نام پژوهشگر: مریم السادات فاتحی زاده
راضیه خاکیان مریم السادات فاتحی زاده
چکیده هدف این پژوهش بررسی اثر بخشی آموزش برنامه سازگاری با طلاق والدین بر سازگاری و کاهش اختلالات رفتاری دانش آموزان دختر طلاق دوره ابتدایی شهر اصفهان بود. این پژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه آماری این پژوهش دانش آموزان دختر خانواده های طلاق مدارس دوره ابتدایی شهر اصفهان بودند. نمونه پژوهش به شیوه تصادفی 30 نفر دانش آموزان دختر طلاق انتخاب شد و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. دانش آموزان گروه آزمایش، به مدت 8 جلسه تحت آموزش برنامه سازگاری قرار گرفتند و در پایان از هر دوگروه پس آزمون به عمل آمد. ابزار اندازه گیری، پرسشنامه سازگاری سین ها و سینگ ( 1993) ، پرسشنامه رفتاری کودکان راتر و پرسشنامه توانایی و مشکلات کودکان (sdq) بود. داده ها توسط نرم افزار spss و روش آماری تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شد. نتایج بدست آمده نشان داد که : آموزش برنامه سازگاری بر سازگاری و ابعاد سازگاری و بر بعضی از ابعاد اختلالات رفتاری از جمله ناسازگاری اجتماعی، رفتارهای ضد اجتماعی و اختلالات کمبود توجه معنادار نبود (05/0 p>) ، ولی بر اختلالات رفتاری و بعضی از ابعاد اختلالات رفتاری از جمله اضطراب و افسردگی، پرخاشگری و بیش فعالی و نشانه های عاطفی و مشکلات با همسالان معنادار بود (05/0 p<).
اعظم نیکبخت نصرآبادی مریم السادات فاتحی زاده
هدف این پژوهش مقایسه تأثیر آموزش گروهی مهارت های ارتباطی / حل مسئله و تحلیل رفتار متقابل بر تعارض والد- نوجوان بود .روش پژوهش ازنوع نیمه تجربی با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل با پیش آزمون و پس آزمون بود . جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر پایه اول دبیرستان های منطقه جرقویه سفلی در سال تحصیلی 89-88 بود . به این منظور از بین کلیه دبیرستان های دخترانه یک دبیرستان به شیوه نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شد و سه کلاس پایه اول آن به صورت تصادفی به عنوان دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل در نظر گرفته شد. هر کلاس دارای 20 دانش آموز بود . یکی از گروه های آزمایشی 8 جلسه آموزش مهارت های ارتباطی/ حل مسئله وگروه آزمایشی دیگر 8 جلسه آموزش تحلیل رفتار متقابل دریافت کرد و گروه کنترل در لیست انتظار قرار گرفت. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه تاکتیک های تعارض موری اشتراس(1990) فرم پدر و فرم مادر ، پرسشنامه محقق ساخته تعارض و مقیاس های نگرش فرزند نسبت به پدر(ن ف پ) و مادر(ن ف م ) والتر دبلیو هودسن (1992) بود . تجزیه و تحلیل داده ها از طریق نرم افزار spss و روش آماری تحلیل کواریانس انجام گرفت . نتایج به ترتیب نشان داد که بین میانگین نمرات پس آزمون گروه های آزمایش و گروه کنترل در ابعاد تاکتیک های تعارض نوجوان نسبت به پدر و مادر ، میزان تعارض والد- نوجوان و نگرش نوجوان نسبت به پدر و مادر تفاوت معناداری وجود دارد (05/0 p<) و آموزش مهارت های ارتباطی/حل مسئله و تحلیل رفتار متقابل بر ابعاد تاکتیک های تعارض نوجوان نسبت به پدر و مادر ، میزان تعارض والد- نوجوان و نگرش نوجوان نسبت به پدر و مادر موثر است . اما بین میانگین نمرات پس آزمون گروه آزمایش مهارت های ارتباطی/حل مسئله و گروه آزمایش تحلیل رفتار متقابل از نظر تأثیر بر ابعاد تاکتیک های تعارض نوجوان نسبت به پدر و مادر ، میزان تعارض والد- نوجوان و نگرش نوجوان نسبت به پدر و مادر تفاوت معناداری وجود ندارد (05/0p>).
مرجان الشریف فاطمه بهرامی
هدف از اجرای این پژوهش، بررسی اثر بخشی آموزش گروهی مادران طلاق (با رویکرد تلفیقی) و دختران طلاق( با رویکرد تلفیقی )در مقطع ابتدایی شهر اصفهان بر سازگاری آنان بود. این پژوهش به شیوه ی نیمه تجربی با طرح تحقیق آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه اجرا گردید. جامعه ی آماری شامل کلیه ی زنان مطلقه تحت پوشش سازمان بهزیستی شهر اصفهان و دختران آنها در مقطع ابتدایی در سال 1389 می باشد. به منظور اجرای طرح پژوهشی، ابتدا از بین مراکز هشت گانه خدمات اجتماعی بهزیستی، یک مرکز به صورت تصادفی انتخاب و از بین زنان مطلقه خودسرپرست که دارای دختران مقطع ابتدایی بودند، 20 نفر نمونه ی در دسترس و داوطلب انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. پس از انجام نمونه گیری، یک جلسه ی پیش آزمون برای هر دو گروه آزمایشی و گواه تشکیل گردید که در طی آن از مادران درخواست شد تا به فرم جمعیت شناختی و نیز پرسشنامه های سازگاری پس از طلاق فیشر (fdas)، توانایی ها و مشکلات (sdq)، سازگاری کودکان با طلاق (dai-r) پاسخ داده و همچنین از دختران آنها درخواست شد تا به پرسشنامه های باورهای(منفی)کودکان درباره طلاق والدین (cbaps) و دلبستگی والد- کودک (ippa-r) پاسخ دهند. پس از آن 8 جلسه آموزش (1ساعت و نیم،دو بار در هفته) به شیوه ی رویکرد تلفیقی به مادران و 7 جلسه آموزشی (1 ساعته،یک بار در هفته) به شیوه ی رویکرد تلفیقی به دختران گروه آزمایشی آموزش داده شد. در پایان دوره ی آموزشی، پرسشنامه های مذکور به عنوان پس آزمون در دو گروه آزمایش و کنترل اجرا گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش آماری تحلیل کواریانس انجام پذیرفت. نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان داد که: آموزش گروهی مادران طلاق با رویکرد تلفیقی و دختران طلاق با رویکرد تلفیقی در مقطع ابتدایی در گروه آزمایش در مرحله ی پس آزمون بر سازگاری مادران و زیرمقیاس های آن شامل (احساس خودارزشی، رها شدن، خشم نسبت به همسر قبلی، سوگ، صمیمیت اجتماعی، خودارزشی اجتماعی)، بر مشکلات کودکان و زیرمقیاس های آن شامل (علائم هیجانی، مشکلات سلوک، بیش فعالی، مشکلات ارتباطی با همسالان، رفتارهای مطلوب اجتماعی)، بر باورهای (منفی) کودکان درباره طلاق والدین و چهار زیرمقیاس آن شامل (تمسخر و اجتناب از سوی همسالان، سرزنش پدری، ترس از ترک و رها شدن، خودسرزنشی)، بر سازگاری کودکان و زیرمقیاس های آن شامل (تعارض خانواده و عملکرد نامطلوب، شرایط طلاق مطلوب و نگهداری کودک، پیامد مثبت طلاق، سیستم حمایت بیرونی، مرحله ی انتقالی طلاق)، بر کیفیت دلبستگی کودکان به والدین و زیرمقیاس های آن شامل (اعتماد، ارتباط، ازخودبیگانگی) به صورت معناداری اثرگذار بوده است، اما بر دو زیرمقیاس باورهای (منفی) کودکان درباره ی طلاق والدین شامل (سرزنش مادری و امید به هم پیوستن و ازدواج مجدد) بی اثر بوده است.
فرشته حبیبی مریم السادات فاتحی زاده
چکیده هدف این پژوهش، بررسی تأثیر درمان شناختی-رفتاری بر کاهش گرایش به خیانت عاطفی-جنسی در زندانیان زن دارای جرائم مرتبط خانوادگی بود. روش این پژوهش تجربی و از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل بوده است. جامعه آماری این پژوهش شامل زندانیان زن دارای جرائم مرتبط با خیانت خانوادگی در زندان استان اصفهان در سال 88-87 بوده اند. برای انتخاب نمونه 30 نفر زندانی که دارای جرم مرتبط با عهدشکنی بوده اند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. تعداد اعضای گروه آزمایش 15 نفر و تعداد اعضای گروه کنترل 15 نفر است. در گروه کنترل هیچ تغییری اعمال نشد و اعضای نمونه با دو بار در مرحله پیش آزمون و پس آزمون ارزیابی شدند. فرضیه اصلی پژوهش بررسی درمان شناختی رفتاری بر کاهش گرایش به خیانت عاطفی، جنسی در زندانیان زن بود. متغیرهای وابسته، خیانت عاطفی، عاطفی جنسی بود که با پرسشنامه محقق ساخته، ارزیابی شد. متغیر مستقل درمان شناختی-رفتاری بود که در 8 جلسه روی گروه آزمایش اعمال شد. داده ها با تحلیل کوواریانس به وسیله نرم افزاری آماری spss تجزیه و تحلیل شد، نتایج نشان داد که درمان شناختی رفتاری بر کاهش گرایش به خیانت جنسی (p<0/01) و کاهش به خیانت عاطفی (p<0/01). و سلامت روانی با p<0/01)) موثر می باشد. که هر سه فرضیه تأیید می باشد و تفاوت معناداری را در گروه آزمایش و کنترل مشاهده می شود. کلید واژه ها: درمان شناختی رفتاری- خیانت عاطفی- خیانت جنسی- خیانت عاطفی، جنسی
هلیا فاطمی مریم السادات فاتحی زاده
چکیده هدف از این تحقیق بررسی رابطه بین هوش اجتماعی، اضطراب و عملکرد تحصیلی دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی شهر اصفهان در سال تحصیلی 90-89 بود. روش پژوهش توصیفی–همبستگی بوده و جامعه مورد مطالعه دانش آموزان دختر مقطع راهنمایی شهر اصفهان بود که تعداد 150 نفر ازآنها به شیوه نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. اطلاعات متغیرها از آزمون های هوش اجتماعی سیلورا (2001)، آزمون اضطراب کتل (1957)، پرسشنامه جمعیت شناختی محقق ساخته و معدل کل سال قبل دانش آموزان استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها در دو سطح آمار توصیفی و استنباطی انجام شد. در سطح آمار توصیفی از شاخص های (میانگین و انحراف معیار) و در سطح آمار استنباطی برای تعیین میزان همبستگی متغیرها از ضریب همبستگی پیرسیون، رگرسیون و تحلیل مسیر استفاده شد. یافته های حاصل از پژوهش نشان داد که ارتباط مثبت و معناداری بین هوش اجتماعی و عملکرد تحصیلی وجود دارد (p<0/01). در بررسی همبستگی میان هر یک از ابعاد هوش اجتماعی و عملکرد تحصیلی مشاهده گردید که بین مهارتهای اجتماعی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد (p<0/01)، ولی فرضیه مبتنی بر ارتباط بین پردازش اطلاعات اجتماعی و آگاهی اجتماعی با عملکرد تحصیلی دانش آموزان تایید نگردید (p>0/05). همچنین یافته ها نشان داد که بین اضطراب و عملکرد تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد (p<0/01). همچنین در بررسی همبستگی میان هر یک از ابعاد اضطراب کتل و عملکرد تحصیلی مشخص گردید که بین فقدان نیروی من، تنش ارگی(p<0/01)، گرایش به احساس گناهکاری (p?0/05)و عملکرد تحصیلی رابطه منفی معناداری وجود دارد، لذا بین عملکرد تحصیلی و زیر مقیاس های فقدان توحید یافتگی و نا ایمنی پارانویائی رابطه منفی وجود دارد، لکن معنادار نیست (p>0/05). کلید واژه ها: عملکرد تحصیلی ، هوش اجتماعی ، اضطراب ، دانش آموز
رزیتا امانی مریم السادات فاتحی زاده
هدف: این مطالعه جهت بررسی و مقایسه ی اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار، شناختی- رفتاری، و شناختی- رفتاری- هیجانی بر رضایت مندی زناشویی زوجین و افسردگی زنان انجام گرفت. روش: روش این مطالعه، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری، و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه بود. نمونه ی مورد نظر از میان 89 زوجی انتخاب شد که به مراکز مشاوره و روان پزشکی شهر همدان مراجعه کرده و تشخیص همزمان افسردگی زن و نارضایتی زناشویی گرفته بودند. 67 زوج واجد شرایط شرکت در این مطالعه بودند که از میان آنها 45 زوج به طور تصادفی انتخاب و با همتاسازی در سه گروه زوج درمانی قرار گرفتند. زوج هایی که در هر یک از گروه های درمانی قرار داشتند، به مدت 15 جلسه تحت درمان قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، افسردگی بک، و رضایت مندی زناشویی انریچ می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های افسردگی و رضایت مندی زناشویی، زوجین پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون(زمان1)، جلسه ی ششم (زمان2)، جلسه ی یازدهم (زمان3)، پس آزمون (جلسه ی پانزدهم، زمان 4)، یک ماه بعد (پیگیری اول، زمان5) و سه ماه بعد ( پیگیری دوم، زمان 6) پر کردند. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه نشان داد که هر سه زوج درمانی شناختی -رفتاری، هیجان مدار و شناختی- رفتاری- هیجانی در کاهش نمرات افسردگی و افزایش رضایت مندی زناشویی موثرند. زوج درمانی هیجان مدار تنها در نمرات پیگیری افسردگی و رضایت مندی زناشویی موثر تر از زوج درمانی شناختی- رفتاری بود. زوج درمانی شناختی- رفتاری- هیجانی هم در طول درمان و هم در نمرات پیگیری افسردگی و رضایت مندی زناشویی موثرتر از دو روش زوج درمانی دیگر بود. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده، هر چند هر سه مداخله تاثیرگذار بوده اند اما فقط زوج درمانی تلفیقی هم در فرایند و هم در پیگیری موثرتر بوده است، در واقع زوج درمانی تلفیقی شناختی- رفتاری- هیجانی با هدف قرار دادن سه بعد اصلی شناخت، رفتار و هیجان، به اصلاح الگوی تعاملی زوجین می پردازد، درحالی که در زوج درمانی شناختی رفتاری به هیجان کمتر توجه شده و در زوج درمانی هیجان مدار، به باور و شناختها پرداخته نمی شود، لذا این روش با مد نظر قراردادن هر سه بعد به طور ماندگارتری موجب افزایش رضایت زناشویی زوجین و کاهش افسردگی زنان شده است. در نتیجه به نظر می رسد زوج درمانی تلفیقی شناختی- رفتاری -هیجانی مداخله ی موثری جهت ارتقا رضایت زناشویی زوجین و کاهش افسردگی در زنان باشد.
ذبیح الله کاوه فارسانی سید احمد احمدی
هدف این پژوهش بررسی میزان تأثیر آموزش مهارت های زندگی بر سازگاری و رضایت زناشویی زنان متاهل، روستایی شهرستان فارسان بوده است. روش این پژوهش، نیمه تجربی با طرح پیش- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش زنان مراجعه کننده به امور بانوان شهرستان فارسان در سال 1390 بودند. نمونه ی پژوهش شصت زن متأهل داوطلب بودند که به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش، نه جلسه تحت آموزش مهارت های زندگی قرار گرفتند. روی گروه کنترل هیچ مداخله ای صورت نگرفت. در پایان از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. ابزار این پژوهش، پرسشنامه های رضایت زناشویی انریچ (فرم کوتاه، 1989) و سازگاری زناشویی لاک- والاس (1959) بود. فرضیه پژوهش این بود که آموزش مهارت های زندگی سازگاری و رضایت زناشویی زنان روستاهای شهرستان فارسان را افزایش می دهد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش مهارت های زندگی سازگاری و رضایت زنان متاهل روستایی شهر فارسان را افزایش داده است (001/0p<). همچنین آموزش مهارت های زندگی بر تمامی ابعاد رضایت زناشویی نیز تأثیر داشته است. نتیجه گیری: آموزش مهارت های زندگی بر افزایش سازگاری و رضایت زنان متاهل روستایی موثر بود.
فاطمه افقری فاطمه بهرامی
این پژوهش به منظور تدوین و استانداردسازی بسته آموزشی بومی مهارت های ارتباطی زوجین با خانواده اصلی بر مبنای آسیب شناسی تعاملی انجام شد. روش پژوهش در بخش اول، کیفی بود که در این بخش ابتدا متون نظری و پژوهشی مرتبط با عنوان تحقیق مورد بررسی قرار گرفت، سپس با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته بر روی یک نمونه 36 نفری (شامل زوجین و والدین) که به صورت هدفمند انتخاب شدند، مهم ترین آسیب های تعاملی زوجین با خانواده اصلی استخراج گردید. در بخش دوم که به روش توصیفی مقطعی انجام شد، پرسشنامه محقق ساخته آسیب شناسی تعاملی در دو فرم جداگانه برای زوجین و والدین بر روی نمونه ی 270 نفری (شامل 135 نفر از میان زوجین و 135 نفر از میان والدین) که به روش خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده بودند، اجرا گردید. داده های حاصل از اجرای پرسشنامه ها با محاسبه فراوانی، میانگین، انحراف استاندارد، آزمون t و آزمون یومان ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و نتایج نشان داد که در گروه زوجین، آسیب های وابستگی عاطفی، انتظارات نابجای والدین، بی اعتنایی والدین و دخالت و در گروه والدین، آسیب های وابستگی عاطفی، بی اعتنایی والدین، انتظارات نابجای والدین و دخالت، با اختصاص بیشترین میانگین ها به ترتیب اولویت های اول تا چهارم را به خود اختصاص دادند. همچنین نتایج این پژوهش حاکی از آن بود که در خصوص آسیب های تعاملی، در گروه زوجین تفاوت معناداری بین زنان و مردان وجود ندارد ولی با توجه به پرسشنامه های والدین، آسیب های وابستگی مالی و انتظارات نابجای فرزند در مورد فرزندان پسر، به طور معناداری بیش از فرزندان دختر است؛ در گروه والدین نیز تنها در خرده مقیاس بی اعتنایی والدین تفاوت معنادار بین زنان و مردان وجود داشت و این آسیب در پدران بیش از مادران بود. در نهایت، از نتایج بخش آسیب شناسی در جهت تهیه بسته آموزشی بومی مهارت های ارتباطی استفاده شد. نتایج این پژوهش در گسترش متون نظری در حوزه آسیب شناسی و مشاوره ازدواج و خانواده کاربرد دارد و همچنین مهارت های مورد نیاز برای رفع آسیب ها که در قالب بسته آموزشی برای زوجین و والدین تدوین و استاندارد گردید، می تواند در مراکز مشاوره، برنامه های سازمان بهزیستی، شوراهای حل اختلاف و دادگاه های خانواده به عنوان راهبردهای آموزشی و پیشگیرانه یا مداخله ای مورد استفاده قرار گیرد.
علی ندایی رضوان السادات جزایری
هدف از این پژوهش بررسی تاثیر غنی سازی ارتباط زوجی از طریق آموزش خودنظمی هیجانی برا راهبردهای مقابله ای و ابعاد الگوهای ارتباطی زوجین (ارتباط سازنده، ارتباط اجتنابی متقابل و ارتباط توقع/کناره گیری) شهر اصفهان بود. این پژوهش به روش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل اجرا گردید. جامعه آماری، شامل کلیه ی زوجین شهر اصفهان در سال 1392 بود که حداقل 2 سال زندگی مشترک داشتند. نمونه در این پژوهش 36 نفر(18 زوج) از زوجینی بودند که به فرهنگسرای خانواده شهر اصفهان مراجعه می کردند، که به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزارهای اندازه گیری مورد استفاده در پژوهش حاضر عبارت بود از پرسشنامه ی راهبردهای مقابله ای(لازاروس و فولکمن) که هشت روش رویارویی در این ابزار، به دو دسته ی راهبرد مساله مدار و هیجان مدار تقسیم شده اند. دیگری پرسشنامه ی الگوی ارتباطی زوجی(کریستنسن و سالووی) با سه بُعد: ارتباط سازنده، ارتباط توقع/کناره گیری و ارتباط اجتنابی متقابل بود. گروه آزمایش در هشت جلسه ی 90 دقیقه ای به صورت یکبار در هفته، تحت آموزش گروهی خودنظمی هیجانی قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل داده ها از طریق نرم افزار spss و روش آماری تحلیل کوواریانس انجام پذیرفت. نتایج بدست آمده از این پژوهش نشان داد که آموزش خود نظمی هیجانی بر راهبرد مقابله ای مساله مدار تاثیر معنی داری نداشته است(01/0>p). اما آموزش خودنظمی هیجانی بر راهبرد مقابله ای هیجان مدار به طور معنی داری اثرگذار بود(01/0>p). همچنین نتایج نشان داد که آموزش خودنظمی هیجان بر هر سه بعد الگوی ارتباطی زوجین: سازنده متقابل، توقع/کناره گیری و اجتنابی متقابل، تاثیر معنی داری داشته است. به طور کلی از تمام نتایج بدست آمده می توان نتیجه گرفت که بهبود راهبردهای مقابله ای و الگوی ارتباطی کارآمد زوجین از طریق آموزش تنظیم هیجان به آن ها امکان پذیر است و منجر به غنی سازی روابط بین زوجین می شود.
محسن وکیلی سید علی کیمیایی
این پژوهش با هدف مقایسه میزان اثربخشی زوج درمانی متمرکز بر هیجان با زوج در مانی شناختی- رفتاری در کاهش تحریف های شناختی بین فردی زوج ها و کاهش تعارض های زناشویی زوج ها مراجعه کننده به فرهنگسراهای خانواده شهر اصفهان انجام گرفت. پژوهش حاضر به لحاظ هدف پژوهشی از نوع کاربردی و از نظر روش نیمه آزمایشی که با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل اجرا شد.جامعه آماری شامل کلیه زوج های مراجعه کننده به فرهنگسرای خانواده شهر اصفهان در سال 1392 که دارای تعارض های زناشویی بودند را شامل می شد.و از بین آنها 15 زوج با استفاده از نمونه گیری در دسترس و جایگزینی تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار داده شد. داده ها به کمک مقیاس تحریف های شناختی بین فردی(حمام چی، 2005)و پرسشنامه تعارض های زناشویی(ثنایی و همکاران، 1387)جمع آوری شد.سپس گروه های آزمایش 8 جلسه(60 دقیقه ای)هر یک تحت زوج درمانی های متمر کز بر هیجان و زوج درمانی شناختی- رفتاری قرار گرفتند. در این مدت گروه کنترل هیچ مداخله ای را دریافت نکرد و پس از پایان جلسات پس آزمون اجرا شد.سپس با استفاده از تحلیل کوواریانس یافته های بدست آمده از طریق نرم افزار spss-18 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش فرضیه های تحقیق را تایید و نشان داد که زوج درمانی متمرکز بر هیجان و زوج درمانی شناختی- رفتاری به موجب کاهش تحریف های شناختی بین فردی و تعارض های زناشویی زوج ها گردیده است.نتایج همچنان نشان داد که زوج درمانی شناختی – رفتاری در کاهش تحریف های شناختی بین فردی و زوج درمانی متمرکز بر هیجان در کاهش تعارض های زناشویی زوج ها اثربخشی بیشتری داشتند.
مجید غفاری سید احمد احمدی
هدف: هدف این پژوهش توصیفی-همبستگی، بررسی روابط بهزیستی معنوی، عدالت زناشویی، عوامل محافظ خانواده و توانمندی خانواده در یک مدل نظری پیشنهادی چند متغیره ی ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام افراد متاهل صاحب فرزند شهر اصفهان در سال 1391، در دهه اول ازدواج با حداقل هشت کلاس سواد و فرزند/فرزندان کمتر از 7 سال بود. سیصد و نود و پنج نفر (273 زن، 122 مرد) در دامنه سنی 17 تا 52 سال (2/5 ± 08/32) با روش نمونه گیری چند مرحله ای از مناطق مختلف سطح شهر اصفهان انتخاب شدند. ابزار پژوهش فرم مشخصات دموگرافیک، مقیاس بهزیستی معنوی (swbs؛ پالوتزیان و الیسن، 1982)، مقیاس عدالت زناشویی (mjs؛ غفاری، فاتحی زاده، احمدی، قاسمی و باغبان، 2013)، سیاهه عوامل محافظ خانواده (ifpf؛ گاردنر، هیوبر، استاینر، واسکوئز و سویج، 2008) و مقیاس توانمندی خانواده (fss؛ شام، بولمن، یوریچ و هاچ، 2001) بود. روش های آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی و تحلیل استنباطی به روش مدل سازی معادله ساختاری بود. فرضیه اصلی این پژوهش این بود که توانمندی خانواده از طریق تأثیر مستقیم و غیر مستقیم بهزیستی معنوی (از طریق تأثیر بر عدالت زناشویی و عوامل محافظ خانواده)، تأثیر مستقیم و غیرمستقیم عدالت زناشویی (از طریق تأثیر بر عوامل محافظ خانواده) و تأثیر مستقیم عوامل محافظ خانواده قابل تبیین است. نتایج مربوط به فرضیه های پژوهش نشان داد که مدل های مفهومی پیشنهادی برای تمام فرضیه های پژوهش برازش مناسبی با داده های پژوهش دارد. مدل مفهومی نهایی 85 درصد واریانس توانمندی خانواده را تبیین نمود. ضریب تأثیر کل عدالت زناشویی بر توانمندی خانواده نسبت به بهزیستی معنوی و عوامل محافظ خانواده بیشتر بود (001/0>p). تفاوت ضریب تأثیر بهزیستی معنوی بر عدالت زناشویی، عوامل محافظ خانواده و توانمندی خانواده در مدل های مفهومی مربوط به برخی از فرضیه های پژوهش بین زنان و مردان معنی دار بود (05/0> p). در کل با توجه به نتایج به نظر می رسد که در حضور عدالت زناشویی تأثیر مستقیم بهزیستی معنوی و عوامل محافظ خانواده بر توانمندی خانواده قوی نیست. تبیین های مربوط به تفاوت ضرایب تأثیر بین زنان و مردان ارائه شده است.
فریبا حیدری رضوان السادات جزایری
هدف از پژوهش حاضر تدوین بسته های آموزشی مهارت های زندگی زناشویی مبتنی بر نظریه های مشاوره ازدواج و آموزه های اسلامی و مقایسه تأثیر این دو بسته بر رضایت زناشویی و کیفیت زندگی زوجین شهر اصفهان بود. این پژوهش از دو بخش کیفی و کمی تشکیل شده است. در بخش کیفی ابتدا با مراجعه به منابع معتبر داخلی و خارجی و نیز کتب معتبر دینی، دو بسته آموزشی مهارت های زندگی زناشویی بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج و نیز بر اساس آموزه های اسلامی تدوین گردید. در بخش کمی، این پژوهش از نوع نیمه تجربی با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل می باشد. جامعه آماری شامل کلیه زوجین شهر اصفهان بودند که در زمان اجرای پژوهش(سال1392) با یکدیگر زندگی می کردند. پس از اطلاع رسانی و انجام ثبت نام، تعداد 96نفر(48 زوج) انتخاب شده و بطور تصادفی در دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل قرار گرفتند(در هر گروه به تساوی32نفر معادل16زوج). مهارت های زندگی زناشویی بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج به عنوان متغیر مستقل به یکی از گروه های آزمایش و مهارت های زندگی زناشویی بر اساس آموزه های اسلامی به گروه آزمایش دوم ارائه شد و گروه کنترل آموزشی را دریافت ننمود. مقیاس های رضایت زناشویی انریچ و کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی در پیش آزمون و پس آزمون به هر سه گروه ارائه شد. داده ها با استفاده از نرم افزار spss تحلیل گردید. نتایج نشان داد در رضایت زناشویی نمرات کل دو گروه آزمایش در پس آزمون با پیش آزمون و گروه کنترل تفاوت معنادار داشت(0.05 p<)و آموزش بر اساس آموزه های اسلامی بیش از آموزش بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج نمره کل رضایت زناشویی را افزایش داده بود. در ابعاد رضایت زناشویی دو گروه آزمایش در همه خرده مقیاس ها به جز فرزندان و فرزندپروری با گروه کنترل تفاوت معنادار داشتند(0.05 p<). در خرده مقیاس های رضایت زناشویی دو گروه آزمایش با هم تفاوت معناداری نداشتند به جز در خرده مقیاس های نقش های مساوات طلبانه و جهتگیری مذهبی که آموزش اسلامی بر آنها تأثیر معناداری داشته است(0.05 p<). همچنین دو گروه در نمره کل کیفیت زندگی با گروه کنترل تفاوت معنادار داشتند(0.05 p<). در ابعاد کیفیت زندگی گروه آزمایش اسلامی در ابعاد بهداشتی و جسمانی و محیط زندگی با گروه آزمایشی مشاوره تفاوت داشته و در ابعاد روانشناختی و روابط اجتماعی دو گروه تفاوت معناداری با یکدیگر نداشتند(0.05 p<). بر این اساس می توان نتیجه گرفت که از هر یک از بسته های آموزشی مهارت های زندگی زناشویی مبتنی بر نظریات مشاوره و آموزه های اسلامی می توان به اقتضای شرایط استفاده نمود اما از آنجایی که آموزه های اسلامی با فرهنگ مردم کشور ما سازگارتر است احتمال تأثیرگذاری بالاتری نسبت به آموزش بر اساس نظریه های مشاوره ازدواج دارد.
سمیرا صفری عذرا اعتمادی
پژوهش حاضر با هدف بررسی عوامل پیش بین کننده تمایل به ازدواج در پسران شهر اصفهان و تعیین سهم هر یک از عوامل، صورت گرفت. پژوهش به دو شیوه کیفی و کمی انجام شد. ابتدا، به منظور شناسایی عوامل موثر بر تمایل به ازدواج پسران، اقدام به بررسی منابع و متون نظری و پژوهشی گردید. سپس مصاحبه نیمه ساختاریافته ای با پسران، والدین و کارشناسان ازدواج انجام شد. بعد از مقوله بندی نتایج مصاحبه و متون، عوامل موثر بر تمایل به ازدواج، مشخص و مطابق با آن عوامل، پرسشنامه های مرتبط انتخاب گردیدند. با استفاده از نتایج بخش کیفی تحقیق، پرسشنامه ی بومی عوامل پیش بین کننده تمایل به ازدواج در پسران تدوین شد و برای بررسی روایی و پایایی آن، پرسشنامه روی 40 پسر مجرد که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب گردیدند، اجرا گردید و روایی و پایایی آن، مورد تایید قرار گرفت. بعد از آن، پرسشنامه ها بر روی 198 پسر که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده بودند، توزیع گردید. روش پژوهش در بخش کیفی، تحلیل محتوا و در بخش کمی، توصیفی از نوع همبستگی بود. ابزار های این پژوهش مصاحبه نیمه ساختار یافته، پرسش نامه محقق ساخته پیش بین کننده تمایل به ازدواج در پسران، پرسشنامه تمایل به ازدواج و فرم جمعیت شناختی بودند. تحلیل داده های کیفی با استفاده از کد گذاری مفاهیم و مقوله بندی آن ها و تحلیل داده های کمی با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی، ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی انجام گرفت. نتایج تحلیل محتوا نشان داد 6 مقوله اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، خانوادگی، فردی- روان شناختی و جمعیت شناختی بر تمایل به ازدواج پسران موثر بودند. نتایج نهایی تحلیل محتوا و مصاحبه نیز نشان داد، عوامل موثر بر تمایل به ازدواج پسران عبارتند از: عامل خانوادگی (نگرش فرزندان به فرهنگ خانواده در زمینه رابطه آن ها با جنس مخالف، آسیب های تعاملی والد - فرزند در آستانه ی ازدواج، آسیب های خانوادگی، حمایت و تشویق خانواده و پیوند عاطفی خانواده )، عامل اجتماعی (نگرش به روابط دختر و پسر، نگرش به اشتغال زنان، نگرش به چشم و هم چشمی، نگرش به سربازی و اعتماد به جنس مخالف )، عامل اقتصادی (نگرش به وضعیت اشتغال، نگرش به درآمد و پس انداز، نگرش به تورم و نگرش به مهریه )، عامل فرهنگی (نگرش به دینداری، نگرش به رسانه و وسایل ارتباط جمعی، گرایش به خرافات و ارزش های فرهنگی مربوط به ازدواج )، عامل فردی - روان شناختی (تمایز یافتگی، تاب آوری، نگرش به ازدواج، آمادگی به ازدواج، انتظار از ازدواج، میل جنسی، کمال گرایی، عزت نفس، مسئولیت پذیری و تعهد به ازدواج ). نتایج بخش کمی پژوهش نشان داد، در مجموع، مولفه هایی که با ورود خود به مدل توانستند توان تبیین مدل را افزایش دهند، عبارت بودند از: مولفه های فردی-روانشناختی نگرش به ازدواج (39درصد)، انتظار از ازدواج (8 درصد)، مسئولیت پذیری (8 درصد )، آمادگی به ازدواج (1 درصد )، عزت نفس (1درصد)؛ مولفه خانوادگی آسیب خانوادگی (3 درصد) مولفه ی اقتصادی نگرش به درآمد و پس انداز ( 3در صد). این مولفه ها در مجموع توانستند، 63 درصد واریانس تمایل به ازدواج را در پسران تبیین کنند.
محبوبه سنبلی بیدگلی رضوان السادات جزایری
هدف این پژوهش بررسی تمایزات نسلی باورهای نقش های جنسیتی در زنان و ارتباط آن با انتظارات، سازگاری و تعارضات زناشویی بود. با توجه به هدف، روش پژوهش از نوع توصیفی همبستگی و علی مقایسه ای بود. از کل جامعه پژوهش که زنان شهر کاشان بودند، از طریق روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای، تعداد 312 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند که از این تعداد 96 نفر جوان، 168 نفر میانسال و 48 نفر بزرگسال بودند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه نگرش نسبت به طرحواره جنسیتی نقش زنان، مقیاس سازگاری زناشویی، پرسشنامه انتظارات و پرسشنامه تعارض زناشویی بود. فرضیه های پژوهش عبارتند از: بین باورهای مربوط به نقش های جنسیتی زنان نسل های بزرگسال، میانسال و جوان ساکن شهر کاشان، تفاوت وجود دارد و هم چنین بین باورهای نقش های جنسیتی و سازگاری، انتظارات و تعارض زناشویی در کل زنان و در زنان نسل های بزرگسال، میانسال و جوان ساکن شهر کاشان، رابطه وجود دارد. روش آماری تحلیل واریانس و آزمون تعقیبی توکی برای ارزیابی نتایج استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل واریانس نشان داد که باورهای نقش جنسیتی زنان ( جز در بعد اجتماعی ) در سه نسل متفاوت است و بین میزان تأکید و اعتقاد زنان بر برابری نقش جنسیتی با سازگاری، انتظارات و تعارض زناشویی رابطه وجود دارد، به این معنا که با افزایش میزان تأکید بر برابری جنسیتی، انتطارات زناشویی افزایش (000/.=sig و 199/.=r)، تعارض زناشویی نیز افزایش (000/.=sig و 206/.=r) و سازگاری زناشویی کاهش (000/.=sig و 342/ - .=r) می یابد.
بنفشه امیدوار مریم السادات فاتحی زاده
هدف پژوهش حاضر این بود که در ابتدا به بررسی روابط همبستگی بین کیفیت دلبستگی با افسردگی و نیز و رضایت از زندگی نوجوانان بپردازد. و سپس به مقایسه سه شیوه درمانی مشاوره شناختی- رفتاری فردی، مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی، و مشاوره تلفیقی(مشاوره شناختی- رفتاری فردی و مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی)، در کاهش علائم افسردگی، افزایش رضایت از زندگی و کیفیت دلبستگی نوجوان – مادر، در نوجوانان دختر افسرده بپردازد. ابتدا به منظور بررسی روابط همبستگی بین متغیرهای وابسته پژوهش، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای استفاده شد. بدین ترتیب که از بین 4 ناحیه آموزشی شهر شیراز، 2 ناحیه آموزشی به تصادف انتخاب شد. سپس از بین دبیرستانهای این دو ناحیه، به طور تصادفی 10 دبیرستان انتخاب شدند. گروه نمونه شامل 785 نوجوان دانش آموز مقطع دبیرستان بود که به تکمیل پرسشنامه های کیفیت دلبستگی، افسردگی، و رضایت از زندگی پرداختند. نتایج نشان داد که در هر دو جنس، دلبستگی به مادر، پدر، و همسال، پیش کننده معنادار افسردگی آن ها بود و در این حیطه دلبستگی به مادر تبیین کننده واریانس بیشتری از افسردگی بود. در حیطه رضایت از زندگی، در پسرها، دلبستگی به مادر، پدر، و همسال، پیش کننده معنادار رضایت از زندگی نوجوانان بود. اما در دخترها، تنها دلبستگی به مادر و پدر پیش بینی کننده معنادار رضایت از زندگی آن ها بود. در این حیطه برخی تبیین های فرهنگی مورد بحث قرار گرفت. به منظور بررسی مقایسه میزان اثر بخشی شیو های مشاوره ای، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای استفاده شد. بدین ترتیب که از بین 4 ناحیه آموزشی شهر شیراز، 1 ناحیه آموزشی(ناحیه1) به تصادف انتخاب شد. سپس از بین دبیرستان های این ناحیه، به بطور تصادفی 4 دبیرستان و از هر دبیرستان شش کلاس انتخاب شد که شامل502 دانش آموز بود. سپس پرسشنامه افسردگی کودکان بر روی آن ها اجرا شد. پس از گردآوری پرسشنامه ها، افرادی که نمره افسردگی آن ها یک و نیم انحراف معیار بالاتر از میانگین بود انتخاب شدند که شامل 48 دانش آموز بود. بعد از انجام مصاحبه تشخیصی و در نظر گرفتن ملاک های ورود، 40 نفر باقیمانده که دارای ملاک های ورود به پژوهش حاضر بودند به طور تصادفی در سه گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. گروه های آزمایش عبارت بودند از: مشاوره شناختی- رفتاری، مشاوره خانواده مبتنی بر دلبستگی و مشاوره تلفیقی. نتایج نشان داد که: هر سه شیوه مشاوره ای توانسته اند منجر به کاهش علائم افسردگی و افزایش رضایت از زندگی، و افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان-مادر شدند. هیچیک از شیوه های مشاوره ای از نظر تأثیرگذاری در حیطه های فوق در مرحله پس آزمون و پیگیری1، بر دیگری ارجحیت نداشت. تنها در حیطه کیفیت دلبستگی، مشاوره تلفیقی نسبت به مشاوره شناختی- رفتاری در مراحل پس آزمون،س پیگیری 1 و 2، ارجحیت داشت. در مرحله پیگیری 2 نتایج متفاوتی در اثر مقایسه دو به دو شیوه های مشاوره به دست آمد: مشاوره تلفیقی نسبت به مشاوره خانواده و نیز مشاوره شناختی – رفتاری، تأثیر بیشتری بر کاهش علائم افسردگی، افزایش رضایت از زندگی، و افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان- مادر داشت. مشاوره خانواده نیز نسبت به مشاوره شناختی - رفتاری در حیطه افزایش کیفیت دلبستگی نوجوان- مادر، ارجحیت داشت.
نهال احمدی ایران باغبان
چکیده ندارد.
صدیقه علیمردانی محمود جلالی
چکیده ندارد.
مریم رضایی مریم السادات فاتحی زاده
چکیده ندارد.
فاطمه ستاری احمد احمدی
چکیده ندارد.
حکیمه حیدری مریم السادات فاتحی زاده
چکیده ندارد.
جواد کریمی محمدرضا عابدی
چکیده ندارد.
مهناز رعیت رکن آبادی مریم السادات فاتحی زاده
چکیده ندارد.
لیلا شکوهنده ایران باغبان
چکیده ندارد.
فاطمه فلاحی سیچانی فاطمه بهرامی
چکیده ندارد.
ندا تگریان مریم السادات فاتحی زاده
چکیده ندارد.
مریم ذوالفقاری مریم السادات فاتحی زاده
چکیده ندارد.
هاجر صادقی احمد احمدی
چکیده ندارد.