نام پژوهشگر: احمد خالقی
باقر حسین پور میرحسین موسوی
در جریان وقوع انقلاب اسلامی، اقشار و طبقات مختلفی حضور داشتند. یکی از اقشار موثر در این رویداد بزرگ، قشر حاشیه نشینان شهری بودند که به دلایلی در جریان اصلاحات ارضی زمینی را بدست نیاورده بودند و آن چنان دچار نابودی و از هم گسیختگی می¬شوند که راهی جز فرار از روستا و هجوم به شهرها نداشتند. و اینان همچون ژله¬ای شهرهای بزرگی مانند تهران، مشهد، تبریز و ... را در برمی¬گیرند. در رویکردی ترکیبی به تاثیر عوامل فرهنگی و اقتصادی در انقلابی شدن این قشر می-پردازیم. تاثیر عوامل فرهنگی با این صورت بود که بخاطر خاستگاه روستایی و زمینه-های مذهبی قوی این قشر، روحانیون و روشنفکران مذهبی از طریق بازتفسیر مفاهیم و آموزه¬هایی چون شهادت، عاشورا، انتظار، تقیه و ... در مساجد و هیئتهای مذهبی به بسیج این قشر می¬پردازند. تاثیر عوامل اقتصادی نیز به این نحو بود که اولا با رشد انفجاری قیمت نفت و افزایش درآمد دولت از عواید نفت، وضعیت آموزشی کشور نیز گسترش پیدا کرد. و با افزایش ظرفیت دانشگاه¬ها و نیز امکان تحصیل رایگان تعداد زیادی از فرزندان قشر حاشیه¬نشین شهری به دانشگاه راه یافتند. راه¬یابی به مراکز آموزشی باعث آگاهی آنها نسبت به وضعیت خویش و مقایسه آن با دیگر اقشار( مخصوصا طبقه بالا ) و درک محرومیت نسبی و نارضایتی از وضع موجود شد. ثانیا افزایش قیمت نفت باعث گسترش شکاف طبقاتی در جامعه شد و قشر حاشیه نشین شهری نسبت به طبقات دیگر کمترین بهره را از این نعمت برد . و همه این عوامل در مجموع باعث گرایش اینها به سمت انقلابیگری شد.
مصطفی کبیری یگانه محمد جواد غلامرضا کاشی
فهم جریاناتِ پیچیده ی نئو مارکسیستی به مثابه ی سنت های منتقد مکتب انتقادیِ مارکس، محمل مناسبی جهت ورود به عرصه ی نظریِ سده ی جدید می تواند بر آورد شود. جریاناتی با خاستگاه های مارکسیستی که در گذر از مَعْبرِ تجربیّاتِ انضمامیِ سیاسی و در تلاش جهت احیاء مکتب ماکسیسم، غلظت و غنای کم نظیری را در وجودشان پروراندند. در واقع مفروضِ اصلیِ این نوشتار بر آن است که تجربیّاتِ انضمامیِ مذکورْ چونان شرایطِ حاکم بر دورانِ نضجِ این نظریات، در کنار ویژگی ها ی فردی و نیز نوعِ خوانش ایشان از متن مارکسیستی، در پیدایش این نظریاتِ پیچیده و البتّه پیچ و خم تکوین آن، دارای شأن خالقیّت می باشند. لذا مُتّکای فهم مناسب این نظریات، عنایت بر سه ضلعِ شرایط انضمامیِ دوران، ویژگی های فردی و نیز متن اندیشه ایِ آن می باشد. لکن آنچه در این میان به عنوان دالِ محوری در پیدایش نظریاتِ نئومارکسیسستی مورد مداقّه واقع خواهد شد، همان تجربه ی استالینیسم به مثابه ی شرطِ دوران ساز و مسلط بر دورانِ این نظریات است. تجربه ای که مستند به مارکسیسم ارتدوکس و قدرت فراگیر خود، خوانشی ارتجاعی از متن مارکسیسم را به جهان عرضه نمود و بدین ترتیب سایر اندیشمندانِ چپ و غیر چپ را وادار به اعلام موضع کرد. بر این مبنا در مکتوب پیش رو به تحلیل پیرامون تکوین دو جریان اصلی و پر نفوذ نئومارکسیسم (جریانِ مارکسیسم فلسفی و مارکسیسمِ انتقادی) بر مبنای تجربه ی استالینیسم پرداخته خواهد شد. جریاناتی که هر کدام متأثر از این تجربه (به موازاتِ تأثیرپذیری از ویژگی های شخصیِ اندیشمندانِ خود و نیز نوعِ قرائتِ متنِ مارکسیسم) به احیاء سنت مارکسیسم و تکوین نظریِ خود اقدام نموده و وجود مارکسیسمِ ارتدوکس را به نقد کشیدند.
زهرا مرادی قدرت احمدیان
چکیده انقلاب تکنولوژی اطلاعات به صورت پیدایش ماهواره ها، رسانه ها، کامپیوترهای پیشرفته، اینترنت و علوم و فنون جدید اطلاعاتی، چهره سیاست و روابط قدرت دست خوش تغییرات زیادی گردید.این رساله پیرامون این پرسش اساسی تنظیم شده است که آیا تکنولوژی های جدید اطلاعاتی به ویژه اینترنت و قابلیت های آن موجب تغییر حوزه عمومی شده است؟ در پا با به وقوع پیوستن سخ به پرسش فوق این فرضیه در معرض آزمون و بررسی قرار گرفته است که تکنولوژی های جدید اطلاعاتی موجب تغییر حوزه عمومی از یک حوزه یک پارچه و منسجم به یک حوزه عمومی متکثر و چند پاره شده است. در راستای بررسی پرسش و فرضیه فوق این رساله در چهار فصل ارایه شده است. فصل اول کلیات بحث، فصل دوم حوزه عمومی به عنوان متغیر وابسته ی پژوهش، فصل سوم تکنولوژی های جدید اطلاعاتی و فصل چهارم نسبت بین تکنولوژی های جدید اطلاعاتی و حوزه عمومی مورد بررسی قرار گرفته است. طرز تلقی نسبت به حوزه عمومی در اندیشه ی مدرن (آنگونه که در مباحث مربوط به دولت- ملت سازی مطرح است) این گونه بوده است که حوزه عمومی را عرصه ای منسجم ویک پارچه ارزیابی کرده که به عنوان پشتوانه و حامی سیستم سیاسی یا دولت زمینه را برای اجرای متمرکز برنامه ها و سیاست ها فراهم می سازد. اما با مطرح شدن اهمیت تکنولوژی های اطلاعاتی جدید، این قلمرو به شدت نامنسجم و متکثر شده است. به نحوه ی که اکنون در حوزه ی عمومی می توان شاهد تعدد و تنوعی از گروه ها، جنبش ها، هویت ها، فرهنگ ها، مذاهب، اقوام و جهت گیری های هویتی هستیم. از این رو دیگر نمی توان به سادگی صحبت از گونه ای جامعه شناسی سیاسی کرد که مناسبات دولت(به عنوان قلمرویی منسجم و یک پارچه) را بررسی می کند. بلکه شاهد ورود گونه ای جدید از جامعه شناسی سیاسی هستیم که موضوع اصلی آن مطالعه ی عدم تمرکز اجتماعی و سیاسی است. کلید واژه: تکنولوژی های اطلاعاتی جدید، اینترنت، حوزه عمومی، جنبش های اجتماعی جدید.
سید مهدی تسلطی عباس منوچهری
مفاهیم "سلطه" و "هژمونی" از جمله مفاهیم بسیار مهم در عرصه فلسفه ی سیاسی به شمار می آیند. این مفاهیم البته نزد متفکران مکاتب منتقد مدرنیته و جوامع مبتنی بر سرمایه داری کاربرد بیشتری دارد. در این پژوهش سعی می گردد از طریق واکاوی آرای دو تن از متفکران برجسته ی مکاتب انتقادی یعنی گرامشی و مارکوزه به این مفاهیم پرداخته شود و حوزه ی کاربردهای عینی و ذهنی این مفاهیم از منظر فکری این دو متفکر عیان گردد. پیش از واکاوی اندیشه ی این دو متفکر، در این پژوهش تلاش شده تا سنت نظری و ادبیات پیرامون مفهوم "سلطه" بررسی شود؛ چرا که فهم تفکر گرامشی و مارکوزه در این حوزه بدون فهم این سنت امکان پذیر نمی باشد. به همین علت آرای متفکران و فیلسوفان برجسته ای نظیر هایدگر، وبر، آدورنو، هورکهایمر و... بررسی شده اند و چشم انداز فکری آنان در باب مفهوم "سلطه" روشن گردیده است. اهمیت تفکر گرامشی و مارکوزه در حوزه ی تبیین این مفاهیم، باعث شده که مهمترین دغدغه ی این پژوهش بررسی اشتراکات و افتراقات این دو متفکر در این زمینه باشد. در همین راستا در متن پژوهش، ابتدا، توصیفات گرامشی و سپس مارکوزه در مورد مفاهیم"هژمونی" و "سلطه" آورده می شود و سپس آرای آنان مورد مقایسه قرار می گیرد.
عبدالله ذکاوت احمد خالقی
جامعه افغانستان بدلیل ماهیت سنتی و دینی خود همواره ساختار قومی و قبیله ای داشته است. در جامعه سنتی معمولا باورها، آداب و رسوم قومی –قبیله یی ا ز عناصر سازنده هویت به حساب می آید. از این حیث در افغانستان بنا به ماهیت سنتی آن هویت ها همواره مطابق باورهای دینی و سنت های قومی-قبیله ای برساته می شود. اسلام اما به عنوان دین مشترک مردم افغانستان اگر چه از ظرفیت زیادی برای انسجام و اتحاد اجتماعی برخوردار است ولی این مولفه مهم بدلیل درهم آمیختن باسنت های قومی و قبیله یی هیچگاه نتواسته است سامان سیاسی –اجتماعی مشترکی برای پیروان مذاهب مختلف در این خاک اوره گردیده است. جهاد و دفاع از وطن در برابر دشمن خارجی گفتمان مجاهدین را به عنوان یک گفتمان ملی و متحد بوجود اورد. گفتمان مجاهدین در اغاز از استقبال خوب مردمی برخوردار گردید اما دخالت های خارجی و ضعف درونی مجاهدین این پیروزی زودهنگام را به تلخ کامی جنگ های داخلی مبدل ساخت. بدین سان پایان نافرجام جنگ علیه دشمن خارجی بار دیگر سرباز کردن شکافهای قومی و مذهبی را بدنبال داشت. ناکامی و ناتوانایی مجاهدین در ایجاد نظم و امنیت و گسترش نابسامانی های سیاسی و اجتماعی زمینه ساز ظهور گفتمان طاللبانیسم در این جامعه گردید. طالبان که با شعار ایجاد نظم و امنیت و تطبیق شریعت با به عرصه وجود نهاد در ابتدا توانست تصور جمعی مردم را جلب نموده و به گفتمان مسلط تبدیل شود اما دیری نپایید که تضاد درونی و تناقض ماهوی آن آشکار گردید. گسترش فساد ظلم و استبداد نادیده انگاشتن حقوق شهروندی نقض قوانین بین المللی و بی اعتنایی به ایستارها و هنجارهای جهانی گفتمان طالبانیسم را بی قراری و بی اعتباری رو به رو ساخت و در نهایت این گفتمان با ظهور گفتمان دمکراسی به حاسیه راند شد. حادثه 11 سپتامبر 2001 حمله آمریکا به افغانسان و سقوط رژیم طالبانیسم نقطه عطف تازه ای در حیات سیاسی این کشور بود. بی قراری گفتمان طالبانیسم بستری مناسب برای گفتمان نو بوجود آورد. گفتمان جدید در قالب گفتمان دمکراسی توانست تحت الزام های بین المللی و شرایط و مقتصیات داخلی جامعه افغانستان با صورت بندی کاملا متفاوت به گفتما مسلط تبدیل شود. اما امروزه علارعم هژمونی این گفتمان نو در افغانستان این گفتمان بدلیل سنتی بودن جامعه یازدهم با چالش های رو به رو است که از جمله ی آن می توان همچنین گفتمان مجاهدین و طالبانیسم را بر شمرد.
عباس غلامحسینی احمد خالقی
موضوع پایان نامه حاضر اندیشه سیاسی هانا آرنت است. از این زاویه که زوال حوزه عمومی در عصر مدرن در آراء و نظرات او چه انعکاسی و اهمیتی داراست. و این مسیله در متن عمومی تفکر سیاسی آرنت باید چگونه درک شود. ظاهرا برای آنکه بخواهیم به فهم آرنت و آثار او برسیم به چیزی جز مکتوبات و منقولات به چاپ رسیده دسترسی نداریم اما آیا واقعا این فهم معتبر است؟ با توجه به نقدهای اساسی که به چنین روشی وارد است در این نوشته از روش قصد گرایانه اسکینر بهره برده ایم. روشی که تز کلی آن این نکته است که فهم آثار و تاملات یک متفکر پیوند خورده با دریافت از قصد او در پدید آوردن آثارش. تبیین زوال حوزه عمومی در عصر مدرن در اندیشه آرنت در این پایان نامه وجهی دو سویه دارد : آرنت صرفا شارح آنچه که تاثیر مدرنیته سیاسی بر زوال حوزه عمومی باشد نیست. اندیشه او اندیشه ای است که در طلب احیای حوزه عمومی نیز می باشد. او خیلی بیشتر به دنبال بررسی امکان احیای حوزه عمومی است. تاکید او بر بررسی انقلاب های مدرن به همین وسیله قابل درک می شود. آرنت جامعه شناسی انقلاب با محقق در نظریه های انقلاب اجتماعی نیست بلکه بررسی انقلاب در معنی مدرنش را از این حیث انجام می دهد که راهی از طریق انقلاب به سوی احیای حوزه عمومی می بیند.
مهدی بهمنی احمد خالقی
جمهوری اسلامی به عنوان نظامی که تلاش می کند میان شریعت و قانون تلفیق ایجاد نماید، در مراحل اولیه شکل گیری خود و به خصوص در مسایل انضمامی جامعه دچار نوعی بحران تصمیم گیری گردید. برجسته ترین نمود این بحران خود را در اختلافات میان دو نهاد مجلس و شورای نگهبان نشان می داد. چاره اندیشی های حضرت امام خمینی (ره) در حل این مشکلات با وجود تأکید بر مقتضیات زمانی و مکانی توسط روحانیون نیز نتوانست گرهی از کار باز کند. فشار روز افزون مسایل جدید پیش روی نظام نوبنیاد جمهوری اسلامی که برگرفته از اندیشه های حضرت امام (ره) و در بستر تعالیم دینی بود. در پاسخ به حل مشکلات و ارایه راه حل جهت خروج از بحران ها. میان جریان های مختلف سیاسی اصطکاک و درگیری وجود داشت و در این میان هر یک برداشت های خاصی از فقه در پاسخ به مسایل مبتلا به جامعه صورت می دادند. این درگیری ها و مناقشات منجر به بن بست سیاسی گردید و اداره جامعه با مشکل روبرو گردید. با بروز این مشکلات ، برای حل و رفع معضلات و بن بست شکنی در تصمیمات، حضرت امام (ره) با طرح بحث مصلحت و حکم حکومتی از نظریه ولایت فقیه به سمت نظریه ولایت مطلقه فقیه سوق پیدا کردند. در واقع بارزترین نمود نظریه ولایت مطلقه فقیه، تولد نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام است. مجمع تشخیص مصلحت نظام دارای دو وجه شرعی و نهادی است و اوج تلفیق شرع و نهاد است . خاصیت مجمع این بود که حقوق وتوی شورای نگهبان را ضعیف می کرد و باعث بن بست گشایی و کارآمد ساختن حکومت می گردید. آنچه که در تولد نظریه ولایت مطلقه فقیه قابل طرح است آن است که این ابتکار امام بسیار نزدیک به عرصه واقعیات و حکومت اسلامی درعمل بوده است. امام راحل مجموعه ای از مبانی فقهی را مطرح کردند که از نظر روش شناسانه بدیع به نظر می رسید و حضرت امام اولین فقیهی هستند که جرقه تغییر جهت گیری فقه سیاسی را از "فرد" به "نهاد" زدند. مجمع تشخیص مصلحت نظام ساز و کاری بود برای برقراری ارتباط میان سپهر آرمان و سپهر امکان.
روح اله اسلامی شعبجره محمد باقر خرمشاد
این پایان نامه ابتدا حکومت مندی را به صورت بسیار تخصصی بررسی کرده و شیوه های اعمال کردن و محدود کردن قدرت، یعنی فکر کردن در باب حکومت و حکمرانی، در سه دوره متافیزیک، فیزیک و اطلاعات را واکاوی می نماید. بعد از بررسی حکومت مندی در فلسفه تاریخ سیاسی متعارف علم سیاست سه گانه فرمول حکومت مندی به عنوان چارچوب تئوریک پژوهش شکل می گیرد. سپس با استفاده از روش پدیدارشناسی این سه گانه حکومت مندی بر فلسفه تاریخ سیاسی ایران تطبیق داده می شود. به این معنا که حکومت مندی متافیزیکی دوران ایران باستان تا ابتدای مشروطه را در بر خواهد گرفت و رساله های بسیار مهمی چون عهد اردشیر، نامه تنسر، سیاست نامه خواجه نظام، نوشته های سعدی و رساله دیپلماتیک ابن فرا بر اساس فرمول به دست آمده کالبد شکافی می شوند تا مبنای حکومت مندی ایران از عهد باستان تا در آستانه دوره معاصر به دست آید. سپس نحوه تبلور حکومت مندی در ایران معاصر با بررسی زوال ها، طراحی ها و اجراهای حکمرانی متفاوت به خصوص با بررسی رساله های ناصرالدین شاه، محمد علی فروغی و ایت اله نائینی واکاوی می گردد. سپس در پدیدار ذهنیت ایرانی گذار از حکومت مندی مکانیکی فیزیکی به اطلاعات از طریق نقد حقوق بشر، فرصت ها و چالش های عصر اطلاعات و در نهایت ورود مقوله الاهیات به حکومت مندی مورد بحث قرار می گیرد. در نهایت حکومت مندی جمهوری اسلامی ایران در دو بعد سیاست داخله و خارجه تحلیل می گیرد. هدف این پایان نامه درآوردن چارچوبی تئوریک از حکومت مندی و تداوم فلسفه تاریخ سیاسی آن از عهد باستان تا کنون می باشد که بتواند استانداردی جهت طراحی، اجرا و ارزیابی عقلانیت سیاسی در ایران محسوب گردد.
فریدون تیموری مصطفی یونسی
نقد سلطه و تلاش برای بازگشایی امکان رهایی محتوای اصلی نگرش هایی را تشکیل می دهد که می توان آن ها را نگرش انتقادی نامید. از جمله ی متفکران انتقادی باید به کارل مارکس و میشل فوکو اشاره کرد. مارکس و فوکو با تاکید بر اشکال متفاوتی از سلطه، درک متفاوتی را از مفهوم رهایی ارائه می کنند. مارکس با تاکید بر اهمیت "کار"، در فرایند تحقق رهایی، بر مکانیزم های سلطه ی موجود در جامعه ی سرمایه داری تاکید می کند، و فوکو با تاکید بر اهمیت فردیت و هویت، بر سلطه ی موجود در مکانیزم های قدرت مدرن تاکید می کند، قدرتی که همواره در پیوند با دانش اعمال می شود. این پژوهش ضمن بررسی دیدگاه های متفاوت مارکس و فوکو، این فرض را به آزمون می کشد که از دیدگاه مارکس، رهایی به مفهوم فرارفتن ایجابی از مقوله ی ازخودبیگانگی است، و از دیدگاه فوکو، رهایی به مفهوم تخطی از سوژه شدن به وسیله ی نظام های دانش/قدرت است.
محمود وزیری محمد محمدی گرگانی
در نظریه های دولت می توان دو نگاه کلی را در خصوص تحول اجتماعی از یکدیگر باز شناخت. در نگاه اول می توان از تحول در راس هرم قدرت سیاسی و یا به اصطلاح اصلاحات از بالا سخن گفت و در نگاه دیگر می توان از تحول در بطن توده های مردم تا راس حاکمیت اشاره کرد.یا به عبارتی بهتر حرکت اصلاحات از پایین به بالا می باشد. در رساله حاضر با بررسی جایگاه انسان در اندیشه ی نوگرایان دینی به این سوال پاسخ داده شده است که انسان مورد نظر نوگرایان در کدام حکومت امکان زیست انسانی خواهد یافت، در واقع از آنجا که نوگرایان شرط اساسی انسان بودن را در آزادی انتخاب وی می بینند، انسان مورد نظر ایشان در حکومت های استبدادی امکان رشد و تحول نخواهد داشت. همچنین نوگرایان دینی تحقق اهداف و ارزش های دینی را ملاک دینی بودن حکومت می دانند و نه صرفا اجرای احکام و روش های دینی. به عبارت دیگر تنها آنچه از نظر ایشان اهمیت دارد تطابق روش های اجرایی با ارزش های دینی است این ارزش های دینی در واقع ارزش های عام بشری می باشد که در همه ی مکان ها و زمان ها قابلیت تحقق را دارند .نوگرایان در قران و احادیث بر ارزش ها تکیه دارند و اجماع را فرایندی جهت تطبیق روش ها با ارزش ها می دانند. تحول از نظر نوگرایان دینی حاصل رابطه ی متقابل مردم و حکومت بر یکدیگر است اما در میان دو عامل مردم و حکومت ، تاکید بر تحول از بطن تودهای مردم می باشد
فاطمه نبی مهدوی جهانگیر معینی
در این رساله به رابطه زبان وتاریخ و بازتاب ان بر خاطره خواهم پرداخت .هدف من اخلاقی کردن زبان و معنا در گذشته فراموش شده ای است که به دست تاریخ نگاران مجعول که هدف انان حذف گذشته تاریخی انسان ستمدیده به حیث استثناءبرسازنده تاریخ اند می باشد . و از انجا که به گفته بنیامین "رنج انسان ستمدیده در گذشته تاریخی خود یک قاعده است و نه یک استثناء ، ویکی از دلایل وجود پیروزی برای فاشیسم ان است که مخالفان فاشیسم تحت عنوان پیشرفت به ان به مثابه نوعی قاعده یا هنجار تاریخی برخورد کرده اند ". و از انجا که خود نیز دارای گذشته فراموش شده همراه با حذف خاطره ،سانسور زبان وتاریخ می باشم ،می خواهم از سرنوشت انسان ستمدیده به حیث اخلاقی راززدایی کنم ،تا بدین ترتیب بتوانیم معنا را در کلیت ان دریابیم ، وبه رستگاری زبان وبه گفته بنیامین به یک زبان ناب خالی از یاوه گویی دست یابیم . و از انجا که هدایت به عنوان داستان نویس،رمان نویس تاریخ ادبیات ایران هدفش راززدایی از انسان ستمدیده تاریخ است ،که با فقدان خاطره وبا گذشته فراموش شده خود به دست مورخان مجعول ،بی نام و نشان گردیده اند ، وبه حیث منجی عدالت در خاموشی معنا وزبان همچون اولیس که رنج بازگشت به سرزمین را برخود هموار میکند ،رنج پرده دری از تاریخ و گذشته و خاطره مردمی را اغاز میکند که مانند حقیقت ناب مورد بی اعتنایی قرار گرفته اند.
زهره توحیدی احمد خالقی
این پژوهش به بررسی آموزش جدید در ایران و مناسبات قدرت (با تاکید بر انجمن معارف) پرداخته و تلاش شده است سازوکارهای اعمال قدرت در شیوه ی جدید آموزش در ایران که در دهه هفتاد شمسی با اقدامات انجمن معارف در ایران رواج یافت، بررسی شود. "سازوکارهای اعمال قدرت" که در این پژوهش به آن اتکا شده، از تبارشناسی فوکو استخراج گشته است. در واقع این پژوهش با روش تبارشناسی به بررسی و تحلیل آموزش جدید در ایران پرداخته است. بر اساس نتایج به دست آمده آموزش مدرن در ایران با آن چه فوکو به نام "قدرت بهنجارساز" مفهوم پردازی کرده، انطباق دارد. در اپیستمه ی مدرن، نهادها با به کارگیری نظارتی که بر جزئیات زندگی افراد احاطه می یابد، قدرتی را اعمال می کند، که افراد را به سوژه هایی منضبط، دقیق و به عبارتی دیگر به سوژه هایی فایده مند و کارآمد تبدیل می کند. اعمال این قدرت بهنجارساز از طریق اعمال کنترل و نظارت خاصی متحقق می شود. آن چه که این نظارت را متمایز می کند و امکان تحقق آن را ایجاد می کند، تغییر در مقیاس، ابژه و شیوه ی نظارت است. مدارس جدید ایرانی تفاوت بنیادینی با مکتب خانه و سایر نهادهای آموزشی پیش از خود داشتند. این مدارس از نظر نحوه ی آموزش، اداره ی کلاس ها و اداره ی مدرسه مدرن بودند و قدرت بهنجارساز در آن اعمال می شد. علیرغم اعمال قدرت بهنجارساز در مدارس جدید ایران، به نظر می آید سازوکارهای نهاد بهنجارساز به کل جامعه ایران تسری نیافت لذا سوژه ای که بر اساس اصل اطاعت فایده مندی سامان یافته باشد، در ایران شکل نگرفت.
مهدی رحمانی احمد خالقی
مقصود اصلی این پژوهش برقرار کردن پیوند میان سوژه و حقیقت در هستی اجتماعی است. به عبارتی دیگر ما با پیش فرض گرفتن وجه سوبژکتیو کنش گر اجتماعی در صدد ایجاد پیوند میان این جنبه از کنش گر با نظام حقیقتی است که در هستی اجتماعی می بایست تحقق یابد. تحقیق زیر ماحصل پرداخت به چنین پیوندی در اندیشه سیاسی گئورگ لوکاچ است. لوکاچ در جوانی کاملا تحت تأثیر سنت کانت و نوکانتی ها بود و شکاف کانتی میان جهان واقعیت و جهان ارزش یا «باید» ها را پذیرفته بود. اما برخلاف این مکتب، او اعتقاد داشت این شکاف امری است تراژیک و مانع برقراری پیوند میان جهان واقعیت اجتماعی یا جهان «هست» ها با جهان ارزش ها یا «باید» ها است. این وجه تراژیک به خصوص در اثر مهم دوره ی جوانی او یعنی نظریه رمان کاملا مشهود است او در این اثر انسان کانتی را انسان مسئله دار می داند که تشویش هایش او را اسیر خود کرده اند اما جنبه ی مهم این اثر تغییر جهت لوکاچ از کانت گرایی به هگل گرایی است. نظریه رمان نقطه ی عطف این رخداد است. اما انقلاب اکتبر روسیه و سایر بحران هایی که مصادف با جنگ جهانی اول برآمدند توجه او را بیشتر به این سمت سوق داد و این اتفاقات سرآغاز چنین تغییر رویه ای در لوکاچ گردید و کتاب تاریخ و آگاهی طبقاتی معرف گذر لوکاچ از دوره جوانی به بلوغ است. البته نکته مهم این که جهش فوق به واسطه کارل مارکس، فیلسوف رادیکال قرن 19 رخ داد. در نظام فکری لوکاچ بالغ سوژه معادل است با آگاهی و منظور از آگاهی خود تحقق بخشی واقعیت اجتماعی است. به علاوه حقیقت نیز معادل است با تحقیق عینی این آگاهی به واسطه یک سوژه جمعی که منتهی به عینیت یافتن حقیقت هستی اجتماعی است نهایت امر این که این سوژه جمعی، همان عنصری است که میان جهان واقعیت اجتماعی و حقیقتی که می بایست در این جهان تحقق یابد وساطت می کند. این امر اگر چه به وساطت کنش گر اجتماعی خاصی (طبقه کارگر) رخ می دهد اما کلیت هستی اجتماعی را در بر می گیرد. به عبارت دیگر طبقه کارگر آن سوژه ای است که تعیین کننده واقعیت عقلانی و حقیقت هستی اجتماعی است.
احمد فرادی مصطفی یونسی
آنچه در این رساله مورد بررسی قرار می گیرد نحوه ای است که طی آن هگل آزادی را طبقِ فلسفه ی خود صورت بندی می کند. ردگیری چگونگی انجامِ این کار توسطِ هگل با تکیه بر دو اثر او یعنی پدیدارشناسی روح و فلسفه ی حق انجام می گیرد. در این رساله چنین می آید که هگل در پدیدارشناسی روح، پس از بررسی اشکالِ مختلف آزادی- به ویژه پس از قسمتِ خودآگاهی- همه ی اشکالِ آزادیِ دوره های مختلف را رد می کند. او ادعا می کند که همه ی آن اشکالِ آزادی که ابتدا از یونان تا امپراطوری روم و بعدها در عصر روشنگری و نیز انقلاب فرانسه متحقق شده منعکس کننده ی آزادی راستین نبوده اند. هگل در پدیدارشناسی روح به همین حد اکتفا می کند. در این رساله سپس بیان می شود که هگل فهمِ خود از آزادی راستین را در فلسفه ی حق پیگیری می-کند؛ و عنوان می شود که او آزادی را برحسب خودتعین بخشی و خودحدگذاری بیان می دارد. در نزد هگل، خودتعین بخشی و خودحدگذاری به معنای عمل بر وفقِ قوانینی است که فرد برای خود وضع می کند. مبنای وضعِ این قوانینِ خودنهاد عقل است. اما عقل ازآنجاکه ذاتیِ روح و از ویژگی هایش کلی بودن است، ازاین رو هگل استدلال می آورد که آزادیِ وضعِ قوانین برای خود بر طبقِ عقل، موجب می شود آن قوانین برای همگان معتبر و الزام آور باشد. زیرا که عقل، کلی و همگانی است. بنابراین آزادی در نزد هگل همانا به معنای توانایی خود در وضعِ قوانینی برای خود است که از عقلِ خویش برگرفته شده است. اما حال که این قوانین برگرفته از ذاتِ واقعی خود فرد –یعنی عقل- است، بنابراین تبعیت از آن ها آزادی راستینِ خود فرد به شمار می آید؛ و ازاین رو فرد تکلیف دارد که با تبعیت از این قوانین، آزادی خود را فعلیت بخشد. پس تکلیفِ تبعیت از این قوانینِ عقل نهاد همانا بالفعلِ شدنِ آزادی است. همچنین این رساله به معنای خود در نزد هگل توجه دارد و شرح می دهد که برای هگل، خود بدون دیگری وجود نتواند یافت. و دیگری جزویی از ذاتیتِ خود به شمار می رود؛ و از اینرو مفهوم دیگری در صورتبندی آزادی توسط هگل پررنگ می شود. این رساله در گام بعدی شرح می دهد که آزادی طبقِ فهم هگل در قالب سه مولفه از آزادی طبق فهمِ کانت - به مثابه ی عالی ترین شکلِ آزادی که فلسفه تا زمان هگل به آن رسیده، می گسلد. امیال، دیگری و عقل. برای هگل عقل-برخلاف کانت-مشتمل بر امیالِ فردی و امری است که در طولِ تاریخ و در بسترِ اجتماع و دوران ها تکامل می یابد و کمال می پذیرد. برای هگل، عقل صرفِ قوانینِ صوری نیست؛ بل شوندی است که با گذر و حرکتِ تاریخ کمال می پذیرد و صورتِ راستین، مطلق و کمال یافته ی خود را می یابد. بنابراین هگل برای تحقق عقل که خود آزادی و سرشتِ روح است، وجود بستر مناسب را ضرور می داند. این رساله در ادامه می پندارد بستری که در طی آن، آزادیِ مبتنی بر عقل تحقق می یابد، یعنی بستری که شکوفایی عقل و مطلق شدن روح است، از نظر هگل در زندگی اخلاقی قابلِ تحقق است. از اینرو فلسفه ی حق زندگیی را به تصویر می کشد که در آن، آزادی و عقل و در یک کلام روح متحقق می شود. زندگی اخلاقی یا فلسفه ی سیاسی هگل پیگیری اراده ای است که با شوند خویش از جنینی ترین وجود تا متکامل ترین شکل ارتقا می یابد و به آزادی راستین در قالب زندگی اخلاقی می رسد. بنابراین ضرورت شکوفایی آزادی راستین- همانگونه که هگل آن را بیان می داشت- نظام و فلسفه ی سیاسی هگل را که در زندگی اخلاقی بیان می شود اقتضا می کند.
پوریا دیدار احمد خالقی
چکیده ندارد.
علی علی حسینی احمد خالقی
چکیده ندارد.
رضا نوعدوست حسین موسوی
چکیده ندارد.
عادل نعمتی احمد خالقی
چکیده ندارد.
احمدرضا رحیمی کلاریجانی احمد خالقی
چکیده ندارد.