نام پژوهشگر: علیرضا صفاهیه
سیده مریم کاظمی مازندرانی علیرضا صفاهیه
هیدرو کربن های آروماتیک چند حلقه ای پراکنده می باشند. این ترکیبات از سوختن ناقص یا پیرولیز سوخت های فسیلی تولید می شوند و در فاضلاب های شهری و برای سلامتی انسان و دیگر موجودات بسیار مضر اند و از جمله ترکیبات جهش زا pahs صنعتی نیز یافت می شوند. ترکیبات و سرطان زا به شمار می روند. خور موسی به دلیل مجاورت با مجتمع پتروشیمی، بندر امام خمینی، سکوهای نفتی و تردد کشتی های نفت کش، همواره در قرار دارد. به منظور مطالعه تجمع هیدروکربن های (pahs) معرض آلودگی هیدروکربن های آروماتیک چند حلقه ای نمونه برداری آب، رسوبات و ماهی کفشک گرد در مرداد ماه و بهمن ماه 1386 ، در سه خور ، (pahs) آروماتیک چند حلقه ای فرعی از خور موسی (جعفری، احمدی و غنام)صورت گرفت. نمونه های آب توسط بطری های شیشه ای تیره، نمونه های رسوب و نمونه های ماهی توسط تور ترال صید گردید. پس از انتقال نمونه ها به آزمایشگاه و آماده سازی van veen به وسیله گرب اندازه گیری شد. c و ستون 18 uv با دتکتور kanuer مدل hplc و هضم در حلال های آلی، توسط دستگاه نتایج حاصل نشان داد که غلظت این سه ترکیب در آب، رسوب و بافت عضله ماهی متعلق به خور جعفری بیشتر از ماهیان خورهای غنام و احمدی بود. میانگین غلظت آنتراسن، پایرن و بنزوآلفاپایرن در نمونه های آب متعلق به سه خور به ترتیب 2638 نانوگرم بر گرم وزن خشک / 670 و 73 /41 ،99/ 0 میکروگرم بر لیتر ؛ در نمونه های رسوب به ترتیب 29 / 0/12 ،0/14 و 11 16 نانوگرم بر گرم وزن خشک بوده است. میانگین غلظت آنتراسن، پایرن و / 22 و 44 /13 ،8/ و در نمونه های ماهی به ترتیب 76 .(p> بنزوآلفاپایرن در آب، رسوبات و بافت ماهیچه ماهی بین دو فصل اختلاف معنی داری را نشان ندادند ( 0.05 میزان غلظت هیدروکربن های آروماتیک چندحلقه ای در خوریات موسی، از استانداردهای موجود بیشتر بوده است . با توجه به نتایج این مطالعه، میزان آلودگی در آب، رسوبات و ماهی کفشک گرد در خور موسی بالا به نظر می رسد و در میان خورهای مطالعه شده میزان آلودگی در خور جعفری بالاتر از سایر خورها می باشد. از آنجا که با کم شدن فاصله از مجتمع پتروشیمی و بندر امام میزان آلودگی افزایش می یابد، به نظر می رسد این مجتمع در افزایش آلودگی ترکیبات مذکور تأثیر عمده ای داشته باشد.
حمزه ولوی احمد سواری
این مطالعه در فاصله آبان 1385 تا شهریور 1386 انجام پذیرفته و مناطق مورد بررسی شامل خارک، خارکو، خلیج نایبند، هندورابی، کیش، فارور و فارورگان می باشند. روش های آماری مورد استفاده عبارتند از: آنالیز خوشه ای سلسله مراتبی (hierarchical cluster analysis)، آنالیز گونه های شاخص (indicator species analysis)، تحلیل همبستگی پیرسون، تحلیل تطابقی کاهشی(canonical correspondence analysis) و تحلیل افزونگی(redundancy analysis). در این بررسی 44 گونه مرجان سخت، شناسایی شده است. از نطر تشابه گونه ای، خلیج نایبند در یک گروه و سایر مناطق که همگی جزیره می باشند در گروه دیگر قرار گرفته اند و گروه دوم خود به دو گروه خارک-خارکو و هندورابی، کیش، فارور- فاروگان تقسیم می شود. تنوع گونه ای مرجان ها از بخش درونی خلیج فارس به سمت تنگه هرمز افزایش می یابد. حداقل، حداکثر و میانگین پوشش مرجان زنده در مناطق مورد بررسی به ترتیب 1/25، 74/38 و 39/74 درصد بوده است. کل پروانه ماهیان (پروانه ماهی تیره و پروانه ماهی عربی) دارای ارزش شاخصی بالا ( 79/7 با 0/05>p) برای مناطق دارای پوشش مرجانی زیاد و پوشش جلبکی بسیارکم و همبستگی مثبت زیاد و معنی دار ( p<0/05، r=0/873) یا پوشش مرجانی زنده بوده اند. پروانه ماهی عربی ارزش شاخصی بالا و معنی داری برای مناطق دارای پوشش مرجانی زنده زیاد و جلبک کم نشان نداده اما همبستگی مثبت و پایداری را با درصد پوشش مرجان زنده نشان داده است. پروانه ماهی تیره دارای ارزش شاخصی بالا ( 79/2 با 0/05>p) برای مناطق دارای درصد پوشش زیاد مرجان زنده و جلبک بسیار کم بوده، همبستگی مثبت (p<0/05، 0/854=r ) با درصد پوشش مرجان زنده و همبستگی منفی با درصد پوشش جلبکی نشان داده است. بنابراین پروانه ماهی تیره به تنهایی یا کل پروانه ماهیان می توانند به عنوان نشانگر سلامت آبسنگ های مرجانی در این منطقه مورد استفاده قرار گیرند و پروانه ماهی عربی در این زمینه به عنوان یک شاخص ضعیف تلقی می گردد. طوطی ماهیان نشانگرهای ضعیفی برای سلامت آبسنگ های مرجانی در این منطقه می باشند، زیرا دارای همبستگی منفی با پوشش جلبکی و همبستگی مثبت با پوشش مرجانی بوده اند. با اینحال ارزش شاخصی معنی داری را برای مناطق دارای پوشش مرجانی زنده زیاد نشان نداده اند. توتیای دریایی خارکوتاه با صید تجاری ماهی همبستگی مثبت نشان داده و میتواند به عنوان نشانگر صید بی رویه در آبسنگ های مرجانی منطقه معرفی گردد. پروانه ماهی عربی نیز دارای ارزش شاخصی بالا (p<05/0، 72/6=iv) برای مناطق فاقد بهره برداری و فاقد صید تجاری (p<0/05، 79/4=iv) و همبستگی منفی با صید تجاری بوده و می تواند به عنوان نشانگر مناطق آبسنگی فاقد صید ماهی و یا دارای میزان صید کم مورد استفاده قرار گیرد. با توجه به موارد ذکر شده می توان چنین نتیجه گیری نمود که همبستگی مثبت بین پروانه ماهیان و پوشش مرجانی زنده به دلیل وابستگی این ماهیان به خصوص گونه های مرجان خوار اجباری با پوشش مرجانی زنده و تغذیه انحصاری از پولیپ های مرجانی می باشد. همچنین می توان گفت که صید بی رویه ماهیان تجاری که از توتیاها تغذیه می نمایند باعث افزایش جمعیت توتیاهای دریایی و افزایش جمعیت توتیاهای دریایی باعث تخریب بیولوژیک و کاهش پوشش آبسنگ های مرجانی زنده می گردد که این به نوبه خود کاهش جمعیت پروانه ماهیان را در پی خواهد داشت.
رضا کمالی فر علیرضا صفاهیه
جوامع ماکروبنتوزی جنگل مانگرو بردستان جهت بررسی وضعیت زیست محیطی این زیستگاه مورد مطالعه قرار گرفت. منطقه مورد مطالعه شامل توده ای از درختان حرا در دو سمت کانال مرکزی خور بوده و مساحتی در حدود 2 هکتار را شامل می شود. نمونه برداری در طی چهار فصل و از شهریور 1387 تا اردیبهشت 1388 صورت گرفت. نمونه های ماکروبنتوزی بر اساس پراکنش درختان حرا در چهار ترانسکت برداشته شد. در هر ترانسکت بر اساس ناحیه بندی افقی ظاهری، در پنج ایستگاه با سه تکرار نمونه برداری انجام شد. در مجموع 44 گونه ماکروبنتوزی متعلق به چهار رده جانوری شکم پایان (20)، سخت پوستان (12)، پرتاران (6) و دوکفه ای ها (6) شناسایی شد. paphia galus، cerithidea cingulata، hydrobia sp.، capitella capitata و ceratonereis sp. گونه های غالب بودند. فراوانی و تنوع گونه ای ماکروفون ها در ایستگاه ها و فصول مختلف متفاوت بود. بگونه ای که در فصول سرد فراوانی و تنوع گونه ای بیشتری مشاهده گردید. همچنین ترکیب گونه ای رده های مختلف در طی فصول مختلف دچار تغییر می شد. عموماً تراکم و تنوع گونه های ماکروبنتوزی از ناحیه بالای جزر و مدی به سمت کانال مرکزی افزایش می یافت. فراوانی شکم پایان و دوکفه ای ها همبستگی معنی داری را با درصد رس (mud) نشان داد. فراوانی پلی کت ها دارای همبستگی معنی داری با فاکتور های شوری، اکسیژن محلول، eh و tocبود. فراوانی سخت پوستان نیز همبستگی معنی داری را با میزان toc نشان داد. آزمون پیرسون همبستگی معنی داری را میان تنوع گونه ای و پارامتر های محیطی از جمله eh، شوری، اکسیژن محلول و toc نشان داد. شاخص های اکولوژیکی، فراوانی بالای گونه های شاخص آلودگی مانند capitella capitata ، وجود درختان خشک شده و تراکم بسیار کم آنها در بسیاری از مناطق خور و همچنین وضعیت پتانسیلی کاهشی رسوبات نشان دهنده وضعیت متوسط تا ضعیف این زیستگاه است. در بین فصول مختلف، فصل تابستان دارای بیشترین تنوع زیستی، کمترین غالبیت و بهترین وضعیت زیست محیطی بود. وضعیت اکولوژیکی و زیست محیطی در ایستگاه های مجاور خشکی به مراتب بدتر از ایستگاه های مجاور کانال مرکزی بود و بطور کلی از نواحی بالای جزر و مدی به سمت نواحی پایین جزر و مدی وضعیت اکولوژیکی و زیست محیطی بهبود می یافت. نزدیکی ایستگاه های بالادست به مناطق شهری و صنعتی و نتیجتاً استرس های ناشی از آنها و همچنین عوامل طبیعی و تغییرات اکولوژیکی می تواند از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر این روند باشد. مقایسه نتایج حاصل از این مطالعه با مطالعه وزیری زاده (1997) نشان می دهد وضعیت اکولوژیکی و زیست محیطی این اکوسیستم در طی دهه اخیر دچار تغییرات قابل توجهی نشده است. در محاسبه شاخص ambi، تقریباً در تمامی ایستگاه ها بیش از 90 درصد نمونه های ماکروبنتوزی با موفقیت در گروه های اکولوژیکی طبقه بندی شدند. نتایج حاصل از این شاخص در بسیاری از ایستگاه ها مشابه سایر شاخص ها بود. آزمون های آماری همبستگی معنی داری را میان میزان این شاخص با سایر شاخص ها نشان داد. لذا می توان گفت این شاخص قابلیت کافی برای ارزیابی وضعیت اکوسیستم های مانگرو را دارد.
سمیه حبیبی علیرضا صفاهیه
این مطالعه به منظور ارزیابی میزان آلودگی رسوبات و صدف های دسته چاقویی به فلزات سنگین مس، نیکل، سرب و کادمیوم در مناطق بین جذر و مدی برخی از سواحل بوشهر به انجام رسیده است. نمونه های صدف و رسوب از 5 ایستگاه در طی دو فصل زمستان 1387 و تابستان 1388 جمع آوری شدند. ایستگاه های نمونه برداری به ترتیب شامل: خور لیلتین، بندر امام حسن، خور گناوه، بندر ریگ، جزیره شیف بوده اند. نمونه های رسوب و صدف پس از انتقال به آزمایشگاه و خشک شدن به ترتیب در مخلوط اسید نیتریک : اسید پرکلریک و اسید نیتریک غلیظ هضم شده و غلظت فلزات سنگین موجود در آنها توسط دستگاه جذب اتمی سنجیده شد. نتایج نشان داد که غلظت فلزات سنگین نمونه رسوب فصل زمستان برای فلزات مس، نیکل، سرب و کادمیوم بترتیب 30/3±94/10، 73/13±92/42، 87/1±38/11، 08/0±80/0 میکروگرم بر گرم در وزن خشک و در فصل تابستان بترتیب شامل 37/5±14/18، 03/11±78/49، 47/3±25/13، 07/0±73/0 میکروگرم بر گرم در وزن خشک بود. بیشترین غلظت فلزات سنگین مس و سرب در بندر ریگ بیشترین غلظت فلزات نیکل و کادمیوم در ایستگاه لیلتین مشاهده گردید. به استثنای فلز کادمیوم، میانگین غلظت فلزات موجود در رسوبات، در هر دو فصل بین ایستگاه های مختلف اختلاف معنی داری را نشان داد(p<0.05). همچنین نتایج نشان داد میزان فلزات سنگین در بافت سخت صدف در فصل زمستان برای فلزات سنگین مس، نیکل، سرب و کادمیوم بترتیب 46/2±70/15، 54/0±18/2، 96/0±94/5، 05/0±25/0 میکروگرم بر گرم در وزن خشک و در فصل تابستان بترتیب 16/4±24/26، 72/0±31/2، 83/0±41/6، 09/0±44/0 میکروگرم بر گرم در وزن خشک بود. مقدار غلظت فلزات سنگین مس، نیکل، سرب و کادمیوم در بافت نرم فصل زمستان بترتیب 12/7±87/11، 65/0±26/1، 01/1±67/7، 37/0±91/0 میکروگرم بر گرم در وزن خشک و همین طور در فصل تابستان بترتیب شامل 64/10±74/15 ، 67/0±51/1 ، 92/9-68/6 ،15/0±60/0 میکروگرم بر گرم در وزن خشک بود. بین غلظت فلز مس در بافت های صدف در ایستگاه های مختلف اختلاف معنی داری مشاهده شد(p<0.05). که مبین تفاوت در دسترسی زیستی این فلز می باشد. میزان غلظت فلزات در رسوب و صدف در فصل تابستان کمتر از زمستان بود. در بین ایستگاه های مطالعه شده ایستگاه های ریگ، گناوه و شیف غلظت بالاتری از فلزات را نشان دادند. بر طبق نتایج بدست آمده توالی میانگین غلظت فلزات سنگین مس، نیکل، سرب و کادمیوم در نمونه های رسوب و بافت های سخت و نرم بصورت pb>cd < cu<ni رسوب و cd< ni<pb< cu بافت نرم و سخت می باشد. در بررسی رابطه همبستگی غلظت فلزات مس، نیکل، سرب و کادمیوم موجود در بافت های دوکفه ای و رسوب هیچ ارتباطی مشاهده نشد(p>0.05). این یافته بدان معناست که غلظت فلز در بافت صدف منحصرا تحت تاثیر غلظت فلز در رسوبات سطحی نبوده و عوامل دیگری در دسترسی زیستی فلزات برای صدف مورد مطالعه دخیل می باشند. لذا علیرغم خوراکی بودن صدف دسته چاقویی در مناطق جنوبی، گسترش نسبتا مناسب و اندازه درشت این صدف که آن را به کاندیدای مناسبی برای پایش زیستی فلزات سنگین در منطقه بین جذر و مدی خوریات تبدیل می کند، مطالعات دقیق تری جهت تشخیص عوامل موثر بر غلظت فلزات در صدف مورد مطالعه مورد نیاز می باشد.
هدا خالدی حسین ذوالقرنین
در این مطالعه ساختار ژنتیکی جمعیت ماهی راشگو معمولی(eleutheronema tetradactylum) در خلیج فارس و دریای عمان با استفاده از نشانگر rapd و توالی یابی ژن 28s rrna بررسی گردید. آزمایش ها با استفاده از 158 نمونه، که از ایستگاه های خوزستان، بوشهر، هرمزگان و سیستان و بلوچستان از زمستان 87 تا بهار 89 صید شده بودند، انجام شد. dna، توسط روش فنل- کلروفرم از بافت باله پشتی و شکمی ماهی استخراج و کمیت و کیفیت آن با استفاده از روش اسپکتروفتومتری و ژل آگارز 7/0 درصد تعیین گردید. در روش rapd، واکنش زنجیره ای پلیمراز با استفاده از 9 آغازگر انجام شد و محصولات pcr، پس از الکتروفورز افقی بر روی ژل آگارز، با اتیدیوم بروماید رنگ آمیزی شدند.. در روش توالی یابی، آغازگرها از روی ژن 28s rrna ثبت شده در بانک ژنی، طراحی شدند. سپس محصولات pcr، توالی یابی اتوماتیک شدند. آنالیز آماری در rapd، با استفاده از بسته های نرم افزاری popgene و genalex و در توالی یابی با استفاده از dnasp ,bioedit و arlequin انجام شد. جهت رسم درخت های تبارزایی، از نرم افزار mega استفاده گردید. در نتایج rapd، بیشترین و کمترین پلی مورفیسم به ترتیب در بوشهر (60/93) و سیستان و بلوچستان(01/63) ثبت شد. حداکثر تنوع ژنتیکی در ناحیه بوشهر و هرمزگان(22/0) و حداقل در ناحیه سیستان و بلوچستان(17/0) محاسبه گردید. بیشترین اختلاف ژنتیکی بین جمعیت های خوزستان- سیستان وبلوچستان و هرمزگان- سیستان و بلوچستان(04/0) ثبت شد. کمترین اختلاف ژنتیکی بین خوزستان- بوشهر(01/0) محاسبه شد. کمترین جریان ژنی میان جفت نواحی خوزستان- بوشهر(09/0) ثبت گردید. بیشترین جریان ژنی میان جفت نواحی خوزستان و سیستان و بلوچستان(19/0) محاسبه شد که می تواند متاثر از جریان های آبی دریای عمان به خلیج فارس باشد. ساختار ژنتیکی راشگو معمولی در سیستان و بلوچستان ضعیف بود. تنوع ژنتیکی در دو منطقه خلیج فارس و دریای عمان نشان داد که اختلاف ژنتیکی میان مناطق، میان نواحی و درون نواحی معنی دار نیستند(01/0p>). براساس دندروگرام رسم شده، نمونه های مناطق مختلف به دو کلاستر تقسیم شدند. کلاستر اول شامل سیستان و بلوچستان بود و کلاستر دوم با دو شاخه، شامل گروه هرمزگان، خوزستان و بوشهر بود. در نتایج حاصل ازتوالی یابی ژن 28s rrna، میانگین تنوع هاپلوتیپی و نوکلئوتیدی برای ژن مورد مطالعه، به ترتیب(52/0) و (29/0) بدست آمد. تعداد و تنوع هاپلوتیپی و نوکلئوتیدی در هرمزگان، از آن جمعیتی با پویایی ژنتیکی بالاتر از سایر نواحی مورد بررسی به نمایش گذاشت. در مقابل، ناحیه بوشهر فاقد هاپلوتیپ وگوناگونی نوکلئوتیدی بود. در این تحقیق 6 هاپلوتیپ در ژن 28s rrna راشگو معمولی یافت شد و در بانک ژنی sakura ثبت گردید. بالاترین تنوع هاپلوتیپی بین جفت نواحی خوزستان– هرمزگان(84/0) و پایین ترین، بین بوشهر– سیستان و بلوچستان(11/0) بدست آمد. بیشترین اختلاف ژنتیکی(29/0) و کمترین جریان ژنی(60/0) بین جفت جمعیت های بوشهر- هرمزگان و بوشهر-خوزستان(28/0) و (64/0) و کمترین اختلاف ژنتیکی و جریان ژنی بین جفت جمعیت های بوشهر- سیستان و بلوچستان(00/0) و (00/0) ثبت شد. بر این اساس احتمال می رود که جمعیت بوشهر متعلق به ذخیره ژنتیکی واحد و جدا از جمعیت های دیگر باشد. فراوانی هاپلوتیپی میان جفت جمعیت های هرمزگان- بوشهر و بوشهر- خوزستان معنی دار بود (05/0< p)، لذا می تواند موید فرضیه جدایی این جمعیت، از جمعیت های هم جوار باشد و یا این جمعیت را متاثر از پدیده پاره های آشفته دانست. بیشترین جریان ژنی (33/2) بین جفت جمعیت های خوزستان و هرمزگان محاسبه گردید. جفت جمعیت های خوزستان- سیستان و بلوچستان و هرمزگان- سیستان و بلوچستان تمایز بالا و جریان ژنی پایین داشتند. علت این پدیده، می تواند فاصله جغرافیایی بین ناحیه سیستان و بلوچستان با دو ناحیه دیگر باشد تمایز ژنتیکی سیستان و بلوچستان با بوشهر صفر محاسبه شد.. این نتیجه، می تواند متاثر از تعامل ژنتیکی ضعیف جمعیت e. tetradactylum در بوشهر باشد و یا حکایت از واحد بودن دو جمعیت مذکور نماید. مقادیر حاصل از بررسی تنوع ژنتیکی در دو منطقه خلیج فارس و دریای عمان معنی دار نبودند(05/0<p). این امر نشان می دهد، علی رغم جدایی جمعیتی که برای گونه هدف در بوشهر دیده می شود، ساختار ژنتیکی آن درخلیج فارس و دریای عمان خیلی با یکدیگر متفاوت نیست. درخت تبار زایی حاصل از داده های توالی یابی ژن 28s rrna به روش های(upgma,mpوnj)، هیچ جدایی مشخصی را برای نمونه های نواحی مورد مطالعه، فراهم نکرد.
یعقوب جادی عبدالعلی موحدی نیا
دیازینون یک آفت کش ارگانوفسفره است که علیرغم منع مصرف در بسیاری از کشور های جهان همچنان به طور گسترده در مزارع برنج شمال ایران مورد استفاده قرار می گیرد. مانند بسیاری از آفت کش ها این سم پس از بارندگی ممکن است توسط رواناب ها شسته شده و به منابع آبی از قبیل رودخانه ها و دریاها وارد گردد و در این اکوسیستم ها گونه های مختلف آبزیان را مسموم نماید. ماهی سیم abramis brama یکی از ماهیان با ارزش شیلاتی شمال کشور است که احتمال دارد با نفوذ دیازینون مصرف شده در کشاورزی به رودخانه ها و دریای خزر تحت تأثیر این سم قرار گیرد. در این مطالعه سمیت حاد و تحت کشنده دیازینون بر پارامترهای خونی ماهی سیم مورد مطالعه قرار گرفت. به منظور انجام تست سمیت حاد بچه ماهیان انگشت قد (74/0±14/2 گرم) به مدت 96 ساعت در معرض غلظت های اسمی 0، 3، 5/5، 5/8، 10 و 13 میلی گرم بر لیتر دیازینون قرار داده شدند و میزان مرگ و میر آنها مورد بررسی قرار گرفت. در تست سمیت تحت کشنده ماهیان به مدت 14 روز در معرض غلظت های 04/0، 36/0، 73/0 و 46/1 میلی گرم بر لیتر قرار داده شدند و پارامترهای خونی آنها شامل شمارش گلبول سفید، شمارش افتراقی گلبول های سفید، شمارش گلبول های قرمز، اندازه گیری درصد هماتوکریت، میزان هموگلوبین، شاخص های mcv، mch، mchc، پروتئین کل و اسمولاریته خون مطالعه شد. نتایج نشان داد که lc50 96h دیازینون بر بچه ماهیان سیم 316/7 میلی گرم بر لیتر می باشد. حداکثر غلظت مجاز سمیت (matc) دیازینون بر بچه ماهی سیم، 73/0 میلی گرم بر لیتر و حداقل غلظت موثر (loec)، 63/2 میلی گرم بر لیتر بدست آمد. نتایج حاصل از تست سمیت تحت کشنده نشان داد که با افزایش غلظت سم کاهش معنی داری در شاخص های گلبول های سفید، گلبول های قرمز، هماتوکریت، هموگلوبین، شاخص mch، پروتئین کل و اسمولاریته بعد از 7 و 14 روز در معرض دیازینون ایجاد می شود (0.05 > p). پس از 7 روز کاهش معنی داری در تعداد لنفوسیت ها مشاهده شد که این کاهش در روز 14 به 81 درصد رسید این در حال است که که تعداد نوتروفیل ها در همین مدت به میزان 15 درصد افزایش یافته بود. با توجه به اثرات متعدد دیازینون بر پارامترهای خونی و غلظت این سم در آب های کشور و همچنین محل زیست ماهیان در آب های منتهی به دریای خزر به نظر می رسد سم دیازینون قادر است بقای ماهی مورد مطالعه را تحت تأثیر قرار دهد.
راضیه لموچی نگین سلامات
رشد سریع فعالیت های صنعتی در دهه های اخیر و عدم رعایت الزامات زیست محیطی بهمراه تخلیه پساب های آلوده صنایع نظیر صنایع پتروشیمی منجر به ورود مقادیر زیادی از فلزات سنگین به محیط می گردد. فلزات سنگین از جمله آلاینده های زیست محیطی هستند که برخلاف آلاینده های آلی به راحتی از محیط حذف نمی شوند. فلزات سنگین بواسطه پایداری و تجزیه ناپذیری از اهمیت خاصی برخوردارند و افزایش غلظت آنها درمحیط به بالاتر از استاندارد های زیست محیطی بدلیل ماندگاری بالا، ورود به زنجیره غذایی و خاصیت تجمعی فلزات سنگین باعث بروز اثرات نامطلوبی بر آبزیان و انسان می گردد. جذب زیستی یک فن آوری موثر برای حذف بهینه آلاینده ها از جمله فلزات سنگین از محلول های آبی است. در این مطالعه میکروارگانیسم های مقاوم به فلزات سرب و روی از رسوبات بندر امام خمینی جداسازی و با انجام تست های بیوشیمیایی شناسایی گردید. در ادامه قابلیت رشد میکروارگانیسم های شناسایی شده در حضور غلظت های مختلف فلز مورد بررسی قرار گرفت. همچنین تاثیر فاکتورهای محیطی دما و شوری بر رشد میکروارگانیسم ها مطالعه و شرایط بهینه جهت رشد آنها تعیین گردید. در نهایت توانایی باکتری ها در حذف فلزات سرب و روی مورد مطالعه قرار گرفت. سه باکتری مقاوم به فلز سرب ochrobactrum anthropi، bacillus firmus و bacillus subtilis و دو باکتری مقاوم به فلز روی micrococcus luteus و pseudomonas aerogionsa جداسازی و با استفاده از تست هایی بیوشیمیایی و رجوع به منابع باکتریولوژیکی شناسایی شدند. باکتری های مقاوم به فلز سرب قادر به رشد تا غلظت های بالای این فلز 800 میلی گرم بر لیتر نیز بودند. در حالی که از میان دو گونه مقاوم به فلز روی m. luteus نسبت به p. aerogionsa گونه مقاوم تری می باشد. بررسی توانایی میکروارگانیسم ها در جذب فلزات سرب و روی نشان داد که با افزایش غلظت فلز درصد حذف نیز افزایش می یابد بالاترین میزان حذف فلز سرب 5/53 درصد در غلظت 200 میلی گرم بر لیتر این فلز متعلق به باکتری o.anthropi می باشد. بیشترین میزان حذف روی نیز 76 درصد در غلظت 50 میلی گرم بر لیتر توسط باکتری m.luteus بود. نتایج حاصل از بررسی تاثیر میزان نمک در محیط نشان داد که تمام گونه های مورد مطالعه به استثنای o.anthropi گونه های هالوتولرانت بوده و در رنج وسیعی از غلظت های مختلف نمک قادر به رشد می باشند.
مریم خانیان علیرضا صفاهیه
با وجود اینکه بنزوآلفاپایرن (bap) یکی از آلاینده های عمومی آب است، اطلاعات مربوط به اثرات آن روی سیستم ایمنی ماهیان هنوز محدود می باشد. در این راستا مطالعه بر روی ماهی هامور معمولی جهت تعیین اثرات bap روی پارامترهای ایمنی، کبدی و پاتولوژیک تحت تاثیر غلظت های مختلف bap صورت گرفت. در تحقیق کنونی، 100 عدد ماهی هامور معمولی از طریق تزریق داخل صفاقی با 2، 20 و 200 mg/kg وزن بدن بنزوآلفاپایرن به مدت 14 روز و تحت شرایط آزمایشگاهی تیمار شدند. تغییرات پارامترهای خونی نظیر تعداد هموسیت ها و تغییرات هماتوکریت (hct) و عملکردهای ایمنی نظیر فاگوسیتوز، تغییرات فعالیت لیزوزیم، پایداری غشای لیزوزوم و تغییرات ایمنوگلوبولین m igm)) در روزهای 0، 2، 4، 7 و 14 آزمایش اندازه گیری شد. از طرفی دیگر، نمونه هایی از طحال، راس کلیه و کبد جهت انجام مطالعات هیستوپاتولوژی جدا شده و به مدت 12 ساعت در محلول بوئن تثبیت شدند. مقاطعی به ضخامت 5 میکرومتر از بافت ها تهیه گردیده و با رنگ هماتوکسیلین و ائوزین برای بررسی با میکروسکوپ نوری رنگ آمیزی شدند. نتایج نشان داد که پارامترهای ایمنی نظیر فعالیت لیزوزیم، مقادیر igm، پایداری غشای لیزوزوم و فعالیت فاگوسیتوزی، همچنین پارامترهای خونی از جمله تعداد گلبول های قرمز و درصد هماتوکریت، به صورت وابسته به دوز تا روز 4 کاهش و سپس در روزهای 7 و 14 افزایش یافت. کمترین مقدار این پارامترها در ماهیان تیمار شده با غلظت 200 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن بنزوآلفاپایرن در روز 4 مشاهده شد. مقادیر آنزیم های کبدی ast و alp تا روز 7 با افزایش غلظت bap افزایش و در روز 14 کاهش یافت. بر اساس نتایج هیستوپاتولوژی، افزایش مقادیر آنزیم های کبدی در پلاسما به علت آسیب کبدی بوده که منجر به آزاد سازی این آنزیم ها به داخل خون شد. تغییرات پاتولوژیک کبد شامل واکوئلاسیون، دژنراسیون، افزایش مراکز ملانوماکروفاژی، اتساع فضای دیس و هیپرتروفی سلول بودند. افزایش مراکز ملانوماکروفاژی، تخریب گلبول های قرمز و احتقان نیز در طحال مشاهده شد. همچنین افزایش مراکز ملانوماکروفاژی و نکروز تغییرات مشاهده شده در راس کلیه بودند. بیشترین فراوانی و وسعت آسیب های هیستوپاتولوژی در ماهیان تیمار شده با غلظت 200 میلی گرم بر کیلوگرم وزن بدن بنزوآلفاپایرن مشاهده شد.
فاطمه شاه علیان نگین سلامات
استفاده از میکروارگانیسم ها یکی از راه های عملی در کاهش آلودگی های نفتی می باشد. برخی از میکروارگانیسم ها با تولید بیوسورفاکتانت از طریق ازدیاد میزان انحلال پذیری هیدروکربن ها در فاز آبی، باعث افزایش تجزیه زیستی می شوند. به منظور بررسی رشد و تولید بیوسورفاکتانت و تجزیه آنتراسن توسط باکتری های ساکن در رسوبات آلوده خور موسی و همچنین مطالعه رشد آن ها، نمونه های رسوب از منطقه اخذ شد. هشت گونه باکتریایی جدا و خالص سازی شده و توسط تست های بیوشیمیایی شناسایی شدند. باکتری های جداسازی شده به محیط کشت msm حاوی آنتراسن به عنوان تنها منبع کربن انتقال داده شدند که میزان رشد آنها در غلظت های 10، 20 و 30 میلی گرم بر لیتر از طریق کدورت سنجی توسط دستگاه اسپکتروفتومتر در طول موج 600 نانومتر اندازه گیری شد. از طرفی میزان آنتراسن حذف شده از محیط توسط سنجش میزان آنتراسن با دستگاه hplc تعیین شد. تولید بیوسورفاکتانت توسط گونه های شناسایی شده نیز به سه روش blood agar، drop collaps، oil spread مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که از بین باکتری های موجود در رسوبات گونه های pseudomonas aeruginosa، psedomonas stutzeri، psedomonas putida و bacillus subtilis با تولید بیوسورفاکتانت و گونه های alcaligenes denitrificans و bacillus pumilus بدون تولید این ماده قادر به رشد در محیط آنتراسن می باشند. گونه pseudomonas aeruginosa بیشترین تولید بیوسورفاکتانت را نشان داد. باکتری های جداسازی شده بالاترین میزان رشد را در غلظت 30 میلی گرم بر لیتر آنتراسن از خود نشان دادند. مطالعه قابلیت تجزیه زیستی آنتراسن توسط باکتری ها نشان داد که در بین آنها، گونه p. aeruginosa بیشترین درصد تجزیه زیستی (486/98) را در 120 ساعت داشته در حالی که گونه a. denitrificans کمترین درصد (933/35) را نشان داد. این مطالعه موید آن است که برای حذف آلودگی های ایجاد شده، استفاده از باکتری های بومی با توانایی تولید بیوسورفاکتانت کارایی روند تصفیه را به میزان مطلوبی افزایش می دهد.
خدیجه نعمتی علیرضا صفاهیه
ترکیبات آروماتیک به دلیل سمیت بالا و تجزیه پذیری کم از مهمترین آلاینده های آبی محسوب می باشند. روش های بسیاری جهت حذف این آلاینده ها از پساب های آلوده وجود دارد اما در سال های اخیر حذف زیستی و به کارگیری میکروارگانیسم ها به عنوان یک روش مناسب و همگام با محیط زیست مورد توجه قرار گرفته است. در این تحقیق امکان حذف ترکیبات آروماتیک از پساب پتروشیمی توسط میکروجلبک ها مورد مطالعه قرار گرفت. پساب مورد بررسی از واحد آروماتیک پتروشیمی بندر امام نمونه گیری شده است. این نمونه پساب بلافاصله از پتروشیمی به آزمایشگاه منتقل شد و با استفاده از روش مایع- مایع ترکیات آروماتیک را استخراج کرده و توسط دستگاه hplc نوع و غلظت ترکیبات موجود در پساب مشخص شده است. نتایج حاصل از این آزمایش نشان داده که چهار ترکیب کرایزن، فنانترن، فلورن و بنزوالفاپایرن به ترتیب در غلظت های 55/5 و 45/3 و 33/1و 51/ میلی گرم بر لیتر در این نمونه پساب وجود داشته است. استوک میکروجلبک های مورد مطالعه از مرکز تحقیقات خلیج فارس بوشهر تهیه و پس از کشت و رسیدن به فاز نهایی رشد، به 75 میلی گرم بر لیتر از پساب میزان 25 میلی گرم میکروجلبک اضافه شد. میکروجلبکcheatoceros sp در برابر آلاینده های پساب مقاومت نشان نداد ولی دو میکروجلبک tetraselmis sp و chlorella sp رشد خوبی را در پساب حاوی این آلاینده ها نشان دادند. نهایتا میزان حذف ترکیبات آروماتیک در محیط پساب توسط میکروجلبک ها آزمایش شد. نتایج نشان داد که هر دو میکروجلبک توانایی کاهش ترکیبات آروماتیک موجود در پساب را دارند. نتایج نشان داد که میکروجلبک chlorella sp چهار ترکیب فلورن ، فنانترن، کرایزن و بنزوالفاپایرن را به ترتیب به میزان 90، 71، 43 و 59 درصد از پساب کاهش داد و همچنین میکروجلبک tetraselmis sp نیز هر چهار ترکیب را به ترتیب به میزان 71 و 60 و 23/33 و6/49 درصد از محیط پساب حذف نموده است.
اعظم میرزاوند علیرضا صفاهیه
در این تحقیق رشد سه گونه از میکروجلبک های بومی خلیج فارس (chlorella sp., tetraselmis sp.,chaetoceros sp.) و حذف زیستی جیوه ی محلول از محیط توسط آن ها مورد بررسی قرار گرفت. سه جلبک (chlorella sp., tetraselmis sp.,chaetoceros sp.) از موسسه تحقیقاتی میگوی خلیج فارس واقع در بوشهر تهیه گردیدند و سپس با استفاده از محیط مغذی (conway برای کشت جلبک های سبز و gillard برای کشت دیاتومه ها) و دمای 2 ± 25 درجه سانتیگراد، 12 ساعت نوردهی (با استفاده از لامپ فلورسنت) کشت داده شدند. شمارش تعداد سلول ها توسط میکروسکوپ نوری و لام نئوبار انجام و سپس نرخ رشد تعیین شد. برای اندازه گیری میزان جیوه از دستگاه جذب اتمی مجهز به بخار سرد استفاده شد. نتایج نشان داد که سه جلبک توانایی رشد در غلظت های مختلف جیوه را دارا بوده و بیشترین رشد در غلظت صفر میلی گرم بر لیتر و کمترین رشد در غلظت 100 میلی گرم بر لیتر جیوه بود. بالاترین درصد جیوه ی جذب شده برای .chlorella sp در غلظت 10 میلی گرم بر لیتر برابر با 98 درصد، برای .tetraselmis sp در غلظت 5 میلی گرم بر لیتر برابر با 95 درصد و برایchaetoceros sp. در غلظت 10 میلی گرم بر لیتر برابر با 85 درصد بوده است. بیشترین میزان جیوه ی جذب شده برای tetraselmis sp. در غلظت 25 میلی گرم بر لیتر جیوه برابر با 66/20 میلی گرم، برایchlorella sp. در غلظت 50 میلی گرم بر لیتر جیوه برابر با 66/19 میلی گرم، برای.chaetoceros sp در غلظت 50 میلی گرم بر لیتر جیوه برابر با 7/13 میلی گرم بوده است. بیشترین میزان جیوه ی جذب شده بین سه جلبک، در 1 گرم زیست توده و کمترین میزان جذب در 3 گرم زیست توده مشاهده شد.
امین ورنیک نگین سلامات
درمیان انواع مختلف آلاینده ها، تولیدات نفتی یکی از مهمترین آلاینده های اکوسیستم های آبی می باشد. اغلب سمیت نفت و مشتقات آن مربوط به فاز محلول این ترکیبات می شود. به همین خاطر، در مطالعه حاضر آزمایش سمیت حاد (lc50 96h) و نیز بررسی تاثیر سمیت فاز محلول در آب (wsf) نفت گاز خام بر برخی پارامترهای کبدی فیل ماهی خاویاری huso huso، بعنوان یک گونه آبی کم نظیر و مدل مناسب از ماهیان تجاری دریای خزر، مورد بررسی قرار گرفت. ترکیب wsf در آزمایشگاه حاصل از ترکیب چهار قسمت آب کلرزدایی شده و یک قسمت نفت گاز خام بدست آمد. به منظور انجام آزمایش سمیت حاد تعداد 7 عدد فیل ماهی 200-250 گرمی در سه تکرار به مدت 96 ساعت در معرض غلظت های اسمی 4%، 12%، 20%، 28%، 36% ترکیب wsf نفت گاز خام قرار داده شدند و میزان مرگ و میر آنها مورد بررسی قرار گرفت. در آزمایش سمیت تحت کشنده ماهیان به مدت 7 روز در معرض غلظت های 04/0%، 4/0%، 2% و 4% ترکیب wsf نفت گاز خام قرار داده شدند و پس از جداکردن سرم خون در آزمایشگاه مقادیر آنزیم های آلانین آمینوترانسفراز ast، آلکالین فسفاتاز alp، آسپارتات آمینوترانسفراز alt، در دوره های زمانی 1روز، 2روز و 7 روز توسط دستگاه اتوآنالیزور اندازه گیری شدند. پس از 7 روز از آغاز آزمایش بافت کبد فیل ماهیان که در مجاورت با غلظت های مختلف ترکیب wsf نفت گاز خام قرار داده شدند، از نظر ضایعات هیستوپاتولوژیک مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که lc50 96h ترکیب wsfنفت گاز خام بر فیل ماهی 423/19% می باشد. حداکثر غلظت مجاز سمیت (matc) ترکیب wsf نفت گاز خام 942/1% و حداقل غلظت موثر (loec)، 554/9% ترکیب wsfنفت گاز خام بدست آمد. نتایج حاصل از آزمایش سمیت تحت کشنده، افزایش معنی داری در میزان آنزیم ast بعد از گذشت 24، 48 ساعت و 7 روز در معرض ترکیب wsfنفت گاز خام نسبت به گروه شاهد نشان داد (05/0 ? p). کاهش غلظت alp و alt در سرم خون فیل ماهی نسبت به گروه کنترل در تمامی تیمارها، در یک پاسخ وابسته به دوز مشاهده شد (05/0p ?). نتایج حاصل از مطالعات بافت شناسی نشان داد که آسیب های بافتی با افزایش غلظت ترکیب نفتی به طور چشمگیری افزایش می یابد. از مهمترین ضایعات هیستوپاتولوژیک بافت کبد فیل ماهی در معرض ترکیب wsfنفت گاز خام می توان به افزایش مراکز ملانوماکروفاژی، نفوذ لوکوسیتی، هیپرتروفی هسته و هپاتوسیت ها، دژنره شدن هپاتوسیت ها، احتقان خونی سینوزوئیدها و نکروز اشاره کرد. نتایج به طور کلی نشان داد که غلظت های تحت حاد ترکیب wsf تأثیرات فیزیولوژیک زیادی بر فیل ماهی می گذارد، با وجود ارزش اقتصادی بالای فیل ماهی و کاهش ذخایر آن، همچنین وجود صدها چاه نفت در کشورهای حاشیه خزر و توان بالقوه هیدروکربن های محلول درآب، به خاطر دسترسی بیشتر برای جوامع آبزی به نظر می رسد.
کمال جواهریان سید محمد باقر نبوی
هیدروکربن های آروماتیک چندحلقه ای یک گروه پیچیده از ترکیبات آلی است که به طور گسترده ای در محیط های ساحلی پراکنده گردیده و اغلب نزدیک مناطق شهری گزارش شده اند. هیدروکربن های آروماتیک چندحلقه ای پتانسیل ایجاد استرس اکسیداتیو در ارگانیسم های آبی داشته و به همین دلیل استرس اکسیداتیو اغلب به عنوان بیومارکر تاثیرات در معرض قرارگیری آلودگی محیطی در محیط های آبی مورد استفاده قرار می گیرد. در این پژوهش فعالیت آنزیم gst و محتوای gsh کبد به عنوان بیومارکر استرس اکسیداتیو و آنزیم های alp وacp و کورتیزول به عنوان شاخص های پلاسمایی در ماهی شانک زردباله (acanthopagrus latus) در مواجهه کوتاه و بلندمدت با بنزوآلفاپایرن اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که محتوایgsh در مواجهه با بنزوآلفاپایرن افزایش یافته در صورتی که از فعالیت آنزیم gst ممانعت به عمل آمد. فعالیت آنزیم های alp و acp نیز افزایش معنی داری را نشان داد. سطوح کورتیزول پلاسما نیز در ابتدای دوره افزایش و در روز 7 به حالت عادی برگشت (05/0>p). به طور کلی نتایج این پژوهش نشان داد که فعالیت آنزیم های آنتی اکسیدانی می تواند به عنوان شاخص های پاسخ اختصاصی استرس وجود آلاینده های آلی در ماهی شانک زردباله مورد استفاده قرار گیرد. از طرفی مواجهه کوتاه مدت با استرسورهای شیمیایی باعث القاء پاسخ های کورتیزول و بالا رفتن کورتیزول خون می شود در حالیکه در ادامه و در مواجهه مزمن می تواند توانایی پاسخ و سازش با شرایط استرس را کاهش دهد.
لیلا حسنی نژاد نگین سلامات
خوریات ماهشهر در حاشیه خلیج فارس قرار داشته و به دلیل استفاده واحدهای صنعتی اطراف از جیوه به عنوان کاتالیزور، در معرض آلودگی قرار دارند. جیوه فلزی منحصر به فرد می باشد که با توجه به ماهیت شیمیایی و غلظت مصرفی این فلز، میزان تاثیرات آن بر روی موجود زنده متغیر است. در تحقیق حاضر، تغییرات هیستوپاتولوژیک آبشش، کلیه و روده جهت ارزیابی اثرات غلظت های حاد جیوه مورد مطالعه قرار گرفت. 30 عدد ماهی شانک زرد باله ( میانگین وزنی 20±150 گرم) از خوریات ماهشهر صید شده و به مدت یک هفته با شرایط آزمایشگاهی سازگار شدند. سپس نمونه هایی به طور تصادفی انتخاب شده و به مدت 21 روز در تانک های حاوی غلظت های 0 (کنترل)، 10، 20، 40 و 80 میکروگرم بر لیتر نمک کلرید جیوه نگهداری شدند. سپس از هر تیمار 6 ماهی انتخاب و بافت های آبشش، کلیه و روده آنها جدا شد. نمونه های هر سه بافت جهت تثبیت در محلول ثبوتی بوئن قرار داده شده و پس از طی مراحل معمول تهیه مقاطع بافتی، مورد رنگ آمیزی h&e و رنگ آمیزی های اختصاصیpas و آلسین بلو قرار گرفته و مقاطع تهیه شده، توسط میکروسکوپ نوری بررسی شد. نتایج نشان داد که در غلظت های پایین جیوه (10 و 20 میکروگرم بر لیتر) در بافت آبشش، تغییرات مورفولوژیک شامل اتصال برخی رشته های آبشش، کوتاهی یا کندگی موضعی برخی رشته ها، افزایش ترشح موکوس، بی نظمی و به هم ریختگی آرایش رشته ها، و تغییرات هیستوپاتولوژیک شامل افزایش سلول های موکوسی، برآمدگی اپی تلیوم تیغه ای، ادم تیغه ای به همراه افزایش فضای زیر اپی تلیال، چماقی شدن انتهای تیغه ها، هیپرتروفی سلول های اپی تلیال و هیپرتروفی تیغه ها، اتصال تیغه ها، پرخونی، تلانژیکتازی و نفوذ لوکوسیت بود. تغییرات مورفولوژیک در غلظت های بالا (40 و 80 میکروگرم بر لیتر) شامل به هم ریختگی شدید رشته ها و تجمع شدید دبری بر روی آنها بود. تغییرات هیستوپاتولوژیک در غلظت های بالا شامل هیپرتروفی و هیپرپلازی اپی تلیوم، نفوذ لوکوسیت، افزایش ضخامت رشته ها و تیغه ها، تلانژیکتازی و آنوریسم تیغه ای، افزایش سلول های موکوسی و سلول های کلراید، افزایش ترشح موکوس و ریزش اپی تلیوم بود. در بافت کلیه، غلظت های بالای جیوه منجر به ایجاد ضایعاتی نظیر بزرگ شدن گلومروس و کاهش (یا فقدان) فضای بومن، انسداد لومن لوله های ادراری، تورم ابری و دژنرسانس هیالن سلول های اپیتلیالی لوله ها، تجمع مواد زائد در برخی لوله ها و پیکنوز هسته برخی سلول های پوششی لوله های کلیوی شد. در غلظت کم جیوه نیز ضایعات کمی نظیر تجمع مواد زائد در برخی لوله ها و هیپرتروفی سلول های پوششی لوله ها مشاهده شد. در بافت روده، غلظت های بالای جیوه منجر به ایجاد ضایعاتی نظیر دژنراسیون و کندگی اپیتلیوم لومن روده ای، نفوذ لنفوسیت ها، خونریزی شدید، افزایش تراکم ماست سل ها و تورم راسی ویلی ها شد. در غلظت کم کلرید جیوه نیز ضایعاتی نظیر تحلیل موضعی و تورم راسی ویلی ها، نفوذ لوکوسیت ها و تراکم ماست سل ها در چین های روده ای مشاهده شد. با توجه به گزارش های متعدد از آلودگی خور موسی به فلز جیوه، به نظر می رسد که وجود ضایعات هیستوپاتولوژیک در ماهیان بومی این منطقه متداول باشد و احتمال می رود برخی از این تغییرات بتوانند به عنوان بیومارکر آلودگی جیوه مورد استفاده قرار گیرند؛ بنابراین پیشنهاد می گردد ماهیان منطقه به منظور بررسی میزان ضایعات هیستوپاتولوژیک تحت تاثیر آلاینده ها مورد پایش قرار گیرند.
زهرا میرباقری علیرضا ساری
تحقیق مورد نظر با هدف شناسایی گونه های غالب خرچنگ های منزوی منطقه بین جزرومدی محدوده خلیج چابهار طی یک دوره یک ساله 88-1387 اجرا شد . نمونه برداری به صورت 2 ماه یک بار(آبان 1387 تا شهریور1388 ) بااستفاده از کوادرات 5/0 ×5/0 به هنگام جزر کامل از 5 انجام گرفت. ایستگاهای انتخابی دارای بستر های متفاوت انجام شد.همچنین فاکتورهای غیر زیستی شامل : شوری (psu )،درجه حرارت (c0) ، ph و تعیین درصد ذرات خاک در هر گشت مورد بررسی قرار گرفته است. تغییرات زمانی ومکانی جمعیت خرچنگ های منزوی به از طریق آنالیزnmds و خوشه ای بررسی شد. تعیین میزان تراکم خرچنگ های منزوی بین ایستگاه ها و زمان های نمونه برداری با آزمون آنالیز واریانس وبکارگیری نرم افزار gmav5 مورد بررسی قرار گرفت. برای تعیین عوامل محیطی موثر در الگوی پراکنش جمعیت خرچنگ های منزوی از آزمون (canonicalcorrespondence analysis) ccaاستفاده شد.. تنوع گونه ای خرچنگ های منزوی با شاخص های تنوع simpson و margalef و همچنین شاخص یکنواختیhill مورد سنجش قرار گرفت. براساس نتایج بدست آمده،12گونه متعلق به 3 خانواده شناسایی شده است (6 گونه گزارش جدید از منطقه می باشد) که در این میان براساس شاخص پایداری نمونه diogeneses avarus، بیشترین فراوانی را به خود اختصاص داد. خرچنگ منزوی بر اساس ساختار و تراکم و پراکنش در ماه های مختلف نمونه برداری گروه های مجزایی را بر اساس عدم شباهت در جمعیتشان تشکیل دادند که معمولا گروه بندی میان ماه های گرم وسرد سال و همچنین پیش از مانسون و پس از مانسون بود. تغییرات زمانی و مکانی نشان داد که ایستگاه بندرچابهار – دریابزرگ ، در بین ایستگاه های مورد بررسی و آبان ماه، در خوشه ای کاملا مجزا از سایر ایستگاه ها و ماه ها قرار گرفته اند.آزمون cca، نشان داد که بیشترین فاکتور موثر بر الگوی پراکنش جوامع خرچنگ های منزوی شوری و شیب بستر می یاشد همچنین در این تحقیق صدف های مورد استفاده خرچنگ های منزوی مورد شناسایی قرارگرفت که از 28 خانواده بیش از50 تاکسون در حد گونه و جنس شناسایی شده است و یک نمونه خرچنگ های منزوی که از اسکلت مرجانی سخت استفاده شده کرده بود، مشاهده شد. گونه clibanarius. signatus با فراوانی نسبتا زیاد،در منطقه که از نظر اندازه قابل بررسی بود انتخاب شد و از لحاظ جنسی و ارتباط بین خرچنگ منزوی و صدف مورد استفاده آن ، مورد بررسی قرارگرفت . نتایج مشخص نمود که اختلاف معناداری بین جنس نر و ماده در صدف گزینی وجود نداشته و از توزیع نرمال برخوردار بودند و تمامی فاکتورهای زیست سنجی در ارتباط با گونه clibanarius. signatus و صدف مربوطه هبستگی معناداری را نشان داد.
آذین سبزیوند عبدالعلی موحدی نیا
بنزوآلفاپایرن (bap) از جمله هیدروکربن های آروماتیک چند حلقه ای است که سبب بروز آسیب های زیان باری چون سرطان و ایجاد جهش های ژنتیکی در موجودات می گردد. در این مطالعه، اثرات مخرب تزریق غلظت های مختلف bap بر پارامترهای بیوشیمیایی خون، نظیر میزان سطوح گلوکز و پروتئین کل پلاسما و سطوح آنزیم های کبدی همچون ast، alt و فعالیت erod به عنوان بیومارکرهای هشدار دهنده ی وجود آلاینده، در ماهیان شانک زرد باله (acanthopagrus latus) موجود در منطقه ی خور موسی مورد بررسی قرار گرفت. بدین منظور، 90 عدد ماهی شانک زرد باله از ایستگاه تحقیقاتی ماهیان دریایی بندر امام خمینی (ره) صید و در 6 گروه 15 تایی درون تانک های 300 لیتری به گنجایش 250 لیتر نگهداری شدند. به ماهیان هر تانک غلظت های مختلف 1، 5، 10، 20 میلی گرم bap به ازاء هر کیلوگرم وزن بدن ماهی به صورت درون صفاقی تزریق گردید. نمونه های خون در زمان های 12، 24، 48 و 168 ساعت پس از تزریق تهیه شد. سنجش سطوح آنزیم های ast و alt با استفاده از کیت های تشخیصی پارس آزمون و دستگاه اتوآنالایزر، سطوح گلوکز و پروتئین کل پلاسما نیز توسط کیت های تشخیصی پارس آزمون انجام گرفت. به منظور سنجش فعالیت erod، در زمان های 48 و 168 ساعت پس از تزریق، نمونه برداری از کبد صورت گرفت و جهت سنجش آن از دستگاه اسپکتروفلورمتر استفاده گردید. نتایج بررسی های حاضر نشان داد که با افزایش غلظت bap میزان فعالیت آنزیم های ast و alt، و نیز میزان گلوکز و پروتئین کل پلاسما بطور معنی داری افزایش پیدا می کند (p<0.05). که احتمالا دلیل این تغییرات قرار گرفتن ماهی شانک زرد باله در شرایط استرس ناشی از تزریق غلظت های مختلف bap و آسیب به سلولهای کبدی است. که باعث ورود آنزیم های ast و alt به درون جریان خون می گردد. نتایج این مطالعه حاکی از القاء فعالیت erod در اثر ورود سم به بدن ماهی است (p<0.05) که بیشترین میزان القاء ان 168 ساعت پس از تزریق 10 میلی گرم bap به ازاء هر کیلوگرم وزن بدن ماهی مشاهده شد و پس از آن، کاهش چشمگیری در القاء آن روئیت گردید که احتمالا دلیل آن را می توان به فعالیت بالای سیستم mfo در از بین بردن اثرت سمی bap و تجزیه ی آن مربوط دانست. در این پژوهش امکان استفاده از آنزیم های ast و alt به عنوان بیومارکرهای غیر اختصاصی آسیب به سلول های کبدی، سطوح گلوکز و پروتئین کل پلاسما به عنوان بیومارکرهای غیر اختصاصی وجود استرس در ماهیان و فعالیت erod به عنوان بیومارکر اختصاصی مواجهه ماهی با آلاینده ذکر شده است.
علیرضا نصوری نگین سلامات
به منظور بررسی میزان غلظت فلزات سنگین روی، مس، کادمیوم و سرب در منطقه بندر امام خمینی و خوریات اطراف آن، از پرنده کاکایی صورتی larus genei به عنوان بیواندیکاتور استفاده گردید. به این منظور نمونه گیری در دو فصل زمستان و بهار در 5 ایستگاه و در هر فصل تعداد 20 پرنده (12 ماده و 8 نر) به صورت تصادفی جمع آوری گردید. از بافتهای پر، کبد، کلیه و ماهیچه پرنده جهت تعیین غلظت فلزات سنگین نمونه برداری گردید. سنجش غلظت فلزات سنگین توسط دستگاه جذب اتمی gbt مدلsavantaa صورت گرفت. در بین فلزات، روی بیشترین و کادمیوم کمترین غلظت را در بین همه بافتها نشان داد. بر اساس نتایج بدست آمده از نمونه های فصل زمستان فلزات روی، کادمیوم و سرب در هر دو جنس نر و ماده در بافت پر بیشترین و در ماهیچه کمترین غلظت و در خصوص فلز مس بیشترین غلظت در کبد و کلیه و کمترین غلظت در ماهیچه مشاهده گردید. در فصل بهار در هر دو جنس نر و ماده فلزات روی و سرب در بافت پر بیشترین و در ماهیچه کمترین غلظت را دارا بودند و فلز مس بیشترین غلظت را در کبد و کلیه و کمترین غلظت را در بافت ماهیچه داشت. در هردو فصل زمستان و بهار بین وزن پرنده و غلظت فلزات سنگین همبستگی وجود نداشت. (p>0.05). در فصول زمستان و بهار در بافت ماهیچه پرنده ماده، اختلاف معنی داری بین غلظت فلزات روی و مس مشاهده نشد(p>0.05) و در خصوص سایر فلزات درکلیه بافتها اختلاف معنی دار وجود داشت(p<0.05). در پرنده نر برعکس پرنده ماده در بافت ماهیچه ، بین غلظت فلزات مس و کادمیوم اختلاف معنی داری وجود داشته (p<0.05) و در سایر موارد بین غلظت فلزات در زمستان و بهار اختلاف معنی داری مشاهده نگردید(p>0.05). غلظت فلز کادمیوم در کلیه بافت ها و مس و سرب در بافت ماهیچه از استاندار جهانی بالاتر بود.
زهرا سلیمانی علیرضا صفاهیه
خلیج فارس روزانه مقادیر زیادی از آلاینده های متفاوت را دریافت می کند و آلودگی آن یکی از مهمترین نگرانی های کشورهای حوزه خلیج فارس می باشد. در این تحقیق از تغییرات هیستوپاتولوژی کلیه و آبشش ماهی شانک زردباله و ماهی بیاح جمع آوری شده از خور موسی واقع در جنوب ایران و شمال خلیج فارس، جهت بررسی میزان تاثیر آلودگی منطقه بر آبزیان استفاده شد. مطالعات پیشین تجمع آلاینده ها در بافت های ماهیان این منطقه را نشان داده اند، اگرچه مشخص نبودکه این میزان آلاینده های تجمع یافته در بافت ها، بر روی سلامتی ماهیان موثر است. در این مطالعه 60 قطعه ماهی شانک زردباله و ماهی بیاح از پنج ایستگاه در خور موسی شامل :1)پتروشیمی 2)جعفری 3)اسکله نفتی مجیدیه 4)غزاله 5) زنگی نمونه برداری شدند (july 2010). انتخاب ایستگاههای نمونه برداری بر اساس نتایج مطالعات پیشین در ارتباط با میزان آلودگی های وارد شده به آنها انجام شد. نمونه های آبشش وکلیه ماهی شانک زردباله و ماهی بیاح جدا و به مدت 12 ساعت در محلول بوئن تثبیت شدند. سپس نمونه های تثبیت شده مراحل معمول تهیه مقاطع بافتی را طی کرده و درنهایت مقاطع تهیه شده، با هماتوکسیلین/ائوزین و pas رنگ آمیزی و توسط میکروسکوپ نوری بررسی شدند. تغییرات پاتولوژیکی مشاهده شده در بافت آبشش هر دو گونه عبارت بودند از: هیپرتروفی وهیپرپلازی سلول های اپیتلیالی، تلانژیکتازی و تجمع خون در مویرگ های تیغه ای، ادم تیغه ای، اتصال تیغه ها، بی نظمی تیغه ها و برآمدگی اپیتلیوم تیغه ای. تغییرات هیستوپاتولوژیکی موجود در نمونه های کلیه هر دو گونه شامل اتساع مویرگ های گلومرولی،کاهش فضای ادراری، افزایش تجمعات ملانوماکروفاژی، انسداد لومن لوله های ادراری و تورم سلول های اپیتلیالی لوله ها، دژنرسانس لوله ها و نکروز بود. شاخص تغییرات هیستوژاتولوژی (hai) بر اساس فراوانی ضایعات بافتی مشاهده شده در آبشش و کلیه هر دو گونه ماهی در هر ایستگاه تعیین شد. میزان hai هر دو بافت و هر دو گونه در ایستگاه پتروشیمی به طور معنی داری از سایر ایستگاه ها بیشتر بود (p<0.05)، که احتمالاً به دلیل آلودگی زیاد این خور به پسماندهای صنایع پتروشیمی و کارخانه کلرآلکالی مجاور آن می باشد. کمترین مقدار hai در خور زنگی مشاهده شد. در خور جعفری میزان hai ماهی شانک زردباله به طور معنی داری بیش از ماهی بیاح بود (p<0.05) که به نظر می رسد به دلیل آلودگی بیشتر آب خور جعفری باشد. از طرفی در خور مجیدیه میزان hai ماهی بیاح بیش از ماهی شانک زردباله بود. بر اساس تحقیقات پیشین میزان آلودگی رسوبات مجیدیه پس از خور پتروشیمی بیش از سایر خورها بوده و ار آنجاییکه ماهی بیاح، بستر زی می باشد بیشتر بودن hai آن منطقی به نظر می رسد .
نریمان اسدی مهران میراولیایی
هدف از انجام این تحقیق پایش غلظت هیدروکربن های آروماتیک حلقوی در رسوبات و بافت دوکفه ای saccostrea cucullata در سواحل استان بوشهر و مطالعه همبستگی شاخص های استرس اکسیداتیو با ترکیبات pahs در صدف مذکور در دو فصل تابستان و زمستان بود. آنزیم های کاتالاز، گلوتاتیون – s- ترانسفراز و شاخص پراکسیداسیون لیپیدی به منظور مطالعه اثرات آسیب های اکسیداتیو انتخاب شدند. مجموع غلظت 13 ترکیب pahs در رسوبات ایستگاه های مورد مطالعه در دامنه 4432-1187 نانوگرم بر گرم وزن خشک و در بافت دوکفه ای s.cucullata در دامنه 11123-7653 نانوگرم بر گرم وزن خشک اندازه گیری شد. براساس استاندارد های جهانی، آلودگی رسوبات این ایستگاه ها در استان بوشهر در دامنه زیاد و در بافت صدف در دامنه زیاد تا بسیار زیاد قرار داشت. بررسی فعالیت آنزیم کاتالاز نشان داد که این آنزیم همبستگی بالایی با محتوای pahs در بافت صدف دارد و احتمالاٌ می توان از ان به عنوان بیومارکر pahs در فرایندهای ارزیابی زیست محیطی استفاده کرد. نتایج این مطالعه همچنین نشان داد که شاخص پراکسیداسیون لیپیدی و سطح فعالیت آنزیم گلوتاتیون – s – ترانفسراز تحت تاثیر عوامل فصلی قرار داشته و به ترتیب همبستگی غیرمعنی دار و پایینی با pahs در بافت صدف دارند. از همین رو به نظر می رسد این دو فاکتور بیوشیمیایی، بیومارکرهای مناسبی برای ترکیبات pah در ارزیابی های زیست محیطی محسوب نمی شوند.
سهیلا زنگنه بیتا ارچنگی
امروزه همزمان با افزایش سریع جمعیت انسان صنایع متعددی در نواحی ساحلی جهان گسترش می یابند. بسیاری از این صنایع از قبیل کارخانجات، نیروگاه ها و پالایشگاه ها در فرآیند عملیاتی خود به آب فراوانی نیاز دارند که نتیجه استفاده از آب توسط این صنایع آلودگی آن به مواد گوناگون است حفاظت از محیط زیست در برابر آلودگی وظیفه ای سنگین است که حیات اجتماعی نسل حاضر ونسلهای آینده را تضمین می کند بنابراین توجه به سلامت اکوسیستم های آبی و کنترل آلاینده های در حال ورود به آبها ومطالعه تاثیر نامطلوب آلودگی بر موجودات زنده مسائل مهمی هستند که شایسته است مورد توجه بیشتری قرار گیرند. فلزات سنگین از آلاینده های پایدار و غیر قابل تجزیه بوده که قادرند به زنجیره های غذایی وارد شده وحتی در آبزیان تجمع نمایند به همین دلیل این عناص از مهمترین آلاینده ها ی اکوسیستم های آبی می باشند. برای حذف فلزات سنگین از آبها و پسابهای آلوده تا کنون روشهای متعددی پیشنهاد گردیده است که در بین آنها جذب زیستی یونهای فلز توسط میکروارگانیسم ها مناسبترین و کارآمدترین روش محسوب می گردد. منطقه خور موسی بدلیل وجود صنایع پتروشیمی به فلز جیوه آلوده است. در این پژوهش باکتری های مقاوم به جیوه و قادربه جذب زیستی از خور موسی به کمک رقیق سازی چند مرحله ای و کشت در محیط نوترینت آگار واجد غلظت های مختلف جیوه جداسازی و سپس با کمک تست های بیوشیمیایی و منابع باکتریولوژیکی شناسایی شدند. حداقل غلظت جیوه بازدارنده رشد این باکتری ها به کمک دستگاه اسپکترفتومتر با طیف نوری 600 نانومتر اندازه گیری شد. واکنش باکترهای مورد مطالعه به تاثیر فاکتورهای محیطی بر میزان جذب زیستی جیوه نیز در چهار مرحله زمانی 60 دقیقه ای به کمک دستگاه جذب اتمی سنجش گردید. نتایج نشان داد که 4 سویه b. pumlitis ، b. subtilis ،m. lutuse وp. aeroginosa مقاوم و جذب کننده غلظت های بالای جیوه می باشند از بین این باکتری های ذکر شده سویه p. aeroginosa با mic معادل ppm150 نسبت به سویه های دیگر مورد مطالعه مقاومت بیشتری نسبت به جیوه دارد. مطالعه شرایط بهینه رشد و عملکرد جذب زیستی جیوه توسط باکتری ها مشخص کرد که میزان جذب زیستی با افزایش دما ، ph ، کود اوره تا غلظت 5 در صدمیزان جذب زیستی جیوه را توسط کلیه باکتری های مورد مطالعه افزایش می دهد حال آن که افزایش شوری موجب کاهش عملکرد باکتری ها در جذب جیوه می گردد باکتری b. subtilis توانست با راندمان بالاتری جیوه را نسبت به سایرین از محیط جذب نمایند.
آذر حسین پور محمدباقر نبوی
چکیده گسترش روزافزون شهر ها و صنایع در سواحل دریاها با افزایش انوع آلاینده های زیست محیطی در دریا ها همراه است. فلزات سنگین به سبب سمیت، پایداری و تجمع زیستی از خطرناکترین آلاینده های اکوسیستم های دریایی شناخته شده اند. ماهی در سطوح بالای غذایی دریایی قرار دارد و تجمع فلزات سنگین در آن سبب تهدید سلامت مصرف کنندگان از جمله انسان می شود. در این مطالعه تجمع فلزات سنگین در بافت های ماهیچه، آبشش و کبد پنج ماهی خوراکی و تجاری بیاح (liza abu)، شبه شوریده (johnius belangerii)، گوازیم (nemipterus japonicas)، شورت (sillago sihama) و کیجار (saurida tumbil) منطقه بحرکان واقع در شمال خلیج فارس در محدوده شهرستان هندیجان بررسی شد. ماهیان مورد مطالعه از محل جمع آوری صید از صیدگاه بحرکان به طور تصادفی انتخاب شدند. بافت های ماهیچه، آبشش و کبد برداشت شده و پس از خشک شدن با استفاده از اسید نیتریک غلیظ هضم شده به حجم رسانده و غلظت فلزات سنگین درآنها توسط دستگاه جذب اتمی اندازه گیری شد. نتایج نشان داد غلظت فلزات سنگین آهن، روی، مس، منگنز، نیکل در بافت ماهیچه ماهیان این پژوهش به ترتیب در گستره 44/85-77/57 ، 27/52-09/35، 50/2-02/1، 04/3-80/1 و 58/4-50/2 میکرو گرم برگرم وزن خشک قرار دارد. همچنین غلظت فلزات سرب، کادمیوم و کروم در این بافت پایین تر از حد تشخیص دستگاه قرار داشت غلظت کادمیوم نیز در آبشش کمتر از حد تشخیص دستگاه بود در حالیکه بدلیل غلظت بسیار ناچیز فلزکروم در هیچ یک از بافت ها قابل اندازه گیری نبود. در مقایسه بافت های مختلف، کبد و آبشش تجمع بیشتری را نسبت به ماهیچه در خود نشان داد. غلظت فلزات سنگین در هرماهی منحصر بفرد بود و تجمع زیستی اختلاف معناداری را نشان داد (05/0>p)که نشانگر اختلاف گونه های مختلف در تجمع دادن این آلاینده ها میباشد. در هر گونه تجمع فلزات سنگین در میان بافت های مختلف اختلاف معناداری را نشان داد. در مجموع، در ماهی های دمرسال شبه شوریده، گوازیم، شورت و کیجار بافت کبد و در ماهی پلاژیک بیاح بافت آبشش بیشترین تجمع فلزات سنگین را نشان دادند. براساس نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین تجمع فلزات سنگین در بافت ماهیچه، با وزن و طول ماهی های مختلف، میان تجمع فلز نیکل با وزن ماهی گوازیم رابطه معناداری وجود داشت حال آنکه در سایر گونه ها و برای سایر فلزات چنین همبستگی دیده نشد. مقایسه غلظت فلزات سنگین در بافت ماهیچه ماهیان مختلف در مقایسه با استاندارد های بین المللی who، fao، maff، nhmrc وusfda نشان دهنده اطمینان ازسلامت آنها برای مصرف کنندگان بود. مقدار دریافت روزانه (edi) و مقدار دریافت هفتگی (ewi)، کمتر از استاندارد های تعریف شده بین المللی و بی خطر بودند. برآورد سیبل خطر نیز نشان دهنده ایمن بودن مصرف این ماهیان است (1>hq). کلمات کلیدی: تجمع زیستی، فلزات سنگین، ماهی، بحرکان، سلامت غذای دریایی
سیما سرمدیان حسین ذوالقرنین
موجودات زنده جهت فائق آمدن بر شرایط نامساعد محیطی نیازمند مکانیسمهای حفاظت سلولی از جمله بیان پروتئین های استرس هستند. متالوتیونین ها گروهی از پروتئین های استرس هستند که نقش مهمی در حفاظت سلولی در مقابل فلزات سنگین دارند. بیان این پروتئین ها در حضور غلظت بالای فلزات سنگین (به ویژه کادمیوم) به میزان زیادی القاء می گردد. بدلیل وجود منبع آلودگی فلز سنگین کادمیوم در منطقه بندر امام خمینی، پایش مستمر منطقه جهت حفظ کیفیت محیط زیست دریایی از اهمیت بالایی برخودار می باشد. لذا در دست بودن یک بیومارکر سریع و مطمئن برای پایش این آلودگی بسیار ضروری به نظر می رسد. این پژوهش در دو بخش میدانی و آزمایشگاهی انجام شد. مطالعات محیطی در تاریخ آذر ماه سال 1390 در 6 ایستگاه مختلف بندر امام خمینی به منظور تعیین ایستگاه های شاهد و آلوده انجام شد. جهت تعیین غلظت های تحت کشنده کادمیوم برای اویستر crassostrea sp.، ابتدا تست lc50 انجام شد. اویسترها با میانگین سایز 5 ±7/42 میلی متر در تیمار های 0، 2، 4، 8 و 16 میلی گرم در لیتر کادمیوم قرار گرفتند. تست مواجهه60 روز به طول انجامید و پس از اتمام آن، تست پاکسازی به مدت یک ماه انجام شد. طی دوره مواجهه و دوره پاکسازی نمونه برداری از اویسترها جهت سنجش mrna متالوتیونین و سنجش کادمیوم در بافت نرم انجام شد. سنجش بیان ژن با استفاده از real time pcr و به روش مقایسه ای انجام پذیرفت. نتایج نشان داد سنجش میزان دقیق آلودگی کادمیوم در منطقه از طریق سنجش آب و رسوب امکان پذیر نیست و بهترین راه تشخیص میزان آن در محیط، مطالعات پایش زیستی کادمیوم در موجودات زنده می باشد. تجمع کادمیوم در اویستر در مواجهه با غلظت های مختلف کادمیوم یک روند وابسته به دوز و زمان دارد و همبستگی بسیار بالا و معنی داری بین غلظت کادمیوم در محیط با بیان ژن متالوتیونین در اویستر وجود دارد (p<0.05). روند هماهنگ و همزمان تجمع زیستی کادمیوم و بیان ژن متالوتیونین در بافت نرم اویستر باعث گردید تا بیان ژن متالوتیونین به عنوان بیومارکری اختصاصی، دقیق و سریع مواجهه با آلودگی کادمیوم در سطح مولکولی مطرح گردد. تجمع کادمیوم در اویستر در غلظت های پایین به صورت خطی و در غلظت های بالا به صورت منحنی لگاریتمی (کاهنده) انجام می گردد. روند حذف کادمیوم از اویستر طی دوره پاکسازی نشان داد که اویستر مذکور کادمیوم را به دو شکل مختلف ذخیره پایدار و ذخیره ناپایدار در بدن انباشت می کند. همچنین یافته ها نشان داد به دلیل تأثیرپذیری فرآیندهای تغذیه و تنفس از نرخ فیلتراسیون در دوکفه ای ها، می توان از نرخ فیلتراسیون به عنوان بیـومارکر رفتاری مواجهه با فـلز سـنگین کادمیوم در سطح ارگانیسم استفاده کرد. با توجه به اهمیت بیوماکرها در ارزیابی سطح سلامت هر اکوسیستم و برآورد اثرات ثانویه آلاینده ها و ردیابی بیولوژیک آنها، پژوهش کنونی بیان ژن متالوتیونین را به عنوان یک بیومارکر مولکولی و نرخ فیلتراسیون را به عنوان یک بیومارکر رفتاری و سریع پاسخ در اویستر crassostrea sp.، به عنوان یک گونه ی تازه شناخته شده، معرفی می کند.
ناهید آل علی احمد سواری
در این تحقیق اثرات لایروبی بر کیفیت آب رودخانه اروند (حوزه خرمشهر) از لحاظ فاکتورهای فیزیکی شیمیایی و زیستی شامل ph، کلروفیل a، مواد مغذی (فسفر کل و نیتروژن کل) و اکسیژن محلول آب و فلزات کم مقدار (کبالت، کروم، منگنز، نیکل و وانادیم) در آب، رسوب و بافت ماهیچه ماهی بیاح مورد ارزیابی قرار گرفت. نمونه برداری از آب، رسوب و ماهی در 4 ایستگاه و در 4 مرحله انجام گرفت. مرحله اول نمونه برداری قبل از لایروبی، مرحله دوم در حین عملیات لایروبی، مرحله سوم یک ماه پس از لایروبی و مرحله چهارم 2 ماه پس از لایروبی انجام شد. نمونه های آب، رسوب و ماهی پس از آماده سازی و هضم به آزمایشگاه پتروشیمی ماهشهر انتقال داده شد و سنجش نمونه ها با استفاده از دستگاه icp انجام گردید. نتایج نشان داد اکسیژن محلول آب در ایستگاه های مورد لایروبی در مرحله خلال و بعد از لایروبی به طور معنی داری کاهش پیدا نمود (05/.p<). کدورت در ایستگاه های مورد لایروبی در مرحله لایروبی و مرحله 1 بعد از لایروبی افزایش معنی دار و چشمگیری داشت (05/.p<). ph برخلاف کدورت، در منطقه لایروبی شده در مرحله خلال و بعد از لایروبی کاهش معنی دار داشت. مواد مغذی (فسفر کل و نیتروژن کل) نیز در مراحل مختلف لایروبی اندازه گیری شد. فسفر هم در منطقه لایروبی شده و هم در منقطه شاهد، در مرحله بعد از لایروبی دارای افزایش معنی دار بوده است (05/.p<). نیتروژن نیز در مرحله خلال و بعد از لایروبی به طور معنی داری افزایش یافت. کلروفیل a در مناطق لایروبی شده در مرحله حین لایروبی به طور معنی داری کاهش یافت و در مرحله بعد از لایروبی 1 و 2 افزایش معنی دار در مقادیر کلروفیل a مشاهده شد (05/.p<). تمام فلزات سنجیده شده آب در این تحقیق در منطقه لایروبی شده در مرحله حین لایروبی به طور معنی داری افزایش می یابد (05/.p<) و پس از آن رو به کاهش می رود. مقادیر فلزات سنگین در رسوبات در مناطق لایروبی شده در مرحله حین لایروبی و بعد از لایروبی به طور معنی داری کاهش یافت. مقدار غلظت فلزات سنگین بافت ماهیچه ماهی بیاح در مرحله 1 و 2 بعد از لایروبی به طور معنی داری کاهش پیدا کرد (05/.p<). به طور کلی غلظت فلزات سنگین تحت تأثیر لایروبی تغییر می یاید. به این ترتیب که در حین عملیات در ستون آب افزایش می یابد ولی در رسوبات، بعد از لایروبی و برداشت رسوبات سطحی کاهش می یابد. در بافت ماهیچه ماهی بیاح نیز با توجه به تغذیه وابسته به کف این ماهی، تغییرات معنی داری مشاهده گردید که شامل کاهش غلظت فلزات مطالعه شده در زمان بعد از لایروبی می باشد.
بهاره قهرمانی سید محمد باقر نبوی نبوی
این تحقیق با هدف بررسی پخش و پراکنش عمودی ماکروبنتوزها در منطقه بحرکان انجام گرفت. در این مطالعه 5 ترانسکت و 10 ایستگاه در منطقه بین جزر و مدی بحرکان انتخاب شد و در هر ایستگاه 3 نمونه رسوب توسط کرر دستی از رسوبات برداشت شد. پس از الک کردن رسوبات و جداسازی نمونه های ماکروبنتوز نمونه های جمع آوری شده شمارش و به وسیله کلیدهای شناسایی معتبر شناسایی گردید و تراکم و پراکنش آنها مورد بررسی قرار گرفت. شاخصهای تنوع، غالبیت، ترازی و غنای گونه ای با استفاده از نرم افزار primer5 محاسبه شدند. نتیجه این بررسی شناسایی 32 گونه ماکروبنتوز متعلق به 3 گروه جانوری نرمتنان، فرامینیفراهای بزرگ جثه و پرتاران بود. گونه های ماکروبنتوز شناسایی شده مربوط به 25 جنس، 21 خانواده، 11 راسته، 5 رده و 3 شاخه بودند. رده شکم پایان بیشترین تعداد گونه را دربرداشتند(49درصد). از این رده مجموعاً 5 راسته caenogastropoda، cephalaspidea، sorbeoconcha، neogastropoda و truncatelloidea تشخیص داده شد. پس از شکم پایان دو کفه ایها فراوانترین ماکروبنتوز های منطقه مورد مطالعه را تشکیل می دهند (46 درصد). از رده دوکفه ای ها 3 تعداد راسته بنامهای arcoida و ostreoida و veneroida شناسایی شد. پس از نرمتنان فرامینیفرا فراوانترین گروه بودند (3 درصد). در این تحقیق دو رده از آنها به نامهای globothalamea و tubothalamea مورد شناسایی قرار گرفتند. گروه پرتاران ( با فراوانی 2 درصد) دارای تنها یک راسته در نمونه های موجود بود. از راسته مذکور سه خانواده به نامهای capitellidae، glyceridae و nephtydae شناسایی شدند. دو گونه دوکفه ای tellina sp. و شکم پا tornatina persiana گونه های غالب هر ایستگاه را تشکیل دادند. مطالعه پراکنش عمودی ماکروبنتوز نشان داد که موجودات ماکروبنتوز ممکن است در اعماق مختلفی بیشترین تجمع خود را داشته باشند. بیشترین تراکم موجودات ماکروبنتوز در عمق 12-4 سانتی متری رسوب وجود دارد. در عین حال فراوانی نسبی ماکروبنتوز در اعماق مختلف رسوب در ایستگاه های مختلف متفاوت است. محاسبه شاخص شانون برای ایستگاه های مختلف نشان داد که مقادیر این شاخص در همه ایستگاه ها بین 5/3-5/1 قرار گرفته که نشانگر محیط کم استرس می باشد. تنها در یک ایستگاه مقدار آن از 5/1 کمتر بود که بیانگر وضعیت استرس محیطی می باشد و علت آن احتمالا به گرمای شدید بر می گردد. مقادیر این شاخص در اعماق مختلف نسبتا ثابت بوده در ایستگاههای اول ترانسکتهای مورد مطالعه بین 6/1 تا 9/1 و در ایستگاههای دوم بین 7/1 تا 9/1 تغییر میکند. بررسی فاکتورهای فیزیکی و شیمیایی آب نشان داد که دما، شوری، اسیدیته و اکسیژن محلول در ایستگاه های مختلف اختلاف معنی داری نشان نداد.
شراره سواری بیتا ارچنگی
دریاها از منابع اصلی تأمین غذای بشرهستند و امروزه بدلیل شناخت ارزش غذایی بالای آن توجه جوامع به غذای دریایی بالارفته است. اکوسیستمهای آبی ساحلی به علت حضور آلاینده های ناشی از توسعه شهرهای ساحلی، استقرار صنایع متعدد، فعالیتهای کشاورزی و تردد کشتیهای تجاری در سواحل، به محیطهای آلوده از ترکیبات آلی و غیر آلی تبدیل شده اند. متیل جیوه از جمله این ترکیبات سمی می باشد که بافت مغز و سیستم عصبی را بیش از بقیه بافتها مورد تهاجم قرار داده و باعث اختلال آنزیمهای عصبی همچون استیل کولین استراز می شود. در راستای تشخیص وجود آلاینده ها در محیط زیست نشانگرهای زیستی مورد مطالعه قرار گرفته که نشان دهنده وضعیت مطلوب یا نامطلوب محیط زیست می باشند. خوریات ماهشهر به عنوان محیط آلوده به متیل جیوه در نظر گرفته شد. میزان این آلاینده در رسوب (14/2 تا 21/9 نانوگرم بر گرم) بیش از آب (74/1 تا 41/5 میکروگرم بر لیتر) و بافت مغز ماهیان ( 35/0 تا 18/1 نانوگرم بر گرم) بود. آلوده ترین خور، خور پتروشیمی و کم آلوده ترین خور ماری موس بود. میزان بیان ژن و فعالیت آنزیم استیل کولین استراز تحت تأثیر متیل جیوه می تواند به عنوان نشانگری از دسترسی زیستی بافتهای موجودات بویژه مخچه و سایر قسمتهای مغز باشد. میزان بیان ژن و فعالیت این آنزیم تحت تأثیر متیل جیوه در مغز بویژه در مخچه کاهش می یابد (میزان بیان ژن در مخچه از 37/0 به 001/0 مرتبه و میزان فعالیت آنزیم از 1637 به 736 واحد در لیتر کاهش می یابد). در بخش آسیب شناسی بافتی بیشترین میزان عوارض را در بالاترین غلظت و روز در معرض قرارگیری (غلظت 80 میکروگرم بر لیتر در روز 30) نشان می دهد. عوارض موجود شامل کاریولیز ونکروز سلولها، خونریزی و پرخونی بافتها، واکوئوله شدن و ادم می باشد. بیشترین میزان تخریب در بافت مخچه مشاهده می شود. در نهایت در این تحقیق آنزیم استیل کولین استراز را در مخچه به عنوان نشانگر زیستی متیل جیوه معرفی می کنیم.
دانیال یزدان پناه محمد علی سالاری علی آبادی
این مطالعه به منظور تعیین سطح ناپاکی رسوبات و حلزون thais savignyi جزیره خارگ نسبت به فلزات سنگین و همچنین بررسی امکان استفاده از این حلزون به عنوان پایشگر فلزات سنگین صورت گرفته است. نمونه برداری در ماههای شهریور و اسفند 1392 و از پنج ایستگاه صورت پذیرفت. نمونه ها به آزمایشگاه منتقل شدند و پس از خشک شدن و هضم توسط اسید با استفاده از دستگاه جذب اتمی شعله ای gbc مدل savantaa ? ساخت کشور استرالیا سنجش گردیدند. نتایج نشان داد که غلظت فلزات مس، روی، نیکل، سرب در رسوبات جزیره خارگ به ترتیب 8/2±5/35، 9/3±1/69، 6/2±6/42 و 3/2±7/31 میکروگرم بر گرم وزن خشک بود در حالی که مقدار فلز کادمیوم تشخیص داده نشد. میانگین غلظت فلزات سنگین مس، روی، نیکل، سرب و کادمیوم در بافت نرم حلزون thais savignyi به ترتیب 7/82±1/504، 2/15±5/152، 5/1±7/8، 6/7±8/32 و 2/3±6/14 میکروگرم بر گرم وزن خشک بود. همچنین غلظت این فلزات در بافت سخت حلزون به ترتیب 5/6±3/41، 9/1±5/21، 1±6/7، 6/2±9/30 میکروگرم بر گرم وزن خشک بود در حالی که مقدار کادمیوم تشخیص داده نشد. مقایسه نتایج بدست آمده با سایر مطالعات و استانداردهای موجود نشان داد که در رسوب غلظت کلیه فلزات سنگین کمتر از حد مجاز بود و در بین حد معین در سایر مطالعات قرار داشت در حالیکه در بافت نرم حلزون غلظت فلزات مس، نیکل، سرب و کادمیوم بالاتر از حد استاندارد بود. لذا حلزون توانایی قابل توجهی در تجمع دادن فلزات در بافت نرم خود دارد. همبستگی معنی داری بین غلظت فلز روی و سرب بافت سخت حلزون thais savignyi و رسوب وجود داشت ولی با توجه به اینکه دامنه تغییرات این فلزات اندک بود چندان قابل توجه به نظر نمی رسد. میزان تجمع فلز کادمیوم در بافت نرم بیشتر از مقدار آن در رسوب و بافت سخت بود. این تجمع و ناچیز بودن مقدار این فلز در رسوب نیز نشان می دهد که احتمالا بافت نرم این حلزون برای پایش فلز کادمیوم بسیار کارآمد می باشد ولی با توجه به آلوده نبودن رسوب به فلز کادمیوم، نیاز است که پژوهش های دیگری به منظور مطالعه همبستگی آن در منطقی که آلوده تر صورت پذیرد
مطهره محمدی علیرضا صفاهیه
پرتاران، گروهی از ماکروبنتوز ها هستند که به دلیل بالا بودن غنای گونه ای وتنوع بسیار زیاد در محیط های آبی و همچنین حضورشان در انواع بسترها و زیستگاه های دریایی و نقش آنها در زنجیره غذایی آبها، مورد توجه بسیاری از بوم شناسان در سراسر دنیا قرار گرفته اند. رسوبات، محل نهایی تجمع فلزات سنگین هستند و این عناصر بر روی فون کفزی دارای اثرات مستقیم و غیر مستقیم می باشند. به منظور تعیین پراکنش و تنوع پرتاران و تعیین غلظت فلزات در رسوبات، نمونه برداری از رسوبات منطقه بحرکان، طی چهار فصل از تابستان 86 تا بهار 87 صورت گرفت. نمونه های رسوب، از 5 ایستگاه مختلف و از ناحیه بین جزرومدی توسط گرب van veen گرفته شد. نمونه های مربوط به شناسایی پرتاران در محیط توسط فرمالین بافر تثبیت شدند و پس از شستشو و رنگ آمیزی در حد جنس و در مواردی گونه شناسایی گردیدند. سپس شاخص های تنوع، غالبیت، غنای گونه ای و یکنواختی برای آنها محاسبه گردید. به منظور سنجش فلزات سنگین نمونه های رسوب خشک شده توسط مخلوط اسید نیتریک و پرکلریک غلیظ، هضم شده و غلظت فلزات در آنها توسط دستگاه جذب اتمیunicam مدل 919 ، اندازه گیری گردید. نتایج حاصل نشان داد که پارامتر های فیزیکی - شیمیایی در ایستگاه های مختلف فصول متفاوت، نوسان چندانی نداشته اند. میزان مواد آلی در رسوبات منطقه بین 6/9 تا 21/9 درصد بوده است. رسوبات منطقه از نوع سیلتی – رسی تشخیص داده شد و از نظر دانه بندی، فقط تفاوت معنی دار بین ایستگاه های مختلف در فصل بهار مشاهده گردید. جامعه پرتاران منطقه عمدتاً شامل خانواده های، syllidae با 38% ، cossuridae با 18% و nephtyidae با 17% بوده است. پرتاران در فصل زمستان بیشترین و در فصل تابستان کمترین تراکم را داشته اند. تنوع و غالبیت پرتاران در ایستگاه های مختلف فصول پاییز، زمستان و بهار با یکدیگر اختلاف معنی داری نداشت. در حالیکه در فصل تابستان بیشترین تنوع در ایستگاهی که وسط منطقه نمونه برداری بود و کمترین غالبیت در ایستگاه نزدیک اسکله صیادی بحرکان مشاهده شد. بیشترین غنای گونه ای در ایستگاهc فصل تابستان و کمترین آن در ایستگاه نزدیک اسکله صیادی فصل پاییز مشاهده شد. ایستگاه e در تمام فصول در بین ایستگاه های دیگر دارای بیشترین یکنواختی بود. ترتیب غلظت فلزات در رسوب ایستگاه های مختلف در چهار فصل به صورت کادمیوم< مس< سرب بود. میانگین غلظت فلز مس در فصول بهار، تابستان، پاییز و زمستان به ترتیب 22/60 ، 22/55، 21/66 و 23/30 میکروگرم بر گرم بوده است. میانگین غلظت سرب نیز در فصول بهار، تابستان، پاییز و زمستان به ترتیب 53/65 ، 49/21 ، 43/61 و 60/48 میکروگرم بر گرم در تمام ایستگاه ها بوده است. همچنین در فصول بهار، تابستان، پاییز و زمستان غلظت فلز کادمیوم به ترتیب 1/94 ، 2/02 ، 1/92 و 2/13 میکروگرم بر گرم بود. غلظت این فلزات در فصل زمستان نسبت به بقیه فصول بیشتر بود. ایستگاهی که در مجاورت دهانه رودخانه زهره بود کمترین تراکم پرتاران را داشت. به احتمال زیاد، ورود آب شیرین از طریق رودخانه و ورود احتمالی آلاینده ها به این ایستگاه، از دلایل کاهش پرتاران بوده است. به علاوه این ایستگاه، بیشترین میزان فلزات سنگین را دارا بود. . همبستگی بین شاخص های اکولوژیک با غلظت فلزات سنگین در رسوبات نشان داد که غلظت مس با شاخص غالبیت، رابطه منفی و معنی داری داشته است. لذا، می توان استدلال کرد که افزایش غلظت این عنصر در ناحیه بین جزرومدی، می تواند منجر به افزایش تنوع این جانداران گردد. با توجه به ارزش شیلاتی این منطقه و حضور انواع آبزیان خوراکی در منطقه مخصوصاً میگوی صورتی و وابستگی تغذیه ای مستقیم یا غیر مستقیم این موجودات به بستر و همچنین با توجه به افزایش جمعیت و صنایع در اطراف این منطقه، مطالعه بر روی کفزیان آبزی در آن و پایش زیستی منظم فلزات سنگین، امری ضروری به نظر می رسد.
آرش شکوری پریتا کوچنین
شناسایی ترکیب و ساختار زیستی جوامع اکولوژیک از جمله اهداف اکولوژیستها در نواحی ساحلی است. بی مهرگان بستر از جوامع بسیار مهم در اکوسیستمهای دریایی بشمار می روند و با توجه به نقشی که در زنجیره غذایی، بازچرخش مواد و حتی بیوتوربیشن بستر دارند از اهمیت خاصی برخوردار می باشند. خیارهای دریایی جزو کفزیان مگافون می باشند و باوجود اهمیت اکولوژیک، اقتصادی و دارویی در زمره آبزیانی هستند که در آبهای ایرانی دریایی عمان بررسی نشده اند. جهت شناسایی گونه های موجود و بررسی مدلهای اکولوژیک در خصوص ساختار اجتماعات خیارهای دریایی این پروژه از تیرماه 1386 لغایت اردیبهشت ماه 1387 در نواحی زیر جزر و مدی قسمت شرقی خلیج چابهار در 4 ایستگاهِ بهشتی، هتل دریایی، کلانتری و سپاه صورت گرفت. در هر ایستگاه 4 کوادرات هر یک به مساحت 200 متر مربع (به ابعاد 20×10 متر) به روش غواصی اسکوبا بررسی شد. فاکتورهای محیطی اندازه گیری و خیارهای دریایی با روش استخراج اوسیکل های اپیدرمی و مشاهده و عکسبرداری توسط میکروسکپ شناسایی شدند. در این تحقیق 7 گونه خیار دریایی از راسته aspidochiritida مورد شناسایی قرار گرفتند. گونه های holothuria leucospilota،holothuria hilla، holothuria atra، holothuria arenicola، holothuria parva و holothuria pervicax متعلق به خانواده holothuriidae و گونه stichopus variegatus به خانواده stichopodidae تعلق داشته است. شوری، کدورت، دما و ph فاکتورهای محیطی هستند که بیشترین تاثیر را بر ساختار جامعه داشته اند. تغییرات تراکم بین فصول اختلاف معنی دار نشان نداده اما بین ایستگاهها در هر فصل، ایستگاه سپاه همواره دارای بیشترین تراکم بوده و با بقیه اختلاف معنی دار داشته است. بر اساس شاخص پایداری، گونه های h. leucospilota و s. variegatus جزو گونه های دائمی، گونه هایh. hilla و h. atra از گونه های رایج و گونه های h. arenicola، h. parva و h. pervicax جزو گونه های نادر می باشند. پراکندگی گونه های مشاهده شده بصورت تجمعی است. با توجه به محدودیت استفاده از تکنیک سریهای لگاریتمی و نیز توزیع لگ نرمال، غنای گونه ای بر اساس شمارش مستقیم گونه ها محاسبه شده است. بر این اساس ایستگاه بهشتی دارای بیشترین و ایستگاه هتل دریایی کمترین غنای گونه ای را داشته است. شاخصهای هتروژنیتی نشاندهنده تنوع پایین جامعه خیارهای دریایی در منطقه می باشد. هرچند که شاخص دوطرفه سیمپسون نسبت به سایر شاخصهای تنوع حساسیت بیشتری به گونه های نادر دارد اما بطور کلی بدلیل تنوع پایین و تعداد کم افراد در منطقه، هیچکدام از شاخصهای تنوع نسبت به دیگری برتری خاصی ندارند. ترازی محیطی در کل منطقه از نوسانات زیادی برخوردار نیست اما در بین ایستگاهها، ایستگاه سپاه در آبان 86 تغییر ناگهانی از خود نشان داده است. در این بررسی شاخص ترازی اسمیت و ویلسون(evar) نسبت به سایر شاخصها کارایی بهتری از خود نشان داده است. ایستگاههای بهشتی و سپاه بدلیل بیشترین غنا و تراکم، بیشترین شباهت را به یکدیگر و سایر ایستگاهها داشته اند. ایستگاههای کلانتری و هتل دریایی کمترین تشابه را به یکدیگر نشان داده اند. معیار شباهت بری-کورتیس یکی از مناسبترین شاخصهای شباهت در این بررسی بوده است.