نام پژوهشگر: نجف لکزایی
سید محمد رضا شریعت مدار نجف لکزایی
یکی از مهم ترین موضوعات اندیشه سیاسی ایران معاصر که فهم اندیشه سیاسی در گرو آن است، کاربرد عقل در سیاست می باشد و از آن جایی که مفاهیم عقل و سیاست معانی واحدی نداشته اند. فهم معنای آن ها در گرو شناخت تحولات فکری معاصر می باشد به طوریکه می توان گفت امروزه عقلی کردن سیاست نتیجه تحولاتی است که در اندیشه سیاسی دوره ی میانه رخ داده و به تغییر مفهومی عقل و سیاست منجر شده است. در این نوشته با استفاده از نظریه «اعتباریات» سید محمدحسین طباطبایی ابتدا نزاع های فکری دوره ی میانه و سپس تحولات فکری سیاسی در آستانه ورود به دوره ی معاصر و سرانجام مفهوم عقل و سیاست را با توجه به چالش های فکری دوره ی معاصر بررسی می شود با توجه به این نظریه سه گروه فکری اسلام گرایان سنتی، اسلام گرایان مدرن و اسلام گرایان نواندیش قابل تشخیص اند که نزاع های فکری آن ها در این موضوع بررسی شده است سئوال اصلی: مهم ترین جریان های فکری با توجه به کاربرد عقل در سیاست در اندیشه سیاسی (اسلامی) ایران معاصر کدامند و چه نزاع هایی در این موضوع باهم داشته اند؟ فرضیه: سه جریان فکری اسلام گرایان سنتی، اسلام گرایان مدرن و اسلام گرایان نواندیش قابل شناسایی اند و نزاع اصلی آن ها در مورد قلمرو و حدود کاربرد عقل در سیاست می باشد. رساله شامل: 5 فصل و 2 بخش است عناوین فصول عبارت است: 1ـ چارچوب نظری 2ـ زمینه های تاریخی 3ـ نزاع های فکری اسلام گرایان سنتی با اسلام گرایان نواندیش در عقل و سیاست 4ـ نزاع های فکری اسلام گرایان مدرن با اسلام گرایان نواندیش در عقل و سیاست 5ـ نزاع های فکری اسلام گرایان نواندیش محتوای فصول (هر فصل 150 واژه): فصل اول: توصیف و تحلیل گزاره های حوزه عقلی عملی (اخلاق و سیاست) موضوعی پیچیده است و اندیشمندان در حل این معمای بغرنج تلاش های زیادی کرده اند ولی برخی سئوالات این موضوع کماکان بدون پاسخ مانده است که از جمله آن ها می توان به توضیح رابطه هست و باید، نسبت مسایل اخلاقی و سیاسی با توجه به شرایط زمان و مکان اشاره کرد. به نظر می رسد محمدحسین طباطبایی با طرح نظریه «اعتباریات» بیش از اندیشمندان این حوزه فکری توانسته است به تحلیل این گزاره ها و حل مسایل آن بپردازد. براساس این نظریه عقل و سیاست همانند دیگر مفاهیم حوزه عقل عملی، اعتباری هستند. منظور از «اعتباریات» مفهوم عام آن یعنی اعتباریات مقابله ماهیت نیست بلکه منظور اعتباریاتی است که به حوزه عقل عملی مربوط می شود. از این منظر به ادراکات و علومی که لازمه ی فعالیت قوای فعاله ی انسان و مولود احساس اوست اعتباریات گفته می شود. گرچه از نظر طباطبایی سیاست زمانی عقلی است که براساس عقل جمعی و برآمده از آموزه های اعتباریات عام عقلی و آموزه های دینی باشد بنابراین چنین مفاهیمی با توجه به شرایط زمان و مکان معنا می یابند. با توجه به این نظریه در قبال تغییر اعتباریات تلقی یکسانی بین اندیشمندان وجود ندارد و با توجه به مفاهیم عقل و سیاست اندیشمندان بر سه گروه نواندیشی، سنتی و مدرن قابل تقسیم اند که دیدگاه آنان و نزاع های فکریشان در این مورد در فصول آتی مورد بررسی قرار گرفته است. فصل دوم: رساله در سه گفتار زمنه های پیدایش مباحث عقل در سیاست، نزاع های فکری در این موضوع و تحولات فکری در ابتدای دوره ی معاصر می پردازد. به نظر می رسد نزول وحی زمینه ای برای طرح مباحث عقلی در سیاست در جامعه اسلامی بود. دستور قرآن به عقل در امور زندگی، تحصیل سعادت براساس عقل، تفسیر قرآن توسط پیامبر(ص)، ائمه معصومین(ع) و تداوم آن توسط اصحاب خاص، نزاع های فکری اندیشمندان مسلمان در فهم معنای قرآن برای اداره زندگی اجتماعی ـ سیاسی از مواردی بودند که موجب رشد عقل در سیاست گردید هم چنین گسترش قلمرو جامعه اسلامی و برخورد با سایر ملل و لزوم دفاع از آموزه های دینی از زمینه های رشد عقل و مباحث عقلی بود و موجب تحولات فکری و گسترش علوم انسانی در جامعه اسلامی گردید. با تشدید چنین تحولاتی در ابتدای دوره ی معاصر و شیوع افکار نوین، تسلط اصول گرایی بر اخباری گری رشد و گسترش علوم عقلی از جمله در فلسفه اصول فقه در زمینه ای که جامعه ایرانی از استبداد نیروی حاکمه به تنگ آمده بود منجر به تغییر نگرش مردم در عقل و اداره امور جامعه بود به این معنا که حضور مردم در صحنه های سیاسی لازمه عقل شدن سیاست اعتبار گردید. فصل سوم: در این فصل نزاع های فکری اسلام گرایان سنتی و اسلام گرایان نواندیش در دوره ی معاصر بررسی گردیده است. به نظر می رسد اختلاف اساسی این دو گروه در کاربرد عقل به عنوان منبعی برای شناخت و ایجاد دانش سیاسی (اجتهاد عقلی در اعتباریات سیاسی) با توجه به شرایط متغیر و تحولات فکری سیاسی ـ اجتماعی در این دوره می باشد. از نظر نواندیشان سنت گرایان به مشکلاتی هم چون تحجّر و عوامزدگی دچارند و در مقابل اسلام گرایان سنتی نواندیشان را به لا مذهبی و فاصله گرفتن از دستورات الهی و روایات ائمه معصومین(ع) متهم کرده اند نوع مباحث اسلام گرایان سنتی در دوره ی معاصر شباهت هایی با نظریه های ظاهر گرایان دوره ی میانه اسلامی دارد، از جمله می توان به عدم کاربرد عقل در حوزه های سیاسی ـ اجتماعی و عدم پذیرش فلسفه و علوم بیگانه و تأکید بر زبان عربی اشاره کرد که این مسأله نشان دهنده ی وجود زمینه های نواندیشی و سنت گرایی در جهان اسلام و ایران است و هم چنین نشان از باقی ماندن سنت گرایان در گذشته و عدم توجه به تحولات فکری دارد، نتیجه این نگرش، تمایل به حفظ وضعیت موجود و عدم تطبیق با تحولات فکری جامعه است که منجر به حفظ وضعیت و حاکمیت سیاسی موجود شده است که مورد سوءاستفاده حکومت های وقت قرار گرفته و موجب پیدایش فرقه های انحرافی هم چون بهائیت (نتیجه ظاهرگرایی شیخیه) بوده است. فصل چهارم: در این فصل نزاع های فکری اسلام گرایان مدرن با اسلام گرایان نواندیش مورد بررسی قرار گرفته است مفهوم عقل و کاربرد آن در سیاست موجب نزاع اسلام گرایان مدرن با دیگر گروه های فکری در ایران معاصر بوده. از نگاه نواندیشان، اسلام گرایان مدرن مفهومی از عقل را اراده می کنند که موجب طرد سنت های دینی و اعتباریات عام عقلی و آموزه های وحیانی در عرصه سیاست می شود. از منظر مدرن عقل به معنای عقل جمعی مردم است که تعیین کننده ی حقایق در عرصه سیاسی است در حالی که نقش دین در این مورد کمرنگ شده است. نتیجه این نگرش به عقل، واگذاری اعتباریات عقلی سیاسی (علوم و دانش های سیاسی و هم چنین ارزش ها و رفتارهای عقلی در این حوزه) به عقل واحد و اعتباریات جهان شمول غربی است که از جمله نتایج آن حذف روحانیت از مناصب سیاسی می باشد و دین را به عرصه های فردی زندگی محدود می کند. در جهان اسلام در دوره ی میانه شبیه همین مباحث از فلاسفه افراطی قابل مشاهده است زیرا آنان نیز حوزه ی سیاست را به عقل بشری واگذار می کردند و توجهی به وحی در این زمینه نداشته اند. فصل پنجم: در این فصل به بررسی نزاع های فکری اسلام گرایان نواندیش (درون گروهی) در مورد عقل و سیاست پرداخته شد. اینان با هدف کشاندن پای عقل به سیاست در جهت رفع استبداد همواره با اجتهاد عقلی سعی در تأسیس اعتباریات سیاسی لازم را داشته اند، و با استدلال عقلی مشارکت سیاسی را لازم دانسته اند و به عبارت دیگر سیاستی را عقلی می دانند که در آن حضور مردم لحاظ شده باشد. امّا مفروضاتی که در چگونگی انجام این کار دارند موجب اختلافاتی میان آن ها شده است که شاید منشأ برخی از این مفروضات به اطلاعات و زمینه های فکری آنان هم چنین به لحاظ کردن زندگی اجتماعی و تصوراتی مربوط می شود که فقیه آیا خود را متصدی مرجعیت جمعی و رهبری سیاسی جامعه بداند (و یا خیر). بسیاری از فقها چنین نگاهی نداشته اند به همین دلیل شاهد دو نگاه مشروطه گرا و ولایت فقیهی در دوره ی معاصر می باشیم. مشروطه گرایان پیروان نائینی می باشند حال آن که نظریه ولایت فقیه توسط امام(ره) به صورت جدی مطرح گردید. و بعد از شکست نظریه مشروطه در عمل ارائه شد. نکته دیگر اختلاف اسلام گرایان نواندیش در مسائل زنان است که برگشت به شرایط موجود و زمینه های فکری و فرهنگی زنان در جامعه امروز می دارد. به همین دلیل محدودیت هایی در برخی نگاه ها مشاهده می شود. گفته شده علی رغم اختلافاتی که نواندیشان در مورد موضوعات عقل و سیاست در مسائلی همانند نقش مردم در نظام سیاسی و هم چنین جایگاه زنان در سیاست دارند، به سختی می توان گروهی را نسبت به گروه دیگر نواندیش تر یا سنتی تر خواند زیرا به عقیده اینان شرایط موجود و عدم آمادگی مردم مخصوصاً بانوان برای به دست گرفتن نقش های مدیریت سیاسی و مسائلی از این قبیل مشارکت سیاسی فعال را به نوعی آرمان گرایی تبدیل می کند که خود به نوعی برخلاف نواندیشی می باشد زیرا نواندیشی تصمیم گیری و برنامه ریزی با توجّه به شرایط موجود است. نتیجه رساله (150 واژه): در این نوشته با توجه به نظریه «اعتباریات» محمدحسین طباطبایی به بررسی عقل و سیاست از منظر اندیشمندان مسلمان دوره ی معاصر پرداختیم. نزول وحی و تفسیر آن زمینه هایی برای اداره ی زندگی سیاسی مسلمانان براساس اعتباریات عقلی بود. نزاع های فکری مسلمانان در فهم وحی، ورود علوم بیگانه و تبادل فکری با دیگر ملل موجب تمرکز بیشتر افکار مسلمین و بسط و گسترش دانش سیاسی مسلمین در این زمینه گردید. نظریه سیاسی حاکم یعنی «نظم سلطانی» با توجه به بحران فکری با نظریه های مردم گرا «مشروطه خواهان و ولایت فقیه» جایگزین شد گرچه اندیشمندان مسلمان ایران معاصر در مورد عقل و سیاست نظر واحدی ندارند و براساس نظریه طباطبایی، به سه دسته اسلام گرایان نواندیش، اسلام گرایان سنتی و اسلام گرایان مدرن قابل تقسیم اند. با توجّه به نظریه اعتباریات که چارچوب نظری رساله است و هم از جهت روش و هم از جهت محتوا برای فهم کاربرد عقل در سیاست مهم است. از جهت روش، در دوره های تاریخ، به دلیل وجود اعتباریات عامی مثل عدالت، توانایی تطبیق برخی موضوعات اندیشه ی سیاسی را به ما می دهد. و در هر دوره می توان شرایط هر دوره و نیز چگونگی تبدیل شدن این مفهوم عام را به اعتباریات خاص سنجید. «اعتباریات» از جهت محتوا نیز ظرفیت زیادی برای پاسخ گویی به مسائل اندیشه ی سیاسی اسلام دارد. در این نظریه امکان توضیح بیشتری درباره ی عام یا خاص بودن گزاره های سیاسی ـ اخلاقی رابطه باید و هست، رابطه عین و ذهن در سیاست و اخلاق، رابطه ی شرع و عقل و... وجود دارد، با توجه به این نظریه سه گروه در دوره ی معاصر قابل تشخیص اند؛ برخی بدون توجّه به اعتباریات سیاسی و خاص بودن آن ها (با توجّه به شرایط زمان و مکان)، یا در اعتباریات گذشته مانده اند و با عنوان سنتی از آن ها یاد می شود و یا آن که به عقل و اعتباریات سیاسی غرب اعتماد کرده و خواستار استفاده از دیدگاه های سیاسی آنان در جغرافیای خاص ایران معاصر شده اند که اسلام گرایان مدرن نامیده می شوند. در این بین، اسلام گرایان نواندیش با توجّه به گذشته و اصول عام مبتنی بر دانش های اسلامی از یک سو و نیز شرایط فرهنگی سیاسی خاص از سوی دیگر، دو مدل حکومتی مشروطه و انقلاب اسلامی را در دوره ی معاصر ابداع کرده اند. اسلام گرایان نواندیش با فرا رفتن از ظاهر آیات و روایات سعی داشته اند ضمن توجّه به تحولات فکری ـ سیاسی در هر دوره ی زمانی به ترسیم مدل های مختلفی از حکومت اسلامی که پاسخ گوی نیازهای هر زمان باشد بپردازند از این رو از آنان با عنوان نواندیش یاد کردیم زیرا اندیشیدن به صورت کامل تر در این گروه (نسبت به دو گروه دیگر) یافت می شود. در ایران معاصر، مهم ترین تحول فکری، تغییر در اندیشه ی سیاسی (حوزه ذهنیات) و ساختار و شکل نهادهای سیاسی (عینیات) بوده است. متفکرین نواندیش با رد نظریه ی «نظم سلطانی» (که در دوره ی میانه نظریه غالب بود) به نوعی مردم سالاری روی آورده اند و در این مورد نزاع های فکری زیادی توسط آنان با دیگر گروه ها صورت گرفته است.
علیرضا ناییج محمد ستوده
دیپلماسی از ابزارهای سیاست خارجی برای پی گیری اهداف و منافع هر کشوری است. دیپلماسی ابزاری مسالمت آمیز برای ارتباط و تعامل میان دولت ها و جوامع می-باشد. امروزه با گسترش فن آوری نوین ارتباطات و اطلاعات نقش دیپلماسی از ابزار ارتباط با دولت ها فراتر رفته و ملت ها را در بر گرفته است. دیپلماسی فرهنگی که زیرمجموعه دیپلماسی عمومی است سعی می کند با ابزارهای فرهنگی و تأکید بر اشتراکات و ارزش های مشترک و تقویت تفاهم میان ملت ها و کشورها به اهداف سیاست خارجی دست یابد. انقلاب اسلامی که موجد یک تحول فرهنگی – اجتماعی در جامعه ایران است، در ارتباط و تعامل با دولت ها و ملت های دیگر بر ابزارهای فرهنگی و گفتگو تأکید دارد. امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران بر اساس آموزه-های اسلام نقش و جایگاه ویژه ای را برای عناصر فرهنگی در عرصه های اجتماعی و سیاسی قائل می باشد، ایشان با تأکید بر ارزش ای فطری و الهی که در همه انسان ها مشترک است در صدد بیداری و آگاهی مردم و ایجاد وحدت در بین مسلمانان بر اساس ارزش های جهان شمول اسلام بوده است. انقلاب اسلامی با نفی رابطه استکباری، نفی اقتدار ابرقدرت ها، حمایت از ملت های مظلوم، صدور انقلاب، ترویج فرهنگ استقلال خواهی و ترویج فرهنگ مردم سالاری دینی، حمایت از جنبشهای آزادی بخش و ایستادگی بر مبانی اسلامی و ارزش های انسانی سعی نمود که تصویری مناسب را از خود در نزد افکار عمومی ملت ها ارائه نماید و با تأکید بر اشتراکات فرهنگی و ارزش های جهان شمول اسلامی و انسانی به تفاهم متقابل با ملت ها و کشورها دست یابد. با توجه به آموزه های حضرت امام، مهمترین اهداف سیاست خارجی در زمینه فرهنگی می باشد. بنابراین دیپلماسی فرهنگی موثرترین راه برای تحقق اهداف سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران می باشد. کلمات کلیدی: دیپلماسی، دیپلماسی فرهنگی، سیاست خارجی، آموزه های امام.
محمدحسین استاداقا نجف لکزایی
تمایزات و تشابهات در مبانی اصولی آیه الله خوئی در علم اصول و عرصه اجتهاد صاحب اصول فکری و مکتب ویژه میباشد که همانند حضرت امام4 به منابع اصلی و قوانین معتقد است. مبانی عمده ایشان نیز کتاب، سنت، اجماع و عقل است. ایشان در مسایل علم اصول دسته بندی ویژهای دارند که عبارتند از: الف) قطع و جدایی مانند اجتماع امر و نهی، مسئله ضد و مقدمه واجب ب) مباحث الفاظ مانند ظهور یک لفظ در معنای عرفی آن ج) مباحث حجت مانند حجت خبر واحد، شهرت، اجماع د) اصول عملی شرعی مانند برائت شرعی و استصحاب ه) اصول عملی عقلی در حقیقت مبانی اصولی ایشان همان مبانی طرفداران مکتب اجتهاد است که اساس آن را قواعد لفظی، عرفی و عقلی برای ارزیابی نقاط قوت و ضعف ادله احکام تشکیل میدهند. در این اصول ایشان با حضرت امام وجه مشترک دارند. آنچه بین نظرات حضرت امام4 و آیت الله خویی4 در مبانی باعث تمایز شده است دو مسئله مهم و دو قاعده اصولی است که در رهیافتهای فقهی ایشان بسیار تأثیرگذار بوده است. اول: توجه به بنای عقلا و عرف خردمندان دوم: مخالفت با شهرت مبنای نخست باعث شده است که مسائلی مانند حجیت خبر واحد، حجیت ظواهر، مسئله اجتهاد و تقلید، اعلمیت مجتهد و فقیه، اعتبار قول لغوی، حجیت قطع، امر و نهی مانند آن را که در بسیاری از نظرات حضرت امام جایگاه ویژهای دارد به نقد بکشد و در تبیین این گونه مسائل از تعبدیات شرعی استمداد نگرفته بلکه پایه شناخت و ارزیابی را خردگرایی عقلا استوار نماید. زمانی که به رد شهرت میرسیم متوجه میشویم که با توجه به این مبنای اصولی ایشان ولایت فقیه را با قرائتی متفاوت از امام مطرح مینمایند. ایشان در برخی موارد مانند تثبیت جایگاه رهبری دینی و تفهیم مرجعیت و ولایت داشتن فقیه در برخی امور از مبنای عقلا بهره برده است. در حالی که حضرت امام بیشتر از قواعد نقلی استفاده کردهاند. تشابهات در حوزه مبانی فقهی در عرصه اندیشه فقهی حضرت امام 4 و آیت الله خویی هر دو از بزرگان مکتب اهل اجتهاد هستند و تمامی مبانی و اصول شناخته شده در این مکتب را مانند اجتهاد و تقلید، ضرورت تشکیل نهاد مرجعیت، خطاپذیر بودن مجتهد و... پذیرفتهاند. تمایزات فقهی امام4 و آیت الله خویی4 درخصوص فقه سیاسی به نظر میرسد که سه چیز مبنای اصلی فقه سیاسی آیتالله خویی را تشکیل میدهد که این سه مبنا را امام به صورت دیگری قائل به آن هستند. الف) نص گرایی شفاف ب) اصل عدم نفوذ تصرف فرد در حق فرد دیگر ج) قاعده قدر متیقن گرچه امام نیز نصگرا است اما نص گرایی شفاف در اندیشه آیتالله خویی بسیار حائز اهمیت است. ایشان به لحاظ همین نظر تنها روایات غالب و فراگیر را در استنباط احکام نقش آفرین میداند و عقل و اجماع را حائز کمترین نقش میدانند. ایشان روایات را از دو زاویه سند و دلالت به گونه خاصی مورد تحلیل قرار میدهد. ایشان تنها روایات موثق و حسن را مبنای استنباط قرار میدهد که نظر امام از ایشان موسعتر است. آنچه برای ایشان با اهمیت تلقی گردیده شفاف شدن نص از لحاظ صدور از ناحیه معصوم و دلالت گویا و غیر ابهام آمیز بودن آن نسبت به مسئله میباشد. از این رو ایشان بسیاری از روایات مربوط به ولایت فقیه و شئون سیاسی اجتماعی فقیه را قابل نقد و فاقد دلالت شفاف دانسته و باعث شده قائل به ولایت مطلقه نباشد. در صورتی که حضرت امام با توجه به مبانی فقهی خود تمامی شئون امام معصوم را برای فقیه عادل متصور میدانند، مگر شأنی که اثبات شود فقط به شخص معصوم7 اختصاص دارد. دومین تمایز ایشان با حضرت امام عبارتست از اصل عدم نفوذ تصرف کسی در حق دیگری براساس این اصل هر فرد خودش بر سرنوشت خود حاکمیت دارد. یعنی حاکمیت انسان بر جان و اموال او از آن خود اوست. آیتالله خویی در فقه سیاسی عمدتاً بر همین مبنا تکیه نموده و به کمک آن حاکمیت فقیه بر مردم را نفی کرده است. اما حضرت امام4 بر مبنای فقهی خود حاکمیت فقیه بر مردم را ثابت میکنند و به آن معتقد هستند. آیتالله خویی تصرف را به اذن امام مشروط میدانند مگر آنکه به اذن امام یقین داشته باشیم. حضرت امام در بسیاری از موارد که منافع عمومی اقتضا نماید و حفظ کیان اسلام مطرح باشد، تصرف و حاکمیت ولی فقیه عادل را بر اموال مردم و احکام شرعیه قبول دارند. تمایز دیگری که در این خصوص وجود دارد قاعده قدر متقین است که ضمیمه دو قاعده دیگر شده و با کمک این مبانی سه گانه نظریه ولایت محدود فقها مطرح شده است. گرچه قاعده قدر متیقن اگر نبود آنقدر نص گرایی غلیظ میشد که راهکاری برای حکومت و ریاست فقها نیز ارائه نمیشد. توجه و اهتمام به قاعده قدر متقین حداقل در دو زمینه به بسط اندیشه سیاسی ایشان کمک نموده است. اول تلاش برای یافتن مقام مسئولی که در شخصیت فقها تجلی مییابد دوم تعیین قلمرو و وظایف و اختیارات فقها که از آن به امور حسبه تعبیر نموده است. بدین ترتیب روشن میشود که مبانی اصولی و فقهی ایشان چگونه در تعامل با یکدیگر رقم خورده است. حضرت امام4 در روایاتی که به آنها درخصوص مبانی فقهی خود برای وظایف فقها و علما استناد کردهاند حوزه اختیارات و وظایف و مسئولیتهای آنها را بسیار وسیع و سنگین میدانند و فقها را حصون اسلام میدانند که باید با تمام وجود از اسلام حمایت و حفاظت نمایند و میفرمایند که این حفاظت و صیانت با تشکیل حکومت و اجرای حدود و حاکمیت فقیه اسلامی حاصل میشود. آنچه از بیانات ایشان بر میآید همگی ناظر به تشکیل حکومت به عنوان یک واجب الهی است این نظر و اندیشه سیاسی حضرت امام در اندیشه سیاسی آیتالله خوئی به صورت ضرورت تشکیل حکومت و عمدتاً بر مبنای اصل حفظ نظام توجیه و تحلیل میشود. او در تشریح فلسفه دستگاه قضایی میگوید قضا واجب کفایی است به خاطر توقف حفظ نظام مادی و معنوی بر آن. ایشان هم چنین معتقد است که اجرای قوانین اسلام باید به دست فقها در عصر غیبت صورت پذیرد تا بر مبنای حکمت حفظ نظام زندگی، جلوگیری از فساد و رشد فجور و طغیان در میان جامعه صورت پذیرد. درخصوص نظریه ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه در دیدگاه حضرت امام4 و آیتالله خویی. امام تمام شئونات حاکمیتی معصوم7 را برای ولی فقیه عادل متصور میداند حتی تسلط بر جان و اموال آنها را. براساس تقسیمبندیهای موجود حکومت به دو نوع مطلقه و غیرمطلقه تقسیم میشود. این تقسیم یکی از معروف ترین تقسیمبندیهایی است که در چند دهه اخیر مورد توجه فقهای شیعه قرار گرفته و نقطه اصلی اصطکاک اندیشه طرفداران ولایت مطلقه فقیه با مخالفان آن به شمار میرود. از دیدگاه آیتالله خویی حکومت از این نگاه به مطلقه و جزئی تقسیمبندی میشود. ایشان میگوید ولایت مطلقه از شئون حاکمان معصوم و ولایت جزئیه از شئون فقها و مومنان عادل است و ولایت مطلقه عبارتست از تسلط حاکم بر همه امور حتی اموال و نفس مردم در حالی که ولایت جزئیه تنها سلطه و جواز تصرف در امور حسبه را تجویز میکند. آیتالله خویی برخلاف نظر امام4 میگوید اگر قرار باشد از ریاست فقها به ولایت تعبیر کنیم پس آن را ولایت جزئیه مینامیم که تنها در امور خاص مانند حسبه قابل اثبات است. از نقاط مشترک در اندیشه سیاسی امام4و آیتالله خویی ویژگی حکومت مطلوب است که مبتنی بر عدالت است. این ویژگی را هر دو بزرگوار برای حاکم و ولی امر ذکر میکنند. ویژگی و نقطه اشتراک دوم منصوب و یا مأذون بودن حاکم اسلامی از طرف پیامبر یا امام است و اینها حکومتی را که فاقد این خصوصیت نباشد نه تنها مطلوب نمیدانند که اساساً فاقد مشروعیت میدانند. نقطه اشتراک سوم عام بودن حکومت است. این بزرگوار امامت و رهبری را تجزیه پذیر نمیدانند و قبول ندارند که حکومتهای مستقل محلی منشعب از حکومت بزرگ اسلامی وجود داشته باشد. نقطه اشتراک چهارم در بحث وحدت رهبری است. این بزرگوار ولایت را لازمه فقیه بودن نمیدانند بلکه فقیه بودن را لازمه ولایت میدانند بنابراین در فرض تعدد فقها تعارض در ولایت پیش نخواهد آمد چرا که هر فقیهی زودتر بر تصدی امور اقدام کند ولایت از آن او بوده و بر دیگران ایجاد مزاحمت حرام است. تمایزات نظر و اندیشه سیاسی آیتالله خویی در مبنای استدلال و مشروعیت ولایت فقیه. امام4 در اندیشه و فقه سیاسی خود در اثبات ولایت فقیه به دلایل نقلی از جمله روایات «العلماء ورثه الانبیاء و اللهم ارحم خلفایی...» و مقبوله عمربن حنظله و حدیث معروف حوادث واقعه اشاره دارند. از طریق این روایات دلالتهای تمام و منحصر به فردی را درخصوص ولایت فقیه عرضه میدارند. و اصل ولایت و حتی قلمرو اختیارات فقیه را با استفاده از این روایات تبیین میکنند و میفرمایند این روایات، منصب ولایت و نه ریاست را برای فقها اثبات میکنند. اما آیتالله خویی معتقد است که روایات مذکور فاقد دلالت شفاف بر مسئله ولایت و حکومت است. او تمام دلایل نقلی را به نقد کشیده و آنها را با مسئله ولایت غیر مرتبط میداند. از نظر ایشان روایات «العلما ورثه الانبیاء» علاوه بر این که به داراییهای قابل انتقال مربوط میشود هیچ ارتباطی با حقوق ندارد. اما حضرت امام در این خصوص میفرماید اما اینکه ذیل روایات دارد «ان الانبیاء لم یوروثوا دیناراً و لا درهما» معنایش اینست که انبیاء غیر از علم و حدیث هیچ ارث نمیگذارند. بلکه این جمله کنایه از این است که آنان با اینکه ولی امر بوده و حکومت بر مردم دارند رجال الهی هستند. افراد مادی نیستند تا در پی زخارف دنیوی باشند. و اینکه اسلوب حکومت انبیا غیر از حکومت سلطنتی و حکومتهای متداول است که برای متصدی خود مایه مال اندوزی و کامروایی باشد. درخصوص دیگر مبنای فقهی حضرت امام4 و تفاوت آن با آیتالله خوئی میتوان به روایت «اللهم ارحم خلفایی» اشاره نمود در این روایت حضرت امام جانشینی را در ولایت و حاکمیت دانستهاند در صورتی که آیتالله خویی آن را جانشینی در نقل روایت میداند. در روایت دیگر که مورد استناد امام4 قرار گرفته روایت مقبولی است که جمله «فانی قدجعلته علیکم حاکما» به اعتقاد امام منظور ولایت و حاکمیت است در صورتی که آیتالله خویی مراد از حاکم را در این روایات قاضی میدانند. از دیگر تمایزات مبنایی اندیشه سیاسی امام4 با آیتالله خویی در خصوص ریاست فقیه در امور حسبه است که حضرت امام این ریاست را به معنای ولایت میدانند در صورتی که آیتالله خویی به معنای نفوذ تصرفات او بنفسه یا به وسیله وکیلش است و قدر متقین در این جا همین جواز یا نفوذ تصرف است نه اثبات ولایت. تمایزات و تشابهات در حوزه اختیارات ولی فقیه برای تعیین حدود اختیارات حاکم باید در ابتدا دلایلی را که حاکمیت فقیه را به اثبات میرساند ملاحظه نمود و سپس براساس آن دایره اختیارات او را تعیین نمود. در مقدمه باید گفت که تا قبل از مرحوم صاحب جواهر مشخص نیست که ولایت فقیه از باب ادله حسبه است یا نیابت خاص و وکالت. در هر یک از عناوین یاد شده حدود اختیارات حاکم تغییر میکند. به طور مثال اگر اختیار حاکم را از باب دله حسبه مورد ارزیابی قرار دهیم اختیارات حاکم در حد سرپرستی اطفال بی سرپرست، مجانین و مهجوران تنزل مییابد. در بررسی مسئله حوزه اختیارات فقیه زمانی که مبانی حقوقی از دیدگاه امام4 و آیتالله خویی مورد بررسی قرار میدهیم به دو مبنای متمایز و دو دیدگاه متفاوت بر میخوریم. یکی مبنای روایی و دوم مبنای اصولی و قواعد علمی و عقلی در بخش نخست این فصل به مبنای روایی اشاره نمودیم و گفتیم که براساس روایات آیتالله خویی معتقد است که دایره اختیارات فقیه بسیار محدود بوده و هرگز نمیتواند مانند پیامبر و امام اختیارات وسیع و مطلق داشته باشد. ایشان معتقد است اخباره که به وسیله آنها براثاث ولایت مطلقه فقیه استدلال شده ناتمام است هم از نظر دلالت و ولایت را برای فقیه در زمان غیبت با دلیل نقلی ثابت شده نمیدانند. برخلاف حضرت امام4 که دلالت دلایل نقلی را تام و حوزه اختیارات را وسیعتر و گستردهتر میدانند. لازم به ذکر است مخالفت آیتالله خویی با نظریه ولایت مطلقه فقیه ریشه در تفکر عدم جواز فعالیت سیاسی برای فقها ندارد وگرنه او هرگز جمهوری اسلامی ایران تحت رهبری حضرت امام خمینی4 را به رسمیت نمیشناخت. از دیگر تمایزات مهم و بنیادی اندیشه سیاسی امام4 و آیتالله خویی را میتوان به بیان دیگر در اثبات ولایت سیاسی برای فقها دانست. امام این ولایت را در تمامی شئون برای فقیه قابل اثبات میداند و در حقیقت غیر از این را برنمیتابد زیرا فقها را حصون اسلام و محل مراجعه در امور زندگی میداند. ایشان پیامبر را فقط مبلغ احکام سلامی نمیدانند بلکه مجری و حاکم اسلامی میدانند اما آیتالله خویی خویی اثبات سیاسی برای فقها را از متون روایی غیرممکن میدانند. گرچه اداره شئون عمومی مسلمین را از باب حسبه کاملاً شرعی تلقی میکند. با گذشت بیش از سه دهه از عمر انقلاب اسلامی و دستاوردهای فراوانی که انقلاب اسلامی و معمار کبیر آن حضرت امام خمینی4 در پی داشته است به روشنی میتوان نتایج استنباطات و دلایل عقلی و نقلی حضرت امام را در اثبات ولایت سیاسی فقیه و نظریه مترقی ولایت مطلقه فقیه مشاهده نمود. جمهوری اسلامی در کوران حوادث و فراز و نشیبهای فراوانی که در طی سالهای پس از انقلاب اسلامی داشته است از نعمتهای فراوانی که اصل ولایت فقیه داشته است بهره لازم را برده است. با نظریه حضرت امام اسلام دوباره زنده شده و در پرتو این نظریه انحرافات در تمامی ابعاد نتوانستند ریشهدار شوند و هرگاه فتنهای میخواست انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف سازد این نفس قدسی ولی فقیه بود که کشتی انقلاب را نگهبان بوده است. مکتب اجتهاد امام که تابع فقه جواهری بود در برابر روش نقل گرایی اصولی حضرت آیتالله خویی توانست به دستاوردهایی برسد که بسیاری از احکام اسلام را در زمان حاضر جاری نماید و بر استحکام و قدرت عظیم اسلام در قرن حاضر صحه بگذارد. به رغم برداشت های متفاوتی که نسبت به اندیشه سیاسی آیه الله خوئی ابراز شده است، یافته های این تحقیق نشان میدهد که آیه الله خوئی واجد اندیشه سیاسی در خور توجهی می باشد. ایشان با اهتمام ورزیدن به حفظ نظام اجتماعی، مدیریت اجتماعی، طرح مسئله ولایت فقیه –ولو با نگاه متفاوت از دیگران – مسئله قضا و حدود و بسیاری موضوعات سیاسی دیگر توانسته است اندیشه سیاسی خود را تا حدودی پرورش دهد. اما این اندیشه با توجه به واقعیت های تاریخ معاصر و شرایط سیاسی موجود، مجال رشد لازم را نیافته است. آیه الله خوئی از نظر روش شناسی و مکتب اجتهادی، پیرو یا پیشگام سبکی است که میتوان آن را «نقل گرایی اصولی» نامید. ویژگی این روش میتواند چنین باشد که بر وجود و دلالت های لفظی در نصوص وروایات بیشترین توجه را معطوف داشته و فراتر از آن، به ندرت به نظریه پردازی پرداخته می شود. این مکتب یا روش در برابر مکتب یا روش «عقل گرایی اصولی» مطرح میشود که در استنباطات فقهی بر یافته ها و انتزاعات عقلی توجه بیشتر و جدی تر معطوف می دارد. این روش علمی آیه الله خوئی در تعیین ساختار فکری او نسبت به سیاست در عصر غیبت تاثیر زیادی گذاشته است، زیرا او با این روش در اجتهاد، تمامی دلایل لفظی مربوط به حکومت و سیاست در عصر پس ازحضور را آسیب پذیر جلوه داده و استحکام آنها را زیر سوال برده است. هم چنین آیه الله خوئی در تاملات فقهی اهتمام ویژه ای به برخی قواعد نشان داده که او را به نتایج کاملا متفاوت از بسیاری فقها رسانده است. یکی ازاین قواعد قاعده «الناس مسلطون علی اموالهم وانفسهم» است. آیه الله خوئی این قاعده را یکی از مبانی اندیشه سیاسی خود و معیار در ارزیابی ادله نقلی ولایت فقیه قرار داده است. براساس این قاعده فقهی، هیچ فردی بر فرد دیگر سلطه و حاکمیت نمی یابد، مگر مواردی که دلایل نقلی آن را استثنا کرده باشد. دلایل نقلی از دیدگاه ایشان، فاقد استحکام و دلالت شفاف در این مورد است، پس نقش سیاسی فقیه حداقل از منظر روایات به شدت کاهش خواهد یافت. مبنای دیگری که اندیشه سیاسی آیه الله خوئی را تحت تاثیر قرار داده، تصدی غیرولایی انسان معصوم برانسانهای دیگر است. او عنوان «ولایت» را که ایجاد «حق » می کند، نسبت به حاکمان عصر غیبت به کار نمی برد و ریاست حاکمان را از نوع «جواز تصرف» می داند. در نتیجه این تفسیر و عدم مسئولیت پذیری فعال، فقیه و یا هر سیاست مدار دیگر دینی، کمتر وظیفه رسمی برای تغییر شرایط سیاسی را پیدا میکند، بلکه او در انتظار تحول خود به خودی شرایط خواهد نشست تا هرگاه زمینه کاملا مساعد گردد و یا خلا قدرت به وجود آید، آن گاه بتواند نقش خود را در آن ایفا کند، به همین دلیل محمد علی توحیدی تبریزی وقتی که در اثبات ولایت برای فقیه اظهار تردید میکند، می گوید: «از این جا نتیجه گرفته میشود که فقیه نمی تواند مردم را به ادای زکات و خمس و سایر حقوق واجب برآنان مجبور نماید». همچنین در پاسخ به این پرسش که با توجه به مسئولیت فقیه در عصر غیبت نسبت به اجرای حدود و تعزیرات آیا بر مجتهد واجب است که برای فراهم شدن اجرای این مسئولیت تلاش نماید، می گوید: «لایجب علیه ذلک» با توجه به این ساختار فکری و اصول علمی، اندیشه سیاسی آیه الله خوئی از حالت پیش آهنگی و تحول سازی بازمانده و ماهیت انفعالی یافته است و شاید همین عامل او را در عمل به سوی انزوای سیاسی کشاند و مانع از ارائه طرحی نظام مند و پویا در اندیشه سیاسی او گردید. تمرکز اندیشه ایه الله خوئی بر عناصر دینی و اجتماعی و تعریف جایگاه کمتر سیاسی از رهبری دینی و حاکم شرع در عصرغیبت و خودداری از ارائه مکانیسم مدیریت اجتماعی فقیه در زمینه تصدی امور قضایی و انتظامی از جمله عواملی هستند که ابعاد غیرسیاسی اندیشه او را سنگین تر نموده اند. در عین حال آیه الله خوئی در برخی مقاطع از مبارزات سیاسی علما در ایران وعراق حمایت کرده و خود نیز گام هایی در این مسیر برداشته است. طرح او در این موارد به ویژه درقیام اسلامی سال 1411 هـ.ق مردم عراق، فاقد پویایی سیاسی و عاری از راهکاری منسجم بوده است، اما به نظر می رسد عدم اقدام سازمان یافته ایشان در امر تشکیل حکومت یا به دست گرفتن رهبری یک قیام مردمی، نمی تواند اصل وجود اندیشه سیاسی اش را کاملا زیر سوال ببرد. تنها میتوان گفت که اندیشه سیاسی او اندیشه «جواز تصرفی» یا «ولایت جزئیه فقیه» است که متفاوت از اندیشه «ولایتی» بوده و طبعا محدودیت های خاص خود را خواهد داشت. و یا به عبارتی دیگر مرحوم آیتالله خویی قایل به ریاست فقیه بود در حالی که حضرت امام خمینی قایل به ولایت مطلق فقیه بود و همچنین حضرت امام اقدام فقها برای تشکیل حکومت را واجب و آیتالله خویی اقدام فقها برای تحقق قدر متیقن از وظایف را کافی می دانستند.
علی خلجی محمد ستوده آرانی
مسئله صلح، یکی از آرزوهای مهم و دیرینه بشر در طول تاریخ بوده است که امروزه نیز از مسائل اصلی و اساسی دولتها در عرصه نظام بین الملل می باشد. مهمترین وجه صلح، مربوط به پایداری و عادلانه بودن آن است که همه کشورها بر آن تأکید دارند. فرضیه ای که این پژوهش در پی اثبات آن است، این است که ایران اسلامی رسیدن به صلح پایدار را، در گرو اجرای عدالت در روابط بین الملل می داند و بر این اساس برقراری آرامش و امنیت در روابط کشورها با یکدیگر، بر اساس ایمان به عدالت و در سایه دستورات الهی تحقق می یابد. حداقل دو رویکرد ایجابی و سلبی در تعریف صلح وجود دارد. رویکرد اسلام نیز معطوف به جنبه سلبی صلح نمی باشد، بلکه صلح واقعی بر آمده از وضعیتی است که در آن حقوق ملتها رعایت شده و عوامل تهدید صلح از بین برود. وضعیت کنونی نظام بین الملل به گونه ای است که تحقق صلح درآن، به خاطر تهدیدات عمده ای که وجود دارد، ممکن نمی باشد. جمهوری اسلامی ایران به این وضعیت انتقاد داشته و عواملی از قبیل رقابت تسلیحاتی، رقابت قدرتهای بزرگ، تروریسم، ظلم، فقر و گرسنگی را، از جمله عوامل تهدید صلح در جهان می داند. برای تحقق صلح، در دو شاخص عمده باید تحول اساسی صورت پذیرد. تحول در کارگزار انسانی که با تربیت انسانها و سرمشق قرار گرفتن از تعالیم انبیاء و با ایمان، عدالت و تهذیب انسانها ممکن خواهد شد. تحول دوم در ساختار روابط بین الملل است که با رفع سیستم رقابتی قدرتهای بزرگ، احترام به حق حاکمیت ملتها، توزیع عادلانه امکانات و فرصت های بین المللی صورت می پذیرد. این تحول در سازمانهای بین المللی نیز به صورت تحول در رهبری، استقلال سازمان، رفتار و قوانین سازمانهای بین المللی، صورت می گیرد. در عین حال از منظر ایران اسلامی، تحول درکارگزار انسانی مهمترین راهکار دست یابی به صلح پایدار و عادلانه می باشد. واژگان کلیدی: صلح، نظام بین الملل، جمهوری اسلامی ایران، صلح عادلانه
گلاب سوری لکی غلامرضا بهروزی لک
مهدویت از مفاهیم و آموزه های اصیل اسلامی است که در فرهنگ تشیع جایگاه والایی دارد. نوع نگرش به این آموزه در طول تاریخ، عامل شکل گیری بسیاری از مبارزات و قیام ها علیه حکومت های موجود بوده است. انقلاب اسلامی ایران ازجمله تحولات عمده-ای است که تحلیل گران عوامل متفاوتی را در وقوع آن دخیل دانسته اند. به رغم وجود عوامل متعدد، مذهب تأثیر عمده ای در این انقلاب داشته و رهبران انقلاب با تبیین وتفسیر مفاهیم دینی نقش مهمی را در این زمینه ایفا کرده اند. درطول مبارزات گروه های مختلفی ضمن مخالفت با رژیم پهلوی به تبیین الگوی آرمانی برای انقلاب پرداخته و سعی درترسیم جامعه مطلوب داشتند. رویکرد مذهبی نیز با توجه به آرمان های خود به طرح حکومت اسلامی پرداخت. این دیدگاه به دلیل نزدیک بودن با فرهنگ مردم و تکیه بر ظرفیت های دینی توانستند رهبری مبارزات انقلاب را در دست گیرند. رهبران این گروه عمدتاً روحانیون بودند که به سبب آشنایی با دین، اقدامات رژیم پهلوی را در مخالفت با آن می دیدند. دو دیدگاه در میان آنها رواج داشت که ناشی از برداشت ایشان از غیبت ومسأله حکومت در عصر غیبت بود. برخی به عدم دخالت دین در عرصه سیاست و برخی دیگر به دخالت دین در عرصه سیاست معتقد بودند. گروه حاضر با اعتقاد به جامعیت دین اسلام و داشتن برنامه سیاسی و اجتماعی و... در طول مبارزات با بیان آسیب های رژیم حاکم به انتقاد علیه آن پرداختند. در این میان امام خمینی دارای نقش برجسته ای بود که با طرح حکومت اسلامی و ایده نیابت فقها از امام معصوم(ع)، در سالهای آغازین مبارزات، ذهنیت عموم مردم را جهت دهی نمود. مهدویت همواره از بُعد نظری تأثیر عمده ای در انقلاب اسلامی داشته است. کلید واژه: غیبت، مهدویت، ولایت فقیه، انقلاب اسلامی، حکومت اسلامی، سلطنت پهلوی
علی سروش نجف لکزایی
کشف دیپلماسی در اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) ، به عنوان اثرگذارترین اندیشمند سیاسی معاصر، در عرصه بین الملل، بسیار ضروری است، لذا مبتنی بر این فرضیه که «دیپلماسی امام خمینی رحمه الله علیه یک دیپلماسی متعالیه مبتنی بر اندیشه «اسلام ناب محمدی صلی الله علیه » است ، به این سوال پاسخ داده می شود که « الگوی دیپلماسی در اندیشه امام خمینی چیست؟». مبانی معرفتی امام ره، در قالب اندیشه های فقهی، فلسفی و عرفانی امام ره، حقیقت «انسان»، به عنوان مهمترین منبع دیپلماسی بیان می گردد. لذا انسان به عنوان خلیفه الله، نقش محوری و پایه ای در اندیشه و دیپلماسی امام ره، دارد. مبتنی بر اندیشه امام ره، مکتب «آرمانگرایی واقع بین»، تبیین می گردد و براساس آن رهیافت «تکلیف گرایی» برای توضیح دیپلماسی امام ره، ارائه می گردد، و «صدور انقلاب» یا همان «صدور اسلام ناب محمدی (ص) » به عنوان مهمترین راهبرد این دیپلماسی بررسی می شود. شاخصهای اساسی این دیپلماسی نیز برپایه رهیافت تکلیف گرایی استخراج می گردد. دیپلماسی عمومی، دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی تربیتی در سه سطح در این دیپلماسی تشریح گردیده است. قدرت سخت، قدرت نرم و قدرت معنوی، به عنوان سه سطح قدرت در این دیپلماسی بررسی می گردد. همچنین براساس شاخص های بدست آمده مبتنی بر رهیافت تکلیف گرایی، مهمترین ویژگی های دیپلمات ها، کارگزاران و دستگاه دیپلماسی مشخص می گردد، شاخص هایی چون؛ اجتهاد، استقلال، قاطعیت، شجاعت، نگرش تربیتی. با بررسی تربیت به عنوان هدف غایی سیاست در این اندیشه، افق غایی این دیپلماسی نیز محقق می گردد، هدفی که بعد از اهداف اولیه ای چون قیام مستضعفین در برابر مستکبرین و رهایی از سلطه استکبار، با نقد «منافع ملی» به مثابه هدف غایی دیپلماسی متداول، اهداف تربیتی، انسانی و متعالی این دیپلماسی تحلیل می گردد.
محمد ناجی دورباش نجف لکزایی
اندیشه سیاسی فردوسی همانند غالب اندیشه های ایران باستان اصلاحی است، و نه انقلابی یعنی فردوسی اصل و اساس سلطنت را قبول می کند و در ذهنش چیزی به جز حکومت مقتدر پادشاهی متصور نیست و در عین حال لازم می داند که خود شاه در یک چارچوب مشخص عمل کند و بر خلاف عقل و دین و عدل رفتار نکند، و در غیر این صورت ارزش و احترامی برای سلطنت شاه فاسد قائل نیست. شیوه انتقال فردوسی از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب در ابتدا مسالمت آمیز است و اصلاحات را با آرامش مطرح می کند و از حکام می خواهد بر طبق اصول مطرح رفتار بکنند ولی در ادامه رادیکال می شود، یعنی در مقابل حکومت ظالم و فاسد اصلاح ناپذیر فردوسی توصیه به قیام می کند.
تقی نامور نجف لکزایی
در سال 1285 هـ .ش. قانون مشروطه به تصویب رسید. این قانون برآمده از مبارزاتی بود که جریان های فکری و دینی مختلف از آن ها حمایت می کردند. «مشروطه» پدیده ای سیاسی بود که با پشتوانه های یادشده بر حوزه های مختلفی از تأملات سنتی در جامعه ایران، تأثیر نهاد. از سوی دیگر، این پدیده در فضای سیاسی ایران، از پارمترهای مختلفی نیز متأثر بوده است. مهم ترین حوز? اندیشه که مناسبات و تعاملات عمیقی با مشروطه دارد، فقه سیاسی شیعه است. تعیین حدود و ثغور این تأثیر و تأثر (میان فقه سیاسی شیعه و مشروطیت)، نیازمند تأملات و پژوهش های مختلفی است. پژوهش حاضر بر آن است تا در این باب، به بحث و بررسی بپردازد. در رساله پیش رو، تلاش شده به این سوال اصلی پاسخ داده شود که «مناسبات جنبش مشروطیت و فقه سیاسی شیعه چیست؟» برای پاسخ اجمالی به این سوال، رساله حاضر از سه فصل تشکیل شده است. درفصل اول به مفاهیم و در فصل دوم و سوم به هم-گرایی و واگرایی جنبش مشروطیت با فقه سیاسی شیعه می پردازیم. روشی که برای نگارش این رساله در پی گرفته شده، روش توصیفی و تحلیلی است. در این تحقیق تمام تلاش بنده بر آن بود که نشان دهم تفاوت نظری میان علما به مبانی ای آنان باز می گردد که هریک از این دو گروه داشته اند؛ و به هیچ وجه، به فضای جغرافیایی مربوط نمی شود و فضای جغرافیایی باعث چنین تفاوت دیدگاهی نشده است.
جمعه علی شفق نجف لکزایی
در این رساله، پرسش اصلی این گونه مطرح شده است: روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، چه نقشی داشته است؟ برای تبیین بحث و رسیدن به پاسخ این سوال، این پایان نامه در قالب مقدمه، پنج فصل و خاتمه طرح ریزی شده است.
علی زارع آلانق منصور میراحمدی
دیدگاه رهبران و نخبگان سیاسی موثر در نظام جمهوری اسلامی ایران در خصوص تحزب به قدری اهمیت دارد که اینجانب را بر آن داشت تا جایگاه تحزب و فعالیت¬ احزاب را که شامل مفهوم، شاخص¬ها، مبانی و قلمرو تحزب است، در اندیشه آنان بررسی نمایم تا حدود و ثغور فعالیت احزاب در نظام جمهوری اسلامی روشن گردد. در یک تقسیم¬بندی¬ها که از جریان¬های سیاسی در نظام جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است، گروه¬های سیاسی موجود به سنت¬گرایان، تجددگرایان و نوگرایان دینی تقسیم می¬شود. رهبران و نخبگان سیاسی موثر در نظام جمهوری اسلامی.ایران، از جمله بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی;، شهید آیت¬الله دکتر بهشتی;، شهید آیت¬الله مرتضی مطهری; و مقام معظم رهبری (مد ظله-العالی) به عنوان شاخص¬ترین افرد گروه نوگرایان دینی به شمار می¬روند که در این نوشتار، دیدگاه آنان با استفاده از سخنان و تألیفات شان در خصوص موضوع تحزب جمع¬آوری و تحلیل و تفسیر شده است. البته قبل از ورود به بحث اصلی، به عنوان مقدمه، با تعریف تحزب، پیشینه و علل پیدایش آن در غرب بررسی شده و سپس موضوع اصلی؛ یعنی حزب در اسلام و تحزب در اندیشه نوگرایان دینی تبیین شده است. این تحلیل و تبیین با استناد به شواهدی از سخنرانی¬ها و نوشته¬های این طیف صورت گرفته است. لذا مفهوم، مولفه¬ها و اهداف تحزب در اندیشه نوگرایان دینی توضیح داده شده است و با تشریح مبانی و قلمرو تحزب که در اندیشه آنان مورد تأیید قرار گرفته است، در نهایت به این مطلب رسیده¬ایم که: «در اندیشه نوگرایان دینی برای حفظ نظام اسلامی و کارآمد ساختن آن، وجود تحزب نه تنها مانع نیست، بلکه اگر طبق الگوی تعریف شده از سوی این گروه، تشکیل و هدایت شود، موثر و مفید خواهد بود.» واژه¬های اصلی این نوشتار عبارتند از: تحزب، نوگرایان دینی، انقلاب اسلامی ایران
محمد سنقری نجف لکزایی
تمدن سازی منوط به تولید در سه عرصه دانش، ثروت و قدرت است. مثلث فرهنگ، اقتصاد و سیاست مبتنی بر الگوهای اسلامی و بومی می تواند مولّد و موجد تمدّن سازی باشد. جامعه ایران امروز بیش از هر زمان دیگری دغدغه تولید الگوهای مختلف در عرصه های مختلف تمدن سازی و جامعه سازی را دارد. یکی از الگوهایی که اهتمام بیشتری نسبت به تولید آن در جریان است، الگوی اسلامی پیشرفت است. در پژوهش حاضر نیز تلاش شده است در همین سمت و سو و البتّه با تکیه بر مفاهیم قران کریم، به تبیین الگوی اسلامی پیشرفت پرداخته شود. پیشرفت امر حادثی است و به نظر فلاسفه، هر امرحادثی نیازمند به چهارعلت است: علت مادی، صوری، فاعلی و غایی. الگو چون یک پدیده است باید به چهار سوال پاسخ گو باشد: 1-اهداف و غایات الگو چیست؟ 2-افراد، نهادها و کارگزاران لازم برای رسیدن به الگو چیست؟ 3-منابع و مبانی لازم برای ساخت الگو چیست؟ 4-ابعاد و سطوح الگوچیست؟ لازمه رسیدن به حیات طیّبه قرآنی وقوع چهار علت است. بنابراین آن الگوی متعالی قرآنی، حیات طیّبه است که پاسخ گو در هر چهار علت است. هر الگو باید به هر چهار علت پاسخ گو باشد چرا که عدم توجه به هر کدام منجر به الگوی ناقصی خواهد شد. حیات طیّبه مبتنی بر فوز، فلاح و رستگاری دنیا و آخرت است، که توسط رهبران الهی با هدف تحقق سعادت دنیوی و اخروی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... با تأکید بر منابع وحیانی و بشری حاصل می شود. که در مقابل الگوهای متدانی موجوداست. در پژوهش حاضر سعی شده با تکیه بر قرآن کریم به وسیله چهارچوب فلسفی به تمام ابعاد الگو پاسخ داده شود و مباحث قرآنی و فلسفی جنبه کاربردی پیدا کند. در این تحقیق هدف این است که بر اساس مفاهیم قرآن کریم و به تعبیر دقیق تر از منظر قرآن کریم به موضوع الگوی اسلامی پیشرفت پرداخته شود و کاربرد آن در نظام جمهوری اسلامی ایران بررسی شود
راضیه زارعی نجف لکزایی
سرمایه اجتماعی که در هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به شدت بالا رفته بود، تا سال¬های پایانی جنگ نیز در حد قابل قبولی بوده است، اما پس از آن به¬طور تدریجی کاهش پیدا کرده است. با کاهش سرمایه اجتماعی انتظار می¬رود ناهنجاری¬ها، بزهکاری¬ها و منازعات اجتماعی افزایش پیدا کند. فقدان سرمایه اجتماعی یا کمبود آن، آثار مخربی بر نظم و توسعه سیاسی می¬گذارد. و عموماً راهکارهایی که برای آن ارائه شده، زاده متن¬های اجتماعی غرب است. در حالی¬که اهمیت نظری و کاربردی سرمایه اجتماعی اقتضای تلاش برای درک بومی آن را دارد. لذا هدف این رساله، پرداختن به سرمایه اجتماعی در ایران با توجه به مبانی دینی این سرزمین است. بدین¬منظور این رساله به دنبال بررسی ظرفیت¬های اندیشه سیاسی اسلام برای تولید سرمایه اجتماعی در ایران است. روش تحقیق تحلیل محتوای کیفی جهت¬دار است. که بر اساس الگوی تحلیل علل اربعه محورهای مورد نیاز از اندیشه سیاسی اسلام استخراج شده است و مصادیق آن بر ایران معاصر نیز تطبیق داده شده است. مهمترین یافته پژوهش این است که سرمایه اجتماعی که اندیشه سیاسی اسلام تولید می¬کند متعالیه است؛ یعنی جهت¬گیری الهی دارد. کارگزاران و نهادهای سرمایه اجتماعی متعالی همه رویکردی توحیدی دارند. بین قدرت و هدایت، هدایت محور می¬باشند. قرب الهی غایت سرمایه اجتماعی متعالیه است.
حامد مشکوری نجفی داود فیرحی
چکیده ندارد.