نام پژوهشگر: سید احمد احمدی
منیر پشمی محمد صادق طباطبایی
یکی از روش های کمک باروری، استفاده از رحم جایگزین است. رحم جایگزین عبارت است از: توافق زوجین نابارور با بانوی صاحب رحم که آمادگی خود را به منظور بارداری برای زوج نابارور اعلام می نماید؛ و پس از زایمان، نوزاد حاصل را به زوج نابارور تحویل می دهد. بانوی صاحب رحم که حامل بارداری است مادر جانشین و زوج نابارور والدین حقیقی فرزند تلقی می گردند. هدف از این پژوهش بررسی مسائل حقوقی این روش و همچنین بررسی روان شناختی مادر جانشین و مادر درخواست کننده و تجارب آنها از انجام این عمل بوده است.روش این تحقیق کیفی- کمی و تحلیلی – توصیفی است بدین صورت که ابتدا مسائل حقوقی از طریق روش کتابخانه ای و اسنادی و سپس مسائل روان شناختی به صورت مطالعه ای توصیفی بر روی مادران جانشین و درخواست کننده به صورت علی- مقایسه ای انجام شده است. روش نمونه گیری تصادفی منظم و در دسترس بوده و از ابزارهای پرسشنامه( فرم کوتاه تست پنج عاملی شخصیت) و مصاحبه استفاده شده است. بر اساس نتایج بدست امده این روش از طرف اکثر فقها مشروع شناخته شده و در اکثر مراکز باروری و ناباروری ایران این عمل انجام می شود. بر اساس تحلیل پرسشنامه های اجرا شده و همچنین مصاحبه ، مادران جانشین و درخواست کننده در ویژگیهای شخصیتی تفاوت معناداری نداشتند و همچنین هیچ مشکل خاصی از طرف انها گزارش نشده است. و در پنج صفت برون گرایی، روان رنجوری ، وجدان گرایی ، توافق پذیری و تجربه پذیری این دو گروه تفاوت معناداری نداشته اند.
مراد چوپانی صوری سید احمد احمدی
هدف این پژوهش بررسی تاثیر گروه درمانی یکپارچه توحیدی و شناختی- رفتاری بر عزت نفس و نگرش های زناشویی زندانیان مرد شهر قم بود. فرضیه پژوهش این بود که گروه درمانی یکپارچه توحیدی و شناختی- رفتاری بر عزت نفس و نگرش های زناشویی در زندانیان مرد شهر قم موثراست. روش این تحقیق نیمه تجربی بوده و از طرح پیش آزمون – پس آزمون- پی گیری با گروه گواه استفاده شده است. جامعه آماری این پژوهش زندانیان متاهل زندان مرکزی قم بودند. برای انتخاب نمونه 72 نفر از زندانیان به دو پرسش نامه عزت نفس و نگرش های زناشویی پاسخ دادند. سپس 42 نفر که نمره بالاتردر عزت نفس ونمره پایین تر در نگرش های زناشویی گرفته بودند انتخاب و با روش جایگزینی تصادفی در سه گروه 14 نفره ، شامل دو گروه آزمایش ( گروه یکپارچه توحیدی و شناختی - رفتاری ) و یک گروه گواه قرار گرفتند . در هر گروه دو نفر از آزمودنی ها از ادامه همکاری باز ماندند، در موقعیت پس آزمون هر گروه به 12 نفر تقلیل یافت و تحلیل نهایی نتایج نیز بر اساس داده های حاصل از همین تعداد آزمودنی انجام گرفت . متغیرهای وابسته در این پژوهش عزت نفس و نگرش های زناشویی بودند که با پرسش نامه ی عزت نفس و نگرش های زناشویی ارزیابی شدند . متغیر های مستقل گروه درمانی یکپارچه توحیدی و شناختی- رفتاری بودکه در12 جلسه گروه درمانی برای گروههای آزمایش انجام شد . داده ها با استفاده از نرم افزارspss تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که میزان عزت نفس در دو گروه آزمایش بعد از گروه درمانی به طور معناداری بالاتر از گروه گواه بود ( 05/0 p<) هم چنین بعد از گروه درمانی مشخص شد که نگرشهای زناشویی دو گروه آزمایشی به طور معنا داری بهتر از گروه گواه بود( 05/0 p<) . مقایسه درمان یکپارچه توحیدی و شناختی – رفتاری نشان داد که میزان اثر بخشی دو رویکرد به یک اندازه بود و تفاوت معنا داری در اثر بخشی آنها مشاهده نشد . کلید واژه ها: درمان یکپارچه توحیدی، درمان شناختی - رفتاری، عزّت نفس، نگرش های زناشویی
محمد صادق پوستین دوز سید احمد احمدی
هدف این پژوهش بررسی رابط? بین هوش هیجانی با خلاقیت و رضایت شغلی بود. جامع? آماری این پژوهش کارکنان دانشگاه هنر اصفهان در سال1388 بودند. از بین آنان 64 نفر از هر دو جنس برای نمونه به روش تصادفی منظم انتخاب شدند. هر نفر ابتدا به سوالهای پرسشنام? رضایت شغلی، پرسشنام? هوش هیجانی و سپس پرسشنام? خلاقیت پاسخ داد. فرض این بود که میزان هوش هیجانی کارکنان دانشگاه هنر اصفهان با میزان خلاقیت و رضایت شغلی آنان رابطه دارد و افزایش هوش هیجانی باعث افزایش خلاقیت و رضایت شغلی می شود.داده های حاصل از پرسشنامه ها با استفاده از نرم افزار spss?? تجزیه و تحلیل گردید. و میانگین، انحراف معیار ، ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون انجام شد.نتایج نشان داد که بین هوش هیجانی و خلاقیت کارکنان دانشگاه هنر اصفهان (r=????? ، p<????) رابط? معنا داری وجود دارد.همچنین بین هوش هیجانی و رضایت شغلی کارکنان این دانشگاه (r=????? ، p<????) رابطه معنا دار بود.بین خلاقیت و رضایت شغلی کارکنان دانشگاه هنر اصفهان (r=????? ، p<????)رابطه معنا دار بود.بین هوش هیجانی، خلاقیت و رضایت شغلی کارکنان زن و مرد تفاوت وجود نداشته است. تحلیل رگرسیون نشان داد که خلاقیت بیش از هوش هیجانی رضایت شغلی را پیش بینی می کند. کلیدواژه ها: هوش هیجانی، خلاقیت، رضایت شغلی
جواد رضایی سید احمد احمدی
هدف این پژوهش تعیین میزان اثر بخشی آموزش سبک زندگی اسلام محور با تأکید بر نظام خانواده بر تعهد زناشویی و صمیمیت زوجین شهر اراک بوده است. روش این پژوهش نیمه تجربی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل بوده است. جامعه آماری این پژوهش والدین دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر اراک در سال تحصیلی 89-1388 بودند. نمونه این پژوهش شامل 30 زوج از والدین دانش آموزان دبستان دخترانه بودند که به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 زوج) و کنترل (15 زوج) جایگزین شدند. متغیر های وابسته این پژوهش، تعهد زناشویی و صمیمیت زوجین بود که با پرسشنامه تعهد زناشویی و صمیمیت زوجین ارزیابی شد. متغیر مستقل آموزش سبک زندگی اسلام محور با تأکید بر نظام خانواده بود که در هفت جلسه به گروه آزمایش آموزش داده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار spss و روش تحلیل کواریانس تحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش سبک زندگی اسلام محور با تأکید بر نظام خانواده؛ تعهد زناشویی زوجین و ابعاد آن یعنی تعهد شخصی، اخلاقی و ساختاری زوجین را افزایش داده است (001/0p<). همچنین آموزش سبک زندگی اسلام محور با تأکید بر نظام خانواده صمیمیت زوجین و ابعاد آن یعنی صمیمیت عاطفی، جسمی، تفریحی- اجتماعی، ارتباطی، معنوی، روانشناختی، جنسی و صمیمیت کلی زوجین را افزایش داده است (001/0p<). در حالی که صمیمیت عقلانی زوجین را افزایش نداده است(05/0p>). کلید واژه ها: سبک زندگی اسلام محور، تعهد زناشویی، صمیمیت زوجین.
سیدرضا موسوی سید احمد احمدی
هدف این پژوهش بررسی تأثیر آموزش خانواده بارویکرد راهبردی کوتاه مدت برتعارض والد – فرزندی دردانش آموزان پسر دوره متوسطه شهر اردکان یزد بود. روش این تحقیق نیمه تجربی واز نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان پسر دوره متوسطه درسال تحصیلی89-88 شهر اردکان به همراه والدین شان بودند. نمونه این پژوهش 30 نفر دانش آموز پسر به همراه والدین آنها بودند، که در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گروه کنترل (15 نفر) به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای قرار داده شد. ابزار پژوهش مقیاس تاکتیک های تعارض بین والدین وفرزندان بود. متغیر وابسته تعارض ولی – فرزندی بود. متغیر مستقل آموزش خانواده با رویکرد راهبردی کوتاه مدت بود که در هشت جلسه روی گروه آزمایش اعمال شد. وسپس داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کواریانس و بوسیله نرم افزار16spss تجزیه وتحلیل شد. نتایج نشان داد که آموزش خانواده بارویکرد راهبردی کوتاه مدت بر تعارض والد- فرزندی و ابعاد آن در دانش آموزان پسر معنادار بوده وتعارض آنها را کاهش داده است.
مریم معصومی زارع عذرا اعتمادی
این پژوهش با عنوان ت?ثیر آموزش مادران بر اساس رویکرد تلفیقی(فرزند پروری مثبت و رفتار درمانی) بر کاهش وابستگی کودکان به بازیهای رایانه ای و بهبود ارتباط مادر_کودک در شهرستان اصفهان انجام شده است. هدف اصلی پژوهش, تعیین میزان تاثیر روش تلفیقی (فرزند پروری مثبت و رفتار درمانی) بر کاهش وابستگی کودکان به بازیهای رایانه ای و بهبود ارتباط مادر_کودک بوده است. روش پژوهش, نیمه آزمایشی و طرح مورد استفاده, طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری کلیه مادران کودکان مقطع ابتدایی پسرانه در شهرستان اصفهان در سال 1389-1388 بود. روش نمونه گیری از نوع خوشه ای بود. از بین 5 ناحیه شهر اصفهان یک ناحیه به صورت تصادفی انتخاب شد و در مرحله ی بعد همه ی مدارس ابتدایی پسرانه ی موجود در آن ناحیه را نوشته و به روش قرعه کشی یک مدرسه انتخاب شد. ابتدا پرسشنامه ی وابستگی به بازیهای رایانه ای توسط مادران تکمیل شد و کسانی که نمره بالایی در این پرسشنامه به دست آوردند, شناسایی شده و تعداد 30 نفر از آنان به طور تصادفی انتخاب شدند. سپس این تعداد در دو گروه 15 نفری (گروه آزمایش و گروه کنترل) به طور تصادفی جایگزین شدند. ابزار اندازه گیری پرسشنامه محقق ساخته وابستگی کودکان به بازیهای رایانه ای وپرسشنامه رابطه ی والد-کودک بود. فرضیات تحقیق عبارت بودند از: 1- آموزش مادران بر اساس رویکرد تلفیقی میزان وابستگی کودکان به بازیهای رایانه ای در پس آزمون و پیگیری را کاهش می دهد. 2- آموزش مادران بر اساس رویکرد تلفیقی رابطه ی مادر- کودک در پس آزمون و پیگیری را بهبود می بخشد. تحلیل نتایج با آزمون تحلیل کواریانس با استفاده از نرم افزارspss انجام شد. نتایج نشان داد که روش تلفیقی به طور معناداری منجر به کاهش وابستگی کودکان به بازیهای رایانه ای و بهبود رابطه ی مادر-کودک در ابعاد تعارض و وابستگی شده است (01/0 =?.( اما در بعد رابطه مثبت مادر-کودک تفاوت معناداری بین گروه کنترل و آزمایش مشاهده نشد. نتایج بعد از 2 ماه پیگیری در بعد وابستگی همچنان پایدار بودند, اما در بعد تعارض تفاوت معنادار بین گروه کنترل و آزمایش از بین رفته بود. بنابراین رویکرد تلفیقی, روش درمانی مناسبی برای کاهش وابستگی کودکان به بازیهای رایانه ای و بهبود ارتباط مادر- کودک می باشد
لاله شایق بروجنی عذرا اعتمادی
هدف این پژوهش، تعیین تاثیرآموزش مهارت های زناشویی بر اساس مدل گاتمن بر میزان هوش هیجانی، ثبات تعاملات زناشویی و سبک ازدواج زوجین شهر اصفهان بود. روش پژوهش نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون و گروه کنترل بود. نمونه پژوهش از میان مراجعان به مرکز مشاوره ی الفبای زندگی شهر اصفهان در سال 1389 به شیوه ی در دسترس انتخاب شد. به منظور اجرای پژوهش 32 نفر در دو گروه آزمایش (16 نفر) و گواه (16) نفر به طور تصادفی جایگزین شدند.متغیر مستقل، مهارت های زناشویی بر اساس مدل گاتمن بود که در 10 جلسه بر روی گروه آزمایش انجام شد و در گروه گواه مداخله ای انجام نشد. ابزار پژوهش پرسشنامه هوش هیجانی بار-ان (2000)، پرسشنامه ثبات تعاملات زناشویی گاتمن(1999) و پرسشنامه سبک ازدواج گاتمن(1999) بود. داده ها با استفاده از روش تجزیه و تحلیل کوواریانس با نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شدند. نتیجه گیری: بر اساس یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت های زناشویی گاتمن بر میزان هوش هیجانی، تعاملات زناشویی و سبک ازدواج زوجین شهر اصفهان موثر بوده است.
اعظم صالحی فاطمه بهرامی
چکیده در این پژوهش، دو مطالعه در زمینه مشکلات هیجانی انجام شده است. هدف از مطالعه اول، بررسی اثربخشی دو روش آموزش تنظیم هیجان مبتنی بر مدل فرایند گراس و رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش علائم مشکلات هیجانی (افسردگی، اضطراب، حساسیت بین فردی و خصومت) دانشجویان بود. بدین منظور، با بهره گیری از آزمون scl-90 و مصاحبه روانشناختی، از میان دانشجویان مراجعه کننده به مرکز مشاوره دانشگاه اصفهان، 45 نفر که دارای مشکل هیجانی بودند انتخاب شده و بصورت تصادفی به دو گروه آزمایش (1- آموزش تنظیم هیجان به روش رفتار درمانی دیالکتیک و 2- آموزش تنظیم هیجان بر اساس مدل گراس) و گروه گواه تقسیم شدند (هر گروه 15 نفر). روش های آموزش، برای دو گروه اجرا شده و در نهایت میزان بقای مشکلات هیجانی اندازه گیری شد. مجدداً پس از دو ماه، این اندازه گیری تکرار گردید (مرحله پیگیری). نتایج نشان داد که 1- دو روش آموزش تنظیم هیجان مبتنی بر مدل فرایند گراس و رفتار درمانی دیالکتیک به یک اندازه منجر به کاهش علائم حساسیت بین فردی شد. 2- فقط روش دوم منجر به کاهش علائم افسردگی دانشجویان شد 3- هر دو روش، اضطراب را کاهش داد اما در روش دوم بازگشت علائم وجود داشت 4- هیچ کدام از این دو روش علائم خصومت را کاهش نداد. در مجموع یافته های کمّی و کیفی حاصل از مطالعه اول نشان داد که هر چند آموزش تنظیم هیجان می تواند علائم افسردگی، حساسیت بین فردی و اضطراب را کاهش دهد اما در این زمینه کاستی هایی وجود دارد که مهمترین آن بازگشت علائم مشکلات هیجانی است. این کاستی ها احتمالاً به علت وجود عواملی بوده است که با مشکلات هیجانی مرتبط هستند ولی در مداخله ها منظور نشده اند. لذا، مطالعه دوم به منظور بررسی این عوامل انجام شد. در مطالعه دوم، عوامل مرتبط با مشکلات هیجانی بر اساس پیشینه، شناسایی شده و مدل معادله ساختاری مشکلات هیجانی از طریق این عوامل تدوین گردید. این عوامل عبارت بودند از کارایی خانواده، ویژگی های شخصیت، ابعاد دلبستگی و راهبردهای تنظیم هیجان. به منظور تدوین این مدل؛ از بین دانشجویان دانشگاه اصفهان 300 نفر که متعلق به رشته های مختلف بودند به روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها آزمون scl-90، راهبردهای شناختی تنظیم هیجان (cerq)، پرسشنامه خود سنجی خانواده (sfi)، پرسشنامه شخصیتی نئو (neo-ffi) و پرسشنامه تجدید نظر شده تجارب مربوط به روابط نزدیک (ecr-r)، به همراه فرم اطلاعات دموگرافیک روی این افراد اجرا شد. داده های حاصل از این مدل نشان داد که مشکلات هیجانی از طریق خصائص شخصیتی، خانوادگی و دلبستگی افراد قابل پیش بینی است. بعلاوه، راهبردهایی که افراد برای تنظیم هیجان های خود به کار می برند تحت تأثیر خصائص خانواده، ویژگی های شخصیت و سبک دلبستگی آنان است. در نتیجه، برای اصلاح این راهبرد ها صرفاً نمی توان به مهارت آموزی اکتفا کرد و لازم است در برخی از عوامل محیطی و خانوادگی نیز مداخله صورت گیرد.
بنفشه امیدوار مریم السادات فاتحی زاده
هدف این پژوهش بررسی تأثیر آموزش پیش ازازدواج بر انتظارات و نگرشهای زناشویی دانشجویان در آستانه ازدواج بود.فرضیه های پژوهش شامل بررسی تأثیر آموزش پیش از ازدواج بر بهبود انتظارات زناشویی و ابعاد آن و نگرشهای زناشویی و ابعاد آن در دانشجویان در آستانه ازدواج بود. روش این تحقیق نیمه تجربی بوده و از طرح پیش آزمون ـ پس آزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری در این پژوهش کلیه دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی شیراز بودند که در دوران آشنایی یا در دوران نامزدی قرار داشتند. برای انتخاب نمونه207 نفر از دانشجویان داوطلب شرکت در دوره آموزشی به دو پرسشنامه انتظارات و نگرشهای زندگی زناشویی پاسخ دادند.
حسن زارعی محمودآبادی سید احمد احمدی
چکیده: هدف این پژوهش شناسایی عوامل پیش بینی کننده میل به طلاق و تدوین یک مدل مداخله ای بومی بر کاهش آن و خودکارآمدی مدیریت طلاق در زوجین متقاضی طلاق شهر یزد بود. در مرحله اول این تحقیق پژوهشگر پس از انجام مصاحبه نیمه ساختاری به شناسایی عوامل بدعملکردی خانواده که منجر به میل به طلاق می شود پرداخت. برای بررسی عوامل از بین متقاضیان طلاق 264 نفر با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. نتایج تحلیل اکتشافی در مرحله اول تعداد14 عامل را استخراج نمود که این عوامل در تحلیل اکتشافی دوم به 4 بعد(مبتنی بر نظریه)کاهش یافت. برنامه آموزشی (مدل مداخله ای) بر اساس عوامل استخراج شده طرح ریزی شد و برای بررسی اثر بخشی آن تعداد 32 نفر از زوجین متقاضی طلاق انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. مداخله بر روی گروه آزمایش اجرا گردید. ابزار تحقیق شامل1- پرسشنامه میل به طلاق 2-پرسشنامه بدعملکردی خانواده 3-خودکارآمدی مدیریت طلاق و4 -پرسشنامه جمعیت شناختی بود.سئوال های تحقیق عبارت بودند از:1-عوامل پیش بینی کننده میل به طلاق کدامند؟2-تدوین مدل بومی مداخله ای طلاق چگونه است؟ آیا مدل بومی تدوین شده بر خودکارامدی مدیریت طلاق تاثیر دارد؟ و4-آیا مدل بومی بر میل به طلاق تأثیر دارد؟تحلیل داده ها با استفاده از معادلات ساختاری،تحلیل واریانس چند متغیری،تحلیل دو عاملی و تحلیل چند عاملی بر روی یک عامل تکراری انجام گرفت. نتایج بدست آمده نشان داد که عوامل عاطفی،رفتاری-ارتباطی،جنسی ودخالت های اطرافیان بیشترین سهم را در بد عملکردی خانواده و در نتیجه میل به طلاق دارند.نتایج دیگر نشان داد که مدل مداخله ای بومی بر خودکارآمدی مدیریت طلاق و ابعاد آن تأثیر دارد و توانسته است آنرا افزایش دهد و همچنین میل به طلاق و ابعاد آنرا در زوجین کاهش دهد.نتایج دیگر نشان داد که آموزش در مورد خودکارآمدی وابسته به جنسیت نیست و بر روی هر دو گروه اثر یکسان دارد. ولی درباره متغیر میل به طلاق و ابعاد آن اثر آموزش بر روی زن و مرد بستگی به این دارد که فرد در کدام گروه قرار گرفته باشد.اگر در گروه آزمایش باشد تفاوتی بین زن ومرد نیست ولی در گروه کنترل میانگین نمرات مردها کمتر از نمره زنان است.بنابراین مدل مداخله ای بومی می تواند خودکارآمدی مدیریت طلاق را افزایش و میل به طلاق را کاهش دهد. کلید واژه ها: میل به طلاق،مدل مداخله بومی،خودکارآمدی مدیریت طلاق،معادلات ساختاری
رزیتا امانی مریم السادات فاتحی زاده
هدف: این مطالعه جهت بررسی و مقایسه ی اثربخشی زوج درمانی هیجان مدار، شناختی- رفتاری، و شناختی- رفتاری- هیجانی بر رضایت مندی زناشویی زوجین و افسردگی زنان انجام گرفت. روش: روش این مطالعه، نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری، و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه بود. نمونه ی مورد نظر از میان 89 زوجی انتخاب شد که به مراکز مشاوره و روان پزشکی شهر همدان مراجعه کرده و تشخیص همزمان افسردگی زن و نارضایتی زناشویی گرفته بودند. 67 زوج واجد شرایط شرکت در این مطالعه بودند که از میان آنها 45 زوج به طور تصادفی انتخاب و با همتاسازی در سه گروه زوج درمانی قرار گرفتند. زوج هایی که در هر یک از گروه های درمانی قرار داشتند، به مدت 15 جلسه تحت درمان قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، افسردگی بک، و رضایت مندی زناشویی انریچ می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های افسردگی و رضایت مندی زناشویی، زوجین پرسشنامه ها را در مرحله ی پیش آزمون(زمان1)، جلسه ی ششم (زمان2)، جلسه ی یازدهم (زمان3)، پس آزمون (جلسه ی پانزدهم، زمان 4)، یک ماه بعد (پیگیری اول، زمان5) و سه ماه بعد ( پیگیری دوم، زمان 6) پر کردند. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر دوگانه نشان داد که هر سه زوج درمانی شناختی -رفتاری، هیجان مدار و شناختی- رفتاری- هیجانی در کاهش نمرات افسردگی و افزایش رضایت مندی زناشویی موثرند. زوج درمانی هیجان مدار تنها در نمرات پیگیری افسردگی و رضایت مندی زناشویی موثر تر از زوج درمانی شناختی- رفتاری بود. زوج درمانی شناختی- رفتاری- هیجانی هم در طول درمان و هم در نمرات پیگیری افسردگی و رضایت مندی زناشویی موثرتر از دو روش زوج درمانی دیگر بود. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده، هر چند هر سه مداخله تاثیرگذار بوده اند اما فقط زوج درمانی تلفیقی هم در فرایند و هم در پیگیری موثرتر بوده است، در واقع زوج درمانی تلفیقی شناختی- رفتاری- هیجانی با هدف قرار دادن سه بعد اصلی شناخت، رفتار و هیجان، به اصلاح الگوی تعاملی زوجین می پردازد، درحالی که در زوج درمانی شناختی رفتاری به هیجان کمتر توجه شده و در زوج درمانی هیجان مدار، به باور و شناختها پرداخته نمی شود، لذا این روش با مد نظر قراردادن هر سه بعد به طور ماندگارتری موجب افزایش رضایت زناشویی زوجین و کاهش افسردگی زنان شده است. در نتیجه به نظر می رسد زوج درمانی تلفیقی شناختی- رفتاری -هیجانی مداخله ی موثری جهت ارتقا رضایت زناشویی زوجین و کاهش افسردگی در زنان باشد.
ذبیح الله کاوه فارسانی سید احمد احمدی
هدف این پژوهش بررسی میزان تأثیر آموزش مهارت های زندگی بر سازگاری و رضایت زناشویی زنان متاهل، روستایی شهرستان فارسان بوده است. روش این پژوهش، نیمه تجربی با طرح پیش- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش زنان مراجعه کننده به امور بانوان شهرستان فارسان در سال 1390 بودند. نمونه ی پژوهش شصت زن متأهل داوطلب بودند که به صورت تصادفی انتخاب و در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش، نه جلسه تحت آموزش مهارت های زندگی قرار گرفتند. روی گروه کنترل هیچ مداخله ای صورت نگرفت. در پایان از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. ابزار این پژوهش، پرسشنامه های رضایت زناشویی انریچ (فرم کوتاه، 1989) و سازگاری زناشویی لاک- والاس (1959) بود. فرضیه پژوهش این بود که آموزش مهارت های زندگی سازگاری و رضایت زناشویی زنان روستاهای شهرستان فارسان را افزایش می دهد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که آموزش مهارت های زندگی سازگاری و رضایت زنان متاهل روستایی شهر فارسان را افزایش داده است (001/0p<). همچنین آموزش مهارت های زندگی بر تمامی ابعاد رضایت زناشویی نیز تأثیر داشته است. نتیجه گیری: آموزش مهارت های زندگی بر افزایش سازگاری و رضایت زنان متاهل روستایی موثر بود.
مهناز جوکار کمال آبادی سید احمد احمدی
روابط زوجی ناکارآمد و پر هرج و مرج زوجین دارای اختلال شخصیت مرزی و تکرار نشانه های اختلال، در نتیجه این ناکارآمدی باعث تأکید محققان بر مداخله های خانوادگی و زناشویی برای درمان این اختلال شده است. هدف پژوهش: تدوین و ارزیابی کار آمدی زوج درمانی رفتاری- جدلی و ارزیابی زوج درمانی متمرکز بر هیجان، بر کیفیت ارتباط زناشویی، سلامت روان و نشانه های اختلال شخصیت مرزی زوجین اختلال شخصیت مرزی هدف پژوهش حاضر بوده است. روش پژوهش: در این پژوهش 45 زوج که حداقل یکی از آنها بر اساس تشخیص روان پزشک و نتایج مصاحبه نیمه ساختار یافته دارای اختلال شخصیت مرزی تشخیص داده شده بودند، به صورت تصادفی در قالب سه گروه (15= رفتاردرمانی جدلی، 15= زوج درمانی متمرکز بر هیجان و 15= کنترل) جایگزین شدند. ابزارهای تحقیق، آزمون کیفیت ابعاد رابطه زناشویی، پرسشنامه سلامت عمومی و فهرست نشانه های اختلال شخصیت مرزی مورد بود. متغیر مستقل 14 جلسه زوج درمانی رفتاری- جدلی و 14 جلسه زوج درمانی متمرکز بر هیجان بود که در گروههای آزمایش اجرا شد. پس آزمون ها و پیگیری بعد از سه ماه صورت گرفت. تغییرات سه گروه به کمک آزمون های تحلیل واریانس مقایسه شد. نتایج پژوهش: نتایج حاکی از موثر بودن زوج درمانی رفتاری- جدلی و زوج درمانی متمرکز بر هیجان بر کیفیت روابط زناشویی، سلامت روان و نشانه های اختلال شخصیت مرزی زوجین اختلال شخصیت مرزی بود. در مورد کیفیت روابط زناشویی، تنها موردی که تحت تأثیر دو نوع زوج درمانی قرار نگرفت، اعتماد در مورد زوج شخصیت مرزی و تعهد در مورد همسر آنها بود. در مورد سلامت روان نیز تنها موردی که تحت تأثیر زوج درمانی رفتاری- جدلی قرار نگرفت اضطراب و در مورد زوج درمانی متمرکز بر هیجان، مقیاس اختلال جسمانی بوده است. از بین نشانه های اختلال شخصیت مرزی نیز تنها احساس تهی بودن، بدبینی و احساسات تجزیه ای در زوج درمانی رفتاری- جدلی و مقیاس بدبینی و احساسات تجزیه ای در زوج درمانی متمرکز بر هیجان تحت تأثیر درمان قرار نگرفت.
مسعود دیاریان سید احمد احمدی
هدف: هدف از این پژوهش بررسی تأثیر علاقه اجتماعی، دینداری، ویژگیهای شخصیتی و عوامل دموگرافیک بر کیفیت رابطه زناشویی بود .جامعه پژوهش، زوجین 20 تا 50 ساله شهر اصفهان و با حداقل دو سال سابقه ازدواج و نمونه پژوهش 408 نفر (204 زوج) بود که به صورت تصادفی درمناطق مختلف سطح شهرانتخاب شدند. روش پژوهش نیز، همبستگی از نوع مدل سازی معادله ساختاری بود. ابزارهای پژوهش: فرم مشخصات دموگرافیک ، پرسشنامه پنج عامل شخصیت نئو (کاستر و مک کری، 1992) ، پرسشنامه کیفیت ادراک شده از ابعاد زناشویی (فلیچر و همکاران، 2000) ، پرسشنامه علاقه اجتماعی (گریور و همکاران ، 1973 ) و پرسشنامه دینداری (خدایاری فرد و همکاران ، 1385). نتایج: تاثیر مثبت دینداری و علاقه اجتماعی برکیفیت ر ابطه زناشویی و نیز تاثیرمنفی روان رنجوری و تاثیر مثبت برونگرایی برکیفیت رابطه زناشویی را نشان داد. ویژگیهای دموگرافیک دراین پژوهش تاثیری برکیفیت رابطه زناشویی نداشت. همچنین دربررسی مدل ارائه شده توسط پژوهش این یافته به دست آمد که دینداری و ویژگیهای شخصیتی از طریق علاقه اجتماعی برکیفیت رابطه زناشویی تاثیر می گذارند. بدین ترتیب که دینداری و برخی ویژگیهای شخصیتی باعث افزایش میزان علاقه اجتماعی در زوجین و درنتیجه افزایش کیفیت رابطه زناشویی آنان خواهد شد. از دیگر یافته های این پژوهش ، تاثیرمثبت دینداری برعلاقه اجتماعی و نیز تاثیرمنفی روان رنجورخویی برعلاقه اجتماعی و تاثیرمثبت برون گرایی، تجربه گرایی و توافق پذیری برعلاقه اجتماعی بود. بدین ترتیب مدل پیشنهادی در رابطه با پیش بینی کیفیت رابطه زناشویی درپژوهش حاضر تایید گردید و علاقه اجتماعی نقش محوری دراین مدل یافت.
سیمین قاسمی عذرا اعتمادی
چکیده هدف این پژوهش تدوین و استانداردسازی بسته آموزشی مهارت های ارتباط با خانواده همسر بر مبنای آسیب شناسی تعاملی در خانواده های شهر اصفهان بود . این تحقیق در دو بخش کیفی و کمی به شناسایی آسیب های تعاملی زوجین و خانواده همسر پرداخت . در بخش کیفی مصاحبه نیمه ساختاریافته ای با زوجین و خانواده همسران که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده بودند ، انجام شد . در بخش کمی دو پرسشنامه های آسیب شناسی تعاملی تهیه شد . پرسشنامه آسیب شناسی تعاملی زوجین و خانواده همسر بر روی نمونه ای با حجم 161 نفر (81 زن و 80 مرد ) و پرسشنامه آسیب شناسی تعاملی خانواده همسر با عروس / داماد بر روی نمونه ای به حجم 133 نفر (70 زن و 63 مرد ) که با روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده بودند ، اجرا شد . ابزار تحقیق شامل فرم مصاحبه نیمه ساختار یافته ، پرسشنامه محقق ساخته آسیب شناسی تعاملی زوجین و خانواده همسر بود . داده ها با استفاده از محاسبه فراوانی ،میانگین ، انحراف معیار و آزمون t مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت . نتایج بدست آمده نشان داد که آسیب های تعاملی زنان با خانواده همسر به ترتیب عبارتند از مرزبندی نادرست ، کمیت و کیفیت نادرست ارتباط ، بدرفتاری ، انتظارات وتوقعات ، حسادت ، کینه توزی و ایجاد اختلاف ، وابستگی همسر به خانواده اش ، توزیع نامتوازن قدرت ، تفاوت های فرهنگی ، اجتماعی و عدم پذیرش عروس و آسیب های تعاملی مردان با خانواده همسر به ترتیب عبارت بودند از کمیت و کیفیت نادرست ارتباط ، مرزبندی نادرست ، وابستگی همسر به خانواده اش ، بدرفتاری ، حسادت ، کینه توزی و ایجاد اختلاف ، توزیع نامتوازن قدرت ، انتظارات و توقعات ، تفاوت های فرهنگی و اجتماعی و عدم پذیرش داماد. همچنین نتایج نشان داد آسیب های تعاملی خانواده همسر با عروس به ترتیب عبارتند از نگرانی نسبت به زندگی زناشویی فرزند ، کمیت و کیفیت نادرست ارتباط ، انتظارات و توقعات ، حسادت ، کینه توزی و ایجاد اختلاف ، تفاوت های فرهنگی و اجتماعی ، بدرفتاری و عدم پذیرش عروس و آسیب های تعاملی خانواده همسر با داماد به ترتیب عبارت بودند از نگرانی نسبت به زندگی زناشویی فرزند ، کمیت و کیفیت نادرست ارتباط ، انتظارات و توقعات ، حسادت ، کینه توزی و ایجاد اختلاف ، تفاوت های فرهنگی و اجتماعی ، عدم پذیرش داماد و بدرفتاری . نتایج نشان داد در آسیب های تعاملی انتظارات و توقعات و تفاوت های فرهنگی ، اجتماعی در زنان و مردان تفاوت معناداری وجود دارد و میزان این دو آسیب در زنان بیشتر از مردان است اما در آسیب های تعاملی خانواده همسر با عروس / داماد تفاوت معناداری بین عروس و داماد ملاحظه نشد . در پایان با توجه به آسیب های شناسایی شده و پیشینه نظری و پژوهشی تحقیق دو بسته آموزشی مهارت های ارتباط زوجین با خانواده همسر تدوین و پس از نظرخواهی از 5 نفر از اساتید مشاوره خانواده دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان استاندارد سازی شد . از نتایج این تحقیق می توان در جهت افزایش آگاهی خانواده ها نسبت به آسیب های تعاملی زوجین و خانواده همسر و ارائه راهکارهایی جهت پیشگیری و رفع آسیب های موجود و بهبود روابط زوجین و خانواده همسر استفاده کرد.
آرزو لشنی عذرا اعتمادی
هدف این پژوهش تدوین و استانداردسازی بسته آموزشی مهارت های ارتباط جوان و والدین بر مبنای آسیب شناسی تعاملی در خانواده های شهر دورود بود.پژوهش حاضر در دو مرحله انجام شد. در مرحله ی اول متون نظری و پژوهشی مرتبط با عنوان تحقیق مورد بررسی قرار گرفت.سپس مصاحبه نیمه ساختاریافته ای با جوانان و والدینشان که با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شده بودند، انجام شد ؛ و مهم ترین آسیب های تعاملی والدین و جوانان استخراج گردید.بر اساس آن پرسشنامه ی آسیب شناسی تعاملی والدین و جوانان تهیه شد.سپس پرسشنامه ها بر روی نمونه-ی 270 نفری (شامل 150 نفر جوانان و 130 نفر والدین) که به روش خوشه ای چند مرحله ای در شهر دورود انتخاب شده بودند، اجرا گردید. نتایج پژوهش نشان داد که بیشترین آسیب ها عبارت از: انتظارات نا به جای فرزندان از والدین،تفاوت در سبک ازدواج،تفاوت در ارزش های فرهنگی،مذهبی،اجتماعی، کمیت و کیفیت نادرست ارتباط،عدم درآمیختگی عاطفی، عدم درک انتظارات و خواسته های جوان بود.همچنین نتایج نشان داد که در گروه جوانان، آسیب های عدم درک انتظارات و خواسته های جوان،تفاوت در سبک زندگی و تفاوت در سبک و معیارهای ازدواج ؛ و در گروه والدین، آسیب های انتظارات نا به جای فرزندان از والدین، تفاوت در سبک و معیارهای ازدواج و تفاوت در ارزش های فرهنگی،مذهبی،اجتماعی ؛ با بیشترین میانگین به ترتیب اولویت های اول تا سوم بودند. همچنین نتایج نشان داد در خصوص آسیب های تعاملی، در گروه والدین تفاوت معناداری بین پدران و مادران وجود نداشت.همچنین در گروه جوانان تفاوت معناداری بین دختران و پسران وجود نداشت. در پایان با توجه به آسیب های شناسایی شده و پیشینه نظری و پژوهشی تحقیق بسته آموزشی مهارت های ارتباط جوان با والدین تدوین و پس از نظرخواهی از 5 نفر از اساتید مشاوره خانواده دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه اصفهان استاندارد سازی شد .
سمیرا خوش کام سید احمد احمدی
هدف این پژوهش، بررسی و مقایسه ی تاثیر زوج درمانی دلبستگی- روایتی و زوج درمانی مبتنی بر طرحواره درمانی بر اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد زنان متاهل شهر تهران بود. روش پژوهش، شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس-آزمون- پیگیری و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر بود. نمونه ی پژوهش، 36 زن متاهل با اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد بالا بودند که برای شرکت در دوره های آموزشی به فرهنگسرای وابسته به شهرداری در شهر تهران مراجعه کرده بودند و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل قرار گرفتند. زنان گروه آزمایش به صورت هفتگی در 14 جلسه زوج درمانی (به مدت 5/1ساعت) شرکت کردند. ابزار استفاده شده در این پژوهش پرسشنامه-های جمعیت شناختی، تجربه روابط نزدیک و حساسیت به طرد زوجین بود. به منظور بررسی سیر تغییر نمرات اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد، پرسشنامه ها در پنج نوبت، پیش آزمون (زمان1)، جلسه هفتم (زمان2)، پس آزمون (جلسه 14، زمان3)، یک ماه پس از درمان (پیگیری اول، زمان4) و دو ماه پس از درمان(پیگیری دوم، زمان5) توسط زنان نمونه تکمیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که رویکرد زوج درمانی دلبستگی- روایتی منجر به کاهش معنادار اضطراب دلبستگی زنان شده است و زوج درمانی مبتنی بر طرحواره درمانی تاثیر معناداری بر اضطراب دلبستگی زنان متاهل نداشته است. همچنین هر دو رویکرد زوج درمانی، نمره کل حساسیت به طرد در زنان متاهل را به طور معناداری کاهش دادند. در هیچیک از گروه های زوج درمانی، عامل زمان ارزیابی تاثیر معناداری بر اضطراب دلبستگی و حساسیت به طرد زنان متاهل نداشته است. بنابراین می توان از رویکرد زوج درمانی دلبستگی- روایتی به عنوان یک مداخله موثر در کاهش اضطراب دلبستگی و از رویکردهای زوج درمانی دلبستگی- روایتی و مبتنی بر طرحواره درمانی برای مداخله موثر بر حساسیت به طرد زنان متاهل در مراکز مشاوره و درمانی استفاده کرد.
ادریس کیخسروی یاسیکند سید احمد احمدی
هدف این پژوهش، مقایسه ی میزان تأثیر غنی سازی با رویکرد تایم و غنی سازی با رویکرد السون بر رضایت و تعارض زناشویی زوجین شهر بوکان بود. روش پژوهش شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود . نمونه ی پژوهش 60 زوج داوطلب بودند که در سه گروه آزمایش تایم(20 زوج) و گروه آزمایش السون (20 زوج) و گواه(20 زوج) به صورت تصادفی جایگزین شدند. متغیرهای مستقل غنی سازی رویکرد تایم(10 جلسه) و غنی سازی رویکرد السون(7 جلسه) بود که در گروه های آزمایش انجام شد و در گروه گواه مداخله ای انجام نشد. ابزار پژوهش پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ 115 سوالی و پرسشنامه ی تعارض زناشویی ثنایی و براتی بود. فرضیه ی پژوهش این بود آموزش غنی سازی زندگی زوجین بر اساس رویکرد تایم و رویکرد السون بر رضایت زناشویی وتعارض زناشویی در زوجین شهر بوکان موثر بوده است از تحلیل کواریانس چند متغیره برای ارزیابی نتایج استفاده شد. نتایج نشان داد که غنی سازی رویکرد تایم و رویکرد السون بر افزایش رضایت زناشویی و کاهش تعارض زناشویی زوجین (01/0>p ) شهر بوکان شده است. نتایج رویکرد تایم و رویکرد السون بر رضایت زناشویی تفاوت معناداری را نداشت(05/0<p ) اثر این دو رویکرد بر تعارض زناشویی تفاوت معناداری داشت(01/0>p ). و رویکرد تایم عملکرد بهتری داشت. نتایج پیگیری پس از یک ماه نشان داد که بین گروه های آزمایش (رویکرد تایم و رویکرد السون) و گروه گواه در میزان رضایت زناشویی و تعارض زناشویی تفاوت معنادار وجود دارد(01/0>p ) و تأثیر غنی سازی رویکرد تایم و رویکرد السون بعد از یک ماه باقی مانده بود.
امید عیسی نژاد فاطمه بهرامی
هدف این پژوهش، تدوین مدل بومی آموزش راهبردهای مقابله ای زناشویی و بررسی اثربخشی آن بر کیفیت روابط زناشویی، راهبردهای مقابله ای زناشویی و استرس در زنان دارای سرطان سینه و همسران آنها در مقایسه با آموزش ارتقای روابط زوجین و آموزش زوجین به شیوه شناختی رفتاری بود. روش پژوهش آمیخته(کیفی- کمی) بود. در بخش اول مصاحبه نیمه ساختاریافته با 9 نفر صورت گرفت و بر اساس آن مدل بومی آموزش ارتقای راهبردهای مقابله ای زناشویی تدوین شد. بخش دوم به منظور بررسی ویژگی های روانسنجی پرسشنامه ها و به روش زمینه یابی و همبستگی انجام شد. بدین منظور نمونه ای 300 نفری از میان افراد متاهل مراجعه کننده به مراکز مشاوره و فرهنگسراها به شیوه تصادفی انتخاب شد. روش بخش آخر پژوهش شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. در این بخش 64 زوج در سه گروه آزمایش(16 نفر) و یک گروه گواه(16 نفر) به طور تصادفی جایگزین شدند. متغیرهای مستقل در سه برنامه گروهی شامل مدل بومی آموزش راهبردهای مقابله ای، مدل ارتقای روابط و مدل مقابله زوجی مبتنی بر رویکرد شناختی رفتاری بود که هر کدام در یک گروه و در 6 جلسه اجرا شد و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاری زناشویی(rdas)، پرسشنامه استرس(pss) و پرسشنامه راهبردهای مقابله ای زناشویی(mci) بود. روایی پرسشنامه ها با استفاده از تحلیل عاملی تاییدی و مدل یابی معادلات ساختاری بررسی و تایید شد. یافته های بخش کیفی پژوهش و مصاحبه های صورت گرفته نشان داد که بیماران سرطان سینه و همسران آنها در 6 مقوله شامل فشارهای مربوط به نحوه برخورد و رفتار با همسر، فشارهای مربوط به نحوه برخورد همسر با بیماری، درگیری ذهنی در مورد نحوه برخورد و واکنش همسر، فشارهای مربوط فرزندان، فشارهای مربوط به آینده روابط زناشویی و حفظ آن و فشارهای مربوط به نحوه برخورد اطرافیان و نحوه ارتباط با آنها مقابله می نمایند. بر اساس این 6 مقوله، با مفهوم سازی زوجی سرطان سینه در چارچوب نظریه سیستمی، مدل بومی آموزش راهبردهای مقابله ای زوجی برای زوجین تدوین شد و اثربخشی آن با مدل شناختی رفتاری و مدل ارتقای روابط مقایسه گردید. نتایج آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که که هر سه مدل بر بهبود راهبردهای مقابله ای زوجی(01/0>p) ، استرس(01/0>p) و کیفیت روابط زناشویی(01/0>p) تاثیر دارند. تاثیر مدل بومی راهبردهای مقابله ای زناشویی بیش از دو مدل دیگر بود. در کیفیت روابط زناشویی و ابعاد آن تاثیر مدل شناختی رفتاری بیش از سایر مدلها بود. نتایج پیگیری پس از یک ماه نشان داد که بین گروه های آزمایش با گروه گواه در هر سه متغیر تفاوت وجود دارد (01/0>p) و اثر بخشی مداخلات بعد از یک ماه باقی مانده بود.
حامد قاسمی عذرا اعتمادی
چکیده هدف: هدف این پژوهش تدوین الگوی ارتباطی زوجین بر مبنای آموزه های اسلام و مقایسه تأثیر مداخله مبتنی بر آن با مداخله مبتنی بر الگوی مهارت ارتباطی، بر سازگاری و صمیمیت زوجین وابسته به بنیاد شهید استان کرمانشاه بود. روش پژوهش در بخش اول پژوهش به صورت کیفی تحلیل محتوا و در بخش دوم پژوهش شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه: اعضای نمونه این پژوهش 45 زوج داوطلب بودند که در سه گروه آزمایش الگوی ارتباطی زوجین (cc)(15 زوج) و گروه آزمایش الگوی ارتباطی اسلامی (15 زوج) و گواه (15 زوج) به صورت تصادفی جایگزین شدند. متغیرهای مستقل غنی سازی روابط زناشویی (8 جلسه) و الگوی ارتباط اسلامی (8 جلسه) بود که در گروه های آزمایش انجام شد و در گروه گواه مداخله ای انجام نشد. ابزار: پرسشنامه ی سازگاری و صمیمیت زناشویی بود. فرضیه ی پژوهش این بود که آموزش الگوی مهارت های ارتباطی زوجین و الگوی ارتباطی زوجین بر مبنای آموزه های اسلامی بر سازگاری و صمیمت زناشویی در زوجین وابسته به بنیاد شهید استان کرمانشاه موثر بوده است. روش آماری تحلیل کواریانس برای ارزیابی نتایج استفاده شد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که آموزش الگوی مهارت های ارتباطی زوجین (000/0>p) و الگوی ارتباطی زوجین بر مبنای آموزه های اسلامی (001/0>p)،بر سازگاری و صمیمت زناشویی تاثیر معنا داری داشته اند و براساس جدول بونفرنی میان دو متغیر تفاوت معنا داری وجود داشت. کلید واژه ها: الگوی ارتباط زوجین بر مبنای آموزه های اسلام، مدل مهارت ارتباطی، سازگاری زوجین، صمیمیت زوجین
مجید غفاری سید احمد احمدی
هدف: هدف این پژوهش توصیفی-همبستگی، بررسی روابط بهزیستی معنوی، عدالت زناشویی، عوامل محافظ خانواده و توانمندی خانواده در یک مدل نظری پیشنهادی چند متغیره ی ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام افراد متاهل صاحب فرزند شهر اصفهان در سال 1391، در دهه اول ازدواج با حداقل هشت کلاس سواد و فرزند/فرزندان کمتر از 7 سال بود. سیصد و نود و پنج نفر (273 زن، 122 مرد) در دامنه سنی 17 تا 52 سال (2/5 ± 08/32) با روش نمونه گیری چند مرحله ای از مناطق مختلف سطح شهر اصفهان انتخاب شدند. ابزار پژوهش فرم مشخصات دموگرافیک، مقیاس بهزیستی معنوی (swbs؛ پالوتزیان و الیسن، 1982)، مقیاس عدالت زناشویی (mjs؛ غفاری، فاتحی زاده، احمدی، قاسمی و باغبان، 2013)، سیاهه عوامل محافظ خانواده (ifpf؛ گاردنر، هیوبر، استاینر، واسکوئز و سویج، 2008) و مقیاس توانمندی خانواده (fss؛ شام، بولمن، یوریچ و هاچ، 2001) بود. روش های آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی و تحلیل استنباطی به روش مدل سازی معادله ساختاری بود. فرضیه اصلی این پژوهش این بود که توانمندی خانواده از طریق تأثیر مستقیم و غیر مستقیم بهزیستی معنوی (از طریق تأثیر بر عدالت زناشویی و عوامل محافظ خانواده)، تأثیر مستقیم و غیرمستقیم عدالت زناشویی (از طریق تأثیر بر عوامل محافظ خانواده) و تأثیر مستقیم عوامل محافظ خانواده قابل تبیین است. نتایج مربوط به فرضیه های پژوهش نشان داد که مدل های مفهومی پیشنهادی برای تمام فرضیه های پژوهش برازش مناسبی با داده های پژوهش دارد. مدل مفهومی نهایی 85 درصد واریانس توانمندی خانواده را تبیین نمود. ضریب تأثیر کل عدالت زناشویی بر توانمندی خانواده نسبت به بهزیستی معنوی و عوامل محافظ خانواده بیشتر بود (001/0>p). تفاوت ضریب تأثیر بهزیستی معنوی بر عدالت زناشویی، عوامل محافظ خانواده و توانمندی خانواده در مدل های مفهومی مربوط به برخی از فرضیه های پژوهش بین زنان و مردان معنی دار بود (05/0> p). در کل با توجه به نتایج به نظر می رسد که در حضور عدالت زناشویی تأثیر مستقیم بهزیستی معنوی و عوامل محافظ خانواده بر توانمندی خانواده قوی نیست. تبیین های مربوط به تفاوت ضرایب تأثیر بین زنان و مردان ارائه شده است.
فاطمه بای مریم فاتحی زاده
هدف: این مطالعه جهت بررسی و مقایسه اثربخشی زوج درمانی تلفیقی دلبستگی- پردازش شناختی و رفتاری-شناختی بر سیر فرایندهای روانشناختی جنسی و عملکرد جنسی زنان و رضایت جنسی همسرانشان در شهر اصفهان انجام گرفت. روش: روش این مطالعه نیمه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون- پیگیری و روش آماری آن تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر بود. در این پژوهش از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد و نمونه مورد نظر از میان 120 نفر از زنانی انتخاب شدند که به فرهنگسرای خانواده اصفهان مراجعه کرده بودند که از میان آنها 30 نفری که واجد شرایط فراخوان و ورود به جلسات بودند به طور تصادفی انتخاب و در سه گروه قرار گرفتند. زنانی که در هر یک از گروه های درمانی قرار داشتند، به مدت 10 جلسه تحت درمان قرار گرفتند. ابزاری که در این پژوهش به کار گرفته شد نیز شامل پرسشنامه های جمعیت شناختی، سلامت روان، خودآگاهی و جرات ورزی جنسی، سبک های جنسی، طرحواره شناختی فعال شده، عملکرد جنسی زنان و رضایت جنسی همسرانشان می شد. به منظور ثبت سیر تغییرات نمره های مربوط به فرایندهای روانشناختی جنسی (خودآگاهی جنسی، جرات ورزی جنسی، سبک های جنسی، طرحواره شناختی فعال شده) و عملکرد جنسی توسط زنان و رضایت جنسی توسط همسرانشان، پرسشنامه ها در مرحله ی پیش ازمون (زمان1) پس آزمون (زمان2)، یک ماه بعد (پیگیری اول، زمان 3)، و دو ماه بعد (پیگیری دوم، زمان 4) تکمیل شد. یافته ها: نتایج تحلیل واریانس چند متغبره در گروه های مورد مطالعه نشان داد که اثر درمان بر سبک های جنسی(افکار اتواماتیک و هیجانات جنسی) زنان و رضایت جنسی همسران آزمودنی ها از نظر آماری معنادار بود. بنابراین می توان وجود اختلاف بین گروه ها (دلبستگی- پردازش شناختی و کنترل) را پذیرفت. تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که اثر درمان ها در مراحل پیگیری اول و دوم بر سبک های جنسی(افکار اتوماتیک، هیجانات جنسی، پاسخ های جنسی) زنان و رضایت جنسی همسرانشان از نظر آماری معنادار بود. نتیجه گیری: با توجه به یافته های به دست آمده، هر چند هر دو مداخله تاثیرگذار بوده اند اما در مجموع زوج درمانی تلفیقی دلبستگی- پردازش شناختی هم در فرایند و هم در پیگیری موثرتر بوده است. کلید واژه ها: زوجدرمانی دلبستگی_ پردازش شناختی، زوجدرمانی رفتاری_ شناختی، فرایندهای روانشناختی جنسی، عملکرد جنسی زنان، رضایت جنسی
مسعود صادقی سید احمد احمدی
چکیده هدف این پژوهش تدوین مدل بومی خانواده سالم و بررسی تأثیر آموزش مبتنی بر این مدل بر سلامت خانواده، عملکرد خانواده و کیفیت رابطه زناشویی بود. پژوهش به روش طرح تحقیق آمیخته اکتشافی (کیفی- کمی) انجام گرفت. در اولین مرحله از این پژوهش که به صورت کیفی صورت پذیرفت، سوالات مصاحبه نیمه ساختار یافته در زمینه خانواده سالم تدوین گردید. سپس جلسات مصاحبه توسط پژوهشگر با زوجین و متخصصان خانواده و ازدواج انجام شد و معیارها و ویژگی های خانواده سالم بر اساس نظر زوجین و متخصصان خانواده استخراج گردید. در ادامه پژوهش های انجام گرفته در زمینه خانواده سالم مورد بررسی قرار گرفت و مقوله های مرتبط با خانواده سالم استخراج شد. در مرحله دوم پژوهش، پرسشنامه ای مبتنی بر ابعاد مدل تدوین شده خانواده سالم ساخته شد و پایایی و روایی همگرا و روایی تشخیصی آن مورد آزمون قرار گرفت. سپس بصورت میدانی مدل تدوین شده جهت برازش بررسی شد. در مرحله سوم پژوهش، بسته آموزشی مبتنی بر ابعاد استخراج شده مدل بومی خانواده سالم در 10 جلسه آموزشی تدوین گردید. در نهایت در مرحله چهارم پژوهش، اثربخشی بسته آموزشی مبتنی بر مدل بومی تدوین شده خانواده سالم بر زوجین مورد ارزیابی قرار گرفت. این مرحله به شیوه ی شبه تجربی انجام شد و در آن از پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری با گروه آزمایش و گواه استفاده گردید. در این بخش 40 نفر به شیوه تصادفی ساده و از روی لیست افراد حاضر به همکاری انتخاب و در دو گروه آزمایش (20 نفر) و کنترل (20 نفر) به طور تصادفی جایگزین شدند. متغیر مستقل بسته آموزشی خانواده سالم بود که در 10 جلسه به گروه آزمایش آموزش داده شد و گروه گواه هیچ مداخله ای دریافت نکرد. ابزارهای پژوهش، پرسشنامه خانواده سالم، پرسشنامه عملکرد خانواده، و پرسشنامه کیفیت ابعاد رابطه ادراک شده بود. در تجزیه و تحلیل متن مصاحبه با زوجین درکدگذاری باز 83 مقوله و در کدگذاری محوری بر اساس شباهت موضوعی 19 مقوله، در تجزیه و تحلیل متن مصاحبه با متخصصان خانواده در کدگذاری باز 106 مقوله و در کدگذاری محوری 21 مقوله و از تجزیه و تحلیل کیفی پژوهش ها پیرامون خانواده سالم نیز 114 مقوله بدست آمد که در کدگذاری محوری براساس شباهت موضوعی در 20 مقوله قرار داده شدند. سپس با استفاده از سه سو یه سازی (مثلث سازی) بر اساس مقوله های مستخرج از مصاحبه با متخصصان خانواده، زوجین و پژوهش ها مدل بومی خانواده سالم در 14 بعد تدوین شد. یافته های پژوهش نشان داد که پرسشنامه ساخته شده خانواده سالم از روایی و پایایی مناسبی برخوردار بوده و مدل بومی ارائه شده به روش کیفی برای خانواده سالم با داده های میدانی برازش دارد و ساختار عاملی مفروض مورد تأیید قرار گرفت. همچنین یافته های پژوهش نشان داد که مداخلات باعث بهبود و ارتقاء سلامت خانواده و ابعاد آن (01/0 >p)، عملکرد خانواده و ابعاد آن (01/0 >p) و کیفیت رابطه زناشویی و ابعاد آن (01/0 >p) در زوجین شده است. نتایج مرحله پیگیری پس از یک ماه نیز نشان داد که اثربخشی مداخله باقی مانده بود (01/0 >p). کلید واژه ها: مدل بومی خانواده سالم، سلامت خانواده، عملکرد خانواده، کیفیت رابطه زناشویی، پژوهش کیفی
سمیه جابری رضوان السادات جزایری
هدف از پژوهش حاضر، تعیین پیش بینی کننده های صمیمیت زناشویی و تدوین مدل بومی افزایش صمیمیت براساس عوامل پیش بینی کننده آن در زوجین شهر اصفهان بود. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی بود. پژوهش در سه بخش کیفی، کمی و تدوین مدل انجام گرفت. در بخش کیفی، پس از تعیین عوامل پیش بینی کننده صمیمیت زناشویی براساس مبانی نظری، مصاحبه نیمه ساختاریافته با 10 زوج و 10 مشاور خانواده انجام گرفت. پس از مقوله بندی، کدگذاری و محاسبه فراوانی درصدی عوامل به دست آمده، پرسشنامه های مناسب برای اندازه گیری هر عامل تهیه شدند. پرسشنامه ها عبارت از پرسشنامه صمیمیت زناشویی، شخصیت پنج عاملی فرم کوتاه، سبک دلبستگی کولینز و رید، مهارت های ارتباطی کوئین دام، سبک-های اداره تعارض بین فردی، الگوهای ارتباطی، سازگاری زوجی اصلاح شده، آسیب شناسی تعاملی زوجین با خانواده همسر و فرم اطلاعات جمعیت شناختی محقق ساخته بودند. جامعه مورد مطالعه، زوجین شهر اصفهان بودند که تعداد 200 زوج به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. داده ها با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون، رگرسیون چندمتغیری و نرم افزار spss-19 تجزیه و تحلیل شد. نتیجه آزمون t همبسته نشان داد که بین نمرات صمیمیت زناشویی زنان و مردان تفاوت معناداری وجود دارد. نتایج رگرسیون گام به گام هم نشان داد که عامل توافق و همفکری در زنان و مردان دارای بیشترین سهم در پیش بینی صمیمیت زناشویی بودند. هم چنین عوامل پیش بینی کننده در زنان در مجموع 90 درصد صمیمیت زناشویی را تبیین کردند. این عوامل در مردان 79 درصد صمیمیت زناشویی را پیش بینی کردند. در نهایت، معادلات پیش بینی صمیمیت زناشویی در زنان و مردان به دست آمدند. سپس مدل افزایش صمیمیت زناشویی براساس عوامل پیش بینی کننده آن، تدوین شد.