نام پژوهشگر: عباس بخشی پور
اصغر وثوقی عباس بخشی پور
هدف این مطالعه ی حاضر بررسی زوابط ساختاری ابعد شخصیتی نئو و اختلالات اضطرابی و افسردگی و دست پیدا کردن به مولفه های اختصاصی علائم اختلالات اضطرابی (پانیک, اضطراب فراگیر, وسواسی -چبری, فوبی اجتماعی و فوبی خاص ) و افسردگی است. ابعاد شخصیتی در این مطالعه شامل نوزوتیسم, برون گرایی, با وجدان بودن می باشد. نمونه این مطالعه شامل 413 نفر می باشد ( دختر: 213, پسر: 200). در این مطالعه از روش تحلیل عامل تاییدی, تحلیل عاملی اکتشافی, روش مدل یابی معادلات ساختاری استفاده کردیم. نتایج این مطالعه نشان میدهد که که نوروتیسم عامل مشترک در همه ی اختلالات می باشد و در این بین بیشتر رابطه را با علاوم اختلال اضطراب فراگیر را دارد, همچنین عامل باوجدان بودن بالا فقط با علائم اختلال وسواسی - جبری رابطه دارد.
عبدالله فیروزیان زینب خانجانی
تحقیقات اخیر درزمینه سوء استفاده کننده گان جنسی نشان می دهد که عواملی چون تحریفات شناختی ،نقص درمهارت های ارتباطی ،نقص درصمیمیت ،وجود مشکل درهمدلی باقربانی،عزت نفس پایین همگی درایجادوحفظ سوء استفاده جنسی دخالت دارند)وارد،کینن وهیدوسون ، (1999معتقدند مشکلات سوء استفاده کننده گان جنسی ناشی از نقص در نظریه ذهن آنها می باشد. نظریه ذهن به توانایی دریافت وضعیت روانی دیگران اطلاق می گرد.به عبارت دیگرنظریه ذهن به توانایی اسناد وضعیت های روانی به خود ودیگران درتلاش برای فهم وتوضیح رفتار دلالت می کند)گوپینک وملتزوف1997 به نقل ازوارد وکینن 1999 ).وضعیت های روانی دامنه ای از تمایلات ،نیات،باورها ،هیجانات وادراکات را در بر می گیرد که بروز نقص دردریافت تمایلات ونیات دیگران منجر به نقایص همدلی وظهورنقص در دریافت باورهای دیگران منتهی به تحریفات شناختی می گردد(همان منبع قبلی). ولمن (نقل ازواردوکینن 1999)با تمایزوجود دونقص در سطح آسیب های عام وخاص وبا سیر مراحل رشدی نظریه ذهن در افراد بیان داشت که نظریه ذهن در سیرتحول خود ازمرحله نظریه ذهن کپی بردارنده عبور کرده وبه مرحله نظریه ذهن بازنمایی کننده می رسد.درمرحله اول هنوز باور شکل نگرفته ونظریه فرد استوار بر تمایل است یعنی عامل زیربنایی رفتار افراد ، تمایل خاص آنها به رویدادها وکنشهاست.ساختار جهان به نحوی است که ما را وادارمی کند که چیزها را آنگونه که هست ببینیم بطوریکه مجال وفرصتی برای سوءتفسیر نیست اگر چیزی مطلوب است همه بدان گرایش پیدا می کنیم ،اگر چیزی درست است همه به آن معتقد می شویم اما با ورود به مرحله جدید نظریه ذهن فرد استوار بر باور –تمایل شده ودر می یابد که ذهن موقعیت ها را تفسیر کرده وافراد موقعیت یکسان رابگونه ای متفاوت از هم بازنمایی می کنند به این معنا که ذهن بجای کپی منفعلانه موقعیت های محیط پیرامون ،به تفسیر فعالانه آن می پردازد وافراد با وجود دسترسی به اطلاعات یکسان باورهاوتمایلات کاملا متفاوتی ساخته و مفهوم منحصربفردی از موقعیت وافراد ارائه می دهند که منعکس کننده واقعیت آنطور که هست ،نیست .بعبارت دیگر افراد پی به این نکته می برند که آنها وسایر افراد بر طبق باورهایشان عمل می کنند هرچندباورشان کاذب بوده ومنطبق برواقعیت نباشد.بنابراین با ورودبه سطح تحول جدید در نظریه ذهن ،افراد تلقی ابزار بازنمایی کننده از ذهن یافته وبه نظریه ذهن بازنمایی کننده دست پیدا می کنند)کارپندال وچاندرلز به نقل از واردوکینن1999)درسال 1999وارد از اصطلاح نقص درچهارچوب نظریه ذهن سوء استفاده گان جنسی در توانایی درک وضعیت روانی دیگران استفاده کرد.وی اظهارداشت که سوء استفاده کننده گان جنسی قادر به تجسم یابازنمایی وضعیت روان شناختی دیگران نیستند که این ناتوانی به عدم درک تصورات ،تمایلات ،باورهای دیگران منجر شده وباعث وقوع سوء استفاده جنسی می شود چرا که این افراد قادر به فهم تفاوت میان آنچه آنها بدان تمایل دارندبا آنچه قربانی بدان گرایش دارد نیستند)واردوکینن،(1999. واردوهمکاران(1999)همچنین اظهارداشتند که نقص در نظریه عام ذهن سوء استفاده کننده گان جنسی )مشکل دردیدگاه گیری وهمدلی) تنها شیوه ای نیست که نقص در توانایی ادراک وضعیت روانی دیگران از طریق آن ظهور وبروز یابد بلکه امکان شکل گیری نقص درنظریه خاص ذهن )تحریفات شناختی( وجود داردکه خود رابه شکل نظریات ضمنی آشکار می سازند. پولاسچک وارد (2003)استدلال می کنند که سوء استفاده کننده گان جنسی در دریافت وضعیت روانی و رفتاری فعلی قربانی ودر پیش بینی وضعیت روانی ورفتاری او در آینده ازاین تحریفات شناختی (نظریات ضمنی)استفاده می کنند. نظریات ضمنی سوء استفاده کننده گان جنسی از کودک عبارتنداز:1.کودکان موضوعات جنسی اند.2.کودکان در تجربه جنسی با بزرگترها آسیب نمی بیند 3.جهان خطرناک وتهدیدکننده است وتنها کودکان منبع مطمئن دوستی وایمنی اند 4.افراد نمی توانندبرتمایل جنسی خود کنترل درونی داشته باشند5.باورها وتمایلات کودکان مهم نیست وآنها هر کاری که خواستند می توانند با کودکان انجام دهند. نظریات ضمنی سوء استفاده کننده گان جنسی از زنان عبارتند از:1.باورها وتمایلات زنان مبهم وناشناخته هستند2.زنان اساسا موضوعات جنسی اند3.تمایلات جنسی مردان قابل کنترل نیست4.مردان حق تنبیه ،تسلط وتجاوزبه زنان را دارند5. جهان خطرناک است)مک موران وجیمزمک موری، 2005). باتوجه به مطالب فوق الذکر هدف اساسی این پژوهش ،بررسی نقص نظریه عام وخاص ذهن در سوء استفاده گان جنسی از زنان وکودکان است .
زهرا بهادری عباس بخشی پور
هدف پژوهش حاضر تعیین نقش دو سازه قدرتمند روانشناختی شخصیت و مولفه های فراشناختی در سبب شناسی و تداوم بخشی اختلال اضطراب فراگیر و وسواسی- اجباری و همچنین بررسی اثرات مستقل و ترکیبی این سازه ها در پیش بینی و تبیین دو اختلال مذکور بوده است تا در نهایت برازنده ترین مدل جهت تبیین این علائم انتخاب گردد. این پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی بود که در راستای اهداف آن با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی، 442 نفر از دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه تبریز انتخاب شدند. برای اندازه گیری متغیرها از پرسشنامه های تشخیصی اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وسواسی-اجباری، باورهای فراشناختی و شخصیت کلونینگر استفاده شد. داده های حاصل با استفاده از نرم افزار آماری لیزرل مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج بدست آمده از مدل اوّل نشان داد که از میان 5 مولفه ی فراشناختی، مولفه ی کنترل ناپذیری و خطر دارای مسیر علّی معنادار با خوشه ی علائم اختلال اضطراب فراگیر بوده و می تواند آنرا تبیین نماید و در مقابل، دو مولفه ی باورهای مثبت درباره ی نگرانی و باور هایی در مورد نیاز به کنترل افکار با خوشه علائم اختلال وسواسی-اجباری دارای ارتباط مثبت معناداری بوده است. طبق نتایج حاصل از مدل دوم مشخص شد که از میان هفت بُعد سرشتی-منشی شخصیت کلونینجر، تنها بُعد آسیب پرهیزی با خوشه علائم اختلال اضطراب فراگیر ارتباط معنادار دارد، در مقابل ابعاد شخصیتی آسیب پرهیزی، همکاری و پشتکار با خوشه علائم اختلال وسواسی-اجباری رابطه معنادار دارند. از سویی الگویی که در آن ابعاد شخصیتی و مولفه های فراشناختی به عنوان متغیرهای مکنون مستقل هم ارز و بدون فرض میانجی در نظر گرفته شدند، بر اساس نمره خی دو و شاخص های rmsea،cfi و gfi، دارای برازندگی مطلوبتری بود. از این رو چنین نتیجه گیری شد که در پیش بینی علائم این اختلال ها ابعاد شخصیتی و مولفه های فراشناختی نقشی مستقل و هم ارز دارند و علائم این دو اختلال بدون میانجیگری فراشناخت و شخصیت تبیین می شود.
مهدی کریمی عباس بخشی پور
اختلال های وسواسی ـ اجباری و افسردگی اساسی هردو از اختلال های بسیار ناتوان ساز هستند که معمولا به عنوان دو بیماری بدعلاج که نیازمند درمان مادام العمر می باشند، در نظر گرفته می شوند. تحقیقات وجود ویژگی های مشابهی را در این دو اختلال از نظر انعطاف ناپذیری شناختی نشان داده اند، که از این منظر به انعطاف ناپذیری شناختی به عنوان یک عامل خطرساز مشترک در این بیماران نگاه می شود. هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسه ی نیمرخ انعطاف ناپذیری شناختی در این دو اختلال بود، که به این منظور سه گروه 15 نفری از مبتلایان به اختلال وسواسی ـ اجباری، افسردگی اساسی و افراد عادی انتخاب شدند. سپس آزمون های رایانه ای تغییر آمایه ذهنی، حافظه اجرایی و کلمه-رنگ استروپ که مرتبط با سازه ی انعطاف ناپذیری شناختی می باشند از آن ها به عمل آمد. داده های حاصل با استفاده از نرم افزار spss-16 و با روش تحلیل واریانس چند متغیره (manova) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج به دست آمده نشان می دهند که هر دو اختلال از نظر نیمرخ انعطاف ناپذیری شناختی کاملا یکسانند و با افراد عادی تفاوت معناداری دارند.
لیلا عزیزپور تورج هاشمی نصرت آباد
چکیده: افسردگی از شایع ترین اختلالات روانی است که تقریباً در سراسر جهان و در همه ی فرهنگ ها و کشورها دیده می شود. در بین عوامل موثر در شیوع و ابتلا به افسردگی و پیامد های آن، می توان به نقش سرمایه اجتماعی و روان شناختی اشاره نمود . هدف این پژوهش تعیین نقش سرمایه اجتماعی و روان شناختی در پیش بینی وقوع و عدم وقوع افسردگی غیربالینی است. در این راستا در جامعه دانشجویان دانشگاههای ایلام در سال تحصیلی 91- 1390 تعداد 9000 نفر را تشکیل می داد که از این تعداد 203 نفر افسرده غیر بالینی و 199 نفر از افراد عادی به شیوه هدفمند و با استفاده از ابزارهای غربالگری انتخاب شد. ابزارهای جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه افسردگی بک، سرمایه اجتماعی دلاویز، سرمایه روان شناختی لوتانز بود. تحلیل داده ها با استفاده از روش تجزیه تابع تشخیص(تحلیل ممیزی) و تحلیل واریانس چند متغیره نشان داد که سرمایه روان شناختی و اجتماعی به طور ترکیبی قادرند وقوع و عدم وقوع افسردگی غیربالینی را تمیز بدهند. از سویی نتایج نشان داد مولفه های سرمایه روان شناختی نسبت به مولفه های سرمایه اجتماعی، نقش تعیین کننده در پیش بینی وقوع یا عدم وقوع افسردگی غیربالینی دارند. این یافته ها تلویحات کاربردی در عرصه مداخلات بالینی داشته و اهمیت سرمایه روان شناختی و اجتماعی را در آسیب شناسی نشان می دهند.
رویا همایونی عباس بخشی پور
هدف پژوهش حاضر ارزیابی روابط ساختاری ابعاد شخصیتی نئو با علائم اختلالات شخصیت ضداجتماعی، اختلال سلوک، مصرف مواد و وابستگی به الکل، با ارائه ی مدل ساختاری مبتنی بر مدل سلسله مراتبی تلفیقی است. ابزارهای که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفتند عبارتند از: mcmi-iii برای ارزیابی اختلالات برونی ساز، پرسشنامه ی neo-ffi برای اندازه گیری صفات شخصیتی (نوروتیسم، توافق پذیری و باوجدان بودن) که روی 315 نفر (210 مرد - 105 زن) نمونه ی معتاد و زندانی اجرا شد. برای اختلال سلوک پرسشنامه ی والدین csi-4 (خرده مقیاس اختلال سلوک) استفاده گردید. تغییرات لازم جهت انطباق آن با شیوه ی جمع آوری داده ها اعمال گردید). برای تجزیه و تحلیل داده ها و بررسی روابط بین متغیرها و ارائه ی مدل ساختاری، از روش های دسته بندی، تحلیل عاملی تاییدی، و مدل یابی معادلات ساختاری بر پایه ی نرم افزارهای spss 16 و lisrel8.54 استفاده شد. نتایج مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد که عامل نوروتیسم رابطه ی مثبت معنادار با اختلالات طیف برونی-ساز و متغیر بازداری (ترکیبی از 2 عامل توافق پذیری و باوجدان بودن) رابطه ی منفی معنادار با این طیف دارد. در کل نتایج نشان داد که اختلالات طیف برونی ساز با عامل های شخصیتی رابطه دارند. توجه بیشتر به این ساختارها می تواند به طور قابل توجهی برای تحقیقات آسیب شناسی روانی و کاربست بالینی مفید باشد.
الناز آرین پور تورج هاشمی
هدف کلی: تعیین نقش جهت گیری اجتماعی و خود کنترلی در رفتار اخلاقی با توجه به نقش میانجی تجربه ی معنوی و نوع دوستی اهداف جزئی: 1) تعیین نقش جهت گیری اجتماعی، خودکنترلی، معنویت و نوعدوستی به صورت ترکیبی در رفتار اخلاقی 2) تعیین نقش جهت گیری اجتماعی، خودکنترلی، معنویت و نوعدوستی قادرند به صورت جداگانه در رفتار اخلاقی 3) تعیین نقش جهت گیری اجتماعی و خودکنترلی با توجه به نقش میانجی تجربه معنوی و نوعدوستی در رفتار اخلاقی 4) تعیین رابطه ی تجربه ی معنوی و رفتار اخلاقی 5) تعیین رابطه ی نوع دوستی ورفتار اخلاقی 6) تعیین رابطه ی تجربه ی معنوی ونوع دوستی 7) تعیین رابطه ی جهت گیری اجتماعی و خودکنترلی 8) تعیین رابطه ی جهت گیری اجتماعی و رفتار اخلاقی 9) تعیین رابطه ی خودکنترلی و رفتار اخلاقی 10) تعیین رابطه ی خودکنترلی و نوع دوستی 11) تعیین رابطه ی جهت گیری اجتماعی و تجربه ی معنوی 12) تعیین رابطه ی جهت گیری اجتماعی و نوع دوستی 13) تعیین رابطه ی خودکنترلی و تجربه ی معنوی سئولات و فرضیات پژوهش: 1) آیا جهت گیری اجتماعی، خودکنترلی، معنویت و نوعدوستی قادرند به صورت ترکیبی رفتار اخلاقی را پیش بینی کنند؟ 2) آیا جهت گیری اجتماعی، خودکنترلی، معنویت و نوعدوستی قادرند به صورت جداگانه(تفکیکی) تغیرات رفتار اخلاقی را پیش بینی کنند؟ 3) آیا جهت گیری اجتماعی و خودکنترلی با توجه به نقش میانجی تجربه معنوی و نوعدوستی می توانند رفتار اخلاقی را پیش بینی کنند؟ 4) بین معنویت و رفتار اخلاقی رابطه مستقیم وجود دارد. 5) بین نوعدوستی و رفتار اخلاقی رابطه مستقیم وجود دارد. 6) بین جهت گیری اجتماعی و رفتار اخلاقی رابطه مستقیم وجود دارد. 7) بین خودکنترلی و رفتار اخلاقی رابطه مستقیم وجود دارد. 8) بین نوعدوستی و معنویت رابطه ی مستقیم وجود دارد. 9) بین جهت گیری اجتماعی و معنویت رابطه ی مستقیم وجود دارد. 10) بین خودکنترلی و معنویت رابطه ی مستقیم وجود دارد. 11) بین جهت گیری اجتماعی و نوعدوستی رابطه ی مستقیم وجود دارد. 12) بین خودکنترلی و نوعدوستی رابطه ی مستقیم وجود دارد. 13) بین خودکنترلی و جهت گیری اجتماعی رابطه ی مستقیم وجود دارد. متغیرهای پژوهش: الف ـ متغیر ملاک: رفتار اخلاقی ب ـ متغیرهای پیش بین: جهت گیری اجتماعی، خودکنترلی ج ـ متغیرهای میانجی: تجربه ی معنوی، نوعدوستی تعریف مفهومی متغیرها: الف) رفتار اخلاقی: فعل اخلاقی ناظر بر رفتارهایی است که فرد بر اساس ملاک های مطلق انسانی، فرا مکانی و فرازمانی در قبال خویشتن و دیگران انجام می دهد و ناظر بر نفع شخصی یا خواست دیگران نمی باشد(رست، 1986). ب) جهت گیری اجتماعی: به این معنی است که فرد به برقراری ارتباط با دیگران تمایل داشته باشد حقوق دیگران را رعایت کند و فاقد رفتارهای کناره گیرانه و شخصیت ضد اجتماعی باشد(واینر،1980). ج) خودکنترلی :خود مهارگری به عنوان توانایی پیروی از درخواست، تعدیل رفتار مطابق با موقعیت، به تأخیر انداختن ارضاء یک خواسته یا یک کار و به طور کلی رفتار در چارجوب قابل قبول اجتماعی، بدون مداخله و هدایت مسقیم فردی دیگر تعریف شده است. اساس خودمهارگری توانایی فرد درکنترل ارادی فرآیندهای درونی و برون دادهای رفتاری است بنابراین خودمهارگری، شامل کنترل تکانه، به تأخیرانداختن خشنودی، انجام رفتارهای جامعه پسند و موارد مشابه می باشد(هارتر ، 1982؛ نقل از، بزرگی، نوری، آگاه، 1389). د) تجربه ی معنوی: تلاشی در جهت پرورش وحساسیت یک فرد نسبت به ارتباط با خویشتن، ارتباط با دیگر انسان ها، ارتباط با خدا، یا کندوکاو در جهت آنچه برای انسانی شدن مورد نیاز است و جستجو برای رسیدن به انسانیت کامل تعریف شده است(هیلاس ، وود ، 2005). ه) نوع دوستی: نوعدوستی عملی است که به طور اختیاری و با هدف کمک رسانی و بدون انتظار پاداش انجام می گیرد(بیرهوف، 1383). تعریف عملیاتی متغیرها: الف) رفتار اخلاقی: نمره ای است که آزمودنی در پاسخ به پرسش نامه ی رفتار اخلاقی لوزیر به دست می- آورد. ب) جهت گیری اجتماعی: نمره ای است که آزمودنی در پاسخ به پرسشنامه جهت گیری بین فردی ارنست بی هاریسون به دست می آورد. ج) خودکنترلی: نمره ای است که هر فرد در مقیاس تجدید نظر شده خودنظارتی لیناکس و ولف (rsms) که در سال 2002 توسط کرامر و گرومان ساخته شد به دست می آورند. د) تجربه ی معنوی : نمره ای است که آزمودنی در پاسخ به پرسشنامه معنویت برگرفته از نظریه ملکیان(1385) به دست می آورد. ه) نوع دوستی: نمره ای است که آزمودنی ها در پرسشنامه ی نوع دوستی محقق ساخته به دست می آورد. نوع پژوهش با توجه به اهداف و سئولات مطرح شده، این پژوهش از نوع پژوهش های توصیفی – پیش بینی است که در آن تلاش خواهد شد، نقش تبیینی و پیش بینانه ی جهت گیری اجتماعی و خود کنترلی با توجه به نقش تعدیلی و میانجی گرانه تجربه ی معنوی ونوع دوستی معین شود. جامعه: در این پژوهش جامعه ی مورد مطالعه، جامعه ی دانشجویان دانشگاه تبریز می باشد.که بالغ بر 15000 نفر می باشند. نمونه: از جامعه ی مورد نظر، تعداد 407 نفر با توجه به راهنمای جدول مورگان به شیوه ی تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده است. در این راستا، از هر یک از دانشکده های موجود در دانشگاه، حداقل یک کلاس انتخاب و مورد بررسی قرارگرفت. روش نمونه گیری: برای انتخاب نمونه مورد مطالعه، از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای استفاده شده است. به این صورت که از کل دانشکده ها چند دانشکده در مرحله اول انتخاب شد و سپس از هر دانشکده یک کلاس انتخاب گردید. متغیرهای مورد مطالعه و ابزارهای جمع آوری اطلاعات: در این پژوهش، رفتار اخلاقی در نقش متغیر ملاک، جهت گیری اجتماعی و خودکنترلی در نقش متغیرهای پیش بین، و تجربه ی معنوی و نوعدوستی در نقش متغیرهای میانجی وارد عمل شده اند. بر این اساس، در مورد فعل اخلاقی و نوعدوستی از پرسشنامه محقق ساخته در این زمینه استفاده شد که بعد از اجرای پیش آزمون و بررسی پایای مورد اسفاده قرار گرفت. روش تجزیه وتحلیل داده ها: جهت تحلیل داده ها از روش های توصیفی و استنباطی استفاده شد. در این راستا، برآورد شاخص های مرکزی و پراکندگی متغیرها و سپس ترسیم ماتریس همبستگی و نهایتاً با استفاده از روش رگرسیون سلسله مراتبی، نسبت به آزمودن و بررسی سئولات پژوهش اقدام شد. به طوری که در راستای تحلیل داده های مربوط به فرضیه های 1 تا 10 از آزمون معنی داری ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد. و در مورد سئوال پژوهشی اول از روش تحلیل رگرسیون چندگانه مدل همزمان استفاده گردید. در سئوال پژوهشی دوم، روش تحلیل رگرسیون چندگانه مدل گام به گام به کار گرفته شد. همچنین، در سئوال پژوهشی سوم از روش تحلیل رگرسیون و برآورد ضرایب بتای استاندارد در مدل همزمان استفاده شد و تمام فرضیه ها تایید شد
ساسان امیرکلالی عباس بخشی پور
مقدمه و هدف: یکی از روش های نوین و جذاب برای مشکلات نوجوانان مثل خودکارآمدی، فیلم درمانی است که شکل پیشرفته و معاصر کتاب درمانی می باشد و تاکنون مورد مطالعه تجربی قرار نگرفته است. این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی فیلم درمانی گروهی بر افزایش خودکارآمدی نوجوانان پسر 19-18 ساله شهر مشهد صورت گرفت. روش تحقیق، شبه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان پسر 19-18 شاله پسر در دانشگاه های شهر مشهد است که در پرسشنامه خودکارآمدی نوجوان کنلی، حائز میزان پایین خودکارآمدی بودند. نمونه آماری شامل انتخاب 30 نفر از آنها به روش نمونه گیری هدفمند و گمارش تصادفی در دو گروه 15 نفری (آزمایش و کنترل) بود. ابزارهای پژوهش شامل فیلم سینمایی"دونده"، پرسشنامه ی خودکارآمدی اجتماعی نوجوانان کنلی بود. میزان خودکارآمدی اجتماعی در پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری چهار هفته بعد از اتمام مداخله، همزمان در هر دو گروه از طریق این پرسشنامه اندازه گیری شد. مداخله دریافتی گروه آزمایش شامل هشت جلسه (دوبار در هفته) 90 دقیقه ای بود. این مداخله عبارت بود از یک جلسه مشاهده فیلم "دونده" و سپس بحث و گفتگوی گروهی در مورد افکار، احساسات و تجارب شخصی خود، در موازات تجارب حاصل از مشاهده فیلم و شخصیت داستان بود. گروه کنترل، هیچ مداخله ای دریافت نکرد. یافته های این پژوهش با استفاده از آمار توصیفی و تحلیل واریانس آمیخته نشان داد که فیلم درمانی گروهی بر افزایش معنادار (001/0p<) میزان خودکارآمدی و خرده مقیاس های آن (قاطعیت اجتماعی، عملکرد اجتماعی، شرکت در گروه ها، دوستی و صمیمیت و کمک گرفتن) موثر بوده است. بحث: به نظر می رسد که تماشای هدایت شده و آگاهانه فیلم و سپس انجام بحث گروهی پس از آن، روش مفیدی بر افزایش خودکارآمدی بوده است؛ این تأثیر می تواند با فراهم آوردن فرصتی برای بینش، الگوگیری برای مهارت ها، شناخت توانایی ها، تخلیه هیجانی، تسهیل پردازش شناختی و تسریع یادگیری در شرکت کنندگان بدست آمده باشد.
مرتضی خواجوند سریوی عباس بخشی پور
پرسش و مسئله اصلی این پژوهش این است که آیا کاربندی آموزش خود تعلیمی کلامی قادر به کنترل نشانه های مرضی کودکان دارای اختلال adhd است یا خیر؟ جامعه آماری عبارت است از کلیه دانش آموزان پسر 8 تا 11 ساله شهر تهران. از میان آنان تعداد 4 دانش آموز که بر مبنای پرسشنامه علایم مرضی کودکان (csi-4) و مصاحبه تشخیصی نیمه ساختاریk-sads که توسط متخصص بالینی مجرب صورت گرفت، مبتلا به adhd تشخیص داده شدند، انتخاب شدند. این کوکان تحت آموزش خودتعلیمی کلامی قرار گرفتند و در پایان جلسات اول، سوم، پنجم و هفتم ارزیابی شدند. سرانجام دو ماه بعد نیز ارزیابی شدند.. نتایج نشان دادند در پایان مداخله علایم و نشانه های اختلال بیش فعالی/ نارسایی توجه در مورد هر چهار آزمودنی کاهش معناداری نشان می دهد. پس از مداخله نمره های این چهار آزمودنی به کمتر از نقطه ی برش کاهش پیدا کرد، ولی در دوره ی پیگیری نمره ی یکی از آزمودنی ها به بالاتر از نقطه ی برش، بازگشت. میزان تغییر ایجاد شده براساس شاخص درصد بهبودی برای هر چهار آزمودنی در پایان مداخله، بیش از 50% به دست آمده است. با توجه به یافته ها، بهبودی کلی در جلسه ی هفتم (پس-آزمون)، از لحاظ بالینی معنادار شده، ولی در دوره ی پیگیری بهبودی کلی معنادار نشد.
عصمت میکا ییلی تورج هاشمی
اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی یک اختلال شایع تشخیصی است که با توجه مختل شده ، بیش فعالی و تکانشگری (نشانه های اصلی ) و همچنین مشکلات ثانویه مانند عدم پذیرش، مشکلات تحصیلی و اجتماعی همراه است.این اختلال یکی از بالاترین درصد موارد ارجاعی به مراکز درمانی و مشاوره کودک را داراست. میزان شیوع این اختلال باعث می شود که جامعه روانشناسی به ارزیابی شایسته این اختلال بپردازد و مداخلات درمانی موثری را طرحریزی نماید. درمان های دارویی برای این کودکان در برخی موارد لازم اما ناکافی هستند و اغلب از ترکیب روش های دارو درمانی، آموزشی و رفتاری استفاده می شود. کودکان مبتلا به این اختلال، اغلب، مشکلات اجتماعی متعددی مانند طرد شدن از جامعه و مسائل مختلف در روابط میان فردی را تجربه می کنند و اغلب از رشد اجتماعی کمتری برخوردارند. بنابراین، کاربرد روش های درمانی و آموزشی متنوع در جهت بهبود نشانگان این اختلال و بهبود مهارت های اجتماعی آنها، امری است که در سال های اخیر مورد توجه درمانگران قرار گرفته است. هدف این پژوهش، اثر بخشی آموزش کارکردهای اجرایی (بازداری پاسخ ) بر بهبود نشانه های اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی و مهارتهای اجتماعی کودکان مبتلا به adhd است. در یک بررسی تک موردی از نوع خط پایه چندگانه، فرآیند آموزش بر روی 3 آزمودنی ( یک نفر نوع بیش فعال ، یک نفر نوع بی توجه و یک نفر نوع مرکب) انجام شد. آزمودنی ها در مرحله پیش از مداخله (خط پایه) و در طی جلسات آموزش، پرسشنامه csi-4 و ssrs و در دوره پیگیری یک ماه تکمیل کردند. نمره ی آزمودنی ها در کلیه زیر گروه ها در مرحله پس از آموزش نسبت به قبل از آموزش در پرسشنامه csi-4 کاهش و در پرسشنامه ssrs افزایش نشان دادند. نتیجه ای که می توان استنباط کرد این است که آموزش کارکردهای اجرایی(بازداری پاسخ) در کاهش شدت علایم adhd و افزایش مهارت های اجتماعی کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی و زیر گروه های آن اثربخش بوده است.
سروین انصارحسین عباس بخشی پور
پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان فراشناختی بر کاهش علائم نوجوانان مبتلا به اختلال هراس اجتماعی انجام شده است. این پژوهش بر روی دختر سه نوجوان مبتلا به اختلال هراس اجتماعی در چارچوب طرح تجربی تک موردی همراه با خطوط پایه چندگانه پلکانی طی هشت جلسه درمان فراشناختی و پیگیری یک ماهه انجام شده است. نوجوانان شرکت کننده در این پژوهش از بین دانش آموزان متوسطه شهر تبریز به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب گردیدند. در این پژوهش از شش پرسشنامه شامل پرسشنامه های فراشناخت هراس اجتماعی، فراشناخت ها، ترس از ارزیابی منفی، اجتناب و آشفتگی اجتماعی، هراس اجتماعی و اضطراب بک استفاده گردید. برای تحلیل داده ها از روش تحلیل ترسیمی، تعیین درصد بهبودی و اندازه اثر استفاده شد. در پایان درمان، نتایج به دست آمد نشان دهنده تغییرات معنادار در نمرات به دست آمده از هر شش مقیاس بود. لذا می توان چنین نتیجه گیری کرد که درمان فراشناختی می تواند در کاهش علائم نوجوانان مبتلا به اختلال هراس اجتماعی موثر باشد.
قاسم شاهمرای مجید محمود علیلو
اختلال اضطراب فراگیر (gad)یکی از انواع اختلالات اضطرابی است که اختلالی شایع واغلب مزمن است وشیوع طول عمر آن 5الی 6درصد تخمین زده می شود(کسلر ،چیو ،دملر ،والترز ،2005).تخمین های معقولی که در مورد شیوع یک ساله آن زده می شود،در طیف سه تا هشت درصداست.نسبت زن به مرد در این اختلال حدود دو به یک است ،منتها این نسبت در مورد زنان ومردانی که برای درمان این اختلال بستری می شوند،حدود یک به یک است.این اختلال معمولا در اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی شروع می شود ولی موارد بیماری در بزرگسالان مسن تر، به وفور دیده می شود.شواهد موجود حاکی است که شیوع اختلال اضطراب فراگیر بخصوص در مراجعین مراکز مراقبتهای اولیه در حد بالایی است(سادوک وسادوک،2007)با توجه به ملاحظات فوق gad به طور قابل توجهی به سبب میزان بالای همبودی با سایر اختلالات،نرخ پایین بهبود ،استفاده ی زیاد این افراد از خدمات بهداشتی وهمچنین با تحمیل کردن هزینه های هنگفت بر جامعه وبالا بودن میزان رفتارهای خودکشی گرایانه دربین افراد مبتلا به این اختلال،ضرورت پژوهش را در باره ی این اختلال برجسته می کند و با توجه به اینکه اکثر دیدگاههای شناختی نگرانی را به عنوان ویژگی اصلی این اختلال می دانند از اینرو بررسی اثربخشی روشهای درمانی همچون we که نگرانی را در کانون توجه خود قرار می دهند، هم از لحاظ نظری وهم از لحاظ کاربردهای بالینی حائز اهمیت است همچنین مطالعه ی اثربخشی we که یکی از مولفه های درمان شناختی رفتاری است موجب می شود به جای تأکید براجرای کلیه ی مولفه های این رویکرد که هم طولانی است وهم وقت گیر،فضای درمانی را به صورت ساده درآورده واز نظر اقتصادی نیزبه صرفه باشد بر این اساس انجام برسی های تجربی در این زمینه نه تنها برای شناسایی روش های درمانی اثر بخش برای این اختلال سودمند است بلکه می تواند در طرح ریزی های درمانی جزو گزینه های مناسب جهت درمان در نظر گرفته شود.پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی مواجهه با نگرانی در درمان اختلال اضطراب فراگیر صورت گرفته است. پژوهش حاضر را می توان یک مطالعه مقدما تی ولی راهگشا در نظر گرفت که برای ارزیابی اثربخشی درمان مواجهه با نگرانی بر gad صورت گرفته است . انجمن روانشناسی آمریکا (1993 ،به نقل از بارلو و هافمن ،1997) بر اساس ملاک های کاملا" روشن ،درمانی را اثربخش تلقی میکند که کارایی حد اقل برابر آن با درمان های موثر قبلی یا برتری آن در مقایسه با درمان نماهای روانشناختی یا یک درمانگر دیگر ، تایید شده باشد و یا مجموعه وسیعی از طرح های تک موردی با روش شناسی تجربی بسنده ،اثر بخشی آن در مقایسه با سایر درمان ها نشان داده شده باشد
احمد اسمعلی کورانه منصور بیرامی
هدف: با توجه به این که طرحواره های ناسازگار اولیه نقش کلیدی در انواع اختلالات خصوصا اختلالات شخصیت دارند، و هم چنین از دید یانگ متغیر های متعددی مانند الگوی دلبستگی ناایمن ، شیوه های فرزند پروری، سبک های مقابله ای با طرحوار های ناسازگار اولیه در ایجاد و تداوم انواع اختلالات نقش دارند و به لحاظ این که تا کنون پژوهش خاصی روابط ساختاری این متغیر ها را با مدل طرحواره یانگ مورد بررسی قرار نداده است. با توجه به این خلا پژوهش حاضر در صدد بررسی روابط ساختاری این متغیرها با مدل طرحواره های ناسازگار یانگ است. مواد وروش ها: این پژوهش از نوع مطالعات میدانی بوده و به روش همبستگی انجام شد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشجویان دختر و پسر دانشگاه تبریز در سال تحصیلی 91 -90 بودند. گروه نمونه متشکل از 235 دانشجوی دختر و پسر دانشگاه تبریز بودند که از طریق نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. یافته ها: نتایج نشان داد ریشه های تحولی در آزمون فرزندپروری یانگ می توانند طرحواره های ناسازگار در پنج حوزه بریدگی - طرد، دیگرجهت مندی، گوش به زنگی بیش از حد - بازداری، محدودیت و خودگردانی - عملکرد مختل را پیش بینی نمایند. هم چنین سبک دلبستگی دوسوگرا توانست پنج حوزه از طرحواره های ناسازگار در مدل یانگ را پیش بینی نماید و سبک دلبستگی اجتنابی فقط توانست طرحواره های ناسازگار در حوزه گوش به زنگی بیش از حد - بازداری را پیش بینی نماید. سبک دلبستگی ایمن نیز توانست طرحواره های حوزه محدودیت های مختل را پیش بینی نماید. سبک مقابله اجتنابی در تمام پنج حوزه طرحواره های ناسازگار پیش بین خوبی بود. لازم به ذکر است هیچ یک از سبک های مقابله ای و سبک های دلبستگی در مدل های مطرح شده نتوانستند متغیر های میانجی مناسبی برای مدل های مطرح شده باشند.
لیلا مهدیزاده فانید عباس بخشی پور
نقص در تئوری ذهن به معنای عدم درک قصد و نیت دیگران است. اختلال در تئوری ذهن گاهی کور ذهنی نامیده می شود (بارون کوهن، 1991). این بدان معناست که افراد دارای اختلال در تئوری ذهن مانند افراد اوتیستیک که نقص در تئوری ذهن دارند، در دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران و تعیین هدف و نیت دیگران مشکل دارند. همچنین از درک اینکه چگونه رفتار آنها بر روی افراد دیگر اثر می گذارد عاجزند. در سال 1985 سایمون بارون- کوهن، آلِن لزلی و اُتا فریچ نتیجه تحقیقات خود را منتشر کردند که نشان می داد بچه های مبتلا به اوتیسم تئوری ذهن ندارند و این که کودکان در خود مانده مخصوصاً در آزمون هایی که لازمه آن درک تفکر دیگران است، مشکل دارند. محققانی که در صدد مطالعه رابطه بین اوتیسم و تئوری ذهن برآمده اند سعی نموده اند این ارتباط را با استفاده از چند روش توضیح دهند. برخی محققان بر این باورند که شکست کودکان طیف اوتیسم در تکالیف tom (عموما تکلیف باور کاذب) ناشی از نقصان در یک حوز? عملکردی اختصاصی مستقل به نام مکانیسم نظری? ذهن (tomm) بوده و هست? آن فرابازنمایی است. فرابازنمایی به معنای برقراری رابطه میان بازنمایی و مرجع انتساب است. از نظر این محققان موفقیت در تکلیف باور کاذب، به برخی و یا هم? مکانیسم های فراشناختی همچون عملکردهای سطح بالای کارکردهای اجرایی (ef)، زبان، بازگشت پذیری، فرابازنمایی، حافظ? کاری و نیز عملکردهای سطح پایین تری همچون پردازش حرکات چشمی، پردازش صدا، تشخیص هیجان، تشخیص هدف، پردازش فضای بصری، بازنمایی های حرکتی و بازنمایی های ادراکی وابسته است، عموماً تمام این توانایی های شناختی تا چهار سالگی ظاهر می شوند و این همزمان با ظهور توانایی تئوری ذهن است . جندین مطالعه تصویر برداری به بررسی زمینه عصبی اختلالات تئوری ذهن در افراد مبتلا به سندرم آسپرگر و اختلال طیف اوتیسم پرداخته است. اولین یافته pet اسکن در کودکان مبتلا به اوتیسم در حین آزمون قوه ادراک از یک داستان، نشان داد که فعالیت ناحیهmpfc در این افراد کم و بیش از بین رفته است. همچنین بررسی fmri به مطالعه افراد بالغ طبیعی و بالغین مبتلا اختلال طیف اوتیستیک را ضمن نگاه کردن به دو عکس از چشم های یک فرد و انتخاب اینکه کدام یک از این دو مورد، حالت روحی فرد را بهتر توضیح می دهند، پرداخته است. نتایج این مطالعه ، فعالیت در قشر پیشین حدقه ای و آمیگدال را در افراد طبیعی پیدا کرده اند، ولی در افراد مبتلا به اوتیسم بر خلاف افراد سالم (کنترلها) فعال شدگی در منطقه آمیگدال و sts مشاهده نگردیده است. به علاوه، مطالعات spect نشان می دهد که بیماران مبتلا به طیف اوتیسم به طور معنی داری واریزش1 کمتری در مقایسه با گروه کنترل در قسمت هایی از کورتکس سروبرال دارند. این اختلالات در واریزش به نظر می رسد که در ارتباط نزدیک با اختلالات شناختی همانند نقص در تئوری ذهن، پاسخ غیر طبیعی به محرک های حسی و علاقه بسیار برای یکنواختی باشد. الگوی واریزش نقاط احتمالی اختالات عملکردی مغز را ،که اساس الگوی رفتاری غیر طبیعی در افراد اوتیستیک می باشد، را نشان می دهد.
آیدا عبداله زاده جدی تورج هاشمی
از زمان مطرح شدن اختلال استرس پس از سانحه (ptsd) در سومین طبقه بندی تشخیصی و آماری اختلالات روانی(dsm-iii) وجوه مشترک این اختلال با اختلال شخصصیت مرزی (bpd) در سبب شناسی مشابه به خصوص وجود تاریخچه ترومای کودکی در اکثریت افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی و نیز شباهت نشانه-های این دو اختلال در دشواری تنظیم خلق، کنترل تکانه و مشکلات در روابط بین فردی باعث ایجاد بحث های علمی و پژوهشی در باب تشخیص افتراقی و بررسی وجوه تشابه و افتراق این دو اختلال شده است. این پژوهش با هدف ارزیابی و مقایسه ابعاد سرشتی و منشی دو اختلال استرس پس از سانجه و اختلال شخصیت مرزی انجام پذیرفته است. 26 بیمار مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه و 26 بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بستری بصورت نمونه در دسترس انتخاب شدند و پس از مصاحبه تشخیصی پرسشنامه 125 سیوالی سرشت منش...توسط بیماران تکمیل گردید. گروه کنترل شامل 26 فرد فاقد تاریخچه روانپزشکی نیز پرسشنامه را تکمیل نمودند. نتایج حاصل از تحلیل ممیزی نشاندهنده ی قدرت تمییز بالای ابعاد سرشتی نوجویی، آسیب پرهیزی و پاداش وابستگی درتفکیک دو گروه بیمار از یکدیگر می باشد. علاوه بر این ابعاد همکاری خودراهبردی، پاداش وابستگی و آسیب پرهیزی قادر به تمییز گروه بیماران مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه از افراد عادی می باشند. در تمییز بیماران مرزی از افراد عادی ، ابعاد خود راهبری، نوجویی و همکاری دارای قدرت تفکیک بالایی می باشند. این یافته ها تلویحات نظری و عملی در جهت بهبود تشخیص افتراقی دو اختلال فراهم می نماید.
شیما ابراهیمی نژاد حمید پورشریفی
چکیده پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن¬آگاهی بر کاهش مشکلات روان¬شناختی و نشانه¬های اختلال اضطراب اجتماعی در نوجوانان دختر مبتلا به انجام رسیده است. از میان جامعه آماری دختران دارای اضطراب اجتماعی شهر تهران که در سال تحصیلی 1392 در یکی از دبیرستان های شهر تهران مشغول به تحصیل بودند 30نفر واجد ملاک های ورود به پژوهش بصورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در و گروه آزمایشی و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایشی در طی هشت جلسه به صورت گروهی، مداخله ی mbct را دریافت کردند. شرکت کنندگان گروه آزمایش قبل از شروع مداخلات، همچنین جلسات دوم، چهارم و هشتم و اعضای گروه کنترل قبل از شروع مداخلات و در جلسه ی آخر به پرسشنامه ی پژوهش حاضر پاسخ دادند. پژوهش حاضر با روش شبه آزمایشی و با طرح پژوهشی پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل صورت گرفته است. در تحلیل داده ها از تحلیل واریانس دو طرفه و اندازه اثر استفاده شد. نتایج نشان داده اند درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در بهبود عزت نفس، ترس از ارزیابی منفی و کاهش اجتناب و آشفتگی اجتماعی، اضطراب و هراس اجتماعی موثر بوده است.
سهیلا خزایی عباس بخشی پور
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه ی مکانیزم های بازداری شناختی و حرکتی و تغییر آمایه ی شناختی در دو گروه افراد دارای نشانه های بالا و پایین اختلال وسواسی- اجباری صورت گرفت. روش: در این پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی 200 نفر انتخاب و در نهایت به روش غربالگری 30 نفر با نمره ی بالای وسواس(1+=z) و 30 نفر با نمره ی پایین وسواس (1-=z) در پرسشنامه ی وسواسی- اجباری مادزلی انتخاب شدند. داده ها با استفاده از آزمون های استروپ هیجانی، go/nogo و دسته بندی کارت های ویسکانسین به دست آمد و با استفاده از نرم افزار spss و آزمون تحلیل واریانس چند متغیره(manova) تحلیل شد. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که در زمینه ی بازداری حرکتی بین دو گروه تفاوت معناداری مشاهده نشد، اما در اثر تداخل در بازداری شناختی بین دو گروه تفاوت معناداری وجود داشت و گروه آزمایش در واکنش به واژه های هیجانی ضعیف تر از گروه بهنجار عمل کردند. همچنین در متغیر تغییر آمایه ی شناختی گروه دارای نمرات بالا از گروه کنترل ضعیف تر عمل کردند، به این معنا که خطای درجا ماندگی بیشتری نشان دادند. نتیجه گیری: بنابر یافته های این مطالعه، ضعف در عملکرد بازداری شناختی می تواند نشانگر سوگیری توجه افراد وسواسی- اجباری به واژه های دارای بار هیجانی مرتبط با وسواس باشد که نشان دهنده ی توانایی مختل در بازپس گیری توجه از منبع تهدید باشد و همچنین یک ناتوانی در توقف انجام مراسم تکراری را نشان می دهد که ممکن است از اختلال در بازداری پاسخ ریشه بگیرد. و همچنین خطای درجاماندگی بیشتر می تواند تبیینی برای وجود شک وسواسی و اجبار وسواسی در افراد دارای اختلال وسواسی- اجباری باشد.
نسرین احمدبیگی تورج هاشمی
هدف پژوهش حاضر تعیین نقش ابرازگری هیجانی و خودافشایی در اضطراب اجتماعی با توجه به نقش میانجی سرکوبی هیجانی بود. در راستای این هدف، 300 نفر دانشجویان با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند و با استفاده از پرسشنامه های اضطراب اجتماعی(spin)، مقیاس خودافشایی ژورارد (jsdq)، پرسشنامه هوش هیجانی بار- آن(eqi) (زیر مقیاس ابرازگری هیجانی) و پرسشنامه تنظیم هیجان گراس ( زیرمقیاس سرکوبی هیجانی) نسبت به جمع آوری داده ها اقدام شد. برای تحلیل روابط ساختاری از روش تحلیل مسیر استفاده شد و برای تحلیل داده ها از نرم افزار لیزرل استفاده شد. یافته ها: تحلیل داده ها نشان داد که مدل اندازه گیری شده با مدل نظری از برازش قابل قبولی برخوردار است. بین اضطراب اجتماعی و ابرازگری هیجانی رابطه منفی و معنی دار وجود دارد. بین اضطراب اجتماعی و خودافشایی رابطه منفی و معنی دار وجود دارد. بین اضطراب اجتماعی و سرکوبی هیجانی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد. بین ابرازگری هیجانی و خودافشایی رابطه مثبت و معنی دار وجود دارد. بین ابرازگری عاطفی و سرکوبی هیجانی رابطه منفی و معنی دار وجود دارد. بین خودافشایی و سرکوبی هیجانی رابطه منفی و معنی دار وجود دارد. نتیجه گیری: مبتنی بر نتایج به دست آمده می توان بیان داشت که اضطراب اجتماعی از عوامل مهمی چون ابرازگری هیجانی و خودافشایی به واسطه راهبردهای ناکارآمد تنظیم هیجانی چون سرکوب هیجانی تاثیر می پذیرد.
حمزه علیمرادی حمید پورشریفی
چکیده زمینه: نظریه های شناختی برای سبب شناسی اختلال افسردگی و اضطراب عوامل مختلفی را مطرح می کنند از قبیل خطای شناختی، افکار خودآیند منفی، طرحواره های ناسازگار و نشخوارفکری. اخیراً سازه ی جدیدی توسط رز (2002) مطرح شده است به نام نشخوارفکری مشترک که به اندازه ی نشخوار فکری، در مجامع علمی بررسی نشده است. درحالی نظریه هایی در مورد فواید تخیله هیجانی و صحبت کردن در مورد مشکلات با دیگران وجود دارند اما صحبت کردن با دوستان یک روش مناسب مقابله با مشکلات نیست. نشخوارفکری مشترک به بحث کردن بیش از حد مشکلات شخصی در رابطه های دونفره و توصیف مکرر این مشکلات، و همچنین ترغیب طرف مقابل به بحث از مشکلات، گفته می شود. روش : در این مطالعه روش پژوهش همبستگی از نوع پیش بینی است و روش نمونه گیری از نوع خوشه ای چند مرحله ای می باشد که در آن 200 نفر (100نفر دختر و 100 نفر پسر) از دانش آموزان ساکن شهر تهران انتخاب شدند. برای کنترل احتمال ریزش نمونه، 220 نفر از دانش آموزان به پرسشنامه های نشخوارفکری مشترک (crq)، اضطراب آشکار کودکان(cmas-r) و افسردگی بک (bdi-ii) پاسخ دادند. نتایج : با توجه به نتایج به دست آمده مشخص شد که حدود 1/95 درصد از تغیییرات متغیر علائم افسردگی توسط متغیر نشخوارفکری مشترک قابل تبیین است و ضریب تعیین بین متغیر مستقل نشخوارفکری مشترک و هریک از متغیرهای وابسته «اضطراب»، «علائم جسمانی»، «نگرانی» و «اضطراب اجتماعی» به ترتیب برابر با 38/00، 039/0، 031/0 و 046/0 می باشد(sig<.005). همچنین براساس ضرایب رگرسیون به دست آمده میزان پیش بینی کنندگی علائم اضطراب و افسردگی توسط نشخوارفکری مشترک در نوجوانان دختر و پسر متفاوت می باشد. بحث: دلالت های درمانی و تحقیقی جدیدی که از بررسی اخیر به دست آمده است اهمیت می یابند، در همین راستا برخی از محققین مانند دم و همکاران (2013) درمان بین فردی و درمان شناختی را در مورد نوجوانان نشخوارفکری مشترک شده بودند پیشنهاد می کنند. کلید واژه: نشخوارفکری مشترک، افسردگی، اضطراب، نوجوانان.
نازیلا حنایی مجید محمود علیلو
هدف این پژوهش بررسی ذهنیت های طرحواره ای، سبک های دلبستگی و تجربه کودک آزاری در افراد با اختلال شخصیت مرزی و مقایسه آن با افراد بهنجار بود. روش:نمونه این پژوهش شامل 60 نفر(30 بیمار مرزی و 30 نفر گروه بهنجار) بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند.گروه سالم از نظر ویژگیهای جمعیت شناختی(سن و جنس) با گروه بیماران مرزی همتا سازی شد و از آنها خواسته شد تا پرسشنامه های ذهنیت طرحواره ای یانگ، سبک های دلبستگی هازن و شور و کودک آزاری( casrs) را تکمیل نمایند.داده های آماری از طریق روش آماری manova و تحلیل مسیر، تحلیل شد. یافته ها:نتایج پژوهش نشان داد که گروههای پژوهش در سبک دلبستگی دوسوگرا و زیر مقیلس های عاطفی، غفلت و جنسی مقیاس کودک آزاری با هم تفاوت معناداری نشان دادند.همچنین ذهنیت های طرحواره ای توسط سبک های دلبستگی و مقیاس های کودک آزاری پیش بینی شدند که سبک اجتنابی و آزارهای عاطفی و جنسی سهم بیشتری در این پیش بینی ایفا کردند. نتیجه گیری:شکل گیری دلبستگی ناایمن(دوسوگرا) و همچنین آزارهای عاطفی و جنسی در دوران کودکی، آسیب پذیری برای مبتلا شدن به اختلال شخصیت مرزی ایجاد می کند.