نام پژوهشگر: احمد علی حیدری

نقد کارل اشمیت بر لیبرال دموکراسی بر مبنای کتاب الاهیات سیاسی وی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  رضا کاوندی   احمد علی حیدری

رساله پیش رو با تمرکز بر مفهومِ حاکمیت نزد فیلسوفانی هم چون ژان بُدن، توماس هابز و والتر بنیامین و شانتال موفه، به تبارشناسی و واکاویِ تفسیری-تاریخیِ این مفهوم در الاهیاتِ سیاسیِ اشمیت و انتقاد او از لیبرال دموکراسی هایِ مدرن می پردازد. بی تردید بدون شناختِ ردیه هایِ تند و تیز اشمیت بر پیکر سیاسیِ جامعه اروپایی، نمی توان از سازوکارِ نظامِ سیاسیِ غلبه یافته امروزی (لیبرال دموکراسی) و تناقضاتِ چاره ناپذیراش، درکی روشن و بسیط به هم زد. این رساله تلاش دارد تا در پرتو ایده هایِ حقوقی-سیاسیِ اشمیت، و از طریقِ خوانش هایِ نوینِ متفکرانِ چپِ معاصر، به شناختی دوجانبه نائل گردد: فلسفه حقوقی-سیاسی کارل اشمیت و لیبرالیسمِ مبتنی بر قانون اساسی.

نسبت شعر و حکت در یونان باستان ( از دوره کلاسیک تا زمان ارسطو)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  زهره تیمورپور   حسین کلباسی اشتری

یکی از دلایل ظهور فلسفه در یونان ادبیات است . آثار هومر و هزیود , پرسشهای اساسی کسنوفانس از ایزدان , نوشته های منظوم پارمنیدس , رشد و ظهور تراژدی در یونان و زمینه های اجتماعی و سیاسی آن همگی سنت هایی بوده اند که افلاطون و ارسطو از آن بهره مند بوده اند و بسیاری از مفاهیم فلسفی خود را با استفاده از این فرهنگ ادبیز - فلسفی شکل داده اند . علاوه بر این شعر ( ادبیات ) در جامعه یونانی نقشی تربیتی نیز داشته است. شاعران در پولیس یونانی داعیه رهبری و هدایت افراد را داشتند. بنابراین می توان گفت که از همان ابتدا در این سنت ادبی پایدیا و حقیقت بعنوان الگویی برای شکل بخشی به انسان کامل مطرح بوده است.

نسبت دین و سیاست در ادیان ایران باستان با تکیه بر دوران هخامنشی و ساسانی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  مهدیه السادات دستمالچیان   احمد علی حیدری

هدف این پژوهش، شناخت و واکاوی نسبت یا رابطه ی میان اندیشه ی سیاسی با اندیشه ی دینی در ادیان ایران باستان، و به ویژه ادیان رایج در دوره های تاریخی هخامنشی و ساسانی بوده است. اهمیت این پژوهش در آن جاست که بدون شناختِ نوع رابطه و نسبت اندیشه ی سیاسی با اندیشه ی دینی و هم چنین میزان تأثیرات متقابل این دو مقوله بر هم در طول تاریخ ایران، نمی توان عناصر فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه ی امروز را نقد و تحلیل کرد. در این رساله ابتدا به بررسی پیشینه ی اندیشه ی سیاسی در آیین مزدایی پرداخته شده که نتیجه ی آن تصدیق به وجود گونه ای از اندیشه یا فلسفه ی سیاسی در آیین مزدایی است. سپس کوشش می شود با تکیه بر اسطوره، به عنوان تنها سند از دوران پیش تاریخی، و همین طور متون دینی، گزارش های تاریخی، یافته های باستان شناسی و منابع مادّی (سنگ نگاره و غیره)، مجموعه ای از آموزه های دینی و عناصر فکری ـ فرهنگی که به عنوان بستر و پایه ی اندیشه ی سیاسی و هم چنین تشکیل نظام های سیاسی در ایران دخیل بوده، تدوین شود. مرور متون دینی و شواهد تاریخی در کنار شیوه ی تحلیلی در ارزیابی و بررسی مفاهیم کلیدی، نشان دهنده ی وابستگی بنیادین اندیشه ی سیاسی و دینی در ایران باستان بوده است. امری که مهم ترین نمود آن را در اندیشه ی «خاستگاه الهی قدرت» یا «مشروعیت آسمانی» شاه یا حاکم می توان دید.رویکرد این رساله آن است که به صورت تحلیلی و البته با ارجاع به اساطیر، به عنوان تنها اسناد از دوران پیش تاریخی، متون دینی، گزارش های تاریخی، یافته های باستان شناسی و رجوع به آثار هنری و منابع فرهنگ مادّی (سنگ نگاره ها و غیره)، مجموعه ای از اندیشه های دینی و عناصر فکری ـ فرهنگی را که به عنوان بستر و پایه ی اندیشه ی سیاسی و حتی نظام های سیاسی می تواند لحاظ شود، برشمارد. برای رسیدن به هدف رساله، که همانا روشن کردن نسبت اندیشه ی سیاسی و دینی در اندیشه ی ایران باستان است، جست وجو در تاریخ اندیشه و ادیان بزرگ ایرانِ پیش از اسلام، لازم ترین کار است که البته پیامدش دست یافتن به چارچوب ها و بسترهایی است که اندیشه ی سیاسی ایرانی در آن روئیده و بالیده است. مطلبی که هر یک از فصول چهارگانه ی این رساله برای نمایش و توجیه آن تنظیم شده اند. فصل نخست با رجوع به متون معتبر دینی به کاوش در ریشه های اندیشه ی سیاسی در آیین مزدایی پرداخته و فصل دوم با تکیه بر اساطیر و گزارش های تاریخی در پی بازشناسی گونه ای از اندیشه ی سیاسی در طول تاریخ ایران است. در فصل سوم و چهارم هم کوشش شد تا با رجوع به اسناد دینی و تاریخی و هم چنین داده های باستان شناختی و تحلیل منابع مادّی بازمانده از دوران کهن، نوع ارتباط اندیشه و نظام سیاسی دوران هخامنشی و ساسانی با اندیشه ی دینی مورد بررسی قرار گیرد.

الهیات سیستماتیک برمبنای آرای هرمان دویزر
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  زهرا مهریزی   احمد علی حیدری

در این رساله کوشش شده است تا ابتدا تعریفی از الهیات و در ادامه تعریفی از الهیات نظام مند ارائه شود ‏و الهیات نظام مند را کوششی برای فهم تمام حقایق در پرتو تعالیم مسیحی می داند که بر فلسفه استوار ‏است. هدف از این اثر وارد کردن الهیات به تحصیل، شغل و زندگی است و تنها شرط لازم برای ‏ترسیمی از موقعیت علم الهیاتی که مطابق با زمان باشد، بهره مندی از یک آمادگی اگزیستنسیل ‏‏(‏existentiell‏) و عقلی است که برای این منظور هم باید به سنت دو هزار ساله ی الهیات نظر داشت و ‏هم به دوران معاصر. به عبارتی وظیفه ی الیهات نظام مند برقراری نسبت انتقادی با سنت، کار علمی بر ‏عصر حاضر و مسئولیت در قبال آینده ی آن است، و آنچه این اثر در پی آن است معرفی حوزه ی کامل ‏اصول اعتقادات پروتستانی در یک بررسی کلی توسط سه - چهار پاراگراف است. همچنین در ادامه در ‏حوزه ی "نظام مند" به سه رشته ی فلسفه دین، اصول اعتقادات و اخلاق توجه می شود، یعنی نظریه ی دین ‏‏(برای مثال مفهوم عقل، مکاشفه، خدا)، آموزه ی کلیسا و اصول آن برای زندگی مسیحی.‏ آنچه در پایان این رساله ضروری است، توجه به این نکته است که الهیات نظام مند نه تنها دیدگاه های ‏دیگر حوزه ها را دربردارد، بلکه ارتباط و همبستگی درونی آن ها را در عقیده ی خاص ایمان مسیحی ‏نشان می دهد. بنابراین رشته های کلامی حقیقتاً محدوده ی تجربه ی بشری را تحت دیدگاه های بنیادانگار ‏از "ایمان" به عنوان اساس اعتماد، "رفتار" در نسبت با جهان و انسان، "اعمال" در فرآیند مسئولانه ی ‏ساخت آینده، ترسیم می کند.‏ کلید واژه ها:‏ الهیات- الهیات نظام مند- فلسفه دین- اصول اعتقادات- اخلاق.‏

نقد و بررسی رابطه کلسیا و دولت مدرن در فلسفه سیاسی هابز و لاک بر پایه مبانی فلسفی آنان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی 1389
  عباس نعمتی   احمد علی حیدری

در این رساله به نظریه ی هابز و لاک درباره ی رابطه ی کلیسا و دولت در چهارچوب فلسفه ی آنها پرداخته می شود، به این هدف که نخست نشان داده شود که نظریه پردازی درباره رابطه کلیسا و دولت، خود یک امر فلسفی یا دست کم بخشی از فعالیت فلسفی آن فیلسوفان به شمار می آید، دوم اینکه علل اختلاف در نظریه پردازی این دو علی رغم نزدیکی برخی مبادی فلسفی و تشابه وضعیت سیاسی و تاریخی نشان داده شود، و سوم امکانی برای سنجش و ارزیابی نظریه آنها فراهم شود، بدین طریق که مبانی فلسفی نظریه ی هر یک از آنها آنگاه که باهم مقایسه شود دارای انسجام می باشند یا خیر. بنابراین در فصل نخست، با طرح نظریه ی هابز در خواهیم یافت که آن نظریه ی بر پایه ی یک یگانه انگاری ماده باورانه استوار شده است. با بررسی روش هابز مبانی و پیامدهای آن و کاربست آن در تبیین سیاست و دین خواهیم دید که چه نسبتی میان روش هابز و یگانه انگاری ماده باورانه او وجود دارد و چرا در نظریه ی او دولت بر کلیسا چیره می شود و سپس به ارزیابی روش هابز و توان تبیین گرش در رابطه با تبیین زندگی انسان می پردازیم تا امکانی برای نقد و ارزیابی نظریه ی وی فراهم آوریم. در فصل دوم، به نظریه ی لاک خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه لاک بر پایه ی نظریه ی تساهل، رابطه ی کلیسا و دولت را صورتبندی می کند و سپس بیان خواهیم داشت که نظریه ی تساهل لاک بر چهار بنیاد فلسفی که ما آنها را در این جا، بنیادهای هستی شناختی (دوگانه انگاری هستی انسان)، معرفت شناختی (محدودیت های معرفتی)، دینی (دین اختیاری و فردی) و سیاسی (دولت با حدود حاکمیت محدود) می نامیم، استوار شده است. با توجه به بررسی این بنیادها از سویی علل اختلاف آن دو فیلسوف را نشان خواهیم داد و از سوی دیگر با مقایسه این بنیادها با هم نشان خواهیم داد که آنها به عنوان عناصر نظریه ی تساهل با هم در تناقض می باشند. در پایان در بخش نتیجه گیری در پرتو بررسی های انجام یافته در نظریه ی هابز و لاک در چهارچوب مبانی فلسفی آنها، به این نتیجه خواهیم رسید که هر دو نظریه فاقد انسجام می باشند و ناپذیرفتنی هستند.

نحوه پذیرش و پرورش آرمان های عصر روشنگری در آلمان با تکیه بر آرا کانت، هردر و هگل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  گلناز صالح کریمی   علی اصغر مصلح

عقل باوری که یکی از آرمان های اصیل عصر روشنگری بود در شناخت شناسی کانت زمینه را برای شناخت استعلایی باز کرد به این ترتیب که عدم اتکا عقل به عاملی فراتر از خود و استقلال آن در شناخت در فلسفه استعلایی کانت عمق و محتوایی جدید می یابد. همین روند در پدیدارشناسی هگل به گونه ای دیگر دنبال شد به نحوی که روح مطلق هگلی در گذار از مراحل دیالکتیک شناخت به معرفت حقیقی یا همان خودآگاهی دست می یابد. به این ترتیب عقل باوری روشنگری به ایده آلیسم آلمانی تغییر ماهیت می دهد. از سوی دیگر غایت پیشرفت در تاریخ که از آرمان های این عصر است در فلسفه تاریخ هردر در قالب روح قومی و در فلسفه تاریخ هگل در قالب غایت روح مطلق ظاهر می شود.

موعودگرایی در مسیحیت انجیلی بنیادگرا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1389
  رقیه قزلباش   حسین کلباسی اشتری

مسئله موعودگرایی از بنیادی ترین اصول هر دینی می باشد. ولیکن در برخی ادیان همچون مسیحیت فرقه های افراطی ای وجود دارند که با ارائه تفسیری کاملا ظاهری از کتاب مقدس خود تأثیری زیان بار بر وجهه تاریخی و دینی خود داشته و اجازه هیچ گونه پرسش و گفتگویی را در مورد اصول خود نمی دهند. اصول کلی موعودگرایی نزد بنیادگرایان انجیلی مسیحی نیز از اصول پرسش ناپذیر و تغییر ناپذیری محسوب می شود که امروزه منجر به اقدامات زیان باری از سوی آنان نیز شده است.

معنا و آثار بودن در عالم از دیدگاه هایدگر
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی 1389
  سمیه کرماجانی   رضا سلیمان هشمت

در این پایان نامه پاسخ پیشنهادی به مساله سوپجکتیویته ارائه می شود که عبارت از طرح دازاین و تحلیل خصوصیات او که همه به مهمترین ویژگی دازاین یعنی بودن در عالم بر می گردند.

فلسفه اخلاق اپیکتتوس با تأکید بر دستینه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1389
  عفت جهانی   احمد علی حیدری

یکی از مسائل مهم فلسفی، بررسی نسبت نظر و عمل است. شاید بتوان آراء اندیشمندان در این مسأله را در دو موضع اصلی شناسایی کرد. یکی گسست نظر و عمل و دیگری پیوند نظر و عمل. گروه اول، هر گونه ارتباط میان نظر و عمل را انکار کرده و این دو قلمرو را مستقل از یکدیگر می شناسند. گروه دوم که از ارتباط نظر و عمل سخن می گویند به دو گروه تقسیم می شوند: دسته ای از تقدم نظر بر عمل سخن می گویند و دسته ای دیگر به تقدم عمل بر نظر باور دارند. در باب موضع رواقیان در این مسأله به نظر می رسد این رأی غالب باشد که رواقیان به پیوند نظر و عمل قائل هستند اما در باب نحوه تقدم این دو بر یکدیگر میان رواقیان دوره متقدم و متأخر تفاوت وجود دارد: در دوره متقدم به تقدم نظر بر عمل صحه می گذاردند در حالیکه در دوره متأخر به تقدم عمل بر نظر توجه داشتند. بنابراین در خلال بررسی و تحلیل آراء اپیکتتوس در فلسفه اخلاق، به رأی وی در مسأله نظر و عمل نیز توجه شده است. بنابراین برای این مقصود، یکی از فرضیه هایی که در این پایان نامه مد نظر قرار گرفته است، موضع اپیکتتوس در مقام اندیشمند رواقی دوره متأخر در این مسأله است و اینکه اگر وی به «تقدم عمل بر نظر» باور داشته است، چگونه فلسفه اخلاق خود را با آراء زنون کیتیومی، بنیانگزار رواقیان در دوره متقدم که به «تقدم نظر بر عمل» قائل بوده است، پیوند می داده است. اگر قرار باشد اهمیت این مسأله به طور بسیار مختصر از طریق کوشش برای سازگاری سخنان اپیکتتوس با زنون کیتیومی نشان داده شود، می توان به نمونه زیر اشاره کرد: بررسی اینکه آیا این سخن اپیکتتوس که می گوید: « طالب آن مباش که امور آن چنان که تو آرزو می کنی، رخ دهند بلکه آن امور را آن چنان که رخ می دهند، آرزو کن(آنگاه) زندگی ات آرام بدان سو پیش خواهد رفت.» با سخن زنون کیتیومی که می گوید: «غایتِ (telos) زندگی انسان در هماهنگی با طبیعت است» می تواند هم افق باشد و در نتیجه گسستی که میان رواقیان متقدم و متأخر به نظر رسیده است، از میان برداشته شود؟ از سوی دیگر، در میان آموزه های اخلاقی جایگاه اندیشمندان رواقی هم در شناخت عمل نیک و سعادت آدمی و هم چگونگی تحقق و قرار گرفتن در مسیر عملی این دو شایان توجه است. به نظر در میان رواقیان، اپیکتتوس در پیوند دادن میان عمل نیک و سعادت آدمی از جایگاه ویژه ای برخوردار باشد. وی ضمن بهره گیری از آراء پیشینیان خود نظیر زنون کیتیومی، کلئانتس، خروسیپوس، سقراط، افلاطون و ارسطو کوشیده است دغدغه فکری خود را بر چگونگی تحقق عمل خیر و فعل مبتنی بر فضیلت اخلاقی متمرکز کند. کوشش برای تحلیل مبادی فکری اپیکتتوس در زمره پژوهش های این پایان نامه بوده است. در باب روش تحقیق در این پایان نامه باید اشاره کرد که در یک پژوهش فلسفی، پس از گردآوری منابع دست اول (بر پایه ترجمه آثار اپیکتتوس به انگلیسی و همچنین ترجمه آلمانی زیر نظر استاد محترم راهنما) و منابع دست دوم ( عمدتاً بر پایه پژوهش های انگلیسی و برخی منابع فارسی)، کار اصلی بر پایه «تحلیل محتوای متون» صورت گرفته است. کوشش بر این بوده است تا آراء اپیکتتوس به طور نظام مند تحلیل شود و با آنکه تحقیق در حوزه فلسفه اخلاق یا به عبارت عام تر فلسفه عملی بوده است، با این حال حتی المقدور به مبادی هستی شناسی و شناخت شناسی این آراء نیز توجه شده است. برای نمونه پیوند فلسفه اخلاق با منطق، طبیعیات، علم النفس، و الهیات در مباحث «حیطه اختیار انسان»، «خصلت اخلاقی»، «تقدیر»، «انطباع بیرونی»، «خویشاوندی با خداوند» و «وظیفه» تا آنجا که ممکن بوده است، بررسی شده است. یکی دیگر از مسائل مهم در این پایان نامه، نسبت «تکلیف» با «تقدیر» است. به عبارت دیگر اگر کسی در حوزه فلسفه اخلاق، برای انسان قائل به تکالیف اخلاقی باشد و همچنین همه رخدادهای این جهان را از پیش مقدر بداند، آنگاه چگونه می تواند بین این دو مفهوم پیوند برقرار کند چرا که «تقدیر» در بادی امر نافی «تکلیف» به نظر می رسد.

نقش نظریه صورت در معرفت شناسی ارسطو با محوریت کتاب زتا(کتاب هفتم متافیزیک)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1389
  فرناز سماواتی پیروز   احمد علی حیدری

چکیده در این نوشتار نگارنده می کوشد تا با بهره جستن از روشی تحلیلی که مبتنی بر شرح فصول هفده گان? کتاب زتای متافیزیک است نقش نظری? صورت را در معرفت شناسی ارسطو مورد بررسی قرار دهد.از این رو در وهله نخست به رویکرد ارسطو نسبت به آنچه که می تواند جوهرِنخستین تلقّی گردد پرداخته شده و سپس از رهگذر بحث پیرامون این همانی جوهرِنخستین و صورت، در صدد تبیین پاسخ ارسطو به این پرسش که متعلّق شناخت چیست و معرفت به آن چگونه قابل حصول می باشد برمی آییم. به نظر می رسد رهیافت ملهم از نظری? ارسطو حکایت از آن دارد که جوهرنخستین شیء چیزی جز صورت درون اشیا محسوس نبوده و بنابراین صورت است که ما را به سمت شناخت حقیقت اشیا رهنمون می گردد. بدین سان نگارنده بر آن است که پی بردن به ژرفای اندیش? نهفته در هستی شناسی و معرفت شناسی ارسطویی میسر نخواهد بود مگر آنکه به نظری? صورت به مثاب? حلق? ارتباطی این دو دیدگاه نگریسته شود. واژگان کلیدی جوهرِنخستین، صورت، ماهیّت، تعریف، مادّه.

بررسی نظریه بازی در هرمنوتیک گادامر
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1390
  مهدی احراری   قاسم پور حسن

ی هستی شناسی فهم وتامل در هستی از طریق هنر است. برای او نه زیباییشناسی بلکه پرداختن به ذات وهستی هنر خاستگاه و نقطه عزیمتی برای تبیین فهم و هستی شناسی آنست.گر چه او همچون برخی از فیلسوفان مدرن قصد پی افکنی ک نظام زیبایی شناسی یا فلسفه هنر مستقل را ندارد،با اینحال مباحث او را راهگشا قلمداد میکنند. او با طرح مفهوم بازی واحاطه آن بر سوژه راهی بسوی گشایش و تقرب هستی و حقیقت به انسان ترسیم میکند.بازی در هنر های نمایشی رکن اصلی است و گادامر با ریشه یابی این مفهوم در زندگی انسانی و تجلی آن در هنر،در ادامه وهمسو با هایدگر سعی در نقد شاخه زیبایی شناسی نظزیه شناخت و تامل در هستی شناسی هنر دارد.بازی از نظر او کلیدی برای تبیین فهم عالم هنری و گام نهادن در راه اتصال به حقیقت هستیست. او بازی را از هایدگر وام گرفته بدین معنا که بازی به تکامل حقیقی بودن هنر میانجامد.گادامر بازی را با هنر پیوند میزند چرا که افق کشف حقیقت هنر است وبازی راهنمای تبیین هستی شنا سانه برای ماست.

جایگاه تراژدی در پایدیا و فلسفه ی یونانی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1389
  احمد خداداد حسینی   حسین کلباسی اشتری

در این رساله تلاش شده تا با بررسی سیر تحول اسطوره در تراژدی یونانی، با توجه به دگرگونی های اجتماعی و سیاسی در یونان قرن پنجم، مسئله ی "گذار از شعر به فلسفه" به جای دیدگاه رایج "گذار موتوس به لوگوس" (اسطوره به فلسفه) پی گیری شود. اصل چنین پژوهشی درباره ی "گذار شعر به فلسفه" بر تفسیری اجتماعی- سیاسی از فلسفه ی افلاطون استوار است. بنابراین پایدیای آتنی در قرن پنجم به عنوان زادگاه هم تراژدی و هم فلسفه ی افلاطونی، بستر این پژوهش است، یعنی همان نقطه ی مکانی و زمانی که تراژدی یونانی افول و فلسفه ی افلاطونی ظهور می کند.

تکوین نهاد اخلاق از منظر زیگموند فروید و مقایسه اجمالی آن با آراء جان استوارت میل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1390
  محمد مهدی هاتف   احمد علی حیدری

بحث فروید در باب اخلاق را می توان ذیل دو عنوان کلی فلسفه اخلاق جای داد. بخشی از آنچه فروید در باره اخلاق می گوید، با مباحث فرااخلاق تناسب دارد. این دسته از سخنان او خود در دو شاخه کلی قرار می گیرد. نخست مباحثی که به تکوین مرجع اخلاقی (وجدان) و حس اخلاقی در روان فرد نظر دارد. در این دست مباحث فروید از نحوه تشکیل آنچه فراخود یا خود آرمانی می نامد، بحث می کند و ظهور نماینده آن یعنی وجدان را سبب ساز اصلی پدید آمدن احساس و میل اخلاقی در ما می داند. فصل اول این نوشتار به بحث از این مساله اختصاص دارد. شاخه دوم بحث فروید اما خاستگاه اخلاق را نه در روان فرد، که در حیات نوع پی می گیرد. در این شاخه، فروید درصدد آن است که نشان دهد چگونه نهاد اخلاق در روان جمعی آدمی مستقر شد. این بحث که خصلتی تبارشناسانه دارد، در فصل دوم طرح می گردد. آنچه در این دو فصل تحت عنوان اخلاق مورد بحث قرار می گیرد، اخلاق به معنای متعارف آن است. در واقع در این دو فصل توضیح فروید در باب پیدایش احساس اخلاقی در فرد و نوع بیان می شود. در این موضع، فروید منتقد جدی نهاد اخلاق است. او بر خصلت سرکوبگر نهاد اخلاق دست می گذارد و تلاش می کند مکانیزم تاثیرات سوء آن بر سلامت روان فرد و نوع را توضیح دهد. از این منظر پروژه فروید کاملا در تداوم پروژه نیچه قرار می گیرد. قرار دادن وضع اخلاقی در برابر وضع غریزی و تبارشناسی نهاد اخلاق برای نشان دادن وضعیت تاریخی اخلاق راهی است که با نیچه گشوده شد و در این نوشتار نشان خواهیم داد که فروید چگونه در آن به پیش رفته و شواهدی گوناگون در تقویت آن به دست داده است. بحث در سه فصل بعدی اما با معنایی دیگر از اخلاق سر و کار دارد. در این دو فصل تلاش می کنیم بر مبنای دلالتها و استلزامات نظریه روانکاوی، نسبت آن را با نظریات اخلاق هنجاری بررسی کنیم. بدین ترتیب آنچه در این دو فصل تحت عنوان اخلاق مورد بحث قرار می گیرد، نه اخلاق متعارف که اخلاقی هنجاری است که از دل نظریه روانکاوی قابل استخراج است. با توجه به اینکه رویکرد اخلاقی روانکاوی حول مفهوم لذت سامان می یابد و از آنجا که بنیان لذت در این نظریه بر غرایز استوار است، فصل سوم را به بحث از آراء فروید در باب غرایز اختصاص داده ایم. در فصل چهارم از امکان اخلاق در روانکاوی سخن می گوییم. مساله اصلی این فصل، مقوله اراده آزاد یا فاعلیت و مسئولیت اخلاقی است. مقوله ای که عموما پیش شرط امکان اخلاق دانسته می شود. در این فصل از نسبت امکان اراده آزاد در روانکاوی سخن می رود. در فصل پنجم نیز که فصول پیشین به نوعی در حکم مقدمه آنند، نظریه ضمنی اخلاق روانکاوی طرح می شود. در این فصل لذت جویی و فرد گرایی به عنوان دو مولفه اصلی این نظریه مطرح شده و نسبت آنها با مفاهیم اخلاقی سنجیده می شود. فصل ششم این نوشتار اما خصلتی مقایسه ای دارد. در این فصل پس از ارائه رئوس کلی فایده گرایی جان استوارت میل، نسبت آن را با رویکرد اخلاقی مطروحه در فصل پنجم می سنجیم، و نشان می دهیم هر چند که رای میل با رویکرد اخلاقی ضمنی روانکاوی قرابتهایی دارد، اما موضع کلی میل نسبت به اخلاق متعارف با موضع فروید یکسره متفاوت است و از این منظر فروید با منتقدین نهاد اخلاق و به ویژه با نیچه نسبتی نزدیکتر دارد.

رابط? اسطوره و هنر در اندیش? ارنست کاسیرر
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1390
  مونا رضایی   امیر نصری

ارنست کاسیرر که عنوان فیلسوف فرهنگ را به خود اختصاص داده است، تمامی صورت های آگاهی در انسان را از اتحاد و یکپارچگی در ساختار برخوردار می داند و معتقد است صورت سمبولیک اسطوره اولین نمود آگاهی انسان و مبدأ شکل گیری دیگر صورت ها است. کاسیرر صورت سمبولیک هنر را صورتی متأخرتر در آگاهی انسان میداند که برآمده از ادراک اسطوره ای اندیشه است و در طول زمان از ساختار آگاهی اسطوره ای جدا شده و بیانی مستقل و قائم به ذات می یابد. لذا در این پایان نامه سعی میشود به بررسی نسبت میان این دو صورت در آگاهی انسان، چگونگی برخواستن هنر از ادراک اسطوره ای، تمایزات و تشابهات میان آنها و نیز این مهم که هر یک از این صورت ها چگونه درک و شناخت متفاوتی از هستی را برای انسان نمودار می سازند، پرداخته شود. به موجب این نگرش علاوه بر آنکه شناخت جامع تری از هر یک از صورت ها به دست می آید، ارتباط ساختاری و مفهومی ادراک متفاوت جهان در ذهن انسان، که هر یک صورت و ماهیت مختص به خود را دارند، در پرتو بینشی نو نمایان می شود.

مولفه های تراژدی نزد افلاطون و ارسطو
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  بتول اراهیم مظفری   امیر مازیار

تراژدی به گونه ای از شعر و درام اطلاق می شود که از قرن ششم ق.م دریونان جهت اجرای نمایش سروده شده است. به بیان دقیق تر تراژدی از جشن دیونوسوس (خدای شراب) دربهار نشات گرفته است که این خود از اشعار ایمبیک که اختصاص به این مراسم داشته است آغاز شده است.اهمیت تراژدی درفرهنگ غرب تا آنجاست که توجه فیلسوفان بزرگی چون افلاطون وارسطو را به خود جلب کرده است ؛با توجه به این موضوع این پژوهش با هدف مشخص نمودن دیدگاه ارسطو در مورد اهمیت شعر بخصوص تراژدی ، نقش تقلید و اعمال انسانی در تراژدی ،رویکرد افلاطون به شعر و تراژدی ،پیدایش تراژدی در یونان باستان ومشخص نمودن اجزا تراژدی با روش کتابخانه ای به صورت تحلیل محتوا و نقد و تفسیر تراژدی های یونان باستان صورت گرفته است. در پی پاسخگویی به سوالهای تحقیق خواهیم دید که افلاطون اعتبار وارزش را به عالم مثل میدهد و آن را معتبر و ارزشمند می داند و برای جهان محسوسات ارزش چندانی قائل نمی شود و آن را سایه و مجاز عالم ایده می داندو از این رو آن را واقعی نمی داند و با این دید وارد بحث هنر می شود و به نقد هنر و تراژدی می پردازد .درمقابل، ارسطو تراژدی را کالبد شکافی فلسفی می کندو تزفلسفی خود را در مورد احساسات و اهمیت آن برای رشد عواطف در تراژدی به طور کامل شرح می دهد و آن را برترین گونه می داند که باعث شکوفایی و رشد احساسات و عواطف می شود و تزکیه روح را به دنبال دارد . درپایان درخواهیم یافت اگرچه به باور افلاطون تراژدی روایتی است تقلیدی اما ارسطو تراژدی را تقلید عملی جدی و کامل به صورت نمایشی و نه روایتی می داند ،که شامل تغییرات ناگهانی است که به موقعیتی چنان ناگوار منتهی می شود که در تماشاگران دو حس ترحم و ترس ایجاد می کندکه این دو حس باعث تزکیه و تطهیر نفس می شوند.

نگاهی فلسفی به آثار میکلانژ( به طور خاص نقاشی های سقف نمازخانه سیستین، پلات آفرینش آدم)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  علی اصغر کرم قشقایی   احمد علی حیدری

تحقیق حاضردر جستجوی فریضه ای به این قرار: دیدگاه هنری میکلانژ متکی به فلسفه بوده به نگارش در آمده است. از این حیث دیدگاه میکلانژ که دستکارهایش باعث رخداد عظیم هنری که قسمتی از تاریخ هنر را در بر گرفته مورد بررسی قرار می گیرد. در این پژوهش چرایی؟، چگونگی؟، علت ظهور آثار و دست ساخته های فاخر میکلانژ در حیطه نقد گذارده خواهد شد. در فصلی که با عنوان «رنسانس از منظر تاریخ فرهنگی» آمده است به واکاوی فرهنگ آن دوره(رنسانس) که از حیث تاریخی مقارن با دوران حیات میکلانژ است، پرداخته می شود و مقصود این فصل تشریح چگونه شرایط وچگونه بستری در آن دوره برای میکلانژ و هنرمندان فراهم بود. در فصل «زندگی نامه و آثار میکلانژ» نخست به معرفی جزء به جزء آثار و تعریف جامعی از دستکارهای او در زمینه های نقاشی، مجسمه سازی و معماری مورد بررسی قرار می گیرد.دوم به زندگی شخصی میکلانژ می پردازیم. اتکای این فصل بر تاریخ نگاری وازاری و ویل دورانت بنا شده است. «ویژگیهای فلسفه رنسانس در ساحت تأملات هنری» دیگر فصلی است که در این رساله آمده است این فصل می کوشد بستر فلسفی زمان حیات میکلانژ و ارتباط آن با فلاسفه زمان او را پیدا کند. نو افلاطونیان و فلاسفه تا چه اندازه بر شخصیت وی اثر گذار بوده اند. همچنین تاثیر علم و هنر آن دوره(رنسانس) در حیطه نقد قرار می گیرد.به طور مثال در عرصه ای اومانیسم شناخت خود را انسان قرار داد، و این «خود شناسی» منجر به علم کالبد شناسی بر روی بدن انسان گردید، رخدادی بس عظیم در هنر آن دوره تاریخی را باعث شد. در فصل تفسیر که با همین عنوان «تفسیر نقاشی های سقف و دیوار نمازخانه سیستین» به تحلیل یکی از شاهکارهای میکلانژ که همانا پرده ی «قضاوت آخر» و سقف آن نمازخانه به خصوص پرده ی «آفرینش» است، را در حیطه ی نقد قرار می دهیم. در این پرده(آفرینش) خداوند (خالق) جسمیت زمینی به دست آورده، و در هیأت پیرمردی ظهور می یابد. این اثر روایتی نشان می دهد که انگشت اشاره خداوند نفس (روح) را به وسیله انگشتان آدم (ابوالبشر) به کالبد او انتقال می دهد؛ البته این انتقال هنوز به فعلیت درنیامده است، و فقط یک بند انگشت فاصله میان اتصال وجود دارد. این اثر خود را زمانی به ما نشان می دهد که بستر اومانیستی دوران رنسانس ایتالیا را در زمان خلق این اثر بازشناسی کنیم، موضوع اولین حیات (آفرینش) دستکار میکلانژ در بستری که باورهای دینی یهودی- مسیحی در کنار فلسفه افلاطونی- مسیحی آمیخته شده، اثری شگرف را به عرصه ظهور می رساند. تفسیر این شاهکار مفهومی واضح از ضرورت هنر به ما نشان می دهد؛ در دوران رنسانس شکوه جلالی که می بایست میراث دوران باستان با شیوه ی مسیحی بازنمایی کند به همه آشکار می سازد که برآیند انگارشی باعث برداشت تازه ای از اندیشه می شود، که منجر به شناخت انسان می گردد. اصالتی که «ابژه» و «سوژه» در هم ممزوج شده و در کل هستی واحدی باعث می شود. در خصوص سیرت مفهومی پرده ی «آفرینش» از حیث فلسفی، به آراء و عقاید فیچینو بر می خوریم، و از این نظر در این باب از آن اندیشه ها بهره می جوییم. در تفسیر نقاشی دیواری قضاوت آخر با نقش مایه های پیچیده فاعل شناسنده ی روایتی بس سترگ از واقعه ی آخرزمانی است. با این توصیف مرکز و نقطه ثقل این پرده انسان (مسیح)، یا همان فرزند خدا می باشد. مسیح در این داوری با هیبتی متفاوت از هر آنچه تاکنون از مسیح دیده، شنیده وخوانده بودیم مواجه می شویم؛ چرا که او با هیبتی غضب آلود و پیکری قوی ترسیم می شود. این اثر از حیث اندیشه ی نوافلاطونی پر و پیمان است، و رونوشتی کامل از کمدی الهی دانته را برای ما نمودار می سازد.

علم عمران ابن خلدون و مقایسه آن با مباحث فلسفی درباره فرهنگ و تمدن در دوره مدرن
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  وحید احمدی   علی اصغر مصلح

این پژوهش در پی بازخوانی مقدمه ابن خلدون در پرتو فلسفه فرهنگ است. از این رو این تحقیق با بسیاری از خوانش هایی که مقدمه را به عنوان تلاشی برای تاسیس جامعه شناسی می دانند، متفاوت است. با به کارگیری فلسفه فرهنگ به مثابه جایگاهی که در آن ما سرتاسر مقدمه را نظاره خواهیم کرد، در خواهیم یافت که بسیاری از مقولاتی که در فلسفه فرهنگ مطرح می شوند، در اینجا ظاهر می شوند، و خواهیم دید مفاهیمی همچون جنگ، صلح، خشونت، احساس وحدت با نوع بشر، تمدن و فرهنگ به عنوان فاصله گیری از طبیعت و ... در پس مقدمه نهفته اند.

ارتباط تجربه گرایی با مفاهیم فلسفه ی اخلاق در فلسفه ی هیوم
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  سعید پوردانش   سید صدرالدین طاهری موسوی

هیوم در میان شاخه های گوناگون فلسفه، به فلسفه ی اخلاق جایگاهی ویژه و محوری بخشیده و نشان داده است که یکی از غایی ترین دغدغه ها و نهایی ترین اهداف وی از طرح و تمهید «علم طبیعت انسانی»، پی جویی و رسیدن به اصول و مبانی اخلاق است. وی آراء خود در اخلاق را در دو کتاب، یعنی کتاب سوم رساله در طبیعت انسان و کتاب کاوش در مبانی اخلاق آورده است. برخی صاحب نظران، از فلسفه ی اخلاق متقدم و متأخر هیوم سخن گفته اند، که منظور از فلسفه ی اخلاق متقدم وی، آراء او در کتاب سوم رساله در طبیعت انسان، و مراد از فلسفه ی اخلاق متأخر هیوم آراء وی در کتاب کاوش در مبانی اخلاق است. در این تحقیق ما کوشیده ایم که به رئوس مطالب هر دو کتاب اخلاق هیوم بپردازیم و تا حد امکان تفاوت آراء او را در این دو کتاب نشان دهیم. اما گذشته از این، بیشتر بر این وجهه نظر تأکید داشته ایم که هر دو کتاب اخلاقی هیوم را باید در ادامه ی یکدیگر و به منظور تحقق هدفی واحد یعنی بنیان گذاری «علم طبیعت انسانی» با ابتنا بر روش تجربه گرایی نگریست. این چنین، می توان کتاب کاوش در مبانی اخلاق را تکمیل کننده ی کاستی های کتاب سوم رساله در طبیعت انسان در تحقق هرچه بیشتر این هدف تلقی نمود. پرسش های تحقیق منظری که ما می خواهیم در این پژوهش فلسفه ی اخلاق هیوم را بررسی و تحقیق نماییم «ارتباط تجربه گرایی با مفاهیم فلسفه ی اخلاق در فلسفه ی هیوم» است و بدین منظور بنا داریم که بدین پرسش ها پاسخ دهیم: 1- هیوم با به کارگیری روش تجربه گرایی چگونه مفاهیم عام و رایج فلسفه ی اخلاق را تبیین و تعریف می کند؟ 2- هیوم برای رسیدن به مبنای اخلاق خود تا چه اندازه به تجربه گرایی وفادار باقی می ماند؟ 3- لوازم و پیامدهای روش تجربه گرایی هیوم در اخلاق چیست؟ فرضیات تحقیق نخستین فرضیه ی نگارنده آن است که تجربه گرایی هیوم با طبیعت گرایی وی سازگار است و این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. و فرضیه ی دوم که مبتنی بر فرضیه ی اول می باشد، آن است که با توجه به ویژگی ها و اوصاف خاص تجربه گرایی و طبیعت گرایی هیوم، وی در اخلاق به روش تجربه گرایی خود وفادار باقی می ماند، و حتی الامکان می کوشد اساسی ترین مفاهیم فلسفه ی اخلاق را با انطباعاتی اولیه در طبیعت انسان تعریف و تبیین نماید. به منظور اثبات این دو فرضیه، در فصل اول مختصات «علم طبیعت انسانی» جدید هیوم و ویژگی های روش تجربه گرایی وی را بیان خواهیم نمود، در فصل دوم به ویژگی های عناصر سازنده ی اخلاق از نظر هیوم، یعنی انفعالات، خواهیم پرداخت؛ و نشان خواهیم داد که نظریه ی هیوم در باب انفعالات چگونه تعیین کننده ی تعریف هیوم از اراده، جایگاه عقل، و تعین مندی حاکم بر درون انسان است. همچنین در فصل سوم با بررسی آراء هیوم در کتاب سوم رساله در طبیعت انسان، و در فصل چهارم با بررسی کتاب کاوش در مبانی اخلاق نشان می دهیم که وی با فروکاست منشاء همه ی مفاهیم اخلاقی به انطباعات، چگونه تجربه گرایی خود را در اخلاق محقق می سازد.