نام پژوهشگر: محمد جعفر یوسفیان کناری
احمد کیا سید مصطفی مختابادامریی
این پژوهش درباره ی انگاره ی شقاوت آرتوست که بسیار مورد بحث توسط متفکران، کارگردانان و نظریه پردازان در حوزه های مختلف فرهنگی و هنری قرار گرفته است . واژه ای که معانی و تفسیرهای آن از حیطهی بیان معمولی فراتر رفته و تبدیل به نوعی نگاه فلسفی به زندگی می شود. این پژوهش در صدد بررسی این مسئله است که آیا می توان این مفهوم را به سینما انتقال داد و خوانش جدیدی از آن در این هنر ارائه کرد و مابه ازایی برای آن در این هنر یافت. در کنار این نوع نگاه، به این نتیجه می رسد که انتقال این مفهوم به قالب هنریِ دیگر [سینما] و بازشناسی دوباره ی آن با تمام کاستی ها و افزودنی هایش در آثار فیلمساز آوانگارد آمریکا، دیوید لینچ، رخ داده است. آنچه در این بازشناسی دارای اهمیت زیادی است انتخاب رویکردی فلسفی در خوانش نگاه آرتو و انتقال آن به سینما است چرا که این رویکرد به دستاورد این پژوهش، از آسیب پذیری کمتری در اصل مفهوم شقاوتِ آرتو برخوردار است، لذا یافتن سرچشمه های فلسفی انگاره ی شقاوت آرتو و انتخاب های وی در نوع نگاه اش به تئاتر و تحلیل نظریه ی وی از یک سو؛ و یافتن واسطه های فلسفی ای که این مفهوم را در این راستا مورد تبیین قرار داده است تا به وسیله ی آنها این نگاه از بند محدودیت های نظری و تئوریک تئاتری رها شود از سوی دیگر؛ برای این پژوهش به مثابه ی یک راه حل کاربردی میان نگاه به تئاتر و سینما مورد استفاده قرار گرفته است. آنچه در نهایت این پژوهش به آن می پردازد، یافتن نمونه هایی از یک فرمِ جدید هنری، مبتنی بر مفاهیم آرتو و از همه مهمتر «شقاوت» آرتویی، در آثار دیوید لینچ است.