیدی می شود و بهترین اثر در سطح 5/0 گرم در روز می باشد.
امیر فدایی فر حسن علی عربی
دو آزمایش طراحی شد تا اثر منابع مختلف روی جیره را بر عملکرد، متابولیت های شکمبه و پلاسما، قابلیت هضم مواد مغذی و ابقاء برخی مواد معدنی در بره های نر مهربان مورد بررسی قرار گیرد. آزمایش اول: 20 بره 7-6 ماهه بطور تصادفی به 4 گروه تقسیم شدند و تیمارها شامل تیمار اول (جیره پایه بدون افزودن روی حاوی 47/22 پی پی ام روی)، تیمار دوم (جیره پایه + 40 پی پی ام روی به صورت سولفات روی)، تیمار سوم (جیره پایه + 20 پی پی ام روی به صورت روی پروتئینات) و تیمار چهارم (جیره پایه + 40 پی پی ام روی به صورت روی پروتئینات) بودند. این آزمایش 70 روز طول کشید. روزانه خوراک داده شده و پسمانده آن برای هر حیوان اندازه گیری شد تا خوراک مصرفی (بر اساس ماده خشک) بدست آید. در روز های 0، 28، 30، 65 و 70 آزمایش از هر بره قبل از نوبت غذایی صبح خونگیری شد. در روز های 33 و 67 آزمایش قبل از نوبت غذایی صبح مایع شکمبه توسط لوله معدی گرفته شد. از نمونه های روز 28 و 65 جهت اندازه گیری غلظت گلوکز، ca،p ، zn، fe و cu پلاسما و فعالیت alp، balp سرم، فعالیت sod گلبول های قرمز و پارامترهای هماتولوژی استفاده شد. ظرفیت آنتی اکسیدانی تام سرم در روز صفر و 28 آزمایش و همچنین جهت اندازه گیری غلظت بتا کاروتن و ویتامین a سرم از نمونه های روز 30 و 70 آزمایش استفاده شد. آزمایش دوم: 4 بره از هر کدام از گروه های آزمایش اول بطور تصادفی به قفس های قابلیت هضمی انتقال یافتند تا اثر منابع مختلف روی جیره بر قابلیت هضم ظاهری مواد مغذی و ابقاء n، ca،p ، zn، fe و cu اندازه گیری شود. تغذیه بره ها مانند آزمایش اول بود. آزمایش قابلیت هضمی 18 روز طول کشید که شامل 12 روز عادت پذیری و 6 روز جمع آوری نمونه ها بود. در دوره نمونه گیری هر روز خوراک داده شده، باقی مانده احتمالی خوراک همچنین مقدار ادرار و مدفوع دفعی وزن و ثبت گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار sas و مقایسه میانگین ها با استفاده از آزمون چند دامنه ای دانکن انجام شد. میانگین افزایش وزن روزانه، میانگین ماده خشک مصرفی و ضریب تبدیل غذایی با دادن روی بهبود یافت (05/0> p). غلظت گلوکز، ca،p ، fe و cu پلاسما، ظرفیت آنتی اکسیدانی تام سرم و غلظت بتاکاروتن سرم، تعداد گلبول های قرمز, درصد هماتوکریت، غلظت هموگلوبینن و غلظت کل اسیدهای چرب فرار بین تیمارها اختلاف معنی داری نشان ندادند (05/0< p). غلظت روی پلاسما، فعالیت alp، balp سرم، فعالیت sod گلبول های قرمز، تعداد گلبول های سفید و تعداد لنفوسیت ها بین تیمار شاهد و بقیه تیمار ها اختلاف معنی داری نشان دادند(05/0> p) و افزودن روی سبب بهبود این پارامتر ها شد. گوارش پذیری ماده خشک، ماده آلی، پروتئین خام، چربی خام، ان-دی-اف، ای-دی-اف و ان-اف-سی بین تیمار ها تفاوتی نشان نداد (05/0< p). ابقاء n، ca،p ، fe و cu بین تیمار ها تفاوتی نشان نداد (05/0< p). ابقاء روی بین تیمار شاهد و بقیه تیمار ها اختلاف معنی داری نشان داد (05/0> p) اما بین تیمار های دریافت کننده مکمل روی اختلافی مشاهده نشد. نتایج مطالعه حاضر نشان داد بره هایی که با جیره پایه حاوی 47/22 پی پی ام تغذیه شدند عملکرد پائین تری را نسبت به بره هایی که از مکمل روی استفاده کردند نشان دادند. نتایج کلی نشان داد که اضافه کردن 20 پی پی ام روی به صورت روی پروتئینات به جیره پایه حاوی 47/22 پی پی ام روی جهت حصول عملکرد بهتر بره های نر مهربان مناسب بوده و تفاوتی با سطح 40 پی پی ام روی به صورت سولفات روی و روی پروتئینات ندارد.
نعمت سلیمانی ارکوینی حسن علی عربی
کنجاله ها یکی از مهمترین مکملهای پروتئینی در تغذیه دامها محسوب می شوند. در این میان کنجاله گوار یک مکمل پروتئینی با درصد پروتئین بالا می باشد که شناخت زیادی در رابطه با ارزش غذایی آن در دست نیست. عمده تحقیقات انجام شده بر روی آن بیشتر بر جنبه های فرآوری تأکید داشته و گاهی در آزمایشات in vivo از آن در جیره دامها استفاده شده است. این تحقیق به منظور ارزیابی ارزش غذایی کنجاله گوار به روشهای مختلف آزمایشگاهی و استفاده از کیسه های نایلونی انجام شد. آنالیز شیمیایی آن نشان داد که این کنجاله دارای پروتئین خام بالا(33/62%) و چربی و خاکستر مشابهی نسبت سویا می باشد، اما ndf آن نسبتا بالاست(29/30). آزمایشات تجزیه پذیری به روش in sacco نیز بیانگر بالا بودن تجزیه پذیری پروتئین(89%) آن بود. در مرحله بعدی قابلیت هضم این کنجاله در دو مرحله به کمک روش تیلی و تری(1963) انجام شد که نتایج آن نیز تایید کننده نتایج تجزیه پذیری بود و میزان هضم ماده خشک و آلی به ترتیب 2/83 و 7/83% بود. همچنین در آزمایشات کینتیک تولید گاز معلوم شد که پتانسیل تولید گاز(a) در کنجاله گوار بیشتر از تخم پنبه و کمتر از سویا می باشد، اما نرخ تولید گاز (µ) درکنجاله گوار بالاتر از دو کنجاله دیگر بود. در آزمایش بعدی پروتئین کنجاله گوار در سطوح مختلف (0، 33، 67 و 100درصد) در جیره هایی با انرژی و پروتئین یکسان جایگزین پروتئین کنجاله سویا شد و اثر آن در طی یک آزمون تولید گاز 24 ساعته بر میزان هضم و پارامترهای تخمیر بررسی گردید. نتایج نشان داد که در سطح 33% جایگزینی بهترین عملکرد هضمی و تخمیر بدست می آید، بطوریکه در این سطح بالاترین میزان هضم ماده خشک و آلی بدست آمد. همچنین بالاترین میزان تولید گاز، و بالاترین میزان توده میکروبی و همینطور بالاترین غلظت اسیدهای چرب فرار در 33% جایگزینی سویا با گوار دیده شد که اختلاف معنی داری با بقیه جیره داشت(p<0.05). غلظت آمونیاک هم در همین جیره کمترین بود . در همین راستا و در آزمایش دوم پروتئین کنجاله گوار با همان نسبتهای اشاره شده در آزمایش قبلی در جیره های با انرژی و پروتئین یکسان جایگزین پروتئین کنجاله تخم پنبه شد. نتایج نشان داد که بهترین عملکرد هضمی و تخمیر در جیره چهارم یعنی در 100% جایگزینی بدست آمد. همچنین آنالیز رگرسیونی مربوط به مقایسه کینتیک تجزیه پذیری ماده خشک کنجاله گوار با کینتیک تولید گاز آن نشان داد که این دو پارامتر دارای رابطه خطی با همبستگی بالا (6/98%) می باشند.
حمیدرضا محجوبی پور حسن علی عربی
ساپونین ها بخشی از متابولیت های ثانویه گیاهی می باشند که دارای قابلیت تغییر در جمعیت میکروبی شکمبه به منظور بهبود بازده تولیدی نشخوارکنندگان هستند. این مطالعه به منظور بررسی اثرات دو نوع ساپونین بدست امده از دو منبع گیاهی مختلف بر فراسنجه های حاصل از تخمیر شکمبه ای گوسفند مهربان در شرایط آزمایشگاهی صورت پذیرفت. یکی از ساپونین های مورد استفاده در این مطالعه از ریشه شیرین بیان در آزمایشگاه استخراج شد (نوع 1) و ساپونین دیگر (ساپونین خالص) از شرکت آلمانی مرک خریداری گردید (نوع 2). ساپونین های ذکر شده در مقادیر صفر، 5/2، 5، 5/7 و 10 درصد به جیره اضافه گردید. جیره های مورد استفاده دارای نسبت (70:30) و (50:50) از (علوفه:کنسانتره) بودند و همچنین از جیره کامل نشاسته ای استفاده گردید. از طرفی در این آزمایش ریشه شیرین بیان در 4 سطح (صفر، 5، 10 و 15 درصد) به جیره tmr(70:30) افزوده شد. نتایج حاصل از شمارش جمعیت پروتوزوآیی نشان داد که افزودن ساپونین نوع 2 به جیره های (70:30) و (50:50) باعث کاهش خطی کل جمعیت پروتوزوآیی گردید (001/0>p) ولی افزودن به جیره کامل نشاسته ای تأثیر معنی داری بر روی جمعیت پروتوزوآیی نداشت (05/0<p). اضافه کردن ساپونین نوع 1 به جیره (70:30) نیز جمعیت پروتوزوآیی را به صورت خطی کاهش داد (001/0>p)، اضافه شدن ریشه شیرین بیان به جیره (70:30) تعداد پروتوزوآها را به طور خطی کاهش داد (001/0>p). آزمایش قابلیت هضم آزمایشگاهی نشان داد که اضافه شدن ساپونین نوع 2 تغییر معنی-داری در قابلیت هضم آزمایشگاهی ماده خشک (ivdmd)، قابلیت هضم آزمایشگاهی ماده آلی (ivomd) و ماده آلی قابل هضم در ماده خشک (domd) جیره (50:50) و (70:30) ایجاد نمی کند (05/0<p) ولی ساپونین نوع 1 این سه فراسنجه قابلیت هضم را در مورد جیره (70:30) به طور معنی دار کاهش داد (01/0>p) و همچنین افزوده شدن ریشه شیرین بیان به این جیره اثر معنی داری بر قابلیت هضم نداشت (05/0<p). ساپونین نوع 2 مقدار گاز تولیدی از بخش نا محلول (b) جیره (50:50) را افزایش داد (001/0>p)، ولی بر بخش های سرعت تولید گاز(c) و زمان تأخیر (l) تأثیر معنی داری نداشت (05/0<p)، در جیره (کامل نشاسته ای) مقدار (b) را به طور خطی افزایش (001/0>p) و مقدار (l) را کاهش داد (05/0>p) و در جیره (70:30) با افزایش سطح ساپونین نوع 2 افزایش در دو بخش b (01/0>p) و c (05/0>p) مشاهده گردید. افزوده شدن ساپونین نوع 1 به جیره (70:30) اثر معنی داری در مقدار b و l نداشت (05/0<p)، ولی مقدار c را به طور خطی (01/0>p) و درجه دو (05/0>p) افزایش داد. اضافه کردن ریشه شیرین بیان به جیره (70:30) در مقادیر c، l و b تغییر معنی داری ایجاد نکرد (05/0<p). ساپونین نوع 2 به همراه جیره (50:50) اثر معنی داری بر قابلیت هضم ظاهری ماده خشک به روش آزمایشگاهی (aivdmd)، قابلیت هضم حقیقی ماده خشک به روش آزمایشگاهی (tivdmd) و ph نداشت (05/0<p) ولی فاکتور پارتیشنینگ (pf)، اسیدهای چرب فرار و آمونیاک کاهش یافتند و تولید گاز 24 ساعته افزایش پیدا کرد (05/0>p). ساپونین نوع 2 به همراه جیره (70:30) اثر معنی داری بر aivdmd و tivdmd نداشت (05/0<p)، ولی pf، ph و آمونیاک را به طور خطی کاهش داد (05/0>p) و تولید گاز 24 ساعته را به طور خطی (001/0>p) و مقدار کل اسیدهای چرب فرار را به صورت درجه دو افزایش داد (01/0>p). با اضافه شدن ساپونین نوع 2 به جیره (کامل نشاسته ای) ph و اسیدهای چرب فرار تغییر معنی داری نکرد (05/0<p) و تولید گاز به صورت خطی و درجه سه افزایش یافت (001/0>p) ولی آمونیاک کاهش پیدا کرد (05/0>p). اضافه شدن ساپونین نوع 1 به جیره (70:30) مقدار تولید گاز 24 ساعته را به صورت خطی (001/0>p) و درجه دو افزایش و مقدار aivdmd، tivdmd و pf را کاهش داد (05/0>p)، بر ph و غلظت آمونیاک تأثیر معنی داری نداشت (05/0<p) و مقدار کل اسیدهای چرب فرار را به صورت درجه دو افزایش داد (01/0>p). با اضافه شدن سطوح مختلف شیرین بیان به جیره (70:30) tivdmd کاهش یافت (05/0>p) و ph و اسیدهای چرب فرار به صورت درجه دو تغییر کردند (05/0>p)، ولی آمونیاک، aivdmd، pf و تولید گاز 24 ساعته تغییر معنی داری نکردند (05/0<p). هر دو نوع ساپونین به همراه جیره های مورد آزمایش تولید متان را بعد از انکوباسیون 24 ساعته آزمایشگاهی کاهش دادند (001/0>p). هر دو نوع ساپونین مورد استفاده در مطالعه حاضر و همچنین ریشه شیرین بیان جمعیت پروتوزوآیی را کاهش دادند و قابلیت هضم آزمایشگاهی تنها توسط ساپونین نوع 1 کاهش یافت. ساپونین نوع 2 به همراه جیره (50:50) و (کامل نشاسته ای) اثری بر مقدار کل اسیدهای چرب فرار نداشت ولی همین ساپونین و ساپونین نوع 1 و همچنین ریشه شیرین بیان به همراه جیره (70:30) اسیدهای چرب فرار را به صورت درجه دو افزایش دادند. آمونیاک توسط ساپونین نوع 2 به همراه تمامی جیره ها کاهش یافت ولی ساپونین نوع 1 اثر معنی داری نداشت . این مطالعه نشان داد که این دو نوع ساپونین قادر هستند تا تولید متان را کاهش دهند. آزمایشات روی ریشه شیرین بیان نشان داد که اضافه کردن شیرین بیان قابلیت این را دارد که تخمیر شکمبه را در جهت بهبود عملکرد تغییر دهد، اما اینکه چه مقدار و چگونه بهتر است در جیره مورد استفاده قرار گیرد نیاز به بررسی و انجام مطالعات بیشتر در حالت آزمایشگاهی یا بر روی دام زنده دارد.
حمید ربانی سید احمد میرهادی
این مطالعه برای بررسی خصوصیات سیلویی دو رقم تاج خروس (سبز و قرمز) و گونه amaranthus hypochondriacus و ذرت علوفه ای صورت پذیرفت و علوفه ها پس از برداشت در لوله های آزمایشی سیلو شدند. بعد از سپری شدن 20، 40 و 60 روز پس از سیلو کردن درب سیلوها باز و نمونه برداری به عمل آمد. از آزمایش فاکتوریل 4 *3 (سه نوع علوفه درچهار زمان مختلف) با طرح پایه کاملا تصادفی با 4 تکرار به عنوان طرح آماری استفاده به عمل آمد. ماده خشک، خاکستر خام، کلسیم، فسفر، پتاسیم و منیزیم،ndicp، adicp، نیتروژن آمونیاکی، اسید استیک، اسید پروپیونیک و اسید بوتیریک در تاج-خروس قرمز بالاترین و در ذرت علوفه ای کمترین، پروتئین خام در تاج خروس سبز بالاترین و در ذرت علوفه ای کمترین، ماده آلی، ndf و adf و کربوهیدرات های محلول در ذرت علوفه ای بالاترین و در تاج خروس سبز کمترین میزان را داشتند. سیلو کردن باعث افزایش میزان ماده خشک و خاکستر خام و کاهش میزان ماده آلی، پروتئین خام، ndf، adf، ndicp و adicp در هر سه نوع علوفه شد. میزان قابلیت هضم ماده خشک و ماده آلی در تاج خروس سبز به طور معنی داری بالاتر از دو علوفه دیگر بود (05/0>p). قابلیت هضم ماده آلی در ماده خشک و انرژی قابل متابولیسم در ذرت علوفه ای بالاترین و در تاج خروس قرمز کمترین میزان بدست آمد. سیلو کردن تاثیر معنی داری بر میزان قابلیت هضم ماده خشک و ماده آلی در تاج خروس سبز و همچنین قابلیت هضم ماده خشک در ذرت علوفه ای نداشت(05/0<p)، ولی میزان قابلیت هضم ماده آلی در ماده خشک و انرژی قابل متابولیسم در هر سه نوع علوفه به طور معنی داری کاهش یافت (05/0>p). نتایج آزمون تولید گاز نشان داد که بالاترین و کمترین میزان بخش b، قابلیت هضم ماده آلی، ماده آلی قابل هضم در ماده خشک و انرژی قابل متابولیسم به ترتیب در ذرت علوفه ای و تاج خروس قرمز می باشند و سیلو کردن باعث کاهش معنی دار این بخش ها در هر سه نوع علوفه شد (05/0>p). با استفاده از روش ارزیابی کیفیت پروتئین براساس سیستم کربوهیدرات و پروتئین خالص کرنل ( cncps)، بین علوفه ها از نظر بخش های مختلف از جمله پروتئین محلول، a، b1، b2، b3 و c اختلاف معنی داری وجود داشت (05/0>p). بخش a در تاج خروس سبز، بخش های b1 و b3 در تاج خروس قرمز و بخش های b2 و c در ذرت علوفه ای بالاترین میزان را دارا بودند. با توجه به پارامترهای مطالعه شده، می توان نتیجه گرفت که تاج خروس سبز دارای پتانسیل مناسب به عنوان یک منبع علوفه ای با کیفیت مناسب و در حد ذرت علوفه ای می باشد، ولی تاج خروس قرمز به علت نداشتن کیفیت مناسب سیلاژ قابل مقایسه با ذرت علوفه ای نمی باشد.
رضا علیمحمدی حسن علی عربی
به منظور بررسی اثر سطوح و منابع مختلف مکمل های سلنیوم جیره بر عملکرد، متابولیت های شکمبه، پلاسما و سرم، هماتولوژی، قابلیت هضم مواد مغذی و ابقاء برخی مواد معدنی در بره های نر مهربان دو آزمایش طراحی گردید. آزمایش اول شامل 30 بره 5-4 ماهه بود که بطور تصادفی به 5 گروه تقسیم شدند. تیمارها شامل: 1) گروه شاهد (جیره بدون افزودن مکمل سلنیومی، که حاوی 06/0 پی پی ام سلنیوم بود)، 2) جیره شاهد + 2/0 پی پی ام سلنیوم بصورت مخمر سلنیومی، 3) جیره شاهد + 4/0 پی پی ام سلنیوم بصورت مخمرسلنیومی، 4) جیره شاهد + 2/0 پی پی ام سلنیوم بصورت سلنیت سدیم و 5) جیره شاهد + 2/0 پی پی ام سلنیوم بصورت سلنیت سدیم) بودند. با احتساب دو هفته دوره عادت پذیری، این آزمایش 85 روز به طول انجامید. جهت بررسی تغییرات وزن، بره ها در ابتدای آزمایش و در روزهای 14، 28، 42، 56 و 70 وزن کشی شدند. خوراک داده شده و پسمانده آن برای هر حیوان به صورت روزانه اندازه گیری شد تا خوراک مصرفی (بر اساس ماده خشک) بدست آید. در روز های صفر، 35 و 70 آزمایش از هر بره قبل از نوبت غذایی صبح خونگیری شد. در روز های 36 و 71 آزمایش نیز قبل از نوبت غذایی صبح، به منظور تعیین مقدار کل اسیدهای چرب فرار و غلظت آمونیاک، از بره ها توسط لوله معدی، مایع شکمبه گرفته شد. از نمونه های خون، جهت اندازه گیری غلظت تری گلیسیرید (tg)، کلسترول (chol)، لیپوپروتئین های با چگالی کم (ldl)، لیپوپروتئین های با چگالی بسیارکم (vldl)، لیپوپروتئین های با چگالی زیاد (hdl)، پروتئین تام، آلبومین، گلوبولین، فعالیت آنزیم های آسپارتات آمینو ترانسفراز (ast)، آلکالین فسفاتاز (alp)، کراتین فسفوکیناز (cpk)، غلظت هورمون های تری یدوتیرونین (t3) و تترایدوتیرونین (t4) سرم، فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز (gpx) خون، فراسنجه های هماتولوژی (تعداد گلبول های سفید، تعداد گلبول های قرمز، درصد هماتوکریت و غلظت هموگلوبین)، غلظت گلوکز، کلسیم (ca)، فسفر (p)، روی (zn)، مس (cu) و آهن (fe) پلاسما استفاده شد. در آزمایش دوم 4 بره از هر کدام از گروه های آزمایش اول بطور تصادفی انتخاب شده و به قفس های قابلیت هضمی انتقال یافتند تا اثر سطوح و منابع مختلف مکمل های سلنیومی جیره بر قابلیت هضم ظاهری مواد مغذی و ابقاء ازت (n)، ca،p ، zn، cu و fe اندازه گیری شود. تغذیه بره ها در سطح نگهداری بود. آزمایش قابلیت هضمی 18 روز طول کشید که شامل 12 روز عادت پذیری و 6 روز جمع آوری نمونه ها بود. در دوره نمونه گیری خوراک روزانه داده شده، باقیمانده احتمالی خوراک همچنین مقدار ادرار و مدفوع دفعی وزن و ثبت گردید. این تحقیق بصورت آزمایش فاکتوریل 1+2*2 در قالب طرح کاملاً تصادفی انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار sas و مقایسه میانگین ها با استفاده از آزمون چند دامنه ای دانکن انجام شد. افزودن سلنیوم به جیره تأثیر معنی-داری بر میانگین افزایش وزن روزانه، میانگین وزن نهایی، میانگین ماده خشک مصرفی روزانه و ضریب تبدیل غذایی بره ها نداشت (05/0<p). اختلاف معنی داری نیز در بین تیمار ها از لحاظ غلظت گلوکز، ca،p ، zn و cu پلاسما، غلظت tg، chol، hdl، vldl، پروتئین تام، آلبومین و گلوبولین سرم، فعالیت آنزیم های ast، alp و cpk سرم، تعداد گلبول-های سفید، تعداد گلبول های قرمز، درصد هماتوکریت و غلظت هموگلوبین، ابقاء عناصر n، ca،p ، zn، cu و fe و همچنین گوارش پذیری چربی خام جیره وجود نداشت (05/0<p). اما غلظت fe پلاسما و هورمون t4 سرم بطور معنی داری کاهش یافت (به ترتیب10/0>p و 05/0>p).علاوه بر این، افزودن سلنیوم، فعالیت آنزیم gpxخون (001/0>p) و غلظت هورمون t3سرم (05/0>p) را افزایش داد. نتایج تحقیق حاضر نشان داد که استفاده از مکمل های سلنیومی باعث افزایش تولید کل اسیدهای چرب فرار و کاهش غلظت آمونیاک نسبت به گروه شاهد شد و از نظر آماری نیز معنی دار بود (05/0>p). همچنین تیمارهای مصرف کننده 2/0 پی پی ام سلنیوم نسبت به تیمارهای دریافت کننده 4/0 پی پی ام سلنیوم مقدار بیشتری اسید چرب فرار تولید نمودند (05/0>p). اما غلظت آمونیاک با استفاده از سلنیوم آلی، نسبت به معدنی بطور معنی داری کمتر بود (05/0>p). اثر تیمارها بر گوارش پذیری ماده خشک، ماده آلی، پروتئین خام، ان-دی-اف و ای-دی-اف جیره معنی دار بود (05/0>p). گوارش پذیری این مواد مغذی در بره های مکمل شده با مخمر سلنیومی نسبت به سلنیت سدیم بیشتر بود (05/0>p)، اما اثر مقدار مکمل معنی دار نبود (05/0<p). بطور کلی نتایج مطالعه حاضر نشان می دهد که از لحاظ عملکرد، ابقاء سایر عناصر و بسیاری از فراسنجه های خونی، تفاوت معنی داری بین تیمارهای دریافت کننده سلنیوم و گروه شاهد و همچنین بین تیمارهای با مخمر سلنیومی و تیمارهای با سلنیت سدیم وجود ندارد و با سطح 2/0 پی پی ام سلنیوم نیاز بره های در حال رشد مهربان، تأمین می شود. علاوه بر این به نظر می رسد که، مکمل آلی نسبت به مکمل معدنی و سطح 2/0 پی پی ام سلنیوم نسبت به سطح 4/0 پی پی ام بر بهبود فراسنجه های شکمبه و همچنین گوارش پذیری مواد مغذی جیره تأثیر مطلوب تری را دارد.
ملیحه امیرابادی فراهانی پویا زمانی
در این بررسی به منظور برآورد مولفه های واریانس و وراثت پذیری برخی از صفات تولید مثلی گوسفند نژاد مهربان با استفاده از مدل های رگرسیون تصادفی از رکوردهای وزن بدن و داده های مربوط به گوسفندان مهربان استفاده شد. این داده ها از 28 گله در طی 16 سال (1389- 1374) توسط سازمان جهاد کشاورزی استان همدان جمع آوری شده بودند. صفات مورد نظر شامل: 1. تعداد بره ی متولد شده در هر زایش (nll)، 2. مجموع وزن تولد بره ها در هر زایش (tbwl)، 3. میانگین وزن تولد بره ها در هر زایش (abwl)، 4. مجموع وزن تولد بره ها در هر سال (tbwy)، 5. میانگین وزن تولد بره ها در هر سال (abwy)، 6. مجموع وزن از شیرگیری بره ها در هر زایش (twwl) و 7. میانگین وزن از شیرگیری بره-ها در هر زایش (awwl) بودند. جهت آماده سازی و ویرایش داده های مورد نیاز در این مطالعه از نرم افزارهای excel 2007، access 2007 و minitab 13 استفاده شد. شناسایی عوامل ثابت موثر بر صفت مورد بررسی با کمک تجزیه مدل-های خطی تعمیم یافته و نرم افزار sas انجام شد که گله- سال- فصل زایش (برای صفات بر اساس زایش) و گله- سال زایش (برای صفات بر اساس سال) و سن میش هنگام زایش (برای همه صفات) اثرات معنی داری داشتند. مولفه های واریانس با کمک مدل های رگرسیون تصادفی بر اساس ترکیب های مختلف از توابع بی- اسپلاین خطی و درجه دو با تعداد گره های 4 تا 6 برای رگرسیون ثابت و اثرات تصادفی ژنتیکی افزایشی و محیط دائمی با کمک نرم افزار wombat برآورد شدند. مقایسه مدل ها با کمک معیارهای اطلاعات آکیک (aic) و بیزین (bic) نشان داد که مدل های qll4، qll4، lql6، qql4، lqq6، qlq4 و lqq6 (l: خطی و q: درجه دو از چپ به راست برای درجه ی برازش رگرسیون ثابت، رگرسیون تصادفی ژنتیکی افزایشی و رگرسیون تصادفی محیط دائمی با 4 یا 6 گره) به ترتیب برای صفات nll، tbwl، abwl، tbwy، abwy، twwl و awwl بهتر از مدل های دیگر بودند. بر اساس این مدل ها، وراثت پذیری صفات nll، tbwl، abwl، tbwy، abwy، twwl و awwl به ترتیب، در دامنه های 02/0 تا 28/0، 01/0 تا 19/0، 01/0 تا 24/0، 00/0 تا 37/0، 01/0 تا 30/0، 02/0 تا 91/0 و 05/0 تا 33/0 برآورد شدند. در پژوهش حاضر بالاترین وراثت پذیری صفات nll، tbwl، abwl، tbwy، abwy، twwl و awwl به ترتیب در سنین 60 تا 72، 72 تا 96، 72 تا 86، 72 تا 96، 12تا 36، 60 تا 96 و 58 تا 61 ماهگی برآورد شدند. همبستگی های ژنتیکی، محیطی و فنوتیپی بین سنین مختلف روندهای خاصی را نشان ندادند؛ هر چند همبستگی ژنتیکی بین سنین 74 تا 96 ماهگی در بیشتر صفات مورد بررسی بالاترین مقدار را داشت. به نظر می رسد که انتخاب بر اساس مجموع وزن از شیرگیری بره ها در هر زایش در سنین پس از 60 ماهگی، مناسب ترین روش انتخاب برای بهبود ژنتیکی بازده تولید مثلی گوسفندان مهربان در هر نسل باشد.
زهرا سلطانی پور داریوش علیپور
طی فرآوری محصولات کشاورزی، علاوه بر مواد غذایی مورد استفاده انسان، مقادیر قابل توجهی از فرآورده های فرعی کشاورزی نیز حاصل می شود. این درحالی است که استفاده از محصولات فرعی کشاورزی در جیره نشخوارکنندگان باعث کاهش هزینه خوراک و تبدیل این ضایعات به منابع غذایی مورد استفاده انسان مثل شیر و گوشت می شود. این پژوهش در سه مرحله شامل تعیین ترکیبات شیمیایی، ترکیبات فنولیکی و خصوصیات تخمیری پسماند کشمش با استفاده از آزمون تولید گاز( 24 ساعت و 144 ساعت) بر روی پنج نمونه مختلف از پسماند کشمش شامل کشمش های وازده بدون دم و ساقه، مخلوط کشمش و دم، ساقه، دم، شکرک ( مخلوطی از دم و پوسته های کشمش) و در سه تکرار انجام گردید. نتایج بررسی آزمایش های یاد شده به ترتیب تیمارها (بر حسب درصد) به این شرح تعیین گردید: ماده خشک: 97/85، 55/89، 6/91، 15/94، 97/92 ماده آلی: 8/96، 3/97، 9/91، 3/92، 6/97 پروتئین خام: 14/5، 37/5، 46/11، 89/7، 65/5 دیواره سلولی نامحلول در شوینده خنثی ndf)): 05/6، 01/11، 50/34، 94/22، 01/7 دیواره سلولی نامحلول در شوینده اسیدی (adf): 39/4، 49/9، 92/28، 95/20، 15/6 لیگنین: 6/2، 45/5، 7/10، 9/16، 35/5 خاکستر:2/3، 7/2، 1/8، 7/7، 4/2 کل ترکیبات فنولیک (tp): 12/5، 69/6، 86/10، 68/12، 29/6 کل تانن (tt): 08/5، 09/6، 36/9، 78/10، 19/5 تانن متراکم (ct): 91/0، 24/2، 05/3، 96/3، 92/0 داده های ترکیبات شیمیایی و ترکیبات فنولیک با استفاده از طرح کاملا تصادفی و رویه glm در نرم افزار sas تجزیه و تحلیل شدند. کلیه داده های مربوط به آزمون گاز 24 ساعته ((scfa ,me ,omd ,pf ,mb ,ivgp ,avidmd و همچنین مقدار گاز تولیدی و درصد تجزیه پذیری بدست آمده از آزمون گاز 144 ساعته در قالب آزمایش فاکتوریل و روش glm تجزیه و تحلیل شد. بخشی دیگر از داده های مربوط به آزمون گاز 144 ساعته rm ,trm ,ti ,c ,b ,a) ( در قالب طرح کاملا" تصادفی ورویه glm و مقایسه میانگین ها با آزمون دانکن تجزیه و تحلیل شد. در آزمون تولید گاز 24 ساعته ای که بر تیمارها پس از استخراج تانن انجام شد، داده های آماری مقدار گاز تولیدی در قالب آزمایش فاکتوریل و روش glm تجزیه و تحلیل شد. مقدار ndf و adf، در تیمار ساقه به طور معنی داری بیشتر از سایر تیمارها بود (05/0>p). مقدار tp،tt وct درتیمارهای مورد آزمایش تفاوت معنی دار نشان دادند(05/0>p)
میلاد مجنونی داریوش علیپور
یونجه (medicago sativa l.) یک لگوم گیاهی است که بازده و ارزش تغذیه ای آن با استفاده از کودهای آلی و شیمیایی افزایش پیدا می کند. از این رو این آزمایش بر پایه طرح کاملا تصادفی به منظور تأثیر کودهای مختلف روی بازده، محتوای شیمیایی و پارامترهای تولید گاز آزمایشگاهی برگ و ساقه یونجه در سه چین طراحی شد. تیمارهای مورد آزمایش شامل شاهد (بدون دریافت کود)، اوره، فسفات آمونیوم، اسید هیومیک و ترکیب فسفات آمونیوم + اسید هیومیک بودند. استفاده از فسفات آمونیوم + اسید هیومیک بالاترین بازده ماده خشک و پروتئین خام را در سه چین نشان داد. در سه چین ساقه گروه هایی که کود اوره و اسید هیومیک دریافت کرده بودند به ترتیب کمترین و بیشترین دیواره سلولی نامحلول در شوینده خنثی را داشتند. استفاده از کودها، محتوای پروتئین خام را در سه چین در مقایسه با تیمار شاهد افزایش داد. مقدار نیتروژن نامحلول در شوینده خنثی ساقه در گروه شاهد در سه چین کمترین بود، اگرچه در برگ بیشترین مقدار عددی ثبت شده در چین اول و دوم برای تیمار فسفات آمونیوم + اسید هیومیک بود. اسید هیومیک غلظت آهن برگ را تنها در چین اول افزایش داد و در چین دوم فسفات آمونیوم + اسید هیومیک بیشترین مقدار را داشت (0001/0p<). در چین سوم نیز اوره و فسفات آمونیوم + اسید هیومیک بیشترین مقدار را داشت (0001/0p<). تأثیر کودهای مختلف روی دیگر مواد معدنی از یک الگوی ثابتی پیروی نکرد. استفاده از فسفات آمونیوم + اسید هیومیک در برگ چین اول بیشترین قابلیت هضم دیواره سلولی، توده میکروبی و پارتیشنینگ فاکتور را نشان داد (0001/0p<). نتایج این مطالعه نشان داد که اسید هیومیک که یک کود آلی است می تواند به صورت موثر برای کشت یونجه استفاده شود. همچنین استفاده ترکیبی اسید هیومیک با کود شیمیایی فسفات آمونیوم باعث افزایش بازده و بهبود برخی پارامترهای ارزش تغذیه ای شد.
خلیل زابلی حسن علی عربی
نقش عناصر کم مصرف در تنظیم فرآیندهای متابولیکی بدن به خوبی شناخته شده است. عنصر روی به عنوان یک عنصر کم مصرف در بسیاری از اعمال حیاتی بدن نقش دارد و به صورت مکمل معدنی و یا آلی به طور روزانه به جیره دام ها افزوده می شود. به منظور بررسی اثر سطوح مختلف (صفر، 20 و 40 قسمت در میلیون) و منابع عنصر روی (اکسید روی و نانو اکسید روی بر قابلیت هضم جیره، عملکرد، برخی فراسنجه های خونی و شکمبه ای و موهر بزغاله های نر مرغوز سه آزمایش جداگانه در قالب طرح کاملاً تصادفی انجام شد. در آزمایش اول (آزمایش برون تنی)، مایع شکمبه مورد نیاز از 3 رأس گوسفند نر نژاد مهربان مجهز به فیستولا به دست آمد. تیمارهای آزمایشی شامل 1) جیره پایه بدون مکمل روی (شاهد)، 20 و 40 قسمت در میلیون عنصر روی از منبع اکسید روی و 20 و 40 قسمت در میلیون عنصر روی از منبع نانو اکسید روی بودند که به جیره پایه اضافه شدند. در این آزمایش، فراسنجه های تخمیر شکمبه در طول 144 ساعت انکوباسیون متوالی (gp144)، حجم تولید گاز در طول 24 ساعت انکوباسیون (gp24) و فراسنجه های حاصل از آنها بر روی تیمارهای آزمایشی مورد بررسی قرار گرفت. در آزمایش دوم، 30 رأس بزغاله نر مرغوز با سن 7-6 ماهه به طور تصادفی به 5 گروه مشابه آزمایش اول تقسیم شدند و به مدت 70 روز از جیره پایه (حاوی 12/22 قسمت در میلیون عنصر روی) تغذیه کردند. میزان مصرف خوراک به صورت روزانه و غلظت مواد معدنی خون (کلسیم، فسفر، آهن، مس و روی)، برخی فراسنجه ها و آنزیم های سرم (آلکالین فسفاتاز و لاکتات دهیدروژناز) در روزهای صفر، 35 و 70 آزمایش اندازه گیری شد. در روز شروع و پایان آزمایش موهر بزغاله ها کاملاً چیده شد تا عملکرد آن بررسی گردد. همچنین، یک نمونه موهر در روزهای 35 و 70 آزمایش از بدن بزغاله ها برداشت شد تا سرعت رشد موهر و میزان عناصر معدنی آن اندازه گیری گردد. در آزمایش سوم، که بلافاصله پس از آزمایش دوم انجام شد تعداد 4 رأس بزغاله با مصرف خوراک تقریباً مشابه از هر کدام از تیمارهای آزمایشی انتخاب (20 بزغاله) شدند و قابلیت هضم جیره، ph، غلظت آمونیاک و کل اسیدهای چرب فرار و جمعیت پروتوزوآها در مایع شکمبه مورد بررسی قرار گیرد. نتایج نشان داد gp144 و gp24 و فراسنجه های حاصل از آنها (به جز حداکثر ظرفیت تولید گاز (a) و فاز تأخیر (l)) تحت تأثیر مکمل روی قرار نگرفتند. تفاوت معنی داری بین میانگین افزایش وزن روزانه، میانگین ماده خشک مصرفی و ضریب تبدیل غذایی تیمارها مشاهده نشد. غلظت مواد معدنی خون به جز غلظت عنصر روی در روز 35 و در تیمار دریافت کننده 40 قسمت در میلیون روی از طریق اکسید روی تحت تأثیر مکمل روی قرار نگرفت. هیچکدام از ترکیبات خون (گلوکز، آلبومین، اوره، ویتامین آ و پروتئین کل سرم خون ) و فعالیت آنزیم های آلکالین فسفاتاز و لاکتات دهیدروژنار سرم تحت تأثیر مصرف مکمل روی در جیره قرار نگرفتند. غلظت عناصر معدنی (روی، آهن و مس) در روز 35 و 70 آزمایش در همه تیمارها در یک محدوده بود و تفاوت معنی داری بین آنها وجود نداشت. همچنین، هیچ تفاوت معنی داری در تولید موهر و سرعت رشد موهر بین تیمار شاهد و تیمارهای مکمل شده با روی مشاهده نشد. قابلیت هضم و فراسنجه های شکمبه (ph، آمونیاک و کل اسیدهای چرب فرار) در آزمایش درون تنی تحت تأثیر مکمل روی قرار نگرفتند. اختلاف معنی داری در خصوص تعداد کل پروتوزوآها بین تیمارها مشاهده نشد. بیشترین تعداد مربوط به جنس انتودینیوم و کمترین آن مربوط به جنس ایزوتریشا بود. نتایج نشان داد که استفاده از سطوح 20 و 40 قسمت در میلیون عنصر روی از دو منبع اکسید روی و نانو اکسید روی اثری بر قابلیت هضم، فراسنجه های شکمبه، عملکرد، فراسنجه های خونی و موهر در بزغاله های مرغوز در هر دو روش درون تنی و برون تنی نداشت. احتمالاً مصرف جیره پایه که حاوی 12/22 قسمت در میلیون عنصر روی است، می تواند نیاز عنصر روی را در بزغاله های نر مرغوز 7-6 ماهه را تأمین نماید.
الهه واحدی حسن علی عربی
کدوآجیلی یکی از اعضای خانواده کدوئیان بوده که جهت تولید تخم کدو کشت شده و پس از برداشت تخم، بقایای آن به صورت ضایعات در زمین باقی می ماند. هدف از این مطالعه تعیین ارزش غذایی بقایای کدو آجیلی و همچنین بررسی امکان سیلو کردن آن بود. در این پژوهش دو آزمایش به صورت جداگانه انجام پذیرفت. آزمایش اول به منظور تعیین ترکیب شیمیایی و ارزش غذایی بقایای کدوآجیلی به روش آزمایشگاهی صورت گرفت. در آزمایش دوم بقایای کدو پس از 5 روز باقی ماندن در مزرعه در داخل سیلوهای لوله ای آزمایشی سیلو شدند. به دلیل بالا بودن میزان رطوبت این بقایا از کاه و سبوس به عنوان ماده جذب کننده رطوبت استفاده شد. جهت تهیه سیلاژ، بقایای کدو و ترکیب پایه ای شامل 90% کاه گندم، 8% سبوس گندم و 2% اوره در نسبت های مختلف شامل: تیمار1)70% بقایای کدو + 30% مخلوط، تیمار2)75% بقایای کدو + 25% مخلوط، تیمار3)80% بقایای کدو + 20% مخلوط، تیمار4)85% بقایای کدو + 15% مخلوط. سیلوها پس از گذشت 30 و 60 روز باز شدند و از نظر ویژگی های ظاهری شامل رنگ، بو، بافت فیزیکی و کپک زدگی احتمالی مورد ارزیابی قرار گرفتند. آزمایش در قالب طرح کاملاً تصادفی به صورت فاکتوریل 3*4 و با 4 تکرار انجام شد. ترکیب شیمیایی و برخی از مواد معدنی موجود در سیلاژها و کدوآجیلی اندازه گیری شد. همچنین ظرفیت بافری بقایای کدوآجیلی و سیلاژها قبل و بعد از سیلو کردن اندازه گیری شد. تولید گاز از ساعت صفر تا 144 در زمان های مختلف ثبت شد. فراسنجه های از جمله پتانسیل تولید گاز (b)، سرعت تولید گاز (c) و زمان تاخیر (l) محاسبه گردید. همچنین سایر فراسنجه ها مانند تولید گاز طی 24 ساعت انکوباسیون، قابلیت هضم ظاهری و واقعی ماده خشک، ضریب تفکیک (pf)، قابلیت هضم ماده آلی و انرژی قابل متابولیسم نیز محاسبه شد. نتایج حاصل از آزمایش اول نشان داد که کدوآجیلی حاوی سطوح بالایی از کربوهیدرات های محلول در آب و مقدار ماده خشک پایینی می باشد، همچنین دارای میزان خاکستر بالا، پروتئین خام متوسط و چربی خام پایینی است. گوارش پذیری واقعی ماده خشک و انرژی قابل متابولیسم در آن بالا بوده و به ترتیب 60/87 درصد براساس ماده خشک و 77/11 مگاژول در کیلوگرم بدست آمد. سطح اسیداستیک و اسیدپروپیونیک در سیلاژهای حاصل بسیار پایین بود. اسیدبوتیریک موجود در تمامی سیلاژها نیز غیرقابل تشخیص بود. با افزایش نسبت بقایای کدو در مقدار ph و ازت آمونیاکی کاهش و ظرفیت بافری و کربوهیدارات های محلول باقی مانده در سیلاژها افزایش یافت. سیلوکردن باعث کاهش معنی داری در میزان کربوهیدرات های محلول در آب و ph شد. اما زمان ذخیره سازی تاثیر معنی داری بر هیچ یک از فراسنجه های فوق نداشت (05/0>p). با افزایش نسبت بقایای کدو میزان ماده خشک، ndf ، adf و adl در بین تیمارها کاهش و مقدار پروتئین خام و چربی خام افزایش یافت. سیلو کردن باعث افزایش معنی داری در مقدار ماده خشک، ndf ، adf و چربی خام شد و همچنین باعث کاهش معنی داری در میزان پروتئین خام در بین تیمارها گردید. با افزایش زمان ذخیره سازی تاثیر معنی داری بر فراسنجه های فوق مشاهده نشد. داده های حاصل از آزمون تولید گاز نشان داد که در بین تیمارها از نظر بخش های b (پتانسیل تولید گاز و l(زمان تاخیر)تفاوت معنی داری وجود نداشت و از نظر بخش c(سرعت تخمیر و تولید گاز) تیمار با سطح 85% بقایای کدو در هر دو زمان 30 و 60 روز نسبت به سایر سطوح بالاترین بود. همچنین نتایج نشان داد که در تیمارها با افزایش نسبت بقایای کدو مقدار قابلیت هضم واقعی ماده خشک، انرژی قابل متابولیسم و قابلیت هضم ماده آلی افزایش یافت. بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که سیلو کردن بقایای کدو با کاه گندم، سبوس گندم و اوره یک روش مناسب برای حفظ چنین محصولات فرعی با رطوبت بالا می باشد و همچنین سیلو کردن به مدت 30 روز جهت تهیه سیلاژ بقایای کدو مناسب می باشد.
پرستو چراغی حسن علی عربی
به منظور بررسی تأثیر سطوح مختلف روغن های اکسیدشده در جیره بر عملکرد و سندرم کبد چرب، آزمایشی با استفاده از 80 قطعه مرغ لگهورن (های لاین w-36) و در قالب طرح کاملاً تصادفی شامل 5 تیمار، 4 تکرار و 4 قطعه مرغ در هر تکرار طراحی شد. آزمایش ازسن 54 تا 61 هفتگی به مدت 8 هفته بود. مرغ ها با جیره براساس راهنمای مدیریت مرغ تخمگذار سفید های-لاین w-36تغذیه شدند.جیره پایه حاوی 25/15 درصد پروتئین خام و 2858 کیلو کالری بر کیلوگرم انرژی قابل متابولیسم بود. جیره ها به ترتیب با مقادیر 0، 25، 50 ، 75و 100 درصد روغن اکسید شده بجای روغن تازه مکمل-سازی شدند. وزن و تعداد تخم مرغ های تولیدی به صورت روزانه و مصرف خوراک و سایر پارامترهای مربوط به عملکرد به صورت هفتگی ثبت گردیدند. پارامترهای کیفی تخم مرغ هر دو هفته یکبار اندازه گیری شد. بین سطوح مختلف روغن اکسید شده در رابطه با صفات وزن تخم مرغ، توده تخم مرغ، درصد تولید و ضریب تبدیل غذایی کاهش معنی داری وجود داشت(05/0>p).بین سطوح مختلف روغن های اکسید شده در رابطه باصفات کیفی تخم مرغ از جمله شاخص شکل، شاخص سفیده و واحد هاو کاهش معنی داری وجود داشت (05/0>p). بین سطوح مختلف روغن های اکسید شده در ارتباط با شاخص های خونی از جمله تری گلیسریدکل، کلسترول کل، لیپوپروتئین با چگالی بالا،لیپوپروتئین باچگالی پایین، لیپوپروتئین با چگالی بسیار پایین و همچنین مالون دی آلدئید کبد تفاوت معنی-داری وجود نداشت (05/0<p). با افزایش سطوح روغن اکسید شده غلظت آنزیم آسپارتات آمینوترانسفراز سرم به طور معنی داری افزایش یافت (05/0>p)، با افزایش درصد روغن های اکسید شده وزن کبد کاهش یافت، همچنین حالت نکروزی بافت (آتروفی سلول ها و تنگ شدن مجاری خون) بیشتر شد که نشان دهنده ی وجود کبد چرب است. با افزایش سطوح مختلف روغن اکسید شده صفات عملکردی مرغ های تخم گذار به طور معنی داری کاهش یافت، اما در رابطه با خوراک مصرفی تغییرات کاهشی اندکی مشاهده شد. نتایج این تحقیق نشان داد که بهترین سطح روغن اکسید شده مربوط به تیمار 1 (25 درصد اکسید شده بود) بود.
نسرین زند حسن علی عربی
چکیده: به منظور بررسی اثر سطوح مختلف مکمل های معدنی و نانو اکسید آهن جیره بر عملکرد، متابولیت های شکمبه، پلاسما و سرم، فراسنجه های هماتولوژی، قابلیت هضم مواد مغذی و ابقاء برخی مواد معدنی در بره های نر مهربان دو آزمایش طراحی گردید. در آزمایش اول 30 بره 5-4 ماهه بطور تصادفی به 5 گروه تقسیم شدند و تیمارها شامل: تیمار اول (جیره پایه بدون افزودن مکمل آهن)؛ تیمار دوم (جیره پایه + 25پی پی ام نانو اکسید آهن)؛ تیمار سوم (جیره پایه + 50پی پی ام نانو اکسید آهن)؛ تیمار چهارم (جیره پایه + 25پی پی ام سولفات آهن ) و تیمار پنجم (جیره پایه + 50پی پی ام سولفات آهن ) بودند.این آزمایش 80 روز به طول انجامید.جهت بررسی تغییرات وزن (رشد) بره ها، پس از تعیین وزن همه بره ها در ابتدای آزمایش، بره ها همچنین در روزهای 15، 29، 43 و 58 وزن کشی شدند. خوراک داده شده و پسمانده آن برای هر حیوان به صورت روزانه اندازه-گیری شد تا خوراک مصرفی (بر اساس ماده خشک) بدست آید. در روز های 0 ، 30 و 60 آزمایش از هر بره قبل از نوبت غذایی صبح خونگیری شد. از نمونه های خون روزهای 0 ، 30 و 60 جهت اندازه گیری فعالیت سرولوپلاسمین سرم، فعالیت آلبومین، پروتئین تام سرم، هورمون های تیروئیدی تری یدوتیرونین و تترایدوتیرونین، پارامترهای هماتولوژی، غلظت ca،p، zn، cu و feپلاسما استفاده شد. در آزمایش دوم 4 بره از هر کدام از گروه های آزمایش اول بطور تصادفی به قفس های قابلیت هضمی انتقال یافتند تا اثر سطوح مختلف مکمل های معدنی و نانواکسید اهن جیره بر قابلیت هضم ظاهری مواد مغذی و ابقاء ca،p، zn، cuو fe اندازه گیری شود. تغذیه بره ها مانند آزمایش اول بود. آزمایش قابلیت هضمی 18 روز طول کشید که شامل 12 روز عادت پذیری و 6 روز جمع آوری نمونه ها بود. در دوره نمونه گیری هر روز خوراک داده شده، باقی مانده احتمالی خوراک همچنین مقدار ادرار و مدفوع دفعی وزن و ثبت گردید. همچنین در روز های 61 و 80 آزمایش قبل از نوبت غذایی صبح مایع شکمبه توسط لوله معدی گرفته شد. این آزمایش به صورت فاکتوریل 1+2×2 در قالب طرح کاملا تصادفی انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار sas و مقایسه میانگین ها با استفاده از آزمون چند دامنه ای دانکن انجام شد. میانگین افزایش وزن روزانه، میانگین ماده خشک مصرفی و ضریب تبدیل غذایی تحت تاثیر آهن جیره قرار گرفت (05/0>p)، غلظت ca،p، zn، cuپلاسما، و سرولوپلاسمین سرم اختلاف معنی داری در بین تیمار ها نداشتند (05/0<p) اما غلظت آهن پلاسما بطور معنی داری افزایش یافت (05/0>p)، اثر سطح و منابع مختلف آهن در فراسنجه های خونی rbc، hct وhgbافزایش یافت و مکمل نانو اکسید آهن rbc، hct وhgb بالاتری داشت (05/0>p). غلظت آلبومین سرم، پروتئین تام و هورمون-های تیروئیدی تری یدوتیرونین و تترایدوتیرونین در تیمارهای دریافت کننده نانو اکسید آهن بیشتر از تیمارهای دریافت کننده سولفات آهن شد (05/0>p). ولی تغییری در غلظت سرولوپلاسمین سرم مشاهده نشد (05/0p>). گوارش پذیری ماده آلی، چربی خام، پروتئین خام، ان-دی-اف، ان-اف-سی و ای-دی-اف بین تیمارها معنی دار شد (05/0>p). همچنین اثر سطح و منبع نیز برای گوارش پذیری پروتئین خام، کربوهیدراتهای غیرالیافی و ماده آلی معنی دار شد به طوری که تیمارهای دریافت کننده مکمل نانواکسیدآهن گوارش پذیری بیشتری داشتند (05/0>p). ابقا ca،p، zn، cu و fe بین تیمارها تفاوتی نشان نداد (05/0<p)؛ ولی جذب ظاهری آهن بین تیمارها معنی دار بود (05/0>p). اثر سطح و منبع بر غلظت کل اسیدهای چرب فرار و غلظت آمونیاک تولیدی معنی دار شد (05/0>p)؛ به گونه ای که تیمارهای دریافت کننده سولفات آهن غلظت کل اسیدهای چرب فرار کمتر و تولید آمونیاک بالاتری را داشتند. نتایج نشان می دهد که بره های طرح حاضر بدلیل سن کم، نژاد، وزن پایین از شیرگیری با کمبود آهن روبرو بوده اند و بنابراین افزودن آهن به جیره سبب افزایش برخی فراسنجه ها از جمله rbc، hct ،hgb، غلظت آلبومین سرم، پروتئین تام و هورمون های تیروئیدی تری یدوتیرونین و تترایدوتیرونین، گوارش پذیری موادمغذی و تولید آمونیاک نسبت به تیمار شاهد شد. و همچنین وجود مکمل آهن سبب بهبود عملکرد و رشد در بره های مهربان شد. در بین تیمارها سطح 25 پی پی ام آهن در بسیاری از فراسنجه ها بخصوص عملکرد تاثیر بهتر و مطلوب تری داشت و در بین دو منبع مکمل نانو اکسید آهن بدلیل ریز بودن ساختار و قدرت جذب بالاتری که نسبت به فرم یونی سولفات در بدن داشت، اثر بهتری داشته است.
معصومه کاظمی مستقیم داریوش علیپور
در این مطالعه اثر اسید هیومیک و موننسین بر فراسنجه های تخمیری شکمبه، بر اساس روش آزمون تولید گاز بررسی گردید. اسید هیومیک و موننسین در 5 سطح در قالب طرح کاملا تصادفی مورد استفاده قرار گرفتند. سطوح اسید هیومیک صفر، 5/0، 1، 5/1 و 2درصد ماده خشک جیره و سطوح موننسین صفر، 25، 30، 35 و40 ppm بود. اسید هیومیک به صورت معنی داری منجر به افزایش پتانسیل تولید گاز و کاهش سرعت تخمیر شد(05/0>p)، درحالیکه بر فاز تاخیر بی تاثیر بود. افزودن موننسین به طور معنی داری باعث افزایش نرخ تخمیر و قابلیت هضم ماده آلی (05/0>p) شد، در حالیکه پتانسیل تولید گاز غلظت آمونیاک، قابلیت هضم واقعی ماده خشک و اسیدهای چرب کوتاه زنجیر را کاهش داد(05/0>p). نتایج نشان داد اسید هیومیک تاثیر چندانی روی فراسنجه های تخمیری شکمبه و فعالیت میکرو ارگانیسم های شکمبه در شرایط آزمایشگاهی نداشت درحالیکه موننسین توانست بر فعالیتهای تخمیری میکروارگانیسمهای شکمبه موثر باشد. این پژوهش در سه زمان مختلف به منظور ارزیابی اثر سطوح مختلف اسید هیومیک (0، 5/0، 1، 5/1، 2درصد ماده خشک) و موننسین (0، 25، 30، 35، 40پی پی ام) بر روی تخمیر شکمبه انجام شد. میانگین داده ها در هر زمان (پریود) به عنوان یک تکرار در نظر گرفته شد. تعداد کل مشاهدات برای آنالیز آماری 45 تا بود که شامل: 5(تیمار)، 3(زمان) و 3 (سرنگ) بود. جیره آزمایشی به صورت 70% کنسانتره و 30%علوفه بود. سپس تولید گاز در طول 144 ساعت انکوباسیون ثبت و فراسنجه های کینیتیک تولید گاز ( پتانسیل تولید گاز (a)، سرعت تولید گاز (c) و زمان تاخیر (l)) محاسبه گردید. همچنین سایر فراسنجه ها مانند تولید گاز طی 24 ساعت انکوباسیون، قابلیت هضم ظاهری و واقعی ماده خشک، ضریب تفکیک (pf)، قابلیت هضم ماده آلی، آمونیاک، توده میکروبی و اسید¬های چرب کوتاه زنجیر نیز محاسبه شد. نتایج حاصل از آزمایش اسید هیومیک نشان داد که،پتانسیل تولید گاز 144 ساعته و سرعت تخمیر تحت تاثیر اسید هیومیک قرار گرفت، وتیمار شاهد اختلاف معنی¬داری با سایر تیمارها داشت (05/0p<). اما سایر فراسنجه¬ها مانند تولید گاز طی 24 ساعت انکوباسیون، قابلیت هضم ظاهری و واقعی ماده خشک، ضریب تفکیک (pf)، قابلیت هضم ماده آلی، آمونیاک، توده میکروبی و اسید¬های چرب کوتاه زنجیر تحت تاثیر سطوح مختلف اسید هیومیک قرارنگرفتند (05/0p>). در آزمایش بررسی اثر موننسین همه¬ی فراسنجه¬ها به غیر از فاز تاخیر و توده میکروبی و ضریب تفکیک تحت تاثیر موننسین قرار گرفتند و به طور معنی¬داری نسبت به شاهد کاهش نشان دادند (0001/0p<). به طور کلی نتایج این پژوهش نشان داد که اسید هیومیک در دز های مصرفی مورد استفاده نتوانست تخمیر را تحت تاثیر قرار دهد. ولی موننسین در دزهای مورد استفاده در این پژوهش ته نتها تخمیر شکمبه را تحت تاثیر قرار داد، بلکه بر برخی فراسنجه¬ها اثر منفی نیز داشت
نسترن فخرآبادی حسن علی عربی
قارچ خوراکی در حدود 700 سال قبل ازمیلاد در حومه پاریس بوسیله یک باغبان ناشناس فرانسوی شناخته شد و در سال1910 در ایالات متحده آمریکا سالن های استاندارد پرورش قارچ ساخته شد. طی مراحل پرورش قارچ به ازای هر یک تن قارچ دو تن کمپوست باقی می¬ماند. این کمپوست بدلیل ارزش تغذیه¬ای پتانسیل استفاده در تغذیه دام را دارد. در تحقیق حاضر آنالیز شیمیایی مراحل مختلف کمپوست (ابتدای کشت، بعد از خاکدهی، هوادهی، حین برداشت و پس از برداشت) به روش (aoac و ون سست) و اندازه گیری غلظت کل اسیدهای چرب فرار، انداره¬گیری حجم گاز تولید شده و برخی پارامترها به روش آزمون تولید گاز صورت گرفت. کمپوست قارچ مورد استفاده در این آزمایش از مزرعه پرورش قارچ واقع در استان همدان تهیه شد. در کلیه روش¬های آزمایشگاهی شیرابه شکمبه از سه رأس گوسفند نر نژاد مهربان تهیه شد. طرح آزمایشی مورد استفاده جهت برآورد ترکیب شیمیایی نمونه مورد مطالعه، ارزش غذایی نمونه خوراک و داده¬های مربوط به میزان تولید گاز طرح کاملاً تصادفی با سه تکرار برای هر تیمار بود. تیمارها شامل پنج مرحله: ابتدای کشت، بعد از خاکدهی، هوادهی، حین برداشت و پس از برداشت بود. در نتایج مربوط به آنالیز شیمیایی، پروتئین خام (cp)، چربی خام (ee)، ماده خشک (dm)، الیاف نامحلول در شوینده خنثی(ndf)، خاکستر خام (ash) محاسبه شد. مقدار پروتئین خام در تیمار حین برداشت از همه بیشتر بود، اما تفاوت معنی¬داری نشان نداد. میزان الیاف نامحلول در شوینده خنثی با پیشرفت مراحل کشت قارچ کاهش پیدا نمود. فراسنجه¬های چربی خام ، ماده خشک، الیاف نامحلول در شوینده خنثی، خاکستر خام دارای تفاوت (p<0/05) معنی داری با دو بخش دیگر داشت. از بین فراسنجه¬های اسیدهای چرب کوتاه زنجیره (scfa)، قابلیت هضم ماده آلی (omd درصد ماده خشک)، ماده آلی (om)، انرژی قابل متابولیسم (me مگاژول بر کیلوگرم ماده خشک) محاسبه و تنها ماده آلی دارای تفاوت معنی¬داری در بین تیمارها بود. پتانسیل تولید گاز a (میلی¬لیتر بر گرم ماده آلی)، زمانی که نصف a تولید شده b(ساعت) و درجه سیگموئیدی منحنی تولید گاز (s) با آزمون تولید گاز محاسبه گردید و تفاوت معنی¬داری در بین تیمارها مشاهده نشد. حجم گاز تولیدی دارای تفاوت معنی¬دار بود (p<0/05). میزان قابلیت هضم ظاهری ماده خشک آزمایشگاهی (گرم بر کیلوگرم ماده خشک) و قابلیت هضم واقعی ماده آلی آزمایشگاهی (گرم بر کیلوگرم ماده آلی) نشان دهنده تفاوت معنی دار در aivdmd است. با توجه به میزان پروتئین و انرژی قابل متابولیسم کمپوست قارچ می¬توان از آن در تغذیه دام استفاده نمود.
حسین ترابی مصطفی ملکی
از چربی¬ها به دلیل ارزش انرژی بالا می توان برای افزایش تراکم انرژی جیره¬های پر¬فیبر در تغذیه نشخوارکنندگان استفاده کرد. جایگزینی چربی به جای بخشی از سهم دانه ها در جیره، باعث افزایش تراکم انرژی جیره، بدون کاهش بخش فیبری آن می شود و هم زمان، مصرف کل انرژی و کارایی استفاده از انرژی را بالا خواهد برد. در این مطالعه تاثیر افزودن چربی بر روی گاز تولیدی آزمایشگاهی، غلظت کل اسیدهای چرب، آمونیاک، قابلیت هضم آزمایشگاهی و نیاز میکروبی شکمبه به عنصر روی هنگام استفاده از چربی با استفاده از تکنیک آزمون گاز بررسی شد. در مجموع در این تحقیق، سه سری آزمایشات شامل آزمایشات کینتیک و آزمایشات 24 ساعته به روش منکی و استینگاس (1988) و به دو شیوه استفاده از سرنگ شیشه¬ای و شیوه استفاده از لوله های جابجای مایع صورت گرفت. آزمایشات کینتیک که مشتمل بر دو آزمایش مستقل بود، درآزمایشات بخش اول اثرات چربی های مختلف در سطوح 4، 8 و 12 درصد بر کینتیک تولید گاز مورد بررسی قرارگرفت. در آزمایشات مرحله دوم آزمایشات 24 ساعته بر روی سطوح مختلف چربی صورت گرفت. آزمایشات مرحله سوم پس از تعیین سطح اپتیمم چربی در شکمبه، سطوح مختلف مکمل روی (zno) در حضور چربی بر تخمیر شکمبه ای با استفاده از آزمون تولید گاز مورد بررسی قرار گرفت. افزودن چربی در دو شکل نمک¬های کلسیمی شده و تری¬گلیسرید پالم و سویا به لحاظ تاثیرگذاری بر تخمیر شکمبه دارای اثرات مشابهی هستند بطوری که تا سطوح 8% اثر منفی ندارند ولی بیشتر از 8% باعث کاهش تولید گاز در طولانی مدت شدند. در بین اشکال مختلف چربی نمک های کلسیمی شده بیشترین میزان گازحداکثری(فاکتورa) و کمترین فاز تاخیر(l) را داشتند و همچنین در رابطه با سطح چربی نیز با افزایش میزان سطح چربی فاکتور a کاهش و فاکتور l افزایش یافت. در بین اشکال مختلف چربی پالم در انکوباسیون 24 ساعته شکل کلسیمی شده بیشترین میزان هضم ظاهری و واقعی ماده خشک و آلی را داشت و شکل تری¬گلیسرید مقدار کمتری و شکل اسیدچرب ازاد به مقدار بیشتری موجب کاهش میزان هضم مواد آلی و در نتیجه تولید گاز شده است. همچنین غلظت آمونیاک به هنگام استفاده از شکل کلسیمی شده نسبت به دو شکل تری¬گلیسرید و شکل اسیدچرب آزاد کمتر بود بصورتی که میزان پروتئین میکروبی (mb) تغییری نکرد ولی میزان پارتیشینگ فاکتور(pf) افزایش یافت . اشکال مختلف چربی سویا در انکوباسیون 24 ساعته باعث کاهش میزان هضم ماده خشک و ماده آلی در تمام سطوح چربی شد، همچنین این روند در رابطه با mb نیز مشاهده شد، ولی بر روی میزان آمونیاک تاثیری نداشت، همچنین میزان اسیدهای چرب فرار تا 8% تغییری پیدا نکرد اما در سطح 12% کاهش پیدا کرد. افزودن اکسید روی در طولانی مدت تا سطح 20 پی¬پی¬ام موجب بهبود تولید گاز شد، اما در سطح 40 پی¬پی¬ام تولید گاز را کاهش داد. اشکال چربی سویا در سطح 4% درصد تاثیری بر دسترسی اکسید روی برای میکروب¬ها نداشتند. در سطح 8% شکل لیپیدی باعث کاهش گاز تولیدی و در شکل اسید چرب گاز تولیدی را افزایش داد که نمایانگر مداخله این اسید چرب در سطح 8% بر دسترسی روی برای میکروبها می باشد.
بهروز نجف نژاد حسن علی عربی
این مطالعه جهت بررسی اثر افزودن منابع مختلف سلنیوم به جیره غذایی گاو های شیری تغذیه شده با سطوح بالای پنبه دانه طراحی و اجرا شد. 12 رأس گاو شیری هلشتاین با میانگین تولید 4 ± 40 کیلوگرم در غالب طرح مربع لاتین مستقل ناقص با 4 تیمار و 3 تکرار مورد استفاده قرار گرفتند. آزمایش در 3 دوره 28 روزه شامل 21 روز دوره سازگاری و 7 روز نمونه برداری اجرا شد و تیمار های آزمایشی شامل: 1 (جیره پایه محتوی 20% پنبه دانه بدون مکمل سلنیوم)؛ 2 (جیره شاهد + 0/3 میلی گرم سلنیوم معدنی در کیلوگرم ماده خشک، از منبع سلنیت سدیم)؛ 3 (جیره شاهد +0/3 میلی گرم سلنیوم آلی در کیلوگرم ماده خشک، از منشأ مخمر غنی از سلنیوم) و 4 (جیره شاهد +0/3 میلی گرم نانو سلنیوم در کیلوگرم ماده خشک) بودند. نمونه گیری از شیر، مدفوع، محتویات شکمبه و خون دام های مورد آزمایش و همچنین تعیین وزن و امتیاز بدنی و مقدار خوراک مصرفی هر دام در ابتدا و انتهای هر دوره آزمایشی انجام شد. نتایج حاصل از آزمایش با رویه glm و نرم افزار sas مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. مصرف ماده خشک روزانه بین تیمارها اختلاف معنی داری نداشت (0/05<p). میانگین تولید شیر گاوهای تغذیه شده با جیرههای غذایی 1 تا 4 به ترتیب 38/16، 38/74، 40/39 و 39/92 کیلوگرم در روز و میانگین تولید شیر تصحیح شده بر اساس 4 درصد چربی به ترتیب 32/81، 33/54، 36/32 و 34/77 کیلوگرم در روز بود. نتایج به دست آمده از تجزیه واریانس مربوط به میزان تولید شیر نشان داد که اثر منابع سلنیوم مورد مطالعه بر میانگین تولید شیر و تولید شیر تصحیح شده بر اساس 4 درصد چربی در تیمارهای مختلف معنی دار بود (0/05>p)، بطوریکه تیمار شاهد کمترین و تیمار حاوی سلنیوم آلی بیشترین مقدار این فراسنجه را نشان دادند. در این مطالعه افزودن منابع مختلف سلنیوم، بویژه مخمر سلنیومی (تیمار 3) و نانو سلنیوم (تیمار 4)، به جیره پایه موجب افزایش درصد و مقدار چربی و پروتئین شیر و در مقابل کاهش تعداد محتوی سلول بدنی شیر شد (0/05p<). در مقابل افزودن منابع مختلف سلنیوم در این مطالعه تغییری در درصد لاکتوز و مواد جامد بدون چربی شیر ایجاد نکرد (05/0p>). میانگین درصد اسید چرب 18 کربنی در گاوهایی که با جیرههای 1 تا 4 تغذیه شده بودند، به ترتیب 6/67، 6/64، 8/22 و 7/73 درصد بود. نتایج حاصل از تجزیه واریانس این صفت نشان داد که افزودن منابع مختلف سلنیوم به جیره پایه بطور معنی داری باعث افزایش میانگین درصد اسید چرب 18 کربنی شد (0/05p<)، بدین صورت که کمترین مقدار این فراسنجه مربوط به تیمار شاهد و در مقابل بیشترین مقدار مربوط به تیمار محتوی سلنیوم آلی بود. میانگین درصد ایزومر سیس 9، ترانس 11-cla در گاوهایی که با جیرههای 1 تا 4 تغذیه شده بودند، به ترتیب 0/84، 0/69، 1/23 و 1/14 درصد بود که تیمار محتوی سلنیوم آلی در بین تیمارهای مختلف بیشترین میانگین درصد این اسید چرب را به خود اختصاص داد (05/0p<). استفاده از مکمل سلنیوم اختلاف معنی داری را در غلظت گلوکز، آلبومین، پروتئین تام، گلوبولین، ازت اوره ای، کراتنین، کلسیم، فسفر ، مس و روی سرم و تعداد گلبول های سفید، تعداد گلبول های قرمز خون در تیمار های مختلف ایجاد نکرد. تغذیه منابع مختلف سلنیوم به گاو های مورد آزمایش موجب کاهش معنی دار غلظت آهن، تری گلیسرید، کلسترول، لیپوپروتئین با چگالی کم، فعالیت آنزیم های آسپارتات آمینو ترانسفراز، آلکالین فسفاتاز و کراتین فسفوکیناز و غلظت هورمون t4 سرم (0/05>p) و در مقابل افزایش فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز خون، فعالیت آنتی اکسیدانی کل پلاسما و غلظت هورمون t3 سرم شد (0/05>p). استفاده از مکمل های مخمر سلنیومی و نانو سلنیوم موجب افزایش گوارش پذیری تمامی مواد مغذی جیره پایه به استثنای پروتئین خام شد (0/05>p). نتایج بدست آمده در تحقیق حاضر نشان داد که تغذیه سلنیوم بطور معنی داری باعث افزایش تولید کل اسیدهای چرب فرار و کاهش غلظت آمونیاک تولیدی در شکمبه نسبت به گروه شاهد شد (0/05>p). تیمارهای آزمایشی همچنین اثر معنی داری بر جمعیت پروتوزوآیی شکمبه داشتند (0/05p<) و افزودن منابع مختلف سلنیوم بطور معنی داری باعث افزایش جمعیت پروتوزوآیی شکمبه شد. مکمل سلنیوم به طور معنی داری موجب افزایش تولید گاز پس از 144 ساعت انکوباسیون، پتانسیل تولید گاز، غلظت اسیدهای چرب کوتاه زنجیر، انرژی قابل متابولیسم و تجزیه پذیری موثر حاصل از آزمون تولید گاز پس از 144 ساعت انکوباسیون شد (05/0p<). اما در مقابل تیمار های آزمایشی اثری بر مقدار گاز تولیدی طی 24 ساعت انکوباسیون و فراسنجه های محاسبه شده از این آزمایش، به استثنای ازت آمونیاکی و اسید های چرب فرار تولیدی در بین تیمارها از لحاظ آماری معنی دار نبود (0/05<p). در مجموع از نتایج به دست آمده در این مطالعه می توان چنین نتیجه گرفت که، استفاده از منابع مختلف سلنیوم به همراه سطوح بالای اسیدهای چرب غیر اشباع از منبع پنبه دانه در جیره گاو های هلشتاین، بویژه دو منبع آلی و نانو این عنصر با بهبود الگوی حاکم بر تخمیر میکروبی در شکمبه، موجب افزایش قابلیت هضم مواد مغذی جیره پایه و به تبع آن ارتقای سطح تولید شیر و همچنین بهبود ترکیب شیر تولیدی گاو های شیری شد. همچنین افزودن مکمل سلنیوم به جیره گاو شیری باعث بهبود فراسنجه های بیوشیمیایی خون و افزایش فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز و در نتیجه ارتقای توان آنتی اکسیدانی بدن شد که خود می تواند دلیلی بر افزایش توان تولیدی دام باشد. در این زمینه انجام تحقیقات بیشتر در جهت تعیین تاثیر استفاده از سطوح مختلف انواع مکمل سلنیوم در جیره غذایی گاو های شیری جهت حصول به بهترین نتیجه ضروری به نظر می رسد.
امیر فدایی فر حسن علی عربی
هدف از انجام این طرح دستیابی به فناوری ساخت قرص های آهسته رهش مواد معدنی کم مصرف و تاثیر آن بر وضعیت مواد معدنی و عملکرد میش های آبستن و عملکرد بره های در حال رشد مهربان بود. جهت ساخت قرص های مورد نظر از روش آزمون و خطا و مهندسی معکوس استفاده شد. پس از ساخت قرص ها به سه روش نرخ رهش و طول عمر قرص تعیین شد: در روش اول نرخ رهش قرص ها در ph های متفاوت بررسی شد. بدین منظور از طرح کاملا تصادفی با 6 تیمار با محلول های با ph های متفاوت (5، 5/5، 6، 5/6، 7 و 5/7) و 4 تکرار استفاده شد. میزان میانگین نرخ رهش روزانه قرص در ph های ذکر شده در طی 2، 4، 6، 8 و 10 روز پس از انکوباسیون تعیین شد. نتایج نشان داد که میانگین نرخ رهش و طول عمر قرص ساخته شده تحت تاثیر ph و روز قرار نگرفت (05/0p>). در روش دوم میزان کاهش وزن قرص از طریق کیسه های نایلونی (in saco) تعیین شد. بدین منظور از طرح کاملا تصادفی با 5 تیمار (زمان های انکوباسیون در شکمبه 20، 40، 60، 80 و 100 روز) و 3 تکرار (هر گوسفند به عنوان یک تکرار) استفاده شد. ابتدا 15 عدد قرص توسط ترازوی دیجیتال وزن شد و به صورت جداگانه در داخل کیسه های نایلونی قرار داده شد. سپس 15 کیسه حاوی قرص در سه گروه 5 کیسه ای در داخل شکمبه گوسفندها قرار داده شد. در هر یک از روزهای فوق، یک کیسه از شکمبه هر یک از گوسفندها خارج شد و نرخ رهش قرص ها تعیین شد. نتایج نشان داد که نرخ رهش قرص ها ابتدا یک روند تقریباً افزایشی بود هرچند اختلاف این نرخ در روزهای اندازگیری معنی دار نبود (05/0p>). در روش سوم از 12 راس بره نر مهربان در یک طرح کاملا تصادفی با 3 تیمار (زمان های کشتار40، 80 و 120 روز) و 4 تکرار(هر گوسفند به عنوان یک تکرار) استفاده شد. به هر کدام از بره ها یک عدد قرص آهسته رهش حاوی روی، کبالت و سلنیوم خورانده شد. در هر یک از زمان های 40، 80 و 120 روز به طور تصادفی 4 راس از بره ها کشتار و سپس باقیمانده قرص ها از شکمبه - نگاری بازیافت شد و نرخ رهش و درصد ابقاء قرص تعیین شد. نتایج نشان داد که تمامی قرص ها در همه ی زمان های کشتار از شکمبه- نگاری بازیافت شدند. میانگین وزن قرص-ها در هر یک از زمان ها بطور معنی داری تحت تاثیر قرار گرفت (05/0 > p)، بطوریکه با افزایش زمان ماندگاری قرص در شکمبه – نگاری میزان وزن قرص بازیافت شده کاهش یافت. اما میانگین نرخ رهش قرص ها تحت تاثیر قرار نگرفت (05/0p>). همچنین طول عمر قرص های حاضر با توجه به میانگین نرخ رهش 55/103 میلی گرم در روز، 186 روز برآورد شد، که روزانه 71/20 میلی گرم روی، 23/0 میلی گرم سلنیوم و 51/0 میلی گرم کبالت در شکمبه آزد می کنند. سپس در دو آزمایش جداگانه نیز اثر قرص ها بر عملکرد میش ها در دوران آبستنی و پس از زایمان و بره های آنها و بره های پرواری به شرح ذیل تعیین شد: در آزمایش اول به منظور مقایسه ی شرایط سنتی موجود و استفاده از قرص آهسته رهش حاوی روی، کبالت و سلنیوم بر عملکرد میش های آبستن و بره های آنها، شش هفته قبل از زایمان 105 رأس میش مهربان به سه گروه 35 رأسی تقسیم شدند: 1) گروه شاهد؛ 2) گروه دریافت کننده تزریق 10 سی سی سلنیوم بعلاوه ویتامین e؛ 3) گروه دریافت کننده قرص آهسته رهش. جهت بررسی عملکرد بره ها از اطلاعات حاصل از تمام 35 راس میش در هر گروه استفاده شد، اما جهت بررسی فراسنجه های خون و شیر از هرگروه 6 راس میش و بره آنها مورد ارزیابی قرار گرفتند. نمونه گیری از خون میش ها در10 روز قبل و 45 و 90 روز پس از زایمان و از شیر آنها در روز 45 شیردهی و خونگیری از بره های آنها در10، 45 و 90 روزگی انجام شد. بالاترین وزن تولد و وزن ازشیرگیری و افزایش وزن روزانه مربوط به بره های گروه قرص بود (05/0>p). بره های گروه قرص درصد تلفات و علائم بیماری ماهیچه سفید کمتری داشتند. در همه زمان ها فعالیت آلکالین فسفاتاز، غلظت روی و ویتامین 12b پلاسمای میش-های دریافت کننده قرص و بره های آنها نسبت به سایر گروه ها بالاتر بود (05/0>p). غلظت سلنیوم پلاسما، غلظت هورمون 3t سرم و فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز میش های دریافت کننده قرص و تزریق نسبت به میش های شاهد در 10 روز قبل از زایمان بالاتر بود اما 45 روز پس از زایمان فقط میش های دریافت کننده قرص مقادیر بالاتری داشتند (05/0>p). در همه زمان ها غلظت سلنیوم پلاسما، غلظت هورمون 3t سرم و فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز بره های گروه قرص نسبت به سایر گروه ها بالاتر بود. غلظت 4t و نسبت 4t به 3t سرم میش های دریافت کننده قرص و تزریق نسبت به میش های شاهد در 10 روز قبل از زایمان پائین تر بود اما 45 روز پس از زایمان فقط میش-های دریافت کننده قرص مقادیر کمتری داشتند (05/0>p). در همه زمان ها غلظت 4t و نسبت 4t به 3t سرم بره-های گروه قرص نسبت به سایر گروه ها پائین تر بود. فعالیت آنزیم کراتین فسفوکیناز در سن 10 روزگی در بره های گروه قرص و تزریق نسبت به شاهد پائین تر بود اما در سایر زمان ها فقط بره های گروه قرص مقدار کمتری داشتند (05/0>p). میش های دریافت کننده قرص غلظت روی، سلنیوم و ویتامین 12b شیر بالاتری نسبت به حیوانات در گروه های دیگر داشتند (05/0>p). در آزمایش دوم 20 رأس بره نر و 20 رأس بره ماده مهربان با میانگین وزن بدن 71/1±37/30 کیلوگرم، چرا کننده بر روی پس چر زمین های کشاورزی در آزمایش فاکتویل 2×2 در قالب طرح کاملاً تصادفی به مدت 70 روز مورد استفاده قرار گرفتند. تیمارها شامل: 1) بره های نر شاهد بدون دریافت قرص آهسته رهش؛ 2) بره های ماده شاهد بدون دریافت قرص آهسته رهش؛ 3) بره های نر دریافت کننده قرص آهسته رهش؛ و 4) بره های ماده دریافت کننده قرص آهسته رهش. بره ها در ابتدا و انتهای آزمایش توزین شدند و افزایش وزن روزانه نیز تعیین شد. غلظت روی، سلنیوم، مس، آهن و ویتامین 12b پلاسما، فعالیت آنزیم های آلکالین فسفاتاز سرم و گلوتاتیون پراکسیداز خون کامل و غلظت هورمون های 3t و 4t و نسبت 4t به 3t سرم در روزهای 35 و 70 آزمایش تعیین شدند. میانگین وزن نهایی، افزایش وزن روزانه، غلظت روی و سلنیوم پلاسما، فعالیت آنزیم های آلکالین فسفاتاز، گلوتاتیون پراکسیداز و غلظت ویتامین 12b پلاسما و غلظت هورمون 3t سرم گروه های دریافت کننده قرص بطور معنی داری بالاتر از گروه شاهد بود. غلظت 4t و نسبت 4t به 3t سرم بره های دریافت کننده قرص بطور معنی داری کمتر از گروه شاهد بود (05/0>p). فعالیت گلوتاتیون پراکسیداز، میانگین وزن پایانی و میانگین افزایش وزن در بره های نر نسبت به بره های ماده بالاتر بود. غلظت مس و آهن پلاسمای بره های نر و ماده تحت تاثیر تیمار قرار نگرفت. نتایج کلی نشان داد که قرص های آهسته رهش روی، سلنیوم و کبالت ضمن تامین نیاز میش های آبستن و شیرده و بره های نر و ماده به عناصر فوق، باعث افزایش عملکرد آنها می شود.
امیر براتی مصلح حسن علی عربی
به منظور بررسی اثرسیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای به عنوان جایگزین قسمتی از بخش علوفه ای خوراک بر عملکرد، فراسنجه های خونی و شکمبه ای و گوارش پذیری مواد مغذی در بره های نر مهربان دو آزمایش در قالب طرح کاملاً تصادفی طراحی گردید. در آزمایش اول تعداد 18 راس بره به طور تصادفی به 3 گروه تقسیم شدند. تیمارها شامل:1) شاهد(جیره پایه)، 2) شامل 2/7 درصد سیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای به جای یونجه و 3) شامل 9/15درصد سیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای به جای یونجه بودند. این آزمایش 60 روز به طول انجامید. روزانه خوراک داده شده و پسمانده آن برای هر حیوان اندازه گیری شد تا خوراک مصرفی (بر اساس ماده خشک) تعین شود. جهت بررسی تغییرات وزن بره ها در ابتدای آزمایش و در روزهای 15، 30، 45 و 60 بره ها توزین شدند. در روز های صفر، 30 و 60 آزمایش از هر بره قبل از نوبت غذایی صبح خون گیری به عمل آمد. درروزهای 28 و 56 آزمایش نیز قبل از نوبت غذایی صبح، به منظور تعیین ph، غلظت کل اسیدهای چرب فرار و آمونیاک مایع شکمبه، از بره ها توسط لوله معدی، نمونه برداری شد. در آزمایش دوم 4 راس بره از هر کدام ازتیمارها بطور تصادفی انتخاب شده و به قفس های متابولیکی جهت تعیین گوارش پذیری خوراک برای مدت 14 انتقال یافتند( شامل 8 روز دوره عادت پذیری و 6 روز دوره جمع آوری نمونه ها). نتایج نشان داد که سیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای تأثیر معنی داری بر میانگین افزایش وزن روزانه،راندمان تبدیل غذایی و میانگین وزن نهایی بره ها نداشت. اما میانگین خوراک مصرفی روزانه تحت تأثیر قرار گرفت (05/0>p). همچنین استفاده از سیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای تأثیر معنی داری بر تولید کل اسیدهای چرب فرار و غلظت آمونیاک و ph مایع شکمبه نسبت به گروه شاهد در روز 28 نداشت. در روز 56 غلظت کل اسیدهای چرب فرار و ph مایع شکمبه تغیر نکرد ولی غلظت آمونیاک نسبت به گروه شاهد کاهش یافت (05/0>p). اثر تیمار سیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای بر گوارش پذیری ماده خشک، ماده آلی، پروتئین خام و ان-دی-اف جیره افزایش یافت (05/0>p). غلظت گلوکز، ldl، hdl سرم نسبت به تیمار شاهد در روز صفر، 30 و 60 معنی دار نبود. به طور کلی نتایج مطالعه حاضر نشان داد که سیلوی ضایعات کمپوست قارچ دکمه ای می تواند جایگزین مناسبی برای قسمتی از بخش علوفه ای جیره باشد.
زهرا زمانی حسن علی عربی
چکیده ندارد.
مریم برایتی حسن علی عربی
چکیده ندارد.
شهاب بیشه سری حسن علی عربی
چکیده ندارد.
نسترن ایزدی حسن علی عربی
چکیده ندارد.
محسن بیات حسن علی عربی
چکیده اسید لینولئیک مرکب یک ترکیب ضد سرطان می باشد که اخیرا در تغذیه انسان مورد توجه قرار گرفته است. جهت جلوگیری از کاهش چربی شیر استفاده از ویتامین e در سطوح بالا توصیه می شود. این سطوح بالا همچنین باعث افزایش سلامت غده پستان شده و در نتیجه باعث کاهش شمار سلول های بدنی در شیر می شود.این آزمایش جهت بررسی اثر تغذیه روغن سویا به همراه ویتامین e بر غلظت اسید لینولئیک مرکب شیر و سلامت غده پستان طراحی شده است. 8 راس گاو هلشتاین (4 راس دوره اول زایش و 4 راس دوره دوم زایش ) در یک آزمایش فاکتوریل 2×2 در قالب طرح مربع لاتین ناقص تکرار شده (2 مربع و 3 دوره) در دوره های 3 هفته ای مورد استفاده قرار گرفتند. تیمارها عبارت بودند از 1) 0% روغن سویا- 0 واحد بین المللی ویتامین e 2) 3% روغن سویا- 0 واحد بین المللی ویتامینe 3) 0% روغن سویا- 8000 واحد بین المللی ویتامین e 4) 3% روغن سویا- 8000 واحد بین المللی ویتامین e. روغن سویا و همچنین اثر متقابل روغن سویا و ویتامین eتاثری بر شمارش سلول های بدنی و بار میکروبی شیر نداشتند (05/0p>). حیوانات تغذیه شده با ویتامین e شمارش سلول های بدنی و بار میکروبی شیر کمتری نسبت به حیواناتی که با ویتامین e تغذیه نشده بودند داشتند (05/0p<). اثر متقابل روغن سویا و ویتامین eبر غلظت اسیدهای چرب زنجیرکوتاه و متوسط معنی دار بود (01/0p<). حیواناتی که روغن سویا دریافت کردند غلظت اسیدهای چرب زنجیر کوتاه و متوسط آن ها نسبت به سایر حیوانات کمتر بود (01/0p<). غلظت اسیدهای چرب زنجیرکوتاه و متوسط در گاوهای تغذیه شده با 8000 واحد بین المللی ویتامین e نسبت به گاوهایی که با ویتامین e تغذیه نشدند بیشتر بود (01/0p<). اثر متقابل روغن سویا و ویتامین eبر غلظت اسیدهای چرب زنجیر بلند (18:0 (? cمعنی دار نبود (05/0p>).هر چند گاوهای تغذیه شده با ویتامین e غلظت اسیدهای چرب زنجیر بلند کمتری داشتند (05/0p>). گاوهای تغذیه شده با ویتامین e یا روغن سویا اسید استئاریک بیشتری در چربی شیرشان داشتند (05/0p<). تغذیه روغن سویا و همچنین ویتامین e غظت 18:2 cسیس-9، ترانس-11 cla را بالا برد (01/0p<). حیوانات تغذیه شده با جیره های حاوی روغن سویا یا ویتامین e، 18:1 cترانس-11 (ترانس واکسنیک اسید) بیشتری در مقایسه با حیواناتی که با آنها تغذیه نشدند داشتند (01/0p<). اثر ویتامین e یا ویتامین× e روغن سویا بر غلظت 18:2 cترانس-10، سیس-12 cla معنی دار نبود، اما اثر روغن سویا معنی دار بود (01/0p<). اثر متقابل ویتامین e و روغن سویا بر غلظت کل ایزومرهای اسید لینولئیک مرکب معنی دار نبود (05/0p>). گاوهای تغذیه شده با روغن سویا یا ویتامین e غلظت بیشتری از کل ایزومرهای اسید لینولئیک مرکب نسبت به گاوهایی که تغذیه نشدند داشتند (05/0p<). نتایج این تحقیق نشان داد که مصرف ویتامین e در سطوح بالا شمار سلول های بدنی شیر را کاهش و سلامت غده پستان را در گاوهای شیرده افزایش دهد. غلظت اسیدهای چرب رومنیک، واکسنیک و کل ایزومرهای اسید لینولئیک مرکب شیر می تواند توسط افزودن ویتامین e به جیره های حاوی روغن سویا بدون کاهش چربی شیرافزایش یابد.