نام پژوهشگر: طهماسب علیپوریانی
بهزاد ابراهیمی طهماسب علیپوریانی
اوضاع سیاسی_ اجتماعی ایران پس از کودتای 28 مرداد 1332، تحت فشار و اختناق حاکم، فعالیت احزاب و گروه های سیاسی را با محدودیت مواجه ساخت. اما در اواخر دهه 30 شاهد اعلام فضای باز سیاسی از سوی رژیم هستیم که در واقع آخرین فرصت نظام در روی آوردن به مبارزه دمکراتیک بود. اما در ابتدای دهه 40 با سرکوب قیام 15 خرداد 1342 شاهد شکل گیری روح زمانه ای هستیم که همه گروه ها نسبت به فعالیت های مسالمت آمیز بدبین شدند و تنها راه مبارزه را در مقابله مسلحانه با رژیم یافتند. سازمان مجاهدین خلق یکی از این گروه ها بود که پیام روح زمانه را دریافت کرد. این سازمان که بنیانگذران آن افرادی با ساخت اجتماعی مذهبی بودند، اما وارد شدن پیش از موعد مقرر سازمان به مرحله نظامی، منجر به ضرباتی در شهریور 1350 به سازمان شد. در نتیجه شاهد پیدایش افرادی در رأس و هرم سازمان هستیم که دارای ساختی متفاوت از ساخت بنبانگذاران بودند. با عطف به این تغییردر ساخت اجتماعی و با توجه به اینکه آگاهی و فهم انسان تحت تأثیر شرایط اجتماعی تغییر می کند، می توان تغییر در فهم ایدئولوژی سازمان مجاهدین در سال 1354 را قابل پیش بینی دانست.
مهدی محمودی قدرت احمدیان
جهانی شدن، مفهومی پارادوکسیکال است و عناصر ذاتاً متضادی را در خود جای داده است. این مفهوم دووجهی است. یک وجه یکسان گرایانه و وجهی دیگر، کثرت گرایانه. وضعیت کشورهای اسلامی، از جوانب گوناگون، مبین عملی شدن وجه یکسان سازی جهانی شدن در دنیای معاصر می¬باشد که منجر به استعمار بیش از پیش این کشورها، از سوی ممالک توسعه یافته گردیده است.در مقابل این وضعیت، جریانات اسلام گرا، دو جهت-گیری عمده از خود نشان داده¬اند. جهت گیری بنیادگرایانه و رادیکالیستی و نیز جهت¬گیری اصلاح¬طلبانه. هر کدام از جریانات اسلام¬گرا با جهت گیریهای مذکور، سعی در پرداختن به علل توسعه نیافتگی کشورهای اسلامی و ارائه راه حل جهت برون رفت از این شرایط دارند.
مختار نوری طهماسب علیپوریانی
گفتمان مدرنیته با یک جهان بینی جدید که خردمحور و انسان گرایانه می باشد در تقابل با جهان بینی کلاسیک و قرون وسطایی ظهور کرد. این گفتمان حکایت از یک نگرش جدید به زندگی بشری دارد. با این وجود، گفتمان دینی انقلاب اسلامی به دلیل تأکید بر گزاره ها و احکام دینی به همراه گفتمان ساختارشکن پست مدرنیسم در تقابل با مدرنیته قرار گرفته اند، این تقابل در قالب دو گزاره توسعه و سیاست مورد بررسی قرار گرفت. هرچند فراروایت مدرنیته، توسط گفتمان های پست مدرنیسم و انقلاب اسلامی مورد نقد قرار گرفت و این نقد باعث اشتراک دو گفتمان پست مدرنیسم و انقلاب اسلامی شده است، اما این امر موجب نادیده گرفتن تفاوتهای موجود میان گفتمان جوهرستیز پست مدرنیسم و گفتمان جوهرگرای انقلاب اسلامی نخواهد بود. گفتمان انقلاب اسلامی با آموزه ها و گزاره های دینی میل به یکسان سازی و یکپارچگی دینی دارد، در حالی که پست مدرنیسم از هر گونه یکسان سازی بیزار است.
جماله نظری محمد ابو الفتحی
پژوهش حاضر به مقایسه مبانی نظری جامعه علوی و جامعه مدنی می پردازد. با توجه به این که جامعه ما اکثراً مسلمان و شیعه هستیم، در این میان گروهی از صاحب نظران از الگوی حکومت علوی حمایت کرده اند و عده ای دیگر طرفدار شکل گیری و پیاده کردن مبانی فکری – فلسفی جامعه مدنی غربی بوده اند، که این امر ضرورت و اهمیت مطالعه و مقایسه ی آنها را با یکدیگر می نمایاند و از سویی بررسی وجوه اختلاف جامعه علوی و جامعه مدنی و مقایسه مبانی نظری این دو، دست کم به درک بهتر آنها یاری می رساند. با این توصیف، بیان احکام سیاسی و شرح و تفسیر آن برای پاسخ به سئوالاتی در خصوص مفاهیمی همچون: آزادی، دموکراسی و ... که در حوزه سیاست مطرح است بسیار ضروری می باشد. لذا تحقیق حاضر بر آن است تا با بررسی تطبیقی نشان دهد که ساخت جامعه علوی در اسلام با ساخت جامعه مدنی در غرب از لحاظ مبانی فکری – فلسفی متفاوت است.
امیر فتاحی هدایتی طهماسب علیپوریانی
ورود ایران به عصر جدید و ایجاد شکاف و انقطاع در سیر طبیعی تاریخ و سنت که با خشونتی همراه با شکست های خارجی و استعمار همراه بود ایران را وارد دورانی کرد که به رویارویی بزرگ میان سنت و مدرنیته انجامید ، انقلاب مشروطه که نقطه آغازین ورود ایران به عصر جدید و تعارض جدید و رسمی میان سنت و مدرنیته محسوب می گردد سبب شد که میان نیروهای سیاسی شکاف بزرگی در رابطه با سنت و تجدد و انقلاب شکل گیرد . پژوهش حاضر درصدد است با تحلیل گفتمان های هویتی شکل گرفته در انقلاب مشروطیت ، به فهم این مسئله یاری رساند که حرکت های و جنبش های اجتماعی چه واکنشی در رویا رویی با مدرنیته ( غرب ) از خود نشان دادند ؟ و اینکه چرا این جریان ها نتوانستند در خصوص مواجهه با مدرنیته به اجماع و توافق دست یابند . لذا تلاش خواهد شد از چشم انداز گفتمانی بویژه خوانش لاکلا و موف به دلیل دارا بودن قابلیت تحلیل موضوعات کلان اجتماعی به بررسی نحو? مواجهه جامعه ایرانی با دنیای مدرن پرداخته شود و اینکه نشان داده شود که چگونه در این مقطع با ایجاد نوعی دگرگونی سیاسی اجتماعی متمایز با ادوار پیشین ، شاهد شکل گیری فرایندهای جدیدی هستیم که عناصر درون گفتمانی آن دارای نوعی « ناهمسنخی » « ناهمزبانی » و عدم انطباق با گفتمان سنتی می باشد و انقلاب مشروطه را واجد صفات و خصائلی می کند که آن را بتوان « مرز میان ایران قدیم و جدید » تلقی نمود.
فرزاد نسیمی پور طهماسب علیپوریانی
پایان نامه پیش رو درصدد ارزیابی نقش وجایگاه طبقه متوسط جدید در فرآیند شکل گیری اصلاحات سال 76 ازمنظر روش تحلیل گفتمان است؛در این راستا ما ضمن بررسی تئوریک طبقه متوسط جدید، به بررسی منازعات گفتمانی طبقه متوسط جدید با گفتمان های مسلط در فاصله زمانی1304 تا1376 پرداخته ایم.طبقه متوسط جدید در دوران قبل از انقلاب در چهارچوب گفتمان های دموکراسی خواهی،سوسیالیسم و مقاومت اسلامی و در دوران بعد از انقلاب اسلامی در چهارچوب گفتمان اصلاح طلبی و نواندیشی دینی به رقابت با گفتمان های مسلط هر یک ازاین دوره ها برخاست.در حقیقت هژمونیک شدن گفتمان انقلاب اسلامی ماحصل ائتلاف نیروهای مدرن و سنتی جهت براندازی حکومت پهلوی بود؛ اما پس از آنکه طبقه متوسط سنتی قدرت سیاسی را در دست گرفت، موفق به حاشیه راندن معانی ونشانه های طبقه متوسط جدید شد و گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک را در سپهر سیاسی ایران برجسته و هژمونیک نمود.دهه اول انقلاب اسلامی دوران اوج واقتدار گفتمان سنت گرایی ایدئولوژیک بود.در این شرایط طبقه متوسط جدید در وضعیت«موقعیت سوژگی»قرارداشت وتنها می توانست در درون دایره ترسیم شده ی نشانه های گفتمان مسلط عمل کند. پایان جنگ ، ارتحال امام خمینی و بروز مشکلات و نابه سامانی های اجتماعی-اقتصادی بسیاری از دال ها ونشانه های گفتمان مسلط را بی قرار کرد.بروز این بی قراری ها، منزلت انحصاری گفتمان مسلط در تولید معنا و اقتدار گفتمانی آن را زیر سوال برد. در این وضعیت طبقه متوسط جدید با استفاده از آزادی عملی که به دست آمده بود،توانست به تولید معنا و ایفای نقش در منازعه با گفتمان مسلط بپردازد.در حقیقت دهه دوم انقلاب دوران انتقال طبقه متوسط جدید از«موقعیت سوژگی» به «سوژگی سیاسی» است.بر این اساس این طبقه با مفصل بندی خرده گفتمان های نواندیشی دینی و اصلاح طلبی فضای جامعه را متاثر کرد وتوانست در سال 76 قدرت سیاسی را برعهده بگیرد.
سعادت کریمی طهماسب علیپوریانی
چکیده بیش از دو دهه است که از سرمایه اجتماعی ، کارکردها و پیامدهای سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی آن سخن به میان آمده ودرباره آن پژوهش شده است . سرمایه اجتماعی به جنبه ای از سازمان اجتماعی اشاره دارد که شامل اعتماد ، هنجارها ، و شبکه ها می شود بطوریکه این موارد با تسهیل کنشهای مشترک باعث بهبود کارایی جامعه می شوند . تهدیدات فرهنگی مفهوم دیگری است که در این پژوهش نقش محوری را به خود اختصاص می دهد . تهدیدات فرهنگی ، تمامی اقداماتی را که موجب می شود تا اهداف ، ارزشهای حیاتی و اصیل یک نظام سیاسی و امنیت ملی کشور از لحاظ فرهنگی به خطر افتد یا موجب ایجاد تغییر و تحول اساسی در باور و ارزشهای اصلی نظام ( استحاله فرهنگی ) شود تهدید فرهنگی یا تهدید نرم می گویند . آنچه هدف این پژوهش است اثبات تأثیرگذاری معکوس این دو متغیر بر یکدیگر می باشد و اینکه نشان دهد تهدیدات فرهنگی متغیری است که از سرمایه اجتماعی تأثیر می پذیرد بدین معنی که هراندازه سرمایه اجتماعی در جامعه ای افزایش پیدا کند بصورت عکس تهدیدات فرهنگی کاهش می یابد و در مقابل ، هراندازه سرمایه اجتماعی تضعیف شود ، بالعکس تهدیدات فرهنگی افزایش یافته و فرهنگ ملی در معرض خطر و تهدید قرار می گیرد. در پژوهش حاضر با تجزیه و تحلیل تأثیرات سرمایه اجتماعی بر تهدیدات فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک جامعه موردی پرداخته می شود و با به محک گذاشتن فرضیه پژوهش به این یافته می توان رسیدکه هرچه سرمایه اجتماعی در نظام جمهوری اسلامی بالا باشد سرمایه اجتماعی و شاخصهای آن به عنوان مولفه های اساسی افزایش قدرت نرم نظام جمهوری اسلامی در مقابله با تهدیدات نرم دشمن به کار گرفته می شود و هرچه سرمایه اجتماعی و شاخصهای آن در جامعه پایین باشد این نظام توانایی مقابله با تهدیدات فرهنگی غرب و آمریکارا از دست خواهد داد . نتایج این پژوهش جدایی از اثرات علمی و آکادمیک آن ، می تواند در جهت سیاستگذاری برخی نهادها و مقامات حکومتی برای افزایش سرمایه اجتماعی و به تبع آن افزایش قدرت نرم نظام جمهوری اسلامی و کاستن از تهدیدات فرهنگی و جنگ نرم مثمر ثمر واقع شود . روش بررسی فرضیه و پاسخگویی به سوالات از نوع توصیفی – تحلیلی می باشد . کلید واژه : اعتماد اجتماعی ، تهدیدات فرهنگی ، توسعه سیاسی ، سرمایه اجتماعی ، قدرت نرم
نعیمه فضلعلی طهماسب علیپوریانی
چکیده این پایان نامه درصدد بررسی و ارزیابی ارتباط میان دو مولفه ی سرمایه ی اجتماعی و نظام سیاسی از دیدگاه نهج البلاغه است. در این ارتباط در خصوص نظام سیاسی بیش از هر چیز دیگر بر امنیت تأکید خواهد شد. در راستای هدف پژوهش چندین مولفه از مولفه های سرمایه ی اجتماعی که در نهج البلاغه مطرح می باشند، گزینش شده که دربرگیرنده ی مولفه های عدالت، اعتماد، آگاهی، مشارکت و امید می باشد. در هر فصل از این پژوهش که تحت عناوین همین مولفه ها خواهد آمد، به بحث از یکی از این مولفه های سرمایه ی اجتماعی، ارتباطی که با نظام سیاسی و بالاخص امنیت دارد در چارچوب نظریه ی سیستم ها پرداخته خواهد شد؛ بدین مفهوم که در این پایان نامه نظام سیاسی به عنوان یک سیستم در نظر گرفته شده که هر یک از این مولفه ها به عنوان ورودی سیستم در نظر گرفته می شود و تأثیر و تأثری که بر سیستم دارد و نهایتاً خروجی سیستم که می تواند امنیت یا ناامنی باشد مورد بررسی قرار خواهد گرفت. البته خود این خروجی موجب بازخورد هایی در محیط نظام می شود و می تواند به عنوان ورودی دوباره به سیستم وارد شده و خود نتایج دیگری به دنبال داشته باشد که همین مسأله است که بخش عمده ی این پژوهش را به خود اختصاص خواهد داد. از متون ادبی هم به فراخور بحث در القای مطالب بهره گرفته خواهد شد. کلید واژه ها: سرمایه ی اجتماعی، نظام سیاسی و امنیت.
آرمان سلیمی قدیر نصری
پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که «چرا و چگونه بنیادهای فلسفه سیاسی میشل فوکو را متأثر از فلسفه سیاسی فردریش نیچه می دانیم؟» فرضیه ی مطرح شده در پاسخ به این پرسش اساسی بر این قرار است که «با عنایت به مولفه های کلیدی فلسفه سیاسی فردریش نیچه، می توان فلسفه سیاسی میشل فوکو را در سه مولفه بنیادینِ تبارشناسی در مقامِ روش، رابطه متقابل قدرت با دانش و حقیقت، و نهایتاً سوژه زدایی تاریخی، متأثر از نیچه تلقی نمود». در واقع، این نکته که فلسفه ی سیاسی فوکو تحت تأثیر اندیشه سیاسی نیچه قرار گرفته است، را مفروض اساسی پژوهش قلمداد نموده ایم. اندیشه سیاسی نیچه با دخالت دادن اراده ی (خواستِ) قدرت در تمامی امور زندگی انسانی و اعلان عصر هیچ انگاری با مرگ خدا (بت های حقیقت) که در آن ارزیابی دگرگونه تمامی ارزش ها یک اصل می گردد، مسأله انسان و چگونگی رهایی او از وضعیت هیچ انگاری موجود در عصر جدید، را محوریت بخشید . او با طرح نقدهای عمیق در حوزه معرفت شناسی و به چالش کشیدن محوریت سوژه انسانی انقلابی عمیق را در مطالعات فلسفه سیاسی ایجاد نمود، و از این رو طیف وسیعی از فلاسفه سیاسی قرن بیستم را متأثر ساخت. در این میان، میشل فوکو مهم ترین متفکری بود که فلسفه ی سیاسی او از نیچه متأثر شد. فوکو با بهره گیری از روش تبارشناسی نیچه و گسترش دادن آن، به طور جدی مفهوم اراد ه ی (خواستِ) معطوف به قدرت نیچه را در بازخوانی و تفسیر وقایع سیاسی عصر جدید به کار گرفت. در واقع فوکو با توجه به نقش قدرت در برساختن حقیقت های انسانی و تاریخی، لایه های مختلف رژیم های حقیقت را در عصر مدرن مورد تبارشناسی قرار داد و با توجه به نحوه شکل گیری و توسعه سوژه ی انسانی در معنای جدید آن، به تأسی از نیچه پایان معرفت شناسی و مرگ سوژه به عنوان عامل و معلول شناخت را اعلان نمود. علاوه بر این، فوکو با تأثیرپذیری از پایه های معرفت شناسی و روش شناسی نیچه حوزه ای گسترده و سیال را برای قدرت و سیاست در نظر گرفت، که در بطن آن همه چیز امر سیاسی ای تلقی می شود که در روابط قدرت و دانش برساخته می شود و به شدت متأثر از روابط درون گفتمانی است. در ضمن ذکر این نکته ضروری است که از چارچوب روشی «جامعه شناسی شناخت کارل مانهایم» در سراسر پژوهش برای بازخوانی فلسفه سیاسی نیچه و فوکو تا آن جا که ممکن بوده، بهره گرفته شده است. همچنین، این پژوهش در قالب پنج فصل به تشریح مسأله پرداخته و سعی دارد فرضیه ی مزبور را به آزمون نهد.
بهاره کریمی طهماسب علیپوریانی
پس از آنکه اندیشمندان مسلمان با تمدن مغرب زمین آشنایی پیدا کردند، ازیک طرف همتشان معطوف به نجات جهان اسلام ومملکت خویش گردید واز طرف دیگر نیز تلاش نمودند تابه هجمه مخالفین دین که اساساً دین را عامل مهم عقب ماندگی جهان اسلام می دانستند پاسخ لازم را بدهند. بنابراین چون درصدد بهره گیری از دانش مغرب زمین وتلفیق وسازش آن با مبانی دینی بودند از آنان به روشنفکران مسلمان یاد می شودکه درگذر زمان باتوجه به چالش دیگر روشنفکران دینی با مذهبیون سنتی ما شاهد برچسب لیبرال وسکولار به آنان بوده و هستیم. از اینرو دراین پایان نامه تلاش نموده ایم تا با به کارگیری روش های علمی، اولاً هر عنوان و رهیافت فکری را صرفاً در چارچوب مولفه های سازنده آن مورد شناسایی قرار دهیم و ثانیاً، زمینه ها و چرایی انتساب واژه لیبرال وسکولار ، به این دسته ازمتفکرین اسلامی رادرچارچوب الزامات روشنفکری دینی بیابیم. و ازطرف دیگر نیز نشان دهیم که دراندیشه روشنفکران دینی مولفه هایی جدی وجود دارد که الزاماً درتخالف وتضاد بامولفه های سازنده سکولاریسم ولیبرالیسم قرارمی گیرند وازاین جهت سکولار ولیبرال خواندن آنان خطاست.
هاجر دالوند طهماسب علیپوریانی
نگاه جامعه شناختی به ادبیات می تواند وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر دوره را تا حدودی نمایان سازد. ما با توجه به این ویژگی، می کوشیم، به مقایسه تفکرآزادگی و آزادی در شعر جلال الدین محمد بلخی و ملک-الشعراء بهار بپردازیم و چگونگی تحول مفهوم آزادی را در دوره مشروطه همگام با تحولات اجتماعی ـ سیاسی و تحول ادب فارسی را بررسی کنیم. ما در پژوهش پیش رو، ابتدا با بررسی زمینه های سیاسی ـ اجتماعی زندگی هر دو شاعر، به مسأله شاعر می رسیم. مرحله بعد، از «مفهوم آزادی» به عنوان یک راه درمان برای حل مسأله بهره می-بریم. آزادی از دید مولوی، نگاه درونی و از سطح هستی شناسی، بیان شده ، موانع پیدا و پنهان آن (تن ودنیا) و راه رهایی از آن (کشف وشهود، عشق، موسیقی، خاموشی، پیروی از انیباء واولیا، مرگ بیش از مرگ) تبیین و تفسیر می کنیم. مولوی از آزادی به عنوان ابزاری برای رهایی «انسان از سرگشتگی» بهره برده است. در مقابل آن، آزادی در مفهوم جدید که معادل دموکراسی و تا حدی لیبرالیسم سیاسی است، که برای اولین بار در عصرمشروطه مطرح شد. آزادی از دید بهار، آزادی با مفهوم جدید، نگاه بیرونی و سطح جامعه شناختی است. بهار آزادی را به عنوان ابزاری برای مقابله با استبداد و استعمار و برای استقلال وطن بهره برده است.
عبدالکریم کریمی طهماسب علیپوریانی
سقوط امپراتوری عثمانی (در سال 1922/م)، پیدایش دولت های جدید اسلامی، تشکیل دولت اسرائیل در درون قلمرو اسلامی و ضعف اساسی دولت های اسلامی، بیانگر وجود ناکارامدی ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جوامع اسلامی در مقابل قدرت نوظهور غرب و به عبارتی گفتمان مدرنیته ی غربی بود. در این میان سرگشتگی ناشی از تقابل سنت و مدرنیته از یک سو و تمایل همزمان به نمادهای سنت و نوآوری های مدرنیته از دیگر سو، جوامع اسلامی را با هویتی نوساخته و نسبتا التقاطی مواجه نمود. واکنش روشنفکران و پیدایش گفتمان های غرب گرایی و سنت گرایی و رویکرد متفاوت آنها به مسئله ی هویت از پیامدهای پیدایش این وضعیت در فضای فکری و سیاسی جوامع اسلامی بود. سیدجمال الدین اسدآبادی و شاگردانش به مثابه ی طرفداران گفتمان سنت گرایی با رویکردهای نواندیشانه خواهان رجوع به گذشته ی اسلام و احیای فرهنگ و نمادهای اسلام واقعی بودند و در مقابل غرب گرایان که خواهان عرفی نمودن جوامع اسلامی بودند. گسترش این مناقشات و رویکردهای متفاوت و حتی مخالف هم، بخشی مهم از فضای فکری و سیاسی جوامع اسلامی را درگیر منازعات بی پایان خود در قالب ستیز سنت گرایان و غرب گرایان و نواندیشان دینی، ساخت. این پژوهش در راستای پاسخگویی به این پرسش اسا سی فراهم شده است که آرای عبدالرحمن کواکبی در مناقشات عرفی گرایان و نواندیشان دینی در مقوله ی نظریه پردازی اهل سنت چه تاثیری گذاشته است؟ یافته های پژوهش گویای آن است که نواندیشان دینی در مخالفت با عرفی گرایان که به ناهمخوانی آموزه های دینی و مدرن و نیز به باز تولید استبداد در آموزهای دینی و سنتی اذعان دارند، آرای کواکبی را به عنوان مدلی همخوان برای اسلام و مدرنیته در امر سیاست برجسته می نمایند که علاوه بر توان ممانعت از پیدایش استبداد، توان مقابله با استعمار را نیز دارد.
فتاح حسینی طهماسب علیپوریانی
مکتب معتزله و تکوین و گسترش آموزه های آن را باید حادثه دوران سازی در تاریخ اندیشه ی دنیای اسلام تلقی کرد. این مکـتب فکری که از متن چالـش ها و کشـاکش های سخت سیاسی و اعتقادی قرن اول و سال های نخست قرن دوم هجری سر بر آورد، چنان تأثیر ژرفی بر تکوین و تداوم اندیشه در جهان اسـلام گذاشت که پس از قـرن پنـجم علی رغم افول تدریجی آن از سپهر اندیشه ورزی متفکران، نحله های گوناگون کلامی و مذهبی هرگز نتوانستند از تأثیر آموزه های آن برکنار بمانند. نظریه پردازان این تفکر با تأکید بر منزلت عقل و سهم این دو در فهم متون و استنباط احکام، راه نوینی را در عرصه ی دین داریِ خردورزانه گشودند چنان که با پای فشردن بر اختیار و اراده آزاد انسان، علاوه بر بیان عقلانی مفاهیم اعتقادی، زمینه نظری لازم را برای خلاقیت های عملی و اجتماعی فراهم آوردند. آنان با فروزان نگه داشتن مشعل های خردورزی و اعتقاد و پیکار، پی گیر نظری با خرافه، سحر، شعبده و دریافت ها و معتقدات جبراندیشانه و مغایر با اختیار و اراده آزاد انسان، در پی ریزی بنیادهای نظری تمدن اسلامی در فاصله قرن دوم تا پنجم، سهم درخور اعتنایی بر عهده گرفتند. هم زمانی دوره رشد و شکوفایی تمدن اسلامی با دوران رواج تعالیم مکاتب کلامی را نمی توان یک سره تصادفی و اتفاقی دانست و تأثیر مبانی نظری جنبش کلامی در اعتلای تمدن اسلامی را نمی توان نادیده گرفت. تفکر بعدی اشعری است که بعد از معتزله شکل گرفت و در جهان اسلام نقش عظیمی بر جای نهاد و بر اساس اصول بنیادی خود یعنی قران و حدیث، اثرات بزرگی بر عرصه های حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام گذاشت. البته باید اعلام کرد، این تفکر از مواضع فکری و عقلی محض که معتزلیان بر آن پافشاری می کردند، از جمله مسأله اختیار انسان و قدر که زیر بنای فکری آنان بود، جهتی دیگر را برگزیدند و گفتند: اعمال بندگان به دست خداست و بـندگان فقط کسب می کنند و بر مسأله ی جبر تأکید کردند و اختیار را در انسان محدود فرض کردند. در نهایت اشاعره در حیات سیاسی خود در دو سلسله ی بنی امیه و بنی عباس بر اساس فراخور و درک حاکمان سیاسی، اثرات خود را بر جای نهادند و در مسیر رو به جلو خود و با سردمداری افراد سرشناس فکری و علمی افق-های درخشانی برای پویندگان خود به ارمغان آوردند و در حال حاضر این نحله ی کلامی در اکثر بلاد اسلامی تفکر غالب کلامی است که در فصل پنجم مشروحاً به دیالکتیک حاکمیت سیاسی و علم کلام خواهیم پرداخت.
فریده وکیلی طهماسب علیپوریانی
جنبش اخوان المسلمین مولود زمینه های خارجی و داخلی آن روز جامعه مصر بوداز زمینه های قابل توجه می توان به استعمار، الغای خلافت عثمانی، مسئله فلسطین، رواج تفکر جدایی دین از سیاست و رواج تفکرات ناسیونالیستی و گسترش فرهنگ غربی در ابعاد و زوایای مختلف جوامع مسلمان و علی الخصوص جامعه مصراشاره نمود 0 در چنین شرایطی جنبش اخوان المسلمین به وسیله حسن البنا شکل گرفت که خواهان بازگشت به اندیشه های قرآنی و پرهیز از جدال های فرقه ای و وحدت جامعه اسلامی وهمچنین خواستار نهضتی برای بازگشت به اسلام واقعی برای حل مشکلات جوامع اسلامی بود. جنبش اخوان المسلمین با شعار سلفی معتدل روی کار آمد اما ترور حسن البنا و سایر جریان های سیاسی مصر بخصوص بعد از روی کار آمدن جمال عبدالناصر، باعث رادیکال تر شدن این جنبش شد، در این زمان سید قطب، یکی از اعضای برجسته اخوان المسلمین، با نوشتن کتاب «معالم فی الطریق» تندروی و افراط را در میان اعضای این جنبش ترویج کرد. سید قطب با طرح مسئله جاهلیت قرن بیستم و با تقسیم تمام دنیا به دارالاسلام و دارالکفر، پیروان خود را تشویق به مهاجرت از دارالکفر به دارالاسلام نمود. اما آرام آرام بعد از سال های 1990و با توجه به یک سری تحولات بین المللی و ملی و تحولات درون تشکیلاتی مثل جهانی شدن، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حوادث یازدهم سپتامبر 2001 میلادی و تغییر و تحول در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در نتیجه این حوادث و از طرف دیگر تجربه نامطلوب جبهه نجات الجزایر و انقلاب ایران و مشاهده نتایج مثبت و منفی عملکرد حاکمان ایران، و همچنین ناکامی گروههای رادیکال اسلامی در برخورد با دولت و زندانی وهمچنین اعدام رهبران و اعضای این گروهها توسط دولت و حرکت جنبش به سمت رهبری دسته جمعی و افزایش تعداد اعضا و ورود طبقه متوسط جدید به درون این جنبش، زمینه ساز گرایش رهبران جنبش اخوان به سمت مشی میانه روی و پذیرش برخی مولفه های دنیای مدرن شد. در واقع هدف ما از انجام این پایان نامه بررسی زمینه های ظهور و تحول جنبش اخوان المسلمین مصر است و با توجه به مباحث مطرح شده، می توان به این نتیجه نهایی رسید ظهور جنبش اخوان المسلمین و تحول عملکرد این جنبش از مشی رادیکالیسم به سمت مشی میانه روی، مانند هر حرکت گروهی دیگر محصول زمانه و شرایطی بوده است که در آن به سر برده است این شرایط متغیر تأثیر قابل توجهی بر روی افکار و نیات رهبران جنبش اخوان المسلمین و نوع عملکرد آنها در آن برهه از زمان داشته است.لذاتحقیق حاضرصرف نظرازکلیات ومعرفی جنبش ازچهارفصل دیگرتشکیل شده فصول سه وچهاردرموردزمینه های ظهورجنبش و متقدمین اخوان وپاسخ به تاریخ ودرفصول پنج وشش درموردزمینه های تحول جنبش ومتأخرین اخوان وپاسخ به تاریخ بحث شده است ودرآخرنتیجه گیری راخواهیم داشت0
محسن باولی قدرت احمدیان
این تحقیق در نظر داشته است که با تمرکز بر تاریخ مدرن ژاپن و ایران به چرایی ناکامی نوسازی در ایران بپردازد. روش مطالعه در این پژوهش مقایسه ای است.
سامان محمدی شمس الدین صادقی
جریان چپ از دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی به عنوان جریانی عمده در عرصه¬ی سیاسی اجتماعی ایران مطرح بوده است. این جریان همواره در طول مبارزاتش با ناکامی مواجه شده است. در زمان حکومت پهلوی¬ها که به عنوان دگر محسوب می¬شد تحت سرکوب و فشار شدید نظام سیاسی حاکم بود و نتوانست خود را به گفتمان غالب تبدیل نماید. در سال¬های منتهی به انقلاب 1357 نیز علیرغم پیشینه¬ی طولانی مبارزاتی نتوانست خود را به گفتمان غالب تبدیل نماید.امّا این مطلب که چرا چنین شد، مهم¬ترین دغدغه و مسأله¬ای است که پژوهش حاضر قصد تبیین آن را دارد. با توجه به اینکه در این پژوهش از دوگفتمان مارکسیسم و اسلام¬¬گرایی سخن به میان می¬آید. چارچوب نظری تحلیل گفتمان را برای بررسی این موضوع برگزیدیم که با توجه به قابلیت بالای آن برای بررسی این موضوع بتوانیم کار علمی دقیق،گسترده و معناداری را به انجام رسانیم. در این راستا به چرایی ناکامی جریان چپ، علی رغم پیشینه¬ی طولانی که داشت به خصوص در سال¬های1357-1320خواهیم پرداخت و مشکلات اساسی جریان چپ مانند عدم شکل¬گیری ساختارطبقاتی، اقتدارگرایی درونی ناشی از حاکمیت سنت فکری استالینسیم و سنت اقتدار¬گرایی ایرانی را مورد بررسی قرار خواهیم داد. از سویی قدرت استیلای گفتمان اسلامی که با پتانسیلی که درخود داشت، توانست دال¬های شناور گفتمان چپ را در خود جذب کند و مانع از ظهور گفتمان چپ به عنوان گفتمان برتر در جریان انقلاب1357 گردید؛ موارد ذکر شده مهم¬ترین دغدغه¬ها و مسأله¬ی مورد بررسی ما در این پژوهش خواهد بود.
امیرحسین بنی اشرف طهماسب علیپوریانی
مفهوم عدالت در کانون هر اندیشه فلسفی است که به مقوله ی سیاست می پردازد. اما عدالت دارای یک معنای عرفی محض که همگان آن را قبول داشته باشند نیست و معانی مختلفی مبتنی بر دو نوع معرفت شناسی پیشینی و پسینی دارد. نمود این دو نوع معرفت شناسی را می توان در بحث عدالت به صورت جدال میان اندیشه ورزی تاریخی و فراتاریخمندگرایی در باب این مفهوم، در اندیشه سیاسی غرب و به تبع آن، در قلمرو اندیشه اسلامی در ذیل جدال های ازلی بودن و مخلوق بودن مفهوم عدالت مشاهده کرد. این پژوهش قصد دارد با بررسی زمینه های زمانی و مکانی شکل گیری احکام و قوانین اسلامی در مولفه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ازلی یا مخلوق بودن عدالت را در اندیشه سیاسی اسلام به تحقیق بپردازد. با این هدف که در نهایت نشان دهیم که بخشی از تعریف ما از عدالت تحت تاثیر «دیالکتیک متن و واقعیت» به معنای تاثیر متقابل بسترهای زمانی و مکانی شکل گیری این قوانین و احکام، و متن مقدس شکل گرفته است. پژوهش حاضر در نیل به این هدف تلاش نموده است، که صرف نظر از کلیات پژوهش، در ذیل چهار گفتار، به خصوص به ترتیب در گفتارهای 3، 4 و 5، این دیالکتیک را در حوزه های فرهنگ، سیاسی و اقتصادی بررسی نماید. در فصل ششم، انتقادات وارد به نظریه دیالکتیک متن و واقعیت آورده شده است.
سارا باقری طهماسب علیپوریانی
تحقیق حاضر که به بررسی اجتماعیت گفتمان مشروطه خواهی می پردازد، در پاسخ به این سوال که چرا آیت الله محمد کاظم خراسانی و آیت الله شیخ فضل الله نوری، علی رغم اشتراکات دینی و سنتی، پاسخی متفاوت به نهضت مشروطه خواهی عرضه نمودند، فرض را براین نهاده است که پاسخ متفاوت آنها به این نهضت، متاثر از تمایز زمینه های حیات اجتماعی و معرفتی متفاوت آنان است. بنابراین با بهره مندی از چارچوب روشی اسکینر که زمینه های اجتماعی و تاریخی را در شکل گیری افکار انسان موثر می داند، به بررسی این موضوع پرداخته است. در این راستا، به بررسی سیر تحولات زندگی آیت الله آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری پرداخته شده و تاثیر خانواده، اساتید و وقایع زندگی آنان در شکل گیری و جهت گیری افکار و اندیشه هایشان مورد بررسی قرار گرفته است و بر این امر تاکید می شود که پرورش اجتماعی اولیه در محیط خانواده و پرورش اجتماعی ثانویه در حضور اساتید در جهت گیری و واکنش این دو شخص نسبت به جریان مشروطه خواهی موثر بوده است.
امید نادری طهماسب علیپوریانی
الگوی شهروندی در دیدگاه الهی و اسلامی آن با الگوی شهروندی رایج در دنیای غرب علی رغم شباهت ها، تفاوت های بسیاری دارد و این تفاوت ها به نوع جهان بینی های متفاوت آنها برمی گردد. درحقیقت الگوهای شهروندی خاص جوامع غربی را نمی توان بر آموزه های الهی منطبق دانست چراکه مثلا مباحث مربوط به هویت، درهریک از الگوهای شهروندی متفاوت از دیگری است. دراین پژوهش کوشش شده است که ویژگی های هریک از الگوهای شهروندی ذکر شود
عزیز علی حسنی طهماسب علیپوریانی
آزادی واژه ای است که امروزه جذاب تر از گذشته مورد توجه محققان و اندیشمندان قرار گرفته و در محاورات اجتمایی، سیاسی و اقتصادی جایگاه ویژه ای را دارا می باشد و برای انسانها دارای ارزش بالایی است، نعمتی که خداوند همراه عقل و تفکر از بدو خلقت در نهاد انسان به ودیعه گذاشته است تا اختیار و عقل با اکمال هم و با بهره-گیری از وحی مسیر سربلندی و رستگاری انسان را فراهم آورند. با این حال آزادی می تواند مسیری خارج از این هم داشته باشد یعنی خود محوری انسان. اما آنچه قابل تأمل است باز خواست الهی در قبال آزادی داده شده است این نگاه به آزادی در محور جامعه ی دینی مطرح می گردد. از زاویه دیگر هم آزادی بسیار ارزشمند است اما تنها در خدمت مسائل دنیوی بدون توجه به محدودیتهای دینی، یعنی آزادی ارزش است اما در قالب برون دینی و با اندیشه لیبرالیسم، محدوده این نوع آزادی تنها جسم مادی است و کاری به روح ندارد و تنها حیات مادی را مطرح می کند.
سیامک سفیدی طهماسب علیپوریانی
انقلاب مشروطه علیرغم مبارزات اقشار مختلف در آن عصر ناکام ماند و داعیان و منادیان افکار مدرن و لیبرالی به محاق رفتند. هدف این رساله با عنوان «لیبرالیسم تاریخی و لیبرالیسم عقلانی در ایران: تحلیلی بر شکست اقتباس لیبرالیسم در عصر مشروطه»، پاسخ به این پرسش اصلی است که «چرا اقتباس آموزه ی لیبرالیسم در عصر مشروطه ناکام ماند؟» و در این راستا با استفاده و کاربست پاره ای از آراء و تأکیدات ابن خلدون، متفکر برجسته ی مسلمان، قصد بر این است که فرضیه ی پژوهش، که مدعی است «با تفکیک لیبرالیسم تاریخی از لیبرالیسم عقلانی، پذیرش و نهادینه شدن لیبرالیسم عقلانی در پرتو تحولات اجتماعی قابل تبیین است و ایران عصر مشروطه، فاقد چنین زمینه هایی بود» به محک راستی آزمایی گذارده شود.