نام پژوهشگر: محمد فتحعلی خانی
قدسیه خدامی دستجردی محسن الویری
نهج البلاغه به عنوان یکی از منابع اسلامی در بردارنده ی گزاره هایی سودمند درباره ی تاریخ می باشد که با بررسی آن می توان به تدوین مبانی نظری و انتقادی تاریخ از منظر امام علی(ع) نائل آمد. این رساله بر همین مبنا به اندیشه ی تاریخی امیر مومنان(ع) توجه نموده و طی چهار فصل در پی تبیین دیدگاه فلسفی ایشان درحوزه ی تاریخ و فلسفه انتقادی آن برآمده است. بررسی یافته های تاریخی نهج البلاغه نشان می دهد که ایشان امکان دست یابی به حقایق را مسلم دانسته و بر همین مبنا یکی از ارکان یقین و معرفت را شناخت تاریخی می دانند که با روش انس با تاریخ و درون فهمی حاصل می شود. با اینحال ایشان نیز موانعی را برای دست یابی به حقیقت بر شمرده اند که وابستگی های عاطفی و فتنه های اجتماعی از موانع بیرونی و پیروی ازهوای نفس و شیطان به عنوان مانع درونی به حساب می آید. ایشان سمت گیری های عاطفی که سبب تحریف تاریخ شده است را از اصول مسلم عقیدتی، که به عنوان پیش داده های ذهنی مطرح است، تفکیک نموده اند. امکان دست یابی به حقیقت تاریخی، بستر مناسبی برای شناخت حقیقی سنن و کشف روابط علی و معلولی به وجود می آورد که امیرمومنان وجود قوانین تاریخی را با الفاظ گوناگون بیان نموده اند و بر همین اساس با تعمیم کلی و پیش بینی های آینده نگرانه گذشته را معیار سنجش امروز و آینده دانسته اند. ایشان درتبیین گزاره های تاریخی، تاریخ را به ابعاد مادی و ظاهری آن تقلیل نداده بلکه با تحلیل های فرامادی و غیر محصور در چارچوب های صوری تاریخ را دو لایه و واجد مفاهیم کلی تر دانسته اند. و در نهایت ایشان در مقام اثبات درستی گزاره های تاریخی، از ساز و کار ادبیات نگارشی با استفاده از وحی، عقلانیت و بلاغت بهره برده و با بهره گیری از منبع وحیانی و سخنان پیامبر و به کارگیری اسناد مکتوب و غیر مکتوب در صدد اعتبار بخشی به داده های تاریخی خویش برآمده اند. مفاهیم کلیدی: روش شناسی، حقیقت، عینیت، قانون مندی، استدلال تاریخی، نهج البلاغه امیر المومنین?.
سید محمد اکبریان سید محمود موسوی
فیلسوفان در این موضوع که معرفت شرط لازم عمل است، اتفاق نظر و در اینکه شرط کافی آن باشد، اختلاف داشته اند. سقراط اولین فیلسوفی است که معرفت را شرط کافی برای عمل می دانست و معتقد بود اگر انسان از بدی عمل آگاه شود، هرگز مرتکب آن نخواهد شد. شاگرد او افلاطون آن را مورد تأیید قرار داد. ارسطو در مقابل این دیدگاه، تأثیر میل نفسانی در عمل و ضعف اراده ناشی از آن را یاد آور شد که موجب می شود تا انسان گاهی بر خلاف معرفت، رفتار نماید. هیوم با مبنای عقل گرایانه هر دو نوع تفکر مخالفت ورزیده و نقش معرفت را در عمل به پایین ترین مرتبه تنزل داده بود. مبانی و نتایج هر یک از این دیدگاهها استخراج و مورد بررسی قرار گرفت و نقاط قوت و ضعف آنها بیان شد. برخی از نظریه های فیلسوفان اسلامی، مانند رابطه مقدمات فعل ارادی و عمل، رابطه علم حضوری و عمل و عقیده به نقش علم معصوم در عمل ارادی، برای تأیید دیدگاه نقش کافی معرفت طرح شدند؛ اما همه نظریه ها با اشکالاتی مواجه شده و تبیین کاملی از ضعف اراده و راه حلی برای آن ارائه نمی دهند. آیات و روایات دینی در این موضوع به چند دسته تقسیم شده اند. اگر چه تعدادی از آنها در ظاهر دلالت بر کفایت معرفت دارند، اما غالباً و به صراحت از شکاف میان معرفت و عمل سخن گفته اند. عوامل این مشکل از منظر نقل با تقسیم به دو گروه عوامل بیرونی و درونی، مورد بررسی قرار گرفت. در دیدگاه برگزیده، ابتدا نظریه یقین با استفاده از دیدگاه اندیشمندان اسلامی و متون دینی، طرح و بر اساس جنبه های معرفتی و روان شناختی آن تبیین شده است. تحلیل این نظریه ما را به برخی کاستی های آن برای حل مشکل شکاف معرفت و عمل و نیاز به دخالت عنصر ایمان در مسئله و نظریه نهایی می رساند. نظریه نهایی، نظریه ایمان است که با تکیه بر عنصر معرفتی و باور قلبی در تعریف آن و بر اساس تبیین مراتب ایمان، عمل و نقش علیت غایی که مبانی نظریه قرار گرفته اند ، تلاش دارد تا به حل این مشکل نائل شود.
عبدالله میری قلعه نو محمد فتحعلی خانی
آیا در مسیر تهذیب انسان، اولیای الهی تصرفی تکوینی در باطن و نفس انسان صورت می دهند؟ شواهد و قرائنی که از آیات و روایات برای اثبات این موضوع می توان ارائه داد کدامند؟ آیا این تصرف با اختیار و ارزشمندی کار انسان، منافات ندارد؟ ادلّه ی عام و ادلّه ی خاص دالّ بر آنند، اولیای الهی با علم و قدرتی که از ناحیه ی خداوند متعال به آنها إعطا شده، از ضمیر انسان ها آگاه و قادر به تغییر نفوس آن ها می باشند، و این کار را می کنند. منتها تغییر از راه تصرف می تواند حدود مختلفی از حداقل تا حداکثر داشته باشد. نقش تکوینی اولیای الهی در این زمینه (مهذّب شدن انسان ها) هم نقش فاعلی عام و هم نقش فاعلی خاص است. در نقش فاعلی عام، اولیای الهی سبب و واسطه ی رسیدن فیض الهی به همه ی مخلوقات از جمله انسان ها هستند، و این مختص به چهارده معصوم? است. نقش فاعلی خاص که نمود آن در تصرفات تکوینی اولیای الهی است، به دو قسم حداکثری و حداقلی تقسیم می گردد، از نقش حداکثری به هدایت به امر و ایصال به مطلوب (ایصال الی المطلوب) تعبیر می شود، اولیای الهی با علم و قدرتی که خداوند متعال در اختیارشان قرار داده است، در باطن برخی انسان هایی که با عمل اختیاری خویش قابلیت هدایت خاص را یافته-اند، تصرف کرده و آنها را مهذّب می سازند، امّا نقش حداقلی خاص، در جایی است که شخص هنوز به این قابلیت دست نیافته است، در اینجا گاه ولیّ خدا با تصرف در کائنات مسیر تهذیب نفس را برای وی هموار می-سازد تا او با گوهر ذاتی خود یعنی اختیار راه بپیماید؛ و قابلیت هدایت خاص را پیدا کند. حوزه ی پژوهش این رساله، آیات قرآن کریم و احادیث معصومین? می باشد. بخش اوّل به دو فصل "کلیات و مفاهیم" و بیان "حد و حدود ولایت و ولایتِ تکوینی" اختصاص دارد و بخش دوّم (فصل سوّم) به مستندات و ادلّه ی این موضوع اختصاص یافته و در بخش سوّم (فصل چهارم) به پاسخ سوالات مطرح در این زمینه پرداخته شده است. کلید واژه ها: هدایت به امر، تصرف تکوینی، تهذیب نفس، ولایت تکوینی، هدایت تکوینی، ایصال به مطلوب، ولیّ و اولیای الهی.
قمر مهدی حمید رضا رضانیا
این پایان نامه مشتمل بر پنج فصل است: فصل اول: کلیات، تاریخچه نفس و معانی نفس و روح در لغت و قرآن مطرح شده است. فصل دوم:به تعریف نفس و اثبات آن پرداخته شده و دلایل متعددی از فلاسفه و بالخصوص از علامه طباطبائی اقامه شده است. فصل سوم: به اثبات "تجرد نفس" اختصاص دارد و توضیح داده می شود که نفس یک حقیقت مجرد و جدا از بدن می باشد. فصل چهارم: سخن در باب حدوث یا قدم نفس است به فرض اینکه حادث است حدوث آن روحانی است یا جسمانی؟ در این موضوع بین فلاسفه اختلاف شدید وجود دارد. افلاطون اعتقاد به قدیم بودن نفس دارد، ابن سینا برخلاف آن به حدوث نفس معتقد است البته حدوث روحانی نفس نه جسمانی ولی ملاصدرا و شاگردان وی از جمله مرحوم علامه طباطبائی قائل به حدوث جسمانی نفس می باشند. فصل پنجم: درباره ارتباط نفس و بدن می باشد و نظرات فلاسفه در این زمینه ارائه شده است از جمله افلاطون به اصالت نفس قائل است و بدن را فرع آن می دند و ارتباط نفس و بدن را از نوع ارتباط مرغ با آشیانه می داند ولی ارسطو نفس و بدن را درحقیقت مستقل و ارتباط بین آن دو را از نوع ارتباط بین صورت و ماده می داند ولی ملاصدرا و علامه طباطبائی بنابر حکمه متعالیه بین نفس و بدن هیچ جدائی نمی بیند و نفس را مرتبه عالی و بدن را مرتبه نازل آن حقیقت می دانند.
محمد قاسم الیاسی محمد فتحعلی خانی
هرمنوتیک فلسفی رویکردی است که در مقابل رویکرد مولف محور، با اعتقاد به شریعت صامت و تأثیر پیش فرض ها، گم شدن حقیقت دین را در پی دارد، زیرا رویکرد برون دینی با نگاهی کاسب کارانه، فهم متون دینی را در گرو تعیین و تحدید انتظارات بشر از دین تعریف می کند. اما در رویکرد درون دینی برخی بر این باور هستند که دین قلمرو خود را به صورتی روشن بیان داشته، و بعضی دیگر تبیین قلمروهای دین را نیازمند استقرا می دانند. همچنین عده ای دیگر عقیده دارند که بخشی از حیطه های قلمرو دین به وسیله متون دینی و برخی دیگر به وسیله عقل و تجربه قابل تبیین است. بر این اساس، همان گونه که توجه به منابع دینی شامل قرآن، سنت، اجماع و عقل لازم می باشد، عقل نیز به عنوان حجت باطنی و سرچشمه اصلی معرفت تلقی می-گردد. جایگاه عقل می تواند قبل، مقارن یا پس از نقل باشد. با توجه به این که مسأله حسن و قبح عقلی، اصلی پذیرفته شده میان امامیه و معتزله است، قوانین اسلام در عین آسمانی بودن، زمینی بوده و بر اساس مصالح و مفاسد زندگی بشر طرح شده است. در این میان، اگرچه تفاوت هایی درباره شیوه حضور عقل در منابع دینی وجود دارد، اما به طور کلی عقل و نقل، هیچ یک به تنهایی قادر به تأمین انتظارات بشر از دین نیستند. وظیفه وحی در قبال عقل، تأیید یا شکوفایی عقل است، پس عقل نیازمند وحی است، و پیامبران برای تکامل انسان ها به عنوان مقتضای لطف و حکمت خدا، مبعوث شده اند. بدین ترتیب، اهداف دین را می توان شامل دعوت به توحید و حیات انسانی، تعلیم و تربیت، اتمام حجت، ایجاد آزادی، مبارزه با ظلم، قضاوت بر اساس قوانین الهی و تحقق عدالت اجتماعی دانست. همچنین دین با اتکا به علم الهی، به یاری انسان شتافته و قابلیت ها، ضعف ها و توانایی های او را معرفی می کند. در عرصه علم نیز برای استخراج پاسخ های طبیعت شناسی، روان شناسی و سایر علوم از قرآن و سنت، باید به انتظار صحیح از دین و قلمرو آن توجه نمود.
سکندر علی بلیغی ابوالفضل کیاشمشکی
خداوند به اقتضای امور گوناگونی که تحت تدبیر او قرار دارد، موصوف به صفات متعددی است که هر صفت، جایگاه او در جهان آفرینش را معین و گوشزد می نماید. یکی از صفات خداوند که این تحقیق آن را مورد بررسی قرار داده، صفت "ربوبیت" است. ربوبیت به معنای پرورش دادن، مالکیت، تدبیر و به کمال رساندن موجودات است. نتیجه حاصل از این معانی آن است که خدا هم خالق موجودات است، و هم بعد از خلقت تمام امور آن ها را تدبیر می کند. در آیات قرآن و روایات معصومین( به معانی و مصادیق متعددی از ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند اشاره شده است. در ربوبیت تکوینی، سخن از آفرینش موجودات و هدایت آن ها به سوی رشد است. و ربوبیت تشریعی، به موضوع انسان، فرایند حرکت و تکامل روحی او، هدایت و معنویت الهی در زندگی انسان، و غایت خلقت او می پردازد. از آن جا که هدایت، جزئی از ربوبیت بوده، و إعمال هدایت تشریعی از سوی خدا بدون واسطه ممکن نیست، خداوند نسبت به ارسال پیامبران و واسطه های فیض ربوبی اقدام نموده است. از علل و براهین ضرورت نبوت می توان به برهان لطف، نیاز بشر به قانون، نظریه استخدام و نظریه حکمت خداوند اشاره نمود. درباره ربوبیت تشریعی و مسأله نبوت، شبهاتی نیز از سوی مخالفان مطرح شده است. گروهی از منکران و شبهه افکنان مسأله نبوت، کسانی هستند که منکر خدا و به تبع آن، منکر نبوت هستند؛ ولی عده ای دیگر از آنان به خدا اعتقاد دارند اما به دلایلی منکر اصل نبوت شده اند. شبهاتی که بر اصل توحید و نبوت وارد شده به دو دسته تقسیم می شود؛ برخی از آن ها مانند شبهات مربوط به صدر اسلام که توسط مشرکین وارد می شد، مشهور به شبهات قدیم هستند؛ دسته دوم شبهاتی است که در قرون اخیر و در پی پیشرفت های علمی و تکنولوژیکی مطرح شده است. تمامی این شبهات توسط دانشمندان اسلامی بررسی شده، و پاسخ کافی به آن ها داده شده است.
ناصرجان خالق الف محمد فتحعلی خانی
از آنجا که اخلاق ارتباط مستقیم با نحوه وجود انسان دارد و به ساحت انسانی انسان مربوط می شود، پس نمی توان زمانی را بدون مسائل اخلاقی در نظر گرفت. اما ارائه کردن مکاتب خاص اخلاقی و تحلیل عقلی مسائل اخلاقی را به طور چشم گیر در سقراط و شاگردانش میتوان مشاهده کرد. رویکرد جدید علمی و توجه بی اندازه به علوم تجربی و آثار خیره کننده آن بشریت را از توجه کافی به معنویت به غفلت انداخته است. استاد مطهری از اندشمندان آگاه به مقتضیات زمان بوده در تبیین اسلام ناب و رد شبهات بالاخص در مسائل اخلاقی گامی موثر در جهت رشد افکار جامعه اسلامی برداشته است. موضوع این رساله که مکتب اخلاقی استاد مطهری می باشد، ناظر به یک نظام فکری منسجم و هماهنگ اعم از نظری و عملی نسبت به بحث اخلاق است. این رساله به عنوان «مکتب اخلاقی استاد شهید مطهری» در یک کلیات و تعاریف و شش فصل تنظیم شده به بررسی اندیشه ها و تحلیل های استاد مطهری در موضوع اخلاق می پردازد تا روشن شود که آیا اندیشه های استاد دارای تمام عناصر تشکیل دهنده یک مکتب اخلاقی است یا خیر؟ در کلیات به تبیین موضوع، و ضرورت و پیشینه تحقیق و غیره پرداخته شده و نیز در کلید واژه ها، تعاریف واژه های کلیدی بیان شده است. فصل اول به حقیقت جهان بینی و ایدئولوژی و رابطه آن دو پرداخته و بیان شده است که از نظر استاد مطهری بهترین جهان بینی، جهان بینی دینی است و جامعترین و کاملترین مکتب اخلاقی نیز مکتب اخلاقی دینی برخاسته از جهان بینی دینی است. فصل دوم در مورد انسان شناسی است و بیان شده که انسان موجودی است قابل تکامل تا بی نهایت.. انسان به خاطر برخورداری از نعمت عقل دارای وجودی است مختار که با اراده و خواست خود باید این مسیر تکامل را طی کند بنابراین همچنآنکه قابل صعود و تعالی است قابل سقوط و انحطاط نیز هست. فصل سوم در بیان هدف و کمال انسان است که در مکتب اخلاقی اسلام قرب باری تعالی که وجود بی نهایت است، هدف اصلی و کمال انسانی محسوب شده است. در فصل چهارم مسائل فرا اخلاقی بررسی شده است و بیان شده است که از نظر استاد مطهری مفاهیم اخلاقی مفاهیم اعتباری هستند که به منظور دست یافتن به مقاصد عملی اعتبار می شود. از آنجا که خواستگاه آنها از امور یکسان و ثابت اند گزاره های اخلاقی نیز در عین اعتباری بودن مطلق و جاودانه هستند. فصل پنجم در مسائل اخلاقی هنجاری بحث می کند و بیان می کند که از نظر استاد مطهری معیار خوبی و بدی افعال اختیاری انسان سازگاری و عدم سازگاری این افعال با من علوی انسان است. فصل ششم نیز در مورد ویژگیهای مکتب اخلاقی اسلام بحث می شود. و در آخر این رساله به این نتیجه رسیده که دیدگاه های استاد مطهری در موضوعات و مسائل اخلاقی دارای انسجام و هماهنگی هستند ودر آن عناصر تشکیل دهنده یک مکتب مثل جهان بینی و ایدئولوژی- که در آن شناخت انسان و کمال او بررسی شده باشد،بحثهای فرا اخلاقی و اخلاق هنجاری صورت پذیرفته باشد؛ اصول کلی اخلاق بازگو شده باشد- وجود دارد که می توان گفت استاد مطهری دارای یک مکتب اخلاقی است.
محمد فتحعلی خانی سهراب علوی نیا
فلسفهء دین هیوم در واقع تماما بحث از رابطه عقل و دین است . وی در سه حوزه به رابطه عقل و دین پرداخته است : خداشناسی، اخلاق، احکام دینی، در این میان سهم بخش سوم از بخشهای دیگر کمتر است ، و در محوری ترین بخش کارهای هیوم در فلسفه دین مباحث خداشناسی اوست . در آثار هیوم سه دلیل اثبات وجود خدا به صراحت مورد بحث و بررسی قرار گرفته است . دلیل مهمتر، برهان نظم است ، هیوم این برهان را به طور مستوفا بررسی کرده و میزان دلالت آن را سنجیده است . برهان کیهان شناختی نیز در آثار او مورد توجه قرار گرفته است . هیوم در ضمن بحث از برهان کیهان شناختی و در نقد آن مطالب مهمی را مطرح می سازد که ناظر به برهان وجود است بنابراین می توان گفت در آثار هیوم برهان وجود نیز به بحث گذارده شده است . برهان معجزه برهان دیگری است که هیوم به نقد کشیده و در آن ضمن بررسی میزان دلالت معجزه بر وجود خدا، در واقع ایمان مسیحی را از حیث ابتناء بر اصول عقلانی به چالش گرفته است . هیوم در تمامی مباحث خداشناسی به مبانی معرفت شناسی خود توجه و التزام دارد. در بررسی خداشناسی هیوم نحوهء ارتباط احتجاجات او با مبانی معرفت شناختی هیوم اهمیت خاصی دارد، در عین حال مبانی معرفتی او برخلاف آنچه مشهور است چندان هم اتفاقی نیست یعنی تفاسیر مختلفی از معرفت شناسی هیوم وجود دارد. فلسفهء دین او و به ویژه مباحث خداشناسی از دیدگاه هیوم بدون یک داوری مجتهدانه درباره مواضع معرفتی اش قابل بررسی دقیق نیست . در این رساله کوشش شده است سه برهان از براهین اثبات وجود خدا از آثار هیوم گزارش ، تحلیل و در مواردی نقد شود. در ضمن بحث از براهین سه گانه یک برهان دیگر نیز مورد ارزیابی قرار گرفته است . شاید این مباحث تمامی مباحث خداشناسی هیوم را پوشش دهد، مباحثی که محوریترین پژوهشهای او در فلسفه دین محسوب می شوند. به نظر بعید نیست که در آثار هیوم مباحث خداشناسی همچون غایتی باشند که تمامی مقدمات معرفت شناختی برای وصول به آنها طراحی شده اند. اگر این داوری صحیح باشد او اصالتا یک فیلسوف دین است هر چند این عنوان در درجه اول به او اطلاق نمی شود.