نام پژوهشگر: محمدعلی توکل کوثری
لیلا شیخی محمدعلی توکل کوثری
علم از یک سو به عنوان یک ارزش و از سوی دیگر به عنوان پایه تغییر و تحولات و تمدن جدید در این رساله مورد بررسی قرار گرفته است. میزان و نحوه توزیع دانش علمی بسته به هویت اجتماعی و تاریخی آن، در هر کشوری متفاوت است و توجهی که به صورت حرفه ای یا عامیانه به علم میشود در میزان توسعه آن موثر است. هدف از طرح مساله «جایگاه علم در فرهنگ عامه» تبیین رابطه میان نگرش نسبت به دانش علمی با توسعه علمی و در نتیجه توسعه در سایر زمینه ها می باشد. سپس می خواهیم با مقایسه میان جایگاه علم و ارزشهای دیگر – دین و ثروت – میزان اهمیت هر یک را در بین عامه مردم به دست آورده و در نتیجه بازگو کنیم که فرهنگ عامه ایران – در مقایسه با سایر ارزش ها – تا چه حد دارای فاکتورهای موافق علم بوده و راه را برای رسیدن به تو.....
اسدالله فرجی معز محمدعلی توکل کوثری
موضوع مورد پژوهش دراین رساله شامل یازده فصل بدین شرح می باشد : توکویل، شومپیتر و وبر چشم اندازهایی در باب دموکراسی - دموکراسی و وابستگی عاطفی - ظهور تاریخی دموکراسی - دموکراسی و مبانی آن برابری و آزادی - غایات و مقاصد دموکراسی - دموکراسی وملازمات آن - توانایی های دموکراسی - دموکراسی تجدیدنظر شده - دموکراسی و سوسیالیسم - دموکراسی و بوروکراسی و مذهب .
عبدالمحمد کاظمی پور محمدعلی توکل کوثری
هدف از این رساله بررسی تغییر و تحولاتی است که در رابطه با موضوع " انقلاب در مارکسیسم قرن بیستمی ایجاد شده است . بررسی این موضوع، در جنب خود، کار دیگری را نیز ضروری می سازد، و آن بررسی رویکردها و نظرات مارکسیستهای قرن 20 در قبال جامعهء نوین سرمایه داری و جوامع جهان سومی است . باتوجه به نظرات مارکسیست های جدید، دریافته می شود که دیدگاههای آنان در قبال این گونه جوامع با دیدگاه مارکس فاصله ای جدی و عمیق دارد و همین امر موجب شده تا تئوری و تحلیل آنان از نقش " انقلاب " در چنین جوامعی،نیز دچار تغییر و تحول گردد . از آنجا که مفهوم "انقلاب " جایگاه مهمی در کلیت تئوری مارکسیستی دارد، (تا آنجاکه گاه مارکسیسم را " علم انقلاب " نیز نامیده اند)، شاید بتوان گفت که بررسی این مفهوم، میتوان به بسترهء اصلی تغییرو تحولات دیگری که درمارکسیسم به مثابه یک تئوری جامعه شناختی، بعمل آمده است دست یافت .
عبدالمحمد کاظمی پور محمدعلی توکل کوثری
چنین بنظر می رسد که سخن از نئومارکسیسم و انقلاب با نگاهی به نظرات سارتر و مارکوزه به پایان آمده است ؟ اما درواقع این آغاز سخن است . هنوز مطالب ناگفته بسیاری باقی مانده اند. نئومارکسیسم، دنیایی بحث و نظر را در خود جای داده که در اینجا صرفا" به اشاراتی کوتاه و گذرا بدان بسنده شد. در مورد انقلاب میتوان و باید بسیار بیش از این سخن گفت . سارتر و مارکوزه آثاری بسیار بیشتر و شاید مهمتر از آنهایی که در این نوشته بدانها اشارت رفت . نگاشته اند که از راه آنها می شد تا عمق مبانی فلسفی نظرات مختلف آنان رسوخ کرد. هر موضوع فرعی و هر عنوان درون فصلها، خود می توانست به موضوع یک فصل مستقل تبدیل شود. شرایط اجتماعی و تاریخی تغییر و تحول نظرات متفکرین مورد اشاره می توانست با جزئیات و ریزبینی بیشتر به بحث گذاشته شود و ... اینها همه مرزهای طبیعی بحث و امتداد طبیعی موضوع هستند اما مگر این امتدادها به جای معین ختم می شوند ؟ مگر غیر از این است که سخن از واقعیت هاست و واقعیت یک امر پیوسته و متصل است ؟ پس مرزهای طبیعی این بحث و هر بحث مرزهای کل واقعیت هستند و طبیعی استکه هیچ اثر و نوشته ای را تا این مرزهای واقعی نمی توان امتداد داد. ناگزیر مرزهایی مصنوعی به کار می آیند و چهارچوبی و قالبی تا واقعیت را در پرانتز بگذارند و آنرا قابل لمس و بررسی سازند. این نقیصه ای است طبیعی که در این نوشته و در هر نوشته دیگر نوجود دارد. هر دو متفکر مورد بحث در این رسالهء سارتر و مارکوزه . غیرانگلیسی زبان هستند و آثار خود را نخست به زبانهای دیگری - فرانسه و آلمانی نوشته اند هرچند بسیاری از آثار آنان بعدها به انگلیسی ترجمه شدند.