نام پژوهشگر: علی اصغر جعفرزاده
شلاله صانع زاده علی اصغر جعفرزاده
در این تحقیق ویژگیهای میکرومرفولوژیکی برخی از خاکهای آهکی انتخابی استان از جنوب اهر ( واقع در طول جغرافیایی بین "5/1800°47 تا "1/4905°47 شرقی و عرض جغراقیایی "2/626°38 تا "2/1127°38 شمالی ) با رژیم رطوبتی زریک و حرارتی مزیک و در ارتفاعی بین 1300 تا 1600 متر از سطح آزاد دریا ، از ایستگاه تحقیقات کشاورزی دیم مراغه در طول جغرافیایی 9°46 شرقی و عرض جغرافیایی 9°37 شمالی ، با رژیم رطوبتی زریک و حرارتی مزیک و در ارتفاع 1720 متری از سطح آزاد دریا مورد مطالعه قرار گرفتند. خاکهای مورد بررسی بر اساس ویژگیهای مرفولوژیک ، فیزیکی ، شیمیایی و کلید رده بندی 2006 در رده اینسپتی سول ، زیر رده زرپت ، گروه های بزرگ کلسی زرپت ، هاپلوزرپت و زیر گروه های تیپیک کلسی زرپت ، کلسیک هاپلوزرپت ، تیپیک هاپلوزرپت قرار گرفتند. در این خاکها مشاهدات میکرومرفولوژیک ، فرمهای مختلف کربنات کلسیم ثانویه و مکانیسم احتمالی تشکیل آنها را نشان میدهد. وجود ندولهای اکسید آهن در افقهای فوقانی احتمالاً ناشی از اشباع سطحی یا آب ماندگی سطحی و در خاکرخ 1 با ندولهای آهن در افق تحت الارضی به مقدار زیاد ، وجود آب زیرزمینی و شرایط اکسید و احیاء زیاد می تواند علت اصلی مطرح شود. ندولهای آهکی خاکرخها اکثراً پدوژنیکی است و تعدادی از اینها انتقالی از بالا و احتمالاً از طریق رسوبات وارد خاک شده اند. تعدادی از ندولهای آهکی ارثی با کمی تبلور مجدد یافته به رنگ قهوه ای بوده و دلیل این رنگ رسوب اکسیدهای آهن روی ندول به خاطر تمایل شدید اکسید آهن به کربنات میباشد . چون کربناتها منبع اکسیژن هستند آنها را اکسیده کرده و رسوب میدهند. در افقهای تحتانی تمامی خاکرخها شاهد تلقیح ماده آلی تجزیه شده به داخل خاک اطراف منافذ و تیره تر کردن رنگ خاک هستیم . در خاکرخ مراغه آمیختگی رس و ماده آلی به داخل درز و شکافهای خاک وارد شده و رگه های تیره ای را بوجود می آورد، دلیل این امر احتمالاً به خاطر ماده آلی غنی خاکرخ مراغه میباشد. وجود انواع کوتینگهای آهکی در افقهای پایینی خاکرخها اغلب ناشی از آبشویی کربنات و ته نشست آن در افقهای تحت الارضی میباشد ولی وجود کوتینگ در افقهای سطحی احتمالا در اثر انتقال بوده است. کوتینگ در اطراف منافذ بوجود آمده ولی بعداً بهمراه منفذ انتقال یافته است. وجود هیپوکوتینگها نتیجه رسوب سریع کربنات کلسیم در اثر مکش آب توسط ریشه بوده و یا احتمالاً به دلیل وجود کربنات زیاد در محیط و تجزیه مواد آلی تشکیل میشود. در خاکرخهای مطالعه شده در اهر پندانتها در افقهای بالایی ولی در خاکرخ مراغه در افقهای تحتانی مشاهده شدند و احتمالاً بدلیل تفاوت در مقدار بارندگیهاست که هر چه بارندگیها بیشتر باشد آب حاوی کلسیم در عمق بیشتری نفوذ میکند. در تمام خاکرخها پوشش رسی و جهت یابی رسی کمی ، در تعدادی از افقها مشاهده می شود و دلیل آن وجود آهک در تمام خاکرخها بوده ، در مناطق دارای آهک هیچ پوشش رسی مشاهده نمیشود ولی در مناطق تخلیه شده از آهک هم پوشش و هم جهت یابی رسی به مقدار فراوان مشاهده میگردد. آهک سوزنی شکل در تمام خاکرخها بغیر از خاکرخ 1 وجود دارد و این نوع آهک چه به صورت پرشدگی و چه به صورت کوتینگ در افقهای وسطی زیاد مشاهده میشود که دلیل آن احتمالاً فعالیت و وجود ریشه ها و یا هیفهای قارچی در این عمق و بیومینرالیزاسیون در داخل آنها میباشد.
حسین رضایی علی اصغر جعفرزاده
میکرومورفولوژی بعنوان شاخه ای ازعلم خاکشناسی، مکمل مطالع? پیدایش و رده بندی خاک می باشد که در این تحقیق نیز جهت بررسی های مربوطه از آن استفاده شده است. طی این بررسی پنج خاکرخ در اراضی تحقیقاتی کرکج با پوشش های گیاهی کلزا، ذرّت، یونجه، کاربری باغ سیب و پوشش گیاهی جنگلی سوزنی برگها (کاج) همراه با یک خاکرخ شاهد و بدون پوشش گیاهی در طول جغرافیایی 00و ْ46 الی 30و ْ 46 شرقی و عرض جغرافیایی 00و ْ 38 الی 15و ْ 38 شمالی جهت بررسی خواص میکرومورفولوژیکی حفر و تشریح گردیدند. پس از حفر و تشریح خاکرخ ها، نمونه های دست نخورده و دست خورده برای مطالعات میکرومورفولوژیکی و فیزیکوشیمیایی برداشته شد و پس از انجام آزمایش های فیزیکی و شیمیایی و تهیه برش های نازک، ویژگی هایی از قبیل خاکدانه ها، حفره ها و منافذ خاک، اجزای اصلی یا بنیادی معدنی و آلی، ریزساختارها، با میکروسکوپ پلاریزان مطالعه گردیدند. بررسی ها نشان داد که در کلیه خاکرخ ها از بالا به پایین وضعیت ساختمان خاک ضعیف می شود و این امر بیانگر حضور ریشه و اثر مثبت آن همراه با حضور مواد آلی بالا در این لایه ها نسبت به لایه های پایین در جهت خاکدانه سازی است. حضور حالت بدون ساختمان تکدانه و تفاوت در اندازه و شکل و فراوانی کانی ها در افق های زیرین تمامی خاکرخ ها در مقایسه با افق های فوقانی حاکی از آبرفتی و رسوبات رودخانه ای بودن خاکهای منطقه می باشد. در مقایسه پوششهای گیاهی مختلف و اثر آنها برساختمان خاک با توجّه به داده های حاصل از آزمایشهای شیمیایی و صور مشاهده شده در برشهای نازک در خصوص میزان مواد آلی و خاکدانه سازی و ساختمان به ترتیب در باغ سیب، درختان سوزنی برگ، ذرّت، یونجه و کلزا وضعیت مطلوبتری حاکم بوده و در مقایسه هر یک از این خاکرخ ها با خاکرخ بدون کشت وضعیت مطلوبتر در خاکرخ تحت کشت دیده می شود. با توجه به روند مشابه شاخص نسبت ذرات درشت به ریز در تمامی خاکرخ ها، این شاخص بعلت رسوبات ناشی از ته نشست های رودخانه ای در هر خاکرخ از بالا به پایین روند افزایشی نشان می دهد. همچنین مطالعه اثر ادوات خاک ورزی بر فشردگی خاک نیز نشان دهنده عمق متوسط 50 سانتیمتری خاک بعنوان حداکثر عمق فشردگی در خاکرخ های تحت پوشش های گیاهان زراعی بوده که وجود منافذ بهم خورده و بسته شده در لایه های سطحی می-تواند دلیلی بر تحت تأثیر قرار گرفتن آنها توسط این ادوات باشد. حضور پوشش ها و ندول های آهن و اکسیدهای آهن و منگنز در افق های مختلف حکایت از وجود آب و بروز شرایط اکسایش و کاهش است که با توجّه به کم بارش بودن اقلیم منطقه و عمیق بودن آب زیرزمینی علّت را می توان در عدم رعایت دورهای مناسب آبیاری دانست. شایان ذکر است که این وضعیت در خاکرخ های تحت کشت کلزا، یونجه، ذرّت بیش از خاکرخ های مربوط به درختان سیب و سوزنی برگ می باشد. پوشش های آهکی از جمله نمودهای خاکساختی کربناتی اند که در تشکیل آنها میزان دی اکسیدکربن ناشی از تنفس ریشه و تأثیر آن بر میزان انحلال و رسوب کربناتها از اهمیّت خاصی برخوردار است، لذا با توجه به این موضوع، نمودهای خاکساختی کربناتی در کاربری کلزا ، یونجه و ذرّت بیش از باغ سیب و سوزنی برگ کاج مشاهده می گردد. همچنین بر اساس خواص مرفولوژیکی و نتایج حاصله از تجزیه های فیزیکوشیمیایی، خاکهای منطقه در رده اینسپتی سول و در زیر رده زرپت (xerept ) قرار دارند و دارای رژیم حرارتی مزیک و رژیم رطوبتی زریک می باشند.
طرلان شیخاوندی علی اصغر جعفرزاده
طبق تحقیقات صورت گرفته اخیر اصلاح کننده های آلی در دو گروه طبیعی و مصنوعی در خاک باعث بهبود خصوصیات شیمیایی و فیزیکی خاک می گردد. بررسی های مختلف فیزیکی و میکرومورفولوژیکی نیز بیانگر تغییرات در مقاومت خاکدانه ها، خاکدانه سازی، تخلخل کل، توزیع اندازه منافذ و ساختمان خاک می-باشد. هدف از این تحقیق، بررسی اثر مواد اصلاح کننده طبیعی (لجن پتروشیمی، ورمی کمپوست و کود دامی پوسیده) و مصنوئی (پلی آکریل آمید آنیونی) برخصوصیات میکرومورفولوژیک خاک شامل الگوی توزیع اندازه منافذ خاک، خاکدانه ها، تخلخل کل و ساختمان خاک در یک خاک لوم شنی می باشد. بدین منظور نمونه برداری از30-0 سانتی متری یک خاک با بافت لوم شنی انجام گرفته که تیمارهای مقابل بر آن اعمال گردیده است:1و2 ) پلی آکریل آمید آنیونی 25/0 و 5/0 گرم به ازای هر کیلوگرم خاک هواخشک 3و4) لجن پتروشیمی 7/1 و 4/3 گرم به ازای هر کیلوگرم خاک هواخشک 5 و6) ورمی کمپوست 5/2 و 5 گرم به ازای هر کیلوگرم خاک هواخشک 7و8) کود دامی پوسیده 5/12 و 25 گرم به ازای هر کیلوگرم خاک 9) شاهد.غلظت های استفاده شده در تیمارها با توجه به بررسی منابع و هزینه اصلاح کننده ها انتخاب شده است. اعمال مواد اصلاح کننده در دو زمان 30 و 180 روز مورد مطالعه قرار گرفته و نتایج بدست آمده از بررسی تأثیر سطح مصرفی و زمان انکوباسیون نمونه ها بر تخلخل کل و توزیع اندازه منافذ در پلی اکریل آمید و لجن بیولوژیکی حاکی از تغییر عمده ا ی در تخلخل کل خاک در راستای تبدیل منافذ درشت ماکرو به منافذ متوسط مزو می باشد. خاکدانه سازی در هر دو سطح پلی آکریل آمید به تدریج بهبود یافته که سطح دوم در زمان 30 روز تأثیر بیشتری بر خاکدانه سازی داشته است. سطح اول لجن بیولوژیکی نسبت به سطح دوم آن تأثیر بیشتری را بر فاکتور خاکدانه سازی و بهبود ساختمان نشان می دهد، اگرچه تأثیر کلی این اصلاح کننده کمتر از سایر اصلاح کننده هاست. اثر ورمی کمپوست در جهت افزایش تخلخل کل از سطح اول 5/2 گرم به سطح دوم 5 گرم کاملا قابل تشخیص می باشد که زمان انکوباسیون تأثیر چشمگیری بر این روند نشان نمی-دهد. تأثیر هر دو سطح بر خاکدانه سازی و ساختمان مشابه بوده ولی سطح دوم تنها اندکی بیشتر بر بهبود خاکدانه سازی موثر به نظر می رسد. زمان نیز تأثیر مثبتی بر این روند بهبود داشته است. در طی افزایش کود دامی، سطح دوم کود دامی حاوی 25 گرم تأثیر بیشتری نسبت به سطح اول در تخلخل خاک نشان می دهد. شایان ذکر است که تغییرات مشاهده شده در سطح اول 5/12 گرم نیز بیشتر از تغییرات حاصل از دو سطح مواد اصلاح کننده دیگر می باشد. در این نوع اصلاح کننده توسعه یافتگی منافذ از وگ یا منافذ بسته گرد به سمت منافذ کانالی و صفحه ای یا افقی کاملا قابل مشاهده می باشد. افزایش کود دامی حتی در سطح اول آن تأثیر بیشتری نسبت به سایر اصلاح کننده ها را در پی داشته و این روند بهبود در پی تغییر مقدار ماده اصلاحی و زمان به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. اصلاح کننده ورمی کمپوست نیز در هردو سطح باعث افزایش در تخلخل کل، خاکدانه سازی و بهبود ساختمان خاک گردیده است. در پی مقایسه نتایج حاصل از این تحقیقات با نتایج حاصل از تحقیقات اصغری(1387) که به صورت کمی و بر اساس مطالعات در همان ستون های خاکی می باشد می توان شباهت ها و تناقض هایی قابل توجیه مشاهده نمود که به مواردی از آن اشاره می شود: 1- بر اساس نتایج بدست آمده توسط اصغری سطح دوم مصرفی اصلاح کننده های کود دامی و پلی اکریل آمید آنیونی بیشترین تأثیر را در ایجاد منافذ مزو در خاک داشته اند که تصاویر حاصل از بررسی برش های نازک زیر میکروسکوپ نیز نتیجه ای مشابه را در این تبدیل نشان می دهد. 2- همچنین لجن بیولوژیکی حداقل تأثیر را در افزایش تخلخل کل از طریق منافذ داشته که بررسی میکرومورفولوژیکی نیز موید این نتیجه کمی است. 3- نتایج ایشان حاکی از افزایش معنی دار منافذ مزو در محدوده 30 روز به 180 روز بوده و این تغییر در توزیع را نیز می توان در تصاویر میکرومورفولوژیکی مشاهده نمود. 4- بر اساس کاربرد پلی آکریل آمید نیز در زمان 30 روز، اختلاف در تغییرات بین دو سطح مصرفی معنی دار نبوده و در زمان 180 روز نیز این تغییرات تا حدی کاهش داشته، اگرچه در کل بیشترین افزایش در میانگین وزنی قطر خاکدانه هاگزارش شده است که بر اساس نتایج بدست آمده از مطالعات میکرومورفولوژیکی تأثیر متوسط پلی آکریل آمید آنیونی در سطح 25/0 گرم بر بهبود خاکدانه سازی قابل مشاهده می باشد که این روند در پی افزایش اصلاح کننده به 5/0 گرم پلی آکریل آمید آنیونی به طور نسبی افزایش می یابد. بدین ترتیب اختلاف چندانی بین دو سطح مصرفی دیده نمی شود. زمان انکوباسیون 30 روز تأثیر بهتری نسبت به زمان انکوباسیون 180 روز بر خاکدانه سازی داشته است که می توان دلیل این تناقض را ناشی از گذشت زمان و تأثیر این گذر زمان بر تجزیه میکروبی پلی آکریل آمید دانست. بر اساس نتایج این تحقیق انتظار می رود که کود دامی در هر دو سطح مصرفی 5/12 و 25 گرم بر کیلوگرم خاک هواخشک و ورمی کمپوست در دو سطح 5/2 و 5 گرم بر کیلوگرم خاک هواخشک تأثیر مثبتی بر خاکدانه سازی و ساختمان خاک داشته باشد. اگرچه تأثیر پلی اکریل آمید بر خاکدانه سازی نسبت به کود دامی و ورمی کمپوست کمتر به نظر می رسد استفاده از این اصلاح کننده به دلیل تعدیل منافذ خاک، هزینه کمتر، قابلیت انحلال در آب آبیاری، توانایی در اتصال ذرات که به پایداری در ساختمان منتهی می گردد، مقرون به صرفه می باشد.
احمد پاکپورربطی علی اصغر جعفرزاده
خاک به عنوان یکی از عوامل اصلی در تولید محصولات کشاورزی بایستی بر اساس اصول صحیح و علمی مورد استفاده قرار بگیرد تا بتوان از آن در تولید محصولات و به عنوان یک منبع پایدار در کشاورزی استفاده کرد و بهره-برداری نامناسب باعث تخریب آن می گردد. هدف این تحقیق استفاده از مدل almagra از سیستم تصمیم گیری میکرولیز برای ارزیابی کیفی تناسب اراضی پیرانشهر، پسوه و جلدیان برای آفـتابگردان، ذرت و سویا و مقایسه نتایج حاصله با روش پارامتریک (ریشه دوم) می باشد. مناطق مورد مطالعه به مساحت 37775 هکتار بین ?30 ْ36 تا?50 ْ36 عرض شمالی و?05 ْ45 تا ?25 ْ45 طول شرقی در استان آذربایجان غربی قرار دارند. بدین منظور، ابتدا گزارش قبلی مطالعات نیمه تفصیلی پیرانشهر مورد مطالعه قرار گرفت و سپس در برخی واحدها خاکها نمونه برداری شدند. پس از نمونه برداری تجزیه نمونه ها و تهیه داده های مورد نیاز مدل هایterraza وcervatana مناطقی با کمبود های بیواقلیمی ویژه و محدودیت های خاک و اراضی برای کاربری های کشاورزی مشخص شدند. در نهایت از مدل almagra برای ارزیابی کیفی تناسب اراضی و نرم افزار arcgis برای تهیه نقشه ها استفاده گردید. همچنین نتایج مدل almagra با نتایج روش پارامتریک ریشه دوم مقایسه و مناسب ترین روش ارزیابی کیفی تناسب اراضی برای محصولات سویا، آفتابگردان و ذرت ارائه گردید. براساس نتایج مدل terraza کشت دیم آفتابگردان، ذرت و سویا در منطقه توصیه نمی شود و نتایج مدل cervatana حدود 35/91 درصد اراضی دارای استعداد خوب تا عالی و حدود 65/8 درصد اراضی دارای استعداد متوسط تا خوب نشان داد که مهمترین محدودیت ها در رابطه با خاک، شیب و فرسایش بودند. با توجه به نتایج مدل almagra در اثر محدودیت های بافت، کربنات، عمق موثر، توسعه پروفیل زهکشی 21/10 درصد اراضی در کلاس مناسب (2s) و 79/89 درصد در کلاس نسبتا مناسب (3s) قرار گرفتند. مقایسه نتایج ارزیابی مدل almagra با روش پارامتریک (ریشه دوم ) نشان داد که مدلalmagra کلاس اراضی را نسبت به ریشه دوم مناسب تر برآورد می کند، چون: 1) مدل بر مبنای روش محدودیت ساده پایه ریزی شده، 2) مدل فقط شاخص خاک را در ارزیابی نظر گرفته است، بنابراین در مدل almagra بایستی فاکتور شاخص اقلیم در نظر گرفته شود. مقایسه دو روش بر مبنای عملکرد در منطقه نیز نشان داد که نتایج روش پارامتریک (ریشه دوم) نسبت به مدل almagra به واقعیت نزدیک تر و قابل اعتمادتر است چون برآورد میزان تولید محصول علاوه بر اینکه به نوع خاک و سیستم مدیریتی بستگی دارد به اقلیم نیز بعنوان اصلی ترین فاکتور رشد نیز بستگی دارد.
زهره تقی زاده علی اصغر جعفرزاده
: در این مطالعه مقایسه ارزیابی کیفی تناسب اراضی برای محصولات زراعی گندم آبی، ذرت و آفتابگردان در ایستگاه تحقیقاتی کرکج و منطقه مرند به ترتیب با وسعت حدود50 هکتار و 800 هکتار انجام گردید.هدف اصلی از این مطالعه ارزیابی کیفی تناسب اراضی بر اساس مدل almagra از سیستم میکرولیز و روشهایی از سیستم fao و مقایسه آنها با یکدیگر و نهایتا مقایسه نتایج حاصله با عملکرد واقعی محصولات انتخابی و گزارش مناسب ترین روش برای ارزیابی می باشد. برای کسب اطلاعات کافی،در همه قسمت ها، پروفیل ها مطالعه و پس از نمونه برداری، اراضی با استفاده از اطلاعات زمین نما،خاک و اقلیم و نتایج حاصل از تجزیه های فیزیکی و شیمیایی، ارزیابی و رده بندی خاک ها نیز انجام گرفت. نتایج نشان داد که اقلیم مناطق برای تیپ های بهره وری گندم آبی و ذرت در هر دو روش محدودیت ساده و پارامتریک کاملا" مناسب(s1) ، برای تیپ بهره وری آفتابگردان تناسب متوسط (s2) می باشد. همچنین کلاس تناسب خاک و زمین نما برای گندم آبی در منطقه کرکج با هر دو روش almagra و محدودیت ساده در کلاس تناسب متوسط قرار می گیرند و عوامل محدود کننده بافت و ساختمان هستند، ولی بر اساس روش پارامتریک در کلاس تناسب بحرانی (s3) قرار می گیرد. اراضی منطقه مرند با هر دو روش (محدودیت ساده و almagra) برای کشت گندم آبی در کلاس تناسب مناسب (s1)و متوسط (s2) قرار می گیرند و عامل محدود کننده در آنها بافت می باشد، در صورتیکه در روش ریشه دوم و با در نظر گرفتن حداقل محدودیت ها و ریشه دوم فاکتورها کلاس تناسب متوسط(s2) بدست می آید . محدودیت های خاک و زمین نما برای تیپ بهره وری ذرت اسیدیته و بافت می باشد که کلاس تناسب را تا تناسب متوسط در هر دو روش پایین آورده است ودر روش ریشه دوم کلاس تناسب تا درجه بحرانی (s3) تنزل می آید. در مورد آفتابگردان عوامل محدود کننده خاک و زمین نما به ترتیب ذرات درش تر از شن، عمق خاک و ph بالا می باشد که باعث کاهش تناسب اراضی و نتایج مشابه کلاس های تناسب برای ذرت در همه مدل ها می شود. برای تجزیه و تحلیل، نتایج ارزیابی با عملکرد واقعی مقایسه شده ونتایج نشان داد که کلاس های حاصل از عملکرد واقعی با کلاس ها تناسب حاصل از روش ریشه دوم بهتر از سایر روشهاست. بنابراین ارزیابی اراضی به روش محدودیت ساده و almagraدر مناطق مورد مطالعه کاملا" منطبق بر واقعیت نیست و نیاز به اصلاحاتی دارد.
ویدا منتخبی کلجاهی علی اصغر جعفرزاده
خاک قسمتی از شکل اراضی و زمین نما بوده و درک صحیح از لندفرم به شناسایی و فهم ژنز خاک کمک می کند، که در این راستا میکرومورفولوژی خاک در لندفرم های مختلف می تواند ما را در جهت نیل به این هدف رهنمون سازد. در این تحقیق تاثیر شکل اراضی مختلف بر خصوصیات میکرومورفولوژی خاک در چند واحد فیزیوگرافی در ناحیه ایاز دشت تبریز واقع در غرب این شهرستان بین َ9 °38 تا 12َ °38 عرض شمالی و °46 تا َ6 °46 طول شرقی، مورد بررسی قرار گرفته است. رژیم رطوبتی منطقه مورد مطالعه اریدیک ضعیف مایل به زریک و رژیم حرارتی مزیک بوده و ارتفاع آن از سطح آزاد دریا 1350متر می باشد. بدین منظور پنج خاکرخ در واحدهای فیزیوگرافی مختلف اراضی پست، دشت، دشت دامنه ای، دشت آبرفتی رودخانه ای و تپه انتخاب و از افق های مختلف آنها نمونه های دست خورده و دست نخورده جهت مطالعات فیزیکی، شیمیایی و میکرومورفولوژیک برداشته می شود. خاک های تحت بررسی بر اساس ویژگی های مورفولوژیک، فیزیکی و شیمیایی و کلید رده بندی 2010 در رده اریدی سول و اینسپتی سول و تحت رده های سالید، آرجید، کلسید و اورتنت و زیرگروه های calcic haplosalids، xeric natrargids، xeric haplocalcids و xeric torriorthent رده بندی شدند. همچنین مشاهدات میکرومورفولوژیکی تاثیر واحدهای مختلف فیزیوگرافی در تشکیل نمودهای خاکساختی را نشان داد. بر اساس مطالعه واحدهای فیزیوگرافی و فرآیندهای موثر در آنها نهشته ها و پوشش های رسی در خاکرخ های بالادست با وجود توسعه یافتگی کمتر در اطراف ذرات درشت مشاهده و ذرات و میکروکریستال های آهک در تمام خاکرخ ها پراکنده بوده و نشان دهنده جوان بودن خاک های مذکور می باشد. نسبت ذرات درشت به ریز (c/f) در خاکرخ های بالادست به علت جوان تر بودن و تاثیر کم فرایندهای خاکساختی، بزرگتر از خاکرخ های پایین دست بوده و ندول و اکسیدهای آهن و منگنز نیز در اکثر خاکرخ ها مشاهده می شود و خاکرخ های پایین دست دارای ریزساختار توسعه یافته تر مکعبی ولی خاکرخ های بالادست اکثرا فاقد ساختمان هستند. همچنین در خاکرخ شماره 2 با وجود افق btn و شرایط آرجلیک، به علت بالا بودن sar رس موجود بصورت پلی بین ذرات و در حالت پراکنده مشاهده می شود.
فرناز طهماسبی علی اصغر جعفرزاده
فرسایش آبی به عنوان یکی از مهمترین عوامل تخریب اراضی در مناطق مختلف دنیا شناخته شده است و حدود 1093 میلیون هکتار از اراضی جهان در اثر فرسایش آبی تخریب شده است (سابرامانیام و چیناپا 2002). شدت فرسایش آبی در کشورهای در حال توسعه آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی بین 30 تا 40 تن در هکتار در سال، و در کشورهای توسعه یافته آمریکا و اروپا بین 7 تا 13 تن در هکتار در سال است (پیمنتل و همکاران 1995) که شاهویی (1368) از روی نقشه فرسایش آبی با مقیاس 1:5.000.000 ایران که توسط fao تهیه شده است، درصد مساحت واحدهای مختلف را تفکیک نموده و میزان متوسط فرسایش کشور را بین 6 تا 30 تن در هکتار در سال محاسبه کرده است. یکی از فاکتورهای مهم در مدلهای برآورد فرسایش و رسوب، فرسایش پذیری خاک می باشد که به حساسیت خاک در مقابل عوامل فرساینده و کنده شدن و انتقال ذرات آن گفته می شود که توسط عوامل مختلف از قبیل بافت، ساختمان، میزان مواد آلی و نفوذپذیری خاک کنترل می شود (ویشمایر و اسمیت 1978). در راستای تخمین دقیق تر فرسایش خاک محققان تلاش کرده اند که دریابند میزان فرسایش خاک با کدامیک از خصوصیات خاک همبستگی بالایی دارد.
یونس گروسی علی اصغر جعفرزاده
با توجه به پیامد های زیانبار فرسایش در تخریب و کاهش حاصلخیزی خاک، جهت حفاظت آن و کاهش میزان فرسایش در هر منطقه نیاز به شناخت درست این پدیده و همین طور عوامل موثر بر آن میباشد. یکی از این عوامل مهم و موثر در فرسایش خاک، فرسایش پذیری آن می باشد که به خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و مینرالوژیکی خاک و روش های مدیریتی بستگی دارد و هدف از این تحقیق بررسی اثر نوع کانیهای رسی بر میزان فرسایش پذیری خاک می باشد. بنابراین یازده خاک از خانواده های مختلف دشت تبریز بررسی شده توسط احمدی انتخاب و نوع و میزان نسبی کانی های رسی موجود در هر خاک به روش کیفی و نیمه کمی تعیین شد. در روش کیفی مشخص گردید که اکثر خاک ها، حاوی مخلوطی از کانی های ایلیت، اسمکتیت، کوارتز، کائولینیت و کلریت (اولیه و ثانویه) می باشندو همچنین با استفاده از بررسی نیمه کمی مقدار نسبی هر کانی مشخص گردید که در خاک ها با میزان فرسایش پذیری بالا به طور معمول کانی انبساط پذیر اسمکتیت به مقدار زیاد بوده، ولی در خاک ها با میزان فرسایش پذیری پایین، دارای مقادیر زیادی از کانی های کوارتز، ایلیت و کائولینیت می باشند. همچنین از طریق بررسی ضریب همبستگی بین کانی های رسی با فاکتور فرسایش پذیری ارتباط مثبت و معنی دار با اسمکتیت و یک ارتباط منفی و معنی دار هم بین کانی کوارتز و فاکتور فرسایش پذیری بدست آمد. با توجه به نتایج بدست آمده می توان به رابطه خطی (k_i=735323.79+45427.913 smectite r^2=0.76) بین فرسایش پذیری و نوع کانی ها بر اساس رگرسیون چند متغیره گام به گام نیز اشاره کرد، همچنین از خواص فیزیکی و شمیایی، مقادیر رس،شن، سیلت، درصد اشباع، میزان آهک، مواد آلی، ph و sar نیز می توانند مقادیر فرسایش پذیری را تحت تأثیر قرار دادند و بین فاکتور فرسایش پذیری و میزان رس، درصد اشباع و sar همبستگی مثبت و معنی دار در سطح یک درصد مشاهده شد، در صورتی که درصد سیلت، وکربنات کلسیم معادل و ph همبستگی مثبت و معنی داری در سطح پنج درصد می باشد و همچنین میزان شن همبستگی منفی و معنی داری در سطح 1 درصد با فاکتور فرسایش پذیری دارد. بنابر این بر اساس مطالعه کلیه فاکتورها در فرسایش پذیری می توان نتیجه گرفت که نوع و میزان کانی های رسی هم از جمله عوامل مهم و تاثیر گذار بر میزان فرسایش پذیری خاک می باشند و بایستی در مدیریت خاک ها مد نظر قرار گیرند.
لیلا جهانبازی علی اصغر جعفرزاده
در این تحقیق ویژگی های کانی شناسی و مورفولوژیکی خاک های دشت تبریز مطالعه و تأثیر شکل اراضی بر ویژگی های ذکر شده مورد بررسی قرار گرفت و رده بندی خاک ها نیز انجام شد. برای انجام این مطالعه 5 خاکرخ در شکل های اراضی: تپه، دشت دامنه ای، دشت آبرفتی رودخانه ای، دشت آبرفتی دریاچه ای و اراضی پست حفر و رژیم رطوبتی و حرارتی بر اساس یافته های قبلی مشخص گردید. از واحد تپه به سمت اراضی پست افزایش مقدار رس، کربن آلی و cec، عمق سالوم و کاهش ذرات درشت تر از شن بهمراه تغییر کلاس بافتی نشان دهنده تکامل بیشتر خاک های واقع در پایین دست شیب نسبت به بالا دست شیب می باشد که این امر تأییدکننده نتایج مورفولوژیکی به دست آمده می-باشد، به طوری که تپه با منشأ مواد مادری ماسه سنگ و مارن های الوان و عمق سالوم کمتر در رده انتی سول قرار می-گیرد و سایر لندفرم ها با منشأ مواد مادری آبرفتی و عمق سالوم بیشتر در رده اریدی سول قرار می گیرند. تجزیه های مینرالوژیکی حاصله از پراش پرتو ایکس، نشان داد که کانی های رس شامل: ایلیت، کائولینیت، کلریت منبسط شونده، کلریت، اسمکتیت و کوارتز می باشند. به نظر می رسد که شکل اراضی بر کلریت تأثیر گذاشته است. طبق نتایج آنالیز نیمه کمی مقدار نسبی کانی های رس تحت تأثیر شکل اراضی قرار گرفته اند. نتایج نشان می دهد که مقدار نسبی بیشتری از ایلیت، کلریت و کوارتز در تپه در مقایسه با سایر شکل های اراضی یافت می شود. مقدار اسمکتیت در تپه کمتر از سایر شکل های اراضی می باشد که نشان دهنده خاک باتکامل کمتر در تپه می باشد. در نهایت خاک های تحت بررسی بر اساس کلید رده بندی (2010) در رده های aridisol و entisol، زیر رده های calcids, argids, salids, orthent ، گروه های بزرگ haplocalcids, natrargids, haplosalids, torriorthent زیر گروه های xeric haplocalcids, natrargids, gypsic haplosalids, xeric torriorthent xericقرار گرفتند.
پریسا باقری سفلی علی اصغر جعفرزاده
حضور پوششهای رسی در شیبهای رو به شمال موید حضور رطوبت بیشتر و تبخیر کمتر آب میباشد کهباعث حرکت رس از افقهای بالایی به افقهای تحتانی شده است. با توجه به توسعهیافتگی ریزساختار در افقهایسطحی خاکرخهای رو به شمال، منافذ در این افقها از نوع وگ بوده، در صورتیکه منافذ خاکرخهای رو به جن وباز نوع بستهشده مرکب میباشد. نسبت بین ذرات درشت و ریز در افقهای مختلف خاکرخ های رو به جنوب، بزرگتر بوده که دلیل این امر هوادیدگی کمتر ذرات خاک میباشد و همچنین حضور افق کلسیک با بی فابریک این خاکرخها دلیل قابل قبول بر عدم وجود رطوبت کافی و انتقال آهک در آنها می - b کریستالیتیک در افقهای باشد. اما در خاکرخهای رو به شمال، بیفابریک کریستالیتیک وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد در افقهای تحتانی حضور دارند. ظرفیت تبادل کاتیونی خاک که یکی از شاخصهای مهم در تکامل میباشد، در شیب های رو به شمال از مقدار نسبی بالاتری برخوردار میباشد و میانگین آن در شیبهای رو به شمال و رو به جنوب به 16 سانتیمول بار بر کیلوگرم خاک است. این نتایج نیز میتواند موید نتایج میکرومرفولوژیک / 20 و 58 / ترتیب 2 در ارتباط با خاکهای متکامل شیبهای رو به شمال، هوادیدگی، تکامل و کانیهای اسمکتیت باشد. .
مهدی جعفری نیا فرزین شهبازی
یکی از مهمترین منابع اطلاعاتی برای ارزیابی وضعیت حاصلخیری خاک، نقشه های حاصلخیزی خاک منطقه مورد مطالعه می باشد. تهیه این نوع نقشه ها به روش معمول به دلیل نیاز به تعداد زیاد نمونه و آزمایش های شیمیایی و فیزیکی پرهزینه بوده و عملاً در سطوح وسیع بسیار مشکل است. ازجمله راه های حل این موضوع بهره گیری از علم زمین آمار است که قادر به ارائه مجموعه وسیعی از تخمین گرهای آماری به منظور برآورد ویژگی های موردنظر در مکان های نمونه برداری نشده با استفاده از اطلاعات حاصل از نقاط نمونه برداری شده می باشد. ارزیابی وضعیت حاصلخیزی خاک بخشی از منطقه میرآباد به وسعت تقریبی 68/362 هکتار واقع در بخش غربی جلگه سولدوز میان شهرهای نقده و اشنویه (استان آذربایجان غربی) هدف این تحقیق می باشد. بدین منظور تعداد 65 نمونه با فواصل منظم شبکه بندی300 ×300 متری از عمق 30-0 سانتی متری سطح خاک تهیه شد. غلظت نیتروژن کل، پتاسیم، فسفر، روی، آهن، منگنز، مس قابل جذب و برخی ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک مانند بافت، ec، کربنات کلسیم معادل، ph، cec و کربن آلی اندازه گیری شدند. در این تحقیق برای بازبینی داده ها و بررسی نرمال بودن توزیع آن از نرم افزار spss و برای محاسبه و ترسیم نیم تغییرنما، برازش مدل های نظری و میان یابی به روش کریجینگ و وزن دهی معکوس فاصله، از نرم افزار +gs استفاده شد. نتایج بهترین مدل، با توجه به داشتن کمترین خطای معیار تخمین و حداکثر دقت، در محیط gis وارد و نقشه توزیع مکانی هر کدام از عناصر غذایی بر اساس مقادیر غلظت های بحرانی در 5 کلاس تهیه شد. نتایج نشان داد که منطقه مورد مطالعه فاقد محدودیت شوری بوده ولی دارای کمی قلیائیت می باشد. نیتروژن کل و فسفر قابل جذب به ترتیب در 91/37% و 28/66% اراضی کمبود نشان می-دهد. بررسی های بیشتر در مورد عناصر کم مصرف نشان داد که 61/72 درصد از اراضی با کمبود روی، 65/18درصد اراضی با کمبود آهن و 02/8 درصد اراضی با کمبود منگنز مواجه است. همچنین به منظور تعیین چگونگی تغییر این عناصر و ویژگی های فیزیکی و شیمیایی در نظام های مختلف کاربری اراضی (زراعت، باغ سیب و مرتع) آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در 3 تیمار و 5 تکرار انجام گرفت. تجزیه واریانس نمونه ها نشان داد که در بین کاربری های مختلف از نظر نیتروژن، پتاسیم و مواد آلی تفاوت معنی داری در سطح احتمال 5 درصد وجود دارد و مقایسه میانگین ها با آزمون lsd نشان داد که غلظت نیتروژن، پتاسیم و مواد آلی خاک در کاربری مرتع بیشتر از دو کاربری دیگر می باشد.
زهرا دیبایی علی اصغر جعفرزاده
چکیده شدت های متفاوت بارش حرکت ذرات و فرسایش خاک را تحت تاثیر قرار داده و باعث تخریب و و تشدید فرسایش خاک و تغییرات در ویژگی های مختلف اعم از فیزیکی، شیمیایی و میکرومورفولوژیک می شود. موادآلی، سیلیکات ها، ذرات رس و در برخی از خاک ها آهک و اکسید های آهن و آلومینیوم نقش سازنده ای در فرآیند تجمع وتثبیت ذرات خاک دارند. بنابراین عامل های پیوندی ذرات بهم به دو دسته غیر آلی (رس های سیلیکاته، کربنات ها، اکسید ها و سزکوئی اکسیدها) و آلی (مواد هومیکی، ترکیبات هومیک- اکسیدها، ریشه ها، محصولات فرعی میکروبی و ...) تقسیم می شوند. بر این اساس در این بررسی 5 نمونه خاک از 5 منطقه مختلف و از بین چهل و یک نمونه انتخابی جهت بررسی ضرایب فرسایش پذیری و تاثیر عوامل پایداری خاکدانه ها بر فرسایش پذیری بین شیاری توسط محمدزاده (1390) به وسیله شبیه سازی باران تحت تاثیر 3 شدت بارش متفاوت 20، 37 و47 میلی متر بر ساعت انتخاب گردید. این شدت ها مطابق با حداکثر شدت بارندگی نیم ساعته با دوره های بازگشت25، ،50 و 100 ساله استان آذربایجان شرقی می باشد که توسط وزیری (1363) به روش فیشر برآورد شده است. میزان رواناب و رسوب ایجاد شده ابتدا در زمان های 1،3،6 و 10 دقیقه پس از شروع بارش و سپس هر پانزده دقیقه یک بار اندازه گیری شده و منحنی میزان تولید رواناب در طول زمان رسم گردید. در هر زمانی که شدت تولید رسوب به حالت پایدار می رسید، آن زمان به عنوان مدت زمان تداوم بارندگی در نظر گرفته شد. حداکثر مدت زمان آزمایش که تولید رسوب در همه خاک ها به حالت پایدار می رسید 90 دقیقه بوده و بنابراین تداوم بارش در تمامی آزمایش ها 90 دقیقه انتخاب شد که در بعضی از آن ها تولید رسوب در 30 دقیقه نیز به حالت پایدار می رسید. لذا با توجه به انتخاب 5 نوع خاک و 3 شدت بارندگی در مجموع 15 بار شبیه سازی باران صورت گرفت؛ بعد از خروج آب ثقلی و از بین رفتن شرایط اشباع خاک به کمک جعبه های کوبیانا نمونه هایی تهیه و جهت بررسی تأثیر شدت های متفاوت بارش بر فابریک و خواص میکرومورفولوژیک خاک به آزمایشگاه منتقل و در هوای آزمایشگاه خشک گردید. بعد از هوا خشک شدن نمونه ها، اشباع و سخت سازی آن ها انجام و برش های نازک جهت تفسیر فابریک و خواص میکرومورفولوژیک به کمک روشهای میکروسکوپی تهیه خواهد شد. در نهایت با بررسی برش های نازک تأثیر شدت های متفاوت بارش بر فابریک و خواص میکرومورفولوژیک خاک طبق نظرات ارائه شده توسط بالوک و همکاران و استوپس مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت.
فریدا امیریان علی اصغر جعفرزاده
افزایش جمعیت و محدودیت اراضی قابل کشت در دهه های اخیر، موجب توجه بیشتر به افزایش تولید در واحد سطح و ارزیابی تناسب اراضی شده است. برای ارزیابی کیفی و کمی تناسب اراضی روش های مختلف حداکثر محدودیت، پارامتریک استوری و ریشه دوم و اخیراً روش مبتنی بر منطق فازی، مورد استفاده قرار می گیرند. روش های کلاسیک ارزیابی تناسب اراضی، بر خلاف روش فازی، قادر به بیان ماهیت پیوسته خصوصیات خاک نبوده ولی بر اساس بررسی منابع استفاده از مجموعه های فازی در مطالعات ارزیابی تناسب اراضی نسبت به روش های کلاسیک، می تواند به درک بهتری از آن منجر شود. در این مطالعه از نظریه مجموعه های فازی، برای ارزیابی تناسب اراضی محصولات آفتابگردان، ذرت، کلزا و گندم استفاده و نتایج به دست آمده با روش های فائو مقایسه گردید. منطقه مطالعاتی در شرق مرند در محدوده جغرافیایی 55 23 °38 تا 59 28 °38 عرض شمالی و 16 49 °45 تا 12 57 °45 طول شرقی واقع شده است و با توجه به وسعت و شرایط متفاوت در منطقه 6 پروفیل از بین پروفیل های شاهد در مطالعه قبلی، انتخاب، تشریح و نمونه برداری گردیده و پس از انجام آزمایشات فیزیکی و شیمیایی، با استفاده از کلید رده بندی خاک 2010، رده بندی و در رده اینسپتی سول قرار گرفتند. پس از جمع آوری اطلاعات اقلیمی، زمین نما و خاک، ارزیابی کیفی و کمی (aez) تناسب اراضی به روش فائو و فازی انجام گرفت. ضریب همبستگی بین شاخص اراضی و عملکرد مشاهده شده آفتابگردان، ذرت، کلزا و گندم در سطح منطقه، برای روش مبتنی بر نظریه مجموعه های فازی به ترتیب 709/0، 931/0، 617/0 و 787/0بوده و در مقایسه با روش فائو (به ترتیب با ضریب همبستگی 605/0، 736/0، 300/0 و 610/0) بیشتر می باشند، که نشان دهنده دقت و پتانسیل بالای کاربری روش منطق فازی نسبت به روش های کلاسیک ارزیابی تناسب اراضی می باشد. این امر ناشی از قابلیت منطق فازی در بیان ماهیت پیوسته فرآیندهاست و موید تحقیقات قبلی در این زمینه می باشد. نتایج به دست آمده در مورد گوجه فرنگی بیان گر عدم کارایی روش aez در ارزیابی کمی این محصول در منطقه مرند بوده و مطالعات فائو در آسیای شرقی را تأیید می نماید. همچنین در این تحقیق برای تعیین خاک های همگن از روش های خوشه بندی، خوشه-بندی فازی و شبکه عصبی کوهنن استفاده گردید، که طبق نتایج، روش خوشه بندی فازی نسبت به دو روش دیگر بهتر قادر به تعیین خاک های همگن می باشد. بنابراین نتایج در هر سه روش نشان دهنده همگن بودن واحدهای اراضی پروفیل- های شاهد شماره 1 و 5 می باشد، که از این ها می توان برای تکمیل اطلاعات اراضی با استفاده از خاک های همگن با اراضی مورد نظر، استفاده نمود.
محمد جواد وحیدی احمد فاخری فرد
تغییر کاربری اراضی یکی از فاکتورهای مهم در تغییر جریان هیدرولوژیک، فرسایش حوضه آبخیز و انهدام تنوع زیستی می باشد. بنابراین، می توان با اطلاع از روند تغییرات کاربری اراضی در راستای هدایت اکوسیستم به سمت تعادل قدم برداشت. داشتن آمار و اطلاعات بهنگام، لازمه مدیریت صحیح عرصه های طبیعی می باشد که داده های سنجش از دور می توانند به عنوان جایگزینی مناسب برای داده های ثبت نشده و مربوط به گذشته مانند داده های کاربری اراضی و تغییرات آن در دوره های زمانی مختلف مورد استفاده قرار گیرد و به عنوان اطلاعات پایه برای دیگر مطالعات به کار روند. در این تحقیق، تغییرات کاربری و پوشش اراضی ناشی از افزایش جمعیت و فعالیت های انسانی در حوضه های آبخیز لیقوان و هروی با استفاده از تحلیل تصاویر ماهواره ای چند زمانه از جمله تصویر ماهواره لندست mss سال 1976، tm سال 1989، etm+ سال های 2000 و 2010 مورد بررسی قرار گرفت. تکنیک طبقه بندی نظارت شده با استفاده از روش حداکثر شباهت به کمک داده های معتبر زمینی انجام و شاخص نرمال شده تفاضلی پوشش گیاهی (ndvi) و مقایسه پس از طبقه بندی جهت شناسایی تغییرات محیطی در فاصله زمانی سال های 1976 تا 2010 انجام شد. نتایج ndvi کاهش تراکم پوشش گیاهی را در طول زمان نشان داد که این کاهش عمدتاً ناشی از افزایش نواحی مسکونی، جاده سازی، زراعت دیم بدون مدیریت و تبدیل مراتع متراکم به ضعیف (چرای بیش از حد) می باشد. بررسی روند تغییرات جمعیت روستاهای هروی، بیرق، لیقوان و سفیده خوان نشان داد که تغییرات جمعیت با تغییرات کاربری و پوشش اراضی مطابق بوده و مهاجرت روستاییان بین سال های 1979 تا 1986 نقش مهمی را در تغییرات کاربری و پوشش اراضی حوضه آبخیز مورد مطالعه ایفا کرده است. در حوضه آبخیز هروی، بر اساس شیب روند منحنی های جرم مضاعف بارش-رواناب و رواناب-رسوب سالانه و ماهانه (در حالیکه ماهانه فقط درما ه های آوریل، می، ژوئن و جولای مطالعه شده است) به غیر از دوره 1989-1977، در تمامی دوره ها شیب نسبت به دوره قبل از خود افزایش یافته است. این نتایج با تغییرات کاربری اراضی و مهاجرت روستاییان بین سال های 1979 تا 1986مطابقت کامل دارد. همچنین، نتایج اولیه حاصل از نقشه های تراکم ndvi حوضه آبخیز هروی نشان داد که اراضی فاقد پوشش گیاهی به استثنای دوره 1989-1976، در دیگر دوره ها از 1976 تا 2010 افزایش یافته است که این نتایج نیز با تغییرات جمعیت در حوضه آبخیز مطابقت دارد. در حوضه آبخیز لیقوان، در تمامی دوره های مورد بررسی شیب روند منحنی های جرم مضاعف بارش-رواناب و رواناب-رسوب افزایش یافته است، زیرا مساحت مناطق مسکونی از سال 1976 تا 2010 افزایش یافته که این افزایش در دوره 2010-2000 شدت بیشتری داشته است. همچنین، مراتع ضعیف و زراعت دیم از سال 1976 تا 2010 به طور مداوم افزایش و مراتع متراکم کاهش یافته است. مقادیر ضریب رواناب و شاخص تلفات در رویدادهای مختلف بارش-رواناب لحظه ای در حوضه های آبخیز لیقوان و هروی نشان داد که در رویدادهای همزمان، ضریب رواناب حوضه آبخیز هروی بیشتر از لیقوان می باشد (در حالت میانگین ماهانه و سالانه ضریب رواناب لیقوان از هروی بیشتر است)؛ در حالیکه، شاخص تلفات حوضه آبخیز هروی کمتر از لیقوان است. این نتایج می تواند به دلیل نفوذپذیری کمتر حوضه آبخیز هروی (خصوصاً در قسمت های خروجی حوضه) باشد که ناشی از گسترش کاربری های مسکونی، معدن (از سال 2000 به بعد)، جاده و دیگر کاربریهای غیر طبیعی است. در این تحقیق، با استفاده از تفکیک زیرحوضه های مختلف، تغییرات مکانی مشخصه های خاک (بافت خاک و میانگین قطر ذرات)، فیزیوگرافی (میانگین شیب)، سرعت پتانسیل خروجی، پوشش و کاربری اراضی (شماره منحنی رواناب) زیرحوضه ها مورد بررسی قرار گرفت. در این رابطه، تعداد 10 زیرحوضه در منطقه مورد مطالعه بر اساس آبراهه های تغذیه کننده جدا و وضعیت فرسایش و رسوب در آن ها از طریق منحنی جول استورم بررسی شدند و به طور مقایسه ای فرسایش پذیری آن ها طبقه بندی گردید. در نهایت، بر اساس مشخصه های مذکور زیرحوضه ها، مدل رگرسیونی برای پیش بینی میانگین اندازه قطر ذرات رسوب ارائه گردید. نتایج داده های پیش بینی شده میانگین قطر ذرات رسوب از طریق ضریب راندمان مدل نش ساتکلیف با داده های مشاهداتی مورد مقایسه قرار گرفت و این ضریب حدود 996/0 محاسبه گردید که حاکی از صحت و قدرت پیش بینی بالای مدل ارائه شده است. همچنین، r2 مدل 994/0 می باشد که نشان دهنده قابل قبول بودن نتایج حاصل از مدل است. نتایج تحقیق حاضر می تواند به عنوان یک مدل برای دیگر مناطق در حال توسعه و اطلاعات پایه برای تحقیقات بعدی مورد استفاده قرار گیرد.
فرهود سیارکی علی اصغر جعفرزاده
خاک در شرایط ژئومرفولوژیکی مختلف، دارای ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و میکرومرفولوژیکی متنوع خواهد بود. تفاوت در ویژگی های میکرومرفولوژیکی می تواند شامل بی فابریک، الگوی پراکنش وابسته یا ارتباطی، نسبت ذرات درشت به ریز، ساختمان، منافذ و نمودهای خاکساختی باشد. هدف از این تحقیق بررسی ویژگی های میکرومرفولوژیک خاک در لندفرم های مختلف می باشد. برای این موضوع با استفاده از نقشه توپوگرافی در منطقه خواجه، سه خاکرخ در لندفرم های تپه، دشت سیلابی و پدیمنت حفر و بر اساس راهنمای تشریح پروفیل خاک سازمان نقشه برداری آمریکا تشریح شد. با توجه به رژیم رطوبتی اردیک ضعیف و رژیم حرارتی مزیک در منطقه، خاک های تحت بررسی بر اساس کلید رده بندی 2010در رده اریدی سول، تحت رده های کلسید و جیپسید، گروه های بزرگ هاپلوکلسید و کلسی جیبسد و زیرگروه های زریک هاپلوکلسید، پترونودیک کلسی جیبسید و زریک کلسی جیبسید رده بندی شدند. بررسی برش های نازک نشان داد کهدر خاکرخ های مورد مطالعه بی فابریک عمدتا از نوع کریستالیتیک و در افق های غیر آهکی از نوع منقوطه ای وپراکنش وابسته یا ارتباطی افق های سطحی و تحت الارضی به ترتیب انولیک و پورفیریک بسته یا باز بوده، در حالیکهریز ساختار افق های سطحی گرانولار و در مواردی وگی و در افق های تحت الارضی از نوع مکعبی زاویه دار و یا بدون زاویه می باشد.نتایج نشان داد که سالوم خاکرخ تپه نسبت به بقیه ضخامت کمتری داشته که دلالت بر تکامل کم این خاکرخ دارد.مشاهدات میکرومرفولوژیک خاکرخ1 (پدیمنت) موید حضور پوشش های آهکی عمدتا به صورت اسپاریت در توده زمینه رسی بوده و رنگ قهوه ای متراکم با ساختمان توسعه یافته، حاکی از تکامل نسبی این خاکرخ نسبت به خاکرخ های دشت سیلابی و تپه( 2 و 3 ) است. خاکرخ2 به دلیل متاثر بودن از رسوبات رودخانه ای و آبرفتی، ذرات و قطعات درشت تر و همچنین خاکدانه سازی ضعیف تر ناشی از اضافه شدن رسوبات در زمان های کوتاه و عدم وجود زمان لازم جهت خاکدانه سازی، دارای تکامل کمتری نسبت به خاکرخ 1 می باشد. در خاکرخ3 ساختمان خاک به صورت کاملا توسعه نیافته بوده و به دلیل دسترسی کمتر به آب با واقع شدن در شیب رو به جنوب حتی از تکامل کمتری نسبت به خاکرخ 2 برخوردار است. نودول های کلسیتی میکریتی یا میکرواسپاریتی از نمودهای خاکساختی دشت سیلابی و کریستال های لنزی شکل گچ از نمودهای خاکساختی تپه و پوشش ها و پرشدگی های کربناتی از نمودهای خاکساختی لندفرم پدیمنت می باشد.
زهره الویار علی اصغر جعفرزاده
پوشش گیاهی یا نوع کاربری می تواند فرآیندهای خاکساختی (تجمع و شستشوی مواد)، بی فابریک، ریزساختار (نوع و اندازه منافذ و ساختمان)، پراکنش وابسته یا ارتباطی بین ذرات ریز و درشت، شکل و فرم نمودهای خاکساختی را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین مطالعه تأثیر پوشش گیاهی به عنوان یک عامل خاکساختی از نظر میکرومرفولوژی خاک ضروری به نظر میرسد. در این بررسی خصوصیات میکرومرفولوژیکی خاکرخ هایی از خاک های اطراف منطقه خواجه تحت کاربرهای هندوانه، نخود، جو به علت تفاوت در سیستم ریشه دوانی آنها و یک پروفیل در اراضی کشت نشده به عنوان شاهد حفر و تشریح گردیدند. پس از حفر و تشریح خاکرخ ها، نمونه های دست نخورده و دست خورده برای مطالعات میکرومرفولوژیکی و فیزیکوشیمیایی برداشته شد. پس از انجام آزمایش های فیزیکی و شیمیایی و تهیه برش های نازک، ویژگی هایی از قبیل بی فابریک، ریزساختار، نمودهای خاکساختی و غیره مورد مطالعه قرارگرفت. تفسیر میکرومرفولوژیکی خاک بر اساس روشهای بالوک و همکاران و استوپس انجام گرفت. براساس خواص مرفولوژیکی و نتایج حاصله از تجزیه های فیزیکوشیمیایی، خاکهای منطقه در رده اریدی سول قرار دارند و دارای رژیم رطوبتی اریدیک ضعیف(aridic border to xeric) و رژیم حرارتی مزیک می باشند. نتایج نشان داد که خاکدانه سازی در لایه های سطحی نسبت به لایه های پایینی هر خاکرخ بیشتر است و مشاهده الگوی پراکنش انولیک در افق های سطحی نیز موید همین مطلب می باشد. روند افزایشی میزان خاکدانه سازی در افق های سطحی خاکرخ ها، به ترتیب از شاهد، نخود، جو و هندوانه صورت می گیرد. چون در کشت هندوانه شخم سنگین و چند مرحله ای صورت نمی گیرد که می تواند دلیلی بر ساختمان مناسب افق سطحی این خاکرخ باشد. علت بهتر بودن ساختمان در جو نسبت به نخود و شاهد این است که جو به دلیل گرامینه بودن دارای ترشحات ریشه ای بیشتری است و نخود نیز نسبت به شاهد به دلیل حضور ریشه ساختمان بهتری دارد. ساختمان در افق های سطحی خاکرخ های تحت کشت از نوع گرانولار است ولی در خاکرخ غیر زراعی از نوع کمپلکس می باشد. پوشش های رسی با وجود آهکی بودن خاکرخ ها، فقط در خاکرخ 4(شاهد) قابل مشاهده بود که موید انتقال رس در شرایطی غیر از شرایط فعلی منطقه و مربوط به اقلیم گذشته می باشد. حضور نودول های آهن و منگنز در افق های دوم و سوم خاکرخ2 با توجه به پایین بودن سطح آب زیرزمینی در آن واحد می تواند ناشی از سیستم آبیاری غرقابی باشد. نودول های کربنات کلسیم در خاکرخ2 قابل مشاهده است که این نمودهای خاکساختی در ارتباط با نقش گیاهان و موجودات زنده به دلیل تولید دی اکسید کربن ناشی از تنفس و خشک و تر شدن فابریک خاک تشکیل می شوند. کلسیت سوزنی شکل بارزترین فرم کربنات در افقهای کلسیک خاکرخ 1 با کاربری هندوانه می باشد. این نوع کلسیت عمدتاً در داخل منافذ تشکیل شده و به صورت پوشش های سطوح، منافذ، خاکدانه ها و ذرات اسکلتی حضور دارند و در برخی موارد بسیاری از فضای منافذ را پر می کنند.بی فابریک کریستالتیک از ویژگی های بارز افق های کلسیک و جیبسیک می باشد، ولی در برخی از افق ها بی-فابریک منقوطه ای غالب است که دلیل آن می تواند ناشی از غالبیت رس نسبت به آهک و پراکنش لکه ای و غیر یکنواخت آهک در افق باشد. همچنین پراکنش وابسته یا ارتباطی بین ذرات درشت و ریز در افق های تحتانی کلیه خاکرخ ها به علت ریز بافت بودن خاک ها از نوع پورفیریک می باشد.
سمیه نورمحمدی تپه علی اصغر جعفرزاده
در این تحقیق ارزیابی کیفی و کمی تناسب اراضی برای محصولات سویا، سیب زمینی، چغندرقند و کلزا در منطقه خواجه واقع در ? 7/51 ? 10?38 تا ?1/24? 11?38 عرض شمالی و ? 35 ? 38?46 تا ? 5/43 ? 42?46 طول شرقی انجام گردیده است. داده های اقلیمی و زمین نما و خاک به ترتیب با استفاده از اطلاعات ایستگاه هواشناسی تبریز و تحقیقات ثروتی (1392) کسب و جهت ارزیابی تناسب اراضی کیفی از روش های محدودیت ساده،تعداد و شدت محدودیت ها، ریشه دوم و مدل almagra از سیستم میکرولیز و برای تناسب کمی از روش aez فائو استفاده گردید.
سمیه نورمحمدی تپه علی اصغر جعفرزاده
در این تحقیق ارزیابی کیفی و کمی تناسب اراضی برای محصولات سویا، سیب زمینی، چغندرقند و کلزا در منطقه خواجه واقع در ? 7/51 ? 10?38 تا ?1/24? 11?38 عرض شمالی و ? 35 ? 38?46 تا ? 5/43 ? 42?46 طول شرقی انجام گردیده است. داده های اقلیمی و زمین نما و خاک به ترتیب با استفاده از اطلاعات ایستگاه هواشناسی تبریز و تحقیقات ثروتی (1392) کسب و جهت ارزیابی تناسب اراضی کیفی از روش های محدودیت ساده،تعداد و شدت محدودیت ها، ریشه دوم و مدل almagra از سیستم میکرولیز و برای تناسب کمی از روش aez فائو استفاده گردید.
مریم لطیف زاده فرزین شهبازی
فلزات سنگین در مقایسه با آلاینده های محیطی به دلیل غیر قابل تجزیه بودن و اثرات فیزیولوژیکی که بر موجودات زنده حتی در غلظت-های کم دارند، از اهمیت زیادی برخوردار می باشند. انباشته شدن تدریجی این عناصر به دلیل تحرک کم آنها باعث ورود آن ها به چرخه غذایی و در نهایت تهدید سلامت انسان می گردد. لذا بررسی توزیع غلظت عناصر سنگین جهت پالایش آلودگی خاک و حفظ کیفیت محیط زیست ضروری است. کارخانه کاوه سودا واقع در منطقه قره ناز مراغه از واحدهای گروه صنعتی کاوه می باشد که در سال 1383 تأسیس شده است و نمک های صنعتی، مواد شوینده و به طور مشخص کربنات سدیم سبک و سنگین تولید می کند. طی هشت سال گذشته ضایعات شیمیایی بسیار سمی این کارخانه در حوضچه های جذبی ذخیره می شد. البته این حوضچه ها فاقد ایزولاسیون بوده و هدف از ریختن ضایعات در آن ها نیز این بوده است که به تدریج جذب زمین شده و در خاک فرو رود. این عمل نیز باعث مسموم شدن خاک روستاهای اطراف گشته و متعاقباً تمام درختان را نیز خشک کرده است. تاکنون این حوضچه ها در فصول بارندگی سه بار شکسته شده و موجب بروز خساراتی در 9 روستا گردیده است. شدیدترین مورد در روز پنجم اردیبهشت ماه 1389 اتفاق افتاده که در اثر بارندگی و پرشدن استخرها، پنج استخر ذخیره ضایعات سمی شکسته شده و حدود یک میلیون متر مکعب از ضایعات شیمیایی کارخانه تمام مزارع، باغات و چاه های آب و خانه های مردم را در روستاهای مسیر تخریب و آلوده کرده است. در این تحقیق به منظور بررسی تأثیر پساب کارخانه ی کاوه سودا بر خاک های منطقه (به وسعت تقریبی 900 هکتار)، از 75 نقطه ی مطالعاتی جمعاً تعداد 150 نمونه خاک (تعداد 75 نمونه خاک از عمق 25-0 سانتی متری و 75 نمونه خاک از عمق 50-25 سانتیمتری) که بر اساس الگوی شبکه بندی منظم 300متر× 500متری تهیه شد. همچنین از 52 نقطه نیز به صورت تصادفی از کل محدوده مطالعاتی در سطح خاک نمونه برداری صورت گرفت و نتیجه حاصل از اندازه گیری مستقیم نمونه با مقدار برآوردی مقایسه شد.نتایج بررسی مقدماتی نمونه پساب حاصل از کارخانه نشان داد که غلظت سرب و کادمیوم بیش از حد بحرانی بوده و این بدان معنی است که احتمال آلوده شدن خاک های منطقه به این دو فلز سنگین در مقایسه با سایر فلزات نیز بیشتر می باشد. گسترش مکانی سرب و کادمیوم در منطقه برای دو عمق مطالعاتی پس از مدل سازی زمین آماری با دو روش کریجینگ و وزن دهی معکوس فاصله ها در محیط gis تهیه و جهت اعتبارسنجی نقشه های تهیه شده از روش جک نایف نیز استفاده شد. همچنین همبستگی مقادیر سرب و کادمیوم با برخی ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک مانند بافت، آهک، ماده آلی و درصد اشباع نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد بین سرب با ویژگی های مورد مطالعه و کادمیوم با ویژگی های مورد مطالعه به جز درصد ماده آلی همبستگی معنی داری وجود دارد. نسبت اثر قطعه ای بر آستانه نشان داد که آلودگی سرب، کادمیوم و روی وابسته به هر دو عامل مدیریتی و مکانی می باشد.
سولماز سادات حسینی اقدم علی اصغر جعفرزاده
خاکهای گچی معمولاً در مناطق خشک و نیمه خشک یافت می شوند. افق تجمعی گچ در این خاک ها معیار مهم در سیستم های رده بندی خاک و محدودیت ها در رشد گیاه می باشد. با وجود گسترش نسبتاً زیاد خاک های گچی در ایران، اطلاعات موجود در زمینه: 1- نحوه تشکیل آنها و 2- شکل های مختلف تجمع گچ نسبتاً محدود بوده است. یکی از روش های مطالعه شکلهای تجمعی گچ در خاک استفاده از ابزار میکرومرفولوژی می-باشد که در این تحقیق به بررسی منشاء و میکرومرفولوژی گچ پرداخته شده است.
پری ناز نوری علی اصغر جعفرزاده
چکیده ندارد.
آیت الله عبادپوروردین علی اصغر جعفرزاده
در این مطالعه، مرفولوژی و مینرالوژی خاکهای ایستگاه تحقیقاتی حفاظت خاک و آبخیزداری خواجه که در 35، 46 تا 40، 46 طول شرقی و 35 و 8 تا 12، 35 عرض شمالی به فاصله 30 کیلومتر از اهر (بین تبریز و اهر) واقع شده مورد بررسی قرار گرفت . هدف این مطالعه بررسی خصوصیات فیزیکی، شیمیایی، مرفولوژیکی و میترالوژیکی خاکهای منطقه و رده بندی انها بود. رژیمهای رطوبتی و حرارتی برآورده شده برای منطقه به ترتیب اریدیک ضعیف و مزیک می باشد مواد مادری اساسا آهکی، گچی، ماسه سنگ و شیل بوده که بر روی کوهشتانها، تپه ها و دشت های دامنه ای گسترش دارند. پوشش گیاهی غالب در منطقه عبارتند از همی کریتوفیت (50 درصد)، دروفیت (22 درصد)، کامفیت (16 درصد)، ژئوفیت (8 درصد) و نیز پسته، گز و تاغ که توسط جهاد کشت شده اند. بر اساس مطالعات اولیه زمین شناسی، نقشه های توپوگرافی و اطلاعات دیگر، تیپ های مختلف اراضی تفکیک و محل خاکرها (8 خاکرخ) انتخاب گردید. تهیه نمونه های دست خورده و دست نخورده و تجزیه آنها طبق استانداردهای u.s.d.a انجام گرفت . تجزیه های میترالوژیکی بوسیله دستگاه اشعه ایکس و بررسی دیفراکتوگرامهای (نمودارهای پراش اشعه ایکس ) افق های مختلف نشان داد که کانیهای رسی مهم کلریت ، ایلیت ، کائولینیت ، ورمیکولیت ، پاکی گورسکایت (آتاپولگایت ) و کوارتز می باشند. که اویلیت از اصلی ترین اجزا تشکیل دهنده رسها در این منطقه بوده و همچنین مطالعات انجام یافته نشان می دهد که این کانی دستخوش تغییرات زیادی قرار نگرفته و منشا آنها اغلب موروثی است . از عوامل مهم خاکسازی در منطقه می توان به مواد مادری، اقلیم، پستی و بلندی و زمان اشاره نمود که مواد مادری نسبت به بقیه نقش بارزتری دارد. در این خاکها کربنات کلسیم و ژیپسم مواد معدنی مهمی هستند که باعث تشکیل افق های کلسیک و جیپسیک در اثر فرآیندهای calcification و cypsification در محدوده یک متری از سطح خاک شده اند. خاکها خنثی تا قلیایی ضعیف بوده و بافت آنها قبل از حذف بلورهای گچ متوسط تا نسبتا سنگین می باشدو نهایتا خاکهای تحت بررسی براساس کلید رده بندی (1998) به خاکهای aridisol و زیررده های calcid و gypsid و گروهای بزرگ haplocalcid، haplogypsid و calcigypsid و زیرگروهای typic haplocalcid، typic haplogypsid و typic calcigypsid رده بندی شدند.
محمدرضا اتابک آذر علی اصغر جعفرزاده
نتایج حاصله نشان می دهد که از دو روش استفاده شده(روش فائو و روش تعداد و شدت محدودیت )در همه محصولات بغیر از آفتابگردان یکی است که هر دو با واقعیات موجود در منطقه تطابق بیشتری نشان میدهند. همچنین بررسی کمی براساس داده های موجود نشان می دهد که سیب زمینی دارای بیشترین درآمد بوده و پس از آن جو، چغندرقند، گندم، یونجه و در نهایت آفتابگردان قرار می گیرند هر چند از نظر کیفی چغندرقند و گندم دارای تناسب بالا می باشند. در نهایت نقشه های واحدهای خاک و تناسب اراضی با استفاده از سیستم اطلاعات جغرافیاییgis تهیه شد.