نام پژوهشگر: اصغر جعفری ولدانی
سجاد بهرامی مقدم حسین دهشیار
پس از از 2003 منابع درونی و برونی قدرت و نفوذ ایران در خاورمیانه رشد یافته است این امر بر درک/پرسیو عربستان سعودی تاثیر گذاشته است لذا عربستان سعودی با اتکا به افزایش منابع درونی و برونیش در صدد موازنه با ایران برآمده است.
اصغر زارعی اصغر جعفری ولدانی
پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام (ره) که به حق عنوان معجزه دوران معاصر را به خود اختصاص داد، در شرایطی محقق گردید که کمتر کسی اعم از اندیشمندان حوزه سیاست و علوم اجتماعی یا تحلیل گران و دیپلماتهای برجسته دنیا تصور چنین تحولی را قابل درک نمی پنداشتند. پدیده ای غیرقابل تصور و غیرقابل پیش بینی و کنترل. انقلابی که ابتناء آن بر احیاء و شکل گیری مجدد گفتمانی قدرتمند و رو به توسعه را در پی داشت و آن گفتمانی دینی و الهی را بنیان نهاد. در شرایطی که نظام سلطه تحت سیطره و گفتمان غالب و هژمون ماتریالیستی شرق و غرب، اجازه بروز و ظهور گفتمان جدیدی را نمی داد و صاحبان قدرت در دو عرصه گفتمانی متعارض و به زعم خود توانسته بودند؛ خدا را از جامعه حذف و انسان را بر سرنوشت خویش حاکم سازند و اندیشه پیشینی جای خود را به تفکر و اندیشه پسینی داده بود و هرگونه تفکر در حوزه اندیشه های مابعدالطبیعی و متافیزیکی و حوزه دین، نوعی ارتجاع و واپسگرایی در عرصه مدرنیته و پست مدرن تلقی می گردید و صحبت از پایان تاریخ و رشد و کمال انسان مدرن در حوزه تمدن و فرهنگ لیبرال و ارزشها و آموزه های آن مطرح بود. انقلاب اسلامی با ابتناء بر تفکر و اندیشه دینی و الهی با هدف نجات انسان از انحراف و التقاط مدرنیته و بازگشت انسان به فطرت الهی خویش نوید دنیای جدیدی را فرا روی ملت ها قرار داد. گفتمان لیبرالیستی غرب با تمام آموزه های خود به عنوان یک نظام معنایی خاص در ادبیات سیاسی جهان غرب از یک روند نظام مند تاریخی و گسترده در شکل گیری تمدن جدید غرب، جایگاه ویژه ی را در سازوکارها و کاربست های اجتماعی سیاسی فرهنگی و امنیتی دنیای مدرن فراهم ساخت. نظام معنایی و گفتمان لیبرالیسم با تمرکز بر دال مرکزی آن مشتمل بر حقوق فردی، آزادی، دمکراسی، نظام سرمایه داری و بازار آزاد، هرگونه تخطی و انحراف از این دال مرکزی را غیرممکن ساخته و با هرگونه تلاش و اقدامی درجهت مقابله با این آموزه های بنیادین و از ناحیه هرجامعه یا ملتی را بر نتافته و با خشن ترین روشها با آن مقابله کرده است. در کنار نظام معنایی مسلط و گفتمان غالب لیبرالیستی غرب، نظام معنایی و نظام مند دیگری به عنوان گفتمان رقیب طی چند دهه اخیر و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، توانست نظام معنایی مستقل و یکپارچه دیگری را در تقابل با گفتمان لیبرالیستی غرب سازماندهی و در یک پهنه جغرافیایی گسترده، بسط و گسترش داده و آن را به یک گفتمان رقیب تبدیل نماید. گفتمانی که عنصری تهاجمی و رو به گسترش را در بطن خود تولید و صدور آن را به حوزه رقیب درپی داشت. گفتمانی که آن نیز از دل نگرش مادی و مبتنی بر آموزه های اومانیستی ولی با تکیه بر برساخته ای بنام کارگر و طبقه کارگر یا پرولتاریا تمرکز داشت. اما برخلاف نظام معنایی لیبرالیستی و دال مرکزی آن، این نظام گفتمانی متمرکز بر حقوق جمعی، اقتصاد دولتی، اشتراکات اجتماعی و آوانگاردی طبقه کارگر و نفی حقوق و آزادیهای لیبرالیستی بود. بنابراین پادگفتمان انقلاب اسلامی در شرایطی محقق و رشد و نمو پیدا می کند که اساساً با توجه به سلطه و سیطره گفتمانهای ضددینی و یا حداقل سکولار شرقی و غربی که برای چندین قرن اخیر، به ویژه گفتمان لیبرال دمکراسی با اقتدار و قوت مادی خود توانسته بود مانع بروز و ظهور تفکر و نظام معنایی مبتنی بر اندیشه دینی شود، اما انقلاب اسلامی ایران، این رابطه را دچار تحول و دگرگونی نمود. چنانچه با آغاز موج چهارم دمکراسی، نظم لیبرالیستی بین المللی را با چالش و بحران جدی مواجه ساخته است. به شکلی که بخش قابل توجهی از آموزه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و به ویژه امنیتی نظم لیبرال دمکراسی غرب در بسیاری از مناطق و علی الخصوص در منطقه استراتژیک خاورمیانه را دگرگون و درحال فروپاشی قرار داده است. بنابراین برساخته جمهوری اسلامی ایران, مولود ساخت و بنیان نظام معنایی خاص خود یعنی پادگفتمان یا گفتمان جدیدی در حوزه نظام دوقطبی و اوج دوران جنگ سرد و جنگ بین گفتمانی غالب نظام بین المللی دهه 70 بود. شکست تمام استراتژیها، مداخلات و اهداف، قدرتهای مهاجم به ویژه امریکا با رهبری گفتمان لیبرالیستی، نتوانست خللی در مسیر پرشتاب انقلاب اسلامی ایجاد کند. در حقیقت امریکا و غرب با هزینه های سنگین مادی و انسانی در منطقه و جهان و با طرحهای پیشگیرانه و پیش دستانه و راهبردهایی چون خاورمیانه بزرگ تر و ... ، نتوانستند مانع رشد و پویایی الگوسازی و شکوفایی ناب انقلاب اسلامی گردیده و هزینه های بسیار سنگین حوادثی چون 11 سپتامبر و مداخله نظامی و حضور مستقیم و گسترده نظامیان غرب و متحدان آنها در منطقه، جنگ نرم و طرحهایی چون دیپلماسی عمومی و ... همگی جزء تحمیل هزینه های بیشتر و افزایش چالش های امنیتی برای آنان در منطقه حاصلی برای آنها نداشته است و نتوانست مشکلات و چالش های روزافزون آنها را متوقف و یا کاهش دهد. بنابراین باید گفت که نظام جمهوری اسلامی ایران بر ساخته ای در بستر خرده گفتمانی برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی است. از این رو جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت (ام القرایی ایران) و سایر دالهای شناور در یک رابطه مفصل بندانه با دال مرکزی و محوری در گفتمان انقلاب اسلامی امام (ره) معنا و مفهوم و نمود پیدا می کند. چنانچه عنصر مدرن جمهوریت در ادبیات سیاسی جهان معاصر در رابطه با عنصر اسلامیت (دال محوری) و محیط (فضا و مکان) ایران به عنوان ام القراء جهان اسلام مفهومی ترکیبی می سازد که خودمحصولی قابل قبول برای تأسیس نظام مدرنیته ایران اسلامی است تا بتواند تبدیل به الگو و مدلی از یک نظام سیاسی موفق برآمده و برساخته از دل گفتمانی قدرتمند و نوظهور بنام گفتمان انقلاب اسلامی برای حرکتی مستمر و نقشه راهی تمدن ساز در رقابت و مواجهه با گفتمان رقیب و رو به زوال، لکن هژمون خواه لیبرال دمکراسی غرب گردد.
ربابه جوادی اصغر جعفری ولدانی
انسان همواره نیازمند به ارتباط و وابستگی می باشد، بدون برقراری پیوند و ارتباط متقابل انسان ها نخواهند توانست نیازهای خود را برطرف سازند. ایجاد و برقراری رابطه، لازمه رفع احتیاج خواهند بود، در همگرایی و پیوستن به یکدیگر است که می توان به سطح توسعه یافتگی و برطرف کردن نیازها و احتیاجات رسید. در این میان از زمانی که انسان توانست، آتش را کشف کند و یا خط را اختراع کند همواره در صدد ایجاد برقراری و ارتباط با همنوع خود بوده است. به مرور زمان، روند برقراری همکاری میان گروههای انسانی، ابعاد گوناگونی را سپری کرده است؛ با گذشت زمان و تکامل فکری انسان، این روند نیز بهتر و بیشتر شده است. همگرایی و واگرایی میان انسان ها همیشه وجود داشته است، بطوریکه یکی بدون دیگری معنی و مفهوم پیدا نمی کند. همگرایی و واگرایی دو رفتار متضاد در روابط دولتها و یا بازیگران سیاسی می باشد. شکل گیری، بقا و یا سقوط فرایند همگرایی و واگرایی تابعی از تلقی دولتها و بازیگران نسبت به منافع ملی و جمعی یا فردی خود است. به عبارتی بازیگری که تن به شرکت در فرایند همگرایی یا واگرایی با سایر بازیگران را می دهد به این می اندیشد که این عمل تا چه اندازه منافع او را تأمین و تهدیدات را از او دور می سازد. بنابراین فلسفه این دو پدیده را درک وجود منفعت برای بازیگران در پرتو شکل گیری آنها تشکیل می دهد. فرایند همگرایی و واگرایی در ارتباط با بازیگران سیاسی و دولتها، از احساس و درک هدف و منفعت مشترک و یا برعکس آن اهداف و منافع متعارض شروع می شود و سپس مراحل بعدی آن ادامه پیدا می کند و نیروهای اصل و یا کاتالیزور به تقویت روند کمک کرده تا فرایند را کامل نمایند. این فرایندها از حیث تجلی فضایی ممکن است در مقیاسهای محلی، منطقه ای و جهانی شکل بگیرند. مرحله پایانی فرایندهای مزبور را یکپارچگی با پیامدهایی چون امنیت، صلح و توسعه، و یا بر عکس تجزیه با پیامدهایی چون تنش، جنگ و توسعه نیافتگی تشکیل می دهد. امروزه برای پیشبرد همگرایی و همکاری میان کشورها در حوزه ها ی مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و دفاعی، چه در سطح منطقه ای و چه در سطح بین المللی، اتحادیه ها یا سازمان هایی بوجود می آید که با برخورداری از ساختارهای رسمی و بر اساس توافق چند جانبه میان دولت ها به صورت فراملی عمل می کنند. بدین ترتیب تلاشهای مشترک و آگاهانه برای تسهیل مراودات میان کشورها و اقدامات جمعی از طریق سازمان های منطقه ای و بین المللی که دارای چارچوب کمابیش دائمی هستند صورت می پذیرد. ازجمله تلاشهایی که در سطح منطقه خلیج فارس به منظور افزایش همگرایی و همکاری شکل گرفته است؛ سازمان شورای همکاری خلیج فارس می باشد که با عضویت کشورهای عربستان سعودی، قطر، بحرین، امارات متحده عربی، کویت، عمان، در مه 1981 همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران با اهداف مختلف سیاسی، دفاعی، امنیتی، اقتصادی و... شکل گرفت. این پژوهش تلاش دارد عوامل توانمند ساز همگرایی و همچنین عوامل واگرایی را بررسی نموده و روند اقدامات شورای همکاری را در جریان همگرایی مد نظر قرار دهد. بنابراین این پژوهش با این سئوال شروع می شود که شورای همکاری خلیج فارس به سمت همگرایی حرکت می کند یا واگرایی؟ فرضیه ای که برای این سئوال مطرح شده است این است که شورای همکاری در بعضی زمینه ها (حوزه ی سیاسی) به سمت همگرایی و درحوزه های اقتصادی و امنیتی _دفاعی بیشتر به سمت واگرایی حرکت می کند و تلاشهای شورا جهت همگرایی در این زمینه ها قرین موفقیت نبوده است.