نام پژوهشگر: محمد حسن راشد محصل
علیرضا مرادی مهدی پارسا
به منظور بررسی کارآیی چهار نوع علف کش شامل پندیمتالین، اکسی فلورفن، ترفلان، ایمازاتاپیر و وجین دستی روی عملکرد نخود، آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 12 تیمار و سه تکرار در محل مزرعه آموزشی و تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال زراعی 1387-1386 به اجرا درآمد. تیمارهای آزمایش شامل کاربرد پیش کاشت ترفلان، یک بار وجین، دو بار وجین، کاربرد پیش کاشت پندیمتالین و تلفیق با یک بار وجین، کاربرد پیش رویشی و پس رویشی اکسی فلورفن، و نیز مخلوط با پندیمتالین بصورت پیش رویشی و همچنین کاربرد پیش کاشت و پیش رویشی ایمازاتاپیر و شاهد شامل کنترل کامل و بدون کنترل علفهای هرز بود. نتایج نشان داد که تیمارهای پیش کاشت پندیمتالین، پیش رویشی اکسی فلورفن، پیش کاشت پندیمتالین+یکبار وجین، پیش کاشت ترفلان و پیش رویشی ایمازاتاپیر به ترتیب با راندمان 64/84، 72/83، 84/82، 03/78 و 82/75 درصد بیشترین کاهش را در وزن خشک مجموع علف های هرز سبب شدند. در تیمار کاربرد پیش کاشت پندیمتالین به میزان 2 لیتر در هکتار در تلفیق با یک بار وجین بیشترین عملکرد به میزان 1122 کیلوگرم در هکتار بدست آمد. همچنین تیمارهای کاربرد پیش کاشت ایمازاتاپیر به میزان 5/1 لیتر در هکتار، دو بار وجین و کاربرد پیش کاشت پندیمتالین به میزان 3 لیتر در هکتار نیز به ترتیب 980، 943 و 952 کیلوگرم در هکتار عملکرد نخود بدست آمد. بنابراین تلفیق مبارزه شیمیایی با علف های هرز نخود بصورت پیش کاشت در مراحل اولیه جوانه زنی نخود و سپس یک مرحله وجین باعث بیشترین عملکرد نخود گردید.
حسن براتی محمودی محمد حسن راشد محصل
به منظور بررسی اثرات کنترل مکانیکی، شیمیایی و تلفیق آنها در کنترل علف های هرز پنبه (رقم ورامین) آزمایشی در سال زراعی 87-86 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه بیرجند انجام شد. آزمایش در قالب طرح آماری بلوک های کامل تصادفی با 12 تیمار و 4 تکرار انجام شد. تیمارها شامل علف کش ترفلان (تری فلورالین با فرمولاسیون امولسیون غلیظ 48 درصد)، سونالان (اتال فلورالین با فرمولاسیون امولسیون غلیظ 33 درصد)، به ترتیب با دوزهای 960 و 999 میلی لیتر ماده موثره در هکتار بصورت خاک مخلوط، علف کش تری فلوکسی سولفورون سدیم با نام تجارتی انووک با فرمولاسیون گرانول پخش شونده در آب 75 درصد به مقدار 25/11 گرم ماده موثره در هکتار+ مویان (دو در هزار سیتوگیت) بصورت پس رویشی در مرحله ی 5 تا 8 برگی پنبه، یک بار کولتیواتور در مرحله ی5 تا 8 برگی پنبه، 2 بار کولتیواتور به ترتیب در مراحل 2 تا 4 و4 تا 8 برگی پنبه، ترفلان+کولتیواتور، سونالان+کولتیواتور، انووک+کولتیواتور، ترفلان+انووک، سونالان+انووک وتیمار وجین تمام فصل و تیمار بدون کنترل در تمام فصل علف های هرز با پنبه بعنوان شاهد 1و2 منظور شد. نتایج نشان داد که تیمارهای علف کش جدید انووک به همراه سیتوگیت به تنهایی و همچنین تلفیق آن با علف کش سونالان و کولتیواتور بیش از سایر تیمارها در افزایش عملکرد و اجزای عملکرد، تعداد غوزه، غوزه باز، ارتفاع بوته و تعداد شاخه های جانبی موثر بودند و این تیمارها پس از تیمار شاهد با کنترل در طول فصل رشد در گروه بعد قرار داشتند همچنین تیمارهای فوق بیش از سایر تیمارها باعث کاهش تراکم کل و وزن خشک کل علف های هرز شدند. البته در تیمارهای تلفیقی، علف کش انووک بهتر از کولتیواتور عمل نمود. تلفیق کولتیواتور با علف کش ها موثرتر از دو مرتبه استفاده از کولتیواتور به تنهایی بود.
نجمه نساری محمد حسن راشد محصل
به منظور بررسی اثرات شخم و وجین دستی بر تراکم و زیست توده علف های هرز، خصوصیات رشدی و عملکرد ارقام مختلف نخود، آزمایشی در سال زراعی 88-1387 در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد به صورت کرت های خرد شده نواری در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار اجرا شد. فاکتورهای آزمایش عبارت بودند از: انواع شخم در سه سطح (شخم رایج، شخم حفاظتی بدون مصرف علف کش و شخم حفاظتی با مصرف علفکش سنکور)، واریته های نخود در سه سطح (رقمilc482 ، رقم هاشم و رقم آزاد و وجین در دوسطح (وجین و عدم وجین). نتایج نشان داد شخم رایج، در اول فصل موجب کنترل علف های هرز شد اما به تدریج تا نیمه فصل بر تراکم علف های هرز در این تیمار افزوده شد. اما در آخر فصل بیشترین تراکم علفهای هرز مربوط به شخم حفاظتی بود و بیشترین زیست توده علف های هرز در شخم حفاظتی بدون استفاده از علفکش و شخم رایج مشاهده شد. کمترین تراکم و زیست توده علف های هرز در تیمار شخم حفاظتی + علفکش در شرایط وجین حاصل شد. بیشترین زیست توده، ارتفاع و شاخص سطح برگ نخود به ترتیب مربوط به رقم ilc482 بود که در شخم رایج و کمترین آن به رقم هاشم تعلق داشت که در شخم حفاظتی با علفکش حاصل شد. از بین اجزای عملکرد تنها وزن صد دانه و عملکرد دانه تحت تاثیر نوع شخم قرار گرفت. بطوری که بیشترین و کمترین وزن صد دانه و عملکرد دانه به ترتیب در شخم رایج و شخم حفاظتی مشاهده شد. در شخم رایج بیشترین شاخص برداشت و عملکرد دانه مربوط به رقم ilc482 بود و بیشترین تعداد شاخه در بوته، تعداد غلاف در بوته، تعداد دانه در غلاف و وزن صد دانه در رقم آزاد مشاهده شد. تیمار وجین علف های هرز علاوه بر افزایش زیست توده و شاخص سطح برگ موجب افزایش عملکرد و اجزای عملکرد نخود نسبت به شرایط عدم وجین شد. بنابراین به نظر می رسد رقم ilc482 نسبت به سایر ارقام دارای صفات رشدی بهتر و عملکرد بالاتر بود و رقم هاشم در این مطالعه رقم ضعیفی شناخته شد.
لیلا علیمرادی محمد حسن راشد محصل
پژوهش حاضر در راستای بررسی ساختار جوامع علف های هرز مزارع چغندرقند و ارزیابی پاسخ گونه های مختلف به مدیریت تناوب زراعی و شرایط میکروکلیمایی خاک در سه بخش انجام شد. در بخش اول، به منظور بررسی ترکیب و تنوع گونه ای و کارکردی علف های هرز مزارع چغندرقند استان خراسان رضوی و شمالی، تعداد 178 مزرعه از 12 شهرستان عمده تولیدکننده چغندرقند مورد بررسی قرار گرفتند. سپس شاخص های تنوع آلفا (?)، بتا (?)، گاما (?)، تراکم، فراوانی، غنای گونه ای، یکنواختی، تواتر (بسامد یا فرکانس)، ضریب همسانی (یکسانی)، میانگین تراکم مزرعه، ضریب تثبیت (ثبات یا استقرار)، شاخص تنوع شانون- وینر، شاخص تنوع مکنتاش، شاخص تنوع مارگالوف و شاخص غالبیت سیمپسون محاسبه شد. نتایج حاصل نشان داد که تنوع آلفا معادل 69/6 + 28/14، تنوع بتا معادل 78/2 +81/3 بود و تنوع گاما نیز معادل تعداد کل گونه ها 56 بود. گونه های موجود متعلق به 16 خانواده گیاهی بودند که در بین آنها تعداد گونه های دولپه (44 گونه) بیشتر از تک لپه ها (12 گونه) بود. در بین گونه های رایج مزارع چغندرقند، خانواده اسفناج (chenopodiaceae) بیشترین درصد فراوانی (معادل 23 درصد) را دارا بود. علف های هرز متعلق به این خانواده در54/94 درصد مزارع چغندرقند حضور داشتند. در بخش دوم تحقیق، تأثیر تناوب زراعی بر ساختار جمعیت علف های هرز در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در دو سال زراعی 85-84 و 86-85 مورد بررسی قرار گرفت. تناوب زراعی در سال اول، شامل کشت گیاهان زراعی بهاره چغندرقند، زیره سبز، پیاز و نخود بود و پس از برداشت آخرین محصول (چغندرقند)، در آبان ماه، تمام قطعات تحت کشت گیاه زراعی جو پائیزه (علوفه ای) قرار گرفت. پویایی جمعیت و توصیف توزیع مکانی علف های هرز به وسیله نمونه برداری گسسته انجام و با برازش مدل های نظری بر واریوگرام های تجربی، درون یابی بین نقاط انجام شد و ترسیم نقشه ها صورت گرفت. نتایج نشان داد بین نوع گیاه زراعی و فلور علف های هرز همراه آن همبستگی وجود داشت و ساختار جامعه علف های هرز در مزارع گیاهان زراعی تابستانه، به علت اشتراک در فصل رشد، تشابهات زیادی داشتند و موارد اختلاف نیز به دلیل تفاوت در طول دوره رشد رویشی بوجود آمد، چندانکه چغندرقند به علت طول دوره رشد رویشی طولانی تر (معادل 215 روز)، در مقطع زمانی گسترده تری آشیان اکولوژیکی را برای علف های هرز فراهم نمود. در بخش سوم تحقیق، به منظور بررسی پاسخ گونه های مختلف علف های هرز به شرایط میکروکلیمایی خاک، آزمایشی در سال زراعی 87-86 انجام شد. نمونه های خاک (متغیر جانبی) و نمونه های گیاهی (متغیر اصلی) با استفاده از کوادرات های یکسان جمع آوری شدند. نمونه های خاک جهت اندازه گیری پارامترهای نیتروژن، فسفر، پتاسیم، ec، ph و درصد شن، رس و سیلت آزمایش شدند. سپس، جهت بررسی رابطه بین حضور و تراکم گونه های مختلف (متغیر وابسته) و خصوصیات خاک (متغیر مستقل) روابط رگرسیونی برازش داده شد و ضرایب همبستگی پیرسون و اسپیرمن محاسبه گردید. سپس با استفاده از تخمین گر کوکریجینگ، همبستگی مکانی بین متغیرهای خاکشناسی و پوشش گیاهی مورد بررسی قرار گرفت و با استفاده از ضرایب مدل های برازش داده شده بر کراس سمی واریوگرام ها میزان همبستگی مکانی مشخص شد. نتایج نشان داد که در بین خصوصیات مختلف خاک، رابطه بین میزان پتاسیم و محتوای رس خاک با تراکم گونه های مختلف علف های هرز وضوح بیشتری داشت و در بین این دو خصوصیت خاک زمین زراعی، محتوای رس از ثبات بیشتری برخوردار بود. از آنجاکه اندازه گیری این پارامتر سریع، آسان و ارزان انجام می شود، بنابراین بنظر می رسد، محتوای رس خاک می تواند به عنوان یک عامل پیشگویی و تعیین کننده جوانه زنی مطرح گردد.
یاسر نیک پرست محمد حسن راشد محصل
به منظور امکان سنجی پالایش آترازین در خاک در شرایط آزمایشگاهی و مقایسه آن با پودر آهن رایج آزمایشی با طرح فاکتوریل و با پایه کاملا تصادفی انجام گرفت. فاکتورهای مورد مطالعه خاک در دو نوع اسیدی و خنثی، دو نوع پودر آهن در مقیاس میکرو و نانو و در چهار سطح 0، 1 ، 2 و 5 گرم در 100 گرم خاک آلوده به 30 میلی گرم آترازین بودند. نمونه گیری ها در بازه های زمانی یک روز، یک هفته و دو هفته انجام گرفت. پس از استخراج آترازین و قرائت آن توسط دستگاه hplc، داده ها توسط نرم افزار mstatc، آنالیز گردید. نتایج آنالیز داده ها نشان داد که سطوح اصلی آزمایش در سطح 01/0 دارای اختلاف معنا دار بودند. که اگر چه هر دو نوع پودر میکرو و نانو آهن صفر ظرفیتی آترازین را در خاک تجزیه کردند اما بین این دو تیمار اختلاف معنا داری وجود داشت و میزان تجزیه توسط نانو پودر آهن بیشتر بود. نانو پودر آهن توانست آترازین را به مقدار بیشتری از پودر آهن میکرو تجزیه نمایدو درصد تجزیه توسط نانو پودر آهن در خاک اسیدی بیشتر از خاک غیر اسیدی بود. بیشترین مقدار تجزیه مربوط به کاربرد 5 گرم پودر آهن در خاک اسیدی بود و کمترین میزان تجزیه نیز به تیمار شاهد یعنی صفر گرم پودر آهن در خاک خنثی تعلق داشت. با افزایش مقدار پودر آهن در طی زمان سطوح پودر مصرفی دارای اختلاف معنا داری بودند و با افزایش مقدار پودر، میزان آترازین تجزیه شده نیز افزایش یافت. نتایج نشان داد استفاده از نانو پودر برای تجزیه آترازین مخصوصا در خاک های اسیدی کاملا قابل توصیه است.
لیلا اکرم محمد حسن راشد محصل
به منظور مطالعه بانک جوانه خاک و اثر قطر ریزوم، عمق کاشت و میزان آبیاری بر خصوصیات رشدی پنجه مرغی، آزمایشی در سال 1389-1388 در دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد. این آزمایش شامل دو مرحله، نمونه برداری از باغ و آزمایشات گلخانه ای بود. نمونه برداری در باغ رضا از مجموعه باغات آستان قدس رضوی انجام شد. آزمایش گلخانه ای در گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد، بصورت فاکتوریل و در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با چهار تکرار انجام شد.تیمار های این آزمایش شامل قطر ریزوم در سه سطح، عمق کاشت در چهار سطح و میزان آبیاری در سه سطح بودند.صفات زمان سبز شدن، تعداد جوانه استولون و ریزوم، وزن خشک اندام های زیرزمینی و هوایی، طول ریزوم و طول میان گره و نسبت وزن خشک اندام های زیرزمینی به اندام های هوایی مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج نشان دادند، بزرگی بانک جوانه خاک پنجه مرغی نسبت به بانک بذر خاک در حدود پنج برابر بیشتر بود. ریزوم های نمونه برداری شده به طور متوسط دارای 3/3 میلی متر قطر و طول 5024 سانتی متر بودند. اختلاف سه سطح قطر ریزوم در صفات مختلف معنی دار(p<0.05) بود، به طوری که کلیه صفات ذکر شده با افزایش قطر ریزوم افزایش یافتند. اثر عمق کاشت بر صفات اندازه گیری شده معنی دار (p<0.05) بود، با افزایش عمق کاشت کلیه صفات مذکور کاهش یافتند. میزان آبیاری نیز اثر معنی داری (p<0.05) بر خصوصیات رشدی پنجه مرغی داشت، بالاترین مقادیر صفات در ظرفیت مزرعه ای مشاهده شد و با کاهش میزان آبیاری کلیه صفات کاهش یافتند. به طور کلی، با کاهش قطرریزوم، افزایش عمق کاشت و کاهش میزان آبیاری کلیه صفات کاهش یافتند.
فرشته صفری محمد بنایان
کشاورزی متناسب با مکان برای مدیریت علف های هرز به صورت "یک سامانه ی مدیریت کشاورزی" بر پایه اطلاعات و فناوری، جهت شناسایی، تجزیه و مدیریت تغییرات مکانی و زمانی درون مزارع، به منظور سود آوری مطلوب، پایداری و حفظ محیط زیست تعریف شده است. به همین منظور، آزمایشی شامل 3 قسمت در مزرعه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد در سال زراعی 89-88 اجرا شد. در این آزمایش ابتدا شبکه بندی مزرعه به ابعاد 7 در 7 صورت گرفت و برای تعیین اثر جهت های مختلف نمونه برداری بر نقشه های علف هرز، با کوادرات مستطیل شکل به ابعاد 20 در40 سانتیمتر نمونه برداری در زوایای 0، 45، 90 و 135 از علف های هرز صورت گرفت، در مرحله بعد جهت مقایسه نقشه بیوماس با نقشه های تراکم، نمونه ها از محل طوقه قطع شده و به آون انتقال داده شدند. در آخر -آزمایش به منظور مقایسه روش های نمونه برداری z , x ,w و تصادفی با روش سیستماتیک به عنوان روش مبنا، انواع نمونه گیری انجام شد علاوه بر این، شاخص شانون هر روش نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد، جهتی که می-تواند بالاترین تراکم علف های هرز را نشان دهد، زاویه صفر درجه است. دامنه تاثیر یا الگوی پراکنش در جهت های مختلف نمونه برداری تغییر کرده و هرگونه علف هرز در یک زاویه مشخصی بیشترین پراکندگی را داشت و این تغییر وابسته به عملیات مدیریتی و ویژگی های مورفولوژیکی علف های هرز بود. مقایسه نقشه های مربوط به تراکم و بیوماس نشان داد که که الزاما تداخل وابسته به تراکم نبوده و به اندازه گیاه و توزیع مکانی علف های هرز بستگی دارد، تفاوت در محل مراکز پرتراکم در این نقشه ها حالت موجی در سبز شدن علف های هرز و نوع پراکنش آنها را نشان می داد، در نقشه های بیوماس کل علف های هرز اندازه لکه ها بزرگترند (دامنه تاثیر از 19/0 به 23/0) و حالت لکه ای بیشتری با کاهش اثر قطعه ای دارند(4/3 به 20/1). با مقایسه الگوهای مختلف نمونه برداری، جهت تخمین جمعیت کل علف های هرز ، الگوی تصادفی بهترین میزان تخمین میانگین را داشت، روش های نمونه برداری w وx نیز به ترتیب با داشتن واریانس خطای 06/0 و 05/0 کم دقت ترین روش بودند، نتایج مربوط به شاخص شانون نشان داد که اگر از تراکم علف هرز نمونه گیری انجام شود، مناسب ترین روش الگوی z و نامناسب ترین روش w بود، ولی این الگو مناسب ترین روش در برآورد تنوع گونه ای بیوماس علف های هرز بود و روش x الگوی غیر قابل توصیه می باشد.
کمال حاج محمدنیا قالی باف محمد حسن راشد محصل
به منظور بررسی تأثیر کیفیت آب به عنوان حلال علف کش های گلیفوسیت و نیکوسولفورون در کنترل علف های هرز سوروف و گاوپنبه در شرایط کنترل شده، آزمایش های کیفیت آب مخزن سمپاش به صورت فاکتوریل و در قالب طرح کاملا تصادفی با 6 تکرار (به انضمام 6 گلدان شاهد) به صورت جداگانه برای هر علف هرز طی سال های 88-1387 در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه فردوسی مشهد اجرا شد. فاکتورهای آزمایش های کیفیت آب شامل تغییرات ph آب در هشت سطح (3، 4، 5، 6، 7، 8، 9 و 10)، تغییرات کربنات کلسیم در شش سطح (0، 100، 200، 300، 400 و 500 قسمت در میلیون) در واکنش به مقدار ثابت 3 کیلوگرم در هکتار سولفات آمونیم (ams±) به عنوان تعدیل کننده سختی آب، تغییرات بی کربنات سدیم در شش سطح (0، 100، 200، 300، 400 و 500 قسمت در میلیون) در واکنش به مقدار ثابت 5/0 کیلوگرم در هکتار نیترات آمونیم (amn±) به عنوان تعدیل کننده قلیائیت آب، و تغییرات کدورت آب توسط توزیع ذرات معلق خاک در شش سطح (0، 100، 200، 300، 400 و 500 قسمت در میلیون) بودند. قبل از اجرای آزمایش های کیفیت آب، آزمایش دُز- پاسخ برای پیدا کردن شاخص ed50 (دُز موثر علف کش برای کاهش 50 درصد زیست توده علف هرز) در شرایط گلخانه انجام گرفت و مقدار این شاخص برای علف کش های گلیفوسیت و نیکوسولفورون از میانگین علف های هرز، به ترتیب 158 و 22 گرم ماده موثره در هکتار به دست آمد. محلول علف کش در هر سطح کیفیت آب به در مرحله 3 تا 4 برگی علف های هرز با توجه به ed50 مربوطه اعمال شد. نتایج نشان دادند که بقاء، ارتفاع بوته، سطح برگ و وزن خشک اندام هوایی (درصد شاهد) علف های هرز به طور معنی داری (01/0?p) تحت تأثیر تغییرات کیفیت محلول علف کش ها قرار گرفتند. علف کش گلیفوسیت در ph های 6 و 7 آب مخزن سمپاش بیشترین تأثیر را در کنترل علف هرز سوروف ایجاد کرد، ولی بیشترین فعالیت علف کش نیکوسولفورون بر سوروف به ترتیب در ph آب 8 و 7 به دست آمد. این در حالی بود که علف کش گلیفوسیت در اسیدیته معادل 6 و علف کش نیکوسولفورون در ph برابر 8 بهترین کنترل را روی علف هرز گاوپنبه نشان دادند. اثر بازدارندگی افزایش کربنات کلسیم و بی کربنات سدیم آب در مخزن علف کش گلیفوسیت بیش از علف کش نیکوسولفورون روی مهار علف های هرز مشهود بود. افزودن سولفات آمونیم (+ams) و نیترات آمونیم (amn+) به مخزن سمپاش، به ترتیب اثرات هم کاهی سختی و قلیائیت آب را کاهش داده و تأثیر علف کش ها را بهبود بخشیدند، ولی این افزایش کارایی ناشی از افزودن ams و amn به مخزن سمپاش در علف کش های گلیفوسیت و نیکوسولفورون در کنترل علف های هرز سوروف و گاوپنبه تأثیر مشابهی ایجاد نکرد و نتیجه معکوسی نشان داد. اضافه شدن ذرات معلق خاک (کدورت) به داخل مخزن سمپاش به شکل معنی داری (01/0?p) کارایی علف کش ها روی علف های هرز را کاهش داد. بدین صورت که درصد بقاء، ارتفاع بوته، سطح برگ و زیست توده علف های هرز (درصد شاهد) افزایش یافتند. برهمکنش بین علف کش و کدورت نیز بیانگر بازدارندگی بیشتر افزایش کدورت در محلول علف کش گلیفوسیت روی کنترل علف هرز سوروف در مقایسه با علف کش نیکوسولفورون بود، اما این شرایط در کنترل علف هرز گاوپنبه نتیجه معکوسی داشت. به طورکلی، نتایج این آزمایش نقش کیفیت آب مخزن سمپاش بر کارایی علف کش ها در کنترل علف های هرز را مورد تأکید قرار داد.
مسعود آزاد ابراهیم ایزدی دربندی
به منظور بررسی تاثیر محتوای نیتروژن خاک و درجه سختی آب بر کارایی علف کش گلیفوسیت در کنترل علف های هرز سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز آزمایشی در بهار سال 1390 در گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد به صورت فاکتوریل و در قالب طرح آماری کاملا تصادفی در 3 تکرار انجام شد. تیمارها شامل محتوی نیتروژن خاک در پنج سطح (18، 50، 90، 200 و 300 میلی گرم در کیلوگرم خاک)، مقادیر کاربرد علف کش گلیفوسیت در هفت سطح (صفر، 75، 100، 125، 150، 175 و 200 درصد مقدار کاربرد توصیه شده) و درجه سختی آب در پنج سطح (صفر ،100، 300، 600 و 1200 پی پی ام کربنات کلسیم) بودند. پس از سبز شدن گیاهان سم پاشی در مرحله 8 تا10 برگی علف های هرز انجام شد و 30 روز بعد از پاشش درصد بقاء و وزن خشک آنها اندازه گیری شد. نتایج نشان دادند مقدار کاربرد علف کش، محتوای نیتروژن خاک و سختی آب تاثیر معنی داری ( p<0.01) در رشد و بقای سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز داشت. افزایش سختی آب مقدار ed50 گلیفوسیت را افزایش و کنترل دو علف هرز را کاهش داد. کمترین (17/1453 و 906 گرم ماده موثره در هکتار به ترتیب برای سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز) و بیشترین (45/3424 و 1606 گرم ماده موثره در هکتار به ترتیب برای سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز) مقدار ed50 گلیفوسیت به بترتیب درصفر و 1200 قسمت در میلیون کربنات کلسیم آب حاصل شد. افزایش نیتروژن خاک کارایی گلیفوسیت در کنترل دو علف هرز بهبود بخشید به طوریکه با افزایش محتوای نیتروژن خاک از 18 به 300 میلی گرم در کیلو گرم خاک مقدار ed50 گلیفوسیت به ترتیب برای سلمه تره و تاج خروس ریشه قرمز از 03/3217 و 2/1745 به 58/1612 و 49/896 (گرم ماده موثره در هکتار) کاهش یافت.
زینب اورسجی احمد نظامی
آزمایش های گلخانه ای جهت مقایسه کارایی مصرف یکباره و خرد شده علف کش های مهم گندم انجام گرفت و تاثیر فاصله زمانی بین دو کاربرد علف کش در رهیافت خرد شده و نسبت های مختلف مورد استفاده در هر کاربرد، بررسی شد. تجزیه داده ها با روش های مقایسه ed90 و مدل اختلاط (adm) انجام شد. در بخش مزرعه، آزمایشی برای مقایسه نحوه کاربرد ساده و خرد شدهء سه دز مختلف علف کش کلودینافوپ در دو تراکم گندم، بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی به صورت فاکتوریل به اجرا در آمد. در بخش آخر نیز کارایی علف کش های کلودینافوپ و dicamba+2, 4-d بوسیله اندازه گیری منحنی کاتسکی و پارامترهای فلورسانس کلروفیل مورد اندازه گیری قرار گرفت. نتایج نشان داد با تاخیر در زمان سم پاشی علف کش ها، کارایی آنها کاهش یافت اما کاربرد خرد شده علف کش ها در اغلب موارد، نه تنها این تاخیر را جبران کرد بلکه در مجموع میزان مصرف را نیز کاهش داد. در 11 آزمایش از 15 آزمایش گلخانه ای، کارایی تیمار کاربرد خرد شده با نسبت 75:25 بیشتر از نسبت 50:50 بود هر چند که در برخی موارد این اختلاف ها معنی دار نبود. نتایج حاصل از تجزیه مدل گرافیکی adm با محاسبه اختلافات هر کدام از مقادیر ed90 ها از خط ایزوبل و به تصویر کشیدن تک تک نقاط، واکنش هم افزایی و هم کاهی مقادیر ed90 بدست آمده از بخش گلخانه را نشان داد. توسط این مدل تاثیر مراحل رشد علف هرز، بر کارایی علف کش نیز در نظر گرفته شد. نتایج بخش مطالعات مزرعه نشان داد کارایی کنترل علف هرز یولاف وحشی توسط کاربرد یکباره و خرد شده علف کش کلودینافوپ در دزهای مختلف با هم تفاوت دارد. و با کاهش مقدار مصرف علف کش به 60 درصد دز توصیه شده، اختلاف کاربرد یکباره و خرد شده بیشتر شد به طوری که مقدار کارایی کنترل در کاربرد خرد شده (7/81 درصد) از مقدار آن در کاربرد یکباره (3/67 درصد) بیشتر بود. با افزایش تراکم گندم، کارایی کنترل کلودینافوپ در 60 درصد دز توصیه شده کلودینافوپ به طور معنی داری افزایش یافت و از 67 درصد به 1/82 درصد رسید. اما در80 و 100 درصد دز توصیه شده تفاوت معنی داری بین تراکم توصیه شده و 150 درصد تراکم توصیه شده وجود نداشت. بر اساس نتایج این آزمایش جهت کنترل علف های هرز گندم، می توان با افزایش تراکم آن و تغییر نحوه کاربرد علف کش، دز مصرف را کاهش داد. 80 درصد دز توصیه شده، تقریبا در هر دو تراکم گندم و در هر دو نحوه کاربرد یکباره و خرد شده کارایی کنترل مطلوبی داشت اگرچه این کارایی همیشه در کاربرد خرد شده و تراکم بیشتر گندم بالاتر بود. منحنی کاتسکی و پارامترهای فلورسانس کلروفیل مشتق شده از آن در دو علف هرز یولاف وحشی و خردل وحشی که به ترتیب با علف کش های کلودینافوپ و dicamba+2, 4-d تیمار شده بودند زودتر از بروز عوارض ظاهری علف کش، کارایی این علف کش ها را نشان دادند. به گونه ای که پنج روز پس از پاشش علف کش کلودینافوپ و دو روز پس از پاشش dicamba+2, 4-d، پارامترهای fv/fm، fvj و area کاهش یافتند. شکل استاندارد منحنی کاتسکی نیز در این دو علف هرز به شدت تحت تاثیر این دو علف کش قرار گرفت.
کبری اروجی پرویز رضوانی مقدم
به منظور بررسی برخی روش های کنترل علف هرز انگل گل جالیز در گوجه فرنگی، دوآزمایش بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار درگلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد و مزرعه نمونه آستان قدس رضوی در طی سال های 1388 و 1389 به اجرا درآمد. تیمارهای آزمایشی عبارت بودند از: کاربرد انواع کودهای آلی شامل کود مرغی، گوسفندی، گاوی و بقایای محیط کشت قارچ (هر کدام به میزان 10، 20، 30 و40 تن در هکتار در آزمایش گلخانه ای و 20 و40 تن در هکتار در آزمایش مزرعه ای)، کاربرد انواع کود های معدنی شامل کود سولفات آمونیوم ، نیترات آمونیوم و اوره (هر کدام به میزان 75، 150،300 و 350 کیلوگرم در هکتار در آزمایش گلخانه ای و150، 300 و 350 کیلوگرم در هکتار در آزمایش مزرعه ای)، کاربرد ساده و خرد شده چند علف کش سولفونیل اوره شامل سولفوسولفورون و ریمسولفورون (30، 100، 150 و 200 گرم در هکتار)، کلروسولفورون (88/4 و 75/9 گرم در هکتار) و تری بنوران متیل (15 گرم در هکتار) در آزمایش گلخانه ای و کاربرد علف کش سولفوسولفورون به صورت ساده و خرد شده 100، 150 و 200 گرم در هکتار و گلایفوسیت 50، 75 و 100 میلی لیتر در هکتار در آزمایش مزرعه ای. تجزیه واریانس داده های مربوط به آزمایش گلخانه و مزرعه نشان داد که اعمال روش های مدیریتی مختلف اعم از کاربرد علف کش، کودهای معدنی و کودهای آلی تاثیر معنی داری بر درصد کنترل گل جالیز نسبت به شاهد آلوده داشت (01/0p?). نتایج نشان داد که تیمارهای علف کشی بیشترین تاثیر را در کاهش آلودگی به گل جالیز در گوجه فرنگی داشته و پس از آن، کود های معدنی قرار می گیرند. بهترین تیمار در شرایط گلخانه، کاربرد خرد شده ی 100 گرم در هکتار سولفوسولفورون توام با کود نیتروژنه بود که کنترل 100 درصد گل جالیز را در پی داشت. در شرایط مزرعه نیز کاربرد علف کش ها (سولفوسولفورون و گلایفوسیت) منجر به کنترل گل جالیز بین 78 تا 95 درصد شد. کاربرد 150 گرم در هکتار سولفوسولفورون به صورت خردشده با تولید 3/78 تن در هکتار محصول و کاهش آلودگی گل جالیز به میزان 78 درصد به عنوان بهترین تیمار آزمایش مزرعه ای معرفی گردید. بهترین تیمار کود معدنی (150 کیلوگرم در هکتار کود اوره) ضمن کنترل گل جالیز به همان میزان (78 درصد نسبت به شاهد)- محصولی معادل 22/45 تن در هکتار تولید کرد. بهترین تیمار کودهای دامی نیز کاربرد 20 تن در هکتار کود گوسفندی بود که ضمن کنترل 71 درصدی گل جالیز، محصولی معادل 07/55 تن در هکتار تولید کرد. با توجه به اثرات منفی شدید گلایفوسیت بر رشد و عملکرد اقتصادی گوجه فرنگی، این علف کش در مقادیر مورد بررسی در این پژوهش به عنوان تیمار مدیریتی جهت کنترل گل جالیز قابل توصیه نمی باشد.
الهام الهی فرد محمد حسن راشد محصل
به منظور پی جویی بیوتیپ های درنه مقاوم به علف کش های تریازین و تریازینون در مزارع نیشکر استان خوزستان، ایران، و بررسی مبنای مولکولی مقاومت آنها، تحقیقاتی مشتمل بر آزمایش های آزمایشگاهی و گلخانه ای طی سال های 1391-1389 در دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد. در این تحقیق تعداد چهارده توده (سیزده توده مشکوک به مقاومت و یک توده حساس) درنه جمع آوری شده مورد ارزیابی قرار گرفتند. به منظور تشخیص سریع تر بروز مقاومت در توده های مورد آزمایش، ابتدا توده ها با اعمال غلظت تفکیک کننده آمترین و متری بیوزین غربال اولیه شدند. سپس به منظور تعیین درجه مقاومت بیوتیپ های مقاوم، آزمون غلظت – پاسخ در پتری دیش انجام شد. به منظور تایید نتایج زیست سنجی دانهال، آزمایش های غربال گری و غلظت – پاسخ در گلخانه نیز انجام شد. میزان بازدارندگی فتوسنتز توسط علف کش های مذکور در بیوتیپ های مقاوم و حساس، 4 ساعت پس از اعمال غلظت های مختلف دو علف کش مذکور با اندازه گیری فلورسنس کلروفیل برگ بوسیله دستگاه فلورومتر برآورد شد. به منظور بررسی مبنای مولکولی مقاومت بیوتیپ های مذکور آزمایش های مولکولی در دو مرحله pcr و توالی یابی انجام شد. نتایج آزمایش زیست سنجی دانهال در پتری دیش نشان داد، تعداد شش بیوتیپ به دو علف کش مذکور مقاوم بودند. نتایج آزمون غلظت – پاسخ در پتری دیش نشان داد که بیوتیپ های مذکور با درجاتی بین 60/71 تا 6/774 و 66/10 تا 1/635 به ترتیب به علف کش های آمترین و متری بیوزین مقاوم شده بودند. نتایج غربال گری در گلخانه موید نتایج زیست سنجی دانهال در پتری دیش بود. نتایج آزمایش غلظت – پاسخ در گلخانه نشان داد که بیوتیپ های مذکور با درجاتی بین 62/4 تا 60/88 و 57/2 تا 54/81 به ترتیب به علف کش های آمترین و متری بیوزین مقاوم شده بودند. نتایج اندازه گیری فلورسنس کلروفیل نشان داد سه پارامتر ماکزیمم بازده فتوشیمیایی کوانتومی فتوسیستم 2 (fv/fm)، تغییرات نسبی فلورسنس در مرحله j (fvj) و مساحت بین منحنی کاتسکی و fm (area) در بیوتیپ حساس، چهار ساعت پس از پاشش دو علف کش مذکور به شدت کاهش پیدا کرد. در حالیکه در مورد بیوتیپ های مقاوم این کاهش با اعمال غلظت های زیادی از علف کش مشاهده شد. همچنین ارتباط معنی داری میان پارامترهای اندازه گیری شده با وزن تر اندازه گیری شده در 28 روز پس از اعمال علف کش وجود داشت. مطالعه مولکولی بیانگر وجود جهش در نوکلئوتیدهای موقعیت 232 و 286 ژن psba پروتئین d1 بود که به ترتیب منجر به تغییر آمینو اسیدی سرین به گلایسین در موقعیت 264 بیوتیپ های مقاوم و تغییر آمینو اسیدی گلایسین به سرین در موقعیت 282 در بیوتیپ حساس شده بود.
مجید برزویی محمد حسن راشد محصل
آزمایش اول، در مزرعه انجام شد و عوامل مورد بررسی شامل چهار سطح کودی ( عدم کاربرد کود،کود آلی، کود زیستی و اختلاط کود های آلی و زیستی) و دوسطح 480 و 960 گرم ماده موثره در هکتار تریفلورالین بودند که در قالب طرح آماری بلوک کامل تصادفی در سه تکرار در مزرعه پنبه انجام شد. برای تعیین غلظت تریفلورالین در خاک، 0، 3، 7، 15، 30، 60، 90، 120 روز پس از کاربرد آن، نمونه گیری از عمق 0 تا 10 سانتی متری خاک انجام شد. برای تعیین بقایای تریفلورالین در روش شیمیایی از دستگاه گازکروماتوگرافی و در زیست سنجی از گیاه سورگوم استفاده شد. به منظور ارزیابی حساسیت گیاهان به بقایای شبیه سازی شده تریفلورالین نیز آزمایشی به صورت گلدانی در قالب طرح کاملا تصادفی در سه تکرار انجام شد. عوامل مورد بررسی در این آزمایش شامل هفت گیاه زراعی ( سورگوم، ارزن، جو، گندم، یولاف وحشی،یونجه و خیار) و غلظت های مختلف تریفلورالین در هشت سطح شامل (صفر،002/0، 004/0، 021/0، 043/0، 064/0، 086/0 و 129/0 میلی گرم ماده موثره در کیلو گرم خاک) بودند. نتایج آنالیز شیمیایی با دستگاهgc نشان دادند که در شرایط مزرعه، پایداری تریفلورالین با کاربرد کود های آلی و زیستی کاهش یافت. بطوری که کمترین نیمه عمر آن (55/26 و26/41 روز) به ترتیب در تیمار مربوط به کود آلی و کود زیستی و 480کاربرد گرم ماده موثره در هکتار تریفلورالین و بیشترین نیمه عمر آن (64/106 و78/77 روز) بترتیب در کاربرد 960 و 480 گرم ماده موثره و بدون کاربرد کود مشاهده شد. نتایج آزمایش زیست سنجی با گیاه سورگوم نشان داد که در شرایط مزرعه، پایداری تریفلورالین با کاربرد کود های آلی و زیستی کاهش یافت. بطوری که بیشترین نیمه عمر آن (144 و 130 روز) به ترتیب مربوط به 480 گرم ماده موثره در هکتار مربوط به زیست توده اندام های هوایی و ریشه و در شرایط عدم کاربرد کود و کمترین نیمه عمر آن مربوط به تیمار کود آلی (18 و 19 روز) مربوط به زیست توده اندام های هوایی و کاربرد 480 و 960 گرم ماده موثره در هکتار تریفلورالین مشاهده شد. نتایج ارزیابی حساسیت گیاهان نشان داد که بقایای تریفلورالین تاثیر معنی داری بر سبز شدن گیاهان مذکور داشت و با افزایش غلظت تریفلورالین در خاک، وزن خشک تمام گیاهان به طور کاملا معنی داری کاهش پیدا کرد. با توجه به نتایج آزمایش، گیاه یونجه با داشتن بالاترین ed50 (164/0) مربوط به زیست توده اندام های هوایی به عنوان مقاومترین گیاه و سورگوم با کمترین مقدار ed50 (048/0) مربوط به زیست توده اندام های هوایی به عنوان حساسترین گیاه به بقایای تریفلورالین شناخته شدند. سایر گیاهان زراعی بر اساس شاخص مذکور از نظر حساسیت به بقایای تریفلورالین به صورت یونجه< خیار< گندم< یولاف< جو< ارزن< سورگوم طبقه بندی شدند.
حمید شریفی حشمت آباد محمد خواجه حسینی صالح آباد
گیاهان دارویی منابعی بسیار ارزشمند در عرصه های طبیعی ایران می باشند. اهمیت دارویی، اقتصادی و صنعتی این گیاهان باعث برداشت بی رویه و کاهش جمعیت آنها در رویشگاههای طبیعی شده است. به نحوی که بسیاری از آنها در معرض تخریب و انقراض قرار دارند. وجود مکانیزم خواب در بذور گیاهان دارویی یکی از مهمترین دلایلیست که کشت و اهلی کردن و بازسازی رویشگاه های طبیعی آنها را با مشکل مواجه کرده است. به همین منظور بذر سی گونه دارویی مهم در تابستان و پاییز سال 1390 از رویشگاههای طبیعی آنها در استان لرستان جمع آوری شد، و در قالب طرح کاملاً تصادفی و در چهار تکرار مورد ارزیابی قرار گرفت. ابتدا بذور مورد آزمون جوانه زنی اولیه با آب مقطر قرار گرفته و به سه گروه تقسیم شدند: جوانه زنی بالای 70 درصد (چهار گونه)، بین 30 تا 70 درصد (یک گونه) و کمتر از 30 درصد (24 گونه). بر طبق شرایط اکولوژیکی مشابه با رویشگاههای طبیعی، تیمارهای مناسب شکست خواب بر روی گونه های با جوانه زنی کمتر از 70 درصد اعمال شد. تیمارهای آزمایشی شامل برداشتن پوسته، خراش دهی (مکانیکی و شیمیایی)، پیش سرمادهی (به مدت زمان های 2، 4، 6، 8، 10 و 12 هفته)، نیترات پتاسیم (2/. درصد)، جیبرلیک اسید (250 و 500 پی پی ام) و تیمارهای ترکیبی (برداشتن پوسته + پیش سرمادهی، خراش دهی + پیش سرمادهی و جیبرلیک اسید + پیش سرمادهی) بود. بر اساس نتایج حاصل از آزمون جوانه زنی اولیه و تیمارهای شکست خواب و بر مبنای سیستم طبقه بندی باسکین و باسکین (2004) مشخص شد که چهار گونه بدون خواب، هشت گونه دارای خواب فیزیولوژیکی، دو گونه خواب مورفوفیزیولوژیکی، نه گونه خواب فیزیکی و پنج گونه دارای خواب ترکیبی (فیزیکی + فیزیولوژیکی) بودند. همچنین خواب دو گونه (آوندول و گل سگ زبان) شکسته نشد.
سیما سهرابی کرت آباد محمد حسن راشد محصل
خربزه وحشی علف هرزی یکساله و مهاجم از خانواده کدوئیان می باشد. این علف هرز با رشد رونده و سریع خود باعث کاهش رشد و عملکرد گیاهان زراعی همچون سویا می شود. به منظور بررسی بیولوژی c.melo چندین آزمایش در آزمایشگاه و مزرعه تحقیقاتی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان طی سالهای90 تا 91 انجام شد. آزمایش های مزرعه ای شامل تعیین دماهای کاردینال، بررسی دمای متناوب، اثر نور، اثر تنش های غیر زیستی همچون سرما، گرما، شوری، خشکی و غرقابی بود و آزمایش های مزرعه ای شامل بررسی پایداری بذور در خاک، اثر عمق بر سبز شدن، تولید بذر و فنولوژی بود. نتایج حاصل از تعیین دماهای کاردینال نشان داد که دمای پایه، بهینه و حداکثر علف هرز خربزه وحشی به ترتیب 20، 35 و 45 درجه سانتی گراد بود. خربزه وحشی در دمای متناوب 20/30 و 25/35 (شب/روز) دارای بیشترین سرعت و درصد جوانه زنی بود و در تاریکی و روشنایی جوانه زنی یکسانی داشت. این علف هرز توانست در دامنه وسیعی از ph جوانه بزند ولی در ph اسیدی 5 درصد جوانه زنی بالاتری نسبت به 8 و 9 داشت. با افزایش تنش شوری و خشکی جوانه زنی بذور خربزه وحشی به تدریج کاهش یافت و آستانه تحمل به شوری و خشکی در مرحله جوانه زنی به ترتیب برابر با 8/0- مگاپاسگال و 6- بار بود. تاثیر افزایش شوری بر دمای بهینه بیشتر از خشکی بود. خربزه وحشی در 23 امین ماه بعد از دفن بذور در عمق کاشت جوانه زنی آنها به نصف رسید. میزان مرگ و میر بذور خربزه وحشی در دماهای بالا بسته به مدت زمان قرار گیری در آن دماها و نوع دما متفاوت بود. میزان سبز شدن خربزه وحشی همچون سایر علف های هرز در عمق های سطحی بیشتر از عمق های زیاد بود. تا سه ماه غرقابی بذر خربزه وحشی در جوانه زنی آنها تغییری مشاهده نشد و از ماه چهارم جوانه زنی کاهش یافت. بذور خربزه وحشی به دماهای یخبندان تحمل زیادی داشتند بطوری که بعد از 48 ساعت در دمای 10- درجه سانتی گراد دارای بیش از 90 درصد جوانه زنی بود. درجه روز لازم برای تکمیل دوره رشد این علف هرز، بسته به تاریخ کاشت آنها بین 300 تا 700 درجه روز بود. میزان تولید بذر در تاریخ های مختلف بسته به اندازه گیاه و طول دوره رشد آنها متفاوت بود. بیشترین و کمترین میوه و بذر تولید شده به ترتیب در تاریخ کاشت دوم (2 اردیبهشت) و هفتم (25 مرداد) مشاهده شد. صفات اندازه گیری شده در رابطه با باروری گیاه در دو سال آزمایش شده و در کشت خالص و کشت همراه با گیاه زراعی سویا متفاوت بود. بیشترین اندازه میوه، تعداد میوه و بذر در کشت خالص خربزه وحشی بدست آمد.
وحید سرابی محمد حسن راشد محصل
اختلاط علف کش ها با جایگاه هدف متفاوت می تواند درجه مقاومت و تحمل علف های هرز به علف کش ها را به تأخیر اندازد. به منظور ارزیابی اثرات اختلاط علف کش های گروه سولفونیل اوره با علف کش توفوردی + ام سی پی آ روی علف های هرز و تعیین درصد خسارت آنها روی گیاه زراعی ذرت رقم سینگل کراس 704، آزمایش هایی در گلخانه تحقیقاتی و مزرعه دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد انجام شد. در آزمایش های گلخانه ای، اثرات تیمار خالص و اختلاط علف کش های فورام سولفورون، نیکوسولفورون و نیکوسولفورون + ریم سولفورون با علف کش توفوردی + ام سی پی آ روی علف های پهن برگ مهم مزارع ذرت مشهد در دو مرحله رشدی 2 تا 4 برگی (تاج خروس ریشه قرمز و سلمه تره) و 4 تا 6 برگی (تاج خروس ریشه قرمز، سلمه تره، خرفه و تاجریزی سیاه) در قالب طرح های کاملاً تصادفی با دُزهای مختلف از علف کش ها در 4 تکرار ارزیابی شد. آزمایش های مزرعه ای در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و با 3 تکرار در بهار و تابستان سال های 1390 و 1391 به اجرا درآمد. برای این منظور در سال اول، نسبت های اختلاط بر اساس دُز توصیه شده علف کش ها روی علف های هرز تاج خروس ریشه قرمز و سلمه تره و در سال دوم از آزمایش های مزرعه ای، بهترین دُز بدست آمده از تیمار خالص و اختلاط علف کش ها در آزمایش های گلخانه ای روی علف های هرز تاج خروس ریشه قرمز، سلمه تره و خرفه در مرحله 4 تا 6 برگی کامل بکار برده شدند. نتایج آزمایش های گلخانه ای نشان داد که در مرحله رشدی 2 تا 4 برگی علف های هرز، دُزهای بکار رفته علف کش ها نسبت به مرحله رشدی 4 تا 6 برگی کاهش می یابد. علف کش های نیکوسولفورون و نیکوسولفورون + ریم سولفورون روی علف هرز سلمه تره در هر دو مرحله رشدی موثر نبودند. علف کش های توفوردی + ام سی پی آ، فورام سولفورون و نیکوسولفورون در دُزهای کمتر از دُز توصیه شده علف هرز تاج خروس ریشه قرمز را کنترل کردند. علف کش توفوردی + ام سی پی آ با بکار بردن نصف دُز توصیه شده، موجب کاهش 90 درصدی وزن خشک علف های هرز سلمه تره، خرفه و تاجریزی سیاه شد. علف کش های فورام سولفورون و نیکوسولفورون با بکار بردن دُزهای نزدیک به دُز توصیه شده و یا بالاتر از آن کاهش 90 درصدی در وزن خشک خرفه و تاجریزی سیاه را ایجاد کردند. اثرات اختلاط علف کش های فورام سولفورون، نیکوسولفورون و نیکوسولفورون + ریم سولفورون با علف کش توفوردی + ام سی پی آ روی علف هرز تاج خروس ریشه قرمز به ترتیب از حالت هم افزایی، افزایشی و هم کاهی تبعیت کرد. اختلاط علفکش فورام سولفورون با توفوردی + ام سی پی آ روی علف هرز سلمه تره از حالت افزایشی یا هم کاهی ضعیف، اختلاط این علف کش و علف کش نیکوسولفورون با توفوردی + ام سی پی آ روی علف هرز خرفه هر دو از حالت افزایشی و اختلاط این علف کش ها روی علف هرز تاجریزی سیاه به ترتیب از حالت افزایشی و هم کاهی تبعیت کرد. بر اساس نتایج آزمایش های مزرعه ای، درصد خسارت بوته های ذرت در بین تیمارها چندان قابل توجه نبود و بوته های ذرت توانستند خسارت وارده راجبران کنند. کاربرد توفوردی + ام سی پی آ در تیمار خالص و نسبت های اختلاط به خوبی توانست علف های هرز تاج خروس ریشه قرمز و سلمه تره را در سال اول و تاج خروس ریشه قرمز، سلمه تره و خرفه را در سال دوم آزمایش کنترل کرده، جمعیت و وزن خشک آنها را کاهش دهد و تنها تیمار کاربرد خالص و نسبت های بالاتر علف کش های گروه سولفونیل اوره به مراتب اثرات کمتری روی علف های هرز ایجاد کردند. عملکرد و اجزای عملکرد ذرت نیز به تبع کنترل کمتر یا دیرهنگام، جمعیت و وزن خشک بیشتر علف های هرز مقدار کمتری را در این تیمارها نسبت به دیگر تیمارها داشتند. از اینرو، اختلاط علف کش های گروه سولفونیل اوره با دیگر گروه های علف کشی برای کنترل مناسب، جلوگیری از کاهش محسوس عملکرد و پیشگیری از بروز مقاومت و تحمل در گونه های علف هرزی توصیه می شود.
عبدالرسول رستمی محمد حسن راشد محصل
چکیده: گیاهان مهاجم تاثیر منفی روی کشاورزی در سراسر جهان دارد و باعث کاهش عملکرد کمی و کیفی محصول می شود و یک تهدید جدی برای تنوع زیستی بوم نظام ها به شمار می روند. آمبروزیا (ambrosia artemisiifolia) یک گونه مهاجم است که بومی آمریکای شمالی و مناطق معتدل آمریکا می باشد و از مناطق بومی خود به سایر مناطق دنیا گسترش یافته است. از طرف دیگر، بحث تغییر اقلیم امروزه از مهمترین مشکلات پیش روی دانشمندان و کشورهای دنیا می باشد و ارزیابی ها حاکی از تغییر فلور علف های هرز در شرایط تغییر اقلیم هستند.در سال های اخیر با توجه به آلودگی های زیست محیطی و خطرات کاربرد علف کش های شیمیایی، استفاده از روش های موثر جایگزین مانند کنترل بیولوژیک در کنترل علف های هرز مهاجم می تواند مفید باشد. مدل های پیش بینی کننده زیستگاهی می توانند مکان هایی که مستعد تهاجم هستند را مشخص سازند.climex نرم افزاری است که در استرالیا طراحی شد که بر اساس ویژگی های بیولوژیک و فیزیولوژیک گونه مورد نظر، توانایی ارزیابی پراکنش جمعیت آفات، بیماری و علف های هرز را در شرایط اقلیمی کنونی و تغییر اقلیم دارد. نتایج این بررسی با climex نشان داد، که در شرایط اقلیمی کنونی، پراکنش آمبروزیا در اروپا و آفریقا و آمریکا می تواند بسیار گسترده باشد و همچنین در مناطق شمالی ایران نیز منطقه مناسبی برای پراکنش این گونه مهاجم است. پراکنش عامل کنترل بیولوژیک آمبروزیا (ophraella communa) در شرایط اقلیمی کنونی، همپوشانی مناسبی با آن دارد. در شرایط تغییر اقلیم پراکنش آمبروزیا کاهش خواهد یافت و مناطق مناسب برای پراکنش به سمت مناطق با اقلیم بحرانی پراکنش خواهد رفت. در این شرایط پراکنش (ophraella communa) همپوشانی مناسبی با آمبروزیا ندارد و اکثر مناطق پراکنش آن در محدوده اقلیم بحرانی قرار خواهد گرفت. به همین دلیل در شرایط تغییر اقلیم این حشره گزینه مناسبی برای کنترل بیولوژیک آمبروزیا نخواهد بود. کلید واژه: تهاجم گیاهی، تغییر اقلیم،کنترل بیولوژیک، علف هرز، مدلسازی، .climex
حسین حمامی مهدی پارسا
امروزه یکی از اجزای بسیار مهم تولید در اکوسیستم های زراعی علف کش ها می باشند. با توجه به افزایش جمعیت و در نتیجه افزایش نیاز به تولید غذا به نظر می رسد وابستگی به این ترکیبات در آینده افزایش می یابد. بهینه سازی کارایی علف کش ها می تواند ضامن تولید غذا و کاهش اثرات زیست محیطی مخرب ناشی از کاربرد آنها باشد. به منظور بررسی جنبه های مختلف کاربرد روغن های گیاهی به عنوان ماده افزودنی شش طرح آزمایشی به ترتیب جهت بررسی اثر روغن های گیاهی بر کارایی کنترلی ستوکسیدیم، کشش سطحی آب مقطر و محلول ستوکسیدیم، مقاومت به باران شویی، تجزیه نوری بر روی سطح برگ، تجزیه نوری محلول آبی ستوکسیدیم و تغییر فلورسنس کلروفیل در سال های 1390 تا 1392 در پارک علم و فناوری مشهد، گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد و پژوهشکده بوعلی انجام شد. نتایج نشان داد که روغن های منداب، زیتون، سویا، ذرت، آفتابگردان، کلزا، کنجد، کرچک و پنبه دانه به ترتیب 03/4، 46/3، 15/3، 93/2، 75/2، 08/2، 98/1، 79/1 و 25/1 برابر کارایی ستوکسیدیم را در مقایسه با تیمار بدون روغن افزایش دادند. کاربرد روغن های گیاهی به استثنای روغن کرچک منجر به کاهش کشش سطحی آب مقطر شد. در حالی که نتایج تاثیر روغن های گیاهی بر کشش سطحی محلول علف کش ستوکسیدیم نشان داد که تمامی تیمارها به طور معنی داری موجب کاهش کشش سطحی شدند. تمامی روغن ها باعث بهبود مقاومت به باران شویی شدند. اثر روغن های گیاهی تا تیمار بارندگی 60 دقیقه پس از کاربرد علف کش دارای اختلاف معنی داری بودند در حالی که تیمارهای بارندگی 120 و 240 دقیقه پس از کاربرد اختلاف معنی داری با تیمارهای بدون بارندگی نداشتند. نتایج آزمایش تجزیه نوری بر روی سطح برگ نشان داد که تمامی روغن ها باعث کاهش تجزیه نوری شدند. اثر روغن های گیاهی تا تیمار نور شبیه سازی شده 60 دقیقه پس از کاربرد علف کش دارای اختلاف معنی داری بودند در حالی که تیمارهای نور شبیه سازی شده 120 و 240 دقیقه پس از کاربرد اختلاف معنی داری با تیمارهای بدون نور نداشتند. نتایج آزمایش تجزیه نوری محلول ستوکسیدیم در حضور روغن های گیاهی نشان داد که روغن های منداب، زیتون، سویا، ذرت، آفتابگردان، کلزا و کنجد تجزیه ستوکسیدیم را به ترتیب 74/4، 38/2، 81/1، 75/1، 52/1، 28/1 و 11/1 برابر افزایش داده و روغن های کرچک و پنبه دانه تجزیه ستوکسیدیم را به ترتیب 39/1 و 18/1 برابر افزایش دادند. از این رو به نظر می رسد کاربرد روغن های گیاهی از یک سو باعث افزایش کارایی کنترلی ستوکسیدیم شده و از سوی دیگر منجر به افزایش تجزیه ستوکسیدیم در محیط می شود. نتایج آزمایش فلورسنس کلروفیل نشان داد که حداکثر کارایی کوانتومی فتوسیستم دو (fv/fm)، تغییرات نسبی فلورسنس در مرحلهj (fvj) و مساحت بین منحنی کاتسکی و fm (area) 11 روز پس از پاشش علف کش ستوکسیدیم در تمامی تیمارهای مورد بررسی کاهش یافت. کلید واژه ها: تجزیه نوری، روغن های گیاهی، ستوکسیدیم، فلورسنس کلروفیل، مقاومت به باران شویی.
اکبر علی وردی محمد حسن راشد محصل
غلبه بر اثرات ناسازگار کاتیون¬های موجود در آب¬ حامل بر کارایی علف¬کش¬های با خاصیت اسیدی ضعیف، یکی از اولویت¬های اصلی در تحقیقات است. تاثیر روش¬های بهبوددهنده آب ¬سخت (فیزیکی و شیمیایی) بر کارایی گلیفوسیت و ایمازتاپیر در کنترل تاتوره طی دو آزمایش گلخانه¬ای و کنترل علف¬های هرز طی یک آزمایش مزرعه-ای مورد ارزیابی قرار گرفتند. آزمایش اول گلخانه¬ای به¬صورت فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفی شامل فاکتورهای علف¬کش (گلیفوسیت در غلظت¬های 0، 81/12، 62/25، 25/51، 5/102 و 205 و ایمازتاپیر در غلظت-های 0، 69/4، 38/9، 75/18، 5/37 و 75 گرم ماده¬ موثره در هکتار)، حامل پاشش (آب¬مقطر و آب¬مقطر حاوی هر یک از کاتیون¬های+3fe، +2ca، +2mg، +k یا +na) و روش بهبوددهنده آب¬ (با و بدون کاربرد سولفات¬آمونیوم، نیترات¬آمونیوم، اسید¬سیتریک، فسفات¬پتاسیم و میدان مغناطیسی¬) بود. آزمایش دوم گلخانه¬ای به¬صورت فاکتوریل بر پایه طرح کاملاً تصادفی شامل فاکتورهای علف¬کش (همانند آزمایش اول گلخانه¬ای)، حامل پاشش (آب¬مقطر و آب¬ سخت طبیعی (آب چاه ماسه¬شویی آزاد منطقه تنگل¬شور)) و روش بهبوددهنده آب¬ (همانند آزمایش اول گلخانه¬ای) بود. آزمایش مزرعه¬ای به¬صورت فاکتوریل بر پایه طرح بلوک¬های¬ کاملاً تصادفی شامل فاکتورهای علف¬کش (غلظت¬های نهایی علف¬کش¬ها در آزمایش گلخانه¬ای)، حامل پاشش (همانند آزمایش دوم گلخانه¬ای) و روش بهبوددهنده آب¬ (همانند آزمایش گلخانه¬ای) بود که به¬منظور مقایسه نسبی اثر تیمارها، یک کرت نیز به¬عنوان شاهد بدون تیمار در نظر گرفته شد. ایمازتاپیر به¬ طور معنی¬داری کارآمدتر از گلیفوسیت در کنترل تاتوره ظاهر شد. کاربرد تمامی روش¬های بهبوددهنده آب باعث افزایش معنی¬داری در کارایی گلیفوسیت شد. در مورد ایمازتاپیر، فقط کاربرد فسفات¬پتاسیم تاثیر معنا¬داری در بهبود کارایی آن نداشت. برای هر دو علف¬کش، بهترین روش سولفات¬آمونیوم بود. کارایی 1 گرم گلیفوسیت و ایمازتاپیر در هکتار به¬همراه سولفات¬آمونیوم به¬ترتیب برابر کارایی 03/4 گرم گلیفوسیت و 52/3 گرم ایمازتاپیر در هکتار به¬تنهایی بود. وقتی¬ که علف¬کش¬ها با آب¬مقطر حاوی کاتیون¬ها بکار برده شدند، مقادیر پتانسیل نسبی کمتر از 1 بدست آمد، که حاکی از عمل هم¬کاهی کاتیون¬ها با علف¬کش¬هاست. اگرچه کاربرد علف¬کش¬ها به همراه حامل پاشش حاوی +k دارای اثر هم¬کاهی بودند، ولی این اثر از نظر آماری معنادار نبود. قدرت هم¬کاهی کاتیون¬های سه ظرفیتی (+3fe) بیشتر از کاتیون¬های دو ظرفیتی (+2ca و+2mg) و قدرت هم¬کاهی کاتیون-های دو ظرفیتی نیز بیشتر از کاتیون¬های تک ظرفیتی (+k و+na) بود. به طور خلاصه، تمامی روش¬های بهبوددهنده قادر بودند تا بر اثرات منفی +k بر فعالیت هر دو علف¬کش به طور کامل غلبه نمایند. فسفات¬پتاسیم قادر نبود تا به اثرات منفی +3fe، +2ca، +2mg و +na بر فعالیت هر دو علف¬کش به طور کامل غلبه نماید. میدان مغناطیسی نیز قادر نبود تا به اثرات منفی +3fe بر فعالیت علف¬کش¬ها به طور کامل غلبه نماید. در آزمایش مزرعه¬ای، اختلاف معناداری بین گلیفوسیت و ایمازتاپیر در کنترل کل علف¬های هرز (تاج¬خروس ریشه قرمز، تاج¬خروس خوابیده، سلمه¬تره، سوروف، خرفه و جارو قزوینی) مشاهده نشد. کاربرد آب¬¬سخت طبیعی به¬عنوان حامل پاشش سبب کاهش کارایی علف¬کش¬ها در کنترل علف¬های هرز شد. کاربرد تمامی روش¬های بهبوددهنده آب با گلیفوسیت و کاربرد سولفات¬آمونیوم، اسید¬سیتریک و حامل¬مغناطیسی¬شده با ایمازتاپیر به¬ طور معنا¬داری بر اثرات منفی مشاهده¬ شده غلبه کردند.
جاوید قرخلو اسکندر زند
به منظور و پی جویی فالاریس (phalaris minor) مقاوم به علف کشهای آریلوکسی فنوکسی پروپیونات در مزارع گندم استانهای فارس و گلستان و بررسی مکانیسم های مقاومتی در توده های مقاوم، پژوهشی مشتمل بر آزمایشهای گلخانه ای و آزمایشگاهی طی سالهای 1384 تا 1387 در دانشکده کشاورزی مشهد، دانشگاه کوردوبای اسپانیا و شرکت بایرکراپ ساینس آلمان انجام شد. در این پژوهش 34 توده فالاریس جمع آوری شده از مزارع استانهای فارس و گلستان مورد ارزیابی قرار گرفتند. ابتدا توده ها با اعمال دز توصیه شده علف کشهای فنوکساپروپ، دایکلوفوپ و کلودینافوپ بترتیب به میزان 5/67، 900 و 75 گرم ماده موثره در هکتار، غربال اولیه شدند. آزمایش غربال اولیه نشان داد، 14 توده به فنوکساپروپ، 7 توده به دایکلوفوپ و 3 توده به کلودینافوپ مقاوم می باشند. آزمون دز – پاسخ با 9 دز مختلف بر روی توده های غربال شده، انجام و مشخص شد که توده های فالاریس با درجاتی بین71/1 تا66/9،79/1تا87/11 و65/7 تا 9/8 بترتیب به علف کش های فنوکساپروپ، دایکلوفوپ و کلودینافوپ مقاوم شده اند. آزمون غلظت- پاسخ در پتری دیش، غلظت تفکیک کننده را به میزان054/1 ،045/8 و093/0 گرم ماده موثره در لیتر برای علف کشهای فنوکساپروپ، دایکلوفوپ و کلودینافوپ برآورد کرد. زیست سنجی آنزیم accase بیانگر وجود آنزیم تغییر یافته در توده های ar، mr4 و sr3 بود. اساس ملکولی مقاومت به این علف کشها در سه توده یاد شده مورد بررسی قرار گرفت. توالی یابی به روش پایروسیکوئنسینگ قطعه ای از ژن کد کننده آنزیم accase که در بردارنده نواحیی با احتمال بروز جهش بود، نشان داد که یک تک جهش در نقطه موقعیت های 2027 و 2078 و هر دو بترتیب در توده ها ar، mr4 و sr3 مسئول مقاومت آنزیم accase در توده های مقاوم و حساس است. توده های مورد آزمایش از نظر نهشت، جذب و انتقال و متابولیسم علف کش توسط سیتوکروم p450 تفاوت معنی داری نداشتند. احتمالاً در این توده ها سرعت متابولیسم، متابولیسم توسط گلوتاتیون-اس-ترانسفراز و یا مکانیسم های ناشناخته مسئول بروز مقاومت می باشند.
محمد لطیف بیات مهدی نصیری محلاتی
چکیده به منظور بررسی تاثیر تراکم های مختلف ذرت و تاج خروس و مقادیر کاهش یافته علف کش2, 4-d + mcpa بر رشد و عملکرد ذرت و کنترل تاج خروس، آزمایش هایی در سال 1386 در مزرعه و گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه فردوسی مشهد به ترتیب به صورت طرح نواری (بلوکهای خرد شده) بر پایه بلوکهای کامل تصادفی و طرح کاملا تصادفی با 3 تکرار اجرا شد. آزمایش مزرعه ای دارای سه فاکتور: تراکم علف هرز در چهار سطح (3، 6، 9 و 12 بوته در متر مربع) بعنوان فاکتور عمودی، دز علف کش در سه سطح (0، 50 و 100 درصد مقدار توصیه شده) به عنوان فاکتور افقی و تراکم گیاه زراعی در سه سطح (7، 9 و11 بوته در متر مربع) بود که روی فاکتور عمودی (تراکم علف هرز) اسپلیت گردید. آزمایش گلخانه ای شامل 6 دز علف کش به ترتیب 0، 20، 40، 60، 80 و 100 % دز توصیه شده بود. نتایج نشان داد که زیست توده و شاخص سطح برگ ذرت، با کاربرد علف کش و افزایش تراکم کاشت ذرت افزایش و با افزایش تراکم تاج خروس در واحد سطح کاهش یافت. اما ارتفاع ذرت تحت تاثیر قرار نگرفت. در مقابل ارتفاع، شاخص سطح برگ و زیست توده تاج خروس با افزایش میزان مصرف علف کش و افزایش تراکم کاشت ذرت در واحد سطح بطور معنی داری کاهش یافت. با افزایش تراکم تاج خروس در واحد سطح، شاخص سطح برگ و زیست توده آن افزایش یافت اما در تراکم های بالا معنی دار نبود. ارتفاع تاج خروس تحت تاثیر تراکم آن قرار نگرفت. عملکرد و اجزای عملکرد ذرت همگی در اثر مصرف علف کش افزایش یافتند. با افزایش تراکم ذرت، کارآیی علف کش افزایش و تلفات عملکرد کاهش یافت. عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک و شاخص برداشت ذرت با افزایش تراکم ذرت افزایش یافت ولی تعداد ردیف دانه دربلال، تعداد دانه در ردیف و وزن صد دانه تحت تاثیر قرار نگرفت. با افزایش تراکم تاج خروس عملکرد دانه، عملکرد بیولوژیک، تعداد دانه در ردیف، وزن صد دانه و شاخص برداشت ذرت به طور معنی داری کاهش یافت، اما تعداد ردیف دانه در بلال تحت تاثیر قرار نگرفت. برای پیش بینی عملکرد محصول وتبیین اثرات تراکم های مختلف ذرت و تاج خروس و دزهای مختلف علف کش، مدل های مختلفی مورد استفاده قرار گرفتند. با افزایش تراکم ذرت کاهش دز علف کش تاثیر مطلوب تری بر کاهش عملکرد دانه ذرت داشت. بطوریکه در بالاترین تراکم ذرت (11 بوته در متر مربع)، کاهش دز علف کش به 50% میزان توصیه شده کاهش عملکردی در حدود 25 درصد را به همراه داشت اما در تراکم پایین ذرت (7 بوته در متر مربع) کاهش عملکرد دانه حدود 60 درصد بود. بنابر این می توان نتیجه گرفت که در تراکم های بالاتر ذرت امکان کاهش دز علف کش تا 50% دز توصیه شده امکان پذیر می با شد. کلید واژه ها: رقابت، زیست توده، دز کاهش یافته علف کش، کارآیی علف کش، لجستیک پیک، شاخص سطح برگ.
ابراهیم مصطفوی محمد حسن راشد محصل
تاثیر مقادیر مختلف کود فسفات آمونیم در سطوح صفر و 200 و 300 و 400 کیلوگرم در هکتار بر عملکرد اجزاء عملکرد ترکیب شیمیایی جذب و برداشت عناصر غذایی و چگونگی گره زایی ریشه ها در سه رقم نخود زراعی (cicer arietinrim) جم، کورش (ازتیپ کابلی) و کاکا (ازتیپ دسی) در یک آزمایش مزرعه ای و در یک خاک سیلتی لوم مورد مطالعه قرار گرفت . این بررسی با استفاده از یک آزمایش فاکتوریل و در قالب طرح بلوکهای کامل تصادفی شامل دوازده تیمار و چهار تکرار در مزرعه تحقیقاتی دانکشده کشاورزی مشهد انجام گردید. در این آزمایش کاربرد کود فسفات آمونیم در مقادیر 200 و 300 و 400 کیلوگرم در هکتار عملکرد دانه را بترتیب 10 و 15 و 11 درصد نسبت به شاهد افزایش داد و تعداد نیام در بوته دارای بیشترین سهم در افزایش عملکرد دانه بود. درصد نیامهای تشکیل شده بر روی ساقه و گل گیاه با مصرف کود افزایش یافت و رقم کاکا از تیپ دسی با ارقام جم و کورش ازتیپ کابلی از این نظر دارای اختلاف معنی داری بود. تاثیر کود بر تعداد شاخه فرعی در بوته معنی دار نبود ولی سبب افزایش ناچیز آن گردید. درصد پروتئین باافزایش کود روندی افزایشی داشت . مصرف کود، ازت و فسفر برداشت شده از خاک را بطور متوسط و به ترتیب به مقدار 9 و 7 درصد نسبت به شاهد (بدون مصرف کود) افزایش داد و گره زایی (وزن خشک و تعداد گره ها) در روی ریشه ها را بهبود بخشید . در این آزمایش اثر متقابلی بین تیمارهای کودی و ارقام وجود نداشت . در بین سطوح مختلف کود مصرفی، تیمار 300 کیلوگرم در هکتار تاثیر محسوس تری را بر کمیتهای مورد مطالعه گذاشت و در بین ارقام نیز بترتیب رقم کاکا وجم از عملکرد دانه و درصد پروتئین بیشتری برخوردار بودند. بطور کلی اثر فسفر و ازت بر روی ی فاکتورهای مطالعه شده در این آزمایش متناقض و غیر یکنواخت بود.