نام پژوهشگر: ملوک خادمی اشکذری
زهرا حسنی آبیز منصور علی حمیدی
نوشتن پیچیده ترین ،سخت ترین ومهمترین مهارت زبان آموزی است .پس از نگارش ونگهداری آثار تاریخی وهنری بود که بشر وارد دنیای تمدن شد.در میان ما ایرانیان فن نگارش از دیرباز از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است .اما امروزه بیشتر دانش آموختگان ما این مهارت را به خوبی نمی آموزند ودر نوشتن ناتوانند. در نظام آموزشی ما درس انشاء از پایه سوم دبستان آغاز می گردد وتا پایان دوره ی راهنمایی ادامه می یابد اما همین دانش آموزان پس از گرفتن دیپلم برای نوشتن یک درخواست کار ، یا نامه اداری دچار مشکل می شوند. این پژوهش در پی ارزیابی برنامه درسی نگارش وکارکرد آموزگاران پایه ی پنجم دبستان ونمود آن در دست نوشته های دانش آموزان ، انجام شد . این پژوهش از نوع توصیفی است و به پاسخگویی به پرسشها بسنده می کند. روش این پژوهش ، پرسش ، نگرش وآزمایش (آزمون ) است . برای ارزیابی برنامه درسی ، نگرش نامه ای توسط پژوهشگر تهیه شد ونشانه های آن بر اساس دیدگاه سازایی گری ومراحل رشد شناختی پیاژه مقایسه شد . برای ارزیابی کارکرد آموزگاران پرسشنامه ای کوتاه توسط پژوهشگر ساخته شد واهداف ، شیوه وملاک های ارزشیابی انشا از آنها پرسیده شد . وبرای ارزیابی دستاورد دانش آموزان از آنان خواسته شد انشایی بنویسند ونوشته ی آنها براساس نگرش نامه ارزشیابی شد . داده بخشان این پژوهش 20نفر از آموزگاران پایه پنجم ودست نوشته های 20دانش آموز این پایه که به روش خوشه ای چند مرحله ای برگزیده شدند. ونیز راهنمای برنامه درسی زبان آموزی دوره ی ابتدایی وکتاب بنویسیم پایه ی پنجم ، منابع برنامه درسی بودند. یافته های سودمندی که از بررسی برنامه درسی به دست آمد این است که به امر نگارش تا حدی پرداخته شده است واهداف مهم آن از نظر دور نمانده اما متاسفانه از شیوه ی آموزش نگارش ومعیارهای ارزیابی انشا غافل شده وبرخی از موضوع های انشا نیز متناسب با سن شناختی دانش آموزان نیست. آموزگاران نیز به اهداف آموزش انشا آشنایی کامل ندارند ، ملاک های یک نوشته ی خوب را نمی دانند وبه دانش آموزان گوشزد نمی کنند. انواع شیوه های نگارشی را نمی شناسند وآموزش نمی دهند ودوره ی آموزشی برای تدریس این درس نگذرانده اند. ونتیجه ی این کاستی ها دست نوشته های ضعیف ، خالی از ابتکار وزیبایی ، به دور از شیوه های صحیح نگارشی وبدون پیوستگی ونظم و..... است .
فهیمه گلپایگانی ملوک خادمی اشکذری
چکیده: در نظریه رشد اجتماعی هاوکینز و ویس گفته می شود یکی از نهادهای موثر در فرایند رشد اجتماعی مدرسه است. عدم تعهد به این نهاد اجتماعی، می تواند زمینه ساز بروز مشکل هایی از جمله رفتار ناسازگار مصرف مخدرها توسط دانش آموزان شود. امروزه با افزایش گرایش نوجوانان ایرانی، به مصرف مخدرها مواجه ایم. علاوه بر افزایش روند مصرف، سن شروع مصرف مخدرها نیز در نوجوانان کاهش یافته است. پژوهش حاضر با هدف فراهم کردن اطلاعات پایه ای لازم، در زمینه ی پنداشتها و باورهای دانش آموزان در مورد مخدرها و میزان تعهد به مدرسه و در نهایت میزان مصرف مخدرها در آن ها، در راستای کمک به پیشگیری از اعتیاد در دانش آموزان سال سوم دبیرستان شهرستان الیگودرز انجام شده است. داده بخشان این پژوهش، تعداد 200دانش آموز، از 856 نفر دانش آموزان سال سوم دوره ی دبیرستان شهرستان الیگودرز، هستند که در سال تحصیلی 90-89 مشغول به تحصیل بوده اند. ابزارهای به کار رفته در این پژوهش پرسشنامه بررسی وضعیت مصرف مواد، پرسش نامه نظرسنجی درباره ی مخدرها، و پرسش نامه تعهد به مدرسه هستند. برای پردازش داده ها از روش های آماری توصیفی استفاده شده است. نتایج نشان داد که شمار قابل توجهی از دانش آموزان مصرف مخدرها را تجربه کرده اند، همچنین شماری از آنها درباره ی مصرف مخدرها نظر مثبتی دارند، و تعهد به مدرسه در شماری از آنها پایین است که این خود نشانه ی در معرض خطر بودن این افراد است. به این ترتیب، به نظر می رسد که مداخله های آموزشی در جهت تغییر نظرهای دانش آموزان درباره ی مخدرها و افزایش تعهد به مدرسه در آن ها، جنبه ی لازم در هر برنامه ی پیشگیری باشد. کلمات کلیدی: تعهد به مدرسه، مصرف مخدرها، نظر درباره ی مخدرها، الیگودرز
مرجان محسنی عذرا دبیری اصفهانی
در حال حاضر ، عدم تأمین و تربیت نیروی انسانی مورد نیاز برای آموزش هنر در دوره ی راهنمایی تحصیلی چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی و استفاده از نیروهای غیر متخصص یکی از مهم ترین مسائل و مشکلات در نظام تأمین منابع انسانی آموزش و پرورش ایران است . هدف پژوهش حاضر بررسی میزان انطباق برنامه ی درسی هنر مراکز تربیت معلم با برنامه ی درسی هنر دوره ی راهنمایی تحصیلی است و روش پژوهش توصیفی - پیمایشی بوده است . جامعه ی آماری در این پژوهش کلیه ی دبیران هنر مدارس راهنمایی شهر تهران در سال تحصیلی 90- 89 بوده و نمونه ی آماری 80 نفر از دبیران هنر فارغ التحصیل از رشته ی آموزش هنرهای تجسمی مراکز تربیت معلم شهر تهران بوده است که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند و جهت انتخاب نمونه ی آماری از جدول مورگان و کرجسی استفاده شده است . در این پژوهش در راستای پاسخ گویی به پرسش های پژوهش به جمع آوری اطلاعات به صورت میدانی پرداخته شده است . در جمع آوری اطلاعات میدانی از ابزار اندازه گیری پرسشنامه ی محقق ساخته ( 37 سوال بسته پاسخ با طیف لیکرت و یک سوال باز پاسخ ) استفاده شده است . و داده ها در دو سطح توصیفی ( با استفاده از جدول توزیع فراوانی و درصد فراوانی ) و استنباطی با استفاده از جدول مجذور کا ( خی دو ) و با نرم افزار spss مورد توصیف و تجزیه و تحلیل قرار گرفت . عمده ترین یافته های پژوهش حاکی از آن است که از میان 7 مولفه ی برنامه ی درسی که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفت ؛ بین مولفه های اهداف کلی ، اهداف آموزشی در حیطه ی دانشی ، محتوا ، راهبردهای یاددهی - یادگیری ، راهبردهای ارزش یابی و فضای آموزشی برنامه ی درسی هنر دوره ی راهنمایی تحصیلی و برنامه ی درسی رشته ی آموزش هنرهای تجسمی انطباق وجود دارد . این در حالی است که بین مولفه های اهداف آموزشی درحیطه ی نگرشی و مهارتی ، مواد و وسایل آموزشی و زمان انطباق وجود ندارد . کلید واژه ها : برنامه ی درسی هنر ، دوره ی راهنمایی تحصیلی ، مراکز تربیت معلم
کبری عمرانی فرد ملوک خادمی اشکذری
هدف از پژوهش حاضر شناخت رابطه بین هوش معنوی و رضایت شغلی و رضایت از زندگی است . جامعه آماری آن معلمان دوره متوسطه شهرستان اسلامشهر در سال تحصیلی 91-92 به حجم 147 نفر بودند که به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شدند . آزمودنی ها به سه پرسشنامه هوش معنوی عبداله زاده و همکاران و رضایت از زندگی دینر و رضایت شغلی دانت پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از روش های آماری ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون استفاده شد. یافته های پژوهش نشان داد که بین هوش معنوی با رضایت شغلی و رضایت از زندگی معلمان همبستگی مثبت و معناداری وجود داردبه طوری که 7/21 درصد از کل تغییرات هوش معنوی وابسته به متغیرهای رضایت از زندگی و رضایت شغلی است.با توجه به یافته های این پژوهش و رابطه داشتن هوش معنوی با رضایت از شغلی و رضایت از زندگی می توان اینگونه نتیجه گرفت زمانی که هوش معنوی با مولفه هایی نظیر آگاهی ، هوشیاری از خود،توکل ،کل نگری ، معنا یابی و هدفمندی و... بازندگی کاری معلمان پیوند بخورد، نیروی قدرتمندی حاصل می شود که افراد تقریبا با هزاران ساعت کار می توانند لحظات لذت بخش تر، متوازن تر و معنادار تری را تجربه کنند. توجه به رشد هوش معنوی در محیط کاری منجر به یافتن پاسخ چرایی کار توسط افراد می شود در نتیجه معلمان و کارکنان تمام وجودشان را به سازمان می آورند و کار را به عنوان یک ماموریت بیشتر از یک شغل، فرض می کنند و عملکردی مفید تر خواهند داشت و این امر تاثیر مثبتی در جهت ارتقا و بهبود نظام آموزشی و پیشرفت تعلیم و تربیت دانش آموزان دارد امید است.
اعظم السادات حسینی مزینان مهناز اخوان تفتی
پژوهش حاضر به منظور بررسی قابلیت های کتاب فارسی(مهارت های خوانداری) ششم دبستان در پرورش مهارت تفکر خلاق انجام شد. روش پژوهش توصیفی بود. برای جمع آوری و پردازش داده ها، تحلیل محتوای کمی و کیفی انجام شد و به منظور تکمیل یافته ها از روش مثلث سازی و از سه منبع کتاب درسی، مسئولین و آموزشیاران، اساس نامه و اهداف، استفاده شد. از میان هفده درس کتاب فارسی ششم دبستان، شش درس به شکل هدفمند انتخاب شد. تحلیل متن درس ها بر اساس مولفه های الگوی پرورش تفکر خلاق ویلیامز انجام شد. مولفه های تفکر خلاق در این الگو به دو دسته ی شناختی(روانی، ابتکار، انعطاف پذیری، بسط) و شناختی- عاطفی(کنجکاوی، خطرنمودن، ترجیح پیچیدگی، تخیل) تقسیم می شوند. نتایج حاصل از پژوهش نشان داد، مولفه ی انعطاف پذیری که یک مولفه ی شناختی است، با 25.9 درصد، بیشترین نشانه ها را داشت و مولفه ی ترجیح پیچیدگی که از مولفه های شناختی- عاطفی است، هیچ نشانه ای نداشت. همچنین دیگر مولفه های شناختی، ابتکار، بسط و روانی، به ترتیب، 22.2، 17.3 و 8.6 درصد و دیگر مولفه های شناختی- عاطفی، یعنی کنجکاوی، تخیل و خطرنمودن، به ترتیب، 9.9، 9.9 و 6.2 درصد نشانه ها را داشتند. در این بررسی، نشانه های مولفه های شناختی بسیار پررنگ تر از مولفه های شناختی- عاطفی بودند و علی رغم اهمیت جنبه ی عاطفی در پرورش تفکر خلاق، در این کتاب، توجه کمی به این مقوله شده است. بررسی اهداف آموزشی و مصاحبه با مسئولین و آموزشیاران، با یافته های به دست آمده از تحلیل محتوای کتاب درسی همسو هستند. البته در اهداف آموزشی، اشاره ی روشنی به پرورش جنبه ی عاطفی تفکر خلاق نشده است.
سمیه زارع حسینی منشادی ملوک خادمی اشکذری
از دیدگاه پردازش اطلاعات هستند، فراگیرانی که پردازش اطلاعات را به گونه ای فراگرفته اند که سبب ایجاد رنج اضطراب در پیشرفت آموزشی می شود.یکی از زمینه های ایجاد اضطراب در میان فعالیت های آموزشگاهی آماده سازی به منظور شرکت در آزمون هایی است که اضطراب زیاد می تواند در آن زیان آور باشد.شواهدوقرائن نشان می دهد که تعداد زیادی از دانشجویان ایرانی از این نوع اضطراب رنج می برند و به این خاطر به نتایج پایینی دست می یابند .برای اصلاح این مشکل می توان دوره های کاهنده اضطراب را به منظور کمک به آموزندگان در مطالعه ی موثر تر و عملکرد بهتر در امتحانات طراحی واجرا نمود.چنین دوره ای بر اساس استفاده از راهبرد های شناختی و فراشناختی هم در آموختن و هم در کاهش اضطراب طراحی شده بود .برای آزمودن تاثیر این دوره ی گروهی 50 نفر متشکل از دانشجویان سال دوم دانشگاه به دو زیر گروه برابر تقسیم شدندکه یکی از آنها دوره ای 8 هفته ای از آموزش راهکارهای مطالعه ،شرکت در آزمون و کاهش اضطراب را طی نمودند .در حالیکه زیر گروه دیگر هیچ کاری از این دست انجام نداد.پرسشنامه اضطراب آزمون ساراسون وپرسشنامه شناخته شده در مورد راهبردهای شناختی و فراشناختی از جمله ابزارهای مورد استفاده در قبل و بعد از دوره بودند.نتایج نشان داده است که گروه آزمایش به طور قابل توجهی در هر دو زمینه ی مورد بررسی بهبود یافت .از این رو این دوره ی طراحی شده را می توان در هرکجا که آموزندگان دارای اضطراب آزمون هستندمورد استفاده قرار داد.
راضیه اکرامی ملوک خادمی اشکذری
پژوهش حاضر در چارچوب نظریه پردازش اطلاعات و نظریه سازنده گرایی اجتماعی که روش های مطالعه متون علمی و روش های آموختن همیارانه را توضیح می دهند و به منظور تعیین میزان استفاده دانش آموزان از تعدادی از روش های آموختن و راهبردهای یادگیری ، بر روی 647 دانش آموز پایه دوم و سوم دبیرستان که با روش هدفمند انتخاب شده اند، انجام شده است. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری پژوهش را دانش آموزان دبیرستان های منطقه سه آموزش و پرورش تهران تشکیل داده اند. منظور از روش های آموختن در این پژوهش روش های پس ختام، آموزش متقابل، مطالعه مشارکتی، آموزش هم شاگردی و پرسیدن دوجانبه است . ابزار مورد استفاده پرسشنامه محقق ساخته 67 گویه ای است که 40 گویه روش های آموختن و 27 گویه راهبردهای یادگیری را مورد پرسش قرار می دهد. برای تعین میزان متغیر ها در جامعه با استفاده از مدل t تک نمونه ای نتایج نشان داده استفاده از روش پس ختام در حد بالا، مطالعه مشارکتی نسبتاً بالا، روش آموزش هم شاگردی و پرسیدن دو جانبه در حد متوسط و آموزش متقابل به میزان خیلی پایین استفاده می شود. برای رتبه بندی متغیرها از مدل فریدمن استفاده شده است. نتایج نشان می دهد روش پس ختام در جامعه مورد مطالعه بیشترین و آموزش متقابل کمترین میزان استفاده را داشته است. مطالعه مشارکتی، آموزش هم شاگردی و پرسیدن دوجانبه در رتبه های دوم تا چهارم هستند. میزان استفاده از راهبردهای فراشناختی در بین دانش آموزان بیش از راهبردهای شناختی است. تحلیل رگرسیونی داده ها نشان داد پیشرفت تحصیلی دانش آموزان از میان ویژگی های فردی تنها با رشته تحصیلی رابطه داشته است که در رشته ریاضی- فیزیک بیشتر از رشته تجربی و انسانی بوده است. دختران از روش مطالعه مشارکتی بیش از پسران سود می جویند و سایر متغیر های پژوهش مستقل از جنسیت است. بر اساس نتایج این پژوهش استفاده از راهبردهای شناختی و چهار روش آموزش متقابل، مطالعه مشارکتی، آموزش هم شاگردی، و پرسیدن دوجانبه در مدارس غیرانتفاعی بیشتر از مدارس دولتی و در مدارس دولتی بیشتر از مدارس تیزهوشان است. در مدارس تیز هوشان نیز استفاده از راهبردهای فراشناختی بیش از دو نوع مدرسه دیگر است.برای تعیین رابطه روش های آموختن با راهبردهای یادگیری و پیشرفت تحصیلی با استفاده از مدل همبستگی بنیادی دو الگوی اقتضایی به دست آمد. در مدل یکم اگر دانش آموزی از روش پس ختام به میزان خیلی زیاد، از مطالعه مشارکتی، آموزش هم شاگردی، و پرسیدن دوجانبه به میزان کم استفاده کند و روش آموزش متقابل را اصلاً به کار نبرد این فرد راهبردهای شناختی را به میزان بسیار زیاد و راهبردهای فراشناختی را در حد متوسط به کار می برد. بر طبق الگوی دوم اگر دانش آموزی مراحل روش پس ختام را به صورت منفی به کار برد و از آموزش متقابل، آموزش هم شاگردی، مطالعه مشارکتی، و پرسیدن دوجانبه به میزان نسبتا کم استفاده کند، راهبردهای یادگیری او به صورت: راهبردشناختی بسیاربالا، راهبرد فراشناختی بسیارمنفی، و تقریبا بدون پیشرفت تحصیلی برآورد می شود.
فرشته نیک سیرت ملوک خادمی اشکذری
چکیده: هدف از این پژوهش بررسی رابطه ی شیوه های فرزندپروری مادران با انگیزش پیشرفت تحصیلی در در میان دانش آموزان دختر دوره های گوناگون تحصیلی شهر تهران و همچنین مقایسه ی انگیزش پیشرفت تحصیلی آنان در دو بعد انگیزش درونی و بیرونی است. در این پژوهش جامعه ی آماری شامل کلیه ی دانش آموزان دختر شهر تهران است که به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای 297 دانش آموز دختر (102 نفر از مقطع دبستان، 104 نفر از مقطع دبیرستان دوره ی اول، و 91 نفر از دبیرستان دوره ی دوم) به همراه مادرانشان انتخاب شدند. دانش آموزان مذکور به پرسشنامه ی انگیزش تحصیلی هارتر و مادران آنها به پرسشنامه ی شیوه های فرزندپروری بامریند پاسخ دادند. نتایج حاکی از آن بود که نقش پیش بینی کنندگی شیوه های فرزندپروری مادران در انگیزش پیشرفت تحصیلی در دوره های گوناگون تحصیلی متفاوت بود. در دوره ی «دبستان»، شیوه های فرزند پروری والدین نقش پیش بینی کننده ی معنی داری در انگیزش پیشرفت تحصیلی در دو بعد انگیزش درونی و انگیزش بیرونی دانش آموزان نداشت. در دوره ی «راهنمایی»، شیوه ی فرزند پروری اقتدار منطقی در مادران نقش پیش بینی کننده ی معنی داری در انگیزش پیشرفت تحصیلی در بعد انگیزش درونی دانش آموزان داشت. در حالیکه شیوه های فرزندپروری برای بعد انگیزش بیرونی قدرت پیش بینی کنندگی نداشت. در دانش آموزان «دبیرستان» شیوه ی فرزند پروری استبدادی در مادران نقش پیش بینی کننده ی معنی داری در انگیزش پیشرفت تحصیلی در بعد انگیزش بیرونی دانش آموزان داشت، در حالیکه قادر به پیش بینی انگیزش درونی در آنها نبود. انگیزش تحصیلی در بعد انگیزش درونی و پاره مقیاس های آن که شامل چالش، کنجکاوی، و تسلط مستقلانه بود، در دانش آموزان دبستانی به طور معنی داری بیشتر از دانش آموزان راهنمایی و دبیرستانی بود. میانگین انگیزش بیرونی و پاره مقیاس های آن که شامل ترجیح کار آسان، خوشایندی معلم، و وابستگی به قضاوت معلم بود، در دانش آموزان راهنمایی و دبیرستانی به طور معنی داری بیشتر از دانش آموزان دبستانی بود.
سمانه دادور مهناز اخوان تفتی
پژوهش حاضر به منظور بررسی اهمال کاری و فرسودگی تحصیلی دانشجویان تحصیلات تکمیلی انجام شد. جامعه مورد مطالعه شامل تمامی دانشجویان تحصیلات تکمیلی دانشگاه های وابسته به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در استان تهران بود که در سال تحصیلی 93-92 مشغول تحصیل بودند. ابتدا دانشگاه های تهران را به 2 دسته دانشگاه های صنعتی و جامع تقسیم کرده و از هر دسته 2 دانشگاه به صورت تصادفی انتخاب شد. نمونه ای مشتمل بر 430 نفر از دانشجویان تحصیلات تکمیلی به تفکیک جنس، دانشکده، دوره و دانشگاه به صورت تصادفی طبقه ای و متناسب با حجم انتخاب شدند و دو پرسشنامه اهمال کاری تحصیلی (لی، 1986) و فرسودگی تحصیلی (برسو و همکاران، 1997) را تکمیل کردند. به منظور تجزیه و تحلیل داده های گردآوری شده از ضریب هم بستگی پیرسون، رگرسیون چند متغیره و تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که اهمال کاری تحصیلی با 3 بعد فرسودگی (خستگی تحصیلی، ناکارآمدی تحصیلی و بی علاقگی تحصیلی) رابطه مستقیم دارد و اهمال کاری تحصیلی، سه بعد فرسودگی تحصیلی را پیش بینی می کند. هم چنین نتایج حاکی از آن بود که دستاورد تحصیلی بطور منفی با اهمال کاری تحصیلی و سه بعد فرسودگی تحصیلی رابطه دارد و دستاورد تحصیلی بوسیله ناکارآمدی تحصیلی (یکی از ابعاد فرسودگی تحصیلی) پیش بینی می شود. علاوه بر این یافته های جانبی پژوهش نشان داد که اهمال کاری و خستگی تحصیلی در مردان بیشتر از زنان است، دانشجویان دانشکده مهندسی بیشترین میزان اهمال کاری و خستگی تحصیلی را نسبت به سایر دانشکده ها تجربه می کنند. هم چنین میزان اهمال کاری و ناکارآمدی تحصیلی در میان دانشجویان دوره ارشد بیشتر از دانشجویان دوره دکتری است و نیز اهمال کاری و خستگی تحصیلی در دانشجویان دانشگاه های صنعتی بیش از دانشجویان دانشگاه های جامع است. یافته ها با توجه به تحقیقات پیشین به بحث گذاشته شده و پیشنهاداتی برای انجام پژوهش های بیشتر در این زمینه مطرح شده است.
اعظم کریمی ملوک خادمی اشکذری
پژوهش حاضر با هدف تعیین سهم فناوری اطلاعات و روش های تدریس با انگیزش دانش اموزان مدارس غیر انتفاعی شهر تهران انجام گردیده است. روش پژوهش حاضر از نوع همبستگی و جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر مقطع متوسطه مدارس غیر انتفاعی شهر تهران در سال تحصیلی 1392-1393 بود. برای انتخاب نمونه مورد نظر از روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی استفاده شده است. نمونه شامل 200 نفردانش آموزان میباشد. ابزار های مورد استفاده مقیاس انگیزش هرمنس و مقیاس های فناوری اطلاعات و روش نوین تدریس که بوسیله محقق طراحی و اعتبار یابی گردید می باشد. به منظورتحلیل داده ها در این پژوهش از روش تحلیل رگرسیون چند متغیری وهمبستگی پیرسون استفاده شد. نتایج نشان می دهد که با توجه به ضرایب به دست آمده با 95 درصد اطمینان می توان گفت بین فناوری اطلاعات و روش تدریس اکتشافی همبستگی مثبت معنادار و بین روش تدریس سنتی(نمایشی) با انگیزش دانش اموزان همبستگی منفی معنادار وجود دارد..نتایج رگرسیون نیز نشان داد که متغیرهای فناوری اطلاعات و روش تدریس اکتشافی و نمایشی 8/26 درصد از تغییرات انگیزش را پیش بینی می کنند. به عبارت دیگر، 8/26 درصد از پراکندگی مشاهده شده در متغیر انگیزش دانش اموزان توسط این متغیرها توجیه می شود. علاوه بر این، نسبت f محاسبه شده (214/17 ) در سطح اطمینان حداقل 99 درصد معنادار است. بنابراین، می توان نتیجه گرفت که بین متغیرهای مورد مطالعه و انگیزش پیشرفت همبستگی معنادار وجود دارد.
زهرا مجاهدی مهناز اخوان تفتی
این پژوهش با هدف پرداختن به تفاوت های فردی دانش آموزان در بعد استعدادی، درصدد طراحی، اجرا و ارزیابی یک برنامه استعداد سنجی مفید و کاربردی بوده است که در ابعاد اصلی هدف، محتوا، روش و نحوه ارزشیابی، برآمده از نظریه هوش های چندگانه گاردنر باشد. در این پژوهش، پنج پرسش اساسی کمّی، کیفی و ترکیبی (آمیخته) مورد بررسی قرار گرفت: 1و2. آیا برنامه استعداد سنجی طراحی و اجرا شده از نظر گروه های ذی نفع اصلی (دانش آموز، والدین، مشاوران تحصیلی و دبیران) ضروری و سودمند بوده است؟ 3و4 آیا اطلاعات کمّی و کیفی مندرج در کارپوشه استعدادی هر دانش آموز با هم، توافق (هم خوانی) و توانایی پیش بینی دارند؟ 5. آیا داده های بخش کمّی هر استعداد با هم همبستگی دارند؟ مطالعه حاضر، طراحی، آزمایش و ارزیابی برنامه استعدادسنجی در مجموع به مدت 24 ماه، به روش ترکیبی همسوسازی مقایسه ای و تبدیلی صورت گرفته است. ابزارهای آن در بخش کیفی شامل مصاحبه های عمیق نیمه ساختاری، مشاهده های نظام دار مکرر و پرسش نامه باز پاسخ نظرخواهی و در بخش کمّی شامل پرسش نامه هوش های چندگانه ایوانکو، آزمون هوش وکسلر4، پرسش نامه هوش هیجانی نوجوان (شات) و کارکرد آموزشی دانش آموزان بوده است. در مجموع 60 دانش آموز دختر ورودی سال دوم متوسطه اول و اولیای آنان (120نفر)، 40 دبیر و دو مشاور و تحصیلی تا پایان سال سوم متوسطه اول تحت پوشش طرح استعدادسنجی بوده اند. این نفرات با نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و تا چهار نیم سال داده های کیفی پس از جمع آوری ابتدا با نرم -افزارهای n-vivo و max-qda و سپس به دو شیوه تحلیل محتوای کمّی و کیفی، ابتدا ساختارمند و سپس تحلیل شدند. روایی این گروه از داده ها با روش همسوسازی و نیز با سه معیار قابل قبول بودن، قابل اطمینان بودن و تأییدپذیری حاصل شد. در بخش کمّی، پرسش های ترکیبی و کمّی با آزمون های آماری رگرسیون رتبه ای، جداول تطبیقی و ماتریس همبستگی درونی پاسخ داده شدند. پژوهش در بخش ترکیبی یافته ها از دو روش همسوسازی تبدیلی و همسوسازی مقایسه ای بهره برده است. فشرده یافته های پژوهش به این صورت بوده است: 1. درصد بالایی از ذی نفعان اصلی، برنامه استعدادسنجی را ضروری و سودمند می دانند. 2. داده های کمّی و کیفی دانش آموزان در استعدادهای ریاضی، کلامی، هنری و بین فردی از توافق و قدرت پیش بینی برخوردار هستند اما در سایر استعدادها این ارتباط ها وجود نداشت. 3. بخشی از متغیرها در بخش کمّی، با هم همبستگی داشتند.
فاطمه شریفی ملوک خادمی اشکذری
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر اجرای راهبرد کمک طلبی، از سوی معلمان بر پیشرفت تحصیلی درس ریاضی دانش آموزان طراحی گردید. . این پژوهش از نوع مطالعات شبه آزمایشی به صورت طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است. برای این منظور، تعداد 120 نفر از دانش آموزان دختر دوره ی راهنمایی شهر اسلامشهر که در سال تحصیلی 93-1392 مشغول به تحصیل بودند با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. پژوهشگر برای تشکیل گروه ها از میان 20 کلاس دانش آموزان پایه سوم و اول، 4 کلاس که با توجه به معدل ترم پیش همتا شده بودند را انتخاب و به صورت تصادفی نیمی از آزمودنی ها را در گروه های آزمایش و نیمی دیگر را در گروه کنترل جایگزین نمود. برای گردآوری داده ها از 5 سری آزمون های کلاسی معلم ساخته استفاده شد. یافته ها نشان داد که: اجرای راهبرد کمک طلبی از سوی معلمان به طور معنی داری بر پیشرفت تحصیلی درس ریاضی دانش آموزان اثرگذار است. ولی در تأثیر اجرای این راهبرد بین پایه سوم و اول تفاوت معناداری مشاهده نشد.
ملوک خادمی اشکذری علی دلاور
چکیده ندارد.
زهرا ابراهیمی مهناز اخوان تفتی
چکیده پژوهش حاضر با عنوان بررسی تاثیر آموزش مسائل جنسی به مادران در نگرش آنها نسبت به آموزش مسائل جنسی و خود این مسائل و نگرش دختران نوجوانشان می باشد.به دلیل نیاز شدید جامعه به مطالعه و پژوهش در زمینه موضوع مورد بحث و از سوی دیگر کمبود آثار مکتوبی که پاسخ گوی نیاز عامه و خاصه مردم باشد ، پژوهشگر را بر آن داشت تا چنین پژوهشی را انجام دهد.از این رو اهداف این پژوهش، بررسی تاثیر آموزش مسائل جنسی در نگرش مادران و دختران نوجوانشان نسبت به آموزش این مسائل و همچنین نگرش آنها نسبت به مسائل جنسی و نگرش دختران نوجوان نسبت به فشار همسالان مبنی بر برقراری رابطه با جنس مخالف بوده است.روش پژوهش حاضر به علت وجود پیش آزمون و پس آزمون در مقوله روش شبه آزمایشی قرار دارد. در این پژوهش 120 نفر حجم نمونه پژوهش حاضر را که به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شده بودند،تشکیل دادند.که از این 120 نفر تعداد 30نفر مادری که تمایل به همکاری داشتند به همراه دخترانشان (جمعا 60 مادر و دختر)در گروه آزمایشی قرار گرفتند وهمچنین تعداد 30 مادر به همراه دختران نوجوانشان(60 مادر و دختر دیگر) در گروه کنترل قرارگرفتند. برای تحقق بخشیدن به این اهداف،دو پرسشنامه نگرش سنج ویژه مادران و ویژه دختران نوجوان توسط پژوهشگر ساخته شد که، نگرش آنها را نسبت به مسائل جنسی و آموزش مسائل جنسی وهمچنین در پرسشنامه دختران نوجوان نگرش آنها نسبت به فشار همسالان می سنجید.هر کدام از این پرسشنامه ها 30 گویه داشته است که پاسخ هر سوال بر اساس مقیاس لیکرت 5 درجه ای تقسیم بندی شده است. پس از تنظیم نهایی پرسشنامه ،پیش آزمون از هر دو گروه کنترل و آزمایش (مادران به همراه دختران نوجوانشان)گرفته شد.سپس بسته ی آموزشی طراحی شده در اختیار مادران به صورت جلسه ای قرار داده شد.که در هر هفته دو جلسه آموزشی اجرا گردیده و مجموعا 13 جلسه آموزشی اجرا شد.مادران گروه آزمایش موظف بودند که بسته آموزشی هر جلسه را مطالعه کرده و این مطالب را به دختران نوجوان خود آموزش دهند. پس از اتمام جلسه های آموزشی،پس آزمون از دو گروه کنترل و آزمایش (مادران و دختران نوجوان)گرفته شد. داده های این پژوهش در دو سطح توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.نتایج این پژوهش حاکی از آن است که آموزش مسائل جنسی به مادران و دختران در نگرش آنها نسبت به آموزش این مسائل تاثیر مثبت داشته است و همچنین آموزش مسائل جنسی به دختران نوجوان از سوی مادرانشان،تاثیر مثبتی در نگرش این دختران نسبت به این مسائل داشته است؛ اما در مورد مادران،نگرش آنها پس از آموزش نسبت به مسائل جنسی تغییری نکرده است.همچنین نگرش دختران در ارتباط با فشار همسالان تغییر مثبتی داشته است.