نام پژوهشگر: عبدالرزاق حسامی فر
علی پیری عبدالرزاق حسامی فر
موسسه تحقیقات اجتماعی در دانشگاه فرانکفورت، اصطلاح نظریه ی انتقادی را ابداع کرد که زاییده ی شرایط ویژه ی اجتماعی و فرهنگی آلمان پس از جنگ جهانی اول است. نظریه ی انتقادی را مکتب فرانکفورت نیز نامیده اند، هر چند این دو مفهموم به یک معنی نمی باشد اما رابطه ای که میان این دو وجود دارد عموم و خصوص مطلق است. هدف نظریه پردازان مکتب فرانکفورت، ایجاد تغییرات سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی برای جوامع سرمایه داری دوران خود بود، آنها قصد داشتند با کمک آثارشان و با افشای تضادهای زیربنایی جوامع طبقاتی، تحولات اجتماعی مثبت بیافرینند. نظریه ی انتقادی در مقابل نظریه ی سنتی ایجاد شده است که در واقع نظریه ی انتقادی برخلاف نظریه ی سنتی مجموعه ای از احکام و قضایا نیست، بلکه اساساٌ نوعی نگرش به واقعیت اجتماعی است؛ به عبارتی دیگر نظریه ی انتقادی را نمی توان برخلاف نظریه ی سنتی از متن واقعیت جدا کرد علاوه بر آن در نظریه ی انتقادی نفی جدایی بین نظر و عمل و همچنین نفی جدایی بین واقعیت و ارزش نیز وجود دارد. بطور کلی می توان بیان کرد که نظریه پردازان انتقادی مکتب فرانکفورت در انتقادهایشان بر پوزیتیویست، مارکسیست، فرهنگ و جامعه ی نوین اشتراک دارند. هابرماس با توجه به اینکه تا حدودی از اهداف اولیه ی مکتب فرانکفورت که در سخنرانی ابتدایی هورکهایمر مطرح شده بود دور شد اما بنظر چنین می رسد که وی در بازسازی این نظریه موفق عمل کرده است و دلیل تغییر برخی از اهداف بنظر میرسد که با مقتضیات زمانی همسو است. در آخر رساله چندین نقد هم بر مکتب فرانکفورت آوردیم که بنظر نقدهایی معقول بر این نحله ی فلسفی است.
محمد ساکت نالکیاشری سید محمد حکاک
به طور کلی دیدگاههای مربوط به شناسایی را به شکاکانه، عقل باورانه، و تجربه باورانه تقسیم می کنند و فیلسوفان را به طور سنتی در یکی از این رده ها قرار می دهند و حتی این رده بندی را به خارج از حوزه ی معرفت شناسی نیز تسری می دهند، گویا که فیلسوفان متعلق به هر رده دستور کار مشترکی دارند، اما با ملاحظه ی دقیقتر اندیشه های فلاسفه بهتر می نماید که به منظور تشخیص نگرش هر فیلسوف در زمینه های مختلف شناسایی، عناصر عقل باوری و تجربه باوری را در آن زمینه ها بررسی کنیم.به طور کلی لاک به این معنا که همه ی ماده ی شناخت را حاصل از ادراک حسی و دورن نگری می دانست، تجربه باور است. لاک به این معنا که لازم می دانست همه ی معتقدات را می باید به پیشگاه محکمه ی عقل آورد عقل باور است. هیوم نیز از آنجا که تمام تصورات را روگرفت انطباعات می دانست تجربه باور است؛ وی بدان جهت که درک نسبتهای تصورات را شهودی و عقلی می دانست، عقل باور است؛ اما ازآنجا که تمایل داشت تقریرات عاطفی و انفعالی را جایگزین تصدیقات عقلی گرداند، تجربه باوراست. بخشی از مصطلحات فنی این دو فیلسوف مشترک لفظی است.تصور از نظر لاک امر بی واسطه است، در حالی که تصور و انطباع از نظر هیوم داده ی صرف است.لاک و هیوم هردو، هم ساخت انگارند، هم اتم باورند. اصل روگرفت در فلسفه ی این دو متفکر متفاوت است. لاک نام انگار همانندی بنیاد مفهومی یا واقع باور معتدل / مفهوم باور است، در حالی که هیوم نام انگار همانندی بنیاد الگویی یا الگوباور است. لاک برخلاف هیوم به جدایی پذیری مدرکات معتقد نیست. لاک برخلاف هیوم به جوهر مادی قائل است؛ و بالأخره لاک بر خلاف هیوم هم به علیت معتقداست هم به نظریه ی علی ادراک. هیوم به جوهر مادی قائل نیست در حالی که لاک به جوهر مادی قائل است.
جعفر مذهبی عبدالرزاق حسامی فر
بسیاری از تئوری های علمی هویات غیرقابل مشاهده ای را فرض می کنند که هرگز نمی توان وجودشان را به طور مستقیم اثبات کرد. تنها راه اثبات وجودشان از طریق پیش بینی های موفقی است که از آن تئوری-ها ناشی می شود؛ اما این رویکردی است که تنها رئالیست های علمی آن را قبول دارند و آنتی رئالیست ها نمی پذیرند. به عبارت دیگر، رئالیست ها معتقدند که می توان وجود هویات نظری را از موفقیت یک تئوری در عرصه ی پیش بینی با استفاده از برهان ibe (استنتاج به قصد بهترین تبیین) استنتاج کرد؛ بر عکس رئالیست ها، آنتی رئالیست ها با تکیه بر برهان تعیین ناقص و برهان فرا ـ استقرایی بدبینانه، این رویکرد را رد می کنند. موضوع رئالیسم علمی معمولأ از سه دیدگاه بررسی می شود: متافیزیکی (وجودشناختی)، معرفتی و معناشناختی. دیدگاه متافیزیکی درباره ی وجود مستقل از ذهن هویات نظری بحث می کند. دیدگاه معرفتی به باورهای ما درباره ی پیشرفت های علمی و دیدگاه معناشناختی به چگونگی تفسیر ما درباره ی شرایط صدق گزاره های علمی مربوط است؛ در ضمن این موضوع می تواند مباحث گوناگونی مثل عقلانیت، نسبی گرایی، واقعیت و نمود، تئوری های مربوط به حقیقت، تبیین و غیره را شامل شود. در موضوع رئالیسم علمی مناقشات بی پایان زیادی وجود دارد. به نظر می رسد راه حل کارل پوپر برای حل مشکل استقرا و توجیه گرایی در علم، یعنی همان معرفت حدسی، با تأکید بر عقلانیت انتقادی و رئالیسم متافیزیکی تا حدودی می تواند پایان بخش این مناقشات باشد.
عباس فدایی سید مسعود سیف
چکیده: بحث خوانش، فهم و تفسیرِ صحیح آثار، از دیرباز دغدغه ی بشر اندیشمند بوده است. از این رو هرمنوتیک گرچه به گونه ی امروزین از قرن 17 و 18 به بعد، در تاریخ فلسفه پدیدار گشته است، و لیکن اندیشه های تأویلی، تاریخی به قدمتِ اندیشه ی بشر دارد؛ چرا که تلاش برای فهم هر پیام و نشانه ای می تواند تلاشی هرمنوتیکی قلمداد شود. اما اندیشه ی هرمنوتیکی معاصر به نحو چشم گیری، مدیون انقلاب فکری هایدگر و چرخش هرمنوتیکی او به سبب تغییر نگرش بنیادین در امر فهم و تفسیر و نیز، تربیت شاگردان و پیروان برجسته ای چون گادامر و ریکور است، که هر یک با مساعی خویش طرحی نو در آسمان اندیشه ی تأویلی معاصر در انداخته اند. در رساله ی حاضر، ضمن بررسی تحولات اندیشه های هرمنوتیکی، به بررسی تطبیقی آراء دو تن از نامداران هرمنوتیک پسا هایدگری پرداخته و نشان داده ایم که این دو ضمن اشتراک و توافق در پاره ای از اصول هرمنوتیک فلسفی هایدگر، در برخی وجوه راه خویش را پیموده اند و سَبک خاص خود را دارند. گادامر با قدر دانی و ستایش از هایدگر در بسط مبانی هرمنوتیک وی مصمم بوده و هرمنوتیک فلسفی را قوت بخشیده است. ریکور فیلسوفی است که بحق، آینه ی اندیشه های فلسفی قرن بیستم است. وی با شجاعت و نبوغی بی بدیل، آراء اصیل و نابی مطرح کرده، هرچند به نحوی متواضعانه در پی تأسیس مکتب تازه ای به نام خویش نبوده است. او با بذلِ توجه به اندیشه ی گادامر، در مقام رفع کاستی های هرمنوتیک وی برآمده است، و در مواردی با تألیف برخی از آراء او (گادامر) با نظریات رقیب، توفیقاتی حاصل نموده است. واژگان کلیدی: هرمنوتیک، هرمنوتیک فلسفی، هایدگر، گادامر، ریکور
سید محمد مهدی زاهدی محمد صادق زاهدی
محوری ترین مساله در فلسفه ذهن که یکی از حوزه های زنده و پویا در فلسفه تحلیلی معاصر است، تبیین رابطه ذهن و بدن است، به طوری که غالب نظریه های مربوط به ماهیت ذهن تحت تأثیر این مسأله شکل گرفته اند. این پایان نامه، به معرفی و تبیین نظریه های اینهمانی ذهن و بدن در فلسف? ذهن معاصر و نقد آنها با تکیه بر آراء ملا صدرا پرداخته است. نظریه های اینهمانی ذهن و بدن به دو دست? نظریه های اینهمانی نوعی و نظریه های اینهمانی مصداقی تقسیم می شوند. اینهمانی نوعی انواع حالات ذهنی و حالات فیزیکی را یکی می داند. در این دسته از نظریه های اینهمانی، با حذف متافیزیکی حالات ذهنی، بیش از آن که به تبیین رابطه ذهن و بدن پرداخته شود صورت مسأله تغییر می کند. اما در نظریه های اینهمانی مصداقی تبیین رابطه ذهن و بدن با تمایز دو مرتبه وجودی فرازین و فرودین برای حالات ذهنی و حالات فیزیکی صورت می پذیرد. این نظریه ها اگرچه در بنیاد ماتریالیستی است، چراکه مرتبه فرازین را کاملا بر مرتبه فرودین و مادی استوار می کند با این حال مانند نظریه های دست? نخست به حذف هستی شناختی حالت های ذهنی منتهی نمی شود. از دیدگاه صدرا، رابطه ذهن و بدن نمی تواند رابطه عرض و موضوع قلمداد شود در حالی که در تمام روایت های نظریه اینهمانی، ذهن به عنوان یک عرض برای بدن تلقی می شود. عرض بودن حالات ذهنی مطلبی نیست که مقبول دیدگاه صدرایی واقع شود.
زهرا رجبی محمد حسن حیدری
چکیده سپهرهای هستی یکی از کلیدی ترین اندیشه های کرکه گور است که تا حدی موجب منحصر به فرد بودن اندیشه ی او گردیده است. دغدغه اصلی کرکه گور انسان و احوالات وجودی او است. وی قائل به سه سپهر استحسانی، اخلاق و ایمان است که آنها را سپهرهای هستی نامیده است. منظور از سپهرهای هستی، طریقه های مختلف زندگی است که هر یک از آنها از لحاظ غایت و مقصد با یکدیگر تفاوت دارند. نخستین سپهر، سپهر استحسانی است که فرد فقط برای ارضای تمناهای شخصی اش زندگی می-کند و به دنبال خوش گذرانی و رضایتمندی امیال خود است. سپهر دوم، سپهر اخلاقی است که فرد به فکر انجام دادن تکلیف بر مبنای کلی است. سپهر سوم، سپهر ایمان است که منشاء ارتباط مطلق با خداوند است. ایمان مورد نظر کرکه گور نه تنها فراتر از عقل است، بلکه در برابر عقل قرار می گیرد. ایمانی که باید به نحو انفسی به دست آید، نه به طریق آفاقی. ایمان دلبستگی شورمندانه و بی حد و حصر به خداوند است. از نظر وی سعادت و غایت ابدی در سپهر ایمان به وقوع می پیوندد. به اعتقاد وی گذر از یک سپهر به سپهر دیگر با جهش امکان پذیر است. واژگان کلیدی: سپهر استحسانی، طنز، سپهر اخلاقی، شوخ طبعی، سپهر ایمان.
خدیجه قربانی سی سخت علی فتح طاهری
چکیده در دیدگاه افلاطون تعلیموتربیت به عنوان فرآیندی انسانی در برگیرنده ی تمامی ابعاد وجودی انسان اعم از؛ مادی، معنوی، فردی و اجتماعی است، که قبل از تولد فرد آغاز می شود و تا پایان عمر ادامه مییابد. وی با چنین نگرشی، تعلیموتربیت آگاهانه انسان را، مهمترین هدف فلسفه ورزی خویش در بزرگترین اثرش(یعنی رساله ی جمهوری )قرار می دهد. اندیشه تربیتی افلاطون مبتنی بر برخی ریشه های تاریخی است که زمینه ی ظهور و بروز آن را فراهم نموده است. اثر حاضر ضمن بررسی اجمالی ریشه های تاریخی تعلیموتربیت افلاطون، مبانی فلسفی این اندیشه را در چارچوب نگاه افلاطون به مباحثی همچون: اخلاق، فضیلت، معرفت، عدالت و...مورد توجه قرار می دهد و به بررسی نظام تربیتی رساله ی جمهوری می-پردازد. جامع نگری و ایدهآلگرایی تربیتی افلاطون اگرچه زمینه را برای ظهور اندیشه های متفکران پس از وی فراهم کرده است ولی بدلیل نفوذ و سیطره ی برخی از شرایط زمانی و قومی بر تفکر افلاطون در معرض نقدهای جدی قرار دارد. با صرف نظر از دستورات تربیتیایکه متأثر از شرایط زمانی و آداب و رسوم قومی است، ارزش رساله جمهوری به عنوان یک اثر تربیتیِ مهم همچنان قابل توجه است. واژگان کلیدی: تعلیم وتربیت، اخلاق ،معرفت،نفس،عدالت،زمامداران،نگهبانان،حکومت،دیالکتیک.
حسنیه گوهری پور سید محمد حکاک
یکی از مسائل مهمی که از ادوار گذشته مورد بحث قرارگرفته مسئله شناخت است و شاید نخستین عاملی که سبب شد توجه شایانی به این موضوع شود کشف خطاهای حسی و ناتوانی حواس برای شناخت واقعیتهای خارجی بوده است. پروتاگوراس می گفت" انسان مقیاس همه چیزهاست" (کاپلستون، 1375، 106 ) و گرگیاس مدعی بود هیچ چیز وجود ندارد و اگر چیزی وجود داشته باشد هیچ کس نمی تواند آنرا بشناسد و اگر بتواند بشناسد این شناخت را نمی تواند به دیگران منتقل کند(همان). بعدها سوفسطائیان معتقد شدند که در همه امور باید شک و تردید داشت و دنبال یقین نبود. سقراط برعکس معتقد بود شناخت قطعی و یقینی، وجود دارد و آدمی باید همواره در پی شناخت و دانستن باشد. او خود را دوستدار دانائی نامید. افلاطون و دنبال او ارسطو، که متاثر از آموزه های سقراطی بودند، دو جریان بزرگ فکری را در این باب رقم زدند که چندین قرن سردمدار آن بودند. مسئله ی به یقین رسیدن در شناخت و ادراکات همواره مطرح بوده است. این مسئله در دوره جدید با فلسفه دکارت در باب یقین شکل متفاوتی یافت. دکارت محور کل فلسفه خود را بر کوجیتو نهاد و از فلسفه دکارت به بعد نگاهِ به انسان دگرگون شد. دکارت مهمترین جریان عقل گرایی بعد از قرون وسطی و در دوره ی روشنگری را رقم زد و لاک منقح ترین صورت تجربه گرایی جدید را تحریر کرد. نظرات لاک آنچنان نفوذی یافت که نه تنها در انگلیس بلکه اروپا را هم دربرگرفت. هر دو جریان مسائل مختلفی را از منظر خود مطرح و سعی کردند به نحوی مشکلات مطرح شده در مسئله ی شناخت را حل کنند. آرراء تجربه گرایان فراز و نشیب های مختلفی را پشت سر نهاد و تقریرهای گوناگونی پیدا کرد. پراگماتیسم از مکاتبی است که تجربه یکی از مهم ترین بنیادهای فکری آن به شمار می رود. همه ی پراگماتیست ها از پیرس گرفته تا دیوئی و حتی روایت های متأخر آن از قبیل کواین و دیویدسن و حتی ریچارد رورتی جایگاه مهمی را برای تجربه در شناخت قائل هستند. بنیانگذار مکتب پراگماتیسم را پیرس می دانند و راسل در تاریخ فلسفه اش بانیان و طراحان این نظریه را پیرس، جیمز و دیوئی می داند. تاثیر دیوئی در فلسفه، علووم تربیتی، زیبائی شناسی و سیاست بسیار مهم بود. او موسس تعلیم و تربیت جدید امریکا است و نظریه ی او در باب" تجربه و شناخت"با افق متفاوتش دریچه ای می گشاید که محل توجه است. در این نوشتار آراء لاک و دیوئی را در مسئله ی شناخت بررسی می کنیم.
غیدان الاماره مقصود محمدی
این پایان نامه به ارزیابی تئوری های پیدایی شیعه می پردازد و شکل گیری شیعه از همان ابتدای بعثت پیامبر اکرم و آغاز اسلام را اثبات کرده و برخی دیدگاه های انحرافی درباره پیدایی تشیع و نسبت دادن آن به شخصی مجهول الهویه به نام عبدالله بن سبأ و نیز غرض ورزی های مخالفان شیعه را بررسی می کند. نویسنده ضمن تحلیل اعتقادات شیعه در مسأله امامت و خصایص شیعه و دیدگاه شیعیان به پیامبر اسلام? و امام علی(ع) و جانشینی آن حضرت به عنوان خلیفه بلافصل، در صدد اثبات این مسأله بر می آید که: شیعه همزاد اسلام است؛ از زمان خود پیامبر شکل گرفته و مصنوع دست هیچ شخص یا شخصیتی نیست. نوشتار حاضر در سه باب تنظیم شده است. باب اوّل به کلّیات مفهوم شیعه از لِحاظ لغت و اصطلاح، تاریخچه، شکل گیری و عوامل تشکیل دهنده تشیع اختصاص دارد. در باب دوم نظریات مختلف درباره تاریخ شکل گیری شیعه به ویژه پس از رحلت پیامبر اکرم? و جریان سقیفه می شود. نویسنده با استناد به آیات و روایات متعدّدی شیعه را همان یاران، محبّان و پیروان علی بن ابی طالب معرّفی کرده و فضایل شیعیان و جایگاه ویژه آنان را نزد خداوند متعال بر می شمارد. در باب سوم شبهه هایی درباره موسّس شیعه و خرافاتی در زمینه این که بنیان گذار آن عبدالله بن سبأ است، ارائه شده و پاسخ آن ها با استناد به آیات، روایات و ادلّه معتبر تاریخی مطرح گردیده است. نویسنده تناقض در احادیث ساختگی تاریخی در زمینه شخصیت عبدالله بن سبأ را بررسیده و آرای برخی مستشرقان را در این زمینه نَقل و نقد می کند. شبهه های نسبت دادن تشیع به فارس و اهل ایران و این که: تشیع تلفیقی از ادیان پیشین است، و پاسخ این دو شبهه نیز از دیگر مطالب این نوشتار محسوب می شود.
جواد آیار مجید ملایوسفی
از نیمه دوم قرن دوم میلادی، تقریری از مسیحیت اشاعه یافت که به قرائت پولسی معروف است و از همان زمان تاکنون بر جهان مسیحی، غالب و حکمفرماست. پولس، یهودی متعصبی از قبیله بنیامین است که پس از تعقیب و شکنجه بسیاری از مسیحیان بر اثر مکاشفه ای اثبات ناپذیر به جرگه ی مسیحیان پیوسته و به زعم خود، تمام عمرش را وقف ابلاغ و اشاعه دین مسیح می کند.به زعم پولس، مسیحی کسی است که به تجسد خداوند در قالب انسان و قربانی شدن او بخاطر بخشش گناهان بشر و مرگ او و زنده شدن و رجعتش به آسمان، ایمان داشته باشد و اقرار کند که آدمی بواسطه گناه ذاتی اش که بواسطه حضرت آدم در نوع بشر نهاده و نهادینه شده، نه از طریق اعمال نیک که تنها بواسطه فیض یا ایمان به نجات خداوند، رهنمون به سعادت و بخشش و رستگاری خواهد شد و سر آخر مسیحی کسی است که به کلیسا در مقام نماینده مسیح بر زمین و نجات از طریق تبعیت از آن و اذعان به حقانیتش ایمان داشته باشد. قرائت پولس با توجه به پیش زمینه های معرفتی و غیرمعرفتی اش اعم از تعصبات دینی، یونانی مآبی و زبان یونانی و نیز شرایط حاکم بر اجتماع و محیط دوران و تعارضات وی با یهودی- مسیحیان، مبتنی بر الوهیت حضرت عیسی (ع) و کلیساست. متابعت یا مشابهت برخی از بخشهای کتاب مقدس عهد جدید با قرائت پولس که در نامه هایش به دیگر مسیحیان نمایان است مودی به تعارضات موضوعی، مفهومی با اناجیل همدید و تعارض در نگرش و سلوک اخلاقی برآمده از اناجیل همدید با حیات عیسی (ع) است. قرائت پولسی پیامدهایی دارد که برآمده از انسان خدا پنداری یا الوهیت عیسی (ع) است که ضمن تنزل شان ربوبی از منظر قدرت و علم، خداوند را به عاملی خارج از نظام خلقت و دستگاه آفرینش بدل می کند.
امیر رسولی عبدالرزاق حسامی فر
چالمرز از دو منظر قصد تببیین مسأله ی آگاهی را دارد، اولین جنبه ی پژوهش وی بر مبنای اصول علم امروزین، مانند علومی چون روان شناسی، عصب شناسی و فیزیک است، که هر یک به زعم خود به بررسی آگاهی و تقلیل این مسأله در حوزه های علمی خود می پردازند، وی با بررسی دقیق منظرهای گوناگون این علوم در مورد آگاهی، سعی دارد ما را مجاب کند که این علوم تنها راهکارهایی را برای فهم و درک کارکرد مغز ارائه می دهند و تنها می توانند به قدری ناچیز یاری دهنده ی ما برای فهم جنبه های فیزیولوژیک رفتارهایمان باشند. جنبه ی دیگر پژوهش وی خصایص پدیداری ذهن است که از طریق تجارب بروز پیدا کرده و از طریق اطلاعات بازتاب پیدا می کند، از نظر چالمرز تاریخ پیشرفت آگاهی در قرن اخیر از جنبه ی دوم غافل بوده و همین امر سبب شده است که ما زمینه ی اطلاعاتی فوق العاده ناچیزی برای شروع پژوهش در مورد خصلت پدیداری ذهن داشته باشیم؛ از نظر وی وظیفه ی خطیر متفکران این حوزه این است که به جای توسل به زمینه های علمی آگاهی، به روش شناسی صحیحی در مورد خصلت پدیداری تجارب مان بپردازند تا زمینه ی مناسبی را برای تحلیل مسائل مربوط به آگاهی پیدا کنند. از این روی، وی با رویکردی غیرتقلیل گرایانه در مورد آگاهی، تمام سعی و تلاش خود را معطوف به دو امر می کند: 1- بررسی و تحلیل دقیق نگرش های تقلیل گرایانه، به گونه ای سلبی. 2- روش شناسی اصولی درباره ی آگاهی و خصایص پدیداری تجربیات مان به گونه ای ایجابی. بدین طریق وی قصد دارد ما را به نظریه ای بنیادین در باب آگاهی نزدیک کند.
احمدعلی تحریری ماسوله عبدالرزاق حسامی فر
جریان فلسفه به طور اعم و فلسفه تحلیلی به طور اخص مبتنی بر دو گونه ی معرفت استدلالی و معرفت شهودی بوده و در این میان نظامهای منطقی به عنوان ابزار معرفت استدلالی در کنار درک بی واسطه ی حقایق بنیادی از اهمیت ویژه ای در این حوزه برخوردار بوده است. از سویی رویکردهای گوناگون فلاسفه ی غربی در قبال مسأله ی معرفت و چگونگی دستیابی به آن موجب شده همواره معرفت استدلالی در رأس اندیشه های فلسفی قرار گرفته و سایه ی خود را بر معرفت شهودی بگستراند. در این میان سول کریپکی به عنوان یکی از فیلسوفانِ مطرح در حوزه ی تحلیلی با اهمیت قائل شدن برای معرفت شهودی ، آنرا به عنوان زیربنای تفکرِ فلسفی خویش قرار می دهد. وی با طرح نظامهای اول و دوم در منطق موجهات و ارائه پازل ها و پارادوکسهای خاص در حوزه ی معناشناسی بر آن است تا تفکر فلسفی را از چارچوب جزمیِ پنهانِ برآمده از پارادایمهای گوناگون معرفتی در طول تاریخ فلسفه که فلسفه تحلیلی نیز از آن مستثنی نیست برهاند و رویکردی نو را در خصوص برخورد با مسأله ی معنا مطرح نماید. بر این اساس است که وی شهود و معرفت شهودی را به عنوان خط مبنای آراء و تفکرات خویش قرار داده و همواره سعی دارد تا نتایج حاصله از استدلالات خود را تا حد ممکن بر این گونه ی معرفتی منطبق نموده تا کمترین انحراف را از آن داشته باشد.
فرامرز فلاح عبدالرزاق حسامی فر
پوزیتیویسم منطقی یکی از مشهورترین مکاتب فلسفه معاصر است که به واسطه تاثیر تفکر تجربه گرا برآن، می-توان آن را ثمره تفکر تجربی تلقی کرد که در آن اصل اثبات پذیری و بعدا تاییدپذیری چونان ملاک علم از غیرعلم و در عین حال تمایز میان بامعنا و بی معنا پذیرفته شده است. پوزیتیویست های منطقی با اصلاح نظریه کانت در باب قضایا معتقد شدند به اینکه قضایا بر دو قسم است: قضایای تحلیلی که شامل منطق و ریاضی و گزاره های بدیهی می شود و قضایای تالیفی که قضایای تجربی را در برمی گیرد. اما آنچه خارج از این دو باشد بی معناست. آنها بر این اساس گزاره های متافیزیکی،گزاره های دینی و گزاره های اخلاق را بی معنی دانستند. این معیار پوزیتیویست ها بعدها با انتقاداتی همچون انتقادات پوپر مواجه شد که ابطال پذیری را جایگزین تاییدپذیری کرد. منتقدان دیگر همچون کواین،کاستی های دیگری را در اندیشه آنها نشان دادند.در این پژوهش به تحلیل آراء پوزیتیویست های منطقی و نقدهایی که علیه ایشان وارد شده است می پردازیم.
مریم تقوائی مجید ملایوسفی
نظریه شکاف میان معرفت و فعل اخلاقی یکی از مهم ترین مباحثی است که از گذشته تا به امروز مورد توجه اندیشمندان و فیلسوفان واقع شده است و تاثیر بسزایی در امر تعلیم و تربیت دارد. این بحث در آثار ابن سینا نیز مطرح شده است. ابن سینا فیلسوفی مسلمان است و دیدگاه مختص به خود را دارد. بنابراین تبیین این مساله از دیدگاه او در دو بعد عقلی و نقلی قابل بررسی است
رضا زیباپور علی فتح طاهری
چکیده ندارد.
محمدطاهر فریدونی عبدالرزاق حسامی فر
چکیده ندارد.