نام پژوهشگر: سیدمحمدعلی حجتی
محمد زمان زمانی جمشیدی فرشته نباتی
در برابر مساله کثرت منطق ها دو دیدگاه کلی وجود دارد:1-وحدتگرایی2-کثرتگرایی.بیشتر منطقدانان وحدتگرایند.جدیدترین نظریه در این باره از نوعی کثرتگرایی دفاع می کند که مبتنی بر تز تعمیم یافته تارسکی است.از این دیدگاه نظریه درست منطقی نظریه ای است که بتواند با این تز هماهنگ باشد.بر این اساس دست کم سه نظریه درست منطقی می توان تشخیص داد:منطق کلاسیک و ربط و شهودی.اگر تصدیق منطق به معنای ضعیف در نظر گرفته شود می توان چندین منطق را به معنای ضعیف پذیرفت ولی اگر به معنای قوی در نظر گرفته شود آنگاه در کنار تصدیق تنها یک منطقبه نحو قوی می توان منطق های دیگری را به نحو ضعیف نیز پذیرفت.
سید محمد مرتضوی لطف الله نبوی
سیستم استنتاج طبیعی روشی است که با استفاده از تعدادی قاعده و فرض، و بدون استفاده از هیچ اصل موضوعی، استدلال ها و قضایای منطق را ثابت می کند. و از آنجا که این روش به زبان طبیعی و طبیعت ذهن انسان نزدیک است آن را روش استنتاج طبیعی می نامند. این سیستم که تقریرهای مختلف و متعددی دارد به خاطر مشکلاتی که سیستم های اصل موضوعی(که در اوخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط فرگه و راسل وایتهد ابداع شده بود) در امر آموزش و یادگیری داشتند، توسط یاکوفسکی و گنتزن طراحی شد. یاکوفسکی و گنتزن در سال 1934 به طور همزمان و مستقل از یکدیگر مقالاتی را منتشر کردند که در آن به تبیین این روش پرداخته بودند. یاکوفسکی دو روش، یکی گرافیکی و دیگری دفترداری را ابداع کرد، و گنتزن نیز یک روش را ارایه داد که استدلال ها و قضایای منطق را در یک ساختار درختی اثبات می کرد. این روش بعدها مخصوصاً در دهه های پنجاه و شصت میلادی توسط منطقدانانی نظیر کواین، کپی، فیچ، مونتاگیو، سوپیس، میتس، لمون و دیگران که از این روش برای متن های آموزشی استفاده کرده بودند توسعه و تکمیل گردید و هر کدام تقریری از این سیستم ارایه دادند. در این تحقیق علاوه بر ارایه تقریرهای مزبور به مقایسه و بررسی آنها پرداخته می شود، و همچنین تقریرها از نظر نماد گذاری ها و تعداد قواعد استنتاجی و همچنین مزایا و معایب هر کدام بررسی می شود. در اینجا همچنین ضمن بیان اشتراکات و تفاوت های تقریرها با یکدیگر از لحاظ معنایی نیز قواعد معرفی و حذف سور در آنها بررسی می شود. از طرفی نتیجه می گیرد، روش گرافیکی یاکوفسکی که توسط کپی تکمیل و ادامه پیدا کرد، در بین منطقدانان مورد اقبال بیشتری واقع شده است.
سلمان پناهی سیدمحمدعلی حجتی
چکیده با پیشرفت منطق از اواخر قرن نوزدهم میلادی ،کاربرد های متفاوتی برای آن پیدا شده و می شود . یکی از این کار برد ها که از دیر باز نیز مد نظر بوده ،کاربرد منطق در فلسفه است .بر خلاف نظری که در ابتدای قرق بیستم در مورد منطق وجود داشت ،مبنی بر اینکه منطق به مجادله های فلسفی پایان می دهد ، منطق صرفا به دقت مباحث فلسفی افزوده است و تبدیل به ابزاری شده تا ادعا های فلسفی دقیقتر بیان شوند و نتیجه های مترتب بر آنها بهتر بررسی شوند. تحقیق حاضر سعی در توضیح یکی از این کاربرد ها دارد .فیلسوف و ریاضیدان معروف امریکایی هیلاری پاتنم برای نقد یک دیدگاه در حوزه متافیزیک که آن را رئالیسم متافیزیکی می نامد ،از مفهوم های بنیادین نظریه مدل کمک می گیرد .نظریه مدل بخشی از منطق و منطق ریاضی است که به بررسی روابط میان یک زبان و تعبیر های آن می پردازد . پاتنم سه باور به کسانی که رئالیست متافیزیکی می نامد نسبت می دهد :نخست اینکه جهان از اشیاء کاملا غیر وابسته به ذهن انسان تشکیل شده ،دوم اینکه صدق عبارت است از نوعی مطابقت میان کلمه های زبان و جهان خارج از آن و مفهومی مطلق و غیر وابسته به نظریه دارد و سوم اینکه در نهایت تنها یک نظریه درست در مورد چگونگی بودن عالم وجود دارد .از نظر پاتنم این سه باور مستلزم قابلیت تثبیت مصداق کلمه های زبان(اسامی و محمول ها) هستند اما بنا به قضیه های بنیادین نظریه مدل مثل قضیه لوونهایم –اسکولم ،اساسا سیستم سمانتیکی ما قادر به تثبیت مصداق کلمه های زبان نیست (مگر با پیش فرض گرفتن یک مدل بخصوص که از نظر پاتنم این کار مصادره به مطلوب است) .
مازیار چیت ساز سیدمحمدعلی حجتی
در این رساله، بررسی نظریه ی تصوری معنا و ترکیب آن با مفاهیم پدیدارشناختی انجام گرفته است. هدف ایجاد یک نظریه ی معنای تصوری-پدیدارشناختی بوده است که اساس نظریه ی تصوری را داشته و با استفاده از روش ها و مفاهیم پدیدارشناختی تکمیل شده باشد. به این منظور ابتدا نظریه ی تصوری معنا که مدافع اصلی آن لاک محسوب می شود، بررسی و تحلیل گردیده است. معنا/دلالت شناسی این نظریه بررسی شده و اشکال های وارد شده به آن توضیح داده شده است. پس از آن پدیدارشناسی هوسرل، مفاهیم اصلی فلسفه ی او و معنا/دلالت شناسی نظریه ی معنای او تشریح شده است. همچنین اشکال های وارد شده به این نظریه ی معنا نیز بررسی گردیده است. سپس تشابه ها و تفاوت های این دو نظریه تشریح شده و توضیح داده شده که معنا/دلالت شناسی این نظریه ها با هم ناسازگار نیست. آنگاه با استفاده از زبان مدل سازی یکپارچه، معنا/دلالت شناسی یک نظریه ی تصوری-پدیدارشناختی ارائه شده است. گفته خواهد شد که این نظریه ی ترکیبی، در عین حالی که اساس هر دو نظریه را حفظ کرده است، می تواند به اشکال های آنها پاسخ دهد.
محمد صالح زارع پور محمد سعیدی مهر
راه حلی که فیلسوف یسوعی اسپانیای در قرن شانزدهم میلادی برای مسئله ی ناسازگاری علم پیشین الهی و اختیار انسان (جبرگرایی الهیاتی) ارائه کرده بود، در فلسفه ی دین معاصر احیا شده و به طور وسیعی مورد توجه فیبسوفان دین قرار گرفته است. این راه حل احیا شده که به مولینیسم شهرت یافته است از نظریه ای موسوم به نظریه ی علم میانی خداوند استفاده می کند تا با ارائه ی مدل ممکنی نشان دهد که مختار بودن انسان ها و علم پیشین داشتن خداوند به اعمال مختارانه ی آ ن ها تعارضی با یکدیگر ندارند؛ و می توان شرایطی را متصور شد که در آن شرایط هم انسان ها مختار باشند و هم خداوند از پیش به آن چه آن ها در موقعیت های مختلف انجام خواهند داد، علم داشته باشد. در این پایان نامه ابتدا پاسخ های مختلفی که تا کنون به جبرگرایی الهیاتی داده شده است را بررسی می کنیم. سپس با تبیین پیش فرض های اساسی مولینیسم راه حل این نظریه برای مسئله ی ناسازگاری علم پیشین الهی و اختیار انسان را مورد بررسی قرار می دهیم و ربط و نسبت آن با سایر پاسخ های داده شده به این مسئله را می سنجیم. در این بخش به وجوه شباهت و اختلاف پاسخ مولینیسم با سایر پاسخ ها اشاره می کنیم و در نهایت با بررسی انتقادات وارد بر مولینیسم میزان ضعف و قوت پاسخ مولینیسم به مسئله ی مذکور را ارزیابی می کنیم. نتیجه گیری نهایی این پایان نامه این است که یا اساساً گزاره های مربوط به اعمال اختیاری انسان در آینده (ممکنات استقبالی مربوط به اعمال اختیاری انسان) ارزش صدق ندارند و یا اگر دارند مولینیسم می تواند با ارائه ی مدلی نشان دهد که علم پیشین خداوند به این گزاره ها با مختار بودن انسان در تعارض نیست. به بیان دیگر پاسخ نهایی ما به مسئله ی ناسازگاری علم پیشین الهی و اختیار انسان منفصله ی "یا خداگرایی گشوده یا مولینیسم" است.
علی بیگدلی لطف الله نبوی
چکیده یکی از اصول مهمی که در اثبات برخی از قضایای اساسی منطق جدید وبسیاری از قضایای ریاضیات از آن بهره می گیرند اصل استقرای ریاضی است. حال سوال این است که آیا این اصل بدیهی است؟علی الظاهر شهود های عرفی، بداهت آن را تایید نمی کنند. لذا وضوح برهان قضایای مبتنی بر اصل فوق نیز مورد تردید و توجیه برهان چنین قضایا یی ، مشروط به اذعان بر درستی اصل استقرا ی ریاضی خواهد بود.ما گمان می کنیم اصل فوق با تکیه بر اصول اعداد حقیقی در ریاضیات قابل اثبات می باشد.ودیگراین که به طور کلی دونوع استدلال در اندیشه ی بشری دیده می شود: قیاسی و استقرایی. در نوع اول تکیه براین است نفی نتیجه دراستدلال به تناقض منجر می شود ولی در نوع دوم بین مقدمات ونتیجه ی استدلال ضرورتی نیست.واین مهمترین رخنه دلیل استقرایی است. لذا نتیجه به جای اثبات ،با روی کرد های مختلف تأیید می گردد. یکی ازاین رویکرد ها،حساب احتمالات می باشد ، این رویکرد از آنجا ناشی می شود که عقل عملی انسان در رفتار روزانه خوداغلب نسبت به احتمالات قوی وضعیف واکنش نشان ونسبت به آنها ترتیب اثر می دهد. مواجهه حساب احتمالات با مسئله ی استقرا نیز بر اصول و قوانین خاصی استوار است ما چگونگی رسیدن به این قوانین را به زبان ساده تقریر می کنیم.
سمیرا فرزین رضا اکبریان
اعتقاد به وجود خدا به عنوان اساس هر نوع باور دینی، همواره در معرض حملات نظری از سوی مخالفین بوده که به نوبه خود پاسخ های دین داران را نیز به همراه داشته است. یکی از این موارد، چالش قرینه گرایی است که طبق آن فقط گزاره هایی پذیرفتنی، مجاز یا موجه است که شاهد، دلیل، یا قرینه عقلانی داشته باشد. اما مدعای خداناباور این است که باور به وجود خدا شاهد یا دلیل عقلانی ندارد. نتیجه این دو گزاره در کنار هم، عدم جواز یا توجیه باور دینی است. در پایان نامه حاضر، نظرات دو متأله شاخص شرق و غرب در قرن گذشته یعنی علامه سید محمد حسین طباطبایی و آلوین پلانتینگا در مواجهه با چالش فوق بررسی و مقایسه شده است. بر این اساس، پلانتینگا پس از ارزیابی براهین مشهور تاریخ فلسفه غرب بر اثبات وجود خدا، یعنی برهان های جهان شناختی، وجود شناختی (آنسلم) و غایت شناختی (نظم)، هیچ کدام را منتج به مقصود و تمام نمی داند. البته به طریق اولی، استدلال های مخالفین را بر اثبات عدم وجود خدا نیز نمی پذیرد. در مقابل، او که به سنت معرفت شناسی اصلاح شده تعلق دارد، با نقد بنیادی نظریه مبناگروی سنتی در توجیه، گزاره کبرای قیاس قرینه گرا را به چالش می کشد: این که « فقط گزاره هایی موجه است که قرینه عقلانی داشته باشد» خود به کدام دلیل متکی است؟ وی و هم فکرانش با رد انحصار باور های پایه در بدیهیات اولی و گزاره های بطلان ناپذیر، گزاره «خدا وجود دارد» را نیز برای یک دین دار یک گزاره واقعا پایه معرفی می کنند. از سوی دیگر با بررسی نظریات علامه طباطبایی در این گزارش نشان داده شده است که وی آوردن برهان بر اثبات وجود واجب یا هستی مطلق را نه تنها ممکن می داند بلکه در آثار خود نیز به آن اقدام کرده است که مشهورترین آن، تقریر ایشان از برهان صدیقین است. این، به معنی رد ادعای صغرای قیاس قرینه گراست. با این حال، نظرات علامه طباطبایی از جنبه معرفت شناسی قضیه نیز جالب توجه است. با این که وی هم چون سایر فلاسفه مسلمان، به مکتب مبناگروی سنتی در توجیه وفادار است، اما همه مقدمات برهان (باورهای پایه) را در اصل عدم اجتماع نقیضین خلاصه می کند. بر این اساس، خود این اصل اولی به نحوی به پذیرش واقعیت به معنای مطلق آن که در این دیدگاه با وجود مطلق یا واجب یکی است، محتاج است. چرا که ابتدا باید واقعیت را درک کرد تا پس از آن عدم واقعیت را فهمید و در مرحله بعد نتیجه گرفت که واقعیت با لاواقعیت جمع نخواهد شد.
شهرام شهریاری سیدمحمدعلی حجتی
این پایان نامه پنج فصل دارد. فصل نخست به بیان مقدمات و کلیات طرح تحقیق اختصاص دارد. در فصل دوم به صدق منطقی و ویژگی های آن و تلقی های متفاوتی که از آن شده است می پردازیم. نخست، برخی تعریف هایی که از صدق منطقی شده است ذکر و به اختلافشان اشاره خواهیم کرد. سپس ویژگی هایی را که عموماً درباره? صدق های منطقی پذیرفته شده است توضیح می دهیم. آنگاه دو تلقی نحوی و دلالت شناختی به صدق و استنتاج منطقی را معرفی و از نحوه? تبیین ضرورت در این دو رویکرد بحث می کنیم. سومین فصل به ضرورت و معانی مختلف آن و تفسیرهای متفاوتی که از آن شده، نیز به اینکه صدق های منطقی به چه معنا ضروری هستند می پردازد. نخست به انواع تقسیم بندی ها از مفهوم ضرورت و تلقی های مختلف و گاه معارضی که منطق دانان و فلاسفه از این مفهوم داشته اند اشاره خواهد شد. سپس منطق موجهات ــ که عهده دار بحث از ضرورت و امکان است ــ مد نظر خواهد بود و به دلالت شناسی هایی که در این منطق برای بحث از این دو مفهوم ارائه شده اشاره خواهد شد. بخش سوم بر مبنای دیدگاه رایج در فلسفه? تحلیلی معاصر، به تحلیلیت و پیشینی بودن ــ مفاهیمی که گاه معادل با ضرورت یا هم مصداق با آن دانسته می شوند ــ اشاره و به تمایز آن ها از ضرورت در مفهوم و مصداق توجه می کند. در انتهای همین بخش به نظرات برخی دیگر از فلاسفه درباره? ضرورت، و رابطه? آن با تحلیلیت و پیشینی بودن توجه خواهد شد. بخش بعد برمبنای بحث هایی که از ضرورت شده است نوع ضرورت در صدق منطقی را توضیح می دهد: اینکه ضرورت صدق های منطقی با کدام یک از نظام های موجهاتی منطبق است؛ وجود صدق هایی تحلیلی و منطقی که ادعا شده است ضروری نیستند؛ و اینکه اگر چنین ادعایی پذیرفته شود چه نتایج غیرمنتظره ای خواهد داشت؛ نیز نکته ای کلی تر: آیا اصلاً بحث از ضروری یا ممکن بودن صدق های منطقی به نتیجه ای خواهد رسید؟ فصل چهارم به بحثی معرفت شناختی درباره? این می پردازد که باور به ضروری بودن صدق های منطقی چه توجیهی دارد. در این فصل نخست به رویکرد تجربه گرایانه به منطق که منکر ضرورت صدق های منطقی است می پردازیم و آن را نزد جان استوارت میل و کواین بررسی خواهیم کرد. سپس به توجیهاتی که برای باور به ضرورت صدق های منطقی داده شده است می پردازیم. نخست رویکردهای روان شناسانه و استدلال های مدافعان و انتقادات فرگه و هوسرل را بازگو می کنیم و به ارزیابی این انتقادات می پردازیم. دومین دیدگاه تبیین ضرورت بر مبنای تحلیلیت زبانی را شرح می دهد. سپس به انتقاداتی اشاره می کنیم که کواین در مقام تجربه گرای افراطی و بونجور به عنوان عقل گرای معتدل به این رویکرد وارد کرده اند. در انتها رویکرد عقل گرایانه به تبیین ضرورت در صدق منطقی را معرفی و عقل گرایی معتدل و نقاط ضعف و قوت آن را یادآوری می کنیم. فصل پنجم به نتیجه گیری از فصول قبل اختصاص دارد.
میثم شجاعی نژاد داود حسینی چفلی
معماهایی چند در باب ذهن و زبان مطرح بوده که سالیان متمادی در قرن بیستم فکر بسیاری از فیلسوفان تحلیلی را به خود جلب کرده اند. برخی فیلسوفان متاخر مانند کاپلن و استالنیکر برای حل برخی از این دست معما ها طرح شد و معناشناسی دوبعدی دیوید چالمرز با ایده گرفتن از این کارها و طرح نمودن مفاهیمی مبتنی بر تعریف ایده آلی از پیشینی چارچوب خود را بسط داده و مدعی می شود که قادر به حل معماهای طرح شده است.این چارچوب با نقد هایی نیز همراه بوده است. از بزرگ ترین منتقدان به این کار می توان به سوامز، بلاک، استالنیکر، بایرن، پرایور و ... اشاره داشت. انتقاداتی که رویکردهای دوبعدی را یا به طور کلی نادرست می دانند و یا انتقاداتی که رویکرد چالمرز ونتایج حاصل از آن را به چالش می کشند. برخی دیگر از انتقادات نیز چارچوب چالمرز را نسخه ای از وصف گرایی دانسته اند. چالمرز با همه انتقادات مقابله کرده و تقریبا به هر انتقادی پاسخ می دهد. این مسئله و یا به تعبیری جدال هم چنان ادامه دارد و از بحث های روز فلسفه زبان، فلسفه ذهن و حتی متافیزیک است.
علیرضا دارابی سیدمحمدعلی حجتی
رساله حاضر با هدف بازسازی و بررسی منطق شرطی لزومی سینوی ذیل نظام های منطق جدید تدوین و ارائه شده است. دنبال کردن چنین هدفی نیازمند دو فعالیت مستقل و جداگانه است: 1) مطالعه شرطی لزومی در چارچوب نظام منطق سینوی، 2) بازسازی نتایج این مطالعات در نظام های جدید منطق بر این اساس در ابتدا بررسی و داوری اولیه در باب مباحث شرطی لزومی سینوی در محدوده بنیادهای مورد قبول منطق دانان سینوی و مبتنی بر کاربرد معمول زبان طبیعی صورت پذیرفته است. بر پایه این بررسی، سه روایت متمایز از قواعد منطق شرطی لزومی سینوی قابل تشخیص است. دو روایت از این سه را می توان بر مبنای ترکیبی از منطق ربط، منطق زمان، منطق مرتبه دوم و مبتنی بر پیش فرض حقیقی بودن لزومی های به کار رفته در شرطی سینوی صورت بندی نمود. روایت سوم در نظام های موجود در منطق جدید قابل صورت بندی نیست.
حسین رحمانی سیدمحمدعلی حجتی
ابهام یک عبارت زبانی به این معناست که مواردی وجود دارند که در آنها نمی توان گفت آیا عبارت زبانی کاربرد دارد یا خیر. این وضعیت را زمینه ساز ایجاد پارادوکسی به اسم پارادوکس خرمن می دانند. ابهام در زبان طبیعی دارای گستردگی بسیاری ست. از طرفی حقوق و زبان از یکدیگر جدایی ناپذیرند. تمامی قوانین و مقررات حقوقی نیز در زبان طبیعی صورتبندی می شوند. لذا ابهام در زبان در حقوق نیز تأثیرگذار خواهد بود. هدف این پژوهش بررسی ماهیت و حدود و ثغور این تأثیر با تکیه بر آرای اندیشمند حقوق تیموتی اندیکات است. در این راستا ابتدائاً شرحی در باب مسئله ابهام در پرتو سه نظریه عمده فلسفی ارائه شده و در ادامه، حضور موازی این سه نظریه فلسفی در تئوری حقوقی معاصر بررسی شده است. سپس به شرح آرای اندیکات در باب مسئله ابهام در حقوق پرداخته ایم. وی نظریات فلسفی را که در پی ارائه راه حلی برای ابهام و پارادوکس خرمن هستند به بوته نقد می کشد. وی همچنین منتقد آن نظریاتی در فلسفه حقوق است که وجود ابهام در حقوق را نفی می کنند. بنا به نظر وی، حضور ابهام در حقوق گسترده و فراگیر است اما این لزوماً تهدیدی در برابر آرمان برین حقوق یعنی حاکمیت قانون محسوب نمی شود. چنانکه دقت در حقوق هم لزوماً به معنای تحصیل آن آرمان نیست.
علیرضا دست افشان سیدمحمدعلی حجتی
تحلیل منطقی متون شامل ضمایر آنافوریک یکی از مهم ترین و داغ ترین مباحث حال حاضر فلسه زبان در جهان به شمار می رود. مشکل این است که پس از چهار دهه کار مداوم در این حوزه، فیلسوفان زبان در ارائه نظریه های موفق برای حل مسائل مربوط به این حوزه ناکام بوده اند دلیل این امر این است که این فلاسفه ابهام را در آنجا که باید، به درستی تشخیص نداده اند. ابهام صفت یا وصف عبارت های زبانی (نظیر کلمات و جملات) نیست، بلکه صفت زنجیره های زبانی است. به جای اینکه بگوییم کلمه (یا جمله) ای داریم که دو (یا چند) معنی دارد، باید بگوییم دو (یا چند) کلمه (یا جمله) داریم که یک جور نوشته می شوند (یا از یک زنجیره درست شده اند). فعالیت سمانتیک زمانی شروع می شود که عبارت زبانی واحدی در دست باشد. یک زنجیره زبانی مبهم در سناریو های متفاوت عبارات زبانی متفاوتی را متعین می کند. منظور از پیش سمانتیک مجموعه فعالیت هایی است که ما را از زنجیره زبانی به عبارت زبانی می رساند و منظور از سناریو مجموعه داده های برون زبانی است که در پیش سمانتیک مورد استفاده قرار می گیرند. ضمایر آنافوریک یا متغیر پای بند هستند یا واژه دلالت کننده مستقیم. ضمیر در متون آنافوریک شرطی با گرایش معطوف به مصداق نامعین از یک مفهوم متغیر پای بند می باشد. تحلیل متون آنافوریک عطفس با گرایش معطوف به (مصداق نا معین از یک) مفهوم به تحلیل متون آنافوریک شرطی قابل تحویل است. متون آنافوریک عطفی با گرایش معطوف به شئ خود بر دو دسته هستند ؛ دسته اول، متونی هستند که در آنها می توان ضمیر آنافوریک را به متغیر پای بند تحلیل کرد و دسته دوم، متونی هستند که ضمیر آنافوریک در آنها یک واژه دلالت کننده مستقیم است که به کمک عملگر dthat ساخته می شود. در تمام مراحل فوق، تعیین اینکه متن به کدام دسته تعلق دارد در فاز پیش سمانتیک انجام می شود و راه حل سمانتیک ندارد. پرسش اصلی در مسائل تعهد وجودی این است که کاربرد زبان و آنچه می گوییم تا چه حد ما را نسبت به وجود اشیاء و به ویژه اشیایی که درباره آنها سخن می گوییم متعهد می سازد. معمای گیچ که یک مسأله مشهور در متون آنافوریک است به مسأله تعهد وجودی برای راوی (گوینده سوم) در متونی که بیش از دو گوینده دارند مربوط می شود. راه حلی که از آن دفاع می کنیم این است که اگر گوینده اول و گوینده دوم درباره شیئ سخن بگویند که (بدواٌ) وجود نداشته است اما آن دو درباره آن به گونه ای سخن می گویند که گویی وجود دارد، می توان گفت که آنان شئ مورد نظر را به عنوان یک شئ مجرد افسانه ای خلق کرده اند. اکنون اگر راوی یا گوینده سوم قصد بازگو کردن سخن آن دو را داشته باشد، می تواند خود را به وجود آن شئ محرد متعهد سازد (چراکه آن شئ خلق شده است و وجود دارد) بی آنکه صفاتی را که آن دو گوینده به شئ مذکور نسبت داده بودند قبول کند. کلمات کلیدی: ضمایر آنافوریک، ابهام ساختاری، عبارت زبانی، زنجیره زبانی، سناریو، پیش سمانتیک، گرایش معطوف به شیء، گرایش معطوف به مصداق نامعین از یک مفهوم، تعهد وجودی، اشیاء افسانه ای، معمای گیچ.