نام پژوهشگر: احمد محقر

بررسی زمینه های نفوذ مجمع روحانیون مبارز در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران (1388- 1366)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصادی 1388
  اسماعیل بهمنی   وحید سینایی

چکیده بین نظام های سیاسی و تشکل های سیاسی و نفوذ آنها در مناصب و تحولات سیاسی رابطه مستقیمی وجود دارد. مجمع روحانیون مبارز به عنوان یک تشکل، از گروه های دارای نفوذ در نظام سیاسی ایران است. اعضای این گروه از ابتدای انقلاب تاکنون تأثیر قابل توجهی در تحولات مهم ایران داشته و مناصب زیادی به عنوان نماینده حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری و همچنین در قوه مجریه و مقننه کسب کرده اند. این نفوذ با نوساناتی تا به امروز ادامه داشته است. این در شرایطی است که مجمع روحانیون در میان نهادهای سنتی روحانیت و حوزه های علمیه جایگاه قابل توجهی ندارد. از آنجا که مجمع شباهت هایی با انواع تشکل های سیاسی (حزب، گروه ذی نفوذ و محفل) دارد می توان گفت زمینه های نفوذ مجمع نیز مانند این تشکل ها در نظام های سیاسی می باشد. مجمع مانند محفل با نزدیکی به رهبران، مانند یک گروه ذی نفوذ با تکیه بر ماهیت صنفی خود و اثرگذاری بر تصمیم گیری ها و مانند حزب به علت داشتن گرایشات نوگرایانه دینی و مردم سالارانه و اعتقاد و وفاداری به مشروعیت دوگانه در جمهوری اسلامی از طریق شرکت در انتخابات و ائتلاف با سایر گروه ها توانسته نفوذ به دست آورد.

بررسی نقش و عملکرد مجلس سوم شورای اسلامی در فرآیند گذار به سازندگی(1367-1371)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصادی 1399
  سمیه زمانی   وحید سینایی

مجالس قانون گذاری از جمله نهادهای دخیل در فرآیند سیاست گذاری هستند که دامنه مداخله شان از تعیین کنندگی ماهوی تا اثرگذاری صوری در نوسان است. این نوسان از دو دسته عوامل ساختاری و کنشگران متأثر است. ساختارها شامل اختیارات و صلاحیّت های مجلس، سازمان درونی مجلس، توزیع قدرت در نظام سیاسی و ساخت های بیرونی می شوند. کنشگران، رئیس و هیئت رئیسه مجلس، رئیس قوه مجریه، نمایندگان و گروه های نفوذ می باشند. در تعامل این ساختارها با کنشگران و برآیند حاصل از آن سه دسته مجالس تعیین کننده، موثر،کم اثر و خنثی در فرآیند سیاست گذاری قابل شناسایی هستند.این پژوهش در صدد است تا به بررسی نقش سومین دوره مجلس شورای اسلامی با توجه به این مبانی تئوریک بپردازد. بررسی انجام شده در این پژوهش نشان داد سومین دوره مجلس در فرآیند گذار به سازندگی مجلس شورای اسلامی با توجه به عوامل ساختاری و کنشگران در فرآیند گذار به سازندگی و سیاست-گذاری های مربوط به آن نقش تبعی و تاییدکننده داشته است.

بررسی علل قدرت یابی حزب اسلام گرای عدالت و توسعه در ترکیه (2002-2007)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد 1392
  مرتضی باقری   احمد محقر

جهان اسلام، رنجور از دوران استعمار و امپریالیسم و تجربیّات ناموفق ملی گرایی، سوسیالسیم و سکولاریسم اکنون به منظور حلّ مشکلات عمیق جوامع اسلامی با یک گرایش و بازگشت به اسلام و ارزش های آن روبه رو شده است. از این لحاظ، ترکیه نمونه ی جالب، مهم و البته متمایز از دیگر کشورهای جهان اسلام می باشد. در سال-های اخیر روابط اسلام گرایان و کمالیست ها در ترکیه دست خوش تحولات عمیقی شده که منجر به تغییر شدید توازن قدرت به نفع اسلام گرایان گردیده است. به قدرت رسیدن حزب اسلام گرای عدالت و توسعه در انتخابات پارلمانی سال های 2002 و 2007 نتیجه ی سه عامل مهم می باشد. عامل اول، رشد گرایش به ارزش های فرهنگی و مذهبی که شرایط را بیش از پیش برای فعّالیت سیاسی نیروهای اسلام گرا آماده ساخت و باعث شد مردم راه دفاع از ارزش های اسلامی را رأی دادن به احزاب اسلامی ببینند. وجود ظرفیت های دموکراتیک در ترکیه عامل دوم است که به اسلام گرایان اجازه داد به طور دسته جمعی و سازماندهی شده در سیاست مشارکت کنند و خواسته هایشان را از راه های قانونی بیان کنند. عامل سوم نیز، بهبود شاخص های اقتصادی در دوره ی حکومت اسلام گرایان است. حزب عدالت و توسعه توانست با بهره گیری از اقتصاد جهانی بخش بزرگی از سرمایه داران و با کاهش پیامدهای منفی رقابت جهانی بر دیگر بخش های جامعه، طبقات پایین تر را به سمت خود جذب کند.

بررسی نقش طالبان در فرآیند دولت-ملت سازی در افغانستان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد 1389
  زهرا حسن زاده   احمد محقر

دولت-ملت سازی از جمله مباحث جدید و بسیار مهم در حوزه ی مطالعات جامعه شناسی سیاسی است. این بحث به ویژه با ورود اعضای جدید به نظام دولت ها در دوره ی پس از جنگ سرد از اهمیت فوق العاده ای برخوردارگشته است. موضوع دولت-ملت سازی را می توان در کشورهای مختلف جهان، به ویژه کشورهای جهان سوم که بسیاری از مسائل و مشکلاتشان ناشی از ضعف و کندی طی همین فرآیند است، مورد بررسی قرار داد. یکی از این کشورها، افغانستان است که بسیاری از نزاع ها، نا امنی ها و بی ثباتی ها در آن کشور ناشی از ضعف یا نبود نهاد دولت-ملت می باشد. با توجه به این امر و از آنجا که دوران تسلط طالبان بر افغانستان که با اتکا بر مذهب و هنجارهای سنتی اکثریت در این کشور موفق می شوند قدرت و حکومت را در اختیار گیرند و بدین ترتیب فرآیند دولت-ملت سازی را تحت تأثیر قرار دهند بررسی نقش و عمل کرد طالبان به عنوان یک گروه تأثیرگذار در صحنه ی سیاسی و اجتماعی افغانستان از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد که این پژوهش قصد پرداختن به آن را دارد.

دولت رانتیر و بازتولید فرهنگ سیاسی تبعی مطالعه موردی: دولت پهلوی(1357- 1342)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصادی 1390
  زهرا مظفری پور   وحید سینایی

نظریّ?‏ دولت رانتیر(rentier state theory) در چارچوب رهیافت اقتصاد سیاسی تدوین شده است. با توجّه به اهمّیّت نفت در تأمین درآمدهای دولت های نفتی خاورمیانه، بعضی از محقّقان از این نظریّه برای تشریح نوع ارتباط دولت و جامعه در کشورهای رانتیر خاورمیانه از جمله ایران استفاده کرده اند. امّا به نوع فرهنگ سیاسی ای که در بَطن دولت رانتیر شکل می گیرد و به تحکیم آن کمک می کند نپرداخته اند. به تَبعیّت از این کاستی نظری، محقّقینی هم که به تبیین دولت محمّدرضا پهلوی در چارچوب نظریّ? دولت رانتیر پرداخته اند از بررسی نقش فرهنگ سیاسی در تحکیم پایه های اقتدار این دولت غفلت کرده اند. دولت پهلوی در ایران افزون بر اتّکا به درآمدهای نفتی، ویژگی های فرهنگ سیاسی تَبَعی مانند اقتدارگرایی، حامی پَروری، شاه پَرستی، اُسطوره سازی و باور ظِلُّّ اللهی پادشاه را نیز برای تحکیم پایه های قدرت خود بازتولید و همزمان دموکراسی شاهنشاهی را که منطبق با ویژگی های تَبَعی فرهنگ سیاسی بود ارائه می کرد. دراین راستا از نهادهای آموزش عمومی به عنوان مجرایی برای جامعه پذیری درجهت تَبَعی کردن فرهنگ سیاسی و همگانی شدن فرهنگ ازطریق تأسیس و توسع? مراکز فرهنگی دولتی و رسانه های جمعی بهره می گرفت. واژگان کلیدی: رانت- دولت رانتیر- ایران- محمّدرضا پهلوی- فرهنگ سیاسی تَبَعی

همگرایی ترکیه با اتحادیه اروپا و تأثیر آن بر تحولات سیاسی این کشور(1990-2010)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصادی 1391
  میرولی موسوی   احمد محقر

یکی از عمده ترین اهداف ترکیه در دهه های اخیر پیوستن به اتحادیه ی اروپا بوده است. اتحادیه ی اروپا یکی از مهم ترین بازیگران بین المللی در عرصه سیاست و اقتصاد است. عضویت در این اتحادیه مزایای فراوانی را برای کشورها به همراه دارد. شرایط عضویت در این اتحادیه حصول و تطابق به معیارهای اقتصادی و سیاسی معروف به معیارهای کپنهاک است در غیر این صورت تقاضای عضویت پذیرفته نمی شود. کشورهای «کاندیدا» قبل از عضویت کامل در این اتحادیه ی باید شرایطی همچون ثبات و پایداری موسساتی که ضامن دموکراسی هستند، حکمرانی قانون، حقوق بشر، احترام و حمایت از اقلیت ها و تبعیت از اهداف سیاسی و اقتصادی و مالی اتحادیه ی اروپا را داشته باشد. ترکیه برای پذیرش عضویت خود در اتحادیه ی اروپا در سال ی اخیر اصلاحات اساسی در زمینه های مختلف صورت داده است. بر این اساس و در نتیجه ی اجرای این اصلاحات شاهد کاهش نقش نظامیان و تحول در حقوق اقلیت ها و رعایت بیشتر حقوق شر در این کشور هستیم.

سمت گیری، نقش و هدف سیاست خارجی در گفتارها و نوشتارهای امام خمینی در سالهای 1358ـ1368
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1391
  فهیمه راعی   محسن خلیلی

جکیده تمام نما در دسترس نمی باشد

نقش عوامل نمر افزاری در تحول منزلت ملی قطر (2011-1995)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده اقتصاد و علوم اداری 1391
  حسین اصغری ثانی   محمد جواد رنجکش

منابع سخت افزاری تا قبل از جنگ سرد، نقش قابل توجهی در مناسبات بین المللی داشتند. همزمان با پایان جنگ سرد (1991)، تحولات تکنولوژیک و انقلاب در عرصه ارتباطات و اطلاعات و همچنین شتاب گرفتن فرآیند جهانی شدن و تحولات در حوزه دیپلماسی و سیاست بین الملل در قرن بیست و یکم، باعث شد تا عناصر جدیدی مانند: رسانه، ورزش، فرهنگ، دیپلماسی عمومی، تکنولوژی، جهانگردی، برندسازی، اینترنت... در روابط بین الملل مطرح شود که تحولی در منابع ساخت قدرت به وجود آورد. ظهور این عناصر جدید، باعث تعریف جدیدی از قدرت شد که اصطلاحاً « قدرت نرم» نامیده شد. قدرت نرم بیشترازآنکه ابزاری برای قدرت های بزرگ باشد؛ به مولفه ای مهم در سیاست کشورهای متوسط و کوچک قرارگرفت تا با استفاده از آن آسیب پذیری خود را در برابر عوامل داخلی و خارجی کمتر کنند. درنتیجه این کشورها از دیپلماسی نیچه استفاده کرده و منابع نرم افزاری خود را در حوزه های مورد نظر خود متمرکز نمودند تا نتایج بهتری کسب کنند. دراین میان، قطر نیز به عنوان یک کشور کوچک و آسیب پذیر با استفاده از ائتلاف با قدرت های بزرگ و دیپلماسی صلح و سازش در منطقه، منابع نرم افزاری خود را در حوزه های میانجی گری، برندسازی، دیپلماسی رسانه ای، دیپلماسی ورزشی و اقتصاد متمرکز نمود. تمرکز منابع در حوزه های فوق باعث ارتقای منزلت ملی این کشور در نظام بین الملل گردید.

بررسی سازوکارهای اشاعه هنجارهای انقلاب اسلامی ایران بر شکل گیری هویت انتفاضه در فلسطین
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده اقتصاد و علوم اداری 1391
  مرتضی حسین زاده عیش آبادی   احمد محقر

انتفاضه، کنش تاریخی، سرنوشت ساز و بدیع مردم سرزمین های اشغالی فلسطین در سال های پایانی دهه ی هشتاد میلادی می باشد. حضور گسترده و فراگیر همه ی اقشار فلسطینی های ساکن در اراضی اشغالی در این حرکت عظیم، در میدان مبارزه رودرو با اشغال گران صهیونیست و بر پایه ارزش ها و هنجارهای اسلامی، حکایت از تکوین هویتی جدید در میان مردمان آن سامان داشت، که آنان را به این کنش جدید وا داشته بود. توالی و تقارن انتفاضه فلسطین با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به اذعان صاحب نظران عرصه سیاست و اندیشمندان فلسطینی ناشی از اشاعه ی هنجارهای انقلاب اسلامی در سرزمین های اشغالی می باشد. لذا بنظر می رسد همگونی فرهنگی و دینی مردم فلسطین با مردم ایران، سبب گشت تا هنجارهای انقلاب اسلامی به آسانی در میان فلسطینی های ساکن در اراضی اشغالی گسترش و آنان را از خمودگی رها و به کنش وا دارد. هم چنین وجود دشمنی مشترک هم چون رژیم صهیونیستی بین انقلاب اسلامی ایران وفلسطینی ها و توجه زیادی که انقلاب اسلامی از ابتدای پیروزی به مسئله فلسطین و مردم فلسطین نشان داد، باعث شد نگاه جوانان فلسطینی به ایران دوخته شود، و بالاترین میزان همدلی و همراهی با ایران اسلامی شکل گیرد.

بررسی تطبیقی مبانی فلسفه سیاسی جامعه گرایان و آیت الله مصباح یزدی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1392
  زهره علوی راد   سید محمدعلی تقوی

در این پژوهش، نگاهی تطبیقی بر مبانی فلسفه ی سیاسی دو مکتب غربی و اسلامی از میان منتقدان لیبرالیسم داشته ایم. جامعه گرایان متشکل از مایکل سندل، السدیر مک اینتایر و چارلز تیلور نمایندگان طیف غربی، و آیت الله مصباح یزدی به عنوان یک اسلام گرای سنتی نماینده ی منتقدان مسلمان این مکتب درنظر گرفته شده اند. مبانی فلسفه ی سیاسی جامعه گرایان و آیت الله مصباح یزدی در سه محور انسان شناسی، معرفت شناسی و نگرش هنجاری بررسی شد. به این منظور نظریات هر دو طیف با روش تحلیلی و مقایسه ای مورد مطالعه قرار گرفت. نتایج این مطالعه آن بود که آیت الله مصباح و جامعه گرایان در وجه سلبی اندیشه ی خود دغدغه ی مشترکی در انتقاد از فردگرایی افراطی لیبرالیسم داشته و آثار سوءِ آن را بر حوزه های انسان شناسی (خدشه در هویت)، معرفت شناسی (ذهنی گرایی) و هنجارها (خودمحوری اخلاقی و تضعیف شالوده ی اخلاقیات) خاطرنشان ساخته اند. اما نمایندگان این دو مکتب در وجه ایجابی اندیشه ی خود راه های متفاوتی را برای رفع آثار فردگرایی افراطی پیشنهاد کرده اند. جامعه گرایان مولفه های جامعه، تاریخ و همچنین ارزش (که برساخته ی جامعه است) را موثر معرفی می کنند و اراده و میل فردی را با آن ها محدود می نمایند. محلی گرایی و نقد جهان شمول گرایی لیبرالیسم از تأکید بر همین مولفه ها است که در اندیشه ی آنان پدید آمده است. علاوه بر این موارد جامعه گرایان ضمن نقد سکولاریسم، راه ارزش ها، ادیان و فرهنگ ها را به حوزه ی عمومی می گشایند. آیت الله مصباح یزدی در انسان شناسی خود برخلاف جامعه گرایان به اصالت فرد معتقد بوده و جامعه را موجودی اعتباری می داند. از این رو به جای جامعه، مولفه های مبدأ (پروردگار) و معاد را در کنار عنصر اراده و اختیار فردی ـ که البته در حالت مطلوب با دو مولفه ی پیشین محدود می شود ـ در برابر فردگرایی لیبرالی مطرح می کند. در نقطه ی مقابل جامعه گرایان، آیت الله مصباح یزدی در سنت باور به جهان شمول گرایی قرار دارد. اما مشابه با آنان به نفی سکولاریسم و حمایت از یک حوزه ی عمومی همراه با دین و ارزش ها می پردازد.

جایگاه هند در سیاست خارجی افغانستان(2012-2012)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1392
  عبدالقیوم سلیمانی   مرتضی منشادی

چکیده افغانستان در حال حاضر، وارد مرحله جدیدی از شکل گیری سیاسی شده است و نیروهای جدیدی با واقع نگری و احساس مسئولیت سربلند کرده اند. برای این نیروهای جدید، بزرگترین دغدغه، تجدید نظر و بازنگری برنامه عمل، تاکتیک و استراتژی های موجود و پیشنهاد چهارچوبی است که در آن منافع ملی کشورشان به بهترین وجه سنجیده شده باشد. در زمینه امنیت داخلی و ثبات سیاسی افغانستان و تاثیر روابط این کشور با هندوستان باید به این نکات تاکید کرد که نوسازی وبازسازی افغانستان، هر چند نمای بعضی از شهرها را تغییر داده است و نهاد و موسسات اجتماعی و سیاسی، مطبوعات و رسانه های بسیاری تاسیس شدند، ولی واقعیت این است که تغییر واقعی در زندگی نزدیک به هشتاد فیصد مردم افغانستان نیامده است و سرمایه گذاری در زیرساخت های این کشور بسیار اندک انجام شده است. دراین مسیر، هند بیشترین و موثرترین کمک ها را به افغانستان ارائه کرده است. دولت هند طی ده سال گذشته، به رغم فشارهای زیادی که از جانب رقبای منطقه ای خود تحمل کرده است، هیچ گاه از مواضع خود مبنی بر دوستی و همکاری با دولت افغانستان عقب نشینی نکرده است والی اکنون حضور فعال و موثری در این کشور داشته است. ستون های مهم توافق استراتیژیک افغانستان با هند بر تعاملات سیاسی، نظامی، همکاری جامع اقتصادی و انکشاف تجارت، تقویت زراعت، انکشاف فرهنگی و انکشاف جامعه مدنی استوار است . در رابطه با تاثیر روابط با هندوستان برارتقای جایگاه منطقه ای افغانستان، می توان به این موضوع اشاره کرد که امضای موافقت نامه استراتیژیک میان ایالات متحده امریکا با افغانستان و هند و عقد موافقت نامه استراتژیک میان افغانستان و هند، این سه کشور را به یکدیگر پیونده زده است. امریکا تا هنوز در ساختار سیاسی بین المللی، جایگاه هژمون دارد، هند یکی از قدرت های بزرگ منطقه است و در این میان افغانستان به عنوان قدرت کوچک، نقش یک متحد را برای آنان دارد. واقعیت آن است که دولت افغانستان به شدت به وسیله ساختار سیاسی بین المللی محدود شده است و آزادی زیادی در تصمیم گیری ندارد در این شرایط، واضح شده است که سیاست خارجی افغانستان در قایل شدن جایگاهی پر اهمیت برای هند و این کشور را شریک استراتژیک خود گرفتن، ناشی از شناخت عملکرد نظام بین المللی و دقیق و کار آمد بوده است.در شرایطی که هند به شریک استراتژیک امریکا و افغانستان تبدیل شده است، افغانستان از رهگذر این همکاری می تواند به یک اهرم فشار قوی دست داشته باشد و این کشور با توجه به ضعف و آسیب پذیری که دارد گسترش روابط با هند به ویژه در دوره پساطالبان را به عنوان مطمئن ترین متحد منطقه ای خود در جهت ارتقای جایگاه منطقه ای و ثبات داخلی خود می داند.

بررسی دلایل تمایز سیاست خارجی شوروی در قبال ایران در دو دوره سیاست موازنه منفی(1332-1331) و سیاست ناسیونالیسم مثبت (1342-1332)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1392
  عبدالله مرادی   احمد محقر

روابط ایران و شوروی یک بخش مهم از تاریخ روابط ایران در دوران حکومت پهلوی را شامل می شود. اما بررسی این بخش از تاریخ روابط خارجی، از سوی محققان، مورد کم توجهی قرار گرفته است. روابط ایران و شوروی از زمان تأسیس این رژیم در روسیه ی تزاری، در سال 1917 پر از فراز و فرود بوده است که تا دوران تنش زدایی، در سال 1962، ادامه یافت. در دوران حکومت مصدق و دوران حکومت پس از کودتای 28 مرداد تا سال 1342 این فراز و فرود ادامه یافت. به رغم موضع نسبتاً بی طرفی که مصدق با پیگیری سیاست موازنه ی منفی نسبت به شوروی، در برابر سیاست ناسیونالیسم مثبت شاه که اصول آن مقابله با نفوذ شوروی و پیوند نزدیک با بلوک غرب، اتخاذ کرد؛ روابط ایران و شوروی در دوران پس از کودتای 28 مرداد دوستانه تر بوده است. در سطح خرد، شخصیت محافظه کار و بدبین استالین که همزمان با مصدق بر شوروی حکومت می کرد؛ در برابر شخصیت خوشبین خروشچف، که پس از او به قدرت رسید، باعث شد که روابط دو کشور در دوران پس از کودتا دوستانه تر باشد؛ اگرچه به دلیل شخصیت دارای تضاد خروشچف این روابط بسیار متغیر بود. در سطح میانه، حاکمیت دکترین استالین و به خصوص ارائه ی تز دو بلوک از سوی او، در مقابل دکترین خروشچف و تز همزیستی مسالمت آمیز او نیز باعث دوستانه تر شدن این روابط در دوران پس از کودتا شد. در سطح کلان، روابط شوروی و آمریکا، به دلیل این که در دوران حکومت خروشچف، نسبت به حکومت استالین، با دشمنی کمتر همراه بود و بهخصوص همراهی ایران با سیاستهای آمریکا در دوران پس از کودتا، باعث دوستانه تر شدن روابط ایران و شوروی در این دوران شد.

بررسی عوامل تاثیرگذار بر سیاست خارجی افغانستان بعد از یازده سپتامبر 2001
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده اقتصاد و علوم اداری 1392
  احمد حسن زاده   احمد محقر

چکیده روابط خارجی افغانستان در قبال کشورهای مختلف تا قبل از حادثه یازده سپتامبر سال 2001، یک رابطه پر از تناقض و پارادوکس بوده است. از یک سو قسمت عمده روابط خارجی افغانستان متأثر از فضای موجود در جنگ سرد میان امریکا و اتحادجماهیرشوروی بود، و از سوی دیگر از آن جایی که افغانستان در این دوران در بحران و جنگ قرار داشت، به خصوص پس از خروج ارتش سرخ شوروی از این کشور، روابط و سیاست این کشور با کشورهای مختلف مبتنی بر منافع گروه ها و جریان های مختلف سیاسی، اقوام و مذاهب و... می چرخیدکه با منافع ملی این کشور سازگاری نداشت. اما پس از یازده سپتامبر و سقوط حکومت طالبان و حضور جامعه جهانی در این کشور، افغانستان تغییر راهبرد سیاست خارجی خود را از انزواگرایی به ائتلاف با جامعه جهانی با توجه به موقعیت جغرافیایی خود و تأثیر ساختار نظام بین الملل، نیازهای داخلی و درک سیاستگذاران افغانی از خطر خارجی مستمر انتخاب کرده است.این امر موجب تغییر موقعیت و جایگاه افغانستان گردیده و باعث شده است که دستگاه دیپلماسی این کشور روابط خود را با کشورهای مختلف برقرار سازد.

بررسی سیاست خارجی آمریکا در قبال مبارزه با تروریسم بعد از یازده سپتامبر(مطالعه تطبیقی دوره بوش و اوباما)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1393
  میلاد جعفری مقدم   احمد محقر

سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا به گونه¬ای شکل گرفته که همواره شاهد تحول در استراتژی¬های این کشور هستیم. به گونه ای که در قرن نوزدهم شاهد اتخاذ استراتژی انزواگرایی با توجه به شرایط حاکم توسط سیاستمداران این کشور هستیم البته بعد از فروپاشی نظام دو قطبی عامل معنابخش سیاست خارجی آمریکا(مقابله با شوروی) به یکباره رنگ بربست و در دهه 1990 سیاست خارجی آمریکا با نوعی سردرگمی مواجه بود که با حادثه 11 سپتامبر تروریسم مطرح شد و در قرن بیست¬و¬یکم شاهد استراتژی مبارزه با تروریسم هستیم. گرچه قبل از یازده سپتامبر نیز مبارزه با تروریسم در نزد رهبران ایالات متحده آمریکا به چشم می¬خورد اما در واقع در پی حادثه تروریستی یازده سپتامبر بود که اهمیت مبارزه با تروریسم در ایالات متحده امریکا دوچندان شد. به گونه ای که این روند را در استراتژی جورج بوش و باراک اوباما در مبارزه با تروریسم مشاهده می¬نمائیم اما ابزارهای به کار برده شده توسط آن¬ها تا حدودی باهم متفاوت است اما هدف هردو در مبارزه با تروریسم ارتقای دموکراسی و حاکم شدن ارزش¬های آمریکایی به طور خاص در منطقه خاورمیانه است. از این رو در این پژوهش تفاوت در سیاست خارجی امریکا در مبارزه با تروریسم در دوره بوش و اوباما را مورد بررسی قرار می¬دهیم که بعد از بررسی های به عمل آمده دو دوره، به نظر می¬رسد سیاست خارجی آمریکا در مقابله با تروریسم مبتنی بر یکجانبه گرایی و در دوره اوباما مبتنی بر چندجانبه گرایی بوده است.

بررسی مقایسه ای فهم از مقوله خویشتن در آراء رضا داوری، عبدالکریم سروش و آرامش دوستدار براساس سه شاخص نگرش نسبت به جامعه سنتی، نوع نگاه به غرب و ایده آل سیاسی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1393
  فاطمه بائی   سیدمحمدعلی تقوی

پژوهش حاضر با فرض گرفتن این نکته که درک روشنفکران و اهل اندیشه، از خویشتن (به معنای فهم از فرهنگ و جامعه خودی)، بر راهکارهایی که آنان پیش روی جامعه قرار می دهند تاثیر بسزایی دارد، درصدد واکاوی و تحلیل این فهم برآمد. لذا آراء آرامش دوستدار، عبدالکریم سروش و رضا داوری اردکانی هر یک به عنوان نماینده طیفی از متفکران، مورد مطالعه قرار گرفت، با این هدف که طیِ این بررسیِ مقایسه ای، شباهت ها و تفاوت های موجود در اندیشه آنان و چراییِ آن، مشخص گردد. فرضیه رساله پیش رو این بود که رضاداوری اردکانی ضمن نقد غرب و مدرنیته، نگاهی آسیب شناختی به تاریخ تفکر و الگوهای جامعه سنتی داشته و ایده آل خود را در تحقق مدینه فاضله می جوید، اما عبدالکریم سروش با ارج نهادن به مدرنیته غربی، رویکردی انتقادی نسبت به جامعه سنتی داشته و ایده آل سیاسی خود را در تحقق حکومت دموکراتیک (دینی) می بیند، دوستدار نیز با نفی جامعه سنتی، به تایید غرب پرداخته و ایده آل خود را در آن می جوید. برای بررسی مقایسه ای دیدگاه های سه اندیشمند فوق، از معرفت شناسی ریچارد ررتی، به عنوان چارچوب نظری پژوهش بهره گرفته شد. در این قالب بود که، دو برداشت از عقلانیت با عنوان مدرن و پست مدرن مطرح گردید. حال در پایان و به عنوان نتیجه گیری، مرور اجمالی و مقایسه ای ِآراء اندیشمندان یاد شده پیرامون سه شاخص مورد بررسی، می تواند میزان درستی و صحت فرضیه این رساله را مشخص نماید. در ارتباط با جامعه سنتی در حالی که دوستدار عقیده دارد فرهنگ ما از تاریکی و در تاریکی پدید آمده، سروش و داوری هر دو قائل به وجود سابقه ای ارزنده و شایستهِ ستایش، در تمدن ایرانی هستند، دورانی که در آن فرهنگ ایرانی- اسلامی از پویایی و رونق برخوردار بوده و عالمان و سیاستمداران قابلی را در دامان خود پرورانده است. اما دوستدار اوجِ تلاش فکری- فرهنگیِ ما را در نقل و روایت و تفسیرِ آن چه یقینیات محض می خواند، محدود می داند و عقیده دارد حتی در دورانِ مورد تمجید سروش و داوری نیز نمی توان نشانی از وجود پرسش واقعی و بغرنجِ حقیقی یافت. او فلسفه فارابی و ابن سینا را همان قدر بی مایه و گرفتار دین خویی می بیند که اندیشه ورزیِ متفکرانِ امروزی ما را. وی سابقه ناپرسایی و نیندیشیدنی را که به تمام تاریخ ما نسبت می دهد تا دوران زرتشت و حاکمیت هخامنشیان به عقب می برد و آن را محدود به دوران اسلامی نمی داند. در نظر او 150 سال اخیر و تاریخ روشنفکری ما نیز، نشانی از ورزیده تر شدن در هنرنیندیشیدن بوده است. در این دوران اوج کار ما به نقد اجتماعی و اخلاقی وقت محدود شده و نتوانسته ایم قدمی از آن فراتر بگذاریم. دوستدار دین خویی و روزمره گی را عباراتی مناسب برای توصیف وضعیتی که ما در آن گرفتار آمدیم دانسته، و اولی را دریافت بیگانه با پرسش و عاری از سنجش و شک در امور، تعریف می کند و دومی را نشانی بر فراتر نرفتن از میدان نفوذ های حاضر و نیازهای محیط بر زندگی می داند. او زبان ما را نیز زبان نیندیش می داند که اوج هنرش در اندیشه نمایی خلاصه می شود. حتی تمام آنچه ما در دوران معاصر انجام دادیم، در نگاه دوستدار همانا تشبه بوزینه وار به غرب و دستبرد زدن به کالاهای فرهنگی آنان بوده است. بنابراین می توان رأی دوستدار درباره جامعه سنتی ایرانی را در این جمله خلاصه نمود که این فرهنگ، از آغازش تا کنون، به جهت دینی بودن، گرفتار امتناع تفکر بوده و اندوخته ای در خور توجه نداشته است. داوری نیز در تحلیل جامعه سنتی چون دوستدار به مشکلی با عنوان بی مسئلگی و آسان دیدن مسائل اشاره می کند. او ریشه علم را در طرح پرسش می داند و معتقد است بی پرسش، علمی نخواهد رویید، بی مسئلگی در نظر او عامل اصلی روی آوردن به تقلید است. ظاهر این بحث به آنچه دوستدار «بی مسئلگی» می خواند نزدیک است، اما به نظر نمی رسد که اشاره داوری متوجه چیزی باشد که دوستدار از آن سخن می گفت، زیرا دوستدار فقدان پرسش های مبنایی خاصه در حوزه مسائل عقیدتی و تعبدی و عدم کاوش در آن ها را نشان بی مسئلگی می داند و داوری ندیدنِ عیوب و سطحی نگری را شاهدی بر آن می گیرد. داوری هم چنین از فقدان قوت تفکر در جامعه کنونی ما نیز سخن می گوید و ما را درگیر آن می داند. اگرچه وی رضایتی از وضع کنونی تفکر ندارد اما هرگز نمی گوید به تفکر راهی نیست. او برخلاف دوستدار، طرح ایده امتناع تفکر را نوعی خودکشی تاریخی می داند و آن را صرفا قابل انتساب به قومی نفرین شده می داند نه به فرهنگِ ایرانی با پیشینه ای قابل مباهات. داوری وضع کنونی علم و رویکرد معاصر جامعه ایرانی به آن را نیز به نقد کشیده و می گوید ما برخلاف غرب طالب علم نبوده ایم و چشم به نتایجش داشتیم، بنابراین نسبت به بستر لازم برای بارور شدن آن بی توجه بودیم. سروش اما در تحلیل جامعه ایرانیِ امروز، آن را دارای فرهنگی ترکیبی می داند، فرهنگی که در آن هم می توان نشان از داشته-های ایران پیش از اسلام یافت و هم رنگ و بوی تمدن غرب را به چشم دید و البته تمِ اصلیِ این فرهنگِ مرکب، اسلامی است. او هر سه این فرهنگ ها را نیازمند جرح و تعدیل می داند و تقلید بی دلیل و طرد بی جهتِ هیچ یک را نمی پذیرد. او همچنین تفسیر ویژه ای از دین داری ذیل قدرتِ رسمیِ دین ارائه می دهد که بی شباهت با بحث دوستدار در باب فقدان پرسش در بینش دینی نیست. سروش از پیوند وثیق دین با احکام پیشینی سخن می گوید و عقیده دارد، امور مقدس و فوق وارسی در جامعهِ تحت حاکمیتِ رسمیِ دین بسیارند، امورِ دست نزدنی و نیندیشیدنی فراوانند و در چنین جامعه ای پرسش ها به نحوی از انحاء پس زده می شوند، به این ترتیب که یا در حوزه نیندیشیدنی قرار دارند، یا پاسخشان از پیش داده شده یا اصلا به ذهن خطور نمی کنند. دوستدار البته برخلاف سروش این حکم را به یک تاریخ و فرهنگ تعمیم می دهد و عقیده دارد در بینش دینی پرسش نداریم، چرا که پرسش از نادانستگی بر می خیزد اما بینش دینی همواره پاسخ ها را از پیش در کف دارد چرا که وابسته به کلام قدسی می باشد و قدسیت این کلام در دانستن پاسخ ها از پیش نهفته است. در بحث جامعه سنتی، سروش و دوستدار هر دو به روحانیت و مسائل پیرامون آن نیز توجه دارند. در واقع بخشی از نقد سروش پیرامون جامعه سنتی ایران متوجه روحانیت است، روحانیتی که در نظر او با ارتزاق از دین تعریف می شود و گرفتار مشکلاتی از جمله صنف گرایی، تمرکز بر فقه، تعمیم تقدس به امور نامقدس، پیوند با قدرت و عوام گرایی است. دوستدار نیز با بیانی تیزتر شیوه ارتزاق روحانیت را به نقد می کشد. سروش و داوری هر دو پیرامون انقلاب اسلامی نیز سخن می گویند، البته از زوایایی متفاوت. سروش به عنوان کسی که در جریان انقلاب اسلامی هم بازیگر بوده و هم تماشگر ، از بی تئوری بودن انقلاب می گوید و از نداشتن برنامه و و نظام جامع معیشتی، فکری و سیاسی جایگزین، از ناکامی ها و ضعف ها می گوید و از دور شدن انقلاب از اهداف اولیه اش، از نیاز و ضرورت اصلاح می گوید و از هر چه دشوار شدن آن. برخلاف او اما داوری همانطور که در ابتدا، انقلاب را به چشمِ طلیعهِ آغاز تاریخی دیگر می دید، همچنان درباره انقلاب با امید سخن می گوید و خود را مدافع آن می خواند، گرچه انتظار تحولی در جان ها و تحقق رویای عالمی و آدمی دیگر را دارد. جدی ترین نقد داوری به جامعه سنتی اما متوجه مسئله ای است که آن را گسیختگی تاریخی و فرهنگی می خواند، یعنی فقدان پیوستگی در تاریخ ما. به عقیده او در تاریخ معاصر ایران، هر نسلی کار خودش را کرده و نسبت به نسل پیشین و دستاورد هایش بی توجه بوده است، البته نسل های اولیه نیز بنیانگذارِ اساسی مستحکم، نبوده اند که دیگران بتوانند بر آن ستونی بنا کنند. اما در ارتباط با نگاه به غرب و مدرنیته رأی رضا داوری اردکانی درباره غرب این است که در یک شرایط زمانی- مکانی خاص، تفکری با اوصاف ویژه پدید آمده و مبنای علم و فرهنگ و تمدن قرار گرفته است. او امروز غرب را غالب می داند و تاکید می کند که، غرب نه مجموعه ای از اشیاء که یک عالم است و عالم بستری است که امکان و فرصت وجود و ظهور و... را به اشیاء می دهد. در چنین بستری است که انسان خود را شایسته تصرف در موجودات یافته و دائر مدار وجود شده است. داوری معتقد است مدرنیته به آن شکلی که در غرب تجلی یافته در هیچ جا بروز نخواهد کرد، او جوهر جامعه جدید را سکولاریسم می داند که تا کنون تمامیت عالم غرب را راه برده و امروز در همه جای عالم خانه کرده، سکولاریسم در حقیقت عصری شدن چیزهاست و به تعبیری قائمه عالم مدرن می باشد. سروش اما تمدن غربی را متشکل از سه ضلعِ رشد علمی-تکنیکی، مفاسد اخلاقی و استعمار بیرونی می داند و از این جهت، رشد آن را نامتوازن می خواند. در نظر سروش، مدرنیته به معنای فاصله گرفتن و بیرون آمدن از گذشته خود است، امری که عزمی بر آن نبوده و هدفمند صورت نگرفته است. در نظر او قائمه این جهان جدید چیزی نیست جز اومانیسم. یعنی به خود وانهادگی انسان و محصول آن عقلانیت مدرن و علم تجربیست. سروش عقیده دارد در عالم مدرن غایات و ابزار، مفاهیم و تلقی ما از عالم، همه نو شده و تغییر کرده اند. به عقیده او مدرنیته اما گرفتارِ یک پارادوکس بزرگ است؛ از یک سو دیگر راه به یقین ندارد و از سوی دیگر در حسرت یقین به سر می برد و نسبیت پیامد این تضاد درونیست و راه حل آن نیز چیزی نیست جز رجوع به عرفان. او هم چنین در بیان چیستی غرب به سکولاریسم اشاره می کند و آن را چیزی بدتر از ضد دین می داند، که اندیشه و انگیزه آدمی را سکولار کرده، البته او خود سکولاریسم سیاسی را می پذیرد ولی به سکولاریسم فلسفی که آن را نوعی بی دینی می داند تن نمی دهد. به نظر می رسد در این میان دوستدار بیشترین تحسین ها را متوجه این فرهنگ و تمدن می-داند. او ستایشش را از فرهنگ یونانی به عنوان پدیده ای منحصر به فرد آغاز می کند. وی یادگیریِ یونانیان را چون نیچه، آموختنی بارور می داند، بدین معنا که برای دانسته های منفرد، بنیادی مشترک می یافتند و آن را به دانش بدل می ساختند، بدین اعتبار هم او از دانش به عنوان روالی یونانی یاد می کند. دوستدار عقیده دارد این تنها اروپاییان بودند که با بهره گیری از دانش یونانیان، روی پای خود ایستادند و به آنچه آموختند، عمق بخشیدند. لذا فرهنگ غرب نمونه استثنائی ِ آموختنِ بارور و شاگرد نماندن بود والبته این کار را از معلم خود یعنی تمدن یونان آموختند. او غرب را در فرهنگ، اندیشه و زبانش، شناسنده متصرف و سازنده می داند. وی هم همچنین، مدرنیته را رگه ای از فرهنگ غرب می خواند که مختص به آن است و غیر قابل انتقال می باشد. اردکانی بیش از دو متفکر پیشین در مقام نقد مدرنیته برآمده و از به فعلیت رسیدن تمام استعداد های غرب می گوید. داوری مبانی عالم مدرن را مطلق و دائم ندانسته و عقیده دارد با سست شدن این مبانی، عالم مدرن رو به پریشانی می رود. وی برخلاف سروش ایده گزینش را رد می کند و معتقد است پذیرش آن ناشی از تلقی مکانیکی از تاریخ است، او تاکید دارد که هر کس هر چیز را بخواهد نمی تواند از دامان غرب برگیرد، آن چه خیالِ گزینشش می رود، در برهوت نروییده بلکه محصول بستر و شرایطی خاص بوده است. داوری وضع پست مدرن را نیز نقد مبادیِ تجدد دانسته که البته به معنی اتمام مدرنیته نیست. ضمن این که پست مدرنیسم در نظر او جزئی از تجدد است و نه بدیل و جانشین آن. سروش برخلاف داوری، پست مدرنیسم را دوره ای پس از مدرنیسم می داند که در عرصه معرفت چیزی جز نسبیت حقیقت و نفی حقیقت با خود ندارد. داوری توسعه را بسط تجدد یعنی پذیرفتن نظم حاکم بر غرب تعریف می کند و سروش آن را بسط فرهنگی، معیشتی، صنفی و علمی جامعه می داند. داوری تاکید دارد که نقد توسعه را نباید حمل بر مخالفت با آن کرد و پرسش از چیستی آن را نباید نشان بر نفی آن دانست. او تنها امکانِ پیش روی ما را توسعه می داند، که مسیری است صعب و دشوار و برای تحقق آن باید که به علم و ابژکتیویته نظر کرد. البته داوری تاکید می کند، نباید گمان برد که تغییر هدفمند و عامدانه و دست بردن در سنت و اعتقادات دینی، تسهیل کننده این مسیر است. عبدالکریم سروش نقطه آغاز مسیر توسعه را در توسعه علمی می داند و عقیده دارد اولین جهش می بایست جهش علمی باشد، به طبع آن توسعه در سایر حوزه ها نیز حاصل خواهد شد. اما سروش عقیده دارد که جهان سوم نباید در پی تقلید و کپی برداری محض از تمدن غرب باشد، ضمن اینکه نمی تواند بر آن چشم ببند لذا باید شناخت و عبرت آموزی را در دستور کار قرار دهد. او برای غرب قائل به کلیت نبوده و مدافع تقسیم آن به مولفه های مختلف است. وحدت شخصیت بخشیدن به این تمدن از نگاه سروش این مشکل را پدید می آورد که در مواجهه با آن، یا باید تمامش را برگزینیم و یا کاملا کنار بگذاریمش. آرامش دوستدار اما هیچ جامعه ای را بی نیاز از غرب نمی داند، غرب در نظر او کانون تمام ملزومات، برای بقای تمدن و فرهنگ در سراسر جهان است. به عقیده وی، هر جامعه ای به محض آن که بخواهد از رکود و پوسیدگی خود جلوگیری کند به فرهنگ غرب نیازمند خواهد شد. این ستایش، تا آنجا پیش می رود که گفته می شود پایه ای ترین، مهمترین و بهترین اثر در هر زمینه ای را تمدن غرب پدید آورده است. دوستدار معتقد است آن چه ما باید از غرب بیاموزیم، شیوه پرسیدن و اندیشیدن است و نه تقلید کورکورانه. وی سخن گفتن از مدرنیته در ایران را عین هذیان گویی می داند و تاکید می کند که تجدد ما نیز چیزی جز الگو برداری ما از ظواهر فرهنگ غرب در صد و پنجاه سال اخیر نیست، در حقیقت تجدد سرمشق گرفتن از جنبه های انتقال پذیر تمدن غرب می باشد. داوری اردکانی با اشاره به روشنفکری جامعه سنتی شیوه و برخورد تقلیدی آنان در مواجهه با غرب را به نقد گرفته و به دور بودن روشنفکری از مسائل جامعه خودی اشاره می کند. دوستدار اما پا را فراتر گذاشته روشنفکرِ ما را چون توده، گرفتار در دام دین خویی و روزمرگی توصیف می کند. روشنفکری ما مشغله اش تغذیه جامعه خودی از غذای روح و ذهن غربیست آن هم با هدف پاسخ گویی به نیازهایی که اصلا وجود ندارد در حالی که روشنفکر حقیقی در نظر او شخصیتی نزدیک به آیرونیست ررتی است. در ارتباط با ایده آل سیاسی شاید بتوان گفت ایده آل رضا داوری اردکانی از سایرین کلان تر و به همان میزان از دسترس دورتر است. داوری چشم در راه انقلابی بزرگ و گشایش عالمِ عدل است. عالمی که در آن انسان، آزاد است اما دائر مدار وجود نیست، طرحی با زمینه دینی- اسلامی. او از ضرورت تجدید عهد دینی در عالم کنونی می گوید و تاکید می کند، طرح عالمِ نویی که انتظارش را می کشد، در گذشته تدوین نشده، بلکه تدوین آن بر عهده عالمان دین و متفکران است، آن ها هستند که می بایست با رجوع به حقایق کتاب آسمانی و کلمات قدسی و با نظر به ماهیت و جوهر عالم کنونی، طرح مدینه آینده را دراندازند. داوری می-گوید، باید طرحی کلی از مقصد را پیش روی خود داشته باشیم و قدم در راه تاسیس عالم اسلامی بگذاریم. باید در باب سیاست اسلامی تأمل کنیم زیرا تعریف آن در حکم فراهم شدن امکان تحققش می باشد. این عالم نه سیستمی شبیه سیستم های سیاسی معاصر خواهد داشت و نه سیاستمدار موسس آن از سنخ سیاستمداران عالم متجدد خواهد بود. داوری در ترسیم ایده آل خود از، طرحِ صلحِ سیاست و اخلاق می گوید و از ضرورتِ پدید آمدنِ اساسی که این هر دو بتوانند بر آن بنا شوند. اما سروش ایده آل سیاسی خود را در تحقق حکومتی دموکراتیک می جوید که روح و غایتی دینی دارد. قوانین این حکومت با عقلِ خود بنیاد غیر دینی وضع شده و اقداماتش تنها متوجه دنیای مردم است،آن هم در شکلی حداقلی. حکومتِ مدنظر سروش تامین دسته نخست نیازهای مردم را در دستور کار قرار می دهد تا با باز شدن بند های حاجات اولیه از دست وپای مردم، آن ها خود به تامین نیازهای لطیف تری چون دین بپردازند. سروش می پذیرد که طرح حکومت دموکراتیک دینی اش، با حکومتِ عقلاییِ بشری، از نظر حکومت بودن تفاوتی ندارد، بلکه صرفا در غایت متفاوت است؛ آن جا که دنیای مردم را آباد می کند تا فراغت کافی برای پرداختن به آخرتشان را داشته باشند. دوستدار اما با توجه به تحلیل و تفسیر خاصی که از جامعه ایرانی ارائه می دهد جای چندانی برای طرحِ تصویرِ مطلوب خود از سیاست و حکومت داری باقی نمی گذارد. چرا که با توجه به تقدم فرهنگ در نظر او، ابتدا باید راهی برای برون رفت از وضع فرهنگی مان بیابیم و سپس در جست و جوی ایده آل سیاسی خود برآییم. شاید بتوان گفت حداقلِ مدنظرِ دوستدار در سیاست، جدایی کشورداری و دین است که دارای دو صورت قانونی و فرهنگی می باشد. شکل قانونی آن اشاره به استقلال قوای سه گانه از هر نوع قیمومیت و مرجعیت دینی دارد و جدایی کلیت سیاسی حکومت از جهان بینی های مذهبی جامعه را مراد می کند. شکل فرهنگی آن هم بر این نکته انگشت می گذارد که افراد و گروه های هم کیش جامعه تحت تاثیر سیطره اجتماعی جهانبینی دینی شان نسبت به اندیشه، خواست و احساس افراد و گروه های دیگر متجاوز نباشند. دوستدار معتقد است دین، با گفت و گو کنار نمی رود لذا اشکالی ندارد اگر در مسیر خارج کردن آن از صحنه، به قهر متوسل شویم. او جدایی دین و دولت را گامی جدی در مسیر حرکت به سمت دموکراسی و آزادی های شخصی و اجتماعی داند و عقیده دارد صورت فرهنگیِ این جدایی، می تواند بندهای کاهل و کند کننده اندیشه را از دست و پای ما باز کند و امکان گشوده شدن راه را برای ما فراهم آورد. در مجموع می توان گفت، رویکرد رضا داوری اردکانی نسبت به جامعه سنتی صورتی آسیب شناسانه داشته و او تاریخ تفکر و الگوهای جامعه سنتیِ ما را به شکلی نقادانه مورد واکاوی قرار داده است، ضمن این که در تحلیل غرب و مدرنیته نیز مشی انتقادی را در پیش گرفته است. در ارتباط با ایده آل سیاسی داوری نیز باید گفت، هر چند او اشاره مستقیمی به مدینه فاضله فارابی ندارد و بیشتر از انتظارِ تحققِ عالمی نو سخن می گوید که اسلام در آن نقشی بنیادین دارد، اما هم نوایی های بسیاری را در این زمینه میان اندیشه های او و مدینه فاضله فارابی می توان مشاهده نمود، از جمله در بحث عدالت حاکم و تاکید بر ضرورت وجود سیاست مدار موسس. عبدالکریم سروش نیز مطابق فرضیه رساله حاضر، برخوردی نقادانه با جامعه سنتی داشته و ضمن تایید داشته های آن به واکاویِ نقاط ضعف و مشکلاتِ دامن گیرِ جامعه سنتیِ ایرانی پرداخته است. او غرب و مدرنیته را نیز با همین رویکرد مورد تحلیل قرار داده و از تمسک به رویکرد «همه یا هیچ» پرهیز نموه است. وی ایده آل سیاسی خود را در قالب حکومتی دموکراتیک به تصویر کشیده که در غایت وجهی دینی دارد و در سایر موارد با دیگر حکومت های دموکراتیک تفاوتی ندارد. آرامش دوستدار اما در نقد جامعه سنتی تا آستانه نفی تمام دارایی های فکری و فرهنگی این تاریخ و سرزمین پیش رفته و البته به همان نسبت به تمجید و تایید غرب پرداخته است. دوستدار اما در زمینه پردازش ایده آل سیاسی خود کار جدی و در خوری انجام نداده و تمام آن چه از تصویرِ مطلوب وی برای فردای حکومت داری و سیاستِ ایران در دست است، حاکمیتِ صورتی از سکولاریسم است که سکولاریسم ستیزه جو خوانده می شود و بر پاره ای از جوامع غربی و نه همه آن ها حاکم است. لذا با توجه به آن چه آورده شد می-توان ادعا کرد یافته های موجود، موید فرضیه مطرح شده در این رساله است. هدف پژوهش پیش رو، مقایسه شباهت ها و تفاوت های فهم دوستدار، سروش و داوری اردکانی در مسئله فهم از خویشتن بود اما به نظر می رسد چرایی این شباهت ها و تفاوت ها را می توان در رویکرد متفاوت این متفکران نسبت به مقوله عقلانیت نشان داد. بر این اساس می توان گفت، برداشت آرامش دوستدار قابل انطباق با صورتی از عقلانیت است که ررتی آن را به سنت معرفت شناسی کلاسیک و مدرن نسبت می دهد، برداشتی متصلب و غیر منعطف. عقلانیت در تعریف دوستدار همانا ظرفیت پرسش است، آن هم پرسشی که بر هیچ پیش فرضی استوار نباشد و هیچ مبنای ناپرسیدنی برای آن لحاظ نگردد. دقیقا معادل آن-چه سروش عقلانیت حداکثری می خواند و نفی اش می کند. برداشت سروش از عقلانیت، از سنت معرفت شناسی یادشده فاصله بسیار می گیرد، او به هیچ وجه گره گشایی عقل در تمام مسائل را نمی پذیرد و حتی پا را پیش تر گذاشته آن را پاسخ گوی تمام مسائل پیرامون خود نیز نمی داند. وی ضمن تن دادن به فروتنی عقل، خود را در زمره معتقدان به عقل گرایی انتقادی قرار می دهد، جایی که در آن یقین طرد نمی شود اما آسان یاب نیز تلقی نمی گردد، در این رویکرد هدف تقرب به یقین خواهد بود. البته سروش تاکید می کند که ما سرمایه ای جز عقل نداریم، لذا اگرچه مبنا، محور و داور قرار دادن آن خود مبتنی بر مبنایی عقلانی نیست، اما گریزی و گزیری از پذیرش این داور غیر عقلانی نخواهیم داشت. هم-چنین او فاصله خود را با نسبی گرایی حفظ کرده و انتساب نسبی گرایی به برخی آراءش از جمله قبض و بسط و پلورالیسم را نمی پذیرد. اما رضا داوری اردکانی در بحث عقلانیت، فهمی نزدیک به برداشت پست مدرن دارد و طرح عقل به عنوان حاکمی که همه تابع آن باشند را رد می کند، زیرا در سایه آن دیگر راهی برای توجیه عدم تفاهم ها وجود ندارد. او عقل را امری تاریخی می داند که همواره مبتنی بر پیش فرض است، در واقع عقل امری سیال است که هر کس آن را به نحوی می فهمد. داوری تاکید می کند که نباید چارچوبی مشخص کرده و بگوییم هر آن چه در این چارچوب نمی گنجد غیر عقلانیست. البته داوری نیز فهم خود از عقلانیت را نسبی نمی داند اما رویکردی عمل گرایانه را در این زمینه در پیش می گیرد. در نظر او عقل معتبر، عقلِ کارساز و راه گشا است، و عقلی که در حل مسائل ناتوان باشد به کار نمی آید.

بررسی رابطه صنایع استخراجی با تغییر مناسبات اجتماعی – سیاسی در خوزستان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده امور اقتصادی 1393
  عزیز حیدری کیا   مرتضی منشادی

موضوع این پژوهش بررسی رابطه صنایع استخراجی با تغییر مناسبات اجتماعی – سیاسی در خوزستان است و هدف از اجرای این پژوهش بررسی تاثیر اقتصاد نفت بر تعاملات مردم استان خوزستان است محقق تلاش نموده است تا دگرگونی حاصل در حوزه¬های مختلف اجتماعی – سیاسی – فرهنگی این استان، در پی پیدایش صنایع استخراجی را بررسی نماید پیدایش سریع مظاهر مدرنیته و مدنیت به دنبال ساخت شهرک¬های نفتی و مهاجرت سایر اقوام از نواحی مختلف ایران موجب در هم تنیدگی فرهنگی شده و زمینه¬ی پیدایش اختلاط فرهنگی و قومی را فراهم نموده است. این نوع داد و ستدهای فرهنگی راه را برای ایجاد ائتلاف¬های جدید قومی و قبیله¬ای هموار ساخت و در حوزه¬ی اجتماعی موجب نوعی همگرایی گردید اما رقابت بر سر منابع تولید در کنار سیاست های قومی و یک جانبه¬ی دولت ها در یک¬صد سال اخیر موجب ایجاد شکاف¬های هویتی شد و در حوزه¬ی سیاسی زمینه ی واگرایی قومی را فراهم نمود.

بررسی تاثیر برآمدن دولت جدید افغانستان بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران طی سالهای 2001 الی 2013
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده اقتصاد و علوم اداری 1393
  مهدی آبی   محمد جواد رنجکش

چکیده: کشورهای ایران و افغانستان به حکم مولفه هایی همچون جغرافیا، تاریخ، اقتصاد، و فرهنگ بر همدیگر تأثیر گذاشته اندو از هم تأثیر می پذیرند. ظهور طالبان و حوادث 11سپتامبر2001 و حضور آمریکا در افغانستان که منجربه سقوط طالبان و استقرار یک دولت جدید مبتنی بر اصول لیبرال دموکراتیک با نظارت جامع? جهانی شد، موجب اهمیت بیشتر تحولات این کشور در ارتباط با امنیت ملی ایران شده است. محیط استراتژیک ایران به گونه ای است که افغانستان به یکی از مهمترین حلقه های این محیط تبدیل شده است. از این رو سوال این پژوهش این بوده است که: برآمدن دولت جدید درافغانستان طی سالهای 2013 الی 2001 و ایجاد صلح در افغانستان چه تاثیری بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران داشته است؟ فرضی? این پژوهش بر آن است که پس از واقعه11 سپتامبر، با روی کارآمدن دولت جدید در افغانستان،و استقرار دموکراسی و صلح در آن کشور ، موجب تأثیرات مثبتی در افزایش امنیت جمهوری اسلامی ایران در ارتباط با افغانستان شده، اما تأثیرات منفی هم داشته که میتوان به ایجاد تهدیدات جدید امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران ناشی از ترتیبات امنیتی میان آمریکا و افغانستان و ایجاد پایگاههای نظامی در افغانستان اشاره کرد.در این تحقیق با توجه به اهمیت روابط ایران و افغانستان و مسائل امنیتی و سیاسی بین دو کشور از روش توصیفی-تحلیلی و برای جمع آوری داده ها از روش کتابخانه ای بهره برده ایم، ضمن آنکه چون نظری? صلح دموکراتیک از توانایی لازم برای ریشه یابی و تحلیل و پیش بینی تحولات داخلی افغانستان برخوردار بوده است، از این نظریه استفاده نموده، و به بررسی تأثیر و نقش استقرار دولت جدید افغانستان در ایجاد افزایش امنیت کشور جمهوری اسلامی ایران و آثار مثبت و منفی آن پرداخته ایم .

بررسی سیاست آمریکا بر محور کاربست قدرت نرم در مقابله با آمریکا ستیزی در جوامع اسلامی(2011-2001)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1393
  الهه پورجواد   اصغر کیوان حسینی

آمریکا به عنوان قدرتی جهانی همواره با موج گوناگونی از تهدیدات مواجه بوده و در این میان ، جریان ضدیت و مخالفت با این دولت یا آمریکاستیزی از اهمیت خاصی برخوردار شده است. در واقع، در پی واقعه ی یازدهم سپتامبر و به ویژه تهاجم نظامی ایالات متجده به عراق در سال 2003 ، جریان یاد شده (آمریکا ستیزی) از اهمیت و حساسیت بسیار بالاتری در چارچوب ملاحظات امنیتی این دولت برخوردار شد. در میان امواج مخالفت با نقش یک جانبه گرا و نظامی محور آمریکا که گستره ای جهانی داشت، الگوی رویارویی کشورهای اسلامی از تفاوت خاصی برخوردار بود. از یک سو دخالت نظامی آن در دو بخش از جهان اسلام یعنی افغانستان و عراق ، و از سوی دیگر، سیاست های سخت و نرم ایالات متحده بر محور مقابله با تروریسم در این منطقه، در نهایت باعث شد که جریان آمریکا ستیزی در سطح جوامع اسلامی و خاصه خاورمیانه از عمق و دامنه ی قابل تأملی برخوردار شود. در پاسخ به این وضعیت ، رهبران نومحافظه کار آمریکا (در دوره ی بوش دوم) در کنار بهره گیری از قدرت نظامی ، مجموعه ای از سیاست های نرم چون دیپلماسی دفاعی و گسترش دموکراسی را در خدمت گرفتند. رویکرد مزبور در دوره ی اوباما با شدت بیشتری مورد استفاده قرار گرفت. در این پژوهش تأکید اصلی بر واکاوی از سیاست یاد شده در حدفاصل سال های 2001 تا 20011 قرار دارد.

بررسی عوامل موثر بر فرهنگ استراتژیک ایالات متحده بعد از 11 سپتامبر (2014 -2001 )
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1393
  سمیه محمدنیا حنایی   اصغر کیوان حسینی

فرهنگ استراتژیک عبارت از یک کلان زمینه ی اندیشه گانی رفتار، که تمام رفتارهای فردی، گروهی و دولتی در ارتباط با کاربست زور برای رسیدن به اهداف را تحت تأثیر قرار می دهد؛می باشد. این مقوله ی نظری تقریباً از اوایل دهه 1980 میلادی از آن جهت مورد توجه قرارگرفت که، می توانست فارغ از تبیین های یکسان-انگارانه ی واقع گرایی به شناخت بهتر علل تصمیمات استراتژیک کشورها و همچنین پیش بینی رفتارهای آن ها نائل آید. ایالات متحده به خاطر وضعیت استثنائی اش در عرصه روابط بین الملل از همان ابتدا مورد توجه محققان این حوزه قرارداشت و براین اساس آثار زیادی مبنی بر شاخص های اصلی این فرهنگ منتشر شد. اما این پژوهش تلاش دارد با یک دید عمیق تر نسبت به فرهنگ استراتژیک ایالات متحده، نسبت به بررسی مهمترین عوامل سازنده و شکل دهنده ی این فرهنگ در بازه ی زمانی 2014- 2001 بپردازد. سطح بندی تحلیلی جونز به نگارنده این اجازه را داد تا مولفه های مورد نظر خود را از سه سطح کلان، میانی و خرد ؛ در قالب جغرافیا، مشخصه های فرهنگی و تمدنی، تاریخ ، امنیت سرزمینی، اتاق های فکر و برتری طلبی تکنولوژیکی برگزیده و نسبت به اثبات فرضیه اقدام نماید. در پایان پژوهش با برررسی اسناد امنیتی و مواضع اعلامی رهبران آمریکا؛ به این جمع بندی نائل آمدیم که متغیر جغرافیا در قالب ژئوپلتیک، شاخص های تمدنی، فرهنگی ، تاریخی در کنار پررنگ شدن مساله امنیت سرزمینی بعد از حادثه سپتامبر 2001، تاثیرگذاری اتاق فکرها به عنوان سطح میانی در پروسه روایت سازی امنیتی و در نهایت تداوم و تقویت فرهنگ سازمان نظامی بر محور اسطوره برتری طلبی تکنیکی از مهمترین عناصر اثرگذار در فرهنگ استراتژیک آمریکا در این بازه ی زمانی بوده است.

بررسی جایگاه قدرت نرم در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران 1384-1376
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1393
  عبدالصمد صفرنژاد   مرتضی منشادی

در عصر انفجار اطلاعات و جهانی شدن ،عناصر قدرت تنها منحصر به قدرت سخت نیست بلکه عناصر نرم افزاری و فرهنگی در افزایش توان یک کشورتاثیر بسزایی دارد.دراین میان کشورهایی که با پرهیز از هرگونه اجبار بتوانند تصویر و وجهه درخشان و جذابی از خود نزد افکار عمومی جهانی ارائه نمایند،امکان تاثیر گذاری مقتدرانه تری خواهند داشت. در این راستا پایان نامه حاضر تلاش دارد با روشی توصیفی-تحلیلی و با ارائه تصویری واضح از قدرت نرم و معرفی منابع آن به بررسی جایگاه قدرت نرم در سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سالهای 1376 تا 1384 بپردازد.در این خصوص تلاش دولت خاتمی در تقویت جامعه مدنی و قانونگرایی در عرصه سیاست داخلی و اتخاذ سیاست تنش زدایی وگفتگوی تمدنها در عرصه سیاست خارجی منجر به افزایش قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران گردید.

بررسی رابطه نهادهای مدنی و فساد سیاسی در ایران 1376 تا1392
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده اقتصاد و علوم اداری 1393
  جواد فلاح مایوان   احمد محقر

فساد در جوامع بشری قدمتی به اندازه تمدن دارد و در حال حاضر یکی از مشکلات و مسائل مبتلابه کشورهای جهان است. فساد در اشکال مختلف آن، هم در سطح کلان و هم در سطح خرد در ابعاد گوناگون اداری، سیاسی و اقتصادی گریبان¬گیر کشورهایی است که دارای حکومتی ناکارآمد هستند. فساد سیاسی هنگامی روی می¬دهد که یک کارگزار، قانون را به نفع شخص خود با قربانی کردن منافع حاصله از یک اصل حقوقی نقض کند. در حقیقت غیر قانونی بودن، مساله محوری بسیاری از تعریف¬های فساد سیاسی است. نهادهای مدنی در راستای ایجاد شفافیت، تفکر و عمل سیستمی و قابلیت در توسعه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در کشور ایجاد می¬شوند، این نهادها از سازمانهای دولتی مستقل بوده و مردم مسئولیت تاسیس و اداره آن¬ها را بر عهده داشته و نفس ایجاد آنها حمایت از منافع گروهی، عمومی و مشارکت اجتماعی است، وجود نهادهای مدنی در عین اینکه مانع تسلط یک گروه، باند یا حزب بر جامعه می¬گردد، زمینه نظارت این نهادها بر نهادهای دیگر و بر جامعه سیاسی را فراهم می¬آورد، نظارت مدنی از مهمترین مکانیزمهای پیشگیری و کنترل فساد و فساد سیاسی در کشور است. پرسش اصلی تحقیق حاضر، نوع رابطه¬ی میان نهادهای مدنی با فساد سیاسی در ایران طی سالهای 1376 تا 1392 است، بدنبال برگزاری انتخابات 1376 گفتمان سیاسی در ایران تغییر نمود و توسعه متوازن اقتصادی و سیاسی بجای توسعه غیرمتوازن صرفاً اقتصادی در دستور کار دولت قرار گرفت. برای جایگزین نمودن مشارکت ساختارمند بجای مشارکت توده¬ای و کوچک کردن دولت و بروکراسی اداری در اولین برنامه سوم توسعه در سال 1379 اصلاحات اداری انجام و با ادغام تعدادی از وزارتخانه¬ها از انجام چند پاره کارها و مشکلات ناشی از وجود مراکز متعدد تصمیم-گیری اجتناب تا در نهایت از گسترش فساد جلوگیری بعمل آید. در کل تا سال 1391 تعداد کل مجوزهای صادره برای سازمانهای مردم¬نهاد(سمن) بیشتر از 17000 هزار مجوز نیست که از این تعداد حدود 7000 هزار مورد تا قبل دوم خرداد، 5720 مورد در حکومت اصلاحات و 4280 مورد در سالهای 1384 تا 1392 صادر شده است. در سالهای 1376 تا 1384 در راستای گفتمان دموکراتیک، استقلال، کارکرد سیاسی و نظارتی سمنها افزایش یافت، ولی بعد از این دوران برخلاف دوره قبل، به بهانه¬های مختلف سمنها تعطیل و کارکرد سیاسی و نظارتی آنها به نفع کارکرد خیریه¬ای کاهش یافت. با توجه به روند مذکور نظارت اجتماعی در سالهای 1384 تا 1392 بر دولت کاهش که این مساله باعث اتخاذ تصمیمات غیرتخصصی و یکجانبه توسط دولت گردید، نتیجه این فرایند افزایش گزارشات فساد در ابعاد مختلف بود.

بررسی تأثیر دگرگونی ارزشی زنان بر مشارکت در جنبش های اجتماعی مصر(2011-2000) براساس نظریه اینگلهارت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده اقتصاد و علوم اداری 1393
  زهره خسروی   احمد محقر

در این پژوهش هدف اصلی بررسی دگرگونی ارزشی زنان مصر و تأثیر آن بر مشارکت زنان در جنبش های اجتماعی این کشور در سال های 2011-2000می باشد که براساس نظریه تغییر ارزشی رونالد اینگلهارت به روش تحلیل ثانویه تبیین می گردد. برای تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره استفاده گردیده است و داده های پژوهش از داده های سه موج پیمایش چهارم، پنجم وششم پیمایش ارزش های جهانی برگرفته شده است.

بررسی عوامل موثر بر تشدید فرقه گرایی در پاکستان (پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1372
  احمد محقر   احمد نقیب زاده

بررسی تاریخ حیات سیاسی مسلمانان شبه قاره نشان می دهد که ورود بریتانیا به شبه قاره هند نقطه عطفی در زندگی مسلمین این منطقه ایجاد کرده است . قبل از ورود بریتانیا مسلمانان از نفوذ چشمگیری در شبه قاره برخوردار بودند، لکن از آنجا که استعمار بریتانیامسلمین و مکتب حیات بخش اسلام را مانع جدی در برابر ایمال توسعه طلبانه خود می یافت ، از ابتدای امر شروع به تضعیف آنان نمود. برای تحقق این هدف نیز هیچ راهی سهل الوصل تر از تحریکات فرقه ای نبود، لذا با نزدیک شدن به هندوها، آنان را علیه شیعیان تحریک و تشجیع نمود. سرانجام، چنان عرصه بر مسلمین تنگ شد که تحمل وضع موجود برای آنان دشوار گشت و به پیروی از منویات رهبرانی چون مرحوم اقبال لاهوری و محمدعلی جناح - و علیرغم مخالفت برخی روحانیون و جمعیت العلما هند - به منظور برخورداری از کشورپاکستان رای دادند. هرچند برخی عقیده دارند که تجزیه هند هم با نظر مساعد بریتانیا همراه بوده است . بدین ترتیب از بستر کشمکشهای فرقه ای کشوری پدید آمد که با گذشت کمتر از نیم قرن از عمر آن، هنوز بقایا و تاثیرات حاصل از شرایط دوران همزیستی محنت باربا هندوها را به نمایش می گذارد و این تاثیرات چیزی جز همان بقایای "روح فرقه گرایی " در میان این ملت نیست . ملتی که درآن دوران به این نتیجه رسیده بود که برای حفظ عقیده خود در برابر هجوم فرق و مذاهب دیگر باید کاملا" مجهز و آماده باشند. اینک همان سخت گیری و عدم تساهل در برخورد گروههای اسلامی با یکدیگر به چشم می خورد.