نام پژوهشگر: پارسا یعقوبی
ایوب عادگارصالحی تیمور مالمیر
نسخه بدل های شاهنامه همان ارزشی را دارند که متن اساس دارد و شاید در برخی موارد ارزشی بیشتر از آن داشته باشد. به صرف این که به تشخیص یک مصحّح برخی از ابیات در پاورقی جای گرفته اند، نمی توان آنها را عاری از ارزش دانست. آن چه مطمح نظر ماست؛ توجه به ارزشمند بودن این نسخ از دیدگاه های گوناگون است که در این پژوهش از این زوایا به آن پرداخته شده است. ناگفته نماند که هدف ما تحلیل نسخ مختلف شاهنامه است که چرا ضبط های مختلف به وجود آمده است و همه اینها برمی گردد به کاتب که بر اثر سهو او بوده یا به عمد صورت گرفته که در این صورت هدفی در کار بوده است و ما سعی کرده ایم تا آن جا که ممکن است به این هدف و غرض کاتب از دست برد و تغییر ضبط ها نزدیک شویم. به الحاقی بودن ضبط ها و دلایل الحاقی بودن آنها هم اشاره شده است.
طیبه فشی پارسا یعقوبی
کارناوال نوعی خرده فرهنگ انتقادی است که آیین ها و آداب آن اخلاق حاکم و هنجارهای رایج را به پرسش می گیرند. اندیشه کارناوال بر پایه ی گریز از هر گونه جزم اندیشی و اقتدارطلبی استوار است. کارناوال زیرساختی اومانیستی دارد. عمده ترین جلوه گاه تمایلات اومانیستی جمال زاده در می توان در گرایش او به کارناوال ادبی مشاهده کرد. در پژوهش حاضر به جنبه های کارناوالی در پنج اثر جمال زاده یعنی یکی بود یکی نبود، آسمان و ریسمان، دارالمجانین، قلتشن دیوان و راه آب-نامه پرداخته شده است. این جنبه ها عبارت است از: 1- التقاط گرایی و دوگونگی 2- تقدس زدایی و زمینی کردن. التقاط گرایی خود شامل دو بخش طنز و نقیضه می شود. تقدس زدایی و زمینی کردن نیز شامل گروتسک و عامیانه گرایی می شود. جما ل زاده با گرایش به انواع طنز، نقیضه، گروتسک و عامیانه گرایی هم اقتدار سنت ادبی را درهم می شکند و هم رسمیت بیان را زیر سوال می برد. در نهایت سعی می کند به اشکالی از دیالوگ دست یابد. همه ی موارد فوق نشانه های زمینی کردن مناسبات انسانی و توجه به فردیت آدمی است. در پژوهش حاضر مصادیق این جنبه ها را در آثار مذکور یافته ایم. سپس، به بررسی جنبه های فکری و هنری کارناوال در آثار جما ل زاده پرداخته ایم در پژوهش حاضر به جنبه های کارناوالی در پنج اثر جمال زاده یعنی یکی بود یکی نبود، آسمان و ریسمان، دارالمجانین، قلتشن دیوان و راه آب-نامه پرداخته شده است. این جنبه ها عبارت است از: 1- التقاط گرایی و دوگونگی 2- تقدس زدایی و زمینی کردن. التقاط گرایی خود شامل دو بخش طنز و نقیضه می شود. تقدس زدایی و زمینی کردن نیز شامل گروتسک و عامیانه گرایی می شود. جما ل زاده با گرایش به انواع طنز، نقیضه، گروتسک و عامیانه گرایی هم اقتدار سنت ادبی را درهم می شکند و هم رسمیت بیان را زیر سوال می برد. در نهایت سعی می کند به اشکالی از دیالوگ دست یابد. همه ی موارد فوق نشانه های زمینی کردن مناسبات انسانی و توجه به فردیت آدمی است. در پژوهش حاضر مصادیق این جنبه ها را در آثار مذکور یافته ایم. سپس، به بررسی جنبه های فکری و هنری کارناوال در آثار جما ل زاده پرداخته ایم.
مهری مرادی محمّد ایرانی
نقد و بررسی مجموعه داستان ها و رمان های احمد محمود از داستان نویسان معاصر فارسی، موضوع اصلی این پژوهش است. احمد محمود با انتشار مجموعه داستان مول، خود را به جامعه ی هنری معرفی کرد. انتشار رمان همسایه ها او را به عنوان یکی از نویسندگان پیرو رئالیسم معرفی کرد، گرایش به ادبیات اقلیمی جنوب به شیوه ی رئالیسم ویژگی بارز آثار احمد محمود است. این پژوهش در چهار فصل مجزا به بررسی عناصر بومی در پنج رمان همسایه ها، داستان یک شهر، زمین سوخته، مدار صفر درجه، درخت انجیر معابد و چهار مجموعه داستان غریبه ها و پسرک بومی، دیدار، زائری زیر باران و از مسافر تا تب خال احمد محمود می پردازد. در این تحقیق ضمن معرفی نویسنده، آثار و سبک او به بررسی و تحلیل آثار از نظر کاربرد عناصر واقع گرایانه پرداخته می شود. در پایان نیز، ضمن بررسی آثار از جهت کاربرد عناصر بومی(شرایط آب و هوایی، زبان، آداب و رسوم و... )،ویژگی های بارز و ممتاز نویسنده از جمله نوع رئالیسم موجود در آثار او، سیر هنر نویسندگی و پرکاربردترین عنصر بومی داستان های احمد محمود ارائه می گردد. واژگان کلیدی: رمان بومی، رئالیسم بومی، واقع گرایی، بازآفرینی واقعیّت
فاطمه ناصری اشترانی پارسا یعقوبی
ساختار اصلی عرفان مبتنی بر ترک خودآگاهی است. زمان، زبان و اندیشه از عناصر اصلی آگاهی انسان هستند، راه حلّی که عرفان برای پیوستن انسان به اصل پیشنهاد می کند ترک خودآگاهی است. در پژوهش حاضر از آگاهی مادّی و تفاوت آن با آگاهی عرفانی یا ترک خودآگاهی سخن گفته و به تحلیل ترک خودآگاهی و سابقه ی آن در برخی مکاتب عرفانی جهان و عرفان اسلامی پرداخته و نشان داده ایم، ترک خودآگاهی چه جایگاهی در مثنوی دارد و ابیات مبتنی بر آن را که جزو ابیات کلیدی مثنوی هستند استخراج کرده ایم. برای مشخص تر شدن ترک خودآگاهی مولوی و بازتاب آن در مثنوی، ابیاتی که مبتنی بر ترک خودآگاهی هستند ذیل سه عنوان: براندازی زمان، زوال اندیشه و مرگ زبان طبقه بندی کرده ایم که به تحلیل هر کدام از این عناوین و زیر مجموعه هایشان پرداخته و ابیاتی را که مبتنی بر آن هستند ذیل هر عنوان آورده ایم.
شیدا صالحی پارسا یعقوبی
چکیده رساله ی حاضر به بررسی شیوه های روایت پردازی هوشنگ گلشیری در رمان شازده احتجاب و مجموعه ی داستان کوتاه مثل همیشه اختصاص یافته است. مطالب پایان نامه در پنج فصل گردآوری شده است. در این پژوهش سعی برآن بوده که تجزیه و تحلیل مهم ترین عناصر روایی از قبیل شیوه ی روایت، پیرنگ و شخصیت پردازی و نیز تبیین الگوی ارتباط روایی داستان های مذکور از نویسنده تا خواننده در اولویت کار قرار بگیرد. بر اساس تحلیل های انجام شده، شیوه ی روایتگری مدرن جریان سیال ذهن و مبحث زمان، مهم ترین نکته ی قابل بحث در رمان شازده احتجاب است. این عوامل کل داستان را تحت تأثیر خود قرار داده، فرم، ساختار و پیرنگ غیر خطی داستان هم بر اساس آن ها شکل گرفته است. اما در داستان کوتاه ها غالباً با شیوه ی روایت گری سنتی مواجهیم و نمود مدرنیته و پست مدرنیته به شکل کم رنگ تر و با اشکال مختلفی چون بی اسم بودن شخصیت-های بعضی داستان ها، ذکر اسامی به صورت حروف به جای اسم کامل، راوی فراداستان و سطوح روایی دوگانه در بعضی از داستان ها به نمایش درآمده است. در تمام داستان های کار شده شاهد هستیم نویسنده با استفاده از راویان مختلف و نیز به کمک پیوند های شدید عناصر داستان و کاربرد خاصی که از هر عنصر دارد با خواننده در ارتباط است. کلمات کلیدی: روایت پردازی، شازده احتجاب، مثل همیشه، عناصر روایی، الگوی ارتباط روایی، جریان سیال ذهن.
سمیه الفت فصیح پارسا یعقوبی
پژوهش حاضر، روایت گری در داستان های کوتاه بهرام صادقی را در مجموعه ی سنگر و قمقمه های خالی بررسی می کند. بر این اساس، شیوه ی روایت، پیرنگ، شخصیت پردازی و فرم داستان های مذکور مورد توجه قرار گرفته است. جایگاه نویسنده و راوی در داستان و رابطه ی این دو با هم، همچنین چگونگی ارتباط آن ها با شخصیت های داستان و برقراری ارتباط با خواننده از طریق متن روایی از جمله مواردی است کهبه آن پرداخته شده است. روش انجام این پژوهش، کتابخانه ای است و داده ها با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا بررسی شده اند. بر اساس این تحلیل ها، روایت گری در داستان های بهرام صادقی بر تنوع و نوآوری استوار است. کاربرد شیوه های مختلف برای روایت این داستان ها نشان می دهد که نویسنده در پی گریز از شیوه های متداول داستان نویسی است و به استفاده از شگردهای مدرن تمایل دارد. برای انتقال مضمون داستان به خواننده، نشانه هایی در شکل بیرونی اثر وجود دارد و تکنیک هایی چون آغاز کردن داستان و پایان دادن به آن به شکلی متفاوت، ابهام در رخدادها، تشکیل سطوح روایی، ترکیب دو یا چند زمان با هم در یک داستان و استفاده از طنز در کنار همه ی این موارد، برتری فرم را بر محتوا در داستان های اونشان می دهد. کلیدواژگان: روایت گری، داستان کوتاه، بهرام صادقی، سنگر و قمقمه های خالی، پیرنگ، شخصیت پردازی، فرم پژوهش حاضر، روایت گری در داستان های کوتاه بهرام صادقی را در مجموعه ی سنگر و قمقمه های خالی بررسی می کند. بر این اساس، شیوه ی روایت، پیرنگ، شخصیت پردازی و فرم داستان های مذکور مورد توجه قرار گرفته است. جایگاه نویسنده و راوی در داستان و رابطه ی این دو با هم، همچنین چگونگی ارتباط آن ها با شخصیت های داستان و برقراری ارتباط با خواننده از طریق متن روایی از جمله مواردی است کهبه آن پرداخته شده است. روش انجام این پژوهش، کتابخانه ای است و داده ها با استفاده از تکنیک تحلیل محتوا بررسی شده اند. بر اساس این تحلیل ها، روایت گری در داستان های بهرام صادقی بر تنوع و نوآوری استوار است. کاربرد شیوه های مختلف برای روایت این داستان ها نشان می دهد که نویسنده در پی گریز از شیوه های متداول داستان نویسی است و به استفاده از شگردهای مدرن تمایل دارد. برای انتقال مضمون داستان به خواننده، نشانه هایی در شکل بیرونی اثر وجود دارد و تکنیک هایی چون آغاز کردن داستان و پایان دادن به آن به شکلی متفاوت، ابهام در رخدادها، تشکیل سطوح روایی، ترکیب دو یا چند زمان با هم در یک داستان و استفاده از طنز در کنار همه ی این موارد، برتری فرم را بر محتوا در داستان های اونشان می دهد. کلیدواژگان: روایت گری، داستان کوتاه، بهرام صادقی، سنگر و قمقمه های خالی، پیرنگ، شخصیت پردازی، فرم فهرس
چیمن خوشنمای بهرامی تیمور مالمیر
به منظور تبیین ارزش و جایگاه جنبه های نمایشی شاهنامه، پنج متن نمایشی مقتبس از داستان سیاوش را به شرح ذیل بر اساس نظریه ی واگنر و سه اسلوب اقتباس (جا به جایی، تفسیری، قیاسی) تقسیم بندی کرده ایم: سیاوش خوانی (بهرام بیضایی)، سوگ سیاوش (پری صابری)، ازخون سیاوش (محمود کیانوش)، زمستان در آتش (مهدی میر باقری) اسب های آسمان خاکستر می بارند (نغمه ی ثمینی). از میان این پنج اثر، سه نمایشنامه ی سیاوش خوانی، از خون سیاوش، زمستان در آتش به اقتباس تفسیری تعلّق دارد که نشانگر گرایش نویسندگان به تأکید دوباره یا دوباره سازی داستان است. بررسی نشانه های اسطوره ای، ویژگی های زبانی و تفاوت در اندیشه های نهفته در هر اثر، رویکردهای متفاوت (اسطوره ای، اجتماعی، انسانی و اخلاقی) نمایشنامه نویسان به این داستان را مشخّص می سازد که بیانگر ظرفیّت بسیار بالای داستان سیاوش برای تبدیل به گونه های دیگر ادبی است. همچنین قرار دادن نشانه هایی مرتبط با آیین تعزیه در چهار نمایشنامه، بر وجود همانندی های ریشه ای میان آیین سیاوشان و تعزیه تأکید دارد. واژگان کلیدی: شاهنامه، داستان سیاوش، تعزیه، اسطوره، اقتباس، نمایشنامه
فردین حسین پناهی تیمور مالمیر
چکیده شاهنامه ی فردوسی آمیزه ای از روایت داستانی، اسطوره، حماسه و تأثیرات تاریخی و تمدّنی است. این ویژگی ها در کنار متأخّر بودن زمان سرودن شاهنامه نسبت به آثاری چون مهابهاراتا، رامایانا، ایلیاد و ادیسه باعث شده که عناصری از عصر خردگرایی و یگانه پرستی نیز داستان های شاهنامه را تحت شعاع خویش قرار دهد. با این اوصاف، شاهنامه از ساختاری پیچیده و چند لایه برخوردار است. ساختارگرایی با توجّه به دست آوردهایی که در زمینه ی اسطوره و روایت دارد، شیوه ای مطمئن برای شناخت و تجزیه و تحلیل ساختار داستان های شاهنامه است. در این پژوهش به شیوه ی ولادیمیر پراپ و البته با تغییراتی در نوع کمینه های استخراجیِ پراپ، شخصیّت ها و کارکردهای داستان های شاهنامه استخراج شده است. پس از استخراج ریخت داستان، ساختار داستان بر مبنای ریخت آن بررسی و تحلیل شده است. بدین ترتیب، بیش از پنجاه ساختار از داستان های شاهنامه به دست آمده است. بررسی این ساختارها نشان می دهد که همگیِ آنها مبتنی بر الگوی آشناسازی هستند. در مرحله ی بعد ساختارهای استخراجی را بر اساس هویّت ها و ریشه های اسطوره ای در سه رده دسته بندی کرده ایم. در هر رده با استفاده از آرای کلود لوی استروس ساختار تقابل های دودویی در ساختارهای موجود در آن رده و نقش این تقابل ها در شکل گیری ساختار داستان های شاهنامه تبیین شده است. در مرحله ی پایانی کار، ساختار آشناسازی را از مهمترین آثار حماسی جهان نیز استخراج کرده ایم. نتیجه ی این پژوهش نشان می دهد، ساختار آشناسازی الگویی جهانی است که شاهنامه ی فردوسی و دیگر حماسه های جهان بر مبنای آن ساخته و پرداخته شده اند.
مهین کریمی تیمور مالمیر
ابوتراب خسروی با ارائه ی آثاری چون «هاویه»، «دیوان سومنات»، «اسفـار کاتبان» و «رود راوی» و «کتاب ویران» توانسته است برای خود جایگاه قابل قبولی در ادبیات داستانی ایجاد کند. در این پژوهش، مجموعه داستان «کتاب ویران»بر اساس روش ساختارگرایی بررسی شده است. ابتدا به بررسی ساختار روایت و سپس به تحلیل ژرف ساخت داستان ها پرداخته شده است. ساختار روایت در «کتاب ویران» سه نوع است: ساده، متوسط، دشوار. ژرف ساخت های این داستان ها حاوی براندازی زمان است. در براندازی زمان، گاه خود مسأله ی زمان مطرح می شود و گاه میل به جاودانگی در نقاشی و کتابت و بازی نمود می یابد. این ژرف ساخت ها گاه در فضایی گروتسکی تجلی می یابند. در داستان های این مجموعه یک مسئله یا مشکل مطرح می شود که ادامه ی داستان راه حلی است برای حل آن معضل. در این کتاب به کلمه و کتابت ارزش فراوانی داده می شود و اصولاً مکتوب نمودن واقعه را عملی آفریننده و در راستای فعل خلقت محسوب می نماید. مکتوب شدن واقعه در قرائت های مکرر، جاودانه می شود. برخی داستان ها ارتباط تنگاتنگی با ژرف ساخت-ها دارند و ژرف ساخت داستان ها را در خود منعکسمی نمایند.
لیلا عفراوی پارسا یعقوبی
عطار نیشابوری صاحب چندین منظومه ای عرفانی است که همه ی آن ها مبتنی بر طرح یک داستان است برای بررسی اهمیت طرح ها ی داستانی وی با توجه به اینکه شخصیت مهم ترین عنصر داستان است شخصیّت پردازی وی را در چهار مثنوی مصیبت نامه، الهی نامه، اسرارنامه و منطق الطیر بررسی کرده ایم. نتیجه ی بررسی نشان می دهد عطار به دو شیوه ی مستقیم و غیر مستقیم، شخصیّت ها را معرفی می کند وی برای پردازش شخصیّت ها از عناصری همچون عنصر نام، تقابل ،گفتگو و تیپ سازی استفاده می کند، هم چنین عطار از شخصیّت ها ی فرعی در جهت شناخت بهتر شخصیّت اصلی و تکمیل درونمایه بهره برده است. کلید واژه ها: داستان پردازی، شخصیّت، شخصیّت پردازی، حکایت، مثنوی ها ی عطار
بهرام ناصری سید اسعد شیخ احمدی
چکیده صورتگرایی، رویکردی در ادبیات به شمار میآید که نظریه پردازان آن، از جنبه ی زبانی به آثار ادبی نگاه میکنند و بر خلاف منتقدان قبل از خود، به مسایل غیر متنی همچون زندگی نویسنده، جنبه ی روانشناختی اثر وی، محیط اجتماعی و سیاسی وی و ... توجهی ندارند و معتقدند که ادبیات را باید با قواعد و قوانین مختص ادبیات مورد ارزیابی قرار داد. ایشان با پیش کشیدن مسئله ی آشنایی زدایی، نشان دادند که موضوعات و مضامین در ادبیات، همان موضوعات و مضامین سایر علوم و حتی همان موضوعات گذشته ی خود ادبیات است و این، فرم و ویژگیهای صوری متن است که تغییر میکند و تازه میشود و مضمونی واحد را به شکلی جدید به ما مینمایاند گویی که هرگز آنها را ندیده و نشنیده ایم. دیوان رشید یاسمی یکی از آثار برجسته ی سبک بازگشت است که در بخشهایی از آن، شاعر در پی گریز از هنجار قوالب کهن شعر فارسی است و دست به قالب شکنیهایی در این زمینه میزند و هر چند موضوعات و پدیده های جدید را نیز چاشنی این قالبها میکند اما توفیق چندانی به دست نمی آورد و باز به سراغ قصیده و غزل و مثنوی و قطعه میرود.با توجه به اینکه رشید از شاعران سبک بازگشت به شمار می آید و تمام نگاه شاعران این سبک، به اسلاف برجسته ی سده های گذشته است، آشنایی زدایی در دیوان وی چندان به چشم نمی آید و بیشتر به صورت موردی و در همان سبک و سیاق شاعران قدیم، از تشبیه و استعاره و تلمیح و تناسب و ... بهره میگیرد. انتخاب وزن متناسب با مضمون و استفاده ی استادانه از قافیه و ردیف و واجها در راستای برجستگی محتوا، از نکات قابل ذکر در دیوان رشید یاسمی به حساب می آید که بیشتر سروده های وی را از حوزه ی زبان خودکار خارج کرده و به زبان ادبی بدل کرده است. البته ذکر این نکته نیز لازم است که وی بسیاری از اشعارش را به قصد تعلیم و پند و اندرز میسراید و زمانی که برای این منظور، از عنصر حکایت یا داستان بهره نمیگیرد، سروده هایش از حوزه ی شعر خارج میشوند و از دیدگاه فرمالیستی قابل بررسی نیستند. این پژوهش، اشعار رشید یاسمی را از دیدگاه صورتگرایی بررسی میکند. واژههای کلیدی: دیوان رشید یاسمی، صورتگرایی، آشنایی زدایی، برجسته سازی، قاعده کاهی، قاعده -افزایی
شیرزاد نعیمی تیمور مالمیر
چکیده پسامدرن درعرصه ی بین المللی امروزه نظریه پردازان بسیاری درحوزه های هنر ،ادبیات،تاریخ ،جامعه شناسی وفلسفه دارد که به صورت مبسوط به بیان مساله پرداخته اند .هرچند که درمیان اندیشمندان اتفاق نظر وجود ندارد وهریک از دیدگاه خود اندیشه های خود راابراز داشته اند.علاوه برتوضیحات کامل وبیان دیدگاه های مختلف نظریه پردازان پست مدرن به بررسی وتجزیه وتحلیل ویژگی های پست مدرن درکتاب های حسین سنا پورپرداخته ایم. وسعی شده است تک تک ویژگی هایی که در آثار این نویسنده ی توانا نمود یافته است رابه طوردقیق وموشکافانه نشان دهیم .ویژگی هایی که بیشتر درآثارایشان آمده است عبارتند از:اتصال کوتاه(تداخل مرز بین دنیای واقعی ودنیای خیالی،مطرح کردن نویسنده وموضوع نویسندگی وبرملا کردن عرف های ادبی)، آشکار کردن شگرد های ادبی (تصنع)،تناقض وعدم قطعیت،شیوه های روایت (زمان پریشی یا بی نظمی در روایت رویداها؛تغییرات زاویه دید)،شخصیت های فرا داستان(وحدت در عین کثرت)،فرجام های چند گانه،فرو پاشی فرا روایت ها،طنز،آشفتگی وعدم انسجام ومحتوای وجود شناسانه. واژگان کلیدی پسامدرنیسم ، اتصال کوتاه ، پارانویا ، تناقض و عدم قطعیت .
میثم روستایی تیمور مالمیر
داستان ها وشخصیت ها در کتب تاریخی که در زمان تسلط حکومت اسلامی نوشته شده است در مقایسه با بخش اساطیری شاهنامه، دچار تغییرات و جابه جایی هایی شده است، کتاب های تاریخی نوشته شده به دو زبان فارسی و عربی تا اواخر قرن پنجم مورد بررسی قرار گرفت، این کتاب ها عمده ترین کتب از لحاظ صحت در تاریخ نویسی بودند و از منابع موثق در حوز? تاریخ نویسی هستند. دست آورد این پژوهش نشان می دهد کتب تاریخی عربی نسبت به اساطیر ایرانی به دید? انکار می نگرند، در مقابل به اسطوره های خود به عنوان واقع? تاریخی توجه می کنند. کتب تاریخی فارسی یا کتاب هایی که مولف آن ها ایرانی است بیشتر به اسطوره زدایی روی آورده اند. این کتب در مقایسه با بخش اساطیری شاهنامه به نسبت بیشتر دچار اسطوره زدایی (تاریخی کردن) شده اند. شاهنامه خیلی بیشتر از این کتب رنگ و بوی اسطوره های ایرانی را حفظ کرده است؛ نویسندگان این کتب از آنجایی که خود را مورخ می دانسته اند و خود را ملزم به گفتن حقایق دانسته اند، اسطوره های ایرانی را در کنار اسطوره های سامی آورده اند؛ آوردن اسطوره های ایرانی در کنار اسطوره های سامی در کتاب های آنان به معنای پذیرش آن ها نیست به همین منظور تا جایی که امکان داشته آن ها را با اسطوره های سامی انطباق داده اند. آن ها اسطوره های سامی را به عنوان تاریخ قبول داشته ولی نسبت به اسطوره های ایرانی با دیدی انتقادی نگریسته اند. این مورخان تا جایی اسطوره-های سامی را پذیرفته اند که حتی اسطوره های ایرانی را برای واقعی جلوه دادن منطبق با اسطوره های سامی آورده اند، کتب تاریخی به چند روش سعی بر واقعی جلوه دادن اسطوره-های ایرانیداشته اند: 1- ساختن نسب 2- بنیان نهادن شهرها و رودها، رسوم و سنت ها 3- اعمالی که به زمان پادشاهاننسبت داده اند 4- همزمانی و تطابق با پیامبران و بزرگان دینی 5- مشخص کردن مدت عمر و پادشاهی، نحو? مرگ. با بررسی کتب تاریخی مشاهده کردیم که این کتب با بهره بردن از این روش ها سعی بر واقعی جلوه دادن اسطوره ها و اسطوره زدایی داشته اند، این در حالی است که اسطوره را با تمام ویژگی های آن همانند: ویژگی های منحصر به فرد همانند: عمر طولانی داشتن، کارهای خارق العاده، دور کردن مرگ و بیماری، جنگ با دیوان و ... را که در اسطوره های سامی آمده را قبول دارند. در واقع پذیرش اسلام همراه با پذیرش بدون قید و شرط اسطوره های سامی بوده است. در شاهنامه بر خلاف کتب تاریخی از این نوع توجیه ها و علت آوری ها برای بیان اسطوره های ایرانی خبری نیست. روایات اسطوره ای در شاهنامه تا جایی که امکان داشته اصالت خود را حفظ کرده و از تطبیق و هماهنگی با اسطوره های سامی پرهیز شده است. فردوسی حتی زمانی که بنا به رسالت خود مجبور به گفتن داستان هایی همانند اکوان دیو می شود سعی بر آن دارد تا آن را توجیه کند، تا مورد انکار کینه جویان قرار نگیرد. فردوسی بر خلاف بسیاری از تاریخ نگاران این دوره به اسطوره های ایرانی با دید انتقادی نمی گریسته است، بلکه به آن ها اعتقاد کامل داشته است. در کتب تاریخی معمولاً با یک یا چند روایت از یک داستان روبه رو هستیم اما در شاهنامه تنها یک روایت انتخاب شده است و هیچکدام از تواریخی که در این دوره نوشته شده است آن اقبالی را که شاهنامه با آن همه مخالفت داشته است را نداشته اند. فردوسی در واقع شاهنامه را تاریخ واقعی این مرز وبوم می-پنداشته و نسبت به آن چیزی که می نوشته است ایمان داشته به همین دلیل تا جایی که امکان داشته روایت اصلی را که در منابع او بوده را تحریف نکرده است. اما با هم? این ها اسطوره را باید در فرهنگ و تمدنی که شکل گرفته است بررسی کرد، نگاه تاریخی به اسطوره خالی از اشکال نیست، باید اسطوره که پدیده ای فرا زمانی و فرا مکانی است را در بستر خود اسطوره در نظر گرفت و برداشت تاریخیو برتری نهادن یکی بر دیگریبرخلاف اصل اسطوره است؛ چون هم? اساطیر دارای بن مایه و کهن الگویی هستند که بسیار به هم شبیه می باشند. شاهنامه دو بخش است، بخش اسطوره ای و بخش تاریخی با یک دور? میانی. این تقسیم بندی ما را در درک بهتر شخصیت ها و داستان های شاهنامه کمک می کند. تقسیم بندی شاهنامه، به سه بخش اسطوره ای حماسی و تاریخی و قائل به یک دور? جداگانه برای حماسه ای که خود نوعی روایت برای بخش اسطوره ای است چندان موجه نمی نماید.
سعید امامی تیمور مالمیر
گاه شباهتی شگفت بین داستان زندگی سرسلسله های پادشاهی در افسانه و تاریخ وجود دارد تا حدی که گاهی به راحتی می توان بعضی از شخصیَت های افسانه ای و تاریخی را با هم تطبیق داد. همچنین برای تمامی پادشاهان ایرانی نژاد یک رابطه ی پدری و پسری ایجاد کرده اند. سعی ما در این رساله این است که علت شباهت داستان سرسلسله های پادشاهی در افسانه و تاریخ را مشخص سازیم همچنین دلیل ایجاد رابطه ی پدری و پسری بین پادشاهان را معلوم نماییم. در این پژوهش با روش ریخت شناسانه ی پراپ شخصیَت ها و کارکردهای داستان ها را به دست آورده سپس مطابق نظریه ی ساختارگرایی استروس کمینه های داستان سرسلسله ها را بیان می داریم. جامعه ی آماری در این پژوهش کتب تاریخی زبان فارسی در رابطه با شاهنامه فردوسی است. داستان سرسلسه های پادشاهی چه در دوره ی تاریخی و چه در دوره ی افسانه ای از یک الگوی خاص تبعیت می کنند و آن الگو مبتنی برآیین پاگشایی است. در حقیقت زندگی سرسلسله های افسانه ایی را الگویی برای پادشاهان سر سلسله، در دوره ی تاریخی قرار داده اند. چنانکه تمام سر سلسله های پادشاهی در کودکی از خانه و موطن اصلی خود دور می افتند و پس از بلوغ، دوباره پس از طی ماجراهایی به سرزمین اصلی خود برمی گردند و پادشاه می شوند. همچنین این نظام های حکومتی برای مشروعیت بخشی به حکومت خود یا با نسب سازی، نظام خود را به پادشاهان افسانه ای و باستانی می رساندند یا این که با روش های گوناگون به حکومت خویش جنبه ی قدسی و الهی می دادند.
الهام حاجیان پارسا یعقوبی
چکیده فرم در گسترده ترین مفهوم، ارگانیکی یکپارچه از اجزاءِ مکمل است. نوع ادبی شعر، از ظرفیت انداموارگی بسیاری برخوردار است. از این روی فرم، ذاتی شعر است؛ اما آن چه موجب تفاوت میزان ارزش هنری شعر شاعران با یکدیگر می شود، نحوه ی بازنمایی فرم ویژه ی شعر آنان است. فروغ فرخزاد از تمام ظرفیت های فرم مکانیکی و فرم زنده برای فرم دهی اشعارش بهره گرفته است. 94% از اشعار دو مجموعه ی پایانی وی، به واسطه ی یک نظام ارگانیک درونی، فرم یافته اند. نیمی از این اشعار با یک عنصر غالب، فرم پذیرفته اند. عناصر غالب در فرم دهی اشعار فرخزاد عبارتند از: عنصر پرسش، عنصر تکرار، عنصر روایت و عنصر نمایشنامه ای. عنصر تکرار با گونه های متفاوت دوار، سطری، سیال، کانونی گر، مدخلیت، مرکب زنجیره ای و ترکیبی، گسترده ترین عامل در انسجام ساختار اشعار وی به شمار می آید. نیم دیگری از اشعار، بدون یک عنصر غالب، صرفاً از طریق مضمون واحد، فضاسازی ها، ارتباط عناوین اشعار با درون مایه ، تناسب موسیقی شعر و تخیل با درون مایه و تکرارهای درون قطعه ای دارای فرم شده اند. این اشعار گاه در ساختاری گسسته نمای آشکار شده اند. علاوه بر به کارگیری تناسبات درون متنی، وی گاه با به کارگیری عناصر داستانی، گاه با الگو برداری از ساختار سوره ای از قرآن، گاه با یک فضای نمادین گسترده و گاه با عناصر بلاغی سراسری، فرم اشعارش را پدید آورده است. البته فرم در اشعار کوتاه تنها با وابستگی اجزاء درونی آن پدید آمده است. وی به دلیل درکی که از هماهنگی و تناسب محتوی با طرز بیان در حوزه ی هنر داشت، اشعاری در فرم مکانیکی غزل و مثنوی نیز پدید آورده است. واژه های کلیدی: ساختار، فرم زنده، فرم مکانیکی، تکرار، فروغ فرخزاد.
ژاله بختیاری پارسا یعقوبی
کنش گفتاری عبارت است از این که افراد برای بیان منظور خویش تنها پاره گفتارهایی که حاوی کلمات و ساختارهای دستوری ست تولید نمی کنند، بلکه از رهگذر این پاره گفتارها اعمالی را نیز انجام می دهند، اعمالی را که پاره گفتارها انجام می دهند عموماً کنش گفتاری می نامند. سرل کنشهای گفتاری را به پنج دسته تقسیم نمود: اِعلامی/ تقریری، امری یا اشاره ای، احساسی یا عاطفی، اظهاری یا توصیفی و تعهدی. پژوهش حاضر به شناسایی، طبقه بندی و تحلیل کنش های گفتاری در دفتر اول و دوم مثنوی معنوی مولانا، به ویژه در عمل روایت پرداخته است. با توجه به جنبه های معرفتی مثنوی و نیز جنبه ی ارتباطی آن، این متن مشحون از کنش های گفتاری است که شناسایی و تحلیل آن ها منجر به درک تازه از مثنوی می شود. در این پژوهش، به شیوه جان. آر. سرل انواع کنشهای گفتاری و همچنین مستقیم یا غیرمستقیم بودن آنها استخراج شده است. بررسی این کنشهای گفتاری نشان می دهد که مولوی برای رابطه با مخاطب اغلب از کنش گفتاری امری یا اشاره ای ، توصیف ، تعهدی و بیان احساس مدد گرفته است. بعد از استخراج کنشهای گفتاری آن ها را قاب بندی کرده و نوع قاب ها را مشخص کرده ایم. بررسی این قابها نشان می دهد مولوی با قاب بندی کردن کنشهای گفتاری قصد دارد مخاطب را قانع کند و اغلب قابها به صورت گزاره ای و درون روایتی ذکر شده اند. در پایان کار، معنای کنشهای گفتاری را در چهار رده دسته بندی کرده ایم. نتیجه ی این پژوهش نشان می دهد، مبانی نظری کنشهای گفتاری سرل در مورد کنشهای گفتاری مثنوی صدق می کند.
معصومه منتشلو پارسا یعقوبی
چکیده آنچه که امروزه در ادبیات، پسامدرن نامیده می شود، حاصل فرایندی تاریخی در ناباوری به اصول بنیادین عصر روشنگری غرب، از اواسط دهه ی 60 میلادی است. به دلیل ماهیّت متکثر پسامدرنیسم، بحث های نظریه پردازان درباره ی آن از منظرهای گوناگونی صورت گرفته است. امّا می توان هدف اصلی رویکرد پسامدرن را تلاش برای فروپاشی و سلب اقتدار از الگویی معرفت شناختی با نام «فراروایت» دانست. فراروایت بر آن دسته از نظام های دلالتی- معرفتی اطلاق می شود که مدعی کشف معنای نهایی یا درک حقیقت است به همین منظور سلط? خود را بر ساختار دلالتی هم? متون از جمله ادبیات می گستراند. ادبیات پسامدرن برای مقابله با سلط? مذکور، هر گونه نظمی را که مای? قوام فراروایت هاست، در تمامی سطوحِ متن از جمله سطح دیداری، به بازی می گیرد. این الگو در برخی از داستان های دهه هفتاد و هشتاد فارسی نمود یافته وجنبه دیداری متن را غیر متعارف کرده است. در این داستان ها، خواننده در کنار دلالت های لفظی، با انواع بازیهای نوشتاری- بصری غیر منسجم روبرو می شود، تا جایی که درک متن بدون توجه به دلالت های بصری، علی الخصوص، بدون توجه به ساختار غیر منسجم این دلالت ها قابل درک نیست. در این تحقیق، ابتدا نمودهای هنجارشکنی و برجسته سازی های نوشتاری-بصری 30 اثر ( شامل رمان، داستان کوتاه، مجموعه داستان)، ازآثار 28 تن از نویسندگان دهه هفتاد و هشتاد ، در سه سطح: علایم ویرایشی، شگردهای نگارشی و تداخل ژانر ها (رسانه های بصری) استخراج و طبقه بندی شده است. سپس این دلالتها در نظام متنی هر اثر و نیز در دایره ی معرفت شناسی پسامدرن و شگردهای تولید تفسیر گردید و نشان داده شد که چگونه هر کدام از این شگردها ، در مقام یک صدا، در خدمت مولفه ی پست مدرن ِدر هم شکستن فرا روایت نوشتار هستند. واژگان کلیدی: داستان های پسامدرن فارسی، فرا روایت، هنجار شکنی، بازیهای نوشتاری- بصری
خدیجه محمدی پارسا یعقوبی
چکیده پست مدرنیسم، یکی از تحولات عظیم و جریان ساز در آغاز قرن بیستم است که به دنبال تغییر و تحول در نگرش فلسفی انسان معاصر و تحول ها و انقلاب های سیاسی و اجتماعی و تغییر در سبک زندگی در جهان غرب شکل گرفت و به تدریج همه ی عرصه های مختلف ادبی، فلسفی، هنری و اجتماعی را تحت تأثیر خود قرار داد. یکی از حوزه های بسیار تأثیرپذیر از پست مدرنیسم، حوزه ی ادبیات و خصوصاً داستان پردازی است؛ که به خاطر ارتباط تنگاتنگ با واقعیات و تحولات جامعه و بازتاب آن ها در خود به شکل های مختلف دچار تغییر و تحول شده است. از جمله ویژگی-های مهمی که در نتیجه ی بدعت گذاری های پست مدرنیسم در ادبیات داستانی ایجاد شده، افشای خودآگاهی در آثار داستانی است که با عنوان اصطلاحی«فراداستان» رایج شده و به آن دسته از آثار داستانی ای اطلاق می شود که به شکل های مختلف جنبه های خودآگاهی خود را افشا کرده و فاصله واقعیت و داستان را به چالش می کشند. این شکل و سبک هنری به تأسی از غرب، در سال های اخیر در ادبیات داستانی ایران نیز سرایت کرده و آثاری با این سبک و سیاق نوشته شده است. در این پژوهش بناست تا این شگرد بدعت گذارانه به عنوان یک عنصر و شگرد سبک ساز در رمان های پست مدرن فارسی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد، و در طی آن موضوع هایی که در ارتباط با جنبه های افشاء خودآگاهی قرار می گیرد و شگردهای بکارگیری و مصادیق آن در این رمان ها استخراج و طبقه بندی شود و معلوم گردد که ارتباط این شگردها و جنبه های خودآگاهی با درونمایه ها و محتوای رمان های مورد نظر و رسالت های بکارگیری آن ها چگونه است. بر طبق پژوهش به عمل آمده، که بر روی برجسته ترین رمان های پست مدرن فارسی صورت گرفته است؛ شیوه های افشای خودآگاهی در این رمان ها در دو سطح عامل های افشاء و شگردهای افشاء صورت گرفته که در سطح عامل های افشاء از طریق کنشگرهای اصلی داستان که شامل راوی ها و شخصیت های داستان می شود؛ بطور مستقیم از طریق شیوه های نمایش و اظهار و اتصال کوتاه به افشاء خودآگاهی در سطح داستان می پردازند و در سطح شگردهای افشاء خودآگاهی به صورت غیرمستقیم و از طریق شیوه های افشاء زبانی، ساختاری و معنایی و نمایش بدون اظهار در سطوح درون متنی و برون متنی(فرامتنی) به افشاء خودآگاهی و برجسته کردن تصنع در داستان پرداخته-اند. در تمامی این رمان ها شگردهای افشاء خودآگاهی در خدمت درونمایه های رمان ها قرار گرفته و با مفاهیم و رسالت ها و فلسفه ی اصلی پست مدرنیسم همسو بوده است. واژگان کلیدی: پست مدرنیسم، فراداستان، رمان فارسی، درونمایه، شگردهای افشاء.
سمیرا ریزه وندی پارسا یعقوبی
چکیده یکی از در خور توجه ترین دگرگونی هایی که رمان نویسان پسامدرن در رمان به وجود آورده اند، شیوه روایت داستان و شگرد پایان دادن به داستان است. بنابراین پایان بندی در شناخت و فهم مخاطب از کلیت اثر تأثیر به سزایی دارد. هدف پژوهش حاضر، بررسی جایگاه پایان بندی در مقام عنصر سبکی در رمان پست مدرن فارسی و همچنین تبیین مقایسه ای توجه به نوع پایان دادن به داستان، در میان رمان های پست مدرنیستی در دو دهه ی 70 و 80 می باشد. در این راستا رمان های 6 نویسنده ی برجسته ی این دو دهه، بررسی شده است. روش پژوهش به شیوه ی تحلیل محتوا و بر اساس روش معمول در نشانه شناسی روایت است. نتایج نشان می دهد که در بیشتر این رمان ها با پایان هایی از جمله: چندگانه، محتمل، مبتنی بر عدم قطعیت، چرخشی و دورانی، قطعی و بسته، باز، کاذب و تصنعی، فرجام بی فرجام، افشای فرجام در آغاز، فرجام مبتنی بر مرگ مولف و ... روبرو هستیم. این شیوه ی پایان بندی در این رمان ها در خدمت درون مایه و ژرف ساخت رمان بوده و با مفاهیم پسامدرنیسم هم سو بوده است و تداعی گر مرگ مولف و قرار گرفتن خواننده در جایگاه انحصاری نویسنده است.
معصومه منتشلو پارسا یعقوبی
آنچه که امروزه در ادبیات، پسامدرن نامیده می شود، حاصل فرایندی تاریخی در ناباوری به اصول بنیادین عصر روشنگری غرب، از اواسط دهه ی 60 میلادی است. به دلیل ماهیّت متکثر پسامدرنیسم، بحث های نظریه پردازان درباره ی آن از منظرهای گوناگونی صورت گرفته است. امّا می توان هدف اصلی رویکرد پسامدرن را تلاش برای فروپاشی و سلب اقتدار از الگویی معرفت شناختی با نام «فراروایت» دانست. فراروایت بر آن دسته از نظام های دلالتی- معرفتی اطلاق می شود که مدعی کشف معنای نهایی یا درک حقیقت است به همین منظور سلط? خود را بر ساختار دلالتی هم? متون از جمله ادبیات می گستراند. ادبیات پسامدرن برای مقابله با سلط? مذکور، هر گونه نظمی را که مای? قوام فراروایت هاست، در تمامی سطوحِ متن از جمله سطح دیداری، به بازی می گیرد. این الگو در برخی از داستان های دهه هفتاد و هشتاد فارسی نمود یافته وجنبه دیداری متن را غیر متعارف کرده است. در این داستان ها، خواننده در کنار دلالت های لفظی، با انواع بازیهای نوشتاری- بصری غیر منسجم روبرو می شود، تا جایی که درک متن بدون توجه به دلالت های بصری، علی الخصوص، بدون توجه به ساختار غیر منسجم این دلالت ها قابل درک نیست. در این تحقیق، ابتدا نمودهای هنجارشکنی و برجسته سازی های نوشتاری-بصری 30 اثر ( شامل رمان، داستان کوتاه، مجموعه داستان)، ازآثار 28 تن از نویسندگان دهه هفتاد و هشتاد ، در سه سطح: علایم ویرایشی، شگردهای نگارشی و تداخل ژانر ها (رسانه های بصری) استخراج و طبقه بندی شده است. سپس این دلالتها در نظام متنی هر اثر و نیز در دایره ی معرفت شناسی پسامدرن و شگردهای تولید تفسیر گردید و نشان داده شد که چگونه هر کدام از این شگردها ، در مقام یک صدا، در خدمت مولفه ی پست مدرن ِدر هم شکستن فرا روایت نوشتار هستند.
حبیب الله خالدیان صالح ادیبی
آشنایی زدایی سرشت اصلی هنر شمس لنگرودی است که ابعاد آن را در حریم شعر خود نشان داده است. نهایتاً تمام این ها بر دانش او از ادبیات چه کلاسیک و چه معاصر استوار است. زبان اشعار شمس در عین سادگی و رسایی، از بلاغت قابل تأمّلی برخوردار است و این در گرو انتخاب واژگانی است که شمس به کار برده است. شمس به یاری احساس شاعرانه اش، و نیز با واژه ها و ترکیب های تازه ای که به کار برده است، ازعادت های ما آشنایی زدایی می کند. اسم ها، صفت ها، قیدها، حروف و فعل ها نیروهای محرّکه شعر شمس هستند. هر کدام از این واژه ها در آرایش نحوی سطرها تأثیری نهایی به جا می گذارند. بسامد هر کدام از این عناصر، از حروف ربط تا پیشوند و فعل های پیشوندی، در القای حسّی تازه و شگفتی و خارق العادگی کلام شمس موثّر است. می توان گفت، راز عادت ستیزی کلام او در انتخاب این واژگان و استفاده ی شاعرانه از آنها است. ارزش موسیقاییِ شعر شمس لنگرودی، یکی دیگر از وجوه آشنایی زدا در شعر اوست. او با به کار بردن روشی نو و کم سابقه برای موسیقایی کردن کلام، در عرصه ی موسیقی شعر نیز به آشنایی زدایی پرداخته است و این دالّ بر نگاه نو و امروزی او به پدیده ی شعر است. در شعر کلاسیک اغلب بار موسیقایی کلام بر عهده ی وزن و قافیه بود امّا شمس بی آن که از نظام عروضی تبعیت کند، موسیقی خاص خود را دارد. شمس شاعر شعر منثور است. او به راز کلمه ها و نظام چینش آنها آگاهی دارد و با عدم استعمال وزن عروضی، به این نکته واقف است که عناصری باید جایگزین شود تا موسیقی شعر مخدوش نگردد. او با پرهیز از این صناعات دستْ فرسود، بنا به صمیمیتی که در کلامش هست، با رعایت تناسب های کلامی و تکرار در سطوح مختلف(واج، هجا، واژه، جمله و عبارت) کلامش عادت گریز و آشنازدا می شود. سادگی مشخصه ی شعر شمس لنگرودی است. در این سادگی نوعی ادبیّت نهفته است. در هنجارگریزی های نحویِ شعر شمس لنگرودی، پیچش کلام در حدّ بی معنایی نیست بلکه با استفاده از امکانات زبانی معنا را بدون خدشه، از وادی صناعات ادبی گذر می دهد. حذف فعل، جابه جایی عناصر زبانی، آرایش نحوی جمله ها، صفات و قیدها، متراکم و پی درپی تغییرات عاطفی خاصی در خواننده ایجاد می کند و ضربه های حسی قوی دارند. شمس لنگرودی شاعر امروز است و نگاهش از اعتیاد سنتی که اغلب دیدن از دریچه ی چشم دیگران بود، به دور است؛ دیگرگون می بیند و دیگرگون می گوید، و راز آشنایی زدایی اش در حیطه ی معنایی در این دیگرگونه بودن است. او آرایه های معنایی را نیز با کاربردی تقریباً متفاوت از گذشتگان و ادبیات سنتی به کار می برد و تکیه ی او در میان این صناعات معنایی بیشتر متوجه تشبیه و استعاره و مخصوصاً تشخیص است. اگر چه در آوردن آرایه های دیگر ادبی نیز تواناست.
امیر فعله گری تیمور مالمیر
1340، شاعران فارسی گو به سبب آشنایی با ادبیّات غرب و تکنیک های نوین آن و متأثّر شدن از اوضاع نابسامان این دوره، در اشعار خود از تکنیک ادبی نقاب بهره برده اند. در این رساله سعی شده است تا ضمن تحلیل نقاب در شعر این دوره، دلیل بسامد بالای بعضی از انواع نقاب و رابطه ی آن با مسایل اجتماعی روشن شود.
حجت اله بیگی نسرین علی اکبری
پژوهش های سنتی در عین آن که نارسا، پراکنده و فاقد مبانی نظری می باشند، در واقع جایی هستند، که ادبیات به طور انتزاعی مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد. در این شکل از مطالعه دیدگاهی تجویزی و گونه ای از باید و نباید درباره ی ادبیات مطرح می شود. با ورود نظریه ها به عرصه ی پژوهش های ادبی، مطالعه ی مولف محور اهمیت خود را از دست داده و متن در مرکز توجه قرار گرفت. در پرتو این شکل از مطالعه، پژوهشگران ادبی می توانند، جنبه های گوناگون ادبیات را مورد بررسی قرار داده و با به کار بستن نظریه ها، آن ها را از مقام نظر به عمل آورند. فایده ی این نوع از مطالعه ی علمی، به کار بستن و انطباق نظریه ها با متون ویژه است، تا این نظریه ها ملموس و عینی شوند. کمک رسانی نظریه ها به مطالعه ی ادبیات این است، که پژوهشگر درمی یابد، که هر یک از آثار ادبی را بر اساس کدام نظریه بهتر می توان مطالعه کرد، بی آن که پژوهشگر آن نظریه را به آثار ادبی تحمیل یا الصاق کند. این پژوهش بر بنیان نظریه ی جفری لیچ، که با دیدگاهی ساختارگرایانه طرح شده است، اشعار منوچهر آتشی را مورد بررسی، نقد و تحلیل قرار داده است. در این پژوهش سعی شده است، با استفاده از امکانات این رویکرد، مهارت آتشی در شاعری و آفرینش های زبانی و هنری بازنموده شود. پیام، ارزش، اهمیت و معنای آثار او برای خواننده روشن گردد. از سوی دیگر تناسب یا عدم تناسب به کارگیری این رویکرد در شعر فارسی نشان داده شود. لیچ در تقسیم بندی خود، فراهنجارهای شعر را به دو نوع زبانی و معنایی دسته-بندی کرده است، که گونه ی زبای آن شامل هنجارگریزی های واژگانی، دستوری، نوشتاری، گویشی، سبکی و زمانی است و هنجارگریزی معنایی شامل مجاز، استعاره، تشبیه، نماد، تمثیل، ابهام و موسیقی می شود. در این پژوهش نشان داده شده است، که شعر آتشی جز در مواردی از استعاره ها و نیز نمونه هایی از ابهام، به خوبی با نظریه ی لیچ قابل تطبیق می باشد. کلید واژه: نقد، ساختارگرایی، منوچهر آتشی، جفری لیچ.
زهرا ابطحی تقی پورنامداریان
سعدی، یکی از مهم ترین ارکان ادب فارسی است که شهرتی جهانی دارد. بوستان و گلستان او را یکی از اثرگذارترین متون بر ارزش ها و باورهای مردم ایران دانسته اند. بنابر این پی بردن به آن بخش از نظرگاه های سعدی که در این دو اثر بیان شده اند، مهم به نظر می رسد. خدا، جهان و انسان اساسی ترین محورهای جهت دهنده به اندیشه و زندگی هر فرد محسوب می شوند. پژوهش موجود، به توصیف دیدگاه های سعدی درباره ی این سه موضوع ، بر اساس متن بوستان و گلستان اختصاص یافته است. این پژوهش، از پنج فصل تشکیل شده که در فصل اوَل به کلیّات پرداخته شده است. فصل دوم، به توصیف نظرگاه های آشکار و پنهان سعدی درباره ی خدا اختصاص داده شده است. خدایِ آشنایِ سعدی، همان خدایی است که اسلام معرّفی می کند. سعدی نیز بر حضور دائمی و محوریت خداوند در تمامی امور تأکید کرده است. فصل سوم به بیان نظرگاه های سعدی درباره ی جهان پرداخته و جهان، گذرگاهی برای رسیدن به منزلگاهی ابدی و فرصتی مغتنم برای اندوختن توشه ی آخرت معرّفی شده است. باوجود آنکه دل بستن به جهان امری ناپسند دانسته شده، هرگز به ترک کامل جهان توصیه نشده است. در فصل چهارم نظرگاه های سعدی درباره ی انسان مطرح شده است. انسان از نظر سعدی، برترین مخلوق خداوند و آفریده شده از سرشتی پاک است. وظیفه ی انسان، عبادت خداوند است و راهِ عبادت خداوند، جدای از خدمت به دیگر انسان ها نیست. تربیت پذیری، تأثیر پذیرفتن از همنشین از ویژگی های مهم انسان است که سعدی به آن توجّه نشان داده و بر راست گویی، نکویی با دیگران و سعی در بر جای گذاشتن نامِ نیک و نیز بر دوری از حسادت و مردم آزاری بسیار تأکید شده است. مرگ، سرنوشت محتوم همه ی انسان ها است و در قیامت به اعمال آن ها رسیدگی خواهد شد و بهشت یا جهنّم منزلگاه ابدی آنان خواهد شد. سعدی انسان را برترین مخلوق خداوند و بسیار قابل احترام دانسته و به همین دلیل توجّه ویژه ای به انسان و مسائل مربوط به او نشان داده است. فصل پنجم، به بیان نتایج کلّی پایان نامه اختصاص یافته است. سعدی، جهان را آفریده ی خداوند برای خدمت به انسان و مهم ترین وظیفه ی انسان به جای آوردن سپاس و طاعتِ خداوند دانسته است.
الهام ابراهیمی پارسا یعقوبی
کتاب خواجه نظام الملک مشتمل بر 50 باب است که در این پژوهش براساس اندیشه ی سیاسی ایرانشهری که یکی از عوامل تداوم حیات سیاسی و فرهنگی ایران زمین به شمار می رود، مورد بررسی قرار گرفته است. عمده ی تحقیقات در این زمینه محتوا محور بوده، بررسی محتوا محور فقط به نکات آشکار می پردازد که با رسالت ادبیات چندان سازگار نیست. بنابراین در این پژوهش با نگاهی شگرد محور که یکی از اصلی ترین روش بررسی اندیشه های مندرج در ادبیات است بر مبنای نظریه تحلیل انتقادی گفتمان وندایک، دلالت های اندیشه ایرانشهری در چهار سطح واژگانی، نحوی، روایی و بلاغت از دو منظر برجسته سازی و حاشیه رانی بررسی شده است. نتیجه حاکی از آن است که خواجه در 43 باب سیاستنامه عناصری چون: شاه آرمانی، عدالت، سپردن کار به کاردان، قدرت پادشاه، کشورداری، لزوم اجرای سیاست، لزوم رایزنی با ناصحان و استفاده از تدبیرهای آنان، حلم و بردباری، سخاوت و بخشندگی، تمرکز قدرت، اعتدال، جایگاه ممتاز وزارت، توامانی دین و ملک، علم و دانش، به کار بردن تدبیرهای مختلف، دانایی، رحمت و پرهیز از ستم را برجسته ساخته که از این میان،کشورداری پربسامدترین و مقوله علم و دانش کم بسامدترین عنصر است، وی همچنین عمل حاشیه رانی را به طور مستقیم و غیرمستقیم انجام داده است. روش پژوهش، به صورت تحلیل محتوا است.
ماریا امانی تیمور مالمیر
چکیده دیوان حافظ محبوب ترین و مشهورترین اثری است که تا کنون در ایران منتشر شدهاست. حافظ برای همه گروههای مردم با سطوح فکری و باورهای گوناگون سخن میگوید و نه تنها منکر و مخالفی قابل اعتنا ندارد بلکه محبوب عامه نیز هست.لذا می بینیم او توانسته است برای بیشتر افراد با ظرفیتهای ذهنی و فکری گوناگون سخن بگوید. هر صاحب نظری در می یابد که شعر حافظ و هر غزل او با داشتن ویژگی هایی که دارد می تواند مورد پذیرش دیدگاه های گوناگون قرار گیرد و هر طایفه ای با داشتن هر مشرب فکری آن را بپسندد و بیت مورد علاقه اش را در یک غزل و غزل دلخواهش را در دیوان حافظ بیابد، خواه (صوفی و عارف) باشد یا (عاشق و شیدا)، خواه (مست و خراباتی) باشد یا (سلیم و روحانی)؛ به همین دلیل بر دیوان این شاعر بزرگ بیشتر از شاعران دیگر شرح و تفسیر نوشته اند که اغلب دچار تفسیر به رای و تأویل های نا به جا شده اند و با دیدی که به شاعر دارند شعر او را تفسیر نموده اند؛ یعنی شاعر مقدم بر شعر شده است. و چون حافظ را یک عارف پنداشته اند، تفسیرهای عرفانی غزل او بیشتر است. علاوه بر آن این تأویل ها نشأت گرفته از اعتقاد به نظریه «عدم انسجام در غزل حافظ» است؛ زیرا شعر حافظ درعین انسجام ساختاری، ظاهری پاشان و گسسته دارد؛ برخی منکران، به اعتبار این ظاهر بـر حـافظ خرده می گرفتند که هر بیتش سخنی مجزاست؛ برخی نیز برای بی اعتبار کردن حرف اصلی حافظ، ابیـات او را از هم تفکیک می کردند تا از زهر انتقادهای وی بکاهند؛ لیکن در دوره معاصر، بدون توجه بـه ایـن سـابقه تـاریخی استق?ل ابیات را هنر حافظ شمرده اند و در پی توجیه آن با شرایط روزگار شاعر یا پیروی از اسلوب قرآن پرداخته اند. در این تحقیق با طبقه بندی تأویل ها و بررسی مبنای تأویلی شارحان، توجه به انسجام ساختاری و درونی به عنوان راهی برای گریز و پرهیز از تأویل و تفسیر به رای و شناخت شعر و هنر برجسته این شاعر بزرگ، معرفی می گردد.
خدیجه انگزی تیمور مالمیر
حافظ شیرازی در زبان فارسی، شاعری صاحب سبک و تأثیرگذار است؛ درباره¬ی شعر او از زمان¬های نزدیک به دوره¬ی حیات او و پس از آن، به تفصیل و گاه با اختلاف نظر بسیار سخن گفته¬اند. ولی هنوز هم این شبهات برطرف نشده، در پژوهش حاضر، غزلیات رندانه حافظ که در آن¬ها عناصر عاشقانه مطرح شده است ، بر اساس روش تحلیلی- توصیفی بررسی شده است. این غزل¬ها بدون در نظر گرفتن رندی حافظ و همچنین اعتقاد به عد م انسجام غزل¬ها، به ظاهر عاشقانه هستند و شارحان دیوان حافظ به تأویل¬های بی¬وجه روی آورده اند در حالی که اگر رندی حافظ را درک کرده باشیم پی می¬بریم که ساختار کاملاً منسجم و هدف حافظ مبارزه با ریای شخصیت¬های به ظاهر صالح جامعه می¬باشد، نه بیان مسائل عاشقانه. و این که حدود 59 درصدغزل¬های حافظ رندانه است. نشان می¬دهد که مهم¬ترین مشخصه حافظ رندی است.
کلثوم ساعدی پارسا یعقوبی
چکیده: در هر نظریه و علمی نوعی طبقه بندی خاص وجود دارد. از این منظر آثار ادبی هم قابل طبقه بندی است. این طبقه بندی در ادبیات به کمک انواع ادبی میسر می شود، و هر طبقه یک نوع یا ژانر نامیده می شود. موضوع اصلی آن طبقه بندی کردن آثار ادبی از نظر ماده و صورت در گروه های محدود و مشخص است. پست مدرن یکی از تحولات عظیم و جریان ساز قرن بیستم است که حوزه ادبیات و داستان پردازی هم از آن تأثیر پذیرفته است. در رمان"کتاب بی نام اعترافات" مورد نظر که یکی از رمان های سبک پست مدرن است تنوع و تلاقی ژانرباعث نوعی خودآگاهی و آمیزش افق به منظور ایجاد عدم قطعیت و به هم زدن یکدستی متن در سطح معنا و شگرد است تلاقی ژانرها همسو با تکثرگرایی ادبیات پست مدرن که یکدستی فراروایت گونه ی متن را دچار چالش می کند.روش کار در این پژوهش به صورت تحلیل محتوایی است که رمان کتاب بی نام اعترافات را از منظر نشانه-شناسی روایی مورد تحلیل قرار می دهد. تقسیم بندی رمان در سه سطح سبک، رسانه و محتوا می باشد که هرکدام از این سطوح زیرمجموعه های خاصی را شامل می شوند. واژگان کلیدی: پست مدرنیسم، ژانر، سبک، رسانه، محتوا، رمان.
چنور زاهدی پارسا یعقوبی
رسالت اصلی بسیاری از متون ادبی رواج اندیشه های سیاسی، اخلاقی و عرفانی است کتاب کلیله و دمنه از جمله متون سیاسی است که زبان ادبی- تمثیلی و زمینه اخلاقی داستان ها ، مخاطب را از درک شفاف اندیشه های نهفته در آن، باز می دارد.این کتاب حاوی اندیشه ی سیاسی ایرانشهری است که.رعایت سلسله مراتب به مثاب? حفظ عدالت، اصلی ترین مفهوم و مشخصه ی آن است یکی از راههای درک این اندیشه در متون ادبی ، توجه به دلالت های فضایی متن است که حاوی فاصله و جهت است
پریسا رضایی نجم الدین جباری
این پایان نامه پژوهشی درباره تضاد و متناقض نما در اشعار احمد شاملو است.این پایان نامه در پنج فصل تنظیم شده است.فصل اول طبق مرسوم به کلیات و تعاریف اختصاص دارد.در فصل دوم به بررسی تضاد و نقضش آن در ایجاد تناسب و تناظر و هارمونی در شعر سپید شاملویی و رابطه آن با عواطف و اندیشه های شاعر و نقشی که این صنعت در تلقین افکار شاعر بر عهده دارد پرداخته شده و نشان داده شده است که شاملو از شگردهای متنوعی برای ارائه عناصر متضاد استفاده می کند که هم بر جنبه زیبایی شناختی اشعار وی می افزاید و هم تأثیر کلام او را صد چندان می کند .در فصل سوم نیز بحث متناقض نما مطرح و در مورد تناقضاتی که در شعر شاملو وجود دارد چه از نظر سبکی و چه از نظر مفهومی با ذکر شواهد مثال بحث و در بخش بعدی همین فصل به علل این تناقض گویی ها اشاره شده استو در پایان انواع متناقض نماهای ادبی با ذکر شاهد مثال در شعر شاملو نشان داده شده است.در فصل چهارم نیز رابطه دو سویه ای که این دو صنعت با جهان نگری شاعر دارند مطرح گردیده و این نتیجه به دست آمده است که در شعر شاملو تصاویر شعری در خدمت بیان وقایع زندگی و رخدادهای سیاسی - اجتماعی قرار دارند و از طریق بسیاری از این تصاویر می توان با نگرش ها و عواطف خاص شاعر آشنا شد،از طرفی شناخت رویدادهای زندگی و حوادث عصر شاعر در گره گشایی بسیاری از ابهاماتی که در این تصاویر وجود دارد سودمند است.