نام پژوهشگر: ژانت هاشمی آذر
اعظم شریعت جعفری ژانت هاشمی آذر
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش مهارتهای حرکتی درشت بر تعادل ایستا و پویا و مهارتهای اجتماعی کودکان کم بینا و شناسایی و معرفی حرکات آموزشی مناسب برای بهبود تعادل کودکان کم بینا به مربیان و دست اندر کاران این کودکان در دامنه سنی 9-5 سال انجام شده است. تحقیق حاضر از نوع طرح های شبه آزمایشی است. طرح مورد استفاده طرح آزمون مقدماتی و نهایی بدون استفاده از گزینش تصادفی است. نمونه آماری این پژوهش 15 نفر از کودکان کم بینایی بودند که در مدارس خاص نابینایان و کم بینایان تحصیل می کردند و به صورت در دسترس انتخاب شدند. این پژوهش تعداد محدود آزمودنی ها فاقد گروه کنترل است. برای گردآوری داده ها از مقیاس تعادلی برگ (b.b.s) و مقیاس درجه بندی مهارت های اجتماعی (ssrs) استفاده شد. مقیاس تعادل برگ توسط پژوهشگر به صورت انفرادی بر روی آزمودنی ها برای سنجش میزان تعادل آنها (پیش آزمون و پس آزمون) اجرا شد و مقیاس درجه بندی مهارت اجتماعی (فرم مخصوص معلم) نیز به صورت پیش آزمون و پس آزمون توسط معلمان پاسخ داده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون tوابسته استفاده کردیم. نتایج نشان داد که: آموزش مهارتهای حرکتی درشت باعث بهبود تعادل ایستا و پویای کودکان کم بینا می شود. لازم به ذکر است که تاثیر آموزش بر تعادل پویا بیشتر از تعادل ایستا بوده است. همچنین آموزش این مهارتها به کودکان کم بینا و شرکت آنها در یک برنامه فعالیت جسمانی منظم باعث افزایش مهارتهای اجتماعی این کودکان می شود.
خدیجه قندیانی ارانی ژانت هاشمی آذر
به منظور بررسی و مقایسه خلاقیت در کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعالی و کودکان عادی 80 دانش آموز مقطع ابتدایی(30دانش آموز دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعال بدون مصرف دارو ،20 دانش آموز دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعال با مصرف دارو و 30 دانش آموز عادی) انتخاب شدند. دانش آموزان عادی با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای و دانش آموزان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعال بدون مصرف دارو با روش نمونه گیری ساده و کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعال با روش دردسترس انتخاب شدند. خلاقیت تمام دانش آموزان توسط آزمون خلاقیت تورنس فرم a و به صورت انفرادی اندازه گیری شد. جمع آوری داده ها و تجزیه و تحلیل آنها با روش آماری t مستقل نشان داد کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعال (با و بدون مصرف دارو) در مقایسه با کودکان عادی خلاق تر نیستند ولی کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعال بدون مصرف دارو از کودکان عادی و کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعال با مصرف دارو خلاق تر بودند. برتری در توانایی خلاقیت افراد دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعال را می توان به نقص در کنترل بازداری و یا ساختار مغزی متفاوت آنها ارتباط داد. کلید واژه: اختلال نارسایی توجه/بیش فعال، خلاقیت افراد دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعال را می توان به نقص در کنترل بازداری و یا ساختار مغزی متفاوت آنها ارتباط داد. کلید واژه: اختلال نارسایی توجه/بیش فعال، خلاقیت
اعظم بهشتی اقدم ژانت هاشمی آذر
چکیده هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی و مقایسه نظریه ذهن در دانش آموزان ناشنوا و عادی است. با ترتیب دادن یک طرح پژوهش علی – مقایسه ای با انتخاب 60 کودک ناشنوا و عادی از شهرستان های سراب و بستان آباد ، که بین 6/11 تا 15/11 سال داشتند ، به پژوهش با استفاده از آزمون نظریه ذهن ( فرم 38 سوالی استیممن ) پرداختیم. برای تحلیل آماری یافته ها از t مستقل برای مقایسه بین گروهها استفاده شد . نتایج نشان داد که بین نظریه ذهن دانش آموزان ناشنوا و عادی تفاوت معنادار وجود دارد که این تفاوت هم در بین دانش آموزان دختر و هم دانش آموزان پسر ناشنوا و عادی معنادار بود. براساس سایر یافته های تحقیق بین نظریه ذهن دانش آموزان دختر و پسر ناشنوا تفاوت معناداری گزارش نشد ، تنها در خرده آزمون سوم آزمون یعنی جنبه های پیشرفته تر نظریه ذهن، میان دختران و پسران ناشنوا تفاوت معناداری وجود داشت. همچنین بررسی رابطه هوشبهر و نظریه ذهن کودکان نیز ارتباط معناداری را بین این دو نشان داد .
مریم اساسه ژانت هاشمی آذر
نقص مهارت های حرکتی یکی از ویژگی های کودکان با اختلال هماهنگی رشدی است.هدف پژوهش حاضر طرح ریزی یک برنامه درمانی مبتنی بر تجسم حرکتی است که به عنوان روشی برای بهبود مهارت های حرکتی این کودکان استفاده شده است. نمونه های مورد بررسی کودکان با اختلال هماهنگی رشدی بودند که پس از بررسی های لازم در برنامه مربوط به تجسم حرکتی انتخاب شدند. روش پژوهش طرح شبه آزمایشی بود. این پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال بود که آیا آموزش تجسم حرکتی می تواند بر بهبود مهارت های حرکتی تاثیر داشته باشد، بنابراین متغیر وابسته یعنی مهارت های حرکتی درشت پیش از وررود کودکان به برنامه مداخله اندازه گیری شد. برنامه آموزشی تجسم حرکتی در هشت جلسه ارائه شد وپس از آن مهارت های حرکتی درشت ارزیابی شد وبا استفاده از آمار استنباطی تغییرات بررسی شد. یافته ها تفاوت معنی دار در سطح 99درصد را بین در پیش آزمون وپس آزمون نشان داد. با توجه به یافته ها می توان نتیجه گیری کرد که آموزش تجسم حرکتی موجب بهبود مهارت های حرکتی درشت کودکان با اختلال هماهنگی رشدی می شود.
مهری حاج محمدی ژانت هاشمی آذر
ادراک زمان عملکرد مهمی است که توانایی پیش بینی و آینده بینی و کارآمدی پاسخ نسبت به رخدادهای در حال وقوع را تسهیل می کند. هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسه ویژگی های ادراک زمان در سه زیر نوع اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دبستانی با اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی که در مدارس دخترانه ی شهر تهران در سال 1389 مشغول به تحصیل بودند. نمونه پژوهش به صورت در دسترس انتخاب شد و حجم آنها در زیر نوع با بی توجهی غالب (17نفر)، زیر نوع با بیش فعالی/تکانشگری غالب (21نفر) و در زیر نوع مرکب (31نفر) متمایز شد. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع علی ـ مقایسه ای بود که متغیر مستقل سه زیر نوع اختلال و متغیر وابسته ادراک زمان 15 ثانیه بود و از چراغ قوه و کرونومتر برای بررسی ویژگی های ادراک زمان یعنی برآورد، تولید و بازسازی استفاده شد. داده های خام با استفاده از آمار توصیفی و تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون توکی تحلیل شد و نتایج نشان داد که فرضیه اول محقق (بین برآورد زمان در کودکان با زیر نوع بی توجهی غالب، زیر نوع بیش فعالی/ تکانشگری غالب و زیر نوع مرکب اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی تفاوت وجود دارد) با اطمینان 95 درصد تایید می شود یعنی کودکان با بیش فعالی غالب نسبت به کودکان با بی توجهی غالب زمان را بیش برآورد می کنند و زمان را کندتر تجربه می کنند که احتمالاً به دلیل تکانشگری آنها بوده است. در حالیکه دو فرضیه ی دیگر محقق (بین تولید زمان در کودکان با زیر نوع بی توجهی غالب، زیر نوع بیش فعالی/ تکانشگری غالب و زیر نوع مرکب اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی تفاوت وجود دارد. بین بازسازی زمان در کودکان با زیر نوع بی توجهی غالب، زیر نوع بیش فعالی/ تکانشگری غالب و زیر نوع مرکب اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی تفاوت وجود دارد) رد شدند یعنی سه زیر نوع در تولید زمان و بازسازی با هم تفاوت معناداری نداشتند. از اینرو لازم است در بکارگیری مداخلات و راهبردهای درمانی کودکان با اختلال نارسایی توجه و بیش فعالی به این تفاوت توجه شود.
معصومه مرادی ژانت هاشمی آذر
هدف پژوهش حاضر بررسی میزان شیوع رفتارهای پرخطر در دختران دبیرستانی با اختلال سلوک شهر تهران است. روش پژوهش از نوع توصیفی است. جامعه آماری شامل کلیه دختران دبیرستانی با اختلال سلوک شهر تهران و نمونه پژوهش 40 دختر دانش آموز با اختلال سلوک است که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه آخنباخ و فهرست محقق ساخته رفتار پرخطر است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از فراوانی و درصد آزمون فریدمن استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که عدم استفاده از کلاه ایمنی هنگام دوچرخه سواری، علاقه به کارهای با هیجان بالا، تقلب در امتحان، داشتن دوستانی موافق با برقراری رابطه نزدیک با جنس مخالف و داشتن دوستانی از جنس مخالف 5 رفتار پرخطری هستند که بیشترین فراوانی را دارند
زهرا گیلانی جویباری ژانت هاشمی آذر
چکیده هدف از این پژوهش بررسی و مقایسه عملکرد عصب روان شناختی دانش آموزان با اختلال یادگیری غیر کلامی و دانش آموزان با اختلال آسپرگر است. روش پژوهش از نوع توصیفی بود و جامعه این پژوهش عبارتست از کلیه دانش آموزان آسپرگر 12-7 ساله شهر تهران که دچار عقب ماندگی ذهنی نیستند و در مدارس مخصوص این کودکان مشغول به تحصیل هستند و کلیه دانش آموزان با اختلال یادگیری غیرکلامی شهر تهران که در مدارس عادی ابتدایی مشغول به تحصیل هستند. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد10 نفر از دانش آموزان آسپرگر با هوشبهر متوسط از مدارس مخصوص این کودکان و تعداد6 نفر از دانش آموزان با اختلال یادگیری غیرکلامی با دامنه هوشی 110-90 از طریق مقیاس اختلال یادگیری غیر کلامی گلدستین (1999) از مدارس عادی انتخاب شده اند و سپس به منظور مقایسه عملکرد عصب روانشناختی آنها از آزمونهای بندر – گشتالت، تصویر پیچیده آندره ری و خرده آزمونهای تکمیل تصاویر و طراحی با مکعب وکسلر استفاده شد. نتایج نشان داد که بین دانش آموزان با اختلال یادگیری غیر کلامی و دانش آموزان با اختلال آسپرگر در آزمون بندر گشتالت تفاوت معنی داری وجود دارد ، اما بین دانش آموزان با اختلال یادگیری غیر کلامی و دانش آموزان با اختلال آسپرگر در آزمون های تصاویر پیچیده آندره ری (به جزء در مدت زمان ترسیم ) ،طراحی با مکعب و تکمیل تصاویر تفاوت معنی داری وجود ندارد. این نتایج گویای شباهت در برخی از زمینه ها میان دو اختلال است.
لیلا همیوند ژانت هاشمی آذر
هدف از پژوهش حاضر بررسی مقایسه ای داستان های کودکان تیزهوش و خلاق در آزمون فرافکن کودکان (c.a.t) است.روش پژوهش توصیفی است.جامعه ی آماری شامل کلیه ی دانش آموزان تیزهوش و خلاق مقطع ابتدایی شهر تهران در سال تحصیلی90-89است.گروه نمونه 60 دانش آموز دختر و پسر،30 دانش آموز تیزهوش و 30 دانش آموز خلاق دبستانی شهر تهران هستند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند.ابزار گردآوری داده هاآزمون هوشی وکسلر کودکان ، آزمون سنجش خلاقیت غیر کلامی تورنس وآزمون فرافکن کودکان (c.a.t)است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون خی دو، حقیقی فیشروtمستقل ) استفاده شد.داده ها درسن قهرمان کارت دوم ،چهارم، پنجم و هفتم،شغل قهرمان کارت پنجم،علایق قهرمان کارت هفتم،فرایند فکری کارت سوم و ششم و تعداد جملات کارت پنجم تفاوت معناداری را بین دو گروه خلاق و تیزهوش نشان دادند و در سایر داده ها حداقل تفاوت معنادار مشاهده نشد. با توجه به این نتایج دانش آموزان خلاق دارای هوش بهر متوسط، از نظر کلامی عملکردی مشابه با دانش آموزان دارای هوشبهربالا داشتند. کلید واژه: کودک خلاق، کودک تیزهوش،آزمون فرافکن کودکان (c.a.t)
افسانه فرهمندیان ژانت هاشمی آذر
هدف از این پژوهش تعیین تاثیر تغذیه بدون گلوتن و کازئین بر ارتباط کلامی و غیرکلامی کودکان درخودمانده است.طرح پژوهش حاضر یک طرح آزمایشی است که از طرح تک گروهی با پیش آزمون و پس آزمون استفاده شد.جامعه این طرح کلیه کودکان 8_3 سال شهر اصفهان که به مراکز درمانی مخصوص این کودکان مراجعه می کنند هستندکه با استفاده از روش نمونه گیری داوطلبانه تعداد 8 نفر از کودکان درخودمانده به عنوان گروه نمونه انتخاب شدند.سپس رژیم تغذیه ای تحت نظر متخصص تغذیه برای هر یک از افراد نمونه متناسب با قد و وزن آنها داده شد.آزمون سنجش رشد نیوشا به عنوان پیش آزمون اجرا شد و گروه برای مدت 12 هفته تحت درمان قرار گرفتند. بعد از اتمام آزمایش آزمون سنجش رشد نیوشا به عنوان پس آزمون اجرا شد.نتایج آماری و مصاحبه با والدین نشان داد که تغذیه بدون گلوتن و کازئین باعث بهبود ارتباط کلامی و غیرکلامی کودکان درخودمانده می شود ولی تاثیر متفاوتی بر ارتباط کلامی و غیرکلامی نداشت.پیشنهاد می شود روش تغذیه بدون گلوتن و کازئین به عنوان یک روش درمانی در کودکان درخودمانده به کار برده شود.
زینب صباغ زاده ژانت هاشمی آذر
پژوهش حاضر به منظور بررسی تأثیر آموزش همدلی بر کاهش پرخاشگری پسران بی سرپرست انجام گرفته است. در این پژوهش از طرح آزمایشی با گروه آزمایش و کنترل استفاده شده است. جامعه ی آماری شامل کلیه ی پسران بی سرپرست تحت پوشش سازمان بهزیستی استان تهران است. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و اجرای آزمون آخنباخ 16 پسر پرخاشگرانتخاب شدند که 8 نفر در گروه آزمایش و 8 نفر در گروه کنترل جایگزین شدند. آموزش همدلی هفته ای 2 بار در 11 جلسه انجام شد. از روش آماری t مستقل و t وابسته نیز برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده گردید. آزمون t مستقل تفاوت میان دو گروه را تأیید نکرد، اما آزمون t وابسته نشانگر تأثیر آموزش همدلی بر پرخاشگری بود. استفاده از آموزش همدلی ضمن کنترل پرخاشگری از وقوع مجدد آن پیشگیری خواهد کرد.
مریم عزیزی ژانت هاشمی آذر
هدف ازاین پژوهش بررسی خلاقیت هیجانی دانش آموزان با اختلال یادگیری و عادی مقطع ابتدایی است. روش پژوهش از نوع توصیفی بود و جامعه این پژوهش عبارت است از کلیه دانش آموزان پنجم ابتدایی که در سال تحصیلی90-1389 در شهر گرگان مشغول به تحصیل بودند.با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای مرحله ای 40 دانش آموز عادی از ده مدرسه انتخاب شدند و با روش نمونه گیری در دسترس 40 دانش آموز دارای اختلال یادگیری با استفاده از مقیاس درجه بندی رفتار مایکلباست در این ده مدرسه شناسایی شدند و سپس به منظور مقایسه خلاقیت هیجانی این دانش آموزان از آزمون خلاقیت هیجانی جیمز آوریل استفاده شد.در تحلیل داده ها آزمون t مستقل بکار رفت. نتایج نشان داد که بین خلاقیت هیجانی دانش آموزان با اختلال یادگیری و عادی تفاوتی وجود ندارد.
مریم رامشینی ژانت هاشمی آذر
به منظور این بررسی 2پسر6 و 7 سال از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند.با استفاده از ابزار داستان محقق ساخته که شامل 4 کارت با محتوای تماس چشمی بود مورد ارزیابی قرار گرفتندو با استفاده از روش نمایش داده به کمک نمودار داده ها نشان دادند که داستان باعث افزایش تعداد و مدت تماس چشمی شد.
مریم محمدیاری علی دلاور
پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی از نوع همبستگی است که با هدف ساخت و هنجاریابی آزمون اندازه گیری خلاقیت برای کودکان دبستانی انجام گرفته است. در این بررسی تعداد 500 نفر از دانش آموزان دبستان های شهر قم شرکت داشتند. براساس پیشینه پژوهش پرسشنامه ای 33 سوالی تهیه و توسط دانش آموزان تکمیل گردید. برای تایید تعداد عامل های پرسشنامه از تحلیل عاملی با استفاده از نرم افزار spss استفاده شد. یافته های این پژوهش در راستای پاسخ گویی به سوالات پژوهشی می باشد و نشان داد که ضریب آلفای کرونباخ پرسشنامه که حاکی از پایایی و همسانی درونی آن است، در حد بالایی (91/0=?) است. روایی پرسشنامه از طریق تحلیل عاملی در حیطه روایی سازه، در حد مطلوب است در ضمن از طریق تحلیل عاملی اکتشافی، در نهایت پرسشنامه ای 25 سوالی با پنج مولفه مورد نظر به دست آمد که عبارت اند از: سیالی، ابتکار، بسط، اعتماد به نفس، حساسیت نسبت به مسائل. از طریق آزمون t مستقل مشخص شد که بین میانگین نمرات دانش آموزان دختر و پسر در مولفه ها و نمره کل تفاوت معنی داری وجود ندارد، جداول نرم و هنجار z و t برای مولفه ها و نمره کل به صورت کلی به دست آمد. همچنین ضریب روایی ملاکی مولفه های پرسشنامه محقق ساخته با عامل های پرسشنامه آزمون خلاقیت تصویری تورنس در حد قابل قبول است(r=.31). نقطه برش آزمون با محاسبه دامنه اطمینان برای نمره کل و هریک از مقیاس های آزمون به دست آمد.
الناز کورش فیضی شهین علیایی زند
چکیده به منظور بررسی و مقایسه ادراک طنز در گروه کودکان عادی و درخودمانده ، 36 نفر از کودکان عادی و 12 نفر از کودکان درخودمانده در سه گروه سنی 4 تا 6 سال ، 7 تا 11 سال و 12 تا 15 سال انتخاب شدند. گروه کودکان عادی با روش نمونه گیری تصادفی ساده و گروه کودکان درخودمانده با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند . ادراک طنز تمام کودکان از طریق طنز کلامی و تصویری محقق ساخته با استناد به منابع علمی در سه مرحله مورد ارزایابی قرار گرفت . جمع آوری داده ها و تجزیه و تحلیل آنها با روش آماری z فیشر نشان داد بین ادراک طنز کودکان عادی و درخودمانده تفاوت وجود دارد . سن تحولی ادراک طنز درکودکان درخودمانده پایین تر ازسن تقویمی بود . براساس یافته ها پیشنهاد می شود با توجه به سطح تحولی کودکان درخودمانده ( 2 تا 3 سالگی ) از ادراک طنز درحوزه درمانی و آموزشی استفاده شود .
الهام توکلی طرقی ژانت هاشمی آذر
پژوهش حاضر به منظور بررسی تاثیر آموزش جلوه های چهره ای هیجان های بنیادی بر تشخیص هیجان های بنیادی در کودکان درخود مانده با کارکرد بالا صورت گرفته است. در این پژوهش از روش شبه آزمایشی و طرح پیش آزمون و پس آزمون با یک گروه بهره گرفته شده است. جامعه مورد پژوهش شامل کلیه کودکان درخودمانده 5 تا 8 ساله با کارکرد بالای شهر تهران بود که پنج تن از آنها با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و بر اساس ملاکهای تشخیصی چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی انتخاب شدند. آموزش جلوه های چهره ای 3 روز در هفته و به مدت 12 جلسه 22 دقیقه ای برای هر کودک انجام شد. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی شامل نمودار ها و جداول استفاده گردید. نتایج حاصل از مقایسه عملکرد شرکت کنندگان در پیش آزمون و آزمون پایانی حاکی از بهبود عملکرد آنان در شناسایی هیجان های بنیادی بود چنان که در آزمون پایانی تعداد پاسخ های صحیح شرکت کنندگان در بیشتر موارد به حداکثر رسید. آموزش ها توانستند دقت شرکت کنندگان را در شناسایی هیجان ها به ویژه هیجان های شادی، غم و خشم افزایش دهند اما چنین به نظر می رسد که این افزایش دقت پیرامون هیجان های نفرت و ترس مانند سایر هیجان ها روی نداده است. بنابراین با توجه به اثر بخشی نسبی آموزش، پیشنهاد می شود که آموزش هیجان ها به عنوان بخشی از برنامه کار با کودکان درخود مانده درآید.
صدیقه سیجانی ژانت هاشمی آذر
پژوهش حاضر به منظور بررسی مقایسه ای تأثیر داستان های اجتماعی با محتوای انسانی و محتوای بی جان بر مشارکت و همکاری کودکان مبتلا به سندرم آسپرگر انجام گرفته است. در این پژوهش از طرح آزمایشی( درون گروهی) یا روش خط پایه( طرح ab) به صورت تک آزمودنی استفاده شده است. جامعه آماری شامل کلیه ی کودکان مبتلا به سندرم آسپرگرو یا درخود ماندگی با عملکرد بالا در شهر تهران است. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس، 4 کودک درخود مانده با عملکرد بالا به عنوان شرکت کنندگان پژوهش انتخاب شدند که در مورد 2 نفر داستان های اجتماعی با محتوای انسانی و 2 نفر دیگر داستان های اجتماعی با محتوای بی جان اجرا شد. همچنین با استفاده از پرسشنامه مهارت اجتماعی (ssrs) داده ها و نمرات پیش آزمون و پس آزمون محاسبه گردید و با فرمول درصد بهبودی درصد پیشرفت شرکت کنندگان مشخص گردید. سپس داده ها بر روی نمودار ترسیم شد. نتایج پژوهش نشان داد که هر دو مداخله( محتوای انسانی و محتوای بی جان) موثر بودند. ولیکن داستان های اجتماعی با محتوای بی جان تأثیر بیشتری را نسبت به محتوای انسانی نشان دادند که می تواند ریشه در جنبه های عصب شناختی و ویژگی های فردی کودکان درخود مانده داشته باشد. بنابراین، استفاده از داستان های اجتماعی با محتوای بی جان برای آموزش این کودکان می تواند مداخله ای مفید و تأثیر گذار باشد.
عباس نسائیان ابراهیم پیشیاره
هدف از این پژوهش، بررسی رابطه الگوهای پردازش حسی با کارکردهای اجرایی کودکان با اختلال طیف درخودمانده به منظور تدوین الگوی مداخله بهنگام بود. پردازش حسی به دریافت، تنظیم و انسجام اطلاعات حسی به صورت متوالی و تولید پاسخ سازشی اشاره دارد. مدل پردازش حسی دان شامل دو سازه می شود. سازه اول آستانه های عصب شناختی و سازه دوم خودگردانی است. هنگامی که این دو پیوستار به هم وصل می شوند، چهار الگوی اساسی از پردازش حسی ظاهر می شود. این چهار الگو عبارت اند از: 1- حس جویی، شامل بازنمایی آستانه های بالا و راهبرد خودگردانی فعال، 2- اجتناب حسی، شامل آستانه های پایین و راهبرد خودگردانی فعال، 3- حساسیت حسی، شامل آستانه های پایین و راهبرد خودگردانی منفعل و 4- ثبت پایین، شامل بازنمایی آستانه هایی بالا و راهبرد خودگردانی منفعل می شود. پژوهش های بسیاری تلاش کردند ارتباط پردازش حسی را با متغیرهایی مانند کفایت اجتماعی، رفتارهای تکراری، مشکلات هیجانی و رفتاری شی و مشارکت در اوقات فراغت بررسی کنند. یکی از متغیرهایی که در پژوهش با کودکان درخودمانده در ارتباط با پردازش حسی مورد توجه قرار نگرفته کارکرد اجرایی است. کارکردهای اجرایی، کارکردهای عالی شناختی و فراشناختی هستند، کارکرد اجرایی به طور سنتی به عنوان اصطلاحی چتر مانند برای کارکردهایی مانند برنامه ریزی، حافظه کاری، کنترل تکانه، بازداری، تغییر آمایه و همچنین شروع و نظارت بر عمل تعریف می شود. شواهد و نظریههای پژوهشی نشان میدهد که حس مقدمهای برای شناخت و شناخت سطح بالا محسوب میشود. مدل یادگیری که توسط ویلیامز و شلنبرگر (1996) ارائه شده نشان می دهد که پردازش حسی چگونه فرایندهای شناختی سطح بالا، پیشرفت تحصیلی، هماهنگی و رفتار را تحت تأثیر قرار می دهد. با توجه به این که کارکردهای اجرایی یک توانمندی شناختی است و بررسی متون نیز نشان می دهد که رشد حسی پایه ای برای رشد شناختی محسوب می شود و از آنجایی که کارکردهای اجرایی و پردازش حسی در زندگی روزمره، عملکرد تحصیلی و رفتارهای سازشی نقش مهمی بر عهده دارند و از این دو عامل به عنوان نشانه های اولیه و ثانویه در تشخیص درخودماندگی یاد می شود، در پژوهش حاضر رابطه الگوهای پردازش حسی با کارکردهای اجرایی کودکان درخودمانده برای تدوین الگوی مداخله بهنگام را بررسی می کنیم. طرح پژوهش از نوع مطالعات همبستگی بود. تعداد 50 کودک پس از بررسی ملاکهای ورودی به عنوان نمونه با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. برای سنجش الگوهای پردازش حسی از نیمرخ حسی دان فرم مدرسه و برای ارزیابی کارکردهای اجرایی از سیاهه رتبه بندی رفتاری کارکردهای اجرایی(بریف) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل یافته ها از آمار توصیفی (توزیع فراوانی، میانگین و انحراف استاندارد) و برای استنباط از دادهها از تحلیل رگرسیون چندگانه به روش گام به گام استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که بین الگوهای پردازش حسی با کارکردهای اجرایی کودکان با اختلال طیف درخودمانده رابطه منفی معنی داری در سطح 01/0 وجود دارد. از میان الگوهای پردازش حسی (ثبت پایین، حس جویی، حساسیت و اجتناب) تنها الگوی حسی ثبت پایین و حسجویی قادر به پیش بینی کارکرد اجرایی هستند. با استناد به یافتههای این پژوهش می توان گفت که از مداخلات پردازش حسی بهنگام برای بهبود کارکردهای اجرایی استفاده شود.
سمیه پیامی خانقاه ژانت هاشمی آذر
چکیده هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی الگوی ترسیم کودکان 4 تا 12 ساله در آزمون بندر گشتالت است . روش پژوهش توصیفی است . حجم نمونه 707نمونه کودک عادی4 تا12 ساله از شهر تهران است که با روش خوشه ای چند مرحله ای از مدارس ابتدایی ، آمادگی ومهدهای کودک دخترانه وپسرانه انتخاب شدند و با آزمون بندر گشتالت مورد پژوهش قرار گرفتند . برای نمره گذاری از نظام تحولی کوپیتز استفاده شد . برای تحلیل اماری از روشهای آمار توصیفی همچون میانگین ، انحراف معیار استفاده شد . نتایج نشان داد که در هر دو گروه دختران وپسران میانگین نمره ی خطا در آزمون بندر گشتالت با افزایش سن رو به کاهش می گذارد ودر پایان 11 سالگی به کمترین میزان خود می رسد . مدت زمان ترسیم تفاوت چندانی بین دختران وپسران نشان نداد ومقدار آن با کاهش نمره ی خطا ( افزایش دقت ) افزایش می یابد . استفاده از نتایج این پزوهش در تشخیص کودکان با تاخیرهای رشدی پیشنهاد می شود . در نمونه ی دختران میانگین نمره ی خطا روند کاهش نشان داده و در 9 سالگی به حد چشم گیری می رسد.اما در نیمه اول 10 سالگی دوباره میانگین نمره خطا افزایش نشان داده و پس از آن روند کاهش از سر گرفته می شود تا در نیمه ی دوم 11 سالگی به کمترین میزان خود می رسد .در نمونه ی دختران از 6 تا 10 سالگی مدت زمان ترسیم تغییر چندانی نشان نمی دهد و پس از آن رو به کاهش می گذارد . همچنین مشاهده شد نمونه ی پسران ، نمره ی میانگین خطای کمتری نسبت به نمونه ی دختران داشته اند ، اما از نظر مدت زمان ترسیم تفاوت چندانی بین دختران وپسران مشاهده نشد و نیز افزایش دقت ترسیم ( کاهش میانگین خطا ) در نمونه ی پسران ، نیمه ی دوم 8 سالگی شدت می گیرد در حالیکه این افزایش در دختران با فاصله 6 ماهه یعنی در نیمه ی اول 9 سالگی مشاهده می شود .
زهرا صادقی ژانت هاشمی آذر
هدف از این پژوهش مقایسه عملکرد عصب روان شناختی دانش آموزان با اختلال یادگیری دارای مشکلات برون نمود و درون نمود بود. روش پژوهش توصیفی بود. جامعه موردپژوهش عبارت است از کلیه دانش آموزان با اختلال یادگیری 12-7 ساله که توسط متخصصین مراکز اختلال های یادگیری شهر تهران به عنوان دانش آموز با اختلال یادگیری تشخیص داده شده اند. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 15 نفر از دانش آموزان با اختلال یادگیری دارای مشکلات برون نمود (11 پسر و 4 دختر) و تعداد 15 نفر از دانش آموزان با اختلال یادگیری دارای مشکلات درون نمود (8 پسر و 7 دختر) از طریق آزمون آخنباخ (2001) تشخیص و انتخاب شدند و سپس برای مقایسه عملکرد عصب روان شناختی آن ها از آزمون های بندر- گشتالت (1938) و چهارمین ویرایش مقیاس وکسلر کودکان (2003) و به منظور بررسی سوالات پژوهش و تعمیم نتایج به دست آمده از گروه نمونه به جامعه پژوهش، از آزمون آماری t دو گروه مستقل استفاده شد. نتایج به دست آمده از اجرای آزمون بندر - گشتالت نشان داد بین گروه برون نمود و درون نمود در نمره بالیدگی رشدی (z) تفاوت معنی داری وجود ندارد درحالی که بررسی فراوانی خطاهای آسیب مغزی آزمون بندر – گشتالت نشان داد بیشترین فراوانی خطاهای گروه برون نمود مربوط به خطای عدم یکپارچگی و گروه درون نمود مربوط به خطای چرخش است. نتایج به دست آمده از اجرای مقیاس وکسلر کودکان نشان داد بین گروه برون نمود و درون نمود در عامل توانایی عمومی، چیرگی شناختی، مقیاس فهم کلامی، استدلال ادراکی، حافظه فعال، سرعت پردازش و خرده آزمون ها تفاوت معنی دار وجود ندارد. لازم به ذکر است بین دو گروه در خرده آزمون مفاهیم تصویری تفاوت معنی دار وجود دارد، افراد گروه برون نمود در خرده آزمون مفاهیم تصویر نمره بالاتر به دست آوردند. نتایج پژوهش حاضر همانند تحقیقات گذشته گویای شباهت در مقیاس حافظه فعال و سرعت پردازش میان دو گروه است درحالی که بررسی کیفی فرایند آزمون نشان داد دو گروه نقایص زیربنایی مشترک را به دو دلیل متفاوت نشان داده اند؛ بنابراین توجه به دلیل متفاوت عملکرد آزمودنی ها برای تسهیل فرایند تشخیص و مداخله حائز اهمیت است.
معصومه طیب لی شهلا پزشک
هدف از این پژوهش مقایسه عملکرد عصب روانشناختی بزرگسالان مبتلابه نشانگان داون با و بدون بیماری آلزایمر است. روش پژوهش، توصیفی بوده و از نوع علی-مقایسه ای است. جامعه موردپژوهش عبارت از کلیه ی بزرگسالان مبتلابه نشانگان داون که در مرکز معلولین و کم توانان ذهنی شهر تهران به صورت تمام وقت نگهداری می شدند و یا نیمه وقت مشغول فعالیت های توانبخشی بودند. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 16 نفر از بزرگسالان مبتلابه نشانگان داون بدون بیماری آلزایمر و تعداد 16 نفر از بزرگسالان مبتلابه نشانگان داون با بیماری آلزایمر از طریق پرسشنامه زوال عقل برای افراد با ناتوانی ذهنی (2007)، تشخیص و انتخاب شدند و سپس برای مقایسه ی عملکرد عصب روانشناختی آن ها از آزمون های بندر -گشتالت (1392) و چهارمین مقیاس وکسلر کودکان (2003) و به منظور بررسی سؤالات پژوهش و تعمیم نتایج به دست آمده از گروه نمونه به جامعه ی پژوهش، از t دو گروه مستقل استفاده شد. نتایج به دست آمده از اجرای آزمون بندر گشتالت نشان داد بین دو گروه بدون بیماری آلزایمر و با آلزایمر در فراوانی خطاها، تفاوت معنی داری ازنظر آماری وجود دارد و فراوانی خطاها در گروه با آلزایمر بیشتر است. بیشترین فراوانی خطاهای گروه بدون آلزایمر مربوط به خطای واپس روی و گروه با آلزایمر مربوط به خطای تکرار و تداوم غیرعادی نوع (الف) بود. نتایج به دست آمده از اجرای مقیاس وکسلر کودکان نشان داد بین دو گروه در عامل توانایی عمومی، چیرگی شناختی، مقیاس فهم کلامی، استدلال ادراکی، حافظه ی فعال و سرعت پردازش تفاوت معنی داری وجود نداشت. لازم به ذکر است بین دو گروه در خرده آزمون ها تفاوت معنی دار وجود داشت، افراد در گروه بدون بیماری آلزایمر در مقایسه با گروه با آلزایمر از عملکرد بهتری برخوردار هستند. نتایج پژوهش حاضر همانند تحقیقات گذشته گویای تفاوت در برخی زمینه ها میان این دو گروه است، بنابراین توجه به شیوه ی متفاوت عملکرد آزمودنی ها برای تسهیل فرآیند تشخیص زودهنگام و درمان حائز اهمیت است.
احمد مددی ژانت هاشمی آذر
هدف از اجرای این پایان نامه بررسی اثربخشی روشهای برجسته سازی چهره بر تماس چشمی کودکان در خودمانده بوده است که به صورت مطالعه موردی و بر روی 5 کودک درخودمانده اجرا شده است و در سه مرحله خط پایه ،ارزیابی و مرحله پیگیری انجام شده است .
محدثه نعمت الهی ژانت هاشمی آذر
هدف از این پژوهش، مقایسه بازشناسی جلوه های چهره ای هیجان های بنیادی در افراد با اختلال سلوک زودآغاز و دیرآغاز بود. روش پژوهش از نوع توصیفی بود. جامعه ی آماری پژوهش عبارت بود از کلیه ی دانش آموزان با اختلال سلوک زودآغاز و دیرآغاز که در سال تحصیلی 93-92 در مدارس تهران مشغول تحصیل بودند.
الهه فصیح فر علی دلاور
چکیده ندارد.
محمدرضا خبازی فرد حمید علیزاده
چکیده ندارد.
زینب ایراندوست حمید علیزاده
چکیده ندارد.
زهرا کمیجانی ژانت هاشمی آذر
چکیده ندارد.
آرزو وهابی شهین علیایی زند
در پژوهش حاضر به بررسی و مقایسه ویژگی های خانوادگی،معیشتی و روانشناختی ترک تحصیل کردگان و دانش آموزان منطقه اورامانت در فالب سه سوال پژوهشی پرداخته شده است.در آغاز کار،لیست اسامی ترک تحصیل کردگان منطقه از سازمان های آموزش و پرورش به دست آمد.آزمودنی های ترک تحصیل کرده به حجم نمونه 130 نفربه روش نمونه گیری تصادفی ساده و 90 نفر دانش آموز به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند.سپس،چک لیست محقق ساخته و پرسشنامه آخنباخ مورد استفاده قرار گرفت.نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان می دهد که بین برخی از ویژگی های خانوادگی،معیشتی و روانشناختی بررسی شده در میان ترک تحصیل کردگان و دانش آموزان تفاوت معنادار وجود دارد.شرح کامل مراحل،یافته ها و تبیین نتایج به دست آمده در 5 فصل ارائه می گردد.