نام پژوهشگر: طاهره قادری
ثمره صفی خانی مبارکه امیر نیک پی
این تحقیق با هدف بررسی تحول صورت گرفته در تفسیر غالب از آموزه غیبت در دوران تاریخی معاصر انجام شده است. وجه ممیزه دوران تاریخی معاصر از دوران قبل از آن، گسترش مناسبات مدرن در سطوح گوناگون جامعه و نقطه شروع آن انقلاب سفید در نظر گرفته شد. دوران مورد مطالعه به سه بازه زمانی 1. از انقلاب سفید تا انقلاب 57، 2. از انقلاب 57 تا پایان جنگ و 3. از پایان جنگ تاکنون تقسیم گشت. در این تحقیق تفاسیر صورت گرفته از آموزه غیبت از دریچه جامعه شناسی معرفت مورد مطالعه قرار گرفتند. فرض بر آن بود که رابطه ای میان تفسیر غالب از آموزه غیبت در یک بازه زمانی و شرایط اجتماعی خاص آن بازه زمانی وجود دارد و این رابطه با کمک مفهوم «انگاره اجتماعی» توضیح داده شد. تلاش شد تا در هر بازه زمانی شرایط اجتماعی در سه حوزه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی توصیف شود، پیامدهای احتمالی این شرایط بر گروه های اجتماعی مختلف مورد بررسی قرار گرفت و انگاره اجتماعی در آن بازه زمانی با توجه به این شرایط ترسیم گشت، در ادامه به تفاسیری پرداخته شد که در آن دوره از آموزه غیبت شده بود و با تعیین نسبت موجود میان تفاسیر صورت گرفته در آن بازه زمانی و چگونگی انگاره اجتماعی آن زمان، غالب بودن یک تفسیر نشان داده شد. نشان داده شد که از انقلاب سفید تا انقلاب 57، شرایط اجتماعی به گونه ای بوده است که باعث شده تا تفسیری از آموزه غیبت صورت گرفته که آن را تبدیل به یک معرفت اتوپیایی کرده و وارد انگاره اجتماعی آن زمان کند، از انقلاب 57 تا پایان جنگ با عراق، شرایط اجتماعی به گونه ای بوده است که تفسیری ایدئولوژیک از آموزه غیبت غالب شده و باعث شده که این معرفت دینی به عنوان یک معرفت ایدئولوژیک همچنان در انگاره اجتماعی باقی بماند و از پایان جنگ تاکنون، شرایط اجتماعی به گونه ای بوده است که دو نوع تفسیر از آموزه غیبت به طور همزمان وجود دارد و اکنون نمی توان از غالب بودن یک تفسیر سخن گفت؛ 1. تفسیر رسمی و 2. تفسیر غیررسمی. تفسیری رسمی همچنان به مانند تفسیر غالب در بازه زمانی پیشین است و تفسیر غیررسمی، تفسیری است که آموزه غیبت را تبدیل به یک معرفت غیر ایدئولوژیک و غیر اتوپیایی کرده و از انگاره اجتماعی این زمان خارج می-کند. البته پیش بینی شد که چنانچه تغییرات بنیادینی در شرایط اجتماعی صورت نگیرد، به احتمال زیاد این تفسیر غیر رسمی از آموزه غیبت است که در آینده تبدیل به تفسیر غالب خواهد شد.
مرضیه افضلی طاهره قادری
فقر از جمله پدیده هایی است که در دنیای اندیشه توجه زیادی را به خود جلب کرده است و همین امر دال بر اهمیت آن است. در جامعه شناسی به این مسئله اجتماعی با روشها و رویکردهای مختلفی پرداخته شده است. این تحقیق روش کیفی را برگزیده است تا از طریق مصاحبه عمیق نگاه افراد فقیر به زندگی روزمره-شان، فقر را دریابد. سوالاتی که برای دستیابی به این هدف بررسی شدند این مضامین را دربرداشتند : تعریف، علت، فرآیند فقیر شدن، انطباق با وضعیت فقر، انتقال فقر، راهکارهای رهایی، محرومیتهای اجتماعی و انتظار فقرا از جامعه. نمونه-های مورد بررسی نیز به دو گروه مساوی زن و مرد تقسیم شدند تا یافته ها میان این دو گروه مقایسه شود. مقایسه میان درک زنان و مردان از فقر یکی از سوالات اصلی تحقیق بود. علاوه بر مصاحبه از پرسشنامه برای تعیین ویژگی های جامعه آماری استفاده شد. پرسشنامه شامل سوالاتی درباره ویژگی های جمعیت شناختی، وضع درآمد، وضعیت مواد غذایی، پوشاک، درمان، اوقات فراغت و حمل و نقل بود. یافته های پیمایش حاکی از درآمد پایین، مصرف مواد غذایی در سطح تأمین پروتئین گیاهی، درمان در حد ضرورت، مصرف پوشاک، اوقات فراغت و حمل و نقل در کمترین سطح ممکن در جامعه آماری است. مصاحبه که با هدایت رویکرد سازه گرایانه برگر و لاکمن به واقعیت اجتماعی انجام شد، به این نتایج دست یافت. افراد فقیر، فقر را زندگی سخت تعریف کردند. در علت یابی فقر ترکیبی از خواست خدا و عوامل عینی را در نظر گرفتند. آنها در اثر فرآیندی که در ابتدای آن یکی از سه واقعه بیماری، اعتیاد و ورشکستگی قرار دارد، به موقعیت فعلی رسیدند. کنش فقرا در مقابل فقر، تنوعی از راهکارهای انطباقی را به وجود می آورد، که در 4 زمینه مسکن، درمان، اوقات فراغت و خواسته-های فرزندان بررسی شد. فقر پیامدهایی دارد که محرومیت اجتماعی آشکارترین آنهاست و موجب جهت گیری جامعه پذیری فرزندان به سمتی می شود که آنها را از فقر رهایی بخشد. با توجه به یافته های مصاحبه هدف اصلی یعنی دستیابی به واقعیت زندگی روزمره از دید فقرا، محقق شد. واقعیت در دو جزء ترسیم شد؛ روایت زندگی که بخش عینی واقعیت است و فرآیند ذهنی که جهان پیرامون را تفسیر و معنی می کند. این دو عنصر بر یکدیگر اثرگذارند و ترکیب آنها برساخت فقرا از واقعیت را به دست می دهد.
سولماز چمنی طاهره قادری
. هدف پژوهش، بررسی سطح توانمندی زنان متأهل و عوامل مرتبط با آن در شهر اردبیل بود.این مقاله در چهارچوب مفهومی توانمندی با بهره گیری از روش پژوهش میدانی به بررسی ابعاد توانمندی زنان متأهل می پردازد در این تحقیق شاخص های توانمندی در چهار بعد روانی-اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج توصیفی نشان داد که سطح توانمندی زنان متأهل( اقتصادی، اجتماعی، سیاسی) پایین است اما لازم به ذکر است که زنان یاد شده از سطح بالایی از توانمندی روانی برخوردار بودند.آزمون فرضیات بیانگر این بود که بین تحصیل، اشتغال، پایگاه اقتصادی- اجتماعیِ پدرِ زن،میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی، مهارت حرفه ای مدرن و سنتی، تبعیض جنسیتی در خانواده پدر زن، سرمایه اجتماعی، گرایش اقتدارگرای مردسالارانه، میزان تصورات قالبی جنسیتی رفتارهای خشونت آمیز علیه زنان با سطح توانمندی زنان متآهل تاثیرداشتند.
سجاد تقی زاده ایمانی طاهره قادری
توسعه سیاسی یکی از ابعاد مهم و اساسی توسعه ی همه جانبه و پایدار به شمار می رود. تحول در فرهنگ سیاسی به عنوان بعد فرهنگی توسعه در مقایسه با بعد ساختاری سیاسی به همان اندازه برای توسعه ی سیاسی حیاتی می باشد. رفتارها و نگرش های دانشجوبان به عنوان قشری اجتماعی که خواهان مشارکت و تأثیر گذاری بر روند تحولات سیاسی جامعه می باشند در آینده توسعه سیاسی تاثیر گذار است. بر این اساس تحقیق حاضر گونه های فرهنگ سیاسی موجود در میان دانشجویان را شناسایی می کند و عوامل مرتبط و اثر گذار بر این گونه ها را به دست می آورد. با ترکیب نظریه های آلموند و وربا، و تسلر و گائو چارچوب نظری برای گونه شناسی فرهنگ سیاسی با چهار بعد دانش سیاسی، باورهای سیاسی، ارزش های سیاسی دموکراتیک و مشارکت سیاسی فراهم آمد، برای دستیابی به گونه های فرهنگ سیاسی این چهار بعد ابتدا به روش تحلیل خوشه ای و بر اساس نمرات استاندارد ابعاد چهارگانه متغیر وابسته با هم جمع شده و پس از کدگزاری مجدد شش گونه فرهنگ سیاسی بدست آمد. فرهنگ سیاسی دانشجویان بر اساس چهار بعد مذکور، فرهنگ سیاسی آرمانگرای منفغل با 8/53 درصد گونه غالب؛ انواع فرهنگ های سیاسی آرمانگرای فعال با 6/13 درصد، مشارکتی - پیش رو با 2/12 درصد، تبعی- کوته فکرانه با 2/8 درصد و بی تفاوت با 4/7 درصد در رده های بعدی قرار گرفته اند. فرهنگ عمل گرا نیز با 8/4 درصد در جایگاه آخر قرار دارد.. بین نوع فرهنگ سیاسی و جنسیت، میزان جامعه پذیری سیاسی و میزان دینداری رابطه وجود دارد. فرهنگ سیاسی رایج در میان افرادی که دینداری پایین دارند، فرهنگ آرمانگرای فعال است که مشخصه ی آن اعتقاد بالا به ارزش های سیاسی مدرن و مشارکت سیاسی است. در مقابل، فرهنگ سیاسی غالب در میان کسانی که دینداری بالا دارند، فرهنگ عملگراست که مشخصه ی آن مشارکت سیاسی بالا، باورهای سیاسی مثبت و اعتقاد پایین به ارزش های سیاسی مدرن است.
سید آیت الله میرزایی طاهره قادری
ناسیونالیسم ایرانی، صرف نظر از بهره گیری اش از گذشته پیشامدرن ایران، پدیده مدرنی است و چنان که این نوشتار نشان می دهد همزاد گریزناپذیر مدرنیته ایرانی و آغازین مراحل آشنایی ایرانیان با دنیای مدرن است. از همین دوره است که زمینه گرایش های سه گانه (باستانی، مذهبی و مدنی) ناسیونالیسم ایرانی فراهم آمد. اولین منازعه میان گرایش های ناسیونالیستی را باید از جریان انقلاب مشروطه بررسی نمود. در گرماگرم انقلاب مشروطه جدال میان نوگرایان مشروطه خواه دارای گرایش های مدنی و سنت گرایان مشروعه خواه دارای گرایش های مذهبی به اوج خود رسید. با این حال تا پایان دوره قاجارها هیچ کدام از گرایش های یاد شده در قالب ایدئولوژی رسمی حکومت قرار نگرفت و اثری از ناسیونالیسم دولتی یافت نمی شود. اما پس از ناکامی گروه های درگیر در انقلاب مشروطه هرج و مرجی به پا شد و از میانه این هرج و مرج گرایش باستانی ایدئولوژی برگزیده روشنفکرانی شد که رفته رفته آن را به طور رسمی به ایدئولوژی دولت ارتقا دادند. چنان که از دوره پهلوی اول می توان ناسیونالیسم دولتی را مشاهده نمود. سیطره ناسیونالیسم باستان گرا به عنوان ناسیونالیسم دولتی از یک سو عرصه را بر ایدئولوژی های مدنی و مذهبی تنگ کرد و از سوی دیگر شکاف های قومی را فعال نمود و ایران را وارد مرحله نوینی از منازعات ناسیونالیستی کرد. شکنندگی ایدئولوژی عصر پهلوی اول را می توان در رخداد های پس از رضاشاه و آشفتگی های آن دوره تا برآمدن ائتلاف شکننده ناسیونالیست های لیبرال و برخی مذهبیون و برآمدن مصدق به عنوان چهره ای ناسیونالیست و اصلاح طلبی دموکرات به عرصه سیاست مشاهده کرد که دوره کوتاهی را در میانه پهلوی اول و دوم رقم زد. اما با سرکوب ناسیونالیسم مدنی عصر مصدق ایدوئولوژی ناسیونالیستی باستانگرایانه افتان و خیزان تا برآمدن انقلاب 1357 ایران ماشین دولت را در اختیار گرفت. با رونمایی گرایش مذهبی اسلام گرایان برپایی امت اسلامی را کانون توجه خود قرار دادند که تا اکنون پیگیر آن هستند. شواهد تاریخی نشان می دهد ایران معاصر عرصه منازعات گسترده میان این گرایش های ناسیونالیستی بوده است که در رقابت با یکدیگر بر سر کسب قدرت سیاسی و به چنگ آوردن ماشین دولت در ستیز مداوم بوده اند. در این پژوهش بر آن شدیم اثر این گرایش های ناسیونالیستی را در ذهن دانشجویان ایرانی دریابیم و باورهای آنان را بر پایه تجربه اندیشورزان ایرانی و پیشینه تاریخی و چارچوب مفهومی پژوهش بکاوییم. یافته های این پژوهش نشان می دهد نخست ما با گرایش های متنوعی به ابعاد چهارگانه ناسیونالیسم و قوم گرایی در میان دانشجویان اقوام ایرانی رو به رو هستیم. بر مبنای این مشاهده ما با گرایش ناسیونالیستی یگانه ای در میان دانشجویان مواجه نیستیم. این یافته یک بار دیگر و به صورت تجربی دیدگاه اسمیت، گیلبرت و هاچینسون مبنی بر تنوع گرایش های ناسیونالیستی را تایید می کند. یافته های این پژوهش از یک سو نشانگر گرایش بسیار قوی دانشجویان اقوام ایرانی به بعد مدنی ناسیونالیسم نسبت به سایر گرایش ها است و از سوی دیگر نشان می دهد هیچکدام از متغیرهای زمینه ای، حتی قومیت به عنوان یکی از متغیرهای اصلی این پژوهش، و دو متغیر مستقل قوم گرایی و احساس محرومیت با این گرایش رابطه ای ندارند. این بدان معنا است که گرایش بسیار شدید دانشجویان به بعد مدنی ناسیونالیسم ورای متغیرهای مستقل و زمینه ای (قومیت، مذهب و مانند آن) قرار دارد. بنابراین عام ترین گرایش ناسیونالیستی دانشجویان اقوام ایرانی گرایش مدنی است. این یافته نه تنها در کل نمونه مورد پژوهش قویا مشاهده شده است بلکه در میان دانشجویان هر شش قوم ایرانی نیز مشاهده شده است. یافته های این پژوهش نشان می دهد گرایش های دیگر ناسیونالیسم ایرانی (باستانی، مذهبی و دولتی) و قوم گرایی در ارتباط با متغیرهای زمینه ای (قومیت، مذهب و مانند آن) بازنماینده اختلاف هستند. هر چند در میان دانشجویان اقوام شش گانه (بلوچ، ترک، فارس، کرد، عرب و لر) هم بر سر نوع گرایش و هم بر سر میزان گرایش شدت و ضعف وجود دارد. متغیر احساس تبعیض نیز با هر کدام از این گرایش ها رابطه های ضعیفی را با جهت های مختلف نشان می دهد. یافته دیگر این پژوهش نشان می دهد میان دو گرایش ناسیونالیستی مذهبی و دولتی همپوشانی بالایی وجود دارد و از طرفی آزمون تحلیل عامل نشان می دهد که این دو گرایش زیر یک عامل قرار می گیرند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که گرایش های ناسیونالیستی رایج در میان دانشجویان ایرانی باستانی، مدنی و مذهبی هستند. این بدان معنی است که برای دانشجویان مورد پژوهش گرایش دولتی همان گرایش مذهبی است و بالعکس.
نفیسه رحیمی نیا طاهره قادری
استفاده از روشهای رایج در طب مکمل در کنار طب مدرن مسئله ای است که توجه محافل علمی بسیاری در حوزه سلامت را به خود جلب کرده است. رشد طب سنتی و استفاده از عقاید و روشهای رایج در طب بومی در عصر مدرن زمینه ای را فراهم می کند تا به چیستی ریشه های فرهنگی این نوع روشهای درمانی و چگونگی استفاده از آنها بپردازیم. با توجه به این امر، پژوهش حاضر سعی در فهم چگونگی بازتعریف و استفاده از طب بومی در دور? مدرن دارد جهت برآورده شدن این منظور و انجام مطالع? دقیق و علمی تر این موضوع را در محدود? عقاید و باورهای رایج در زمین? باروری و ناباروری در طب بومی در شهرستان اردستان دنبال می کنیم. از آنجایی که در این پژوهش به دنبال فهم معانی و تفسیر کنش و رفتارها می باشیم از چهارچوب مفهومی درون فهمی برگرفته از نظریات ماکس وبر استفاده می کنیم. اطلاعات تحقیق حاضر را داده های شفاهی تشکیل می دهند که گردآوری این دسته از داده ها یکی از اصلی ترین رویکردهای روش شناختی در تحقیق کیفی است، لذا گردآوری داده ها در چنین پژوهشی مستلزم حضور در میدان تحقیق و تماس با جامعه مورد بررسی، توصیف، گردآوری و ثبت اطلاعات از خلال چارچوب های ذهنی افراد ساکن در شهرستان اردستان و توابع آن بوده است. بدین جهت در این تحقیق برای گردآوری داده ها از تکنیک مصاحبه های نیمه ساخت یافته و مصاحبه های اپیزودیک استفاده شده است. یافته های بدست آمده از پژوهش نشان می دهند که بازتعریف طب بومی در دور? مدرن از منطقی برخوردار است که بواسط? آن می تواند در کنار طب مدرن قرار بگیرد و استفاد? همزمان آنها در کنار یکدیگر کاملا معنادار باشد. در طب بومی امر معطوف به دیگری وجود ندارد و وجود همین منطق در فرآیند بازتعریف باعث می شود تا طب بومی، طب مدرن را به عنوان دیگری خود به شمار نیاورد و با حذف غیریت سازی خود را در رابطه با طب مدرن ببیند و نه در مقابل آن و پس از طی کردن فرآیند بازاندیشی و بازتعریف به صورت معنادار در متن مدرنیته و در کنار طب مدرن به کار گرفته شود.
محمد خامنوی خیابانی امیر نیک پی
خصلت کلیدی تولیدات سینمایی از دیدگاه ما ویژگی تعاملی و اجتماعی آنها است. تحقیق حاضر به بررسی این مسأله می پردازد که یک شخصیت سینمایی چطور متولد شده و به حیات خود در ذهن مخاطبان خویش ادامه می دهد. بر این اساس، کوشیده ایم لحظات تعیین کننده فرآیند خلق شخصیت سینمایی را برجسته نماییم. در لحظه اول، به ویژگی های شخصیتی و محیط اجتماعی فیلمساز نظر افکنده ایم، به اینکه چگونه تخیل فیلمساز در انطباق با این ویژگی ها و شرایط شکل گرفته و چگونه با بهره گیری از استراتژی های مختلف و از خلال فرآیندی که آن را «برونی سازی» می نامیم در قالب شخصیت سینمایی متبلور می گردد. لحظه مهم بعدی مواجهه شخصیت سینمایی با مخاطب است. رابطه میان این دو با بهره گیری از مفهوم «همذات پنداری» و اَشکال مختلفی که برای آن تعریف کرده ایم تبیین می شود؛ اَشکالی چون همذات پنداری حسی، فکری، ابزاری، ناخودآگاه، فاصله گیرانه و تأییدی. شخصیت سینمایی از خلال مواجهه با مخاطب تبدیل به پدیده ای چند صدایی و چند لایه می گردد، امری که ریشه در تبلور ویژگی های شخصیتی و محیط اجتماعی مخاطبان در قالب شخصیت دریافتی شان دارد. ما فرآیند مذکور را از طریق تحلیل دقیق فیلم «هامون» ساخته داریوش مهرجویی (1368) به عنوان مطالعه ای موردی دنبال نموده ایم. شخصیت «حمید هامون» در طول بیش از دو دهه همچنان زندگی و تأثیرگذاری عمیق خود را در ذهن مخاطبان حفظ نموده است و ما این پدیده را با ساخت ابزار مفهومی ای تحت عنوان «تیپ اجتماعی بیگانه» که ریشه در شرایط خاص تاریخی و اجتماعی جامعه ایران دارد توضیح داده ایم. روش کلی این تحقیق مبتنی بر روش نظریه مبنایی و ابزارهای گردآوری داده ها همچون مطالعه اسنادی، تحلیل محتوای کیفی و مصاحبه نیمه ساخت یافته بوده است. مصاحبه با 9 نفر از مخاطبان علاقه مند به شخصیت هامون روشن می کند که چگونه این شخصیت شرایط اجتماعی ای را بازنمایی نموده که مخاطبان این شخصیت آن را عمیقا زیسته اند.
فاطمه الحسینی طاهره قادری
در تحقیق حاضر به منظور گونه شناسی نگرش زنان مطلقه نسبت به طلاق- در شهر اراک- و با هدف شناسایی، گونه های مختلف نگرش زنان مطلقه نسبت به طلاق و تغییر احتمالی نگرش آنان، نسبت به طلاق و علل احتمالی مرتبط با این تغییر نگرش، سوال های اصلی تحقیق عبارت بودند از: 1- نگرش زنان مطلقه به طلاق چند گونه است؟2- آیا نگرش زنان مطلقه به طلاق تغییر کرده است؟3- تغییر نگرش احتمالی زنان مطلقه به طلاق با چه عواملی می تواند مرتبط باشد؟. در جهت پاسخ گویی به این سوالات با استفاده از روش تحقیق کیفی و مصاحبه عمیق، که ابزاری مناسب جهت رسیدن به هدف مذکور را در اختیار ما می نهد، از میان جامعه آماری تحقیق، که زنان مطلقه شهر اراک بود، با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند و دسترسی آسان، و با توجه به اشباع نظری در مورد نمونه ها، با بیست تن از زنان مطلقه مصاحبه گردید. درتحقیق پیش رو ارتباط پایگاه اجتماعی، اشتغال، حمایت شبکه اجتماعی، عاملیت در امر طلاق، داشتن تجربه طلاق در اطرافیان و داشتن مسئولیت پرورش ونگهداری فرزند، با نگرش زنان مورد بررسی قرار گرفت و گونه شناسی سه گانه ای، بر پایه نگرش زنان مصاحبه شده حاصل گردید .درگونه مثبت- مثبت(+ +)، در قبل و بعد از طلاق نگرشی مثبت به طلاق وجود داشت. در گونه منفی- منفی(- - )، نیز در قبل و بعد از طلاق نگرش زنان ثابت و منفی به طلاق بود.تنها گونه ای که نگرش آنها تغییر یافته بود، گونه منفی- مثبت( - +)، بود که در قبل از طلاق نگرشی منفی و در بعد از آن نگرششان نسبت به طلاق مثبت گشته بود. گونه مثبت- مثبت، شامل آن دسته از زنانی می شد که خود فاعل در امر طلاق بوده و همچنین فرزند یا فرزندانی نداشته اند و در صورت داشتن فرزند توانسته بودند حضانت آنان را بر عهده بگیرند. همچنین از حمایت اجتماعی والدین خود در هنگام ازدواج و طلاق برخوردار بودند، آنان همچنین توانسته بودند با یافتن شغل از عهده مخارج خود بربیایند.مصاحبه شوندگان در گونه منفی- منفی، از طرف شوهر مجبور به طلاق شده و همچنین نگرانی مسئولیت فرزند،گاه به دلیل عدم حضانت آنان و گاه به دلیل عدم تامین مخارجشان، را متحمل بوده اند،آنان همچنین از حمایت اجتماعی کمی برخوردار بوده اند..در گونه منفی- مثبت، مصاحبه شوندگان با توجه به عدم توانایی ادامه زندگی زناشویی اقدم به درخواست طلاق کرده اند. و بعد از طلاق با توجه به آرامش روانی بیشتر و حمایت اطرافیان توانسته اند. شغل هایی بیابند.آنان همچنین توانسته اند مسئولیت فرزندشان را خود بر عهده گرفته و از آنان حمایت کنند.همچنین در میان مصاحبه شوندگان،گونهُ منفی- منفی، فشارهای هنجاری را بیش از سایر گروه ها تجربه کرده است.
مریم سادات سیدکریمی طاهره قادری
مصرف خودنمایانه در جوامع درحال توسعه از عوامل اتلاف منابع و بازتولید توسعه نیافتگی و در میان طبقه فرودست، از عوامل سلطه فرهنگی طبقه فرادست بر ایشان محسوب می شود. با توجه به بالا بودن میزان دینداری در ایران و وجود برخی آموزه های دینی در مورد نهی از مصرف خودنمایانه، این تحقیق به بررسی رابطه دینداری (میزان و نوع دینداری) و شیوه مصرف جوانان طبقه فرودست پرداخته است. این پژوهش از روش پیمایش و برای جمع آوری اطلاعات از ابزار پرسشنامه استفاده کرده است. جمعیت آماری این پژوهش را جوانان بین 18 تا 32 سال ساکن در منطقه 17 شهر تهران تشکیل می دهند. نمونه گیری به شیوه سهمیه هدفمند انجام شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که از میان تمام متغیرهای مستقل تحقیق، میزان دینداری با بتای 650/0، بیشترین تاثیر را در رابطه ای مستقیم بر شیوه مصرف جوانان طبقه فرودست دارد. همچنین فرضیه رابطه میان شیوه مصرف و متغیرهایی چون میزان دینداری، نوع غالب دینداری، میزان استفاده از رسانه، میزان استفاده از رادیو، میزان استفاده از تلویزیون، میزان استفاده از رادیوهای خارجی، میزان استفاده از تلویزیون ماهواره ای، میزان استفاده از اینترنت، گروه سنی و جنس، تایید شد.
ابوالفضل جعفرپور بغدادآباد طاهره قادری
چکیده: این پژوهش با سه هدف بررسی نگرش دانشجویان نسبت به ازدواج موقت، عوامل موثر بر نگرش ایشان و نیز شناخت تفاوت بین نگرش دانشجویان دختر و پسر انجام گرفته است. برای این منظور نمونه ای متشکل از 371 نفر از دانشجویان پسر و دختر دانشگاه یزد در سال تحصیلی 90-91 انتخاب شده و نگرش ایشان به روش پیمایش و از طریق تکنیک پرسشنامه مورد بررسی قرار گرفته است. یافته های تحقیق نشان می دهد که 50.1 درصد دانشجویان دارای نگرش میانه، 34.5 درصد دارای نگرش منفی و 7.8 در صد نیز دارای نگرش مثبت می باشند. همچنین دختران دانشجو نگرش منفی تری به ازدواج موقت در قیاس با دانشجویان پسر داشته اند. در مورد عوامل موثر بر نگرش دانشجویان به ازدواج موقت تحلیل های دو متغییره نشان داد که نگرش افراد با متغییرهای میزان گرایش به کلیشه های جنسیتی، نظر والدین به ازدواج موقت، نظر دوستان به ازدواج موقت، داشتن تجربه دوستی با جنس مخالف، آشنا بودن با سایتهای ازدواج موقت و جنسیت افراد رابطه معنا دار دارد. همچنین فرض رابطه بین دینداری افراد و نگرش ایشان به ازدواج موقت رد گردید. تحلیل چند متغییره نیز نشان می دهد که متغییرهای مستقل در مجموع 34 در صد تغییرات متغییر وابسته را تبیین می کند. واژه کلیدی: نگرش، ازدواج موقت، نظر دوستان، نظر والدین، پایگاه اقتصادی- اجتماعی، جنسیت، آشنا بودن با سایتهای ازدواج موقت، تجربه دوستی با جنس مخالف، گرایش به کلیشه های جنسیتی، میزان دینداری
اسماعیل عالی زاد حسن سرایی
توسعه سیاسی پدیده ای است که نمی توان تأثیرش را بر حیات اجتماعی ـ سیاسی جهان امروز، به ویژه در جوامع در حال توسعه، انکار کرد. اهمیت این پدیده به اندازه ای است که از رهگذر شناخت و مطالعه آن می توان به گونه ای خاص از طبقه بندی جوامع دست یافت و نوع، جهت حرکت و مسیر آینده آن ها را تعریف کرد. در فرایند تحقق توسعه سیاسی هر جامعه ای عوامل گوناگونی ایفای نقش می کنند که در میان آن ها، دولت به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین نهاد سیاسی جامعه نقش حایز اهمیتی بر عهده دارد. اگر دولت را به معنای عام در نظر بگیریم، بر پایه تقسیمات درونی آن، قوه مجریه و سیاست های اتخاذ شده از سوی آن از جایگاه ویژه ای برخوردار می شود، جایگاهی که به تنهایی قابلیت و ارزش مطالعه دارد. سامان این پژوهش نیز بر همین امر استوار است؛ یعنی به دنبال مطالعه نسبت میان قوه مجریه و سیاست های وضع شده از سوی آن با فرایند توسعه سیاسی است. برای دستیابی به این هدف، از روش مقایسه ای مبتنی بر مطالعه اسنادی استفاده شده که در آن دو دوره مختلف ولی پی درپی تاریخ معاصر ایران مورد بررسی قرار گرفته است، یعنی دوران شانزده ساله ای که در طی آن دولت سازندگی (1376-1368) و دولت اصلاحات (1384-1376) زمام داری قوه مجریه کشور را بر عهده داشتند. سیاست های مورد مطالعه این پژوهش، دربرگیرنده آن دسته از سیاست هایی است که توسط این دولت ها وضع شده و به گونه مستقیم و غیرمستقیم توسعه سیاسی و مولفه های آن را هدف قرار داده اند. مقایسه یافته های این پژوهش، که در قالب تحلیل داده های کیفی و برخی از آمارهای کمّی ارائه شده اند دلالت بر این دارد که فرایند توسعه سیاسی وابستگی زیادی به رویکرد دولت و سیاست های اتخاذ شده از سوی آن دارد. در این مطالعه مشخص گردید که به دلیل شرایط متفاوت اجتماعی، همسویی سیاست های وضع شده از سوی دولت اصلاحات در خصوص تحقق توسعه سیاسی بیش از سیاست های دولت سازندگی بوده است. افزون بر این، اختلاف در میزان تحقق توسعه سیاسی این دو دوره نیز موید این امر است که میان شرایط اجتماعی، نوع رویکرد دولت و سیاست های وضع شده از سوی آن و فرایند تحقق توسعه سیاسی رابطه برقرار است. البته این رابطه نه یک رابطه ساده که رابطه ای پیچیده است که در یک شبکه تعاملی چند وجهی معنادار می شود. این شبکه تعاملی دربر گیرنده محیط درونی (بخش رسمی، بخش غیررسمی و جامعه مدنی) و محیط بیرونی (جهانی شدن و فرایندهای ناشی از آن) است که ساز و کار روابط موجود در آن دو محیط، تعیین کننده چرایی تفاوت در میزان تحقق و یا عدم تحقق توسعه سیاسی است.
سعید زارع طاهره قادری
هدف این تحقیق سنجش سطح و انواع دینداری دانشجویان و کشف عوامل موثر بر آن بوده است. روش تحقیق، پیمایش بوده و جامعه آماری، دانشجویان دانشگاه های شهر قم و حجم نمونه 354 نفر می باشد. روش نمونه گیری نیز، نمونه گیری طبقه ای است. برای سنجش سطح دینداری از مدل گلاک و استارک استفاده شد و برای سنجش نوع دینداری، از ترکیب نظریات جمعی از صاحب نظران بهره برده و انواع دینداری عامیانه، شریعتمدارانه، رسمی حکومتی، متجددانه، سکولار، لائیک و ترکیبی را مناسب جامعهآماری یافتیم. از مباحث پیتر برگر برای دو فرضیه توصیفی استفاده شد. همچنین از نظریه مدرن شدن و سکولارشدن برگر، متغیر «میزان تحصیلات»؛ از نظریه پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی یواخیم واخ، متغیر «پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی»؛ از نظریه سرمایه اجتماعی کلمن و پاتنام، متغیر «سرمایه اجتماعی»؛ از نظریه زیست جهان اجتماعی برگر، متغیر «خاستگاه جغرافیایی» و متغیر «طلبه بودن»؛ و از نظریه کاشت گربنر، متغیر «میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی»، استخراج شدند. نتایج تحقیق نشان داد که دانشجویان به دینداری پایبند بوده و میزان این پایبندی بالاتر از « زیاد» بوده است. از سه بعد سنجش سطح دینداری، بعد اعتقادی (بسیار زیاد) بیشتر از بعد پیامدی (در حد زیاد) و بعد مناسکی (کمتر از زیاد) بود. براساس داده های تحقیق، میزان تحصیلات (مقطع تحصیلی) بر سطح دینداری تأثیر داشته است اما تأثیر آن بر نوع دینداری، تأیید نگردید. پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی، تنها در درآمد، تأثیر خود را نشان داد و تأثیر منزلت شغلی و تحصیلات خانواده، تأیید نگردید. دانشجویانی که از سرمایه اجتماعی بالاتری برخوردار بوده اند، سطح دینداری آنها بالا بود و هرچه سرمایه اجتماعی دانشجویان پایین تر بود، میزان دینداری آنها نیز پایین تر بوده است. خاستگاه جغرافیایی (اقامت در قم) دانشجویان بر سطح دینداری آنها تأثیر داشته اما تأثیر آن بر نوع دینداری تأیید نگردید. بین میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی داخلی و سطح دینداری رابطه مستقیم معناداری وجود دارد و بر نوع دینداری نیز تأثیر داشته است. اما بین استفاده از وسایل ارتباط جمعی خارجی و سطح دینداری رابطه معکوس معناداری وجود دارد و بر نوع دینداری نیز تأثیر داشته است. یافته ها بیانگر آن است که طلبه بودن دانشجویان بر سطح و نوع دینداری آنها تأثیر نداشته است.
مریم سیفی طاهره قادری
: در این پژوهش رابطه میزان دینداری با دو بعد از مدیریت بدن (رژیم و اقدامات زیبایی) تحت عنوان رابطه میزان دینداری و مصرف تظاهری در حوزه ی بهداشت و درمان در بین دانشجویان دانشگاه های شاهرود مورد بررسی قرار گرفت. هدف اصلی بررسی رابطه میزان دینداری دانشجویان و میزان مصرف تظاهری آن ها در حوزه بهداشت و درمان بوده است. جامعه ی آماری در این تحقیق دانشجویان دانشگاه های صنعتی و علوم پزشکی شاهرود بودند. روش نمونه گیری استفاده شده روش طبقه بندی متناسب بود به این ترتیب که ابتدا با استفاده از فرمول کوکران تعداد نمونه(367 نفر) مشخص شد سپس با توجه به جمعیت هر دانشگاه پرسشنامه ها در دانشگاه مربوطه تکمیل شدروش تحقیق استفاده شده در این پژوهش کمی و از نوع پیمایش بوده است . فرضیات استفاده شده در این پژوهش عبارتند از : میان میزان دینداری دانشجویان و مصرف تظاهری در حوزه بهداشت و درمان آنان رابطه معکوس وجود دارد. ( نظریه وبر ) . میان پایگاه اقتصادی – اجتماعی دانشجویان و مصرف تظاهری در حوزه بهداشت و درمان آنان رابطه مستقیم وجود دارد. ( نظریه بوردیو). میان گرایش به کسب منزلت دانشجویان و میزان مصرف تظاهری آنان در حوزه بهداشت و درمان رابطه مستقیم وجود دارد. میان فشار هنجاری اطرافیان و مصرف تظاهری دانشجویان در حوزه بهداشت و درمان رابطه مستقیم وجود دارد.( نظریه گافمن) . میان جنس و مصرف تظاهری دانشجویان در حوزه بهداشت و درمان رابطه وجود دارد. ( نظریه های مربوط به زنان ) میان میزان مصرف رسانه داخلی و مصرف تظاهری دانشجویان در حوزه بهداشت و درمان آنان رابطه مستقیم وجود دارد. و میان میزان مصرف رسانه بین المللی و مصرف تظاهری در حوزه بهداشت و درمان رابطه مستقیم وجود دارد.( نظریه کاشت) در نهایت فرضیه رابطه فشار هنجاری و مصرف تظاهری در حوزه بهداشت و درمان ، فرضیه رابطه پایگاه اقتصادی – اجتماعی و مصرف تظاهری در حوزه بهداشت و درمان و رابطه میزان مصرف رسانه بین المللی و مصرف تظاهری در حوزه بهداشت و درمان تایید شد.
سپیده رضایی طاهره قادری
هدف این تحقیق شناخت رابطه بین سرمایه فرهنگی و ابعاد مختلف آن و گرایش به مد است و اینکه دختران و پسران از این لحاظ چه تفاوتی با هم دارند؟ برای پاسخ به این سوال جوانان شهر شیراز به عنوان جامعه آماری انتخاب شدند. در ابتدا با انجام مصاحبه اکتشافی اطلاعاتی به دست آمد، سپس با نمونه گیری سهمیه ای و با استفاده از روش پیمایش و تکنیک پرسشنامه، اطلاعات مورد نیاز از 435 نفر از جوانان گرفته شد. متغیرهای مستقل این تحقیق از نظریه های فمینست ها، بوردیو و وبلن گرفته شد. بنابر نظریه فمینیستی، بین زنان و مردان از لحاظ گرایش به مد تفاوت وجود دارد؛ یعنی زنان بیش از مردان به مد گرایش دارند. در نمونه ما دختران و پسران در میزان گرایش به مد با هم تفاوت معناداری نداشتند و این فرضیه اثبات نشد. بنابر نظریه وبلن، میزان نیاز به کسب منزلت و میزان گرایش به مد با هم رابطه مثبتی دارند. در نمونه ما نیاز به کسب منزلت و گرایش به مد رابطه ای با هم نداشتند. مطابق با نظریه بوردیو، بین میزان سرمایه فرهنگی و میزان گرایش به مد رابطه معکوسی وجود دارد؛ در این تحقیق، دو بعد میزان سرمایه فرهنگی تجسم یافته و نهادینه شده با میزان گرایش جوانان به مد رابطه مستقیمی را نشان داد. در بین تحقیقات انجام شده در زمینه مد، این اولین تحقیقی است که رابطه بین میزان سرمایه فرهنگی و گرایش به مد را مثبت به دست آورده و در واقع این تفسیر از نظریه بوردیو را که سرمایه فرهنگی و گرایش به مد باهم رابطه معکوس دارند، در سطح انضمامی مورد سوال قرار داده است. با توجه به استفاده از نظریه بوردیو در این تحقیق، کار جدیدی که محقق انجام داد، این بود که با متناسب سازی نحوه مفهوم سازی و عملیاتی کردن سرمایه فرهنگی، این نظریه را متناسب با شرایط دینی و فرهنگی نمونه به کار برد؛ بدین-منظور در شاخص سازی ابعاد سرمایه فرهنگی، متغیر دین را به آنها اضافه نموده و سپس به بررسی موضوع پرداخت. واژگان کلیدی: گرایش به مد، سرمایه فرهنگی، نیاز به کسب منزلت، تفاوت گرایش دختران و پسران به مد
جواد منظمی تبار حسن سرایی
در این تحقیق رویکرد نخبگان به نظم در ابعاد متفاوت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مورد مطالعه قرار گرفته است. سوال اصلی این بود که نخبگان ایرانی به کدام یک از رویکرد های زیر گرایش بیشتری دارند: انتظامی یا انسجامی؟ چارچوب نظری تحقیق و نظریه های آن از ادبیات مربوط در حوزه های مختلف جامعه شناسی ازجمله تحول اجتماعی ، جامعه شناسی نخبگان و جامعه شناسی سیاسی همراه با حجم زیادی بحث های انحصارا کیفی مشتق شده است. جامعه آماری این تحقیق شامل نخبگان تهران ، پایتخت ایران می باشد. یک نمونه هدفمند متشکل از 234نفر از این جمعیت انتخاب شد و یک پرسش نامه محقق ساخته، دارای روایی محتوایی با مقیاس های پایا مورد استفاده قرار گرفت. یافته های اصلی این تحقیق به ترتیب ذیل می باشد:1) رویکرد زنان نخبه به نظم بیشتر انسجامی بود، درحالی که مردان بیشتر دارای رویکرد انتظامی بودند. 2) نخبگانی که در پایتخت و خارج از کشور متولد شده یا در آن جا رشد کرده بودند بیشتر گرایش به نظم انسجامی داشتند در حالی که نخبگانی که فضای زیستی آنان خارج از پایتخت ایران بود گرایش بیشتری به نظم انتظامی داشتند . 3) نخبگانی که در جایگاه اجتماعی-اقتصادی بالا تری قرار داشتند بیشتر گرایش به نظم انسجامی داشتند و این درحالی بود که نخبگانی که از نظر اجتماعی – اقتصادی در مرتبه پایین تری بودند تمایل بیشتری به رویکرد انتظامی داشتند . 4) نخبگان دارای سرمایه اجتماعی بالاتر بیشتر دارای گرایش انسجامی و نخبگانی که از سرمایه اجتماعی کمتری برخوردار بودند بیشتر مایل به رویکرد انتظامی بودند. 5) همچنین یک ارتباط صریح بین میزان دین داری و گرایش به رویکرد انتظامی به نظم دیده شد اما با وارد کردن متغیر پایگاه اقتصادی - اجتماعی به عنوان متغیر کنترل ،میزان همبستگی میان این دو متغیر تقریبا به صفر رسید. 6) نخبگان نمونه این تحقیق به توجه به اولویتشان در چهار ابعاد نظم بدین صورت طبقه بندی شدند: 1-نظم سیاسی 2-نظم فرهنگی 3- نظم اجتماعی 4- نظم اقتصادی به عبارت دیگر از نقطه نظر نخبگان این تحقیق ، نظم سیاسی دارای بیشترین اهمیت و نظم اقتصادی دارای کمترین درجه اهمیت در میان ابعاد نظم بودند .
سهیلا شهریاری طاهره قادری
این پژوهش با رویکرد تفسیری- برساختی به مطالعه ی تیپولوژی زنان کرد از منظر تصویر ذهنی(self image) آنان از خود می پردازد. هدف اصلی تحقیق حاضر به دست دادن تحلیلی جامع از وضعیت زنان کرد کردستان ایران و نقد بازنمایی تقلیل گرایانه ی گفتمان فمینیسم غربی از زنان شرقی و هم چنین نقد نگاه تعمیم گرایانه ی گفتمان فمینیستی داخل کشور که ناتوان از دیدن تفاوت ها و تجارب متکثر زنان سایر اقلیت هاست، می باشد. جمعیت آماری مورد مطالعه ی تحقیق، زنان کرد 25 سال به بالای کردستان ایران می باشد. روش مورد استفاده این تحقیق، روش کیفی می باشد که برای تحلیل و تفسیر داده ها از روش نظریه مبنایی و تیپولوژی برساختی استفاده شده است و روش جمع آوری داده ها نیز، مصاحبه ی نیمه ساخت یافته از نوع اپیزودیک می باشد. یافته های پژوهش از این قرارند: شرایط علی تحقیق فقر اقتصادی ساختاری و تعیّن ساختاری، شرایط مداخله گر جنگ و وقوع مدرنیسم و روشنگری، شرایط زمینه ای توپولوژی سخت کوهستانی و اقلیت بودگی قومی- مذهبی و ناسیونالیسم کردی، پدیده ی محوری تحقیق آندروژنی یا دو جنسیتی بودن زنان کرد، تعاملات یا استراتژی ها، پذیرش، مواجهه ی رادیکال و عدم پذیرش و نهایتاً از مقوله های پیامدی تحقیق 8 تیپ زنان کرد استخراج گردید که عبارتند از: 1-زنان کرد مقتدر، سلطه گر، خود تصمیم، دارای عاملیت در ایجاد تغییر،رد کننده ی دوگانه های جنسیتی، مذهبی(به مثابه امری اجتماعی) 2-زنان کرد مقتدر، سلطه گر، خود تصمیم، دارای عاملیت در ایجاد تغییر، رد کننده ی دوگانه های جنسیتی، ضدمذهب3-زنان کرد مقتدر، سلطه گر، خود تصمیم، دارای عاملیت در ایجاد تغییر، رد کننده ی دوگانه های جنسیتی، مذهبی(به مثابه امری شخصی) 4-زنان کرد مقتدر، پیرو خرد جمعی، با تصمیم گیری مشورتی، دارای عاملیت در ایجاد تغییر، ردکننده ی دوگانه های جنسیتی، مذهبی(به مثابه امری شخصی) 5-زنان کرد مقتدر، پیرو خرد جمعی، با تصمیم گیری مشورتی، دارای عاملیت در ایجاد تغییر، ردکننده ی دوگانه های جنسیتی، ضدمذهب 6-زنان کرد مقتدر، پیرو خرد جمعی، با تصمیم گیری مشورتی، دارای عاملیت در ایجاد تغییر، پذیرنده ی دوگانه های جنسیتی، مذهبی(به مثابه امری شخصی)7-زنان کرد غیرمقتدر، سلطه پذیر، با تصمیم گیری حداقلی، مقهور ساختار در ایجاد تغییر، پذیرنده ی دوگانه های جنسیتی، مذهبی(به مثابه امری شخصی) 8-زنان کرد غیرمقتدر، سلطه پذیر، با تصمیم گیری حداقلی، مقهور ساختار در ایجاد تغییر، پذیرنده ی دوگانه های جنسیتی، مذهبی(به مثابه امری اجتماعی).
شهین شیرین زاده طاهره قادری
در این پژوهش عوامل موثر بر انحرافات دختران به منظور ارائه راهکارهای علمی و کاربردی به خانواده ها و مسئولین جهت پیشگیری و کنترل این پدیده نابهنجار اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. چهارچوب نظری تحقیق از میان نظریه های کنترل اجتماعی، پیوند افتراقی، آنومی اجتماعی ، نظریه فمینیستی و نظریه ناکامی منزلتی به صورتی تلفیقی انتخاب گردیده است و فرضیات اصلی پژوهش به وجود تفاوت بین دو گروه از لحاظ ویزژگیهایی چون میزان دلبستگی و پیوند، درگیربودو در امور زندگی، اعتقادات مذهبی، ارتباط با منحرفان و ازهم گسیختگی، تبعیض جنسی، گرایش های اقتدارگرای مردسالارانه و پایگاه اقتصادی اجتماعی خانواده به عنوان متغیرهای مستقل اشاره دارد. نتایج تحقیق حکایت از آن دار که بین دختران منحرف و غیرمنحرف از نظر ویژگیهایی چون میزان دلبستگی و پیوند به گروه اجتماعی، میزان درگیر بودن در امور زندگی، میزان ارتباط با منحرفان، میزان از هم گسیختگی خانواده، میزان تبعیض جنسی در خانواده، میزان گرایش های اقتدارگرای مرد سالارانه در خانواده و پایگاه اقتصادی اجتماعی خانواده تفاوت معناداری وجود دارد. اما چنین اختلافی در خصوص متغیر میزان اعتقادات مذهبی مشاهد نشد.
محمد علی فرهادی پرویز پیران
پرسش از فهم و مقوِّمات آن نزد فلاسفه ی متقدم، دایره ی بحث را تا پرسش از عامل فهم گستراند و انسان در مرکز تأملات فلسفی قرار گرفت. پرسش از انسان، توجه به مناسبات محاط بر او را ناگزیر می کرد لذا اندیشه از ارتفاع انتزاعی خود به زمین فرود آمد و زندگی و مناسبات آن در مرکز تأملات فلسفی قرار گرفت. بر این اساس جامعه شناسی و فلسفه دوباره همنشین هم شدند و چون دو همدوش درد نیوش در مسائل هم شریک شدند. هایدگر از یک سو بر درهم تنیدگی انسان و جهان تأکید نهاد و «دیگران» طبیعی و اجتماعی را از عناصر اساسی وجود انسانی معرفی نمود که هستی آن ها در زبان خانه دارد. ویتگنشتاین از سویی دیگر انسان را بر اساس موقعیت زندگی و زبانی که به کار می گرفت، درگیر «بازی زبانی» می دید که مرزهای زبان او، مرزهای جهان او و معرف شکل زندگی وی هستند. این دو اندیشمند جریانی پدید آوردند که به «چرخش زبانی» مشهور شد و ساحت اندیشه ی بشری و به طریق اولی اندیشه ی اجتماعی را درنوردید. جامعه شناسی پس از چرخش زبانی، به اهمیت این مقوله در مطالعه ی هستی اجتماعی تفتن یافت و انمانات شگرف آن را برای فهم مناسبات پیچیده ی اجتماعی به خدمت گرفت. این جریان تا جایی پیش رفت که انسان و جهان او برساخته ای زبانی تلقی شد و مفهوم «سوژه» تولد یافت. بخش مهمی از تلاش اندیشمندان معاصر اجتماعی مصروف فهم این مفهوم نوظهور بوده است. مسأله ی این مکتوب ذیل این جریان تعریف می شود و پرسش اصلی آن فهم مناسبات پیچیده ی عینی و ذهنی میان زبان و سوژگی است. بر این اساس سرچشمه های جوشش این بحث را از مسیرهای مختلف کاویده تا اثر آن بر متأخران جامعه شناسی را به تصویر درآورد. ذیل این مبنای مفهومی، گفتمان به عنوان مهمترین منظومه ی زبانی در مرکز توجه این نوشته قرار دارد. گفتمان هم در مقام نظریه و هم روش مدنظر این پژوهش و راهنمای عمل آن بوده است. بر این اساس بر مبنای چارچوب مفهومی لاکلا و موف از گفتمان، تلاش کرده است مناسبات مفهومی را در وضعیت جامعه ی امروز ایران به آزمایش بگذارد. از این منظر به عنوان نمونه دو قشر پزشک و بازاری را برای مطالعه انتخاب نموده است. بر قیاس رویکرد نظری که جامعه را به مثابه واقعیتی زبانی فهم می کند، برای فراهم آوردن متن تحلیل، اقدام به مصاحبه های نیمه ساختاریافته از تعدادی از پزشکان و فعالان بازار کرده است. طی این مرحله 14 متن فراهم شده و بر اساس تکنیک تحلیل گفتمانی لاکلا و موف مورد تحلیل قرار گرفته اند. اساس این تکنیک بر تحلیل گزاره به عنوان واحد بنیانی گفتمان استوار است. پس از تحلیل گزاره ها، بازی های زبانی و اعمال گفتمانی هر متن استخراج شده و بر اساس آن شکل زندگی عاملان هر گفتمان به تفکیک توصیف شده است. به منظور تکمیل صورت بندی گفتمانی هر شکل زندگی، مصاحبه ها به صورت انباشتی مورد مقایسه قرار می گرفت تا آخرین نمونه که به ترسیم تصوری روشن از آن منجر گردید. بر اساس تحلیل های متون، سه گفتمان شناسایی شده و عناصر آن معرفی شدند؛ گفتمان شرعی بازار که بازی زبانی آن حول دین شکل گرفته است، گفتمان عرفی بازار که بازی زبانی آن بر اساس اصالت زندگی تعریف شده و گفتمان پزشکی (علمی) که بازی زبانی آن مبتنی بر محوریت فرد و توسعه ی شخصی است. هر یک از این گفتمان ها اعمال گفتمانی مقتضی خود را الزام می کنند که مورد احصا قرار گرفته اند. بر اساس متکای نظری، هر یک از این صورت بندی های گفتمانی منظومه های معرفتی هستند که هستی اجتماعی فرد را شکل داده و سوژگی وی را تعریف می کنند. این صورت بندی ها دنیاهای متفاوتی هستند که افراد در آن به سر می برند و مناسبات اجتماعی را بر قیاس مفصل بندی مطلوب خود فهم می کنند. نسبت میان زبان و سوژگی در این تحلیل ها به وضوح دیده می شود و سرچشمه های تحلیل اصیلی برای فکر جامعه شناختی در ایران پیش می نهند. برخی از این ظرایف نظری و تجربی مورد اشاره قرار گرفته است و هنوز آبستن نکات بیشتری است که این نوشته را به نقطه ای آغازین برای تحقیقات جدید بدل می کند.
زهرا القونه طاهره قادری
گرایش انسان به زندگی در قلمرو رفع نیازها و تحقق منافع و مصالح شخصی و خصوصی بی واسطه آنی و فوری به عنوان خودمداری و تک روی یا خودمحوری ارائه می شود. فردگرایی خودخواهانه نوعی از فردگرایی است که در آن نفع شخصی اولویت تام داشته و افراد صرفا به دنبال تامین منافع خویش هستند. هدف این تحقیق، بررسی میزان فردگرایی خودخواهانه در بین طبقات مختلف و عوامل مرتبط با آن می باشد. برای بررسی این موضوع دانشجویان دانشگاه شیراز به عنوان جامعه آماری انتخاب شدند. این پژوهش با نمونه-گیری طبقه بندی شده و با استفاده از روش پیمایش و تکنیک پرسشنامه با یک نمونه 387 نفری انجام شده است. متغیرهای مستقل این تحقیق از نظریه های دورکیم، پاتنام، بوردیو و ترکیبی از نظریه های هابرماس وبر و وبلن گرفته شد. از نظریه دورکیم متغیر دینداری، از نظریه پاتنام متغیر سرمایه اجتماعی، از نظریه بوردیو متغیر سرمایه فرهنگی نهادینه شده خانواده، و در نهایت از ترکیب نظریه های هابرماس، وبر و وبلن متغیر طبقه گرفته شد رابطه بین متغیر دینداری و فردگرایی خودخواهانه مثبت بود و این فرضیه تأیید شد. اما بین سه متغیر سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی نهادینه شده خانواده، طبقه و فردگرایی خودخواهانه رابطه معناداری وجود نداشت و این سه فرضیه رد شدند. همچنین رابطه بین سه طبقه بالا، متوسط و پایین در دو حوزه عمومی و خصوصی با فردگرایی خودخواهانه بررسی شد که در حوزه عمومی افراد طبقه بالا و پایین تا حدودی فردگرایی خودخواهانه دارند و افراد طبقه متوسط فردگرایی خودخواهانه کمی دارند؛ در حوزه خصوصی هرسه طبقه به میزان متوسطی فردگرایی خودخواهانه داشتند. یافته ها در مورد متغیرهای زمینه ای به این گونه بود که رابطه معناداری بین جنسیت و فردگرایی خودخواهانه وجود نداشت، اما بین سن افراد و میزان فردگرایی خودخواهانه رابطه معناداری وجود داشت.
ساناز میرزایی طاهره قادری
هدف اصلی تحقیق حاضر پاسخ به این پرسش است که اتکا دولتها به درآمدهای نفتی در فرایند توسعه سیاسی چه نقشی دارد؟برای پاسخ به این پرسش با رویکرد اقتصاد سیاسی و با استفاده از نظریه دولت رانتیر بهره گرفتیم. نهایتا این فرضیه را مطرح ساختیم که اتکا به درآمدهای نفتی یکی از موانع دستیابی به توسعه سیاسی می باشد. روش این تحقیق، روش تطبیقی- تاریخی است و حیطه تحقیق چهار کشور ایران، عربستان، ترکیه و مالزی است که شامل دو دولت متکی به درآمدهای نفتی (ایران و عربستان) و دو دولت که درآمدهای عمده نفتی ندارند(مالزی و ترکیه) می شود. برای آزمون فرضیات، شاخص های توسعه سیاسی و اتکا به درآمدهای نفتی در یک دوره زمانی مشخص با یکدیگر مقایسه شدند. آزمون فرضیات به کمک داده های تاریخی کیفی و اطلاعات آماری و کمی ثانویه نشان داد که بر طبق تعریف دولت رانتیر می توان دولتهای ایران و عربستان را دو نمونه از دولت رانتیر لحاظ کرد. علاوه بر آن دولتهای ایران و عربستان نسبت به دو دولت غیر نفتی مالزی و ترکیه بزرگتر بودند. همچنین در کشورهایی که دولت متکی به درآمدهای نفتی است، میزان حاکمیت قانون و به تبع آن میزان کنترل بر فساد کمتر است. هر چه دولت برای تامین هزینه های خود نیاز بیشتری به درآمدهای مالیاتی داشته باشد، از میزان استقلال آن از جامعه کاسته می شود. به طور میانگین سهم مالیات در تولید ناخالص داخلی ایران و عربستان به ترتیب حدود 6/7 و 5/4 است. در حالیکه این رقم برای ترکیه و مالزی 7/27 و 16/15 می باشد. بنابراین حکومت ها در ایران و عربستان نسبت به ترکیه و مالزی استقلال بیشتری از جامعه خود دارند. بررسی متغیر پاسخگویی حکومت نیز نشان داد که دولتهای ایران و عربستان نسبت به دولتهای ترکیه و مالزی کمتر به شهروندان خود پاسخگو بوده اند این امر با وجود و یا فقدان تشکل ها ، رسانه های خصوصی و مطبوعات آزاد مرتبط است. بررسی ها نشان می دهند، در خصوص آزادی مطبوعات، ایران و عربستان در میان 179کشور جهان در زمره 20کشور محدود کننده آزادی مطبوعات هستند. همچنین جامعه مدنی در ایران و عربستان قدرت و توانایی کافی برای تاثیر گذاری بر فرایندهای سیاسی کشور را ندارد. این در حالیست که دو کشور غیر نفتی مالزی و ترکیه وضعیت بهتری به لحاظ مشارکت جامعه مدنی در حیات سیاسی جامعه خود دارند. بررسی آزاد های مدنی و سیاسی در کشورهای نفتی نسبت به مالزی و ترکیه بیانگر سرکوب بیشتر مخالفین و فعالین سیاسی است. بررسی شاخص های هفت گانه توسعه سیاسی در چهار کشور مورد مطالعه نشان داد، عربستان با بیشترین حد اتکا به درآمد نفت حایز پایینترین رتبه از نظر سطح توسعه سیاسی است . پس از آن ایران قرار دارد. میزان اتکای ایران به نفت گرچه بالاست اما این میزان از عربستان کمتر است. در مورد توسعه سیاسی نیز در جایگاه بالاتری نسبت به عربستان قرار دارد. اما دو کشور مالزی و ترکیه که دارای اقتصادهایی غیر متکی بر نفت بوده و دولتها به مالیاتهای شهروندان خود اتکا دارند، از سطح بالاتری از توسعه سیاسی نسبت به دو دولت رانتیر ایران و عربستان برخوردارند.
خدیجه علیزاده محمد عبدالهی
تغییرات سریع و گسترده ی شهر تهران، در برهه های متفاوت تاریخی، آن را با مسائل اجتماعی متفاوت روبرو ساخته است. به عبارتی با تحولات شهر، کم و کیف مسائل اجتماعی آن نیز تحول یافته و از شرایط اجتماعی تأثیر پذیرفته است. در این رساله ما برآن بودیم تا به بررسی چیستی مسائل اجتماعی در برهه های زمانی متفاوت دوران پس از انقلاب تا به امروز بپردازیم و تأثیر شرایط اجتماعی را بر آنها بررسی کنیم. درواقع توجه خود را برگذشته معطوف می داریم؛ با پذیرش این مطلب که برای شناخت روند آینده ی مسائل اجتماعی جهت یافتن راه حل هایی برای کاهش آنها، نیازمند بررسی سیر تاریخی اشان هستیم. با توجه به رویکرد سازه گرایانه ی اجتماعی و با توجه به ویژگی نسبی بودن و تاریخی بودن مسائل اجتماعی، در پژوهش حاضر منظور از مسئله اجتماعی، شرایط مشکل زائی است که شایع باشد و بتوان آن را تغییر داد و باید آن را تغییر داد. این مشکلات در طی فرایندی تاریخی ایجاد شده اند و شرایط اجتماعی نیز در تبدیل شدن آنها به مسئله اجتماعی موثر بوده است. رساله ی حاضر برمبنای این تعریف و با بکارگیری دو روش فراتحلیل و کتابخانه ای، انجام شده است. بر اساس یافته ها، مهم ترین مسئله ی تهران در سال های آغازین انقلاب و دوران جنگ (1368-1357) مسائل جمعیتی، در دوران سازندگی (1376-1368) مسائل زنان، در دوران اصلاحات (1384-1376 ) مسئله ی کاهش مشارکت اجتماعی و سیاسی و در سالهای اخیر (1384 تا امروز)، نبود یا کاهش سرمایه اجتماعی و مولفه های آن نظیر اعتماد و حمایت اجتماعی بوده است. در بررسی نسبت موجود میان مسئله ی اجتماعی هر دوره و شرایط حاکم بر همان دوره مشخص شد که آنچه در تهران به صورت یک مسئله ی اجتماعی ظهور کرده، بیش از هر چیز، تحت تأثیر اقدامات و سیاست های دولت ها بوده است. از طرفی، در این سال ها مشکلات اجتماعی، بیش از مشکلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به عنوان مسئله ی اجتماعی مطرح شده و هم چنین مسائل اجتماعی در این دوران، بیشتر در ردیف موانع توسعه قرار می گیرند.
رقیه مقنی نیری طاهره قادری
چکیده ندارد.
امیرعباس ناصرصدرآبادی حسن سرایی
چکیده ندارد.
معصومه قاراخانی محمدسعید ذکایی
چکیده ندارد.
حسن صالحی فر نادر سالارزاده امیری
چکیده ندارد.
رقیه ناصری نوجده سادات طاهره قادری
چکیده ندارد.
فاطمه رحیمی طاهره قادری
چکیده ندارد.