نام پژوهشگر: بتول احدی
حمید رضا حسن آبادی نیلوفر میکاییلی
هدف از اجرای این تحقیق، مقایسه اثربخشی درمان اسلامی و درمان شناختی-رفتاری در کاهش علائم مبتلایان به اختلال وسواس فکری - عملی بود. به این منظور از بین بیماران مراجع کننده به مراکز درمانی روانپزشکی و روانشناسی شهر مشهد که توسط روانپزشک یا روانشناس مسئول مرکز درمانی اختلال وسواس فکری - عملی آنان تایید شده بود، تعداد 45 نفر به صورت تصادفی در دسترس انتخاب شدند و به طور تصادفی در سه گروه درمان اسلامی، درمان شناختی-رفتاری و گروه کنترل گمارده شدند. با استفاده از پرسشنامه ییل براوون پیش تست و پس تست اجرا شد. جلسات درمانی یک بار در هفته و هر جلسه به مدت یک ساعت و در مجموع 8 جلسه برگزار شد. تحلیل نتایج با استفاده از روش تحلیل واریانس نشان داد که هر دو روش درمان اسلامی و درمان شناختی-رفتاری در کاهش علائم اختلال وسواس فکری - عملی موثر بوده و تفاوت معناداری بین آنها دیده نشد. تحلیل های اضافی نشان داد که سن، جنس، تحصیلات و وضعیت تأهل آزمودنی ها بر روی نتایج تأثیری ندارند.
عبدالرضا عبدالمحمدی بتول احدی
هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش اجتناب رفتاری در پیش بینی نشانه های افسردگی در مبتلایان به اختلال هراس اجتماعی بود. بدین منظور 30 نفر با تشخیص اختلال هراس اجتماعی مورد مطالعه قرار گرفتند. در این پژوهش از مصاحبه بالینی، پرسشنامه افسردگی بک، سیاهه فوبیای اجتماعی و مقیاس اضطراب اجتماعی لایبویتز برای جمع آوری داده ها استفاد شد. برای تحلیل داده ها علاوه بر آمار توصیفی، از روش های ضریب همبستگی پیرسون و روش تحلیل رگرسیون با روش ورود استفاد شد. نتایج نشان داد که بین متغیر های افسردگی، هراس اجتماعی و اجتناب رفتاری رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچمین نتایج حاکی از آن بود که اجتناب رفتاری سهم معناداری در پیش بینی تغییرات مربوط به نشانه های افسرگی در مبنلایان به اختلال هراس اجتماعی دارد . این یافته می تواند برای درمان هراس اجتماعی دستاورد مهمی بشمار آید.
جمال سوره بتول احدی
هدف از پژوهش حاضر مقایسه شیوع افسردگی و بلاتکلیفی در بیماران قلبی- عروقی و افراد غیرمبتلا بود. روش تحقیق در این پژوهش علی- مقایسه ای از نوع مورد شاهدی، همچنین از نوع همبستگی بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران قلبی- عروقی بستری شده در بیمارستان بودند که در فاصله مهر تا دی ماه 1389 مراجعه کرده بود را که با روش نمونه-گیری در دسترس 30 نفر از این افراد به عنوان نمونه قابل مطالعه و 30 نفر از افراد عادی که از لحاظ سن و جنس با گروه کنترل همتا شده بودند به عنوان نمونه قابل مقایسه انتخاب شدند. بدین منظور برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه افسردگی بک و آزمون بلاتکلیفی فریستون استفاده شد. برای تحلیل داده ها علاوه بر آمار توصیفی، از روش های ضریب همبستگی پیرسون، آزمون خی دو، روش تحلیل رگرسیون و تحلیل واریانس چند متغیری استفاده شد. نتایج نشان داد که شیوع افسردگی در بیماران قلبی بیشتر از افراد عادی بود. بین میزان شیوع افسردگی در زنان و مردان قلبی تفاوت معنی داری مشاهده نشد. سطوح بلاتکلیفی در بیماران قلبی بیشتر از افراد عادی بود. بین بلاتکلیفی با افسردگی رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. همچنین نتایج حاکی از آن بود که بلاتکلیفی سهم معنی داری در پیش بینی افسردگی دارد. یافته های این مطالعه نشان می دهد که افسردگی و بلاتکلیفی با بیماری قلبی مرتبط است. همجنین، میانگین نمرات بلاتکلیفی در گروه بیماران قلبی-عروقی بیشتر از گروه غیرمبتلا است. بنابراین علاوه بر مداخلات پزشکی و دارویی، انجام مداخلات روانشناختی در پیشگیری و درمان بیماریهای قلبی ضروری می باشد. این یافته ها می-توانند برای انجام مداخلات روانشناختی در بیماران قلبی دستاورد مهمی به شمار رود.
ثریا صمدی بهرامی بتول احدی
هدف این پژوهش بررسی رابطه ی بین حساسیت پردازش حسی با آلکسی تایمیا، اضطراب و افسردگی بود. جامعه ی آماری پژوهش حاضر، کلیه دانشجویان دانشگاه محقق اردبیلی در سال تحصیلی 90-89 می باشد. از بین جامعه ی مذکور 100 دانشجو با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. داده ها با استفاده از مقیاس شخص با حساسیت بالا (hsps)، مقیاس آلکسی تایمیای تورنتو-20، پرسشنامه ی اضطراب نجاریان، عطاری و مکوندی و پرسشنامه ی افسردگی بک جمع آوری شد. ضمن آنکه روش تحقیق پژوهش حاضر با توجه به موضوع آن، همبستگی از نوع پیش بین بوده است، برای تجزیه و تحلیل داده ها از ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند متغیری استفاده شد. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از رابطه ی مثبت بین مولفه های سهولت تحریک و آستانه ی حسی پایین و آلکسی تایمیا و رابطه ی منفی بین مولفه ی حساسیت زیبایی شناختی و آلکسی تاِیمیا بود، به طوری که مولفه های سهولت تحریک و حساسیت زیبایی شناختی بالاترین سهم را در پیش بینی دشواری در شناسایی احساسات و دشواری در توصیف احساسات دارند. همچنین نتایج نشان داد که بین مولفه های سهولت تحریک و آستانه ی حسی پایین با اضطراب و افسردگی ارتباط مثبت وجود دارد و مولفه ی سهولت تحریک پیش بینی کننده ی قوی تری برای اضطراب و افسردگی می باشد. با توجه به یافته های فوق می توان نتیجه گرفت که ارزیابی و شناسایی افراد با حساسیت پردازش حسی بالا توسط درمانگران و مشاورین مراکز درمانی به منظور پیشگیری از بروز و افزایش آلکسی تایمیا، اضطراب و افسردگی حائز اهمیت می باشد.
ابوطالب توکلی بتول احدی
پژوهش حاضر با هدف تعیین نقش عوامل شخصیتی و راهبردهای مقابله ای در تاب آوری بیماران مبتلا به دیابت نوع دو انجام شد. جامعه آماری این پژوهش را کلیه بیماران مبتلا به دیابت نوع دو، دارای سواد (حداقل خواندن و نوشتن) تشکیل داده اند که طی تابستان و پاییز 1389 به درمانگاه دیابت بیمارستان نمازی شیراز مراجعه کرده اند؛ 30 بیمار مبتلا به دیابت به روش نمونه گیری در دسترس از میان جامعه آماری انتخاب شدند. همچنین 30 نفر عادی جهت مقایسه که از نظر سن،جنس، تحصیلات، وضعیت تاهل و اینکه سابقه بیماری دیگری نداشته باشد، با گروه بیماران دیابتی همتاسازی شدند. در این پژوهش از مقیاس تاب آوری روانشناختی کانر و دیویدسون، فرم کوتاه 60 سوالی نئو و پرسشنامه مقابله با استرس اندلر و پارکر استفاده شد. جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات، از روش های تحلیل رگرسیون چندمتغیری و ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شد. یافته ها نشان داد که بین روان رنجورخویی و تاب آوری ارتباط منفی معنادار و بین برون گرایی و تاب-آوری در بیماران دیابتی ارتباط مثبت معنادار وجود دارد ولی بین ابعاد گشودگی، مقبولیت و وظیفه-شناسی با تاب آوری ارتباط معناداری وجود نداشت. همچنین بین راهبرد مقابله ای مساله مدار و تاب-آوری رابطه مثبت معنادار، و بین راهبرد مقابله ای هیجان مدار و تاب آوری در بیماران دیابتی رابطه منفی معنادار وجود دارد. بین راهبرد مقابله ای اجتنابی و تاب آوری رابطه ای مشاهده نشد. همچنین راهبرد مقابله ای هیجان مدار به صورت منفی، و عامل برون گرایی به صورت مثبت، می توانند تغییرات مربوط به تاب آوری را در افراد دیابتی به صورت معنی دار پیش بینی کنند. افراد سالم از تاب آوری بیشتری نسبت به افراد دیابتی برخوردار بودند و افراد سالم بیشتر از سبک مقابله ای مسئله مدار استفاده می کنند. در مقابل افراد دیابتی بیشتر از افراد سالم از سبک مقابله ای هیجان مدار و اجتنابی استفاده می کردند. علاوه بر این از نظر پنج عامل شخصیت تفاوت معناداری بین دو گروه مشاهده شد. بدین معنی که افراد سالم از برون گرایی بیشتر و افراد دیابتی از روان رنجورخویی بیشتری برخوردار بودند
مهدی کلهرنیا گلکار حسین قمری گیوی
این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر کاهش علائم و تعدیل طرحواره های ناسازگار زندانیان مرد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، وابسته و پارانوئید طراحی گیردید. روش انجام پژوهش آزمایشی و از نوع پیش آزمون و پس آزمون می باشد. به منظور انجام این پژوهش ابتدا 425 زندانی مرد از زندان مرکزی مشهد انتخاب شدند. سپس بر اساس غربالگری اولیه 53 نفر دارای علائم اختلال شخصیت مرزی، 39 نفر واجد علائم اختلال شخصیت وابسته و 48 نفر با علائم اختلال شخصیت پارانوئید تشخیص داده شدند. در مرحله بعدی 34 نفر از هر یک از اختلالات به صورت مجزا به صورت تصادفی انتخاب شدند. سپس 34 نفری که علائم اختلال شخصیت مرزی داشتند به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. این اعمال برای اعضاء دو اختلال شخصیت دیگر یعنی اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت پارانوئید نیز صورت گرفت. سپس برای گروه های آزمایشی طرحواره درمانی گروهی به مدت 24 جلسه اجرا شد.در حالیکه گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکرد. داده ها نیز با استفاده از پرسشنامه چند محوری بالینی میلون(mcmi-iii)، مقیاس شخصیت مرزی (stb)، پرسشنامه طرحواره های یانگ(ysq) جمع آوری شدند. پس از آن داده ها با استفاده از آزمون t مستقل، کالموگراف اسمیرنوف، تحلیل واریانس چند متغیره(manova)، تحلیل کوواریانس(ancova)، همبستگی و رگرسیون چندمتغیره تحلیل شدند. براساس یافته های این مطالعه، طرحواره درمانی باعث کاهش علائم و تعدیل برخی از طرحواره های ناسازگار در اختلال شخصیت مرزی و وابسته می شود. دیگر یافته های تحقیق نیز نشان داد که تعداد زیادی از طرحواره ها با علائم اختلال شخصیت مرزی، پارانوئید و وابسته همبستگی مثبت و معناداری دارند. نتایج تحلیل رگرسیون هم حاکی از آن بود که برخی از این طرحواره ها می توانند علائم اختلال شخصیت پارانوئید، وابسته و مرزی را پیش بینی کنند. به طور کلی براساس نتایج این مطالعه می توان گفت که طرحواره درمانی می تواند درمان موثری برای اختلالات شخصیت به ویژه اختلال شخصیت مرزی و وابسته باشد.
محمود لطیفی نژاد بتول احدی
هدف پژوهش حاضر مقایسه ی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک dbt در کاهش مشکلات بین فردی و رفتارهای خودتخریبی در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی bpd با و بدون سوء مصرف مواد می باشد.جامعه ی آماری این پژوهش را کلیه ی بیماران بستری مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بیمارستان شفای رشت تشکیل دادند که بنا بر آمارهای موجود در حدود 95 نفر بودند. از این میان تعداد 31 بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی انتخاب شده و بر حسب عامل سوء مصرف مواد به دو گروه با و بدون سوء مصرف تقسیم شدند. روش انجام پژوهش، شبه آزمایشی و از نوع پیش آزمون و پس آزمون بوده و ابزارها عبارت بودند از : سومین ویراست پرسشنامه چند محوری بالینی میلون (mcmi-iii)، چهارمین نسخه از مصاحبه نیمه ساختار یافته ی شاخص شدت اختلال شخصیت مرزی (bpdsi)، و مصاحبه بالینی ساختار یافته ی dsm-iv-tr (scid). پس از تحلیل داده ها به وسیله ی آزمون تحلیل کوواریانس چند متغیری (mancova)، یافته ها نشان داد که بین اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک بر روی مبتلایان به اختلال شخصیت مرزی با و بدون سوء مصرف مواد تفاوت معناداری وجود ندارد.
عبدالصمد آق بتول احدی
هدف پژوهش حاضر مقایسه تکانشوری و اقدام به خودکشی در بیماران مبتلا به اختلال دوقطبی و افسردگی اساسی بود. به همین منظور نمونه پژوهش شامل 60 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک، 60 بیمار مبتلا به اختلال دوقطبی نوع دو و همچنین 60 بیمار مبتلا به افسردگی اساسی با روش نمونه گیری در دسترس بر اساس تشخیص روانپزشک انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه بالینی ساختار یافته، مقیاس تکانشوری بارت و پرسشنامه اندیشناکی خودکشی استفاده گردید. برای تجزیه و تحلیل داده ها نیز از تحلیل واریانس یک راهه، تحلیل واریانس چند متغیری و آزمون تعقیبیlsd استفاده شد. یافته ها نشان داد که بین سه گروه در میزان تکانشوری تفاوت معنی دار وجود دارد و افراد مبتلا به اختلال دوقطبی نوع یک دارای تکانشوری بیشتری نسبت به دو گروه دیگر می باشند. همچنین بین سه گروه در میزان اقدام به خودکشی تفاوت معنادار وجود داشت و افراد مبتلا به افسردگی اساسی، اقدام به خودکشی بیشتری نسبت به دو گروه دیگر داشتند. نتایج این پژوهش با سایر پژوهشهای مرتبط همخوانی دارد. توجه بیشتر در درمان بیماران دوقطبی به ویژگیهای تکانشورانه آنها و توجه به متغیرهای برانگیزنده گرایش به خودکشی در بیماران افسرده اساسی، پیشنهاد این پژوهش می باشد.
سعید آریاپوران عباس ابوالقاسمی
چکیده: هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش های ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و تنظیم هیجان بر بهزیستی روانشناختی و تاب آوری جانبازان شیمیایی بود. روش پژوهش حاضر آزمایشی( پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری) با استفاده از دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. چهل و هفت نفر از جانبازان شیمیایی مرد شهرستان سردشت که دارای نمره ی بالاتر از 21 در پرسشنامه ی سلامت عمومی بودند، به صورت تصادفی انتخاب و سپس در سه گروه آموزش ذهن آگاهی، آموزش تنظیم هیجان و گروه کنترل جایگزین شدند. برای گروه اول آموزش ذهن آگاهی مبتنی بر کاهش استرس و برای گروه دوم آموزش تنظیم هیجان اعمال شد و گروه کنترل هیچ نوع آموزشی دریافت نکردند. داده های پژوهش با کمک پرسشنامه ی سلامت عمومی و مقیاس های رضایت از زندگی، عاطفه ی مثبت - منفی، افسردگی- شادکامی، علایم جسمانی و تاب آوری جمع آوری شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون های تعقیبی توکی و بنفرونی استفاده شد. یافته های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان داد که آموزش های ذهن آگاهی و تنظیم هیجان به طور معنی داری بر افزایش عاطفه ی مثبت، شادکامی و رضایت از زندگی و کاهش عاطفه ی منفی جانبازان شیمیایی اثربخش بوده اند و اثربخشی آموزش تنظیم هیجان بر این متغیرها بیشتر از ذهن آگاهی بوده است(01/0>p). یافته ها نشان داد که آموزش های ذهن آگاهی و تنظیم هیجان نسبت به گروه کنترل بر بهبود علایم جسمانی جانبازان شیمیایی اثربخش بوده اند. هر چند در پس آزمون بین دو گروه آزمایش تفاوت معنی داری مشاهده نشد، اما در پیگیری تأثیر ذهن آگاهی نسبت به تنظیم هیجان بیشتر بوده است. همچنین یافته ها نشان داد که آموزش ذهن آگاهی و تنظیم هیجان سلامت روان جانبازان شیمیایی را بهبود بخشیده اند و اثربخشی ذهن آگاهی بیشتر بوده است(01/0< p). در نهایت، یافته ها نشان داد که آموزش ذهن آگاهی و تنظیم هیجان، تاب آوری جانبازان شیمیایی را بهبود بخشیده اند و اثربخشی تنظیم هیجان بیشتر بوده است(01/0< p)
یعقوب حبیبی بتول احدی
چکیده: هدف پژوهش حاضر مقایسه بهزیستی روانشناختی و مکانیزم های دفاعی در دانش آموزان با و بدون لکنت زبان بود. این تحقیق پس رویدادی از نوع مورد شاهدی بود. در این پژوهش لکنت به عنوان متغیر مستقل و متغیرهای بهزیستی روانشناختی و مکانیزم های دفاعی به عنوان متغیرهای وابسته در نظر گرفته شدند. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر و پسر دوره راهنمایی شهرستان گرمی در سال تحصیلی 91-90 بودند. نمونه پژوهش از میان دانش آموزان دختر و پسر دوره راهنمایی به صورت زیر انتخاب گردید؛ نمونه اولیه در این پژهش 3000 دانش آموز انتخاب شد و پس از شناسایی دانش آموزان با لکنت زبان از بین آنها 30 دانش آموز با شیوه نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب گردیدند. که گروه دانش آموزان با لکنت زبان را تشکیل می دادند (15 دانش آموز دختر و 15 دانش آموز پسر). و 30 دانش آموز بدون لکنت زبان که بر اساس سن، جنس و پایه تحصیلی با گوه دانش آموزان با لکنت زبان همتا می باشند؛ گروه دانش آموزان با لکنت زبان را تشکیل می دادند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه بهزیستی روانشناختی ریف و مکانیزم های دفاعی استفاده شد. سرانجام داده های جمع آوری شده با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس چند متغیری و آزمون همبستگی پیرسون برای بررسی رابطه بین دو متغیر، تجزیه و تحلیل گردید. نتایج حاصل از تحلیل آماری نشان داد که دانش آموزان لکنتی از لحاظ بهزیستی روانشناختی و خرده مقیاس های آن نسبت به دانش آموزان عادی در سطح پایین تری قرار داشتند. و همچنین نتایج نشان داد که دانش آموزان لکنتی نسبت به دانش آموزان عادی، بیشتر از مکانیزم های دفاعی رشد نایافته و نوروتیک استفاده می کنند و دانش آموزان عادی نسبت به دانش آموزان لکنتی، از مکانیزم های دفاعی رشد یافته بیشتر استفاده می کنند.
عظیمه نورزاده افشار بتول احدی
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش عاطفه منفی و تنظیم هیجان در پیش بینی اضطراب و افسردگی نوجوانان شهرستان اردبیل بود. این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان دختر مقطع متوسطه که در مدرسه دولتی مشغول به تحصیل هستند می باشد. حجم جامعه آماری برابر با 13981 نفر است. با توجه به اینکه برای تحقیقات همبستگی حداقل 30 نفر مورد نیاز می باشد و با توجه به تعداد متغیر های پیش بین، نمونه آماری مورد نظر 100 نفر در نظر گرفته شد که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب و پرسشنامه های عاطفه مثبت و منفیpanas ، تنظیم هیجان گارنفسکی، اضطراب و افسردگی بک اجرا شد. نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد بین عاطفه منفی و اضطراب و افسردگی رابطه مثبت معنی دار وجود دارد. همچنین بین مولفه های مثبت تنظیم شناختی هیجان و اضطراب و افسردگی رابطه منفی معنادار و بین مولفه های منفی تنظیم شناختی هیجان با اضطراب و افسردگی رابطه مثبت معنی دار وجود دارد. همچنین نتایج حاصل از رگرسیون نشان داد که متغیر عاطفه منفی 59/0 از واریانس افسردگی و 24/0 از واریانس اضطراب را تبیین می کنند. متغیر تنظیم هیجان 34/0 از واریانس اضطراب و افسردگی را تبیین میکند. به طور کلی یافته های پژوهش نشان داد که افراد افسرده و مضطرب عاطفه منفی بالایی دارند و در شرایط استرس آور و ناگوار، از راهبردهای منفی تنظیم هیجان بیشتر استفاده می کنند.
الهام اسبقی بتول احدی
هدف اصلی پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان نوظهور نوروفیدبک در کاهش ناتوانی ناشی از سردرد و بهبود فرایندهای شناختی در افراد مبتلا به میگرن بود. جامعه ی آماری پژوهش حاضر، در برگیرنده ی تمام کسانی بود که به دلیل میگرن به مراکز درمانی شهر تهران مراجعه کردند(برآورد تقریبی 2000). 30 آزمودنی در دو گروه آزمایش و کنترل با گمارش تصادفی مورد بررسی قرار گرفتند. آزمودنی ها در هر دو گروه (آزمایشی و کنترل) در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون با پرسشنامه حافظه وکسلر و آزمون استروپ، پرسشنامه نارسایی های شناختی برادبنت، کوپر، فیتزجرالد و پارکزو پرسشنامه ی ناتوانی ناشی از سردرد مورد ارزیابی و مقایسه قرار گرفتند.ضمن آنکه روش تحقیق پژوهش حاضر از نوع آزمایشی است. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شد. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از این بود که بعد از 30 جلسه آموزش نوروفیدبک، در گروه آزمایش بهبود چشمگیری در کارکرد شناختی نارسایی شناختی و ناتوانی ناشی از سردرد دیده شد. دو گروه تفاوت معناداری از نظر کارکرد شناختی و ناتوانی ناشی از سردرد و نارسایی شناختی داشتند. در کل می توان نتیجه گرفت که افراد مبتلا به میگرن می توانند با نوروفیدبک شرطی سازی کنشگر امواج مغزی خود را کنترل کنند و از طریق آن ناتوانی ناشی از سردرد خود را بهبود بخشند و همچنین کاکرد شناختی خود را از جمله در حافظه کلی و کارکردهای اجرایی به طرز معناداری افزایش دهند.
المیرا قادری نیری بتول احدی
پژوهش حاضر با هدف مطالعه رابطه بین نوروتیسم و آلکسی تایمی با افسردگی انجام شده است. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بوده و با استفاده از روش نمونه برداری تصادفی ساده 100 دانشجو (44دختر و 56 پسر)، پرسشنامه افسردگی بک، مقیاس آلکسی تایمیای تورنتو-20 و مقیاس نوروتیسم را تکمیل کردند. تحلیل یافته ها با استفاده از ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون انجام شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که نوروتیسم و آلکسی تایمیا با افسردگی رابطه مثبت معنادار داشت (05/0=p). تحلیل رگرسیون نشان داد نوروتیسم و آلکسی تایمیا می توانند به صورت مثبت واریانس افسردگی را تبیین می کنند و ارزیابی دو حوزه نوروتیسم و آلکسی تایمیا پیش بینی کننده خوبی برای ابتلا به افسردگی در دانشجویان است.
اکبر عطادخت حاجی سیفلو بتول احدی
این پژوهش با هدف مقایسه ی میزان اثربخشی رواندرمانی بین فردی گروهی و آموزش مدیریت استرس، در کاهش علایم روانشناختی و کنترل قند خون بیماران دیابتی انجام گرفت. برای رسیدن به این هدف، نمونه ای به حجم 54 نفر از بیماران دیابتی درمانگاه دیابت بیمارستان امام خمینی اردبیل، با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی انتخاب شده و به صورت گمارشی در یکی از دو گروه آزمایشی و یک گروه کنترل قرار گرفته و آزمودنی های گروه های آزمایشی، به مدت 12 جلسه ی 5/1 ساعته، به تفکیک، تحت آموزش مدیریت استرس و رواندرمانی بین فردی گروهی قرار گرفتند. همه ی آزمودنی های شرکت کننده، در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری سه ماهه، با استفاده از ابزارهای scl-90-r ، حمایت اجتماعی، پرسشنامه ی محقق ساخته و آزمایش اندازه گیری هموگلوبین گلیکوزیله مورد ارزیابی قرار گرفته و داده های حاصله با استفاده از تحلیل کوواریانس، تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر و تحلیل واریانس چند متغیری، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که آموزش مدیریت استرس در کاهش نمرات هموگلوبین گلیکوزیله، شکایت جسمانی، افسردگی، حساسیت بین فردی و اضطراب آزمودنی ها اثربخش بوده و رواندرمانی بین فردی نیز منجر به کاهش نمرات افسردگی، حساسیت بین فردی، خصومت و افکار پارانوییدی شد (01/0>p). این اثربخشی ها، تا سه ماه بعد از مداخله، همچنان پایدار بود. همچنین، نتایج نشان داد که بین میزان اثربخشی دو روش مداخله، در کاهش میزان اضطراب و خصومت، تفاوت معنی دار وجود داشته ولی در بقیه ی متغیرها، تفاوت معنی داری مشاهده نشد. بنابراین، این پژوهش ضمن تأیید اثربخشی آموزش مدیریت استرس در کنترل قند خون و کاهش علایم روانشناختی، نشان داد که رواندرمانی بین فردی گروهی برای بیماران دیابتی، قابلیت کاربرد داشته و می تواند به عنوان یک مداخله ی روانشناختی در کنار سایر مداخلات مورد استفاده قرار گیرد.
لاله صنوبرلیماکشی بتول احدی
مقدمه: خستگی وابسته به سرطان یک علامت عمومی و کلی در بیماران مبتلا به سرطان است که تحت انواع درمان های ضدسرطان قرار می گیرند.خستگی می تواند از شانس بهبودی این بیماران ممانعت کند یا حتی مانع این شود که بیماران درمان را ادامه دهند. هدف: این مطالعه به منظور مقایسه اثربخشی دو روش غیردارویی (آرام بخشی عضلانی پیشرونده و موسیقی درمانی) بر میزان شدت خستگی زنان مبتلا به سرطان پستان انجام شد. روش: روش پژوهش این مطالعه ، طرح آزمایشی گسترش یافته (پیش آزمون و پس آزمون باچند گروه) بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه زنان مبتلا به سرطان به تعداد 150 نفر تشکیل می دادند که از شهریور 1390 تا فروردین 1391 برای پرتودرمانی به درمانگاه شفا پرتو در استان اردبیل مراجعه کرده اند. نمونه آماری این پژوهش را زنان مبتلا به سرطان تشکیل می دهند که به تعداد 45 نفر با محدوده سنی 16 تا 45 سال از جامعه آماری به صورت نمونه گیری در دسترس (به علت موجود نبودن لیست تمام افراد ) انتخاب شدند . برای جمع آوری اطلاعات از مقیاس خستگی در بیماران سرطانی(cfs) استفاده شده است. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آماری توصیفی و استنباطی مجذور کای، manova و برای بررسی دقیق تر تفاوت میانگین ها ازآزمون تعقیبی توکی استفاده شده است. یافته ها: هر دو تکنیک درمانی در کاهش شدت خستگی بیماران سرطانی اثربخشی لازم راداشته است(1../. p>). اما بین اثربخشی دو روش تن آرامی و موسیقی درمانی در کاهش شدت خستگی و مولفه های آن(جسمانی،شناختی و عاطفی) در بیماران سرطانی تفاوت معناداری یافت نشد. نتیجه گیری: توصیه می شود اعضای گروه درمانی به ویژه پرستاران برای کاهش شدت خستگی بیماران مبتلا به سرطان از مداخله های روان شناختی تسکین دهنده از جمله تکنیک تن آرامی عضلانی پیشرونده و موسیقی آرام بخش استفاده نمایند.
محمد جواد بگیان کوله مرز بتول احدی
چکیده هدف پژوهش بررسی اثربخشی آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی(dbt) در کاهش نشانه های adhd و بهبود کیفیت زندگی دانش آموزان بود. این پژوهش از نوع آزمایشی و با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه ی دانش آموزان پسر سال های اول، دوم و سوم دبیرستانی شهرستان نورآباد(دلفان)در سال تحصیلی 92-91 تشکیل می دهند. نمونه پژوهش 40 دانش آموز پسر دارای adhd بود که از میان 2300 دانش آموز شناسایی و به طور تصادفی در گروه آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش آموزش رفتاردرمانی دیالکتیکی در 12 جلسه ی 75 دقیقه ای دریافت نمودند. برای جمع آوری داده ها از مصاحبه بالینی ساختاریافته، مقیاس تشخیصی کوتاه اختلال بیش فعالی/ کم توجهی بزرگسالان و پرسشنامه کیفیت زندگی (?? – sf) استفاده گردید. نتایج داده های پژوهش با روش تحلیل واریانس چند متغیری تجزیه و تحلیل شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری(manova) نشان داد که آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی بر کاهش نشانه های adhd و کیفیت زندگی موثر است (001/0>p). این نتایج حاکی است که آموزش گروهی رفتاردرمانی دیالکتیکی می تواند نشانه های نقص توجه، بیش فعالی و تکانشوری دانش آموزان را تعدیل نماید. در واقع این آموزش در درمان adhd از طریق آموزش مهارت های ضروری مانند ذهن آگاهی، تنظیم هیجان و مهارت های بین فردی تأکید دارد. یافته های این پژوهش نشان می دهند آموزش مهارت های رفتاردرمانی دیالکتیکی در مدارس، به ویژه در سنین نوجوانی، با فراهم کردن توانایی درک دیگران می تواند به کاهش رفتارهای تکانشی و بهبود تصور از خود دانش آموزان مبتلا به اختلال نقص توجه همراه با بیش فعالی منجر شود. همچنین مداخله رفتاردرمانی دیالکتیکی و به طور کلی بهبود یافتن توجه و کنترل رفتار در طول جلسات کلاس درس و ترکیب آنها با مهارت های شناختی- رفتاری و آموزش همدلی مراجع محور می تواند در بهبود نشانه ها adhd و افزایش کیفیت زندگی نوجوانان موثر باشد.
آرام نوره درویشعلی بتول احدی
: ناتوانی یادگیری معمولاٌ همواره منجر به افت تحصیلی می شود و با توجه به تحقیقاتی که در زمینه ناتوانی یادگیری انجام شده است، این کودکان در فرآیند های توجه انتخابی و ادراک بینایی نقص هایی را نشان می دهند. پژوهش حاضر با هدف مقایسه توجه انتخابی دیداری و شنیداری و انواع خطای ادراکی در کودکان دارای ناتوانی یادگیری و کودکان عادی انجام گردید. روش پژوهش حاضر از نوع علّی- مقایسه ای است و به منظور انجام این پژوهش 15 دانش آموز در هر یک از گروه های نارساخوان، نارسانویس و حساب نارسا با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای و 15 دانش آموز فاقد ناتوانی یادگیری با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و در مجموع 60 دانش آموز به عنوان نمونه در نظر گرفته شدند. ابزارهای پژوهش عبارتند از: آزمون توجه شنیداری(جملات رقابتی)، آزمون توجه دیداری(اعداد و حروف) و آزمون های خطای ادراکی(مولر-لایر، عمودی- افقی و محرک نما). برای تجزیه وتحلیل داده ها از روش های آمار توصیفی و استنباطی استفاده شد و برای بررسی فرضیه ها از آزمون تحلیل واریانس چند متغیری(manova) و آزمون تعقیبی (lsd) استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که توانایی کودکان دارای ناتوانی یادگیری در توجه انتخابی دیداری در مفایسه با کودکان عادی به طور معناداری کمتر است. نتایج همچنین نشان داد که کودکان دارای ناتوانی یادگیری به طور معنی داری در توجه انتخابی شنیداری نسبت به کودکان عادی ضعیفتر عمل می کنند. در رابطه با خطاهای ادراکی نتایج نشان داد که میزان خطاهای کودکان دارای ناتوانی یادگیری در آزمون های خطای ادراکی در مقایسه با کودکان عادی به طور معنی داری بیشتر است. به دلیل اهمیت متغیر های مورد مطالعه می توان از نتایج پژوهش حاضر در حهت اتخاذ تدابیر و برنامه های آموزشی مناسب برای بهبود مسائل و مشکلات تحصیلی کودکان دارای ناتوانی یادگیری استفاده کرد.
فاطمه عباس زاده مظفری بتول احدی
پژوهش حاضر با هدف مقایسه کارکردهای اجرایی، قضاوت اجتماعی و تاب آوری در بیماران مبتلا به اختلال ptsd، پانیک و افراد بهنجار انجام شد. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه مراجعین مبتلا به اختلال ptsd و پانیک به مراکز روانپزشکی جنت شیراز و پزشکی قانونی اردبیل بود. نمونه پژوهش حاضر 30نفر بیماران ptsd ، 30 نفر بیماران پانیک و30 نفر افراد بهنجار بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه تاب آوری کانر و دیویدسون ، قضاوت اجتماعی آلدن و میلینگ و مقیاس شدت اختلال پانیک و اختلال استرس پس از سانحه استفاده شده است و برای سنجش کارکرد اجرایی از آزمون کارتهای ویسکانسین ، آزمون استروپ و فراخنای ارقام وکسلراستفاده شد..به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از روش تحلیل چند متغیری(manova) ، تحلیل رگرسیون چند متغیری و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است. نتایج نشان داد که بین کارکردهای اجرایی، و قضاوت اجتماعی (p<0/01) در بیماران ptsd و پانیک و افراد بهنجار (p<0/001) تفاوت وجود دارد. بین تاب آوری روانشناختی افراد بهنجار با بیماران پانیک و ptsd (p<0/001) تفاوت وجود دارد. بین کارکردهای اجرایی و شدت علائم در بیماران ptsd رابطه وجود دارد، بین قضاوت اجتماعی و شدت علائم در بیماران ptsd رابطه وجود ندارد. و بین تاب آوری و شدت علائم در بیماران ptsd رابطه وجود دارد. در بیماران مبتلا به اختلال پانیک بین بین قضاوت اجتماعی و تاب آوری و شدت علائم رابطه وجود دارد ولی بین کارکردهای اجرایی و شدت علائم در این بیماران رابطه ای وجود ندارد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیری نشان می دهد که از بین متغیرهای کارکردهای اجرایی، قضاوت اجتماعی و تاب آوری ؛ کارکردهای اجرایی و تاب آوری شدت علائم بیماران ptsd را پیش بینی می کند ، و در بیماران پانیک تنها قضاوت اجتماعی پیش بینی کننده شدت علائم می باشد . بطور کلی نتایج پژوهش نشان می دهدکه، اختلالات اضطرابی مانند اختلال وحشت زدگی و اختلال استرس پس از سانحه برکارکردهای اجرایی افراد تأثیر منفی دارد. همچنین تاب-آوری روانشناختی می تواند به عنوان ابزاری در جهت کاهش تنش و استرس در شرایط ناگوار استفاده شود و نقش بسزایی در بهزیستی روانشناختی افراد داشته باشد. از سوی دیگر فرایندی مانند قضاوت اجتماعی رابطه ای متقابل با این حالات هیجانی دارد و می تواند بر آنها تأثیرگذار بوده یا تحت نفوذ آنها قرار گیرد.
محسن عبدالهی پور حقیقی بتول احدی
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر علائم اختلال وسواسی اجباری، افسردگی، اضطراب و راهبردهای کنترل فکر در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی اجباری بود. طرح پژوهش تک آزمودنی با چند خط پایه هم زمان بود. بدین منظور سه بیمار مبتلا به وسواس به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. جامعه آماری شامل کلیه مراجعان به سه مرکز مشاوره و روان شناسی در سطح شهر اصفهان می شد که بر اساس ملاک های تشخیصی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی تشخیص اختلال وسواسی اجباری دریافت می کردند. هر یک از بیماران پس از تشکیل خط پایه وارد درمان شدند. جهت به حداقل رساندن دوره خط پایه آزمودنی سوم، دوره خط پایه آزمودنی اول و دوم با هم ترکیب شد و هر دو پس از گرفتن سه خط پایه در سه هفته متوالی وارد درمان شدند و آزمودنی سوم پس از پنج خط پایه و بعد از جلسه سوم آزمودنی اول و دوم وارد درمان شد. هر یک از آزمودنی ها هشت جلسه پنجاه دقیقه-ای درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد دریافت داشتند. آزمودنی ها در مرحله خط پایه، مرحله مداخله و یک ماه پس از درمان به وسیله مقیاس فکری و عملی ییل-بروان، پرسشنامه اضطراب و افسردگی بک و پرسشنامه راهبردهای فکر ولز و دیویس مورد آزمون قرار گرفتند. داده ها به وسیله نمودار نمایش داده شد و به وسیله آمار توصیفی میانگین، انحراف استاندارد و r² و توصیف نمودارها تحلیل گردید. نتایج حاصل از مرحله مداخله و پیگیری حاکی از کاهش علائم وسواس ها و اجبارها بود و نمرات پرسشنامه افسردگی و اضطراب نشان از کاهش اضطراب و افسردگی در هر سه آزمودنی داشت. نتایج حاصل از پرسشنامه راهبردهای کنترل فکر نشان دهنده تغییر راهبردهای فکر آزمودنی ها بود. آزمودنی ها این نتایج را تا یک ماه پس از درمان حفظ نمودند. فرایند درمان و نتایج به دست آمده در این پژوهش حاکی از آنند که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد می تواند درمان مناسبی برای افکار، احساسات و رفتارهای مشکل زا در اختلال وسواسی اجباری باشد.
مسلم عباسی عباس ابوالقاسمی
هدف پژوهش حاضر اثر بخشی آموزش های پذیرشو تعهد با تنظیم هیجان بر بهزیستی روانشناختی، سازگاری و رفتارهای پرخطر دانش آموزان دارای اختلال ریاضی بود. این تحقیق آزمایشی گسترش یافته و از نوع پیش آزمون و پس آزمون چند گروهی است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانش آموزان پسر سال ششم ابتدایی مدارس شهر اردبیل در سال تحصیلی 92-91 تشکیل دادند (تعداد5000 n=). نمونه این پژوهش شامل 60 نفر از دانش آموزان پسر دارای اختلال ریاضی بود که به صورت تصادفی انتخاب و سپس در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از آزمون ریاضی شلو، پرسشنامه بهزیستی روانشناختی، پرسشنامه سازگاری و مقیاس خطر پذیری نوجوانان ایرانی استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از از آزمون تحلیل واریانس چند متغیری (manova) و آزمون شفه به منظور مقایسه تفاضل نمرات پیش آزمون – پس آزمون متغیرها در گروه های آزمایشی و کنترل استفاده شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری نشان داد که آموزش های پذیرشو تعهد و تنظیم هیجان نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری بر بهبود بهزیستی روانشناختی، سازگاری و کاهش رفتارهای پرخطر اثربخش بوده اند(01و0>p). همچنین نتایج آزمون شفه نشان داد میانگین نمرات گروه های آزمایشی در متغیرهای مورد مطالعه به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل بود. می توان نتیجه گرفت آموزش این مهارتها به دانش آموزان، در ارتقاء سطح آگاهی و تغییر یا ایجاد نگرش مثبت در افراد مورد مطالعه موثر بوده است. بنابراین طراحی و اجرای مداخلات مبتنی بر پیشگیری از سوی گروه همسالان با همکاری پدران و مادران در مدرسه و خانواده ضروری است.
رضا گل پور چمرکوهی بتول احدی
چکیده پژوهش حاضر با هدف بررسی اثر بخشی روش آموزش خود- دلسوزی شناختی و درمان متمرکز بر هیجان بر بهبودکیفیت زندگی و عملکرد اجتماعی و انطباقی دانش آموزان مبتلا به افسردگی انجام شده است. طرح پژوهش حاضر از نوع آزمایشی(پیش آزمون، پس آزمون و پی گیری) با دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. نمونه آماری شامل تعداد 48 نفر از دانش آموزان افسرده مراجعه کننده به مراکز مشاوره آموزش و پرورش شهر نوشهر بود که به تصادف انتخاب و در گروههای آموزش(خود-دلسوزی شناختی و درمان متمرکز بر هیجان) و کنترل گمارده شدند. ابزار های مورد استفاده در پژوهش حاضر شامل پرسشنامه های افسردگی، کیفیت زندگی و مقیاس عملکرد اجتماعی و انطباقی بود. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون های تعقیبی توکی و بنفرونی استفاده شد. نتایج تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر نشان داد آموزش خود-دلسوزی شناختی و درمان متمرکز بر هیجان در مقایسه با گروه کنترل در کاهش نشانه های افسردگی موثر بودند. آموزش خود-دلسوزی شناختی و درمان متمرکز بر هیجان در مقایسه با گروه کنترل در بهبود کیفیت زندگی دانش آموزان افسرده موثر بودند. آموزش خود -دلسوزی شناختی درمقایسه با درمان متمرکز بر هیجان و گروه کنترل بر بهبود افسردگی دانش آموزان افسرده موثرتر بودند. آموزش خود-دلسوزی شناختی و درمان متمرکز بر هیجان در مقایسه با گروه کنترل در بهبود عملکرد اجتماعی و انطباقی دانش آموزان افسرده موثر بودند. همچنین نتایج آزمون های تعقیبی توکی نشان دادآموزش خود -دلسوزی شناختی درمقایسه با درمان متمرکز بر هیجان و گروه کنترل بر کاهش نشانه های افسردگی و بهبود روابط خانوادگی دانش آموزان افسرده موثرتر بود. نتیجه گیری: بر اساس یافته ها، این نتایج بیان می کند که آموزش خود-دلسوزی عامل تاثیرگذار مهمی برای کیفیت زندگی، عملکرد انطباقی و اجتماعی و افسردگی می باشد.
مجتبی عینی میرزاوند بتول احدی
هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش گروهی هوش معنوی و ذهن¬آگاهی بر بهزیستی روانشناختی و امید به زندگی بیماران مبتلا به hiv مثبت بود. این پژوهش آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون چند گروهی بود. جامعه آماری این پژوهش را کلیه بیماران hiv مراجعه کننده به مراکز مشاوره بیماری¬های رفتاریی شهرستان خرم¬آباد در سال 92-91 تشکیل می¬دهد. نمونه پژوهش 45 بیمار مبتلا به hiv بود که از میان 1300 بیمار مبتلا به hiv مثبت انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه¬¬های آزمایشی آموزش¬ هوش معنوی و ذهن¬-آگاهی را در هشت جلسه 5/1 ساعته دریافت کردند. برای جمع¬آوری داده¬ها از فرم جمعیت شناختی، پرسش¬نامه بهزیستی روانشناختی ریف و امید به زندگی میلر استفاده شد. نتایج داده¬های پژوهش با روش تحلیل کواریانس چند متغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج تحلیل کواریانس چند متغیری(mancova) نشان داد که آموزش¬ گروهی هوش معنوی و ذهن¬آگاهی بر میزان بهزیستی روانشناختی و امید به زندگی بیماران hiv موثر است (001/0>p). این نتایج حاکی است که آموزش گروهی هوش معنوی و ذهن¬آگاهی می¬توانند بهزیستی روانشناختی و امید به زندگی بیماران مبتلا به hiv مثبت را بهبود بخشند. هوش معنوی به دلیل پیوندش با معنا، ارزش و پرورش تخیل می¬تواند به فرد توان تغییر و تحول بدهد. فردی با هوش معنوی بالا دارای انعطاف، خودآگاهی، ظرفیتی برای رو به رو شدن با دشواری¬ها و سختی¬ها و فراتر از آن، ظرفیتی برای الهام و شهود، نگرش کل نگر به جهان هستی، در جست¬جوی پاسخی برای پرسش¬های بنیادی زندگی و نقد سنت و آداب و رسوم است و از این طریق می¬تواند بهزیستی و امید به زندگی این بیماران را ارتقاء دهد. همچنین آموزش ذهن¬آگاهی به بیماران hiv مثبت که دارای قضاوت نامناسب در موردخود، احساس غفلت و احساس گناه و سرزنشگری می¬باشند، باعث می¬شود که فرد از غوطه ور شدن در گذشته دست بردارد و خود را به خاطر اتفاقات قبلی کمتر ماخذه و قضاوت منفی کند.در نتیجه از طریق این مکانیسم¬ها می¬تواند در بهبود بهزیستی و امید به زندگی این بیماران موثر باشد.
سمیه عقلمندی حسین قمری گیوی
مطالعه حاضر با هدف مقایسه مولفه های هوش سیال و هوش متبلور بین کودکان مبتلا به ناتوانی در حساب، دچار عقب ماندگی ذهنی، بیش اضطرابی و بهنجار انجام شد. که بر روی 160 نمونه دانش آموز 10-7 ساله اجرا شد، برای دستیابی به نمونه مورد نیاز و انتخاب آزمودنیها از بین دانش آموزان مشغول به تحصیل شهرستان سراب و حومه آن بودند پرسشنامه اضطراب اسکارد برای 300 نفر از دانش آموزان مشکوک به بیش اضطرابی اجرا شد و بعد از تشخیص افراد مضطرب تعداد 40 نفر از آنها 20 نفر دختر و 20 نفر پسر انتخاب شدند. 500 نفر دیگر هم که مشکوک به ناتوان در حساب بودند، به پرسشنامه پیشرفت تحصیلی و تشخیصی ریاضی شلو پاسخ دادند، و 40 نفر از آنها 20 نفر دختر 20 نفر پسر انتخاب شدند. تعداد 40 نفر از بین دانش آموزان دچار عقب ماندگی ذهنی از مدارس استثنائی انتخاب شدند و برای مقایسه 40 نفر دختر و پسر بهنجار از مدارس عادی انتخاب شدند. برای این کار از ابزارهای زیر استفاده شد، آزمون ریون رنگی کودکان و ماتریسهای پیشرونده ریون به عنوان شاخص هوش سیال که ضریب پایایی این آزمون به روش گوتمان برابر با 0/83 برآورد شده است و دارای اعتبار می باشد. آزمون فراخنای ارقام به عنوان شاخص هوش سیال که پایایی این آزمون با استفاده از آزمون ضریب آلفای کرونباخ برابر با 0/90 است. آزمون خزانه لغات به عنوان شاخص هوش متبلور به این آزمون از جهت پایایی به شیوه بازآزمایی 0/89 و همبستگی آن با آزمون واژگان بوستون 0/72 برآورد شده است. آزمون اطلاعات عمومی به عنوان شاخص هوش متبلور که ضریب پایایی برای خرده آزمون اطلاعات عمومی از 0/78 تا 0/91 برآورد شده است. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیری (مانوا) و تحلیل واریانس دو عاملی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، نتایج نشان داد که: گروه بهنجار در هر دو نوع هوش سیال و هوش متبلور به طور معناداری بالاتر از گروههای ناتوان در حساب، دچار عقب ماندگی ذهنی و بیش اضطرابی بودند، گروه مضطرب در هوش سیال به طور معناداری بالاتر از گروههای ناتوان در حساب و دچار عقب ماندگی ذهنی بودند. گروه مضطرب در هوش متبلور به طور معناداری بالاتر از گروههای ناتوان در حساب و دچار عقب ماندگی ذهنی بودند و گروه ناتوان در حساب به طور معناداری در هوش متبلور بالاتر از گروه دچار عقب ماندگی ذهنی بود.
هیوا محمودی حسین قمری گیوی
هدف از پژوهش حاضر تهیه ابزار رایانه ای جهت سنجش استعداد تحصیلی در دانش آموزان سال اول دبیرستان است. روش پژوهش توصیفی از نوع آزمون سازی است. جامعه آماری این پژوهش کلیه دانش آموزان سال اول و دوم دبیرستان های دخترانه و پسرانه سطح شهر اردبیل است که تعداد آنها حدود 3000 نفر است. نمونه این پژوهش 840 از دانش آموزان ( 600 دانش آموزان سال اول، 240 نفر دانش آموزان سال دوم) را تشکیل می دهند. اطلاعات حاصل از آزمون با روش های آماری ( تحلیل عامل، تحلیل ممیز، manova) تجزیه و تحلیل شد. این آزمون دارای هفت خرده آزمون ( استدلال انتزاعی، توانایی فضایی، استدلال وابسته به شکل، استدلال انتزاعی، چرخش ذهنی، درک کلامی و سیالی کلامی ) است که هر کدام از خرده آزمون ها شامل 15 سوال هستند. نتایج این پژوهش نشان داد که آزمون تهیه شده تا 67/9درصد قدرت پیش بینی کنندگی رشته های علوم ریاضی و فنی، علوم تجربی را دارد ، اما برای رشته انسانی از قدرت پیش بینی کنندگی لازم برخوردار نیست. همچین نتایج پژوهش نشان داد که پسران در آزمون های استدلال انتزاعی، توانایی فضایی، استدلال عددی و چرخش ذهنی استعداد بیشتری دارند و دختران در خرده آزمون های درک کلامی و سیالی کلامی استعداد بیشتری دارند.مقدار آلفای کرونباخ این آزمون 0/79 می باشد. پایایی کل آزمون 0/73 به دست آمده است ( 0/001>p) و روایی آزمون 0/76 است (0/01> p).