نام پژوهشگر: حسین هوشنگی
فرهاد زینلی بهزادان کاظم قاضی زاده
بررسی نظریه قرآن کریم درباره نسبت دین و اخلاق، به استنباطِ پاسخ قرآن کریم به مساله رابطه دین و اخلاق می پردازد و روش این بررسی تحلیلی است. هدف از این بررسی بهره گیری از نتایجِ آن در مطالعاتِ فقهی و تنظیمِ برنامه هایِ تربیتی است. مطالعه شواهد قرآنی نشان می دهد که دین از منظرِ معناشناختی، رابطه ای نزدیک با اخلاق دارد و واژه «الله» به عنوانِ واژه مرکزی در حوزه دین، با مفاهیمِ اخلاقی گره خورده است. همچنین مطالعه شواهد قرآنی نشان می دهد که دین از منظرِ معرفت شناختی وابسته به اخلاق است و بسیاری از شرایع ریشه در اخلاق دارند اما از منظر غایت شناختی، دین تکمیل کننده اخلاق است. غایتِ نهایی دین تامینِ آرامش قلبی انسان است که بدونِ اخلاق ممکن نیست. آیاتِ قرآن کریم از وابستگی مفهومی اخلاق به دین دفاع نمی کنند و می توان مفهومِ اخلاق را با مفهومِ اعتدالِ نفسانی تعریف کرد اما آیاتِ قرآن کریم از وابستگی روان شناختی اخلاق به دین دفاع می کنند و بدونِ انگیزه های دینی نمی توان به تمامِ احکامِ اخلاقی عمل کرد. می توان از مطالب به ظاهر ضداخلاقی در قرآن کریم، تحلیل هایی ارایه کرد که سازگاری آنها با اخلاق روشن گردد. این تحلیل ها به طور عمده مبتنی بر تعریفِ صحیح از مفهومِ عدالت و مصلحت است.
مهرناز گلی حسین هوشنگی
درباره آموزه نجات و تنوع ادیان سه دیدگاه متفاوت مطرح است. انحصارگرایی، شمولگرایی وکثرت گرایی. بسیاری از مسیحیان از جمله: کارل بارت (1968-1886م) متأله پروتستان به انحصارگرایی مسیحی گرایش دارند. متألهانی هم چون کارل رانر (1984-1904م) شمول گرایی دینی را پذیرفته اند و فیلسوفان دینی مانند: جان هیک (1922م) پلورالیسم دینی نجات بخش را تقویت کرده اند. مدعای انحصارگرایی مسیحیت، یعنی تجلی میثاقی منحصر به فرد خداوند در عیسی و فدیه حضرت مسیح(ع) که هدیه خداوند به بشریت و تنها راه نجات است با هیچ دلیل عقلی و منطقی حمایت نمی شود، و تنها مبتنی بر آموزه های دینی مسیحیت است که دارای صبغه ای کلامی اند و تا پیش فرض های الهیاتی آن ثابت نگردد، کارآمد نیست. این دیدگاه بیشتر به یک پیشنهاد اخلاقی شبیه است تا نظریه ای کلامی. به علاوه این دیدگاه گرفتار پارادوکس نجات بخشی می باشد، زیرا با این که مسیحیان می گویند خداوند همه انسان ها را آفریده و پدر آسمانی نجات و رستگاری همه آنان را خواستار است، هم چنین ادعا می کنند که تنها راه رستگاری و نجات مسیحیت است. در برابر این نگرش انحصارگرایانه، کثرت گرایی دینی نجات بخش جان هیک مطرح است که مدعی است تنها یک دین، راه واقعی رستگاری و نجات را به دست نمیدهد، بلکه همهی ادیان راهی به سوی نجات عرضه میکنند و معیار نجات ، تحول از «خود محوری» به «خدا محوری» است. چنین نگرشی نسبت به ادیان، دور از واقعیت و کاملاً سطحی است؛ چرا که ادیان مختلف دیدگاههای گوناگونی نسبت به خدامحوری دارند، و لذا تطبیق چنین آموزهای بر ادیان متعدد بسیار مشکل است این دیدگاه متضمن نوعی شکاکیت افراطی در مسأله نجات بخشی است و منشأ آن نیز خلط بین ملاحظات اخلاقی و ملاحظات معرفت شناختی است. به علاوه کثرت گرایی نجات بخش جان هیک مفهومی بسیار عام و پر ابهام است. به نظر می رسد هر دو نگرش در دنیای مسیحیت در باب «نجات» از نوعی نابهنجاری تفریطی و افراطی به شدت رنج می برند.از منظر اسلام مفهوم نجات به طور خاص انحصاری نیست؛ یعنی چنین نیست که فقط مسلمانان بتوانند به نجات و رستگاری دست یابند، بلکه کسانی که با حقیقت عناد نورزند، و از روی قصور به اعتقادات حق دست نیافته باشند، به ندای فطرتشان پاسخ مثبت دهند و به نیک و بدی که به طور فطری درک میکنند، پایبند باشند، مشمول رحمت واسعهی خداوند خواهند بود و در نهایت رستگار خواهند گردید
حسین قاسمی رضا اکبریان
چکیده: کانت با تفسیر عقل عملی به مثابه واقعیتی پیشینی، تصویری از اخلاق ارائه می دهد که وجهه ی آرمان-گرائیِ آن بمراتب قوی تر از وجهه ی واقعیِ آن است. در ملاصدرا عقل عملی به مثابه پدیده ای ذومراتب با واقعیات انسانی همخوانی داشته و مصلحت میزان برانگیختن اراده قرار می گیرد. در نتیجه احکام به تبع مصالح به «کلی، ضروری، جزئی و غیر ضروری» تقسیم می شوند. چنین تلقی از اخلاق بهتر از تلقی مطلق گرایانه ی کانت می تواند مشکل نسبیّت را حلّ کند. کانت با اعتبار بخشی به «قانون اخلاق» و مبتنی کردن امکان گزاره های اخلاقی بر «اراده ی آزاد»، صدق و عینیّت این گزاره ها را معلول انطباق آنها با قانون اخلاق می داند. اراده آزاد به مثابه علیّت مطلق تنها بکار توجیه امکان این گزاره ها می آید. این امر سبب می گردد تا این گزاره ها با چالش ثنویت ذهن و عین مواجه گردند. اما در ملاصدرا گزاره های عملی با تکیه به وحدت جمعی نفس و اتحاد رقیقه و حقیقه، با ذات نفس و حقیقت واحده ی وجود مرتبط است. قهراً صدق این گزاره ها معلول ارتباط آنها با مراتب هستی بوده و از این چالش بدور خواهند بود. کانت برای اثبات جاودانگیِ گزاره های اخلاقی از مفهوم «جاودانگی نفس» کمک می گیرد. این مفهوم نیز تنها بکار توجیه چگونگی تحقق فعل اخلاقی در زندگی درازمدت انسان می آید. این امر سبب می-گردد تا جاودانگی اخلاق در قلمرو پدیدار اما به پشتوانه ناپدیدار توجیه گردد. اما در ملاصدرا جاودانگیِ فعل حکیمانه از طریق «ملکات نفسانی» و بر اساس «وحدت شخصی نفس» و به پشتوانه «علم حضوری به ذات» تبیین می شود. قهراً جاودانگی اخلاق مستقیماً بر دریافت نفس الامری اشیاء مبتنی خواهد بود. کانت با مبتنی نمودن اخلاق بر اصول موضوعه، بناچار تمام نتائج آن مانند «جمعی بودن اخلاق» و «حقوق متقابل شهروند و حاکم» را در قلمرو پدیدار اما به پشتوانه ناپدیدار تفسیر خواهد کرد. اما در ملاصدرا شناخت ذات ممکن است، در نتیجه تلقی «فردی و اجتماعی» از اخلاق و یا مبتنی کردن جامعه ایده آل بر «خلیفه الهی و روابط متقابل خلیفه با مردم»؛ همگی ریشه در درک وجودی دارد که حکیم متعالیه مستقیماً از ذات موجودات دارد.
یاسر طاهر رحیمی حسین سوزنچی
انسان، موجود ذوابعادی است، مجمعی است از ادراکات، توانایی ها، استعدادها و تمایلات مختلف که هر یک حکیمانه و برای نیل به هدف و غایتی معیّن در وجود او تعبیه شده است. حرکت در ذیل هدایت عقل نظری و عملی انسان را به سوی کمال حقیقی او رهنمون خواهد کرد. همان طور که همواره برای یافتن سره از ناسره در مسائل نظری سعی می کنیم امور را با هدایت عقل نظری به بدیهیات ارجاع دهیم در تنظیم گرایشات، نیت ها و تصمیمات عملی نیز باید با هدایت عقل عملی تمایلات متشابه را به گرایشات محکم فطری ارجاع دهیم. شواهد گوناگونی می توان یافت که نشان می دهد نیاز به برقراری «پیوند زوجیت» و تشکیل خانواده در درون انسان، امری ذاتی و فطری است. یافته های روانشناسی، ثمرات مخرّب تجرد از نظر روحی، عمومیت و شمول زوجیت به اشکال مختلف در همه جوامع بشری در طول تاریخ و حتی در میان اکثر جانداران (اعم از حیوانات و گیاهان) و ... نمونه ای از این شواهد است؛ علاوه بر این امور در آیات کریمه قرآن نیز شواهد متعددی بر این امر دلالت می کند؛ اما آنچه این نیاز را به شکل دقیق تری تبیین می کند دو امر است؛ اول، نشان دادن ارتباط مولفه های تشکیل دهنده رابطه زوجیت (عشق و تعهد) و دیگر روابط خانوادگی (مانند پدری و مادری)، با نیازهای اصیل فطری و روحی است و دوم، توجه به تفاوت های غایتمند و مکمل میان زن و مرد است. تفاوت هایی که نشان می دهد پیوند این دو جنس و تکمیل نواقص هر یک توسط دیگری، در نظام خلقت هوشیارانه و هدفمند طراحی شده است؛ لذا اقتضای حرکت در مسیر کمال و نیل به سعادت بَرین آن است که هر یک از این دو جنس نقش مکمل خود را نسبت به یکدیگر به بهترین شکل ایفا کنند. تبیین مقدمات فلسفی این براهین بر اساس حکمت صدرایی در قالب اصول جهان شناسی و انسان شناسی فلسفه او رویکرد جدیدی است که در این رساله مد نظر بوده است. ردپای موضوع رساله را در میان مباحث فلسفی فیلسوفان اسلامی می توان در حکمت عملی و ذیل مبحث تدبیر منزل مشاهده کرد. تفکیک سه گانه حکمت عملی و جدا کردن امور خانوادگی از مناسبات اجتماعی و اخلاق فردی می تواند خود مویدی باشد که ایشان نیز ساختار و نظام خانواده را دارای اقتضائات ویژه و متمایز از ارتباطات اجتماعی و اخلاق فردی می دانسته اند؛ به عبارت دیگر نفس انسان را دارای سه حیثیت حقیقی و متمایز از یکدیگر می دانستند که یکی از آن ها خانواده است لذا تدابیر مربوط به منزل را از تدابیر مربوط به اجتماع و اخلاق فردی جدا کرده اند. واژگان کلیدی: خانواده، اصالت خانواده، حکمت متعالیه، زوجیت، حکمت عملی، تدبیر منزل
محمد جبارپور چاری حسین هوشنگی
چکیده: ضرورت حرکت به سمت جامعه ی ایرانی- اسلامی ما را به سوی تغییرات بنیادین در حوزه های مختلف علوم غربی می کشاند، علومی که در بستر رنسانسی تاریخی، در قرن پانزده میلادی شروع به توسعه و گسترش در سطح جهان نموند. حرکت صحیح در این مسیر باید مبتنی بر شناخت صحیح از اسلام و غرب باشد، فلذا در این رساله سعی شد تا در ابتدا با شناخت نظریه مهم کئاس تئوری و شناخت مبانی هستی شناسانه و انسان شناسانه آن زمینه لازم برای نقد اولیه از دستگاه اندیشه ای فلسفه و حکومت اسلامی فراهم آید. این نظریه را می توان هم متعلق به پاردایم اندیشه ای مدرنیته و هم پست مدرن به شمار آورد که در مبانی خود هم از اصول اندیشه ای مدرنیته و هم پست مدرن استفاده کرده است. از جمله مبانی این نظریه می توان به غیرخطی بودن، اثر پروانه ای، جاذبه های غریب، سازگاری پویا و خودمانندی اشاره کرد. نظریه آشوب در بُعد جهان شناسی نگاهی همراه با بی نظمی و هرج و مرج در جهان دارد که منجر به زیر سوال بردن اصل علیت و سنخیت میان علت و معلول می شود و در بُعد انسان شناسی دارای نگاه امانیستی به انسان می باشد. هم چنین مهم ترین نگرش این نظریه در بُعد معرفت شناختی را می توان در نگاه نسبی او جستجو کرد. این نظریه در نهایت، فضایی که ترسیم می کند به ویژگی های دنیای پست مدرن شبیه تر می نماید. واژگان کلیدی: فلسفه اسلامی، تئوری آشوب، مدرنیته، پست مدرن
مهران رضائی حسین هوشنگی
چکیده: مسئله مورد بررسی در این پژوهش، بررسی فرآیند صدور فعل از انسان می باشد و اینکه چه مبادی و عوامل معرفتی و غیرمعرفتی ای در آن فرآیند دخیلند؟ انسان برای تحصیل اغراض طبیعی و غیر طبیعی خود، گریزی غیر از انجام یکسری از افعال ندارد.در تمام شئون زندگی انسان، «فعل» از جایگاه ویژه ای برخوردار است. چنین چشم اندازی از جایگاه فعل انسان در زندگی، و همچنین، جایگاه متعالی ملاصدرا در میان اندیشمندان اسلامی و منزلت حکمت متعالیه در مقایسه با نظام های فکری موجود، ضرورت واکاوی مسئله «فعل و مبادی آن» بر مبنای آثار صدرالمتالهین را می نمایاند. پژوهش حاظر از نوع «تحقیقات بنیادی» است؛ در این تحقیق از روش «تحلیل محتوا» استفاده شده است. در باب فرآیند صدور فعل از انسان، در نهایت جمع بندی تقریرات مختلف، به مدلی تفصیلی می رسیم، شامل نه مرحله: 1-نفس حیوانی با قوای واهمه و خیالی در افعال حیوانی و یا نفس ناطقه با عقل عملی در افعال انسانی و فکری؛ 2-تصور 3-تصدیق 4-شوق 5-تاکد شوق 6-اراده 7-قوه عامله 8-اوتار 9-حرکت اعضا مبادی معرفتی افعال انسان را می توان چنین برشمرد: حواس ظاهر، حش مشترک، خیال، وهم، حافظه، متصرفه و قوه عاقله. مبادی غیر معرفتی نیز بدین شرح می باشد: ملکات، خواطر(الهام ملک- وسواس شیطان)، گناه، تعصب، عادت، طبیعت. در مراحل مختلف پژوهش، در چند مورد، با مشی ای نوآورانه، موفق به ارائه مدل مفهومی از آثار ملاصدرا در مسائل مربوطه شده ایم. کلیدواژگان: فعل انسان، مبادی معرفتی، مبادی غیرمعرفتی، صدرالمتألهین
مجتبی جاویدی محمدعلی مهدوی ثابت
اگرچه پوزیتیویسم در عرصه روششناختی تنها روش رایج نیست، اما هنوز هم می توان آن را مسلط ترین روش در حوزه علوم اجتماعی و از جمله حقوق کیفری و جرم شناسی دانست. نظریات پوزیتیویستی در تبیین چیستی بزهکاری، خود را در قالب دو ملاک صوری «نقض قواعد مورد پذیرش در جامعه» و «نقض موارد جرم انگاری شده در قانون» و ملاک ماهوی «اصل ضرر» نشان داده است. همچنین نظریات پوزیتیویستی در تبیین چرایی ارتکاب بزهکاری خود را در قالب چهار دسته نظریات «پوزیتیویسم زیستی»، «پوزیتیویسم روانی»، «پوزیتیویسم جامعه شناختی» و «نظریات تلفیقی» نشان داده است. نظریات پوزیتیویستی در تبیین بزهکاری دارای مبانی، اصول و شاخصه هایی است که کاملاً از آن ها متأثر بوده است. این نظریه ها بر اساس آن مبانی و اصول زاده شده اند، اما گاه سیر منطقی از آن مبانی و اصول به سمت این نظریه ها طی نشده و لذا سازگاری لازم در این نظریه ها وجود ندارد. از سوی دیگر، این مبانی و اصول، علیرغم داشتن پاره ای شباهت ها با حکمت اسلامی، دارای تفاوت های اساسی با آن هستند. بر این اساس، در این رساله ابتدا به بررسی و نقد سیر طی شده از آن مبانی و اصول به سمت نظریه ها و همچنین میزان سازگاری نظریه ها با آن مبانی و اصول پرداخته شده و سپس به نقد و بررسی آن مبانی و اصول بر اساس حکمت اسلامی با تأکید بر اندیشه علامه طباطبایی همت گماشته شده است. این مبانی و اصول شامل مبانی و اصول معرفت شناختی، هستی شناختی، انسان شناختی و روش شناختی است. شناخت این مبانی و اصول و نقد آن ها، امکان شناخت محاسن و معایب تبیین های پوزیتیویستی از بزهکاری نسبت به سایر تبیین ها را به ما می دهد و از طرف دیگر، در راستای بومی سازی علوم داعیه دار مطالعه بزهکاری، زمینه را برای ترسیم و ارائه یک منظومه فکری جدید برای شناخت دقیق و همه جانبه بزهکاری و سامان دهی رویارویی با آن در پژوهش های بعدی فراهم خواهد کرد. واژگان کلیدی: پوزیتیویسم، بزهکاری، حکمت اسلامی، علامه طباطبایی، معرفت شناسی، هستی شناسی، انسان شناسی، روش شناسی
حمیده مخملیان کاشانی حسین هوشنگی
چکیده نظریه ادراکات اعتباری نظریه ای فلسفی و معرفت شناختی است که از آراء خاص و ابتکاری علامه طباطبایی محسوب می شود.در این نظریه،با تمایز ادراکات حقیقی از ادراکات اعتباری،چیستی اعتبار،ویژگی ها و اقسام آن، نحوه ارتباط اعتباریات با حقائق و نحوه حصول این ادراکات معرفی می شود.«حسن و قبح» یکی از اعتبارهای عملی است که علامه در این نظریه به آن پرداخته است.در پرتو نظریه ادراکات اعتباری، ماهیت حسن و قبح و نحوه حصول آن در ذهن انسان معنای تازه ای می یابد.در این راستا حسن و قبح اعتباری نسبت به طبع فاعل معنا می یابد.همچنین در فرآیند صدور فعل، میان مرحله تصور فعل و تحقق فعل، «باید اعتباری» و تصویب حسن فعل، وجود دارد. حسن و قبح اعتباری دارای چهار لازمه کلامی-تفسیری است.اول اینکه علم کلام،علمی اعتباری است.دوم اینکه حسن و قبح عقلی و شرعی،هر دو مردود است.سوم اینکه مصلحت و مفسده اعتباری است که ریشه در امورحقیقی دارد. برای مصون ماندن همه ادراکات از ویژگی تغییر،تغییر به ادراکات اعتباری مستند می شود.بنابراین چهارمین لازمه این است که در جهت پاینبد ماندن به ویژگی تغییر در حسن و قبح به عنوان یک اعتبار و حفظ ثبات برخی حسن و قبح ها، حسن و قبح به دو دسته ثابت و متغیر تقسیم می شود، چهار اصل اخلاقی عفت، شجاعت، علم، عدالت و فروع آن ثابت، مطلق و دائمی اند و سایر اصول اخلاقی متغیر، نسبی و موقتند. واژگان کلیدی ادراکات اعتباری،ادراک حقیقی،حسن و قبح عقلی و شرعی، عقل عملی.
سیدمحمدعلی میربلوکی حسین هوشنگی
یکی از عوامل اصلی رشد مباحث و مجادلات کلامی و به تبع آن متمایز شدن فرقه ها از یکدیگر، اختلاف برداشت صاحبان اندیشه، از قرآن کریم و سنت بوده است. به عبارتی دیگر فهم و تفسیر قرآن کریم و همچنین احادیث نبوی که برای همه مسلمانان به عنوان اساس و پایه معارف و اعتقادات دینی محسوب می شود، از موضوعاتی است که از افراط و تفریط در امان نمانده، و در طول تاریخ اسلام، با تفسیرهائی ناهمگون از متون دینی، زمینه به وجود آمدن فرقه های گوناگون کلامی ایجاد شده است. اسباب و عوامل شکل گیری و رواج اندیشه های مختلف فرقه ای و مناقشات گروهی(اعم از سیاسی، کلامی و فقهی) اگرچه فراوان، مختلف و متفاوت است، اما به طور کلی، جدای از تأثیر عوامل معرفتی بر شناخت انسان، عوامل اختلاف برداشت از متون دینی را می توان به دو شاخه تقسیم کرد: 1- ساختارهای زبانی و متنی متون دینی که شامل ویژگیهای مبتنی بر نحوه(کلیت) نزول قرآن کریم، ویژگیهای مرتبط با اصل زبان عربی، ویژگیهای زبانی مرتبط با مخاطب و ویژگیهای مبتنی بر اسلوب بیانی قرآن کریم می شود. 2- تأثیر عوامل غیر معرفتی بر افکار و اندیشه انسان که شامل عوامل روانشناختی(درونی) و عوامل محیطی(بیرونی) اعم از عوامل اقلیمی- جغرافیائی، عوامل انسانی و عوامل فرهنگی- اجتماعی محیطی می شود. با نگاهی گذرا به تاریخ فرق اسلامی، می توان تأثیر این عوامل را بر شکل گیری بعضی از فرقه ها به خوبی نشان داد، به طوری که رویکرد افراط گرانه فرقه ای مانند خوارج هم از حیث عوامل زبانی و متنی قرآن کریم، و هم از حیث عوامل غیرمعرفتی مانند عوامل روانشناختی، عوامل اقلیمی و جغرافیائی و عوامل انسانی(به طور خاص عامل سیاسی)، قابل تحلیل است. بدین ترتیب تأثیر این عوامل در شکل گیری رویکرد افراطی یا تفریطی به متون مقدس امری اجتناب ناپذیر است.
محمد حیدری فرد محمد کاظم فرقانی
طبق آنچه در این نوشته بیان گردید، در هر سه مکتب فلسفی ملاصدرا، عرفانی ابن عربی و قرآنی- روایی می توان نشانه های وثیقی در تأیید موضوع تکامل نفس در عوالم اخروی یافت. ملاصدرا که با پیش کشیدن مباحث حرکت جوهری، ترکیب اتحادی ماده و صورت و همچنین اتحاد عاقل و معقول توانسته بسیاری از معضلات فلسفی و مسائلی که تا پیش از او راه حل مناسبی نیافته بودند را به خوبی حل نموده و ارائه دهنده راه حل های نو برای مسائل غیر قابل حل فلسفی باشد، مسئله تکامل اخروی نفس انسان را نیز از طریق همین سلسله مباحث حل نموده است. بر اساس آنچه در بخش دوم و طی بررسی بیانات ملاصدرا در این باب گفته شد، نفس انسان یک واقعیت سیلانی، قابل اشتداد وجودی و دارای هویتی سیال است که کل حقیقت آن در کل زمان حیات آن موجود است و در هر آن فرضی از زمان تنها یک حصه از آن قابل مشاهده است. درست مانند منشوری به شکل مثلث و سه بعدی که هنگام عبور از یک سطح دو بعدی، بعد سوم آن درک نشده و از دید سطح، منشور دو بعدی است، نفس انسان نیز دارای بعد سیلانی و امتدادی است که از دید ما که محجوب به عالم ماده و زمان ایم، این بعد قابل مشاهده نبوده و لذا هیچگاه توانایی مشاهده تمام حقیقت انسان به طور یک جا را نداریم. زیرا موجودات زمان مند که محدود در چارچوب تنگ زمان اند، توانایی فراروی از این وضعیت و دیدن حقایق فرازمانی و مجرد را ندارند. بر این اساس نفس انسان که ذاتاً امری مجرد است، تمام هویت واحد و حقیقت سیلانی خود را هیچگاه در یک لحظه نمودار نمی کند بلکه در هر آن و جزء فرضی از زمان تنها یک حصه از آن قابل مشاهده است. از سوی دیگر این هویت واحد و سیلانی بر اساس مبنای حرکت جوهری، دائم در حال سیلان و اشتداد وجودی بوده ودر هیچ دو آن فرضی ثبات واقعی نداشته و در یک حالت نمی ماند، بلکه پیوسته در حال اخذ کمالات وجودی بیشتر و متصف شدن به این کمالات است. آنچه که مصحح پذیرش و اخذ کمالات جدید توسط نفس است، بر خلاف تلقی عموم از حرکت جوهری، بدن مادی و شأن هیولانی در آن نیست، بلکه خود نفس و صورت واحد سیلانی آن است که در هر مرتبه که قرار می گیرد، نسبت به مرتبه بعد که کمالات آن را فاقد است به منزله هیولا حساب شده و با حرکت جوهری و متصف شدن به کمالات در آن فرضی بعدی تکامل می یابد. این اتصاف به کمالات جدید به نحو قبول و انفعال نیست، زیرا در این فرض یک شیء ثابت با یک وجه هیولانی مورد نیاز است که در لحظه پذیرش کمال جدید، خود بعینه باقی بوده و ضمن دارا بودن کمالات قبلی، کمالی جدید به کمالات او اضافه گردد؛ بلکه چون نفس، در آنِ فرضی از زمان معدوم شده و در آنِ جدید با هویتی کاملتر موجود می گردد، این نفس در مرحله قبلی اصلاً باقی نمانده تا هیولایی داشته باشد و آن هیولا مصحح پذیرش و اخذ کمالات جدید باشد، بلکه نفس در مرتبه قبلی به طور کلی معدم شده و در مرحله جدید بعینه با اتحاد با کمالات جدید تر و ارتقا به مراتب بالاتر موجود می گردد. بنابراین نفس در سیر ارتقایی خود نیازی به بدن مادی وهیولای موجود در آن ندارد، بلکه با مبانی همچون ترکیب اتحادی ماده و صورت که وجود خارجی را تنها از آن صورت می داند و بر اساس مبنای اتحاد عاقل و معقول، که نفس با اتحاد با کمالات و متصف شدن به آن ها بدون نیاز به هیولا در سیر صعودی ارتقا می یابد، این سیر صعودی پس از رهایی از بدن مادی و رحلت از عالم ماده نیز ادامه داشته و تا رسیدن انسان به مقام فنای الهی توقفی در آن پدید نخواهد آمد. بنابراین وجهی برای دفاع از قول عدم تکامل اخروی نفس انسان از دیدگاه ملاصدرا باقی نمی ماند. از سوی دیگر ابن عربی بر اساس مکتب عرفانی و آرای خاص خود در حیطه انسان شناسی، معتقد است هریک از نفوس انسانی بر اساس اقتضاء عین ثابت خود (که در تعین ثانی و به وجود حضرت حق و به تبع اسمی خاص از اسماء حضرت حق موجود است)، دارای کمالات بالقوه ای است که می تواند تحت تدبیر آن اسم که عین ثابت او در ذیل آن قرار دارد، این کمالات بالقوه را بالفعل نموده و به نهایت کمال متصور برای خود دست یابد. بنابراین هر یک از اعیان ثابته بر اساس ظرفیت وجودی و احاطه سعی خود تحت تدبیر و ربوبیت اسمی خاص از اسماء الهی است. انسان که مظهر جمیع اسماء و صفات خداوندی و برترین مخلوق اوست تحت تدبیر و ربوبیت اسم جامع و شریف الله است، اسمی که تمام کمالات سایر اسماء و اوصاف خداوند در آن منطوی بوده و خواهان به فعلیت رساندن این کمالات در عین ثابت و به تبع عین خارجی انسان است. بنابراین انسان توانایی بالقوه رسیدن به همه این کمالات و مراتب را دارد و از آنجا که در عالم ماده که عالم تزاحمات و موانع متعدده است، توانایی بالفعل نمودن همه این کمالات به طور یکسان برای همه ممکن و میسر نیست، ادامه این راه تکاملی در برزخ و قیامت و پس از رهایی از بدن مادی و عالم ماده اتفاق خواهد افتاد. انضمام این نکته به مبحث تجدد امثال و تجلیات دائم حق متعال، ما را به این امر رهنمون می سازد که حق تعالی در تجلی جدید وجودی که افاضه می فرماید، علاوه بر آنکه ضامن ادامه حیات و بقای وجودی موجودات می گردد، کمالات شایسته آن ها را نیز بر حسب استعداد عین ثابت آن ها به موجودات افاضه می فرماید. بنابراین همگان در صراط مستقیم وجودی حضرت حق قرار دارند. اگر تبعیت از دستورات شارع نیز منضم به این امر گردد، نفوس انسانی با قرارگیری در صراط مستقیم سلوکی می توانند همه آنچه از کمالات که گفته شد را بدست آورند. و از آنجا که این تجلیات و بحث تجدد امثال منحصر به عالم ماده نبوده و توقف ناپذیر اند، سیر استکمالی نفس انسان نیز دارای توقف و محدودیت نخواهد بود. آیات قران کریم و روایات وارد شده در این باب نیز گویای این مطلب اند که نفس انسان می تواند بعد از ارتحال از عالم ماده و ورود به عالم برزخ و قیامت دارای تکامل باشد. اینکه ما تزکیه و هدایت الهی را منحصر در عالم ماده ندانسته و بر اساس مسیر انتخابی انسان ها، آن را در عالم آخرت نیز جاری می دانیم، بیانگر ادامه هدایت های معنوی الهی بوده که تکامل نفس را نیز در دل خود ثابت می نمایند. همچنین پاک شدن از عذاب های اخروی و صعود به درجه بهشت که از لحاظ وجودی دارای رتبه بالاتری نسبت به جهنم است، خود به معنی تکامل نفس انسان می باشد. نمونه های دیگری از این دست که در متن پایان نامه ذکر شد مانند مسئله شفاعت، اعمال ماتأخر و سایر مسائل نیز بیانگر همین نکته اند. به انضمام توجه به این نکته که بهشت و جهنم اخروی بعینه همان اعمال، افکار و نیاتی است که فرد در طول حیات دنیوی خود داشته و صورت باطنی آشکار شده همان ها است. بنابراین قرارگیری در بهشت به معنی قرارگیری در باطن اعمال صالح و معذب شدن به نقمات به معنی ظهور باطن قبیح اعمال سیئه است. و از آنجا که این اعمال با نفس و جان فرد اتحاد دارند، بهشت و جهنم برزخی و اخروی نیز که تجلی همین اعمال اند با نفس انسان اتحاد دارند، پس هرگونه تغییر و تحول در نعمات یا نقمات اخروی ناشی از تغییر و تحول در ذات نفس انسان است. پس از بیان و اثبات وجود تکامل نفس برای انسان پس از رهایی از بدن عنصری و مفارقت از عالم ماده، می توان اذعان داشت که هر سه مکتب فلسفی، عرفانی و قرآنی-روایی در این مسئله اتفاق نظر داشته و هرسه یک مسئله را بیان می نمایند. هماهنگی که بین برهان، عرفان و قرآن در این مسئله مشاهده می شود امری غریب و دور از نظر نیست بلکه به اعتقاد نگارنده اکثر مسائل فلسفی و عرفانی که در مکتب صدرالمتألهین و ابن عربی بیان شده اند، با فحوای مسائل دینی که در بیان قرآن و احادیث آمده است هماهنگی و تناسب دارند . گرچه هر یک به زبان خاص خود مسائل را مطرح نموده و درصدد ارائه راه حل و پاسخ برای آن اند، اما همگی دارای وحدت نظر بوده و در انتها یک مطلب را اثبات می نمایند. مسئله تکامل نفس یکی از این مسائل بود که نگارنده در حد بضاعت خود به آن پرداخت و وحدت نظر فیلسوف، عارف و شارع را در آن به اثبات رسانید، انشاءالله در کارهای بعدی از این دست بتوان به سایر مسائل در این حیطه پرداخت.
محبوبه موسائی پور حسین هوشنگی
هنگامی که روح بی قرار و طبع ناآرام دو انسان بالغ، در سایه ازدواج آرام می گیرد، آن چه این پیوند مقدس را هم چنان برقرار و استوار نگه می دارد؛ تعاملات صحیحی است که هریک از همسران، در طول زندگی مشترک خود، در حوزه های مختلف با یکدیگر دارند. با عنایت به این مساله، در این نوشتار، سعی شده تا به این بخش مهم از اخلاق خانواده، با رویکرد جدید سبک زندگی مطلوب همسران در سه حوزه شناختی، رفتاری و عاطفی از منظر اخلاق اسلامی و تحلیل تاثیر هر سه حوزه بر یکدیگر، پرداخته شود. در حوزه شناختی، نوع نگاه فرد به هستی و انسان، نقش محوری داشته و تاثیر عمیقی که این جهان بینی در شکل گیری باورها و اعتقادات فرد و به تبع، بر نحوه برخورد صحیح و انسانی او با همسر می شود، قابل تامل است و می توان بر مبنای هستی شناسی و انسان شناسی اسلامی، سه اصل مهم امنیت، خود مهار گری و قداست، را استنباط و تبیین کرد. حسن معاشرت یا به تعبیر قرآن، معاشرت به معروف، مبنای اخلاقی مهمی است که در حوزه رفتاری، نقش محوری و اساسی داشته و تمامی رفتارهای اخلاقی ممکن را در بر می گیرد که مصادیق آن، در کتب بزرگان اخلاق و در آیات و روایات، فراوان نام برده شده و در این رساله نیز به اهم آن ها، در سه زیر مجموعه اصول رفتاری تکریم، تغافل و تقابل، اشاره شده است. در حوزه عاطفی، سه نگره یا سه سطح ازعشق، بر اساس آیات ، روایات و متون دینی استنباط شده است؛ این نگره ها عبارتند از: نگره جنسی، نگره روحانی و نگره حقیقی؛ در نهایت، بر مبنای محوری نگره روحانی از عشق، سه اصل سکونت، مودت و رحمت، تبیین و تحلیل شده است. هم چنین ارتباط و تعامل سه حوزه با یکدیگر، مساله مهم و قابل تاملی است که بر اساس نظریات دانشمندان اسلامی و نیز روان شناسان، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
حسین شجریان بیوک علیزاده
چکیده ندارد.
علی نورآبادی حسین هوشنگی
بطور کلی هر پدیده ای ممکن است درمعرض آسیبهای متفاوتی قرار گیرد. دین نیز بعنوان یکی از این پدیده ها از این قاعده مستثنی نمی باشد. به همین خاطر پرداختن به آسیبهایی که به دین وارد می شود، صرف نظر از اینکه این آسیبها داخلی هستند یا خارجی و با چشم پوشی از اینکه از ناحیه چه کسانی و در چه زمانی به دین آسیب می رسانند- یکی از مباحث مهم در دین شناسی بوده که تحت عنوان آسیب شناسی دینی بدان پرداخته می شود. از آنجایی که این آسیب ها مانند بیماری باعث ضربه زدن ، ناکارآمد کردن و حتی میراندن دین می شو د، در درجه اول شناخت و در مرحله بعد درمان این آسیبها یکی از دغدغه های مهم دینداران و دین شناسان می باشد. آسیبهای زیادی در طول زمان بر دین وارد می آید که تحجر و روشنفکری از مهمترین آنهاست.