نام پژوهشگر: عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
زهرا حسین زاده فلاح عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
تحقیق حاضر به مقایسه ویژگی های فرهنگ سازمانی مدارس دولتی و غیرانتفاعی از نظر کارکنان دبیرستان های دخترانه یزد در سال تحصیلی 88-87 پرداخته است. جامعه موردنظر شامل تمام مدیران، معاونان و دبیران دبیرستان های دخترانه دولتی و غیرانتفاعی یزد بوده است و تعداد 196 نفر به صورت خوشه ای تصادفی به عنوان افراد نمونه انتخاب شدند که پس از برگشت پرسشنامه ها تعداد آنها به 190 نفر تقلیل یافت . ابزار تحقیق عبارت بود از پرسشنامه سنجش فرهنگ سازمانی که توسط محمودی (1382) بکار رفته و به منظور تأیید روایی، فرم نهایی آن بر اساس نظریات متخصصین مدیریت تهیه شده بود. ضریب پایایی نیز با استفاده از روش برآورد آلفای کرونباخ 9280/0 به دست آمد. برای تجزیه و تحلیل داده ها نرم افزار آماری spss مورد استفاده قرار گرفت. روش آماری مورد استفاده در این پژوهش، آزمون t مستقل می باشد. نتایج حاصل نشان دهنده عدم وجود تفاوت معنی دار بین فرهنگ سازمانی دبیرستان های دخترانه دولتی وغیرانتفاعی با76/1t = در سطح اطمینان 95% می باشد و تمامی فرضیات فرعی به جز فرضیات مربوط به وجود تفاوت در ریسک پذیری، رهبری و کنترل میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی، رد شده اند.
زهره بامداد عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه بین کاربرد فناوری اطلاعات و بروز خلاقیت معلمان دوره ابتدایی است. جامعه آماری شامل کلیه معلمان مدارس دخترانه شهر تهران در سال 88-1387 بود که با نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای و با استفاده از جدول نمونه گیری مورگان به انجام رسید. در این پژوهش از دو ابزار اندازه گیری شامل پرسش نامه استاندارد خلاقیت عابدی و پرسشنامه محقق ساخته فناوری اطلاعات استفاده شده است. سوال اصلی این است که آیا میان کاربرد فناوری اطلاعات و خلاقیت معلمان رابطه وجود دارد؟ و سوالات فرعی نیز عبارتند از اینکه آیا میان کاربرد فناوری اطلاعات و هر یک از مولفه های خلاقیت (ابتکار، سیالی، انعطاف پذیری و بسط) معلمان رابطه وجوددارد؟ یافته های پژوهش نشان می دهد که میان کاربردit و خلاقیت معلمان رابطه معنادار وجوددارد. همچنین این پژوهش نشان می دهد که میان کاربردit و هریک از مولفه های خلاقیت معلمان نیز رابطه معنادار وجوددارد.
نرجس ربانی عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
در گذشته تصور می شد که تنها بهره هوش شناختی افراد(iq) که جنبه کاملا ژنتیکی دارد ضامن موفقیت افراد در زندگی است. بر پایه این تفکر، والدین و مربیان نمی توانستند برای بهتر عمل کردن بچه ها کاری انجام دهند و این بسیار ناامید کننده بود. اما سوالی در این جا مطرح می شود. " چگونه بعضی افراد با بهره هوشی بالا در زندگی به موفقیت های چشمگیری دست نمی یابند اما برخی دیگر با بهره هوشی متوسط، به طرز شگفت انگیزی پیشرفت می کنند و به موفقیت های بزرگی می رسند؟" به نظر دانیل گلمن، علت این تفاوت ها را باید در توانایی های جست که "هوش عاطفی" نامیده می شود و شامل آگاهی از احساسات خود(خود آگاهی)، توانایی کنترل و مدیریت احساسات و عواطف خود(مدیریت شخصی)، توانایی برانگیختن و تهییج خویشتن (انگیزش) ،آگاهی از احساسات دیگران(آگاهی اجتماعی) و توانایی برقراری ارتباط صحیح با دیگران(مدیریت رابطه) می باشد. تسلط بر هر یک از مهارت های هوش هیجانی زمینه لازم برای موفقیت در زندگی شخصی و اجتماعی را فراهم می آورد و انسان را در مسیر تعادل و پیشرفت هدایت می کند. این مهارت ها قابل آموزش هستند و از طریق آموزش آن ها می توان سرنوشت افراد را تغییر داد. در کشور ما، که نظام آموزشی متمرکز است کتاب درسی مهم ترین ابزار یادگیری به حساب می آید. در حقیقت کتاب درسی نقش محوری را در فرایند یاددهی و یادگیری به عهده دارد. در این پژوهش کتاب های درسی زبان آموزی دوره ابتدایی از لحاظ پرداختن به مهارت های هوش هیجانی مورد بررسی قرار گرفته اند. اهمیت هر پنج مهارت مورد نظر گلمن نیز به یک اندازه در نظر گرفته شده است. لذا میزان تعادل 20 % می باشد. روش پژوهش، تحلیل محتوا بود. جامعه آماری کلیه کتاب های فارسی (بخوانیم و بنویسیم) پایه های اول تا پنجم ابتدایی، منتشر شده در سال تحصیلی 91-90می باشد. در پیدا کردن مصداق های مربوط به هر مهارت هوش هیجانی به مفهوم جملات کتاب ها توجه شده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که در کتاب های درسی زبان آموزی دوره ابتدایی به مهارت آگاهی شخصی و روابط اجتماعی در حد متعادلی پرداخته شده است، در پرداختن به مهارت آگاهی اجتماعی افراط شده است و به مهارت مدیریت شخصی و انگیزش کمتر از حد لازم توجه شده است.. بنابراین پیشنهاد می شود که مولفین کتاب های درسی زبان آموزی دوره ابتدایی در انتخاب و سازماندهی محتوای کتاب های درسی به ایجاد تعادل در ارائه هر پنج مهارت هوش هیجانی توجه نمایند و مصادیق بیشتری در ارتباط با مهارت مدیریت شخصی و انگیزش را در کتاب های درسی بگنجانند. به گونه ای که در عرضه تمامی پنج مهارت حد کفایت و تعادل رعایت شود.
حسن فرازنده خالدی عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
چکیده هدف از پژوهش حاضر , بررسی تأثیر آموزش مهارتهای ارتباطی به مدیران و معاونان مدارس در افزایش رضایت شغلی آنان و ارائه پیشنهادها به مسئولین آموزش و پرورش می باشد . جامعه آماری در این پژوهش , کلیه مدیران و معاونان مدارس متوسطه شهر تهران می باشد ,که تعداد آنان 2864 نفر زن و مرد بوده و در دبیرستانها و هنرستانها مشغول فعالیت هستند. برای انجام پژوهش ،با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای80 مدیر و معاون زن و مرد بعنوان گروه نمونه انتخاب شدند . با توجه به موضوع و اهداف ، پژوهش از نوع تجربی و روش آزمایشی است و از پرسشنامه رضایت شغلی مرتضوی (1371) با پایایی %76 برای جمع آوری داده ها و اطلاعات استفاده شده است . فرضیه این پژوهش عبارت است از : مدیران و معاونانی که آموزش مهارتهای ارتباطی دریافت کرده اند ، در مقایسه با گروه کنترل رضایت شغلی بیشتری دارند . با توجه به نرمال بودن جامعه آماری که با استفاده از آزمون k-s حاصل شد ، برای مقایسه میانگین های دو گروه کنترل و آزمایش از آزمون t مستقل استفاده گردیده است . طبق نتایج بدست آمده از فرضیه مشخص شد بطور کلی مدیران و معاونانی که آموزشهای مهارتهای ارتباطی دریافت نموده اند , در مقایسه با گروه کنترل به طور معناداری رضایت شغلی بیشتری داشته اند . و این بدین معناست که آموزش مهارتهای ارتباطی به عوامل آموزشی و اداری مدرسه تأثیر بسزایی در افزایش رضایت شغلی آنها دارد . به نظر می رسد, نادیده انگاشتن نقش مهارتهای ارتباطی از طرف مسئولین آموزش و پرورش و عدم برگزاری دوره های ضمن خدمت مرتبط با موضوع می تواند تأثیر بسزایی در پایین آمدن انگیزه و رضایت شغلی مدیران و معاونان داشته باشد , که پیگیری مجّدانه و انجام پژوهشهای بنیادی دیگر ضروری به نظر می رسد . واژگان کلیدی : مدیر ، معاون ، مهارت های ارتباطی ، رضایت شغلی
معصومه کارگزار عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
هدف اصلی پژوهش حاضر شناخت نیازهای آموزشی کودکان کار است و تعیین اولویت های آموزشی که به برنامه ریزان درسی کمک می کند تا در طراحی متون درسی برای برنامه های سوادآموزی اقدام کنند. برای انجام این پژوهش 1000 کودک کاربی سواد 10 تا 18 ساله ایرانی و افغانی بی سوادجنوب شهر تهران در سال 91 به عنوان جامعه انتخاب شدند و با استفاده از جدول نمونه گیری تصادفی مورگان، 278 نفر به عنوان حجم گروه نمونه تعیین شد. در بخش دوم پژوهش(تحلیل موضوعی محتوا کتاب های دوره سوادآموزی سال1390) به دلیل محدود بودن جامعه آماری(کتب دوره ی 1 و 2 سازمان نهضت سواد آموزی) ،تمام جامعه به عنوان نمونه مورد مطالعه تعیین شد. برای سنجش متغیرهای پژوهش (نیازهای آموزشی کودکان کار10 تا 18 ساله بی سواد ) از پرسشنامه محقق ساخته استفاده شد روایی آن با استفاده از نظرات متخصصان و اساتید محترم راهنما و مشاور و پایایی آن از طریق اجرا آزمایشی و محاسبه ضریب آلفای کرونباخ به دست آمد که برابر با 0.80 است.. برای بخش دوم پژوهش – تحلیل موضوعی محتوا نیز فرم های محقق ساخته استفاده شد. بعد از اینکه داده های لازم جمع آوری شد به منظور تجزیه و تحلیل آن ها از روش های آمار توصیفی و به منظور آزمون فرضیه های پژوهش از آزمون بی پارامتری بیشینه ی احتمالی مجذور خی (به دلیل مقوله ای بودن مقیاس اندازه گیری و وجود یک گروه مورد مطالعه ) استفاده به عمل آمد . نتایج نشان داد که نیازهای کودکان کار مورد مطالعه شامل موارد زیر است : مهارت های زندگی شامل (مهارت نه گفتن، اعتماد فردی، عزت نفس ، ارتباط اجتماعی، کنترل خشم ) ، آموزش معنویات ،آموزش شغل و حرفه مناسب، آموزش ورزش، آگاهی درباره ی مضرات اعتیاد به مواد مخدر، تداوم سوادآموزی ، آموزش بهداشت و تغذیه سالم ، آگاهی درمورد بلوغ و مضرات ارتباط جنسی ناسالم می باشد. همچنین نتایج تحلیل محتوا کتاب های دوره سواد آموزی براساس نیازهای آموزشی کودکان کار نشان داد که: در کتاب های مورد نظر به نیازهای مهارت های زندگی: (نه گفتن ، اعتماد بین فردی ، عزت نفس، ارتباط اجتماعی ، کنترل خشم )،آموزش معنویات ، آموزش شغل و حرفه مناسب، آموزش ورزش ، تداوم سوادآموزی، آموزش تغذیه سالم و بهداشت پرداخته شده و به آگاهی درباره ی مضرات اعتیاد ،آموزش مسائل بلوغ، آگاهی درباره ارتباط جنسی ناسالم پرداخته نشده است. بر اساس پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که در کتب درسی سوادآموزی در حد خیلی کم به نیازهای کودکان کارپرداخته شده است . بنابراین باید در تألیف کتب سوادآموزی به نیازهای این گروه از فراگیران توجه شود.
ندا رزاقی عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه میان سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات و سرمایه انسانی در جهاددانشگاهی دانشگاه تهران انجام شد. روش مطالعه توصیفی و جامعه مورد مطالعه شامل کلیه اعضای هیأت علمی، مدیران و کارشناسان جهاددانشگاهی دانشگاه تهران ( 140 نفر) بود. در این پژوهش سرمایه انسانی در سه حیطه "دانش، مهارت و تخصص" معرفی شده و سواد ict با هفت مولفه "شرح دادن، دستیابی، ارزیابی، مدیریت کردن، خلق کردن، ترکیب کردن و ارتباط برقرار کردن" تعریف گردید. ابزار جمع آوری داده¬ها پرسشنامه بود که روایی های صوری، محتوایی و سازه آن از نظر اساتید متخصص در رشته مدیریت آموزشی تأیید و پایایی پرسشنامه ها با استفاده از آلفای کرونباخ (90/0) تعیین شد. برای تحلیل داده ها از شاخص ضریب همبستگی، آزمونهای معناداری ضریب همبستگی، نسبت و آزمون t استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که: میزان سواد فناوری اطلاعات و ارتباطات 71/3 درصد از کل مورد نظر و میزان مولفه مدیریت در میان آزمودنی¬ها از دیگر مولفه ها بیشتر بود. مقدار دارایی های سرمایه انسانی در حیطه های دانش، مهارت و تخصص به ترتیب4/63%، 61/1%، 64/5% و در مجموع 62/6 درصد از کل مقدار مطلوب می باشد. بین سواد ict و سرمایه انسانی رابطه مثبت وجود دارد و این رابطه از نظر آماری معنادار است. زیرمولفه های شرح دادن، دستیابی، ارزیابی و خلق کردن از متغیر سواد ict با متغیر سرمایه انسانی رابطه مثبت و معنادار دارند و تغییرات این دو متغیر تابع یکدیگر است.
زینب مرادپور عباسعلی غلامحسینی فریزهندی
چکیده: این پژوهش رابطه بین راهبردهای یادگیری خودتنظیمی وانگیزش تحصیلی با پیشرفت تحصیلی دانشجویان دانشگاه الزهرا،به تعداد6065نفردرسال تحصیلی94-93در مقطع کارشناسی رابررسی کرده است. نمونه ای به حجم400نفربه شیوه(دردسترس)ازبین دانشجویان کارشناسی انتخاب شد. ابزارجمع آوری داده ها پرسشنامه راهبردهای انگیزشی برای یادگیری(mslq)پینتریچ (1990)بود.یافته های حاصل ازاین پژوهش نشان می دهدکه: 1-بین راهبردهای یادگیری خودتنظیمی وانگیزش تحصیلی دانشجویان باپیشرفت تحصیلی رابطه معنادار وجوددارد. 2- سهم متغیر انگیزش درپیش بینی پیشرفت تحصیلی ،بیشترازسهم راهبردهای یادگیری خودتنظیمی می باشد. 3-ازمیان مولفه های متغیرانگیزش تحصیلی، خرده مقیاس جهت گیری هدف درونی ودر بین مولفه های متغیر راهبردهای یادگیری خودتنظیمی، خرده مقیاس های مرورذهنی و مدیریت زمان ومکان بیشترین سهم را در پیش بینی پیشرفت تحصیلی دارند. 4-بین میزان به کارگیری راهبردهای یادگیری خودتنظیمی در گروه دانشجویان با معدل بالا ودانشجویان با معدل پایین تفاوت معناداری وجود دارد. 5-ازلحاظ انگیزش تحصیلی بین دو گروه مذکورتفاوت معناداروجوددارد. بدین صورت که دانشجویان با معدل بالا،انگیزش تحصیلی بالاتری نسبت به دانشجویان با معدل پایین دارند. 6- بین انگیزش درونی وپیشرفت تحصیلی ارتباط معناداری وجود دارد. بین انگیزش بیرونی و پیشرفت تحصیلی ارتباط معناداری برقرار نیست.