نام پژوهشگر: محمد تقی قزلسفلی
حسین بک ویردی ورزقانی علی اکبر جعفری
چکیده: با توجه به رویکرد سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در دو دهه اخیر، پژوهش پیش رو در صدد پاسخگویی به این سوال است؛ که کدام رهیافت نظری در اتخاذ سیاستهای خارجی یکجانبه گرا و تهاجمی ایالات متحده آمریکا به خصوص در خاورمیانه در مقطع بین سالهای2009-1990، موثر و تعیین کننده بوده و سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را به سمت اتخاذ رویکردهای یکجانبه گرایانه و تهاجمی برده است؟ در این زمینه سوالات دیگری نیز مطرح می شود که به عنوان سوال فرعی می تواند مکمل مسأله مورد پژوهش باشد. برای پاسخگویی به سوالات پیش آمده در این پژوهش سه فرضیه پیرامون چرایی سیاستهای یکجانبه گرایانه ایالات متحده در مقطع مورد نظر به ترتیب زیر ارائه شده است: 1- دلیل اتخاذ سیاست خارجی یکجانبه گرا و تهاجمی آمریکا، نفوذ جریانهای صهیونیستی و لابی صهیونیسم است. 2- دلیل اتخاذ سیاست خارجی یکجانبه گرا و تهاجمی آمریکا، عملی کردن تفکرات ویلسون و ویلسونیسم و ایجاد جامعه امن برای توسعه دموکراسی از طریق سیاست خارجی فعال آمریکاست. 3- دلیل اتخاذ سیاست های خارجی یکجانبه گرا و تهاجمی آمریکا در این مقطع، نفوذ و راه یافتن تفکر نومحافظه کاری و چهره های نو محافظه کار در مبادی تصمیم گیری های کلان ایالات متحده و تصمیم سازی های آنها در عرصه سیاست خارجی آمریکا بعد از جنگ سرد می باشد. فرضیه های اول و دوم به عنوان فرضیه های جانشین رقیب در نظر گرفته شده و پس از تشریح و بررسی جوانب آن توسط گروههای شاهد ابطال شده و فرضیه سوم به عنوان فرضیه اصلی، پس از تشریح و تطبیق با سوال پژوهش، با آوردن شواهد اثبات شده و نتایج زیر به دست آمده است؛ 1- سیاست خارجی آمریکا پس از دوران جنگ سرد توسط عده ای از روشنفکران و سیاستمداران تندرو و رادیکال به سمت اهداف خاصی سوق داده شده ست. 2- این افراد که با عنوان گروه «نومحافظه کاران»یا «نئوکانها» معروف هستند؛ دارای تمایلات جنگ طلبانه از قبیل دخالت نظامی به صورت حمله پیشدستانه و تغییر رژیمهای غیر دموکراتیک (مخالف آمریکا) با توجیه دموکراسی سازی با ابزار و قوه قهریه و معتقد به سیاست خارجی یکجانبه گرا و تهاجمی هستند. نومحافظه کاران نیز به نوبه خود تحت تأثیر افکار و اندیشه های «لئو اشتراوس»، فیلسوف سیاسی آلمانی الاصل آمریکایی قرار دارند.
عباس زارع اطاقسرایی محمد تقی قزلسفلی
پژوهش حاضر تلاشی است در جهت یافتن پاسخ به چیستی اندیشه های سیاسی حمید عنایت این که وی چگونه در بطن گفتمان گزینش گرایی قرار دارد. این گفتمان به کدام یک از جنبه های تمدن غربی و اندیشه اسلامی باور دارد. حمید عنایت جایگاه ویژه ای در گفتمان گزینش گرای دارد. این جریان رای به پذیرش تمدن جدید می دهد، اما تقلید وجوه به اصطلاح ناپسند آنرا به طور کلی رد می کند.بخشی از آنها هویت اندیش اند و بر حفظ دیده ی نیکوی فرهنگ ایرانی و اسلامی تاکید دارند.این جریان بر خردگرایی،شکاکیت علمی،دستگاه دموکراسی و...تاکید دارند .به نظر عنایت جامعه ایرانی نا خوداگاه از غرب متاثر می شود ، پس بهتر است شناخت آن را در جامعه نهادینه کرد دلمشغولی و دغدغه حمید عنایت این بود که تمدن غرب و تمدن شرق را درست درک کند و با درد شناسی جامعه خود مدینه ی فاضله ی بر اساس آرمان و خواست خود بسازیم. از یک سوی نگری و افراط و تفریط پر هیز کنیم تا راه به نا کجاآباد نبریم به عبارت دیگر به جای غرب گرایی و شرق گرایی ویا غرب زدگی و شرق زدگی باید غرب شناسی و شرق شناسی کنیم . عنایت برای دموکراسی معنای متفاوتی قائل شده و سازگاری اسلام و دموکراسی را تنها زمانی ممکن می داند که مراد از دموکراسی، نظام حکومتی مخالف دیکتاتوری باشد؛ زیرا در اسلام جایی برای حکومت خودکامانه فردی یا گروهی وجود ندارد؛ چون مبنای تصمیمات و اعمال حکومتی اسلامی، باید شریعت باشد، نه هوی و هوس شخصی.حمید عنایت برای اندیشه سیاسی شیعه به دلیل داشتن مولفه ها و اصول بنیادین از جمله آنان اجتهاد، شهادت و انتظار توانایی احیاگری و ماندگاری قائل است.
شراره نوروزی مهدی رهبری
چکیده هدف اصلی این پایان نامه بررسی مقایسه ی سیاسی انقلاب فرانسه و انفلاب ایران در زمینه های «نظام سیاسی، رهبری، ایدئولوژی و نیروهای اجتماعی» و شناخت شباهت ها و تفاوت های این دو انقلاب در زمینه های مطرح شده می باشد. این پایان نامه در ابتدا به بحث راجع به تئوری های مربوط به انقلاب می پردازد و در ادامه به بررسی نظام سیاسی فرانسه و ایران قبل از انقلاب، و اینکه مطلق بودن نظام تا چه اندازه در فروپاشی و شکل گیری این دو انقلاب تأثیر داشته است. و چه شباهت ها و تفاوت هایی در این زمینه میان این دو انقلاب وجود دارد. و بحث دیگر، مقایسه ی رهبران دو انقلاب فرانسه و ایران و ویژگی رهبری آنان می باشد و به شناخت رهبران انقلاب فرانسه و انقلاب ایران پرداخته و این که رهبران این دو انقلاب تا چه اندازه در پیشیبرد انقلاب نقش موثری داشته اند. و میزان محبوبیت آنان در بین مردم تا چه حد بوده و بحث دیگر مقایسه ی ایدئولوژی دو انقلاب است و این که لیبرالیسم و ایده های روشنگری چه نقشی در پیروزی انقلاب فرانسه داشته اند. و مقایسه ی این ایدئولوژی با ایدئولوژی اسلام شیعی در انقلاب ایران می باشد. و همچنین، شناخت نیروهای انقلابی و اجتماعی موثر در پیشبرد و موفقیت دو انقلاب است. و شناخت این که نیروهای انقلابی در فرانسه و ایران چه گروه هایی بودند و مقایسه ی آن با یکدیگر و در پایان به نتیجه گیری خواهد پرداخت. واژگان کلیدی: انقلاب، انقلاب فرانسه، انقلاب ایران، نظام سیاسی، ایدئولوژی، رهبری، نیروهای اجتماعی.
هستی صیادی محمد تقی قزلسفلی
ظهور جنبش های اجتماعی نوین ابعاد گوناگونی از تحلیل و نظریه پردازی را فراروی ناظران و علاقه مندان گذاشته است. این پژوهش نیز بر آن است تا ذیل جنبش وال استریت، مختصات و عوامل شکل دهنده ی این تحول را در سرمایه داری متأخر بررسی کند. به همین منظور نظریه هارت و نگری در خصوص این جنبش ها را به خدمت می گیرد تا به سوالاتی این چنین پاسخ دهد؛ آیا می توان جنبشی را که اخیراً در منهتن امریکا شکل گرفت، در زمره جنبش های اجتماعی نوین قرار داد؟ ویژگی ها و زمینه های ظهور این جنبش ها کدامند؟ همچنین سعی بر آن بوده تا با تحلیل شرایط جدید و بهره گیری از پویایی به بررسی جنبش وال استریت از منظر این جنبش ها پرداخته شود. در این پژوهش فرض بر این است که جنبش تسخیر وال استریت با جنبش های اجتماعی نوین دارای ویژگی های مشترکی است از قبیل: نبود رهبریِ منسجم، فقدان سلسله مراتب، اعتراضات نمادین، عدم خشونت و حضور اقشار مختلف اجتماعی در آن. نگری و هارت بر این عقیده اند که برخی از ابعاد بحران زای نظم نوین جهانی ناشی از جهانی شدن، حاوی پتانسیل تغییرات اجتماعی ریشه ای در سطح جهانی است.
سید احمد میری حسین جمالی
چکیده تمدن ایرانی یکی از قدیمی ترین و تأثیرگذارترین تمدن های تاریخ بشری است و ایران زمین نیز به مثابه خاستگاه این تمدن در اعصار گوناگون، حکمرانی حکومت ها و سلسله های بی شماری را به خود دیده است که برخی از آن ها با برخورداری از مولفه هایی به سطح بالایی از شکوفایی دست یافته اند؛ در عین حال این سلسله ها با از دست دادن این مولفه ها به انحطاط کشیده شده اند. در این میان امپراتوری هخامنشی یکی از تأثیر گذارترین حکومت های حیات بشری بوده است که به اوج قله های شکوفایی در دوران باستان دست یافت. از دیگاه طباطبایی تأسیس این امپراتوری با مولفه هایی چون؛ شاهی آرمانی دارای فرّه ایزدی که برگزیده اهورامزدا، عین شریعت، فاقد خودکامگی، رمزی از وحدت در کثرت است ؛ تساهل دینی که در ارتباط با اقوام و مذاهب گوناگون جلوه گر می شود؛ خردورزی که از موجبات پیشرفت فناوری و در کنار هم قرار گرفتن اقوام گوناگون شده است؛ قانون مداری و انسجام طبقات که در قالب فرمانروایی عادلانه که قوانین پیشینیان را ارج نهاده و نظم و نسق اجتماعی را بر هم نزده و یک فرمانروایی شایسته سالار است؛ ابتکاری بزرگ در تاریخ جهان بود؛ دولتی واحد و متمرکز که تا سال ها، فقط امپراتوری روم توانست با آن برابری کند. اما این حکومت در نهایت با به زوال یافتن مولفه های برشمرده شده به انحطاط دچار شد. در این پژوهش بر اساس دیدگاه های سید جواد طباطبایی از یکسو چنین فرض شده است که عواملی چون شاهی آرمانی، تساهل دینی، خردورزی، قانون مداری و انسجام طبقات اجتماعی موجبات شکوفایی تمدن هخامنشی را فراهم آورده اند و از سویی دیگر زوال شاهی آرمانی، تعصب دینی، جمود فکری، زوال قانون مداری و انسجام طبقات از موجبات انحطاط تمدن هخامنشی اند.
ندا پارسا علی کریمی مله
چکیده: پژوهش حاضر به بررسی ایده ی حکمرانی خوب در عصر جهانی شدن پرداخته است. مسئله ی اصلی که این پژوهش با بهره گیری از روش توصیفی- تحلیلی، در مقام پاسخگویی به آن برآمده بدین ترتیب است که، ریشه ها و زمینه های شکل گیری ایده ی حکمرانی خوب در عصر جهانی شدن چیست؟ یافته¬های این پژوهش تأییدی است بر فرضیه¬ی مطرح شده در آن که می¬توان اینگونه بیان داشت: ایده ی حکمرانی خوب در بستر و زمینه ی جهانی شدن طرح گشته و از ریشه های اقتصادی(چون شکل گیری بحران های اقتصادی از قبیل بحران اقتصادی شرق آسیا و گذار ناموفق کشور های اروپای شرقی و شوروی سابق به اقتصاد بازار) و همچنین ریشه های سیاسی- اجتماعی(انتقال قدرت از دولت به نهاد های فراملی و فروملی در نتیجه ی عدم کارایی و اثر بخشی دولت در مواجهه با بحران های متعدد فراملی و فروملی و نیز تبدیل کارویژه ی دولت از حاکمیت به مدیریت) برخوردار می باشد. واژگان کلیدی: حکمرانی خوب، جهانی شدن، دولت، بحران¬های اقتصادی و سیاسی- اجتماعی.
لیلی ملک محمدی علی کریمی مله
ایران و آمریکا به عنوان دو کشور مهم منطقه ای وجهانی،سال ها دارای تعاملات نزدیک و دوستانه با یکدیگر بوده اند اما با شکل گیری نظام سیاسی جدید در ایران، روابط دو کشور وارد چرخه ای از خصومت و دشمنی شده است.خصومتی که به مدت بیش از سه دهه ،بر تعاملات دو کشور حکم فرما شده است.در این رساله پس از پرداختن به مولفه های اعتماد ساز بین دو کشور در تعاملات تاریخی به مولفه های کلیدی که بیش از سه دهه موجب ایجاد بی اعتمادی بین دو کشور شده پرداخته می شود، برای پرداختن به مولفه اعتماد از مکتب سازه انگاری کمک گرفته شده است چراکه در این مکتب با توجه به محوریت مولفه های فرهنگی، روانشناسی و اجتماعی در آن نسبت به سایر مکاتب حوزه روابط بین الملل مولفه اعتماد به خوبی تشریح شده است. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که بن مایه فرهنگی دو کشور موجب شکل گیری اعتماد اولیه بین دو کشور شده است اما به مرورزمان و پس از ایجاد سوبرداشت و سو رفتارهای دوسویه هویت بی اعتمادی در تعامل دو کشور شکل گرفته است. در پژوهش حاضر پس از بررسی های فوق با استفاده از مولفه های مکتب سازه انگاران در پی یافتن زمینه های اعتمادسازی هستیم و اینکه آیا تعاملات سازنده دو کشور با یکدیگر امکان پذیر است یا خیر.برهه زمانی به قدرت رسیدن روحانی و اوباما )زمان حال حاضر( مورد تأکید این رساله قرارگرفته است.