نام پژوهشگر: محمد کاظم یوسف پور
مریم جماعتی گلسفیدی محمد کاظم یوسف پور
سماع در لغت به معنی شنیدن و بهره بردن است، و در اصطلاح صوفیه عبارت است از آواز خوش و روح نواز و به طور مطلق غزل، به عبارتی آنچه ما امروزه از آن به موسیقی تعبیر می کنیم که به قصد صفای دل و حضور قلب شنیده می شود. اگرچه سماع در همه انواع خود با ابزار آلات طرب همراه نیست، اما در هر شکل نوعی التذاذ موسیقایی است. حقیقت این است که تأثیر موسیقی در روح انسان محتاج شرح و بیان نیست؛ انسان نیز همچون سایر موجودات به طور طبیعی از موسیقی تأثیر می پذیرد و بهره می برد. در مورد پیدایش سماع به معنی اصطلاحی آن که با ساز و آواز آمیخته بود، و در مجالس صوفیان با آدابی خاص اجرا می شد، اطلاع دقیقی در دست نیست. اگرچه صدای موذنان و نغم? دلنواز قاریان قرآن، از همان آغاز پیدایش اسلام، روح مومنان را تقویت می کرده،اما مجالس سماع صوفیانه چیز دیگری بوده است. از انتقادات منکران سماع که آن را بدعت می شمرده اند، می توان دریافت که در صدر اسلام در مجالس مومنان، چنین چیزی رواج نداشته، و از گفته های مشایخ برمی آید که در قرن سوم، سماع به عنوان رسمی خانقاهی رایج بوده است و در دوره های بعد کسانی چون ابوالسعید ابو الخیر، احمد غزالّی و مولانا، که همگی از بزرگان مکتب عاشقانه تصوّف اند، از بزرگترین مروجّان سماع بوده اند. البّته پیروان مکتب زاهدانه تصوّف مانند هجویری و امام قشیری و محمد غزالّی نیز با احتیاط بیشتری سماع می کردند. برپایی مجالس سماع در تاریخ تصوّف سه گونه بارز داشت:1.سماع مبتدیان، 2.سماع عادتی، 3.سماع پختگان تصوّف. رواج سماع در محافل صوفیه نشان می دهد که عارفان به تأثیر جسمی و روانی موسیقی واقف بوده اند و می کوشیدند تا از ظرفیّت های موسیقی، در ارتقاء سالکان و تسهیل مراحل سلوک بهره بگیرند. جلسات سماع از طریق تقویت حالت های درونی و پایکوبی های آهنگین، زمینه تخلیه عاطفی را فراهم می آوُرد و تأثیر اشعار و تکرار اوراد و هم نوایی برای ایجاد خلسه و رهاسازی هیجان ها و افکار موثر بود. استفاده عملی از موسیقی در برنامه شفا و درمان در گذشته بیشتر به دو شکل قومی و سماعی رواج داشت. امروزه نیز موسیقی درمانی یکی از رشته های علمی دنیاست. در هرشکل اگر از ظرفیّت های موسیقی به گون? صحیح استفاده شود می تواند به صورت یک نیروی قوّی و پیش بینی کننده درمانی به کار آید که هدف آن آرامش و سلامتی روحی و جسمی انسان هاست.
صدیقه باوقار پاشاکی محمد کاظم یوسف پور
کندوکاوهای کارل گوستاو یونگ، روان شناس سوئیسی، در قلمرو روان آدمی و یافته های وی در زمین? اساطیر، دستمای? بسیاری از پژوهندگان در بررسی آثار ادبی قرار گرفته است. یونگ به خاطر توجه عمیقی که به انسان در شبک? روابط اجتماعی و تاریخی اش داشت، ساختار روان آدمی را در حوز? حیات اجتماعی و در عرص? تاریخ مورد بررسی و مطالع? دقیق قرار داد. در نتیجه بر دانش اسطوره شناسی و روان شناسی تأثیر قابل ملاحظه ای برجای گذاشت. او با وضع نظری? «ناخودآگاه جمعی» و ایجاد «نقد کهن الگویی»، افق های تازه ای از چگونگی بررسی و نقد ادبی پیش چشم محققان گشود. نقد اسطوره ای یکی از رویکردهای اصلی نقد ادبی معاصر است که براساس یافته های علوم روان شناسی، انسان شناسی و تاریخ تمدن به وجود آمده؛ به ویژه بیشترین تأثیرات را از نظریات یونگ دربار? "ناخودآگاه جمعی" و "کهن الگوها" پذیرفته است که از روان شناسی او به عنوان روان کاوی تحلیلی و از روش تحلیلی او از اساطیر به «اسطوره شناسی تحلیلی» یاد می کنند. در پژوهش حاضر، دو رمان مشهور بوف کور هدایت و شازده احتجاب گلشیری با نگرش نقد اسطوره ای و در چهارچوب کهن الگوهای یونگ ارزیابی و چگونگی تبلور هریک از کهن الگوها در این تحقیق مشخص می گردد. در پایان سعی می شود با بررسی تطبیقی این دو اثر، ضمن اشاره به مشابهت ها و وجوه افتراق آنها، دیدگاه دوگان? این نویسندگان مورد بررسی قرار گیرد.
فائزه یحیائی محمد کاظم یوسف پور
این پایان نامه در ادامه ی سنت مطالعه حسب حال نویسی ها و خودزندگی نامه نویسی ها در پژوهش های ادبی، به سراغ فضای مجازی و وبلاگستان فارسی رفته و قالب نوین خود زندگی نامه نویسی(اتوبیوگرافی) مجازی را به عنوان موضوع مطالعه برمی گزیند. این پایان نامه سازوکارهای زبانی و ادبی اتوبیوگرافی مجازی را در خلق متن ادبی، بررسی می کند و با استفاده از روش شناسی تحلیل ساختاری روایت اتوبیوگرافیک، نوشتار های وبلاگ های نمونه اش را مورد مطالعه زبانی و ادبی قرار می دهد.