نام پژوهشگر: حیدر قلیزاده
سونیا صفری حیدر قلیزاده
موسیقی علمی شریف و صنعتی لطیف است که موجب تلطیف ارواح و صحت اجسام می گردد. چه بسا سالـکان طریقت که به سماع زمـزمه، بنـد تـن از پای گسسته و درهـوای وصال به پرواز آمده اند. شاعران نیز با بهره گیری از علوم دقیق موسیقایی، کلیه اصطلاحات موسیقی را در قالب شعر بیان کرده و با صور زیبایی آنها را مزین کرده اند. ایشان با هنرمندی خاصی بین تعابیر موسیقی و صور شعری، از بعضی صناعات ادبی چون؛ استعاره، ایهام، اضافه تشبیهی و ... بهره فراوان برده اند. اوج تصویرگریهای ایشان را در ارتباط با مقامات و آلات موسیقی می توان دریافت. الحان و مقامات و پرده ها با همنشینی در یک بیت، علاوه بر معنای موسیقایی خاص خود- که با گریز زدن از مقامی به مقام دیگر، لحن هر مایه متناسب با حالات روحی عاشق تغییر می یابد- ایهام زیبایی را با بعضی اسامی شهرها ( چون: حجاز، اصفهان، عراق و... ) ایجاد کرده و آنها را راهی برای وصال به معشوق و یا فراق از کوی او معرفی می کنند. گاه نام برخی مقامات، اقلیت خاصی ( چون: عشاق و مخالف) را در ذهن جلوه گر می سازد. هیات ظاهری سازها نیز چون از دریچه تعالیم فکری و عرفانی شعرا نگریسته شود، عاشق جبرگرایی را در ذهن متبلور می سازد که بی اراده و اختیار در دستان نوازنده حضرت حق قرار گرفته و هر لحظه از دم یا زخمه های لطف و قهر او، گلبانگ پرسوز و گداز عشق سر می دهد. حالت عکس آن را این گونه تعبیر کرده اند که گاه می توان با گوش دل آوای معشوق را از دل هر سازی باز شنید و مست نوای او شد، زیرا از نغمه تا خدا یک کوچه راه است.
مرضیه محمودی رحمان مشتاق مهر
بهاءالدین ولدمعروف به سلطان ولد (623-712ه) فرزند بزرگ و پرورده واقعی مولانا, از لحاظ روحی و جسمی شباهت فوق العاده ای به پدر بزرگوار خود داشت,علاوه براین شباهت ذاتی, وی در زندگی ,عرفان و اندیشه نیز خود را به پدر شبیه ساخت.به همین همانند مولانا دیوان اشعاری به تبعیت از کلیات شمس, معارف به سبک فیه ما فیه وسه مثنوی(ابتدانامه,رباب نامه و انتها نامه) به پیروی از مثنوی مولانا سرود.او در مثنویهای خود اکثر موضوعاتی را که جزء دغدغه های آموزشی مولانا بود, دوباره به همان سبک اما به زبانی ساده تر ارائه کرد. محتوای این آثار بسیار به هم نزدیک است.اما زبان و سبک مثنویهای سلطان ولد در مقایسه با سبک سحرانگیز مولانا, بسیار خام و ابتدایی به نظر می رسد. هدف این رساله آن بوده که با استفاده از تشابهات فکری این مثنویها, به تطبیق موضوعات مشترک در اینآثار پرداخته شود. مدخلهای اصلی این رساله عبارت اند از: اولیا,خدا, انسانع دنیاو مرگ.ومهمترین موضوع مشترک بین این مثنویها بحث اولیا و فروع مربوط به آن است. مهمترین فایده این تحقیق آن است که سخنان سلطان ولد در مثنویهای خود با آن زبان ساده, می تواند شرح و تفسیر با ارزشی بر مفاهیم عرفانی مولانا به شمار آمده, مورد استفاده مولوی پژوهان قرار گیرد.
محبوبه عبداللهی اهر حیدر قلیزاده
چیرگی نور اسلام، بر جهان ظلمانی و رواج تعلیمات معارف الهی آن، سبب شد تا مسلمانان متفکّر و طالبان حقیقت و کمال انسانی، با اندیشیدن در باب توحید، معرفت حق و راههای وصول به حقیقت و غایت وجود، و با یاری جستن از قرآن کریم و احادیث، یک مکتب فکری، و علمی به نام عرفان به وجود آورند که بعدها بخش عمده ای از هویّت ملّی ما محسوب گردید. با توجه به اینکه ادبیّات فارسی در زمینه فرهنگ اسلامی تکوین یافته، از این رو عمیقاً با مفاهیم و معانی اسلامی و عرفانی درهم آمیخته است. این آمیزش و پیوند در آغاز شعر فارسی، سطحی و کم رنگ بود ولی با تکامل اندیشه های عرفانی به تدریج عمق و گسترش بیشتری یافت و سبب شکوفایی و غنای ادب فارسی گردید. از آنجا که اشعار عرفانی، بیشترین بهره را از الفاظ و مفاهیم قرآنی و مأثوری برده اند، لذا فهم و درک دقیق معانی آنها مستلزم آشنایی با آیات و احادیث و نحوه استفاده شاعران از آن متون دینی است. به این سبب به گمان نگارنده، استخراج آیات و احادیث و مأثورات عرفانی و آوردن نمونه های شعری مرتبط با آنها، علل و عوامل نفوذ و جاذبیّت شعر عرفانی را افزونتر آشکار خواهد ساخت و نشان خواهد داد که عرفانی بودن آنها صرفاً از طریق کاربرد آن مفاهیم ممکن گردیده است. آغاز جلوه آن تأثّرات در شعر به صورت جدّی از سنایی، شاعر قرن ششم، شروع و در فاصله زمانی تا جامی از طریق اشعار سخنورانی چون نظامی، عطار، مولوی، حافظ به اوج خود رسیده است، از این رو برای کشف رمز و راز مضامین باریک عرفانی در متون ادبی و نشان دادن میزان تأثّر شعرای عارف و متصوّف از لطایف آیات و مأثورات که سبب تابناکی اندیشه های ایشان گشته، از پژوهش در این زمینه بی نیاز نیستیم. این رساله به منظور دستیابی به چنین مقصودی فراهم آمده و در آن، پس از مطالعه مجموعه ها و دیوان های شعری از سنایی تا جامی و بررسی نحوه بهره گیری سرایندگان این آثار از آیات، احادیث و اخبار عرفانی که از قرن ششم تا نهم در شعر فارسی مورد استفاده شاعران قرار گرفته، استخراج و طبقه بندی گردیده است. بررسی ها بیانگر آن است که از همان آغاز نفوذ دین اسلام، ادبیّات فارسی با الفاظ و مضامین عرفانی و اسلامی درآمیخته و به مرور با تکامل اندیشه های عرفانی عمق و گسترش یافته است. رساله حاضر سرانجام در دو فصل تنظیم گردید؛ فصل اوّل به اشعار ملهم از آیات قرآنی اختصاص یافت و در فصل دوّم به آن دسته از اشعاری که از احادیث و مأثورات تأثیر پذیرفته اند، پرداخته شد.
حسین جعفریان حیدر قلیزاده
عموماً اشعار سعدی را عاشقانه می دانند، با بررسی اشعار عارفانه سعدی و انطباق چارچوب اندیشه عرفانی او با اصول و مبانی چهارگانه عرفان از نظرگاه شعر و ادب: 1. الله(توحید، یکتایی، معشوق و محبوب و ...) 2. تجلّی و ظهور معشوق و محبوب 3. حرکت و سلوک(مستی، خرابی، قلندری، رندی، عاشقی و ...) 4. فنا و وصال عاشق در معشوق(بیخویشی، قربت، سوختن در آتش رخسار یار)، می توان گفت که سعدی عارفی موحد است که در سیر و حرکت عرفانی خود با جمعیت خاطر، درک حضور معشوق و معبود(ذکر)، و تمرکز ذاتی در تجلیات و ظهورات جمال و جلال الهی، تغیّر، حرکت و تحول ذاتی می یابد. سعدی با ارتقاء دید و بینش و بهره گرفتن از شعور ذاتی تجلیات به درک کمال و وحدت و جمال و جلال الهی تقرب می یابد. از منظر فکر و اندیشه سعدی جلوه های جمال و جلال الهی واسطه ای هستند برای درک عظمت جمال و جلال معبود و معشوق سرمدی. آتش رخسار جلوه های الوهی موجب تغیّر و حرکت درونی و در نتیجه بیخویشی، قرب، و حیرت، و امحاق صفات بشریت در وجود عارف می شود. با بررسی اشعار سعدی بر مبنای همین اصول و مبانی مدوّن عرفان می توان اندیشه های عرفانی سعدی را استخراج، بررسی و تحلیل کرد و گامی نو در مسیر اثبات شخصیت عرفانی سعدی برداشت. سعدی دارای تفکر «کل نگر» است، کل نگری از ویژگیهای عارفانی است که جزو وجودی خود را با عشق کل پیوند داده اند و از همین رهگذر به تمامی تجلیات الوهی عشق می ورزند. عارف کل نگر همه اجزای عالم را در وحدت و یگانگی می بیند، از رهگذر همین تفکر، توحید عارف توحید محض است، مقیم کوی معشوق و معبود است(اتصال عارفانه دارد)، نظر و بینش سعدی ارتقاء یافته است، و با تمرکز در تجلیات و جلوه های الوهی حرکت و تحوّل ذاتی می یابد، بوسه بر خاک پای معشوق(مقام عبودیت، خاکساری) می زند و سر در پای جانان می اندازد(مقام فنا).
بهزاد عباس زاده حیدر قلیزاده
مرتب? والای عطار در عرفان و شعر و ادب فارسی بر همگان روشن است. بنابراین توجّه به ساختار و تحلیل عرفان مورد نظر او نگاه ویژه و عمیقی می طلبد. یکی از مضامین شعرِ عرفانی او مفهوم «سفر» است. باید گفت تأکید ویژ? عطار بر سفر و حرکت در آثارش اتفاقی و تصادفی نیست. سفر و حرکت را یکی از ارکان عرفان دانسته اند و توجّه عطار به آن در همین راستاست. نَفس به حرکت افتادن در هر چیزی، آن را در معرض تغییر و تحوّلاتی قرار خواهد داد. در این راستا عطار بر این است که سالک از نظر درونی و قلبی به حرکت روی آورد تا در نتیج? آن، تحوّلاتِ حقیقی در جهت کمال در نهاد او پدیدار شود که این همان حقیقت و هدف عرفان و سیر و سلوک است. بنابراین از آنجا که هنوز حق تحلیل و شناخت سفرهای عرفانی در آثار عطار چنان که باید ادا نشده است و هنوز هم مجال نگاه عمیقتری بدان وجود دارد؛ نگارنده را برآن داشت تا از منظری دیگر وارد شناخت و بررسی کهن الگوی سفرهای انفسی در منظومه های عطار شود. تا در نهایت گامی در جهت فهم درست از عرفان عطار برداشته شود.
فرشید علی زاده حیدر قلیزاده
چکیده: شمس مغربی از جمله عارفان نامی در حیط? ادبیات و عرفان است که بیشترین دلیل اشتهارش تفصیل و ترویج مکتب وحدت وجودی ابن عربی است. منحصر دانستن اندیشه های عرفانی عارفی چون شمس مغربی به موضوعی کلی چون وحدت وجود ناشی از درکی عجولانه و گاه سطحی از دیوان اشعار اوست. استخراج اندیشه های عرفانی مغربی مستلزم بررسی دقیق اشعار او در چهارچوب میزان پایبندی او به اصول و مبانی عرفان است. با بررسی اشعار عارفان? مغربی و انطباق چهارچوب اندیش? عرفانی او با اصول و مبانی چهارگان? عرفان یعنی: 1. وجود واجب غیب الغیوب (توحید، وحدت وجود، وحدت شهود، وحدت در کثرت، کثرت در وحدت، شرک و ...) 2. تعیّن و تجلّی ذات غیب الغیوب (مفهوم تجلی، تجلی وجودی و مراتب آن، تجلی شهودی و اقسام آن، اهداف و ویژگیهای تجلی و... ) 3. حرکت و سلوک (مفهوم حرکت و سلوک، مقدمات پیش از حرکت چون نیاز، اشتیاق، معرفت، انواع حرکت چون حرکت کیفی سالک مانند حرکت از ظاهر به باطن و ...، حرکت ذاتی در چرخ? انا لله و انا الیه راجعون) 4. فنا و بقا (بیخویشی، پاکبازی، قربت، حیرت و ... )، می توان گفت که مغربی عارفی موحد است که در سیر و حرکت عرفانی خود با دیدی کل نگر و موحدانه (وحدت وجود)، جمعیت خاطر، درک حضور معشوق و توجه خالص در تجلیات و ظهورات جمال و جلال الهی، تغیّر، حرکت و تحول ذاتی می یابد. مغربی به دلیل ارتقاء دیدش به درک کمال و وحدت و جمال و جلال الهی تقرب یافته و از این طریق صفات دون انسانی خود را به صفات والای معشوق مبدل ساخته است. از منظر فکر و اندیش? شمس مغربی تجلی وجودی و شهودی الهی وسیله ای برای درک عظمت جمال و جلالِ وحدتِ وجود معبود و معشوق سرمدی و آغاز تحول و تغییر درونی سالک برای رسیدن به کمال است. در نتیجه آتش رخسار جلوه های الوهی معشوق را از جان و دل تمنّا می کند تا تغیّر، حرکت درونی، بیخویشی، قرب، حیرت، امحاق صفات بشریت ( فنا) و وصال تام به معشوق (بقا) حاصل شود. مهمترین اندیش? عرفانی مغربی رسیدن به نقط? توحید و خاموشی دل سالک از اغیار است که این مهم با تغیّر و تحول درونی سالک (سیر الی الله)، براساس داشتن درک صحیحی از حقیقت تجلیات جمالی و جلالی الهی مقدور خواهد بود.
فاطمه صیامی رحمان مشتاق مهر
مثنوی، اثری تعلیمی و غزلیّات شمس، اثری غنایی است امّا چون این هر دو اثر، در زمانهایی نزدیک به هم یا همزمان از یک ذهن تراوش کرده اند و زمینه های روحی، فکری و عاطفی مشترکی دارند، طبیعی است که با هم مشترکاتی داشته باشند. زبان و محتوای مثنوی نسبت به غزلیّات ، روشن تر و به فهم خواننده نزدیک تر و به لحاظ جنبه تعلیمی اش، منسجم تر است، از این رو در این تحقیق اساس استخراج موضوعات و مدخلهای اصلی قرار گرفته و غزلیّات به تبع آن مطالعه شده است. این پایان نامه، مشترکات اندیشه و عرفان مولانا را در این دو اثر در بر می گیرد. مدخلهای اصلی عبارتند از: اتّحاد جان اولیا، انسان کامل، پیامبر اکرم، تجلّی، جبر و اختیار، خدا و انسان، دل، دنیا، ریاضت، سماع، طلب، عشق، عقل، فقر، قضا، می عشق، نفس، نیستی. مهمترین موضوع مشترک بین مثنوی و غزلیّات شمس، مقوله عشق و خداشناسی می باشد، عشق در این دو اثر عرفانی همه جا حضور دارد از عشق انسانی گرفته تا عشق الهی و تمامی مسائل و موضوعات با محوریّت خدا طرح شده و نهایتاً به او ختم می شود. در واقع هدف مولانا و مطلوب او در این دو اثر عرفانی چیزی جز وصال به عشق حقیقی و عرفان نبوده است، آنهم نه عرفان نظری بلکه عرفان عملی.