نام پژوهشگر: سید حسین اطهری
سید محسن موسوی زاده جزایری سید حسین اطهری
چکیده: مسئله امامت نخستین معضل سیاسی بود که پس ازپیامبر اتفاق افتاد وموجبات ایجاداختلاف بین مسلمانان را فراهم آورد،زیراعده ای ازمسلمانان معتقد بودندکه پیامبر فرد خاصی رابرای امامت پس ازخود تعیین نکرده است،درمقابل عده ای دیگراعتقادداشتندکه پیامبر(ص)،امام علی(ع)رابرای جانشینی بعدازخودانتخاب کرده است. معتزله گروهی بودندکه درگرماگرم این کشمکش سیاسی واعتقادی ظهورکردندو کوشیدند تا با پرداختن به موضوع امامت سوالات مطرح عصرخودراپاسخ گویند.معتزله امامت را امری مدنی تلقی می کردند که بعد ازپیامبر برعهده مردم گذاشته شده است..معتزله نصب امام را براساس انتخاب و بیعت می دانستند ونص وجانشینی را تایید نمی کردند.همچنین بااهل حدیث که امامت استیلا را قبول داشتند اختلاف داشته واین گونه امامت را غیرمشروع می دانستند. البته ازدیدگاه معتزله همه افرادجامعه اسلامی صلاحیت شرکت درانتخاب امام راندارند وفقط برخی افرادخاص ،می تواننددرانتخاب امام مشارکت کنند..معتزله اولیه اعتقادی به انتخاب امام ازبین قریش نداشتندومی گفتند،هرکس که واجدشرایط مناسب خلافت باشد ازهر قوم و قبیله ای می تواند به خلافت برگزیده شود. اما اتفاقاتی که درقرون بعدی درجامعه اسلامی افتاد باعث تجدید نظر معتزله درعقیده آنها نسبت به مشروعیت امامت شد.درواقع تسلط جناح نظامی درقرون چهارم وپنجم هجری قمری برجهان اسلام باعث تقویت استیلا وتضعیف خلافت شد،از این رو معتزله به منظور حفظ خلافت ،به عقیده قریشی بودن امام گرایش پیدا کنند.دراندیشه معتزله بحث درباره مشروعیت،پیرامون انتخاب امام برمی گردد،چرا که درجهان اسلام همواره شخص امام برساختار سیاسی ارجحیت داشته است و اومحور اصلی حکومت بوده است.
محمد ابراهیم اسراری سید حسین اطهری
چکیده : از مسایل بنیادین در حوزه فلسفه سیاسی این است که سیاستمدار باید ابزاری اخلاقی برای رسیدن به هدف اتخاذ کند و به عبارتی هدف اخلاقی نمی تواند ابزاری غیر اخلاقی داشته باشد . این مساله در نزد اندیشمندان دوران کلاسیک یونان تا امروز مشهود است ، هر چند که در دنیای مدرن کم رنگ تر شده است . سقراط ، ارسطو ، افلاطون و اصحاب کلیسا در غرب و متفکران اسلامی در شرق به رابطه گسست ناپذیر این دو مقوله اعتقاد دارند . در غرب با آغاز عصر رنسانس زمینه گسست رابطه سنتی بین اخلاق و سیاست بوجود آمد که می توان ماکیاولی را مبدع این امر دانست . اما در شرق اسلامی سالها قبل از ماکیاولی اندیشمندی بنام روزبه معروف به ابن مقفع نظراتی در رابطه اخلاق و سیاست ارایه می دهد که او را پیشقراول این گسست معرفی می نماید . همانگونه که ماکیاولی نگاهی ابزاری به اخلاق دارد و از آن به نفع سیاست بهره می برد این امر در اندیشه ابن مقفع نیزمشهود است . با روش مقایسه ای در این پایان نامه ، شرایط و خصوصیات اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و فکری ماکیاولی و ابن مقفع مورد مقایسه قرار گرفته است . این دو متفکر قائل به گسست رابطه سنتی اخلاق و سیاست و اخلاقی متناسب با قدرت و سیاست و در جهت ، حصول حفظ و بسط ان می باشند . ایندو راه حل تضمین قدرت سیاسی را در استفاده از اخلاق متناسب با قدرت و سیاست می دانند
احمد علیزاده بلترک سید حسین اطهری
نظریه قرارداد اجتماعی بنیان فلسفی دولت را بیان می کند که براساس آن اصل حق الهی سلطنت پادشاهان جای خود را به اصل رضایت مردم برای شکل گیری حکومت ها می دهد. این نظریه در قرون 17 و 18 در اروپا برای تبیین چگونگی شکل گیری حکومت ها به کار گرفته شد. توماس هابز و جان رالز را باید از جمله اصحاب قرارداد دانست که هابز در قرن هفده و رالز در دوران معاصر تئوری قرارداد اجتماعی را به عنوان بنیادی برای بیان آراء و عقاید خود به کار گرفته اند اما علی-رغم این مبنای مشترک، تلقی آن ها از وضع اولیه (طبیعی/ نخستین)، روش و اهداف آنان متفاوت از یکدیگر بوده است. با توجه به این امر یعنی برداشت های متفاوت این دو متفکر از این تئوری یکی در جهت استفاده از این تئوری در جهت توجیه عقلانی شکل گیری دولت و دیگری در جهت ارائه بدیل مناسب تری از نظریه عدالت لیبرالی، با استفاده از روش مقایسه ای - هنجاری به بررسی اندیشه های این دو فیلسوف در جهت مشخص نمودن وجوه همانندی و ناهمانندی اندیشه هایشان پرداخته می شود. در همین راستا به توصیف آن ها از وضع فرضی و میزان فرضی یا واقعی بودن آن، قرارداد اجتماعی، هدف یا اهدافی که از طرح این تئوری دنبال می نمودند، وجوه لیبرالی اندیشه این دو فیلسوف، برداشت آنان از دو مقوله عدالت و امنیت و روش و نوع نگرش آن ها به انسان در قالب دو نوع قراردادگرایی کانتی و هابزی اشاره می شود.
حسن زرگری سنقز محسن خلیلی
در این پایان نامه بر پایه پژوهش کیفی و با بهره گیری از روش خوانش متن و و همچنین کاربست رهیافت عصبیت ابن خلدون به دلایل ظهور و سقوط دودمان قاجاریه پرداخته شده است. وی برای هر دولت عمری یکصد و بیست ساله (حدودا سه نسلی) در نظر می گیرد. هر دولت از پنج مرحله استقرار، خودکامگی، اوج قدرت، زوال و سقوط عبور می کند. و این همان نظریه ای است که به عنوان سیر تطور دورانی تاریخ از آن نام می برند. در این پایان نامه یازده متن تاریخ نگارانه شانزده سفرنامه داخلی و خارجی و چهارده متن خاطرات داخلی و خارجی مربوط به روزگار قاجار از منظر رهیافت عصبیت ابن خلدنی بازخوانی و باز تفسیر شده است.
لیلا دستغیب سید حسین اطهری
حوزه عمومی واژه ای نو در سپهر سیاسی به شمار می رود که از زمان عصر روشنگری مطرح گردید. دلیل اهمیت یافتن آن این است که امروزه، این حوزه به عنوان خاستگاه افکار عمومی بوده و بر حوزه سیاست اعمال نفوذ می کند. حوزه عمومی در غرب ابتدا در دربار پدید آمد و پس از انتقال قدرت از دربار به مردم، به جامعه منتقل گردید و حوزه عمومی سیاسی از بطن حوزه عمومی ادبی سر برآورد. روند شکل گیری، توسعه و تکامل حوزه عمومی در ایران متفاوت از غرب طی شده است. هر چند که در ابتدا، همزمان با پدید آمدن این حوزه در غرب، قهوه خانه های ایران در عصر صفوی پدیرای اقشار مختلف مردم بودند که در آن محیط به گفتگو، تعامل و نقد قدرت می پرداختند. با این حال ویژگی جامعه ایرانی شامل ساخت سیاسی (استبداد حاکم) ساخت اجتماعی (جامعه شبکه ای) ساخت اقتصادی ساخت فرهنگی (نظام مردسالار و بافت مذهبی) و حتی جغرافیای این سرزمین همه و همه باعث گردیدند تا حوزه عمومی در ایران مسیر دیگری را در پیش گیرد. در حوزه عمومی ایران تنها فضای موجود برای فعالیت زنان را دربار فراهم می کرد. هر چند که در زمان هرج و مرج-های سیاسی و آشوب های اجتماعی، زنان چارچوب و ساختار را شکسته و به صورت فعال در حوزه عمومی ظاهر می شدند. با این حال تحولات اجتماعی و انقلاب تکنولوژیکی و رسانه ای فضایی جدید را بوجود آورده که در آن حوزه عمومی ملی به حوزه عمومی جهانی تبدیل شده است. در این شرایط زنان با استفاده از رسانه های جدید چون اینترنت فراتر از ساختارها و محدودیت های سنتی اقدام به گفتگو و نقد قدرت در فضای مجازی می کنند. در این پایان نامه سعی شده است تا با استفاده از روش پیمایشی و طراحی پرسش نامه، چگونگی حضور زنان در شهر مشهد به عنوان بزرگ ترین کلان شهر مذهبی ایران مورد بررسی قرار گیرد. حضور زنان در حوزه عمومی تابع پارامترهای مختلفی است که مانند حلقه هایی متصل به یکدیگر وابسته بوده و بر هم تاثیرگذاشته و از هم تاثیر می پذیرند. از جمله می توان به ساخت مردسالار، بافت مذهبی، امنیت، تحصیلات، درآمد، شغل و ... اشاره کرد. پس از بررسی اطلاعات به دست آمده از تحقیق حاضر، چنین به نظر می رسد که حضور زنان در حوزه عمومی تابعی از ساخت مردسالار و بافت مذهبی حاکم بر شهر مشهد است.
سعیلا امان سید حسین اطهری
چکیده: در واکنش به استعمار کمپانی هند شرقی در سال 1858 مدرسه ای در هند و در شهر دیوبند توسط محمد قاسم نانوتوی و رشید احمد کنگوهی تا سیس شد و در آن مدرسه تعدادی از طلاب در رشته علوم دینی و خصوصاً فقه حنفی مشغول تحصیل گردیدند و از همین مدرسه زیر بنای مکتب دیوبندی شکل گرفت. ریشه این مکتب به شکست قیام مسلمانان هند در سال 1236 و انحلال رسمی حکومت گورگانیان و تسلط کامل انگلیس بر می گردد. علمای تراز اول در هند در بررسی علل شکست به این نتیجه رسیدند که توسل به جهاد بهترین راه حل می باشد بنابرین با تاسیس مدرسه دیوبند آموزش جهاد را برای آزادی دوباره هند در راس مواد درسی قرار دادند،و با اتحاد با حزب کنگره از هند یک پارچه حمایت می کردند.گرچه با جدایی پاکستان از هند مخالف بودند،اما یکی از سه پرچم برافراشته شده در آن کشور (1947 در زمان استقلال پاکستان) که نمایانگر آزادی و استقلال پاکستان بود توسط رهبران این مکتب بر افراشته شد . پیروان این آموزه در تمام نقاط پاکستان با داشتن مدرسه هایی توانستند در دولت از نقشی مهمی برخوردار باشند. آنچه که باعث شده تا دیدگاه این مکتب در شرایط کنونی تقویت و در سیاست های شبه قاره اثر بگذارد تحولات و اوضاع افغانستان بوده است که پیشینه آن به اشغال این کشور توسط ارتش اتحاد شوروی سابق برمی گردد که جهاد در این کشور مورد توجه قرار گرفت و مکتب دیوبندی که بر اساس تفکر ضد انگلیس و غرب متکی بود،اولویت خود را در جهاد افغانستان قرارداد و از طریق ایجاد مدارس مذهبی در پاکستان باآموزش گروه های مجاهدین و به خصوص طالبان نقش عمده ای را در تحولات این کشور به عهده گرفت. در این پژوهش به مسایل زیر پرداخته شده است.سیر تاریخی اندیشه مکتب دیوبندو اینکه چرا و در چه مقطع این مکتب سیاسی شد ؟ چگونگی ورود مکتب دیوبند و اندیشه های آن به کشور پاکستان و افغانستان و نیز بررسی رابطه این مکتب وجنبش طالبان ودر نهایت بر روی آموزه های سیا سی این مکتب و نقش آن در رادیکالیزه کردن جنبش های سیاسی – دینی در پاکستان و افغانستان تاکید شده است .
سید جواد حسینی نامی سید حسین اطهری
از دوران کلاسیک شکل گیری اندیشه سیاسی همیشه این سوال مطرح بوده است که چه رابطه ای بین سیاست و اخلاق می توان برقرارکرد. دیدگاههای مختلفی در این رابطه طرح شده است؛ عده ای به گسست بین اخلاق و سیاست معتقدند ولی در مقابل، افرادی هم اعتقاد دارند در حوزه سیاسی دست زدن به اقدامات غیر اخلاقی برای رسیدن به اهداف سیاسی ناپسند و مذموم است و باید اصول اخلاقی در سیاست رعایت شوند. در این پایان نامه ابتدا به بررسی دیدگاه ها درخصوص رابطه اخلاق و سیاست پرداخته و برآن بوده ایم تا با تبیین رابطه بین اخلاق و سیاست و با توجه به تأثیر آن دو بر سرنوشت سیاسی و سعادتمندی بشر، مفهوم اخلاق و سیاست و جایگاه آن دو را در اندیشه و عملکرد امام موسی صدر مورد تحقیق قرار دهیم. به همین جهت با تبیین بخشی از منظومه فکری او، نسبت اندیشه و سیره عملی ایشان را با صورت بندی های چندگانه رابطه اخلاق و سیاست سنجیده و نشان داده ایم که اندیشه و عمل وی در کدام یک از این گونه شناسی ها می گنجد و پاسخ ایشان به این رابطه چگونه بوده است. بر این اساس، وی جزو طرفداران رهیافت «پیوستگی اخلاق و سیاست» قلمداد شده و در اندیشه و عمل خود معتقد و ملتزم به نظریه «تبعیت سیاست از اخلاق» بوده است.
فهیمه عشرتی خلیل آباد سید اصغر کیوان حسینی
در تعاملات و برخوردهای جمهوری اسلامی ایران و آمریکا طیف گسترده ای از تهدیدات – که شامل مولفه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و بین المللی می باشد- نقش دارد. در حالی که اکثر اقدامات ایران موجب نگرانی آمریکا است، مسلماً در قلب این مسائل، دشمنی مداوم بین ایران و آمریکا نهفته است. در تمام این سال ها دولت آمریکا با تعریف ایران به عنوان تهدیدی فوق العاده برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا و همچنین امنیت جهانی، ممنوعیت ها و تحریم های مختلفی را جهت سرمایه گذاری و داد و ستد با جمهوری اسلامی ایران وضع کرده است. در واقع دولت و کنگره آمریکا بر این اعتقاد بودند که با قطع حمایت شرکت های غربی از ایران و ایجاد محدودیت برای ارتقاء و بهبود صنایع ایران از جمله صنایع نفتی، دولت ایران دچار مشکلات اقتصادی شدیدی خواهد شد و در نتیجه، زمینه تغییر در رفتار این کشور را فراهم خواهد ساخت. از این رو دولت مردان ایالات متحده همواره در صدد راهی بودند تا به گسترش دامنه تحریم و در نتیجه تحقق اهداف متصور دست یابند. چنانکه می توان گفت، تحریم های آمریکا علیه ایران از ابتدای انقلاب تا کنون به لحاظ سطح در سه گام پلکانی شامل: مرحله جنینی، انتقالی و سازمان یافته تقسیم می گردد. در مرحله جنینی شاهد تحریم های آمریکایی یک جانبه، در موضوعات تجاری و مبتنی بر فرامین اجرایی رئیس جمهور هستیم. در مرحله انتقالی، با تصویب قانون داماتو، تحریم های آمریکایی دوگانه فرامرزی (آن دسته از تحریم شرکت های خارجی که در ایران سرمایه گذاری داشته باشند) برای نخستین بار علیه ایران اعمال شد و به لحاظ ضابطه اجرایی، قوانین مصوب کنگره در کنار فرامین اجرایی رئیس جمهور بر شدت تحریم ها افزود. همچنین در این مرحله، تحریم های سرمایه گذاری به ویژه در حوزه نفت و گاز بر تحریم تجاری افزوده شد. در مرحله سازمان یافته، تحریم ها علاوه بر سطح یک و چندجانبه در عرصه نهادی و در قالب تحریم های بین المللی شورای امنیت به تصویب رسید. تمامی این روندها و فرآیندها حکایت از سیر سعودی تحریم ها به لحاظ گستره، ابعاد، عمق و شدت دارد. در این پژوهش با استفاده از تئوری تحریم از زاویه نگاه سازه انگارانه به توصیف و تحلیل روند صعودی تحریم ایران پرداخته خواهد شد.
مجتبی امراللهی سید حسین اطهری
قابوس نامه، اثر عنصرالمعالی متعلق به قرن پنچم هجری از جمله آثار بجای مانده از ایران پس از اسلام (دوران میانه) می باشد. قابوس نامه هرچند منحصراً در باب سیاست نگاشته نشده است، اما از آن جایی که چندین باب از آن، به موضوع حکومت و حکومت داری اختصاص یافته است، می توان برای آن، اندیشه سیاسیِ منظمی متصور شد. هدف ما در پژوهش حاضر نیز، بررسی و تحلیل این اندیشه سیاسی است. در واقع، ما با در نظر گرفتن مبدأیی برای شکل گیری اندیشه سیاسی در قابوس نامه (که همان جهان بینی دوانگارانه نام دارد)، تحلیلی معرفت شناسانه از مفاهیم بکار گرفته شده در اندیشه سیاسی قابوس نامه داشته ایم. یافته های این پژوهش نشان می دهد؛ تصوری که از قدرت سیاسی در قابوس نامه وجود دارد، منطبق با همان تصوری است که جهان بینی دوانگارانه خالق آن است. یعنی قدرت سیاسی، همچون جایگاهی است در سلسله مراتب هستی که به تصاحب کننده آن، حالتی قدسی یا همان فرازمینی اعطا می کند. در این میان، مشروعیت نظامِ سیاسیِ برآمده از چنین قدرتی نیز، مشروعیتی است مستقل از جامعه و البته درونی. درونی به این معنا که حاکم برای برقراری نظم اهورایی در جامعه انسانی، فارغ از خواست های جامعه، تنها نیاز به عنصری درونی دارد، که همان دادگری است. در نهایت حاکم یا همان نظام سیاسی، با قرار گرفتن در رأس جامعه، موجودیتی مستقل از جامعه پیدا کرده و جامعه را همچون کلیتی برای بازتاب مشروعیت درونی خویش در نظر می گیرد. در این جا، جامعه به جای آن که خود، پایه ای برای مشروعیت حاکم قلمداد گردد، تنها نقش بازتاب دهنده ی دادگری پادشاه را ایفا می نماید.
سید صدرا حسینی سید حسین اطهری
حملات نظریه ساختگرایی قرن بیستم فرانسه، سوبژکتیویسم قرن 18 و 19 را به جد زمینگیر کرد؛ چرخشی نظری از جایگاه سوژه به ساختارهای منقاد کننده سوژه. می توان به جرأت قرن بیستم را قرن افول جایگاه استعلایی سوژه نامگذاری کرد. میشل فوکو فیلسوف فرانسوی، خود از طلایه داران جریان ساختگرایی فرانسوی است. او تاریخ را موضوع مورد پژوهش خود قرار داد، اما نه به آن صورت که انتظار می رفت. دیرینه شناسی و تبارشناسی روش هایی بود که فوکو با بازتفسیر آن ها، تاریخ را از سیر حوادث و رویدادهایی پیوسته که از گذشته تا به امروز به دنبال یکدیگر آمده اند به مجموعه ای از رخدادهای یکه، پیشامدی و البته فارق از آگاهی عاملان تاریخی تبدیل کرد. هدف فوکو شکستن اسطوره هایی نظیر پیشرفت، قاعده مندی، عاملیت آگاه و ضرورت های تاریخی بود. به حق می توان او را در این راه موفق و یگانه دانست. اما با عطف نظر به نقدهایی که به جریان ساختگرایی شده است، می توان پی برد که انقیاد سوژه، به جبری عظیم بدل خواهد گشت و حذف عاملیت از سوژه همبسته بی کنشی محض است. این رساله قصد دارد با توجه به محور اصلی کار فوکو که در دو روش تبارشناسی و دیرینه شناسی خلاصه می شود و با در نظر داشتن نقدهایی که بر آثار فوکو نگاشته شده است، به نظریه ای در باب عاملیت در اندیشه فوکو دست پیدا کند. از این نظر این رساله پاسخی است به منتقدین فوکو که کار او را یکسره انقیاد و اسارت می پندارند. در این رساله نشان خواهیم داد که تاریخ نگاری فوکو با تکیه بر دو روش دیرینه شناسی و تبارشناسی، منجر به ظهور تاریخی خواهد شد که اصل پیشامدی و تکینه گی بر آن حاکم است. این پیشامدگی به ظهور مکانی مناسب برای عاملیت تاریخی منجر خواهد شد که اولا بر سوژه مبتنی نیست، ثانیا تاریخمند است، ثالثا امر جزئی را دغدغه خود می داند و رابعا قلب زمان حال را نشانه رفته است.
وحید بهرامی سید حسین اطهری
برای سامان دهی امر عمومی نیاز به تکنیک های قابل اجرا و مشروعی است که بتواند صورت اجرایی در جامعه پیدا کند. در این راستا ایرانیان باستان دارای الگوهایی از نظم دهی به قدرت می باشند، یکی از این تکنیک های اصلی سیاست در ایران باستان که در طول تاریخ ایران بارها بازتولید و تداوم داشته است، اندیشه فره ایزدی می باشد. این رساله با محوریت قرار دادن شاهنامه فردوسی که یکی از منابع اندیشه سیاسی ایران در متون باستانی و ادبیات فارسی به جای مانده از دوران کهن می باشند، سعی دارد این تکنیک ایرانی مرتبط با قدرت را مورد واکاوی قرار دهد. از این رو فرضیه ما بر این مبنا قرار دارد که روال مند نبودن مفهوم فرّه ایزدی، علت ایجاد ترس متقابل بین پادشاه و نخبگان سیاسی و در نتیجه روایی شورش، بحران جانشینی و نخبه کشی در مناسبات سیاسی قدرت در شاهنامه است. برای بررسی فرضیه، روش ما در پایان نامه ی حاضر، روش تفسیری متن محور می باشد. بنابراین نگاه ما فقط متوجه به متن و تفسیر آن خواهد بود و تلاش داریم با این روش خوانشی نوین و قرائتی متفاوت از این تکنیک پرکاربرد در سنت ایرانشهری ارائه دهیم و کنکاش کنیم که آیا فرّه دارای روال مندی قانونی و ضابطه کمی و عینی در شاهنامه هست یا خیر؟ بر این اساس در این پایان نامه کیفیت حکومت مندی از منظر تکنیک های فرهمندی و همینطور آسیب شناسی آن مورد واکاوی قرار می گیرد.
غضنفر تبریزنیا تبریزی سید حسین اطهری
پس از ظهور و حاکمیت طالبان در 1996 و ایجاد "امارت اسلامی"، شاهد تحولات مهم سیاسی، فرهنگی و... در افغانستان بودهایم. عوامل و متغیرهای متعدد تاریخی، فرهنگی، سیاسی و... در روند حیات طالبان از 1994 تاکنون نقش ایفاء نمودهاند که دو عامل اسلام گرایی و قومیت بیشترین تاثیر و نقش را داشتهاند. در این تحقیق دو متغیر قومیت و اسلام گرایی در روندشکل گیری طالبان طی مقطع 1994 تا 2014 مورد بررسی قرار میگیرد. فرضیه تحقیق این است که در روند تکوین و تداوم حیات طالبان، عنصر قومیت به منظور استیلای قوم پشتون در افغانستان بکارگیری شده و عنصر اسلام گرایی نقش ثانوی در راستای احیای هویت و سلطه این قوم ایفاء نموده است. از ابتدای ایجاد کشور افغانستان در 1747 توسط احمدشاه ابدالی تاکنون اندیشه تفوق قوم پشتون برسایر اقوام، نقش اصلی را در فراز و فرود تاریخ این کشور ایفاء نموده است. این قوم با اقداماتی از جمله حذف سایر اقوام از قدرت سیاسی، تغییر ترکیب جمعیتی مناطق مختلف و کوچ اجباری اقوام غیر پشتون، جعل تاریخ، ایجاد جنگهای داخلی و... توانسته است نقش محوری دراستیلای این قوم بر تحولات افغانستان داشته باشد. باتوجه به بررسیهای به عمل آمده عامل قومیت بیشترین تاثیر را برجنبش طالبان داشته است. حکومت طالبان در واقع نمادی از استیلای قوم پشتون در تاریخ معاصر این کشور و بخشی از استراتژی قوم پشتون برای احیای هویت، سلطه و تداوم حاکمیت خویش در افغانستان است.