نام پژوهشگر: محمد علی شمالی
مهدیه السادات ایزدی علیرضا اژدر
ظهور فن آوری های نوین در عرصه ی علوم زیستی گرچه زندگی را از جهاتی بر بشر مطبوع ساخته است و گره های فراوانی را که وی قادر به گشودنش نبود، باز نموده است؛ اما از سوی دیگر زندگی انسان معاصر را با مسایل پیچیده روبرو کرده و تشخیص عملکرد درست و نادرست را به چالش کشیده است و با نتایج سطح بالای تخریب محیط های طبیعی، ایجاد انواع آلودگی و کاهش تنوع زیستی روبرو گردیده است. چرا که تصرفات علمی و تکنیکی انسان ها نتایجی را به همراه داشت که برای نسل کنونی انسان ها و سایر موجودات فاجعه آمیز بود. تا جایی که برای وضعیت ایجاد شده، نام «شرایط بحرانی» برگزیده شده است؛ ضمن این که دیدگاه های نظری و فلسفی، پشتوانه ای برای این دستاوردها بوده اند، که در این تحقیق از فلسفه ی یونان تا رنسانس مطالعه شده است. گسترش فلسفه ی انسان محور موید این مطلب است؛ نگرشی که مجوز بهره برداری های بی قید و شرط انسان را صادر کرده است. این وضعیت، مبحث جدیدی از باید و نبایدهایی را پدید آورد که متفاوت از نظریه های سنتی اخلاقی بود. چون در آن جا تنها روابط انسان ها در نظر گرفته می شد و بحثی از رابطه ی انسان با سایر موجودات و با طبیعت مطرح نبود. لذا حوزه ی جدیدی از اخلاق به وجود آمد که سعی داشت به سوالات جدیدی که در مورد رابطه ی انسان با خودش و رابطه ی انسان با طبیعت و حقوق حیوانات پیش می آمد، پاسخ دهد. این حوزه ی جدید اخلاقی، اخلاق زیستی –که زیر شاخه ای از اخلاق کاربردی است- نام دارد، که در این پایان نامه فقط به مبحث اخلاق محیط زیست پرداخته می شود. تأسیس رشته ی اخلاق کاربردی در اخلاق هنجاری بازتاب بروز این شرایط بحرانی است که دو هدف را دنبال می کند: نخست پاسخ گویی به مسایل نوپدید در هر یک از عرصه های زندگی مدرن. دوم حل تعارضات اخلاقی.
علیرضا مکتبدار محمد علی شمالی
اعتماد بیش از اندازه به علم و تفکر فنآورانه در رفع نیاهای مادی انسان و غفلت از نیازهای معنوی و روحی بشر، سبب بروز مشکلی بس بزرگ در زندگی به ظاهر سرشار از رفاه و آسایش انسان در دوران جدید شده و او را به پوچ و بیهوده انگاشتن نظام آفرینش و انسان سوق داده است. انسانی که برای شأن و منزلت نهایی خود در عالم، صرفاً به فنآوری متّکی است، از نومیدی و پوچی گریزی ندارد چرا که فنآوری فقط در متن زندگیای موجب پیشرفت میشود که خود آن زندگی محکوم به فناست. تفکر فنآورانه از ارائه غایات و ارزشهایی که برای هدایت زندگی ضرورت دارند نیز عاجز است. بر خلاف انسانِ ما قبلِ دوران جدید، که به جهان و انسان به عنوان مجموعه ای برخوردار از مبدأ و در حال حرکت به سوی مقصدی معین می نگریست، انسان امروز نظام آفرینش و از جمله زندگی انسان را تهی از هر گونه معنا و هدف دانسته و خود را چونان شیئی که بدین عالم پرتاب شده، در نظر می گیرد. با این نوع نگرش به جهان و انسان، بشر امروز که از سویی زندگی را امری تحمیل شده بر خود می داند و از سوی دیگر چاره ای جز گذران این زندگی، فراروی خود نمی بیند، برای تحمل پذیر ساختن آن دست به کار خلق و ابداع معناها و اهدافی ساختگی می شود تا بلکه بدین وسیله اندکی از احساس پوچی و دشواری زیستن در این جهان بکاهد. از این رو برخی از اندیشمندان دنیای مدرن برای هموار ساختن راه کنارآمدن با دشواری زندگی، راه حلهای متفاوتی ارائه کرده اند که از سوی دیگران با انتقادهایی نیز مواجه شده است. این راه حل ها در دو گروه: فراطبیعت باور و طبیعت باور قابل دسته بندی است که در این نوشتار بدانها پرداخته و مورد نقد و بررسی واقع شده اند. در ادامه، از نگاه یکی از بزرگترین شخصیت های دینی، که از افقی بس برتر و فراتر از افق طبیعت به انسان و حیات می نگرد؛ یعنی علی(ع)، به موضوع «معنای زندگی» پرداخته شده و با مراجعه به آراء و نظریات علامه محمد تقی جعفری، این نوع نگاه به زندگی، تفسیر و تبیین گشته و مولفه های آن از نگاه امام علی (ع) معرفی گردیده است. در پایان نوشتار حاضر از حیات طیبه، که ثمره جهان بینی توحیدی توأم با کردار شایسته است، به عنوان زندگی معنادار، یاد شده است.
ولی غیبی محمد علی شمالی
چکیده: لذت، از اساسی ترین انگیزه های رفتار در آدمی است و از طرفی سعادت، به عنوان غایت اخلاق تلقی می گردد. رابطه «لذت» با «سعادت» یکی از مباحث بنیادین در فلسفه اخلاق است. این پژوهش به بررسی تطبیقی دیدگاههای سه متفکر با گرایشهای مختلف (ارسطو، سعادت گرا ، اپیکور، «لذت گرا» و ملاصدرا به عنوان نماینده فلسفه اسلامی) در این رابطه می پردازد. مشکل بنیادین، شناخت ماهیت سعادت است زیرا تا انسان حقیقت سعادت را نشناسد، راه تحصیل آن را نیابد. ارسطو سعادت را مفهومی می داند که شامل فضیلتهای مختلف عقلی واخلاقی است و نظریه «حدوسط» یا «اعتدال طلایی» را درتعریف فضیلت مطرح میسازد. اوبالاترین فضیلت را تفکرنظری درباب حقیقت معرفی میکند. ازنگاه ارسطو،لذت حالت خوش نفسانی است که در اثر دستیابی به مطلوب حاصل می گردد. خیر بودن، برترین خیر بودن ونیزبسندگی به خود، از ویژگیهای سعادت است. از نظر ارسطو سعادت، عین لذت نیست بلکه لذت، نتیجه حصول سعادت است. از دیدگاه اپیکور epicuruse))، سعادت، عین لذت است؛ اما مراد وی از «لذت» تنها لذتهای حسی یا عیاشی نیست. مقصود وی ازلذت، «فقدان رنج» است، وراه وصول به سعادت را تعدیل امیال ودوری از لذتهای غیرضروری همچون تجمل پرستی و قدرت طلبی می دانست؛ زیرا از نگاه اپیکور این امیال و خواسته ها، بیشتر سرچشمه رنج اند تا منبع شادمانی. از نگاه ملاصدرا سعادت حقیقی انسان در تقرب به ذات اقدس الهی است که البته همراه بهره مندی از عمیقترین ، و پایدارترین لذات است. لذت از دیدگاه ملاصدرا، ادراکِ ملائم است. وی برخلاف اپیکور انسان را یک موجود تک ساحتی نمی بیند بلکه علاوه بر جسم برای انسان روح و روان نیز قائل است که دارای لذاتی متناسب با خود است. راه رسیدن به سعادت نفس هم از نگاه وی در ایمان و بندگی است و جزئیات بندگی را باید از وحی آموخت. نتیجه حاصل از این پژوهش سه مطلب مهم است: نخست، عدم کفایت توان و دانش متعارف بشر در تشخیص سعادت حقیقی انسان، دوم این که سعادت حقیقی بر محور قرب الهی دور می زند و سوم این که سعادت حقیقی همراه است با نائل شدن به اوج لذت. واژگان کلیدی: لذّت، سعادت، ایمان، غایت، ارسطو، اپیکور، ملاصدرا
لیلا اکبری پستکان محمد علی شمالی
امروزه پیشرفتهای تکنولوژی و فناوری هایی که در پژشکی صورت گرفته است ،باعث بروز انحرافهای بسیاری از قبیل طول عمر بیمارانی که امید به بهبودی آنها نیست؛گشته اشت به طوری که چنین بحرانهایی مسایل اخلاقی زیادی را بر بیمار و خانواده وی و جامعه پزشکی تحمیل میکند.از این رو در دهه های اخیر و در مغرب زمین برای حل چنین معضلاتی راهکارهای گوناگونی ارایه شده است و اجرای اتانازی و پایان بخشیدن تعمدانه به زندگی بیماران لاعلاج ،یکی از ره حل های پیشنهادی است این پژوهش ،به برسی روایی و ناروایی اخلاقی اتانازی از دیدگاه سودگرایانه می پردازد .تقریرهای مختلف از سودگرایی درباره اتانازی دیدگاههای متفاوتی دارند به عبارت دیگر؛با توجه به اینکه سودگرا ،عمل نگر باشد یا قاعده نگر ،داوری متفاوتی درباره جواز اخلاقی اتانازی خواهد داشت.برای سودگرایی عمل نگر ،چنانچه شرایط بیمار به گونه ای باشد که اتانازی سود و رفاه همگانی را در بر داشته باشد،حکم به جواز آن خواهد داد و سودگرای قاعده نگر نیز با توجه به قواعد موجود در جامعه و یا با استناد به قواعد آرمانی ،درباره روایی و نا روایی اخلاقی اتانازی داوری خواهد کرد.همچنین هر یک از سودگرایان عمل نگر و قاعده نگر با استناد به اصلی که بیشترین سود را در پی دارد به سودگرایی لذت گرا ،سعادت گرا ،آرمانی و ترجیحی تقسیم می گردند که هر یک از اینها نیز آرا ویژه ای درباره اخلاقی بودن و نبودن اتانازی دارند.عمده ترین دلیل سودگرایان برای روایی اتانازی ، سست گشتن کیفیت زندگی بیمار و بی ارزش شدن زندگی آنها و نیز تاکید بر اراده آزاد فرد در سرنوشت خویش است در نتیجه نگاه سودگرایان به عمل اتانازی با نظریات وظیفه گرایانه و همچنین با دیدگاه ادیان توحیدی به ویژه اندیشه های دین مبین اسلام و اخلاق اسلامی در تقابل شدید قرار خواهد گرفت و یکی از اساسی ترین وجه اختلاف آنها در قداست و ارزشی است که برای حیات انسان قایل هستند.
مصطفی سلاطین محسن جوادی
چکیده: اطلاق و نسبیت اخلاق از مباحث مهمی است که در حوزه فلسفه از دیر باز مطرح بوده و نگاه اندیشمندان زیادی را به خود معطوف ساخته است. برخی، مقهور یافته هایی همچو تفاوت فرهنگ ها، جوامع، آداب و رسوم و حتی سلایق فردی شده و هرگونه عام گرایی و اطلاق در حوزه قواعد و احکام اخلاقی را نفی کرده و به نفع نسبی گرایی گام برداشته اند. در مقابل گروهی نسبیت را نه تنها خلاف یافته های عقلی دانسته، بلکه اعتقاد به آن را به ضرر افراد و مصالح عام اجتماعی می دانند. برخی نیز همچو فیلسوفان مسلمان با تکیه بر اعتقادات دینی و دریافت های عقلی، احکام اخلاقی را کاشف از واقع دانسته و جعلی بودن این اصول را منکرند. آیت الله جوادی آملی به عنوان مفسر حکمت متعالیه و فیلسوف اسلامی، با توسل به علم بشری و نحوه تحصیل آن، کلیت و جاودانگی اصول و احکام اخلاقی؛ هرگونه نسبیت در اخلاق و البته در شناخت انسانی را نفی کرده و با ارجاع امکان شناخت احکام اخلاقی به تجربه بشری، علمی بودن آن و همچنین، برهان پذیری و استدلال پذیری اصول اخلاقی را اثبات کرده اند. این رساله بر آن است که با ذکر مولفه های اصلی نسبی گرایی اخلاقی، دلایل و استدلالات آیت الله جوادی آملی را در نقد این مولفه ها تشریح کرده، و با توسل به مبانی اخلاقی ایشان مبنی بر واقعی و رئال بودن اصول و احکام اخلاقی، مستندات مشارالیه بر اطلاق و کلیت این اصول را تبیین کند؛ و در نهایت مستندات ایشان را مورد ارزیابی قرار دهد. ماحصل این ارز یابی، اولاً عدم وجود خارجی کلی بما هو کلی است چرا که، آنچه که در خارج وجود دارد مصادیق جزئیه و شخصی است نه کلی که به آن تمسک شده است و ثانیاً، تعریف جامع الاطرافی از فطرت که در اثبات اصول و قواعد اخلاقی به آن تمسک شده، وجود ندارد و بر اساس تعریف آیت الله جوادی آملی از فطرت، نهایتاً می توان قواعد اخلاقی را به صورت درون دینی به اثبات رساند و اخلاق جهان شمول در این استدلال دچار تزلزل خواهد بود. کلید واژه ها: نسبی گرایی اخلاقی، نسبی گرایی معرفتی، واقعیت اخلاقی، واقعیت و ارزش، اصول اخلاقی.
سید محمد اکبریان سید محمود موسوی
فیلسوفان در این موضوع که معرفت شرط لازم عمل است، اتفاق نظر و در اینکه شرط کافی آن باشد، اختلاف داشته اند. سقراط اولین فیلسوفی است که معرفت را شرط کافی برای عمل می دانست و معتقد بود اگر انسان از بدی عمل آگاه شود، هرگز مرتکب آن نخواهد شد. شاگرد او افلاطون آن را مورد تأیید قرار داد. ارسطو در مقابل این دیدگاه، تأثیر میل نفسانی در عمل و ضعف اراده ناشی از آن را یاد آور شد که موجب می شود تا انسان گاهی بر خلاف معرفت، رفتار نماید. هیوم با مبنای عقل گرایانه هر دو نوع تفکر مخالفت ورزیده و نقش معرفت را در عمل به پایین ترین مرتبه تنزل داده بود. مبانی و نتایج هر یک از این دیدگاهها استخراج و مورد بررسی قرار گرفت و نقاط قوت و ضعف آنها بیان شد. برخی از نظریه های فیلسوفان اسلامی، مانند رابطه مقدمات فعل ارادی و عمل، رابطه علم حضوری و عمل و عقیده به نقش علم معصوم در عمل ارادی، برای تأیید دیدگاه نقش کافی معرفت طرح شدند؛ اما همه نظریه ها با اشکالاتی مواجه شده و تبیین کاملی از ضعف اراده و راه حلی برای آن ارائه نمی دهند. آیات و روایات دینی در این موضوع به چند دسته تقسیم شده اند. اگر چه تعدادی از آنها در ظاهر دلالت بر کفایت معرفت دارند، اما غالباً و به صراحت از شکاف میان معرفت و عمل سخن گفته اند. عوامل این مشکل از منظر نقل با تقسیم به دو گروه عوامل بیرونی و درونی، مورد بررسی قرار گرفت. در دیدگاه برگزیده، ابتدا نظریه یقین با استفاده از دیدگاه اندیشمندان اسلامی و متون دینی، طرح و بر اساس جنبه های معرفتی و روان شناختی آن تبیین شده است. تحلیل این نظریه ما را به برخی کاستی های آن برای حل مشکل شکاف معرفت و عمل و نیاز به دخالت عنصر ایمان در مسئله و نظریه نهایی می رساند. نظریه نهایی، نظریه ایمان است که با تکیه بر عنصر معرفتی و باور قلبی در تعریف آن و بر اساس تبیین مراتب ایمان، عمل و نقش علیت غایی که مبانی نظریه قرار گرفته اند ، تلاش دارد تا به حل این مشکل نائل شود.
صدیقه آقایی محسن جوادی
چکیده اخلاق فضیلت به عنوان یکی از رویکردهای اصیل و تاریخی به اخلاق با ویژگی هایی همچون توجه به ظرفیت های متنوع انسانی، فضیلت و شکوفائی آدمی و بالاخره غایت سعادت و کمال و اصل اعتدال که همسوئی زیادی با آموزهای دینی دارد، بر چگونه زیستن بیش از چگونه عمل کردن بنا نهاده شده است. از طرف دیگر پرسش از معنای زندگی هم در واقع پرسش از ارزش زیستن است. یاس و ناامیدی از مولفه های بی معنائی و پوچی زندگی است که امروزه به عنوان یکی از مهمترین چالش های حیات آدمی درآمده است. در این تحقیق دو مکتب رقیب وظیفه گروی و سودگروی و ظرفیت آنها برای فائق آمدن بر چالش بی معنائی و پوچی بررسی و در نهایت نقد می شود و همچنین طرحهای مختلفی که برای رهایی از این بی معنائی ارائه شده است تبیین و نقد می شود. سپس نظریه اخلاق فضیلت (ارسطویی و نوارسطویی) و دینی، مورد تحلیل دقیق قرار گرفته، این نتیجه حاصل می شود که در پرتو نظریه اخلاق فضیلت دینی می توان افزون بر استفاده پرورش همه قوای انسان (عقلانی و عاطفی) و همه غایات کمالی او (مانند معرفت، لذت و ... ) بدون اینکه محصور در یک جنبه از جوانب شخصیتی و یا یک غایت از غایات آدمی باشد با توجه به فضیلت های دینی مانند ایمان و تقوا به عنوان مولفه های سعادت، که البته در چارچوب تقرب الی الله اعمال می شود به معنای زندگی دست یافت. روشن است که تحصیل معنا برای زندگی آدمی در صورتی است که آدمی به سعادت دست یابد و البته چنین چیزی از رهگذر انتخاب و اراده خود انسان است و این خود فرد است که انتخاب می کند که در مسیر هدایت واقع شود یا ضلالت. کلید واژه ها: اخلاق فضیلت، معنای زندگی، سعادت، فضیلت و احساس پوچی
محمد رضا بلالی محمد علی شمالی
چکیده ندارد.