نام پژوهشگر: حسن فتحی

حدود غایت گرایی در فلسفه ارسطو
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1389
  فرزاد علمی جهان   حسن فتحی

بحث علت از آغاز اندیشه ورزی بشر همراه او بوده است و فیلسوفان نیز از آغاز تاکنون از آن سخن گفته اند. ارسطو علت ها را در چهار گروه دسته بندی می کند. 1 ـ علت مادی، آنچه شیء از آن ساخته می شود، 2 ـ علت صوری، صورت یا الگو، 3 ـ علت فاعلی، یا به تعبیر خود ارسطو، مبدأ حرکت، 4 ـ علت غایی، که بر پایان یا هدف دلالت می کند. ارسطو با تحلیل آرای فیلسوفان قبلی در باب علت ها، خود را نخستین متفکری می شمارد که به علت غایی توجه کرده است. به نظر او فیلسوفان قبلی در مورد علت غایی حق مطلب را ادا نکرده اند. او معتقد است در طبیعت، غیر از بعضی تصادفات اتفاقی، همه ی آنچه وجود دارد یا رخ می دهد، از برای غایتی وجود دارد یا رخ می دهد. در این راستا او به تحویل علل سه گانه ی صوری، فاعلی و غایی به یک علت در عرصه ی طبیعت معتقد است. حتی خداوند در فلسفه ی او به عنوان علت غایی مطرح می شود. آنچه او درباره ی خداوند در مابعدالطبیعه می گوید ظاهراً مانع هر گونه دخالت غایتمندانه ی خدا در طبیعت است. در نظر او، موجودات عالم طبیعت برپایه ی اشتیاقی درونی به سوی غایات خود در حرکتند. ارسطو از غایات طبیعت چنان سخن می گوید که گویی فعالیت غایت انگارانه ای در درون خود طبیعت وجود دارد، و صورت همان غایتی است که اشیاء میل به تحقق آن دارند. از سوی دیگر ارسطو به وجود بخت و اتفاق قائل است. ولی بخت و اتفاق در نظر او جزو علل بالعرض هستند. اتفاق از ویژگی های ماده ناشی می شود. از آنجایی که اشیاء طبیعی از ماده و صورت تشکیل یافته اند گاهی نقص ماده مانع فعالیت غایت انگاری طبیعت می شود، بر این اساس حدی برای غایت گرایی طبیعت وجود دارد.

اروس سقراطی- افلاطونی در دو رسالهی فایدروس و میهمانی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1388
  سیده زهرا حسینی   سید مجید صدرمجلس

افلاطون در فلسفه ی خود نهایتا در جستجوی نیکبختی و سعادت است. جهان محسوسات و تن خاکی مکانی برای سعادت مد نظر او نیست. او سعادت را برای روح در دیدار دوباره ی مثل و مجاورت با مثال خیر تعریف می کند. از این رو اروس یا عشق محرکی برای نیل به چنین سعادتی است. عشق مسیر دیالکتیکی- سیر از محسوسات تا مثال خیر- را که عبور از آن، لازمه ی فیلسوف یا دوستدار دانش شدن است، با راهنمایی یک راهبر، با تمرکز بر زیبایی میسر می سازد. چنانکه زیبایی یک تن آغاز مسیر است و در ادامه با علم به همانندی زیبایی تن ها، متوجه زیبایی روح می شود وپس از آن زیبایی آداب و رسوم و علوم را می بیند. در این مرحله او به کلی زیبایی دست می یابد و دریای بی کران زیبایی را به نظاره می نشیند. ناگهان به یاد مثال زیبایی که روحش قبل از هبوط در تن خاکی در سفر با خدایان به ورای گنبد آسمان موفق به دیدار او شده بود می افتد. چنین فردی حال توانایی آن را دارد که در کثرت امور وحدتی بیابد و در وحدت امور کثیر را ببیند یعنی به روش جمع و تقسیم و اهل دیالکتیک شدن آگاه است. او با سخنان خود که حاکی از حقیقت راستین است، مردم را به سوی حقیقت جویی رهنمون می شود تا با شناساندن حقیقت، به سعادت روح دیگران نیز کمک کند.

بررسی تعریف های افلاطون از سوفسطایی در رساله سوفسطایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1389
  آمنه ایراندوست   حسن فتحی

سوفسطائیان جماعتی بودند که در قرن 6 و 5 قبل از میلاد در یونان به عرصه آمدند. آنها حقیقت نظری را ضروری نمی دانستند و به آن توجهی نداشتند. هدف آنها عملی بود. آنها پیروان خود را در فن جدل و مناظره ماهر می ساختند. این جماعت به واسطه تتبع و تبحر در فنون مختلف که لازمه معلمی بود به سوفیست (دانا،ماهر) معروف شدند. آموزش آنها در زمینه خاصی محدود نمی شد و تقریبا تمام علوم آن زمان را پوشش می داد؛ ولی تاثیر آنان در سخنوری و موفقیت در سیاست به وسیله آن بود. همچنین از طریق دیالکتیک و پرسش و پاسخی که بین آنان بود در سقراط هم تاثیر گذاشته اند. هسته اصلی فلسفه سوفسطائیان اعتقاد به قدرت سخنوری و زبان است. در نظر افلاطون سوفیست کسی است که دانش و خرد خود را به مقدار کمی می فروشد. توجه افلاطون به سوفسطائیان را تقریبا در همه آثار او ملاحظه می کنیم. برخی آثار او به نام سوفسطائیان معروف (مانند پروتاگوراس,گورگیاس و هیپیاس) نامیده شده اند و در برخی نیز آنها شریک بحث هستند. اما او در محاوره سوفسطائی به صورت سر راست در صدد تعریف " سوفسطائی" برآمده است:1)تاجر خرده فروش غذای روح,2)تولید کننده و فروشنده همین مواد(غذای روح),3)صیاد جوانان ثروتمند,4)توهم ساز(مقلد واقعیت),5)اهل جدل,6)استاد دانشور و زبردست. او در این رساله تعریف های متعددی(شش تعریف) برای سوفسطائی عرضه کرده است. لذا در این پایاننامه می خواهیم به بررسی این تعریف ها در پرتو سایر آثار افلاطون و دیگر منابعی که درباره سوفسطائی در اختیار داریم بپردازیم.

حد وسط در اخلاق ارسطو
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1389
  فاطمه سیف الهی   حسن فتحی

پایان نامه حاضرکوششی برای ارائه گزارشی روشن ازقاعده حد وسط در اخلاق ارسطو است. قاعده حد وسط به عنوان رویکرد مهم در اخلاق ارسطو، یک پژوهش با ریشه های عامی و سنتی در حیطه فلسفه اخلاق است. ارسطو، این نظریه را در تقابل با اخلاق مثالی افلاطون مطرح کرده است. این نظریه، این را که فضیلت چیزی جدای از طبیعت انسان و طبیعت دیگر چیزها نیست، به ما می-نمایاند. از اینروی، برای دستیابی به فضیلت، ما باید برطبق طبیعتمان عمل کنیم. حد وسط به ما کمک می کند تا همچون انسان رفتار کنیم و نیز انسان خوبی باشیم. براساس این نظریه، فضیلت حالتی از میانه است، اما نه از لحاظ کمیت، بلکه آن وسط دو حد نهایی است. در اخلاق ارسطو، حد وسط، حالت اعتدال است در انسانی که حد وسط را انتخاب می کند. بنابراین، حد وسط به عنوان فضیلت، از عرف و عادت برخاسته و به وسیله همان نیز بقا می یابد. در نزد ارسطو، قانون و سنت ما را به اخلاقی بودن دستور می دهند. اخلاقی بودن عمل بر طبق فضیلت موجود در جامعه است. کارکرد ویژه قاعده حد وسط، تشخیص شرایط صحیح عمل است. این تشخیص شرایط صحیح عمل وظیفه نوس است. بطور کلی به نظر می رسد که قاعده حد وسط جزئی لاینفک از سیستم فلسفه ارسطو است. آن رویکردی فلسفی در اخلاق است که برآمده ازسنتی است که ارسطو وارث آن است.

مقایسه تفسیر یوحنای نحوی و ابن رشد از عقل در ارسطو
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1390
  بیان کریمی   حسن فتحی

تعلیمات و نوشته های ارسطو به عنوان معلم اولِ فلسفه، در طول قرن های متمادی محور بحث های فلسفی بوده است. تقریباً از زمان خود وی تا زمان ما همواره شرح ها وتفسیرهایی بر آثار او نوشته شده و گاهی چهره هایی نسبتاً متفاوت از او ترسیم شده است. تفاوت تفسیرها گاهی از تفاوت تربیت ها و اعتقادات مفسران و گاهی از خود متون بحث برانگیز ارسطو نشأت گرفته است. به هر تقدیر عقاید این مفسران ولو در تناقض با هم نیز باشند، همگی اَشکال بسط یافته فلسفه ارسطو هستند. در این میان، تفسیرهای دینی از ارسطو در سنت های مسیحی و اسلامی جایگاه خاصی دارند. هر کدام از مفسران مسلمان و مسیحیِ ارسطو، کم و بیش با گرایشات شخصی و دینی، سعی بر این داشته اند که دیدگاه های ارسطو درباره خدا، آفرینش جهان، نفس آدمی و بقای آن را تفسیر کنند. از آن جایی که تفکر در خلأ رخ نمی دهد و زمینه و زمانه یک متفکر در شکل دهی اندیشه وی نقش اساسی ایفا می کند، هر کدام از مفسران ارسطو به نحوی تحت الشعاع سنت ماقبل خود و سنت حاضر در آن بوده اند. و این مهم در نوشته های آنان انعکاس یافته است. هر کدام از مفسران ارسطو خواسته اند به وجهی برخی از سخنان مجمل یا مبهم ارسطو را تفسیر کنند تا شاید وجهی از حقیقت فلسفه وی را روشن تر سازند. یکی از مباحثی که در ارسطو بسیار مورد توجه واقع شده است «عقل» می باشد. عقل از جمله موضوعاتی است که پس از ارسطو مشمول تفاسیر متعدد و گاه متناقض بوده است. و به دلیل پراکندگی سخنان ارسطو در این باب، در سایر آثارش، بیشتر مفسران به روشن ساختن دیدگاه اصلی ارسطو همت گماشته اند. در همین راستا است که ما در این پایان نامه می خواهیم ببینیم که دیدگاه ارسطو درباره عقل، به عنوان حقیقت اصلی نفس آدمی، چه بوده است و دو شارح مسیحی و مسلمان (یوحنای نحوی و ابن رشد) این دیدگاه ها را چگونه تفسیر کرده اند. برای این منظور، پس از بیان کلیاتی از فلسفه ارسطو و محورهای بحث او درباره نفس، دیدگاه های ویژه او در باب عقل، یعنی در خصوص موضوعاتی چون عقل منفعل، عقل فعال و عقل عملی را بر پایه رساله درباره نفس و بر اساس دو تفسیر فوق گزارش کرده ایم. تطبیق میان این دو تفسیر در ضمن گزارش و به دنبال آن در فصلی جداگانه، صورت گرفته است. 1-1-2- سوالات تحقیق 1. میزان پای بندی این دو مفسر به متن اثر ارسطو تا چه اندازه است؟ 2. در مواردی که ارسطو به اجمال یا به ابهام سخن گفته است آن دو چگونه به شرح و بسط مطلب پرداخته اند؟ 3. موارد اشتراک و افتراق در اقوال این دو مفسر کدام است؟ 4. آیا این دو مفسر و سایر مفسران صرفاً به تفسیر سخنان ارسطو پرداخته اند یا عقاید جدیدی نیز مطرح کرده اند؟ 1-1-3- بررسی منابع توصیف و گزارش، بر پایه متن ارسطو است. کتاب دربار? نفس ارسطو یکی از مهم ترین منابع در این پایان نامه بوده است، رساله نفس ارسطو در قالب ترجمه های فارسی و انگلیسی در دسترس و قابل استفاده است. این کتاب را آقای علی مراد داودی به فارسی ترجمه کرده است. سپس به تقریر ابن رشد و یوحنا و تطبیق آرای آن ها در مواردی که اظهارنظر کرده اند یا تقریری خاص داشته اند، پرداخته ایم. در نهایت بر تحلیل و ارزیابی موارد مشابه و غیرمشابه در تفسیرهای این دو تأکید کرده ایم. اصل تفسیر یوحنای نحوی بر عقل ارسطو که به زبان یونانی بوده، مفقود شده است. ترجمه انگلیسی آن به قلم ویلیام چارلتون از روی ترجمه لاتینی قرن سیزدهم صورت گرفته و توسط دانشگاه کُرنل چاپ شده است . همین ترجمه انگلیسی مورد استفاده ما خواهد بود. شرح کبیر ابن رشد بر درباره نفس ارسطو نیز سرنوشتی مشابه شرح یوحنا داشته است. متن عربی این کتاب مفقود شده و ترجمه لاتینی آن در نیمه اول قرن سیزدهم به قلم میخائیل سکوت در دست است. این ترجمه لاتینی به قلم ابراهیم الغربی دوباره به عربی ترجمه شده و در بیت الحکمه تونس به چاپ رسیده است . در پژوهش حاضر این ترجمه عربی مورد استفاده قرار خواهد گرفت. البته از سایر نوشته های مربوط به نفس ارسطو و مربوط به این دو شارح نیز استفاده خواهیم کرد. از بیشتر تاریخ فلسفه های اسلامی، دایره المعارف ها، مجلات، پایگاه های اینترنتی و کتاب های دیگر به زبان های فارسی، انگلیسی و عربی استفاده خواهد شد. تمام این ارجاعات را در قسمت منابع ذکر کرده ایم. ارجاعات در متن (فارسی، انگلیسی و عربی) به ترتیب، مولف، سال چاپ و شماره صفحه است. این نوع پ‍‍ژوهش از نوع کتابخانه ای (اعم از چاپی و دیجیتالی) است. 1-1-4- نتایج مورد انتظار در این پایان نامه انتظار داریم تصویری روشن از عقل در رسال? دربار? نفس ارسطو و تفاسیر یوحنا و ابن رشد در باب عقل به دست دهیم. اینکه آیا ارسطو این عقل را داخل در نفس انسانی پنداشته یا به عنوان موجودی الهی خارج از نفس دانسته از پرسش های بحث برانگیزی است که مفسران پیرامون آن تفاسیر متفاوتی ارائه کرده اند و برخی از سخنان ارسطو را در اثبات سخن خویش نیز آورده اند. همچنین برخی از موضوعات مهم در باب عقل چون عدم مخالطت، فناناپذیری و وحدت همگی از اموری است که پیرامون آن بحث و بررسی فراوان شده است. در این پایان نامه مشابهت ها و اختلافات میان این دو مفسر را نشان خواهیم داد و سپس نظری بر دیدگاه سایر مفسران خواهیم انداخت. تمام این مسائل چهر? روشنی از عقل در ارسطو به ما خواهد داد. تفسیر عقل در ارسطو، دیدگاه یوحنا و ابن رشد، بررسی تفاوت و شباهت این دو مفسر، طرح دیدگاه های سایر مفسران و ارزیابی نظر این مفسران در باب عقل در ارسطو همگی از انتظاراتی است که در این پایان نامه به آن ها پاسخ خواهیم داد. اگرچه به تمام وجوه حقیقت در باب خود سخنان ارسطو درباره عقل نیز دست نیابیم، به هر تقدیر در روشن ساختن این مسئله تلاش خود را خواهیم کرد؛ و در مواردی که وی با ابهام و اجمال سخنی گفته باشد دیدگاه این مفسران را مطرح خواهیم کرد. شاید آن چه را که ارسطو بدون پاسخ گذاشته است وارثان علم وی به اقتضای تفکر و فلسفه خویش به آن پاسخ داده باشند. 1-1-5- روش تحقیق در این پژوهش از روش توصیفی- تحلیلی - تطبیقی استفاده شده است، یعنی بر اساس منابع پژوهش، آرای این دو مفسر را توصیف و تحلیل کرده و سپس به مقایسه شان پرداخته ایم. در پایان بر اساس مقدمات مذکور به ارزیابی آرای آن ها پرداخته ایم و در آخر استنباط شخصی خود را اضافه کرده ایم. 1-1-6- معیار ارزیابی موفقیت اگر استنادها مبتنی بر مدارک باشند و تحلیل ها نیز به صورتی مستدل، مستند و منطقی پیش رفته باشند می توان تحقیق انجام گرفته را موفقیت آمیز توصیف کرد.

بررسی تطبیقی عشق از منظر حافظ و افلاطون
thesis دانشگاه تربیت معلم - تبریز - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  طیبه السادات طبایی   علی غفاری

چکیده: از جمله مفاهیمی که در تمامی اعصار توجه آدمی را به خود جلب کرده و او را به تدبّر، تعمّق و تلاش جهت تفسیر و تأویل آن واداشته است، مفهوم "عشق" می باشد. افراد زیادی در طول تاریخ در خصوص عشق سخن گفته اند، اما در آن میان نام افلاطون به عنوان نخستین فیلسوفی که عشق را مورد تفحص قرار داده و شهرت جهانی مفهوم "عشق افلاطونی" را تا ابد از آن خویش ساخته و نیز نام حافظ که در جهان اسلام و ادب پارسی از بزرگترین صاحب نظران در باب عشق بوده و بیش از هر موضوع دیگر اشعار خویش را بر پایه ی عشق بنا نهاده است، درخششی چشم گیر دارد. ما نیز در این رساله به بررسی دیدگاه این دو شخصیت بزرگ در خصوص عشق و مقایسه و مقارنه ی آنها جهت نمایاندن نقاط اشتراک و افتراق آنها پرداخته ایم. برای این هدف، نخست ما هر یک را به طور جداگانه از نظر فضای فکری و فرهنگی جامعه ی عصر خودشان مورد بررسی قرار داده و با تعمّق در آثارشان (در مورد افلاطون مکالمه ی "مهمانی" و "فایدروس" و در مورد حافظ، "دیوان غزلیات" او) خصایص عشق را از منظر آنها دسته بندی کردیم و سپس در فصل آخر برای فهم هر چه عمیق تر، به مقایسه و بیان شباهت ها و تفاوت های دیدگاه آنها پرداختیم. آنچه به عنوان نتیجه ی مقایسات حاصل آمد، وجود شباهت های فراوان میان اقوال و عقاید این دو فیلسوف و عارف بزرگ بود؛ چیزی که می-توان آن را سخن گفتن از حقیقتی واحد با بیان و کلام متفاوتِ برخاسته از فاصله ی زمانی، زبانی، فرهنگی و مذهبی آنها دانست. کلمات کلیدی: عشق، افلاطون، حافظ، فایدروس، مهمانی

مراتب کمال انسان از دیدگاه ملاصدرا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1390
  جعفر محمدعلیزاده   مرتضی شجاری

از دیدگاه صدرالمتألهین، انسان حقیقت واحدی است که در یک سوی آن، ماده جسمانی و در سوی دیگر، عقل مفارق قرار دارد و از چنین وجود دارای مراتبی، ماهیت نفس انتزاع میشود. بنابراین نفس دارای مراتب طولی متعددی است که هر یک کاملتر از مرتبه مادون خود میباشد و در عین واحد بودن، تمام قوی است. این مراتب، به واسط? حرکت جوهری برای نفس حاصل میشود و هر مقدار که نفس در حرکت تکاملی خود، پیشتر میرود، سع? وجودی بیشتری مییابد و با حفظ مراتب پیشین، مراتب و کمالات دیگری را به دست میآورد و انسان طبیعی، انسان نفسانی، انسان عقلانی و انسان الهی میگردد. سیر استکمالی نفس را غایتی محدود، همانند آنچه در سایر موجودات است، نمیباشد. سیر انسان در مسیر بینهایت و به سوی اسمی از اسمای الهی است. بنابراین انسان در اوج کمال خود هیچ محدودیتی را برنمیتابد و هیچ ماهیتی او را محدود نمیکند. انسان به عنوان موجودی درّاک، حقیقش با ادراکات او ارتباطی وثیق دارد؛ به طوری که هستی هر کس به وسعت ادراک اوست. از این رو، شرح مراتب انسان، با ادراکات او و مراتب هستی ارتباط دارد. انسان در نهایت سیر صعودی، به نقط? آغازین هستی در قوس نزول بازگشت میکند که مصداق اتم و اکمل آن، وجود مبارک پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و خاندان، به عنوان انسانهای کامل است که هم قبل از خلق و هم همراه با خلق، به عنوان واسطه فیض الهی و هم بعد از خلق موجوداند.

بررسی گذارفازکوانتومی در مدل های جبری هسته ای
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده فیزیک 1390
  حسن فتحی   محمدعلی جعفری زاده

نقطه ی گذارفاز برای ایزوتوپ های مختلف هسته های ناحیه ی گذاری u(5)-so(6) مثلث کاستن در مدل ibm با استفاده از نظریه ی بحران مشخص شده است. نظریه ی بحران با استفاده از حالات همدوس و معرفی مجموعه های دوشاخه شدگی و ماکسول ابزار مناسبی را جهت مطالعه ی گذارفاز در اختیارمان قرار می دهد. هامیلتونی ناحیه ی گذاری، با استفاده از مولدهای جبر su(1,1) ساخته شده است.گذارفاز مورد مطالعه از مرتبه ی دو است، در یک نقطه ی ایزوله اتفاق می افتد و از نظریه ی لاندائو پیروی می کند. می توان نتایج نظریه ی لاندائو در گذار را در مورد سطوح انرژی پتانسیل نواحی مختلف گذاری اعمال کرد. نماهای بحرانی رفتار کمیت های مختلف در نزدیکی نقطه ی گذار فاز را نمایش می دهند، هم-سانی این نماها درگذارفاز حالت پایه با گذارفازهای ترمودینامیکی نشان داده شده است.

بررسی مسأله جدایی(خوریسموس) در فلسفه افلاطونی _ ارسطویی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  سمانه قنبری ورنوسفادرانی   حسن فتحی

از آنجائیکه افلاطون و ارسطو، هر دو، از فیلسوفانی هستند که تاثیر بزرگی بر اندیشه فیلسوفان پس از خود، حتی تا عصر حاضر، داشتهاند و به دلیل اهمیتی که جدایی در درک اندیشه این دو فیلسوف، به خصوص در بنیادیترین نظریاتشان، یعنی نظریه مثل افلاطونی و نظریه صورت ارسطو، برخوردار است، و همچنین به دلیل ارتباط جدایی با مهترین مباحث هستیشناختی و معرفتشناختی در فلسفه این دو فیلسوف، در این پایاننامه به بررسی مسئله جدایی در فلسفه افلاطونی- ارسطویی میپردازیم. مسئله ای که این پایان نامه به بررسی آن اختصاص دارد این است که آیا جدایی به همان نحو وشدتی که ارسطو معتقد است در فلسف? افلاطونی وجود دارد یا نه؟ و آیا واقعاً نظری? مُثُل افلاطونی مشکلاتی را که ارسطو به وجود آنها در این نظریه معتقد بود ایجاد می-کند یا نه؟ آیا به صرف این دلایل می توان نظری? مُثُل افلاطونی را رد کرد؟ و آیا ارسطو در نظری? صورت خود موفق به حلّّ این مسئله شده است؟

بررسی تطبیقی اخلاق نیکوماخوس ارسطو و تهذیب الاخلاق ابن مسکویه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  اسماعیل ترکی   حسن فتحی

رساله حاضر کوششی برای ارائه گزارشی روشن از کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو و تهذیب الاخلاق ابن مسکویه و مقایسه و تطبیق میان آنهاست. در این تحقیق بعد از بیان کلیات تحقیق، ابتدا اخلاق نیکوماخوس و تهذیب الاخلاق را گزارش کرده سپس به مقایسه این دو اثر و نتیجه گیری از آن خواهیم پرداخت. اخلاق ارسطو، اخلاقی غیرمبتنی بر دین است، و ارسطو آن را مطابق و هماهنگ با جامعه عصر خود تدوین کرده است. ابن مسکویه در نوشتن تهذیب الاخلاق، از ارسطو بسیار تأثیر پذیرفته، و سعی در تلفیق اخلاق یونانی با اخلاق ایرانی ـ اسلامی کرده است. اخلاق ابن مسکویه را می توان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد. از طرفی می توان آن را اخلاقی مبتنی بر دین دانست که در این صورت به نظر می رسد چندان هماهنگ و منطبق با جامعه عصر خود نبوده است. از طرف دیگر، اخلاق ابن مسکویه را می توان اخلاقی مبتنی بر دین(یا فراتر از یک دین خاص) دانست، که در این صورت به نظر می رسد که هماهنگی بیشتری با جامعه عصر خود داشته است. این پایان نامه بعد از بررسی و تطبیق این دو عصر درصدد یافتن راه حلی برای مسئله اخلاق امروزی است. به نظر می رسد اخلاق غیرمبتنی بر دین تناقضی با اخلاق دینی ندارد، و هر دو در یک راستا می باشند؛ ولی در عین حال هر عمل اخلاقی مبتنی بر دین خاص را نمی توان با اخلاق غیرمبتنی بر دین بیان کرد. پس می توان نتیجه گرفت که با توجه به تنوع ادیان و گرایش ها در جوامع امروزی، اخلاق غیرمبتنی بر دین(یا فراتر از یک دین خاص) کارآیی بیشتری دارد و امروزه بشریت به چنین اخلاقی نیاز دارد.

ماهیت هنر در فلسفه هگل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  ملیحه بهنام اصل   محمد اصغری

گئورگ ویلهلم فردریش هگل (1831-1771) فیلسوف آلمانی از جمله متفکرانی است که نظریاتش درباب هنر از دقت و موشکافی خاصی برخوردار است. او عقایدش را در زمینه هنر به تدریج و مرحله به مرحله و متناسب با سیستم دیالکتیکی اش می پروراند و پیش می برد. در فلسفه هگل، هنر در حوزه ی روح مطلق مطرح می شود و مثلث «هنر، دین، فلسفه» را تشکیل می دهد. به نظر هگل با توجه به اینکه هر اثر هنری دو بخش دارد (ماده یا صورت، و روح یا معنا/محتوی) در سیر تاریخی زمانی ماده بر روح غالب می شود، زمانی این دو متعادل و هماهنگ می شوند و زمانی روح بر ماده غالب می شود. مرحله ای که ماده بر روح غلبه دارد مرحله هنر سمبولیک است. این مرحله، مرحله اول است و معمولا مربوط به دوران کهن است و بیشتر با هنر معماری شناخته می شود. مرحله ای که ماده و روح به توازن و تعادل می رسند مرحله هنر کلاسیک است که بیشتر با دوران یونان باستان و با هنر مجسمه سازی شناخته می شود و مرحله سوم مرحله هنر رمانتیک است که روح بر ماده غلبه دارد و به دوران مدرن و نو مربوط می شود و هنرهای ممتاز این دوران نقاشی، موسیقی و شعر است. روح اگرچه در هنر رمانتیک ماده را کنار می گذارد، ولی برای دستیابی به حقیقت موفق نمی شود، بلکه اصالت هنری اش را از دست می دهد و ناچار حوزه دیگری برای روح گشوده می شود. این حوزه حوزه دین است که خودش نقش واسطه را برای به کمال رساندن روح بازی می کند، چون کمال روح در فلسفه است. پس دین حد واسط هنر و فلسفه است و به هر کدام شباهت هایی دارد. هگل هرچند مقام والایی برای هنر در نظر می گیرد، دین و بعد از آن فلسفه را در جایگاه بسیار والاتری از هنر قرار می دهد. او به تعبیر بعضی ها از «مرگ هنر» یعنی پایان آن، حرف می زند، درحالیکه پایان هنر از نظر هگل به معنای پایان رسالت هنر در شناخت مطلق است و نه مرگ و محو شدن آن از ساحت هستی.

مقایسه تلقی ارسطو و مکاینتایر از فضیلت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  میثم شیرزاد   حسن فتحی

امروزه ازاخلاق فضیلت گرا، به عنوان یکی از مهمترین رویکردهای اخلاقی یادمی کنند. اگرچه خاستگاه اخلاق فضیلت را، اندیشه های سقراط و افلاطون دانسته اند؛ اما بی شک می توان ارسطورا بنیان گذار اخلاق فضیلت به شمارآورد. باظهور دومکتب وظیفه گرایی ونتیجه گرایی، اخلاق فضیلت تاحد زیادی مورد بی مهری وغفلت قرارگرفت. اما با احیای این مکتب ازسوی برخی ازفیلسوفان اخلاق معاصر ، ازجمله مک اینتایر، باردیگراخلاق فضیلت موردتوجه واقبال فیلسوفان اخلاق واقع شده است . شایسته دیدیم که به مقایسه نگاه ارسطو، به عنوان پایه گذاراخلاق فضیلت ، ومک اینتایر به عنوان یکی از احیا کنندگان این مکتب درقالب پایان نامه بپردازیم. دراین پایان نامه پس از بیان کلیات(فصل اول) به شرح نگاه مک اینتایردرباب وضعیت اخلاق معاصر پرداخته و دلیل اورابرای احیای سنت اخلاقی ارسطو، مورد مداقه قرارداده ایم(فصل دوم) .فصل سوم را به شرح این دوفیلسوف ازفضیلت اختصاص داده ایم. نظرارسطو ومک-اینتایر، درباب خیروسعادت وهمچنین ارتباط میان فضیلت وسعادت درفصل چهارم مطرح شده است.مقایسه وبیان وجوه اشتراک واختلاف میان ارسطو مک اینتایر، موضوع فصل پنجم را تشکیل می دهد. ودرنهایت درفصل ششم پس از مرور ونقدآراءدوفیلسوف، نتیجه گیری را آورده ایم. با مقایسه ی شرح ارسطو و مک اینتایردرباب فضیلت، به این نتیجه رسیدیم که، مک اینتایر برخی ازآراء ارسطو راپذیرفته و در تکمیل شرح خود، ازآنها بهره می جوید. مک اینتایر برخی از نظرات ارسطورا نیز درمعرض نقد قرارمی دهد، و می کوشد تا با اجتناب از نقاط ضعف شرح ارسطو واصلاح برخی ازنظرات وی، شرح متقنتری از فضیلت ارائه نماید. پژوهش حاضر، بر پایه ی موادکتابخانه ای(اعم ازچاپی و الکترونیکی) و روش توصیفی-تحلیلی-مقایسه ای صورت گرفته است.

بعد عملی مثال خیر در فلسفه های افلاطونی و ارسطویی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1393
  علیرضا ارشادی فرد   حسن فتحی

افلاطون در دوره افول امپراطوری آتن چشم به جهان می گشاید و به واسطه تعالیمی که در فلسفه هراکلیتوس می بیند، می فهمد که تاریخ بشری به موجب پیروی از قانون سیلان دایمی رو به سوی یک تباهی دارد. او با پذیرش این اصل و برای یافتن پاسخی در باب چگونگی اعراض از این تباهی، به تعالیم سقراط روی می آورد. تعریف جویی سقراط به او نشان می دهد که تعاریف، برخلاف متعلقاتشان همواره ثابت می مانند. افلاطون برای مستدل کردن تعالیم سقراط نظریه مثل را بر می‎ سازد. این نظریه درصدد بیان این حقیقت است که هستی واقعی نه در جهان محسوس بلکه در جهان معقول خانه دارد. بر این اساس حکومت های زمینی، حکومت هایی هستند که قانون تباهی در آنها جاری است. تنها حکومتی که از این تباهی می گریزد، حکومت فیلسوفان است. در آرمان شهر، فیلسوفان به موجب دانشی که از جهان مثل و در راس آنها مثال خیر دارند، می توانند به تربیت شهروندان پرداخته و فضایل را در جان آنها موکد کنند و کل شهر را نیک بخت سازند. بی شک این نیک بختی در سایه دانشی که حاکمان درباره مثال خیر دارند، حاصل می شود.ارسطو در مواجهه با آموزه های استادش در باب مثل و مثال خیر، ضمن آنکه با کل نظریه مثل مخالفت می کند این نظر را نیز مطرح می سازد که حتی اگر ما به نظریه مثل قایل شویم، این نظریه نمی تواند در حکمت عملی ما را یاری کند. چرا که به موجب آموزه تقسیم علوم، موضوعات حکمت عملی برخلاف حکمت نظری، ثابت نیستند و ما در این حوزه فقط می توانیم به قواعد عام استثناپذیر رضایت دهیم. پس مثال خیر افلاطون مفهومی پوچ است که در حوزه عمل کارآیی ندارد و ما در این حوزه فقط می توانیم به مطالعه قواعدی بپردازیم که به خیر زندگی بشری بیانجامد. این خیر را دانش سیاست می تواند برآورده سازد. سیاستمدار باید بر مبنای دانشی که از نفس بشر دارد، شهروندان خود را فضیلت مند سازد. این فضایل در حوزه فضایل نفسانی با انتخاب قاعده حد وسط حاصل می آید. در حوزه فضایل عقلانی نیز آنچه بالاترین قوه نفس بشری را بالفعل می کند، حکمت نظری است. چون با فعالیت نظری میتوانیم در سعادتی که خدا همیشه از آن برخوردار است، مشارکت کنیم و از شریف ترین لذایذ بهره مند شویم. در این پایان نامه بر آن هستیم تا نشان دهیم که به رغم اعراض ارسطو از مثال خیر در بعد عملی، او همچنان فیلسوفی خیرگرا و غایت گرا باقی می ماند.

سوفسطایی آریستوفانس وسوفسطایی افلاطون
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده زبان و ادبیات فارسی 1393
  حسن حسن زاد   حسن فتحی

چکیده: درقرن پنجم قبل ازمیلاد بنا به دلایلی، ازجمله رویگردانی ازجهان شناسی اسطوره ای وپرداختن به انسان شناسی وجایگزینی نظام نوین تعلیم وتربیت به جای نظام کهن، جماعتی دریونان به عرصه وجود قدم نهادند که به «سوفسطاییان» معروف شدند. آنها مدعی بودند بهترین آموزگاران فرزندان کشورخویش به ویژه جوانان شهرآتن درزمینه های گوناگونی چون مسایل سیاسی، فنّ سخنوری وبرتری وکارآمدی در اداره کشور، شهر و سامان دهی به امورخانواده هستند و با همین ادعا از سرتاسر یونان به سمت آتن گسیل شدند و به برگزاری کلاسها وآموزش آرته (کارآمدی) به جوانان پرداختند. ولی از همان آغازکارشان، عدّه ای به عنوان حامی تعالیم سنتی وبرخی با این توجیه که آموزش آنها جز به فساد وتباهی مردم به ویژه جوانان نمی انجامد، به عنوان مخالف در برابر آنها موضع گرفتند. از جمله این مخالفان آریستوفانس- کمدی نویس- ومدتی بعد ازاو افلاطون- فیلسوف- بودند. این دو، نگرش منفی وتقریباَ شبیه هم درمورد سوفسطاییان دارند؛ یعنی درجبهه واحد برعلیه آنها می جنگند. تنها درمورد سوفسطایی بودن یا نبودن سقراط این دو باهم اختلاف دارند. آریستوفانس، درنمایشنامه ابرها، سقراط را به عنوان نماینده سوفسطاییان منظورکرده، برعلیه او به مبارزه پرداخت وتفکرخانه وی را به عنوان «لانه یاوه گویان» به آتش کشید. ولی افلاطون، سقراط را درنقطه مقابل سوفسطاییان قرارمی دهد ومعتقد است تعلیمات اخلاقی وبدون مزد ومنت وی که منفک ازشخصیت والای اونیست، به مراقبه و خودشناسی وتزکیه نفس ازرذایل منجرمی شود؛ درحالی که آموزش سوفسطاییان ثمره ای جزکاسبکاری، غلبه برحریف وموفقیت های قضایی وسیاسی ندارد.

بررسی تطبیقی شک غزالی و شک دکارت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1394
  فاطمه اروجی   سیدمصطفی شهرآیینی

موضوعی که در این پایان نامه مورد بررسی قرار می گیرد، شک است و قصد داریم دیدگاه دو متفکر را در این راستا به چالش بکشیم. یکی اندیش مندی از ایران زمین یعنی ابوحامد غزالی با محوریت کتاب المنقذ من الضلال و دیگری اندیش مندی فرانسوی به نام رنه دکارت با محوریت تأملات در فلسفه اولی. غزالی در کتابش علومی چون کلام، فلسفه و تعلیم را مورد بررسی قرار می دهد و سعی در رد آنها دارد و برای رد آنها براهینی می آورد. او در نهایت به تصوف می رسد، آن را می پذیرد. و سعی می کند از طریق تهذیب نفس پای در این طریق بگذارد. غزالی در این بین به اثبات عقل می پردازد و نشان می دهد که کارایی عقل تا آنجاست که ما را به حقیقتی به نام نبوت رهنمون شود. از سوی دیگر دکارت در تأملات با انکار ادراکات حسی شروع می کند و دامنه ی شک را تا مسائل ریاضی و بدهیات گسترش می-دهد. او سر انجام با تکیه بر منی که می اندیشد و وجود دارد، بر شک خویش فائق می آید و سپس کم کم به اثبات خدا و جهان می پردازد.

دیالکتیک در فلسفه ی افلاطون و کانت و هگل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1386
  صدیقه موسی زاده نعلبند   حسن فتحی

چکیده ندارد.

مبانی نظری و ساحت های اومانیسم
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1386
  آذر عسگری   یوسف نوظهور

چکیده ندارد.

عناصر قرون وسطائی در فلسفه دکارت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1385
  مریم فلاحتی   محمود نوالی

چکیده ندارد.

جایگاه هستی شناختی معقول و محسوس در فلسفه های ارسطو و ابن سینا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1389
  صفر مولایی   مرتضی شجاری

چکیده ندارد.

موضع افلاطون درباره ی دموکراسی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1388
  صدیقه نگین تاجی   حسن فتحی

چکیده ندارد.

کانت و مسأله مابعدالطبیعه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1387
  مدریک سعیدیان   یوسف نوظهور

چکیده ندارد.

بررسی تطبیقی آرمانشهر در نظر افلاطون، فارابی و تامس مور
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1387
  حکیمه پوراسماعیلی نجف آبادی   حسن فتحی

مبحث آرمانشهر از مباحثی است که در دوران های مختلف تاریخ فلسفه مطرح گردیده است و اگر صرفاً آن را به معنای طرح شهری ایده آل و کاملاً نیک در نظر بگیریم، تاریخ ظهور آن به یونان باستان ،یعنی به افلاطون، معطوف می گردد. از آرمانشهرهای مهم متاثر از طرح افلاطون می توان به شهر خدای آگوستین در قرون وسطی، گفتارهای ماکیاولی و اتوپیای تامس مور در عصر رنسانس و فارابی در ابتدای تاریخ فلسفه اسلامی اشاره نمود. برای بررسی آرمانشهر در تاریخ فلسفه ضروری است که شکل ها، ساختارها و محتواهای آن را در طول تاریخ مورد مطالعه و مقایسه قرار دهیم.برای این منظور است که در این پایان نامه به بررسی این طرح در جمهوری افلاطون، مدین? فاضل? فارابی و اتوپیای تامس مور می پردازیم. آنگاه با توجه به ساختارها و محتواها و مبانی نظری و شرایط محیطی این طرح در اندیشه این سه فیلسوف، به مقایسه آنها اهتمام می ورزیم. بدین ترتیب، در پایان نام? حاضر، پس از فصلی که به مقدمات اختصاص یافته است، هر یک از این سه اثر را در فصلی مستقل (فصل های 2،3،4) به اجمال گزارش کرده و پنجمین وآخرین فصل را به مقایسه و نتیجه اختصاص داده ایم. از جمله نتایج بدست آمده از این مقایسه این است که(1) هر چند هیچ یک از این سه فیلسوف طرح خود را برای تحقق کامل پیشنهاد نکرده اند، در هر سه اثر نکته هایی وجود دارند که می توانند به عنوان راهنمای سیاست عملی ایفای نقش کنند.(2) همچنین می توان گفت که کتاب تامس مور بیش تر از دو اثر دیگر به توصیف جزیی شهر ( موقعیت جغرافیایی، جمعیت، معماری،...) پرداخته است، در حالیکه در دو اثر دیگر تعالیم فلسفی و آموزه های معرفتی- اخلاقی- دینی نیش تر مورد تأکید قرار گرفته اند.

مسأله هستی از دیدگاه هایدگر و ارسطو
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1388
  فاتح سعیدی   محمود نوالی

مسأله ای که هایدگر پژوهش خود را در کتاب هستی و زمان با آن آغاز می کند بی شباهت با آغاز کتاب گامای متافیزیک نیست. ارسطو در آن جا می گوید «دانشی هست که به هستی چونان هستی و اعراضِ ذاتی آن، به خودی خود، نگرش دارد» (1003 الف 23 – 22). ارسطو برای هستی چهار معنی قایل است: هستی بالعرض، هستی به معنای صادق بودن، هستی بالقوه و بالفعل و هم چنین هستی بر حسب اشکال مقولات. ارسطو سپس می گوید که پرسش هستی چیست؟، در حقیقت این پرسش است که جوهر چیست؟ و به این ترتیب هستی را با جوهر یکی می داند. هایدگر از همان آغاز این پرسش برایش مطرح بود که چه مفهومی این معناهای چندگانه را وحدت می بخشد و هستی چونان هستی (نه صرفاً هستنده چونان هستنده) تعین خود را از کجا کسب می کند؟ هایدگر کتاب هستی و زمان را با بحث از ضرورتِ به روشنی بازگفتنِ پرسش از هستی آغاز می کند. هایدگر معتقد است پرسش از هستی که فلسفه ی افلاطون و هایدگر را در جوش و خروش نگه داشته بود و از فرط ابهام و مستوری برای یونانیان مایه ی تشویش خاطر بود، در این زمانه در بداهت و خودپیدایی از روز روشن تر فرض می شود و به همین دلیل است که پرسش از هستی امروز فراموش شده است. فیلسوفان به جای پرداختن به هستی، هستنده ها را موضوع پژوهش خود قرار داده اند. هایدگر با روش پدیدارشناسی و هم چنین با تخریب فرادهش متافیزیکی تلاش می کند که این هستی را آشکار کند. اما برای این کار از هستنده ای که دازاین نام دارد آغاز می کند زیرا تنها دازاین است که از هستی خود پرسش می کند. از نظر هایدگر بنیاد آغازین دازاین هستی ـ در ـ جهان است که دازاین را چون اگزیستانس ظاهر می کند. اگزیستانس به ارتباط دازاین با هستی و نه با هستنده ها مربوط می شود، و از این رو مهیای غلبه بر متافیزیک می گردد. هایدگر در هستی و زمان تلاش می کند که نشان دهد هستنده ی دیگری وجود دارد که نه فقط هست، بلکه با خویش و با سایر هستنده ها نسبتی دارد. هایدگر که خود در کتاب هستی و زمان برای فهم هستی تقریباً به همان راه سنت متافیزیکی رفته بود، یعنی به جای این که پژوهش خود را از هستی آغاز کند هستنده ای به نام دازاین را برای فهم هستی بررسی کرد. وی در کتاب درآمدی بر متافیزیک تلاش می کند با نشان دادن کاربردهای مختلف کلمه ی هستی در گفتار روزانه و از طریق افقی معین، از هستنده ها دور شود و به خود هستی بپردازد، اما در این جا نیز نمی تواند خود هستی را بدون هیچ گونه دلالت و ارجاعی فهم کند. زیرا در درآمدی به متافیزیک نیز، هستی را از طریق تعینات و حالاتی که خود هستی موجب ظهورشان می شود، می شناسد.

عناصر فیثاغوری فلسفه افلاطون
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1388
  فرخنده راهبی   حسن فتحی

فلسفه¬ی افلاطون با تمام عظمت و شکوهش برآیند و تلفیق اندیشه¬ی مردان بزرگی است که قبل از او، در رأس تمام متفکران یونان باستان قرار داشتند. فیثاغورس، هراکلیتوس، پارمنیدس و سقراط، چهارفیلسوف بزرگی هستند که افلاطون با دریافت و پرورش اندیشه آنها فلسفه جاودانی خود را صورت بخشیده است. البته وی در خصوص منابع فکری خود سکوت اختیار کرده و چیزی نمی گوید، ولی با کمی تأمل در آثارش می توان جلوه¬ی افکار اسلافش را در فلسفه¬ی او به خوبی مشاهده نمود. هر پژوهشی در خصوص ارتباط افلاطون با هر یک از این فیلسوفان، برای روشن شدن میزان تأثیر و نفوذ آنها در افکار وی از اهمیت خاصی برخوردار است و در این میان دریافتن نقش فیثاغوریان با اهمیت تر و دشوارتر است. در واقع تقیّد اعضای مکتب فیثاغوری به اختفای آموزه های اصلی، موجب گردیده است که اطلاعات سایرین در خصوص آموزه های آنها و شخص فبثاغورس اندک و در نتیجه هرگونه اظهار نظر درمورد فلسفه آنها با احتمال توام باشد. علی¬رغم مشکل فوق، به مواردی در آثار افلاطون برمی خوریم که با توجه به قراین موجود، آنها را به منبع دیگری جز فیثاغوریان نمی توانیم نسبت دهیم. مواردی چون عقیده به خویشاوندی طبیعت (همانندی ساختار جهان اکبر و جهان اصغر)، ثنویت (دوگانگی) روح و بدن، الهی بودن روح و اهمیت تزکیه آن، فناناپذیری و تناسخ نفس، اهمیت به ریاضیات و نظم و هماهنگی موجود در ساختار عالم، که جزو اصول اولیه مکتب فیثاغوری محسوب می شوند، به کرّات توسط افلاطون در محاوراتی چون فایدون، فایدروس، گرگیاس، فیلبوس، تیمائوس و جمهوری مطرح شده اند. در مورد رساله¬ی تیمائوس انعکاس آموزه¬های فیثاغوری تا حدّی است که موجب پیدایش این احتمال در ذهن برخی از مفسرّان گردیده است که افلاطون، در این اثر آرای فیثاغوریان را گزارش می کند نه عقاید خود را. و البته در مقابل دلایل محکمی هم وجود دارد که نشان می¬دهند تیمائوس، تنها شامل آن دسته آموزه¬های فیثاغوری است که افلاطون آنها را پذیرفته و سپس در قالب فلسفه خود بیان کرده است. این تحقیق با به کارگیری روش توصیف، تحلیل و تطبیق و با استفاده از آثار موجود فیثاغورس و افلاطون و البته کتب و مقالاتی که راجع به آنها نوشته شده است ، ابتدا به توصیف و تحلیل فلسفه¬ی افلاطون پرداخته و سپس به تطبیق آن با ریشه¬ی فیثاغوری¬اش اهتمام می ورزد تا نشان دهد که افلاطون با فیثاغوریان رابطه داشته و در حوزه های مختلف از آنها متأثر گردیده است.

ارزیابی عملکرد برخی مکملهای ویتامینی در تغذیه نیمچه های گوشتی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1380
  حسن فتحی   کامبیز ناظر عدل

آزمایشی به منظور ارزیابی عملکرد پنج نوع مکمل ویتامینی سنتز شده، شامل: 1- مکمل ویتامینی طبق احتیاجات پیشنهادی ‏‎(1994) nrc‎‏ و 2- مکمل ویتامینی نصف احتیاجات پیشنهادی ‏‎(1994) nrc‎‏ و 3- مکمل ویتامینی یک و نیم برابر احتیاجات پیشنهادی ‏‎(1994) nrc‎‏و 4- مکمل ویتامینی دو برابر احتیاجات پیشنهادی ‏‎(1994) nrc ‎‏ و 5- مکمل ویتامینی طبق سطح پیشنهادی شرکت پشتیبانی امور دام و همچنین سه نوع عمده مکمل ویتامینی موجود در کشور، در تغذیه نیمچه های گوشتی سویه آریین با استفاده از طرح کاملا تصادفی ‏‎(crd)‎‏ ، با 480 قطعه جوجه گوشتی نر و ماده در سه تکرار و در 24 واحد آزمایشی انجام گرفت. در طول آزمایش (56 -8 روزگی) جوجه ها بطور آزاد به آب و غذا دسترسی داشتند. در پایان آزمایش از هر واحد آزمایشی دو قطعه جوجه گوشتی (یک قطعه نر و یک قطعه ماده) انتخاب و جهت تعیین صفات لاشه شامل بازده لاشه، درصد ران، درصد سینه، و درصد چربی حفره بطنی کشتار گردیدند. مکمل های ویتامینی مختلف در روی صفات مصرف خوراک و افزایش وزن در دوره های مختلف آزمایشی و کل دوره آزمایش اثر معنی داری نداشتند. ضریب تبدیل غذایی در دوره آغازین تحت تاثیر مکمل های ویتامینی مختلف قارر گرفت ‏‎(p<0/05)‎‏ ، بطوریکه مکمل ویتامینی نصف سطح پیشنهادی ‏‎(1994) nrc‎‏ ، نسبت به سایر مکملهای ویتامینی بیشترین ضریب تبدیل غذایی را داشت ولی در بین سایر مکملهای ویتامینی مورد آزمایش تفاوت معنی داری مشاهده نشد. مکمل های ویتامینی مورد آزمایش بر روی صفات لاشه و درصد تلفات اثر معنی داری نداشتند. نتایج این آزمایش نشان داد که سطح پیشنهادی ‏‎(1994) nrc‎‏ ، نسبت به سایر مکمل های ویتامینی مورد آزمایش دارای بهترین عملکرد و کمترین هزینه خوراک به ازای یک کیلوگرم افزایش وزن می باشد.