نام پژوهشگر: محمد جوان
مهدیه آذین محمد جوان
مقدمه: دمیلینه شدن، رویدادی پاتولوژیک و غیر معمول در سیستم عصبی است. معمولاً پس از دمیلینه شدن، رمیلیناسیون (پاسخ رژنریتیو خود به خودی) رخ می دهد که نمونه ای از توان ترمیم سیستم عصبی آسیب دیده توسط مشارکت سلولهای پیش ساز چندظرفیتی است. ms یک بیماری التهابی مزمن دمیلینه کننده سیستم عصبی مرکزی است که در آن الیگودندروسیت های میلین ساز هدف حملات التهابی و ایمنی قرار می گیرند. هیپوکمپ به شدت نسبت به صدمات مختلف از جمله بیماری ms آسیب پذیر و حساس است. این مطالعه با هدف ارزیابی تغییرات بیان ژن های mbp (نشانگر الیگودندروسیت های بالغ)، olig2 (نشانگر پیش سازهای الیگودندروسیتی)، gfap(نشانگر فعالیت آستروسیت ها) و nestin (نشانگر سلولهای بنیادی عصبی) و ارزیابی تغییرات ثبت پتانسیل های میدانی از سلولهای گرانولار شکنج دندانه دار به دنبال القای دمیلیناسسیون در هیپوکمپ انجام شد.روشها: این مطالعه بر روی موشهای نر بالغ نژاد اسپراگ-دالی با دامنه وزنی 280 تا 330 گرم انجام شد. موشها تزریق استریوتاکسیک سالین یا لیزولسیتین داخل هیپوکمپی دریافت کردند. بیان ژنهای mbp، olig2، gfap و nestin در روزهای 2، 7، 14 و 28 پس از تزریق ارزیابی شدند. با استفاده از دستگاه استریوتکس، الکترود تحریک دو قطبی و الکترود ثبت تک قطبی در هیپوکمپ راست قرار گرفت. ثبت پتانسیل های میدانی قبل از تزریق و در روزهای 2، 7، 14 و 28 پس از تزریق انجام شد.یافته ها: تفاوتی بین گروه های دریافت کننده سالین و بدون تزریق در بیان چهار ژن مورد مطالعه نبود. در روزهای 2 و 7 پس از تزریق، کاهش بیان mbp و افزایش بیان olig2، gfap و nestin مشاهده شد. در روز 28 بیان mbp تا سطوح کنترل افزایش و بیان olig2، gfap و nestin کاهش یافت. تغییرات معناداری در شیب پتانسیل پس سیناپسی تحریکی تجمعی یا در دامنه اسپایک تجمعی و نیز در روزهای یاد شده پس از تزریق سالین مشاهده نشد. در روز 2 پس از تزریق لیزولسیتین در پارامترهای مزبور کاهش معنادار مشاهده شد، اما پس از 28 روز این پارامترها افزایش یافته و تفاوت معناداری را با روز قبل از تزریق نشان ندادند.نتیجه گیری: یافته های ما وجود روندهای دمیلیناسیون و رمیلیناسیون را به دنبال تزریق موضعی لیزولستین به داخل هیپوکمپ نشان می دهد. به نظر می رسد سلولهای پیش ساز الیگودندروسیت و سلولهای بنیادی عصبی درونزاد در روند بازسازی میلین دخیل اند. همچنین یافته های به دست آمده حاکی از آن است که بین رخداد فرآیندهای دمیلیناسیون و رمیلیناسیون و تغییرات عملکردی در هدایت مسیر پرفورنت به سلولهای گرانولار شکنج دندانه دار همخوانی وجود دارد. تغییرات مشاهده شده در ثبت پتانسیل های میدانی، ممکن است شاخص عملکردی مناسبی برای فرآیندهای دمیلیناسیون و رمیلیناسیون محسوب شوند.
سمانه دهقان محمد جوان
الیگودندروسیت ها سلول های میلینه کننده سیستم عصبی مرکزی هستند. mbp یکی از ترکیبات ضروری میلین در cns می باشد. به دنبال دمیلیناسیون cns، رمیلیناسیون اتفاق می افتد می شود،گر چه فرآیند رمیلیناسیون در آسیب های مزمن مانند بیماری ام. اس. غالبا با شکست روبه رو می شود. در فرآیند رمیلیناسیون سلولهای پیش ساز الیگودندروسیتی (opcs) غلاف جدیدی از میلین در اطراف آکسون آسیب دیده ایجاد می کنند. olig2 یک فاکتور نسخه برداری می باشد که درopcها بیان شده و برای تخصصی شدن الیگودندروسیت ها مورد نیاز است. برای تقویت رمیلیناسیون می توان از عواملی که قدرت تکثیر، مهاجرت و تمایز opcها را افزایش می-دهند مانند فاکتورهای رشد بهره جست. در این تحقیق اثر fgf-2 بر روند بازسازی غلاف میلین در عصب و کیاسمای بینایی موش پس از تزریق موضعی لیزولسیتین مورد بررسی قرار گرفت. برای القای دمیلیناسیون، لیزولسیتین با دستگاه استریوتاکسیک در ناحیه عصب و کیاسمای بینایی موش ماده نژاد balb/c، تزریق شد. دو گروه از حیوانات قبل از تزریق و هر سه روز یکبار بعد از تزریق لیزولسیتین fgf-2 (1ویا ng/g 5) را درون صفاقی دریافت کردند. زمان تأخیر در ثبت پتانسیل بر انگیخته بینایی(vep) به عنوان شاخصی از هدایت عصبی، میزان بیان ژن mbpبه عنوان شاخصی از فعالیت الیگودندروسیت های بالغ و میزان بیان ژن olig2 به عنوان شاخصی از حضور opcهای فعال شده در روزهای 7، 13 و 28 پس از تزریق لیزولسیتین مورد استفاده قرار گرفت. این داده ها با داده های به دست آمده از حیواناتی که fgf-2 دریافت نکرده بودند مقایسه شد. تزریق لیزولسیتین باعث افزایش زمان هدایتvep و کاهش بیان ژن mbp و افزایش بیان ژنolig2 در روز 7، 13 و 28 پس از تزریق شد. تزریق fgf-2 افزایش در زمان تأخیرvep را کاهش و باعث افزایش بیان ژن mbp شد. fgf-2 بیان ژن olig2 را تنها در روز هفتم افزایش داد. تزریق fgf-2 می تواند باعث جلوگیری از افزایش زمان تأخیرvepو افزایش بیان ژن mbp و olig2 می شود به نظر می رسد که fgf-2 باعث کاهش القای دمیلیناسیون و با اثر بر روی سلول های opcو تبدیل آنها به الیگودندروسیت های میلین ساز باعث افزایش فرآیند رمیلیناسیون می شود.
مهناز داودی سید جواد میر نجفی زاده
چکیده هدف: یکی از مدل های آزمایشگاهی صرع لوب گیجگاهی، کیندلینگ شیمیایی توسط پنتیلن تترازول (ptz) می باشد. مطالعات الکتروفیزیولوژیک قبلی آزمایشگاه ما نشان داد که در مدل تعدیل-یافته کیندلینگ شیمیایی چهار تزریق اولیه ptz باعث به راه افتادن یک سری وقایع داخل سلولی می شود که با گذشت یک دوره زمان ضروری، زمینه بروز صرع را فراهم می کند و تزریق سه دوز زیر آستانه ای در این هنگام باعث ایجاد صرع کیندلینگ کامل خواهد شد. در مطالعه حاضر، به منظور تکمیل بررسی قبلی، مقایسه برخی از شاخص های مولکولی روند اکتساب کیندلینگ شیمیایی، همچون تغییرات بیان ژن های زیرواحد 2? گیرنده gabaa، nr2a گیرنده nmda، گیرنده a1 ، ?- camk?? وgap-43 در ناحیه هیپوکمپ در دو مدل مرسوم و تعدیل یافته کیندلینگ شیمیایی انجام گرفت. مواد و روش ها: در این تحقیق از موش صحرایی نر نژاد wistar به وزن260 تا270 گرم استفاده گردید. برای انجام مدل مرسوم کیندلینگ شیمیایی دوز زیرآستانه ای ptz ( mg/kg5/37) هر 48 ساعت یک بار به صورت داخل صفاقی تزریق گردید تا حیوانات به طور کامل کیندل شدند. تزریقات مدل تعدیل یافته نیز، مطابق مدل مرسوم انجام شد با این تفاوت که تنها چهار تزریق ابتدایی و سه تزریق انتهایی ptz بدون انجام تزریقات میانی صورت گرفت. سپس تغییرات رفتاری حیوان مشاهده و با استفاده از تکنیک rt-pcr مطالعه مولکولی تغییرات بیان ژن های مذکور بررسی شد. نتایج: میانگین تعداد تزریقات لازم برای رسیدن به مرحله کیندلینگ کامل حیوانات 17 تزریق بود. مقایسه کمیت های رفتاری و تغییرات بیان ژن های مذکور در طی 17 تزریق در دو مدل نشان داد که میزان بیان این ژن ها در هر دو مدل از الگوی یکسانی پیروی می کند و بین این دو هیچ گونه تغییر معناداری وجود ندارد. آزمایش های ما همچنین نشان داد که چهار تزریق ابتدایی یا سه تزریق انتهایی به تنهایی نمی تواند تغییرات بیان ژنی همانند گروه مدل تعدیل یافته ایجاد نماید. نتیجه گیری: نتایج حاصل نشان داد که در مدل تعدیل یافته مورد استفاده در این تحقیق الگوی تغییرات مولکول های مورد بررسی، که جز مهمترین مولکول های دخیل در فرایند کیندلینگ شیمیایی هستند، همانند مدل مرسوم کیندلینگ شیمیایی است و بنابراین پیشنهاد می شود که می توان این مدل را به جای مدل مرسوم کیندلینگ شیمیایی مورد استفاده قرار داد.
مریم زراعتی سید جواد میر نجفی زاده
چکیده هدف: اعمال تحریکات الکتریکی با فرکانس پایین (low-frequency stimulation; lfs) اثر مهاری بر روند کیندلینگ دارد. مطالعات قبلی نشان داده که این اثرات مهاری تا حدی وابسته به فعالیت گیرنده های آدنوزینی است. در مطالعه حاضر نقش مسیر های مختلف موثر در تولید و حذف آدنوزین و نقش آنها در اعمال lfs مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روش ها: حیوانات با تحریک الکتریکی (12 بار در روز) مسیر پرفورنت کیندل شدند. lfs (8 بسته هر کدام شامل200 پالس با فرکانس 1 هرتز) 5 دقیقه پس از پایان تحریکات کیندلینگ در هر روز اعمال شد. قبل از اعمال تحریکات کیندلینگ پارامترهای تشنجی ثبت می شدند. برای بررسی نقش مسیر های تولید آدنوزین در اثرات ضدتشنجیlfs از مهار کننده های این مسیر ها استفاده شد. برای بررسی مسیر های حذف آدنوزین و تغییر میزان آنزیم های آدنوزین کیناز و آدنوزین دآمیناز به دنبال اعمال lfs از تکنیک ایمونوهیستوشیمی استفاده گردید. نتایج: اعمال lfs به مسیر پرفورنت اثر مهاری معنی داری در روند کیندلینگ داشت و باعث کاهش کمیت های تشنجی در هر روز گردید. همچنین اعمال lfs به طور معنی داری از افزایش شیب پتانسیل های میدانی برانگیخته و دامنه اسپایک های تجمعی در طی کیندلینگ جلوگیری کرد. از طرف دیگر، اعمال lfs از افزایش تضعیف زوج پالس اولیه و ثانویه و افزایش تضعیف در تسهیل زوج پالس ایجاد شده در نتیجه کیندلینگ، جلوگیری کرد. اثرات ضد تشنجی lfs به برخی از مسیر های افزایش دهنده آدنوزین از جمله فعالیت اکتو atpase، ناقل camp، sah هیدرولاز بستگی داشت. همچنین میزآن آنزیم حذف کننده آدنوزین (آدنوزین کیناز) به دنبال اعمال lfs کاهش یافت. نتیجه گیری: بر اساس این مطالعه پیشنهاد می شود که اثرات مهاری lfs بر روند کیندلینگ که از طریق مهار تقویت سیناپسی در شکنج دندانه دار ایجاد می شود تا حدی با افزایش آدنوزین از طریق فعال کردن مسیرهای تولید و غیر فعال کردن مسیر حذف آن وساطت می شود.
سیمین نامور جواد میرنجفی زاده
تحریک الکتریکی با فرکانس پایین (lfs) دارای اثرات ضد تشنجی است. یکی از مکانیسم های عمل lfs از طریق فعالیت نوروترانسمیتر هایی است که به پروتیین هایg به خصوص به gi جفت می شوند. بنابراین در این تحقیق تاثیر مهارگر آنزیم فسفودی استراز و نیز تغییر میزان بیان پروتیین gi و gs و پروتیین های تنظیم کننده آن ها، پروتیین های (rgs4، rgs10 و rgs2) به دنبال ایجاد اثرات ضد تشنجیlfs مورد بررسی قرار گرفت. حیوانات بر اساس روش کیندلینگ سریع با تحریکات الکتریکی مسیر پرفورنت (12 بار در روز با فرکانس 50 هرتز و مدت هر پالس 1 میلی ثانیه) کیندل شدند. lfs (8 بسته با فرکانس 1 هرتز، مدت هر پالس 1/0 میلی ثانیه و با شدت آستانه تحریکات کیندلینگ) هر روز پس از اتمام تحریکات کیندلینگ اعمال می شد. بعد از اتمام ثبت های الکتروفیزیولوژیک که به طور متوسط 6 روز طول می کشید، از ناحیه شکنج دندانه دار نمونه برداری انجام شد. سپس به وسیله روش وسترن بلات تغییر بیان پروتیین های gi، gs و پروتیین های rgs4 و rgs10 (به عنوان تنظیم کننده های منفی gi) و همچنین پروتیینrgs2 (به عنوان تنظیم کننده منفی پروتیین gs) به دنبال تحریکات کیندلینگ و lfs مورد بررسی قرار گرفت. به علاوه تأثیر تزریق رولیپرام (مهار کننده فسفو دی استراز) بر اثرت ضد تشنجی lfs مورد بررسی قرار گرفت. اعمال lfs به مسیر پرفورنت به طور معنی داری روند کیندلینگ را به تأخیر انداخت و تعداد تحریکات لازم برای رسیدن به هر یک از مراحل مختلف تشنج را افزایش داد و مدت زمان امواج تخلیه های متعاقب را به طور بارزی کاهش داد. همچنین اعمال lfs از افزایش شیب پتانسیل های میدانی برانگیخته و دامنه اسپایک های تجمعی در طی کیندلینگ ممانعت کرد. علاو بر این، lfs از افزایش تضعیف زوج پالس اولیه و ثانویه توسط کیندلینگ جلوگیری کرد. تزریق داخل بطنی رولیپرام (آنتاگونیست آنزیم فسفو دی استراز) با غلظت 25/0 میکرومولار، از اثرات مهاری lfs بر روند کیندلینگ ممانعت کرد. اعمال lfs پس از تحریکات کیندلینگ سبب کاهش بیان پروتیین های rgs4 و rgs10 شد ولی تغییری در بیان پروتیین های gi و gs به دنبالlfs مشاهده نشد. بیان پروتیین rgs2 نیز به دنبال کیندلینگ کاهش پیدا کرد. lfs احتمالأ با فعال نمودن آنزیم فسفو دی استراز و کاهش میزان camp بخشی از اثرات ضد تشنجی خود را اعمال می کند. در همین راستا احتمال داده می شود که یکی از مکانیسم های دخیل در ایجاد اثرات ضد تشنجی lfs افزایش مدت زمان فعالیت پروتیین gi و کاهش مدت زمان فعالیت پروتیین gs می باشد واژگان کلیدی: تشنج، تحریک الکتریکی با فرکانس پایین ، فسفو دی استراز، camp، پروتیین های rgs، پروتیین های g، شکنج دندانه دار و کیندلینگ
شیوا خضری محمد جوان
هدف: ام اس بیماری التهابی دمیلینه کننده مزمن در سیستم عصبی مرکزی است. افزایش مشارکت سلولهای بنیادی عصبی در ترمیم اندوژن آسیبهای میلینی یکی از مهمترین استراتژیها برای درمانهای نوین این بیماری است. در مطا لعه حاضر رفتار سلولهای بنیادی عصبی در مدل eae (مدل حیوانی ارزیابی شاخصهای التهابی و رفتاری بیماری ام اس) بررسی می شود. nogo66 (بخش خارج سلولی nogo با 66 اسید آمینه) به رسپتور nogo (ngr) متصل شده و با اثر بر مکانیسم های وابسته به اکتین، باعث تاخیر رشد نوریت و تحریک رشد کلاپس مخروطی می شود. از آنجاییکه اولین مرحله رمیلیناسیون با واسطه سلول های بنیادی شامل تکثیر و مهاجرتnscs و opcs از منابع اصلی آنها به محل ضایعه است و با توجه به اثر سیگنالینگ ngr در تنظیم سازماندهی، دینامیسیتی اکتین و ساختار سیتواسکلتون و نقش این اجزاء در مهاجرت سلولی، بر آن شدیم تا اثر مهار سیگنالینگ ngr بر میزان مهاجرت سلول های بنیادی را مدلهای نزدیک به بیماری ام اس بررسی نماییم. در این مطالعه اثر تزریق داخل صفاقی آنالوگ فعال camp (dbcamp) بر مهاجرت سلول های بنیادی عصبی در مدل eae ((experimental autoimmune encephalomyelitis بیماری ام اس نیز بررسی می گردد روش ها: برای القا eae، mog با complete freund´s adjuvant) cfa) مخلوط و به صورت زیر جلدی به موشها تزریق شد. همزمان با تزریق اول و 48 ساعت بعد از آن، سم سیاه سرفه ( pt: pertusis toxin) بصورت i.p.تزریق شد. موشهای گروه کنترل فقط cfa و pt را دریافت کردند. برای مطالعه مهاجرت و سرنوشت تمایزی سلولهای ناحیه زیر بطنی (svz) از 7 بار تزریق brdu به فواصل 2 ساعت در روز قبل از القا eae استفاده شد. گروهی از موشها در روزهای 9، 13، 17 و 21 بعد از القا sirna علیه ngr و scrambled sirna (sirna کنترل) دریافت کردند. گروهی دیگر از موشهای القا شده،dbcamp را از روز 9-14 یا 9-21 با دوز mg/kg 10 به طور داخل صفاقی دریافت کردند. علائم کلینیکی روزانه بررسی شدند. در آزمایشات هیستولوژی برای مطالعه دمیلیناسیون از رنگ آمیزی luxol-fast-blueاستفاده شد. ردیابی سلول های بنیادی عصبی با استفاده از رنگ آمیزی دوگانه brdu و یکی از مارکرهای اختصاصی ng2psa ncam, nestin انجام شد تا رده های مختلف پیش سازها شناسایی شوند. تعداد سلول ها در برشهای ساجیتال نواحی svz بطن های جانبی و پیاز بویایی (ob) شمارش شد. یافته ها: القا eae باعث ایجاد علایم کلینیکی، فلجی دم و پاهای عقب شد. تزریق singr و dbcamp باعث کاهش معنی دار علائم کلینیکی شده و وسعت ناحیه دمیلینه در بخش کمری نخاع نیز بطور معنی داری کاهش یافت. با القا eae تعداد سلولهای با مارکر دوگانه در svz کاهش و در ob افزایش یافتند. به عبارت دیگر دمیلیناسیون ناشی از eae باعث افزایش مهاجرت سلولهای بنیادی از svz به ob شد. کاهش بیان ژن ngr توسط sirna و تزریق dbcamp تعداد این سلولها را در ob کاهش داد و باعث مهاجرت آنها به نواحی آسیب مثل کورپوس کالوزوم شد. نتیجه گیری: به نظر می رسد که singr و dbcamp علائم بیماری را کاهش می دهد و باعث افزایش تمایز سلول های بنیادی عصبی به اولیگودندروسیت شده و با القای مهاجرت بیشتر سلولهای اجدادی الیگودندروسیت (ng2+) و نوروبلاست ها (psa-ncam+) به نواحی آسیب، باعث تسریع فرایند ترمیم میلین می شوند.
غلامرضا بیات سهراب حاجی زاده
چکیده: مقدمه: اثرات سودمند ورزش منظم در کاهش شیوع بیماری های قلبی ـ عروقی به خوبی شناخته شده و سوء استفاده از استروئیدهای آندروژنیک آنابولیک (aas) همراه با بروز بیماری های قلبی ـ عروقی بوده است. میوسیت های قلبی دارای دو نوع مختلف کانال پتاسیمی حساس به atpمی باشند: 1) در سارکولم (sarckatp) و 2) در غشای داخلی میتوکندری(mitokatp). این کانالها با باز شدن خود ممکن است به عنوان یک مکانیسم محافظت کننده قلبی درونزا عمل نمایند. ucp ها پروتئین هایی هستند که پروتون ها را از عرض غشای داخلی میتوکندری منتقل می کنند، و بدین وسیله، گرادیان پروتون را کاهش می دهند و بنابراین اکسیداسیون را از تولید atp جدا می کنند. این فرایند باعث کاهش تولید atp می شود. هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر مصرف با دوز فوق فیزیولوژیک aas بر میزان بیان کانال های پتاسیمی حساس به atp (katp)، ucp2 و ucp3به تنهایی و به همراه تمرین ورزشی استقامتی مزمن می باشد. مواد و روش ها: در این مطالعه موش های صحرایی نر نژاد ویستار به پنج گروه آزمایشی (8=n) تقسیم شدند: کنترل ساکن، حامل ساکن، ناندرولون ساکن، ورزش و ورزش ـ ناندرولون. در گروه های ورزش حیوانات برای 5 روز در هفته به مدت ده هفته تحت تعلیم ورزشی قرار-گرفتند. همچنین ناندرولون دکانوئیت با دوز 10mg/kg و روغن آراشیذ بعنوان حامل ناندرولون هفته ای یکبار برای مدت ده هفته در گروه های دریافت کننده در عضله رانی به صورت عمیق تزریق می شد. از روش وسترن بلاتینگ جهت سنجش میزان بیان زیر واحد های کانال های katp ( kir6.2 و sur2 ) و پروتئین های ucp2 و ucp3 و از روش time rt- pcr real جهت بررسی میزان بیان ژن ucp2 و ucp3 استفاده شد. نتایج: یافته های این تحقیق نشان داد تجویز ناندرولون دکانوئیت تأثیری برمیزان بیان زیر واحد های کانال های katp در سارکولم و میتوکندری در گروه ساکن ندارد و تمرین ورزشی مزمن فقط در سارکولم میزان بیان این زیر واحد ها را بطور معنی داری افزایش می دهد. از طرفی تجویز ناندرولون فقط در سارکولم بطور معنی داری موجب کاهش بیان زیرواحد های کانال های katpدر حیوانات ورزش کرده می گردد. بعبارتی تجویز ناندرولون از افزایش بیان این کانال ها در سارکولم ناشی از ورزش جلوگیری کرده است. تمرین ورزشی مزمن فقط در سطح mrna موجب کاهش بیان ucp2 و ucp3 شد. تجویز ناندرولون باعث افزایش بیان ucp2 و ucp3 هم در سطح پروتئین و هم در سطح mrna در قلب گردید و این اثر تجویز مزمن ناندرولون در گروه ورزش کرده، مشاهده نشد و ورزش مزمن باعث ممانعت از این اثر ناندرولون گردید. نتیجه گیری: با توجه به نتایج این تحقیق به نظر می رسد ورزش مزمن باعث افزایش بیان کانال های katp سارکولم می شود و احتمالاً یکی از مکانیسم های تأثیر ناندرولون در کاهش اثرات محافظت قلبی ناشی از ورزش، کاهش بیان این کانال ها در سارکولم می باشد. ناندرولون با افزایش بیان ucp2 و ucp3 در سطح mrna و پروتئین می تواند کارآیی متابولیسم انرژی را از طریق اختلال تولید atpکاهش دهد، بنابر این می تواند قلب را به آسیب های استرس اکسیداتیو مستعد تر نماید. واژه های کلیدی: ورزش، ناندرولون، کانال های katp، ucp2 ، ucp
سعید پژوهان محمد جوان
: الیگودندروسیت ها سلول های میلینه کننده سیستم عصبی مرکزی هستند. به دنبال دمیلیناسیون cns، رمیلیناسیون اتفاق می افتد، گرچه فرآیند رمیلیناسیون در آسیب های مزمن مانند بیماری ام اس غالباً با شکست روبه رو می شود. در فرآیند رمیلیناسیون سلولهای پیش ساز الیگودندروسیتی (opcs) پس از تبدیل به الیگودندروسیت (ol) غلاف جدیدی از میلین در اطراف آکسون ها ایجاد می کنند. برای تقویت رمیلیناسیون می توان از عواملی که قدرت تکثیر پیش سازهای الیگودندروسیتی را افزایش می دهند استفاده کرد. در این مورد می توان از ریز ملکولها که با ایجاد تغییرات اپی ژنتیک قدرت تکثیر سلولهای پیش ساز الیگودندروسیتی را افزایش می دهند استفاده کرد. والپروییک اسید (vpa) که سال ها است به عنوان یک دارو در بیماری صرع بکار می رود، دارای اثر اپی ژنتیک نیز بوده و با مهار هیستون داستیلاز تکثیر opcs را افزایش می دهد. در این تحقیق اثر vpa بر ترمیم میلین در مدل eae موضعی بیماری ام اس مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روش ها: برای ایجاد مدل بیماری ام اس، eae موضعی در موش های ماده نژاد ویستار القا گردید. بدین منظور از هوموژنای طناب نخاعی خوکچه هندی (gpsch) و cfa استفاده شد و بعد از 18 روز از ایجاد حساسیت، حیوانها تحت جراحی لامینکتومی در ناحیه مهره هشت سینه ای قرار گرفتند و با کمک دستگاه استریو تاکس در ناحیه ستون پشتی میانی طناب نخاعی در عمق 7/0 میلی متری از سطح سخت شامه، سم سیاه سرفه (pt) به مقدار ng 50 در حجم 2 میکرولیتر تزریق شد. یک گروه از حیوانات قبل از جراحی به مدت 8 روز و دو نوبت در هر روز vpa خوراکی با دوز mg/kg 150 دریافت کردند و در گروه دیگر حیوانات بعد از جراحی، vpa با دوز فوق به مدت 4 روز را دریافت نمودند. سیر علایم بیماری به عنوان یک شاخص از میزان اثر بخشی دارو در رفتار حیوان و بررسی ایمنوهیستوشیمیایی پروتیئن mbp به عنوان شاخصی از فعالیت الیگودندروسیت های بالغ و پروتیین nestin به عنوان شاخص سلول های بنیادی عصبی مورد ارزیابی قرار گرفت. رنگ آمیزی لوکسال فست بلو جهت ارزیابی میزان میلیناسیون بافت استفاده گردید. نتایج: ایجاد مدل eae موضعی سبب ایجاد فلج در حیوانات و دمیلیناسیون در طناب نخاعی شد و پیش درمان با vpa سبب کاهش علایم رفتاری در حیوانات گردید. استفاده از vpa در طی 4 روز پس از القای مدل اثری بر سیر بیماری نداشت اما پس از قطع دارو، روند بهبودی نسبت به گروه کنترل سریع تر بود. مطالعات ایمنوهیستوشیمیایی افزایش تعداد سلول های mbp+ در محل ضایعه در گروه پیش درمان با vpa را نشان داد. همچنین تعداد سلول های بیان کننده nestin در گروه پیش درمان با vpa نسبت به گروه مدل افزایش داشت. نتیجه گیری : vpa می تواند باعث بهبود علایم بیماری در مدل eae موضعی بیماری ام اس شود. به نظر می رسد vpa این عمل را با افزایش تعداد opcs و تمایز آنها به الیگودندروسیت بالغ و افزایش رمیلیناسیون به انجام رسانده است.
نوشین احمدی راد سید جواد میرنجفی زاده
هدف: التهاب یکی از مکانیسم های ایجاد تشنج می باشد. در این مطالعه تأثیر داروی ضد التهاب مینوسایکلین بر کیندلینگ شیمیایی مورد بررسی قرار گرفت. مواد و روش : کیندلینگ شیمیایی در موش های کوچک آزمایشگاهی با تزریق دوزهای زیر آستانه ی ptz (mg/kg 37) هر 48 ساعت یک بارتزریق شد. حیوانات به چهار گروه تقسیم شدند: گروه کنترل که حیوانات فقط سالین دریافت کردند، گروه ptz، که حیوانات فقط ptz دریافت کردند، گروه minocycline+ ptz ، مینوسایکلین با دوزmg/kg25، یک ساعت قبل از ptz، تزریق شد. یک ساعت پس از آخرین تزریق ptz مغز حیوانات خارج شد و تغییرات بیان ژن گیرندهtnf-? ، زیرواحد?2 ، گیرندهgabaa و زیرواحدnr2a گیرندهnmda در هیپوکمپ و قشر پیریفورم بررسی شدند. نتایج: مینوسایکلین هنگامی که قبل از ptz تزریق شود، می تواند مدت زمان تاخیر رسیدن به مرحله 4 تشنج را افزایش دهد. علاوه بر این تزریق مینوسایکلین قبل از ptz از افزایش زیرواحدnr2a گیرندهnmda در هیپوکمپ موش های کیندل شده جلوگیری کرد. این دارو از تاثیر افزایشی ناشی از ptz بر زیرواحد?2 ، گیرندهgabaa نیز جلوگیری کرد. این اثرات همراه با کاهش گیرندهtnf-? در هیپوکمپ و قشر پیریفورم بود. مینوسایکلین احتمالا" اثر ضد تشنجی دارد و این اثر را از طریق کاهش زیر واحد گیرنده هایnmda و gabaa به همراه کاهش در گیرنده tnf-? که یکی از شاخصه های التهابی است، اعمال می کند.
محبوبه ملکوتی خواه محمد جوان
سلول های پیش ساز عصبی سلول هایی پر توان و خودنوزا هستند. این سلول ها در دو ناحیه زیر بطنی و ژیروس دندانه دار هیپوکمپ وجود دارند. یکی از استراتژی ها برای درمان بیماری های نورودژنراتیو تحریک تکثیر، مهاجرت و تمایز این سلول ها برای درمان بیماری می باشد. مطالعه اثر ویتامین های d3 و eبر موش های مدل شده برای بیماری اسکلروز متعدد نشان داد که تزریق این ویتامین ها موجب کند شدن روند دمیلیناسیون و تسریع روند رمیلیناسیون می شود. بر همین اساس ما اثر این ویتامین ها را بر سلول های پیش ساز عصب در محیط invitro مورد بررسی قرار دادیم. این مطالعه روی سلول های پیش-ساز عصبی و پیش ساز الیگودندروسیت مشتق از سلولهای پرتوان القایی انسان انجام شد. برای بررسی میزان تکثیر از آزمون mtt استفاده شد. میزان تمایز به الیگودندروسیت، آستروسیت و عصب با کمک ایمنوسیتوشیمی بر علیه آنتی ژنهای o4، map2 و gfap انجام شد. برای مطالعه نقش مسیرهای سیگنالینگ pi3k/akt،src kinase و mapk/erk به ترتیب از مهارگرهای ly294002، pp2 و u0126 در محیط کشت تکثیری استفاده شد. نتایج نشان داد که ویتامین e موجب افزایش تکثیر سلول های پیش ساز عصبی می شوند و این اثر وابسته به دوز است. مطالعه مسیر سیگنالینگ مورد اثر این ویتامین ها بر تکثیر سلول های پیش ساز عصبی نشان داد که ویتامین e از طریق مسیر سیگنالینگ pi3k/aktو src-kinase موجب تکثیر این سلول ها می شود. اعمال ویتامین d3 با غلظت100 نانومولار در محیط تمایزی فاقد فاکتورهای رشد بر سلول های پیش ساز عصبی نشان داد که این ویتامین بیان پروتئین هایmap2 و gfap را در این گروه از سلول ها نسبت به گروه کنترل کاهش می دهد و مانع تمایز می شود. با توجه به نتایج به دست آمده می توان گفت که استفاده از این دو ویتامین به عنوان درمان مکمل در بیماران اسکلروز متعدد علاوه بر اثرات آنتی اکسیدانی در تحریک تکثیر سلول های درونزاد پیش ساز عصب مغز نیز نقش مثبت خواهند داشت.
سامان اسماعیل نژاد محمد جوان
مقدمه: عوامل افزایش دهنده ی تکثیر سلول های پیش ساز عصبی (npcs) می توانند برای افزایش نوروژنز استفاده شوند. والپروییک اسید یکی از ریزمولکول هایی است که از راه مکانیسم های اپی ژنتیک تکثیر npcs ها را افزایش می دهند. والپروییک اسید یک داروی شناخته شده ی ضد تشنج و ایجاد کننده ی ثبات در خلق و خو است. شواهدی وجود دارد که والپروییک اسید در مدل های بیماری های نورودژنراتیو عملکرد مفید و موثری داشته است. این ماده باعث افزایش بازبرنامه ریزی سلول ها و تولید سلول های پرتوان القایی می شود که یکی از مشخصات اصلی آن ها تکثیر نامحدود است. در این مطالعه از والپروییک اسید برای افزایش ترمیم نورونی پس از ایجاد نورودژنراسیون توسط کاینیک اسید، استفاده شده است. مواد و روش ها : برای ایجاد نورودژنراسیون در ناحیه ی ca3 هیپوکمپ محلول کاینیک اسید به داخل بینی موش های ماده ی نژاد c57bl/6 چکانده شد. والپروییک اسید، دو بار در روز و در طی 7 روز قبل از تزریق کاینیک اسید به صورت خوراکی با دوز (300 mg/kg) گاواژ شد. 5 روز بعد از اعمال کاینیک اسید، نمونه برداری انجام شد. مطالعات ایمونوهیستوشیمیایی علیه آنتی ژن psa-ncam که یک مارکر نوروبلاستی است، استفاده شد. ارزیابی بافت شناسی نورودژنراسیون به وسیله ی شمارش سلول هایی که رنگ آمیزی نیسل شده بودند، در برش های بافتی انجام شد. بیان ژن های مارکر سلول بنیادی عصبی (nestin) و سلول پیش ساز عصبی (sox1 و pax6) توسط تکنیک real-time pcr بررسی شد. برای بررسی علائم رفتاری تخریب و ترمیم هیپوکمپ از آزمون ماز y استفاده شد. نتایج : پیش درمان با والپروییک اسید فعالیت تناوب خودبخودی را در آزمون ماز y افزایش داد. نوروژنز ناحیه ی ca3 هیپوکمپ موش های پیش درمان شده با والپروییک اسید، افزایش یافت. مطالعات ایمونوهیستوشیمیایی افزایش حضور سلول هایpsa-ncam+ در ناحیه ی ca3 حیوانات پیش درمان شده با والپروییک اسید را نشان داد. علاوه بر این بیان nestin به عنوان مارکر سلول بنیادی عصبی و سلول پیش ساز عصبی در موش های پیش درمان شده با والپروییک اسید که کاینیک اسید نیز به آن ها اعمال شده بود، افزایش یافت. نتیجه گیری : استفاده از والپروییک اسید می تواند علایم اعمال کاینیک اسید را در مدل بیماری نورودژنراسیون بهبود بخشد. به نظر می رسد والپروییک اسید این اثر را از راه افزایش مقادیر سلول بنیادی عصبی و سلول پیش ساز عصبی و تمایز آن ها به نورون های بالغ، اعمال می نماید.
فیروزه علویان سهراب حاجی زاده
مقدمه: سکته مغزی از شایع ترین بیماری هاست و تحمل به ایسکمی یکی از مهم ترین مکانیسم های مسئول افزایش تحمل مغز پس از سکته مغزی است که به آن پیش شرطی سازی به ایسکمی گویند. هایپراکسی از مهم ترین کاندیداهای پیش شرطی سازی به ایسکمی است. آسیب های ناشی از ایسکمی اغلب به دلیل تجمع رادیکالهای آزاد مشتق از اکسیژن (ros) است و هایپراکسی در تولید متعادل ros نقش مهمی دارد. با تولید ros تحت این شرایط مسیرهای داخل سلولی متعددی از جمله مسیرهای tnf?/tnfrs، erk/mapk، pkc و فاکتورهای hif1? و ucp2 فعال می شوند. در مطالعه اخیر اثر هایپراکسی نورموباریک بر بیان tnf-r2، tnf-r1، hif1?، ucp2 و فعالیت erk مورد مطالعه قرار گرفت و با استفاده از مهار کننده اختصاصی pkc نقش این فاکتور در اثر هایپراکسی بر مدل سکته مغزی بررسی شد. مواد و روش ها: در مطالعه حاضر حیوانات شامل 12 گروه، هر گروه شامل 6 رت نژاد ویستار بودند. غلظت اکسیژن تنفسی اعمال شده در گروه هایپراکسی 95%، به مدت 4 ساعت و 6 روز پیوسته، و در گروه کنترل با همان شرایط ولی غلظت اکسیژن 21% بود. به منظور تحقیق اثر پروتیئن کیناز c از chel))chelerythrin chloride ؛ مهارگر سیستمیک پروتیئن کیناز c استفاده شد. 24 ساعت بعد رت های گروه سکته به مدت 60 دقیقه تحت انسداد شریان کاروتید اصلی راست قرار گرفتند. پس از 24 ساعت از جریان خون مجدد، نفوذپذیری سد خونی - مغزی و نقایص رفتاری مورد بررسی قرار گرفت. بیان پروتئین های tnfr1,2، hif1? و ucp2 با روش وسترن بلات و میزان فعالیت erk با استفاده از کیت مخصوص مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: مهار pkc در مسیری مستقل از هایپراکسی سبب کاهش حجم سکته، کاهش اسکور نقایص نورولوژیک و کاهش نفوذپذیری سد خونی-مغزی شد. هایپراکسی سبب کاهش معنی دار بیان tnfr1 در کورتکس و افزایش معنی دار بیان hif1? در هر دو ناحیه مغز شد. همچنین هایپراکسی تداخل معنی دار در افزایش بیان ucp2، tnfr1 و tnfr2 دارد. افزایش معنی دار فعالیت erk تحت اثر هایپراکسی، 5 و 24 ساعت پس از جریان مجدد در گروههای سکته مشاهده شد. نتیجه گیری: با توجه به نتایج این تحقیق به نظر می رسد هایپراکسی با کاهش حجم آسیب، ادم مغزی، نفوذپذیری سد خونی–مغزی و بهبود نقایص نورولوژیک سبب ایجاد مقاومت در برابر ایسکمی شده است. هایپراکسی با تداخل در افزایش بیان tnfr2، کاهش بیان tnfr1، افزایش بیان hif1? در هر دو ناحیه کورتکس و مرکز مغز و با تداخل در افزایش بیان ucp2 در ناحیه کورتکس، همچنین با تداخل در افزایش فسوریلاسون erk، می تواند تحمل به ایسکمی را وساطت کند. تفاوت اثر هایپراکسی در کورتکس و مرکز مغز ممکن است مربوط به مکانیسم های متفاوت بیوشیمیایی و سلولی باشد.
مریم نظم بجنوردی منصوره موحدین
هدف: کشت سلول های اسپرماتوگونی و تولید سلول های پر توان embryonic stem cells (es like cells) که دارای قابلیت بازسازی و تولید هرسه نوع لایه زایای جنینی می باشند، این سلول ها را به عنوان منبع کافی و جدیدی برای سلول درمانی و ترمیم در بیماریها از جمله بیماریهای نورودژنراتیو پیشنهاد می دهد. در تحقیق حاضر تمایز سلول های اسپرماتوگونی موش به سلول های شبه الیگودندروسیت و نقش آنها درمیلین سازی پس از پیوند به موش صحرایی مدل دمیلیناسیون بررسی شد. مواد و روشها: سلول های اسپرماتوگونی ازبیضه موش نوزاد توسط دو مرحله هضم آنزیمی جداسازی شدند. پس از کشت سلول های اسپرماتوگونی کلنی های es like cells درپاساژ پنجم معادل هفته 3 کشت حاصل شدند. ژنهای پرتوانی و ژنهای اختصاصی اسپرماتوگونی با روش real time-pcr و مارکرهای پرتوانی نظیر oct4، sox2 و ssea1 نیز با روش ایمونوسیتوشیمی و فلوسایتومتری در سلول های es like cells بررسی شدند. سلول های es like cells ابتدا به سلول های پیش ساز عصبی و سپس به سلول های شبه الیگودندروسیت تمایز یافتند. درمرحله in vivo مدل دمیلیناسیون توسط تزریق استریوتاکسیک 2 میکرولیتر توکسین لیزولیسیتین به کورپوس کالوزوم القا شد. پس از یک هفته از ایجاد مدل دمیلیناسیون سلولها ی شبه الیگودندروسیت نشاندارشده با diiبه صورت درجا به موش پیوند گردید. 2و 4 هفته پس از پیوند سلول بررسی های هیستولوژی وایمونوهیستوشیمی به منظور بررسی تغییرات وسعت دمیلیناسیون و شدت رمیلیناسیون وجایگزینی سلول های پیوندی درمحل ضایعه انجام شد. یافته ها: ماهیت سلول های es like cells با استفاده از معیارهای مختلف شناسایی نظیر بیان ژنهای پرتوانی c-myc و nanog و مارکرهای پرتوانی نظیر oct4، sox2 و ssea1 مورد تایید قرار گرفت. بررسی مارکرهای nf68، nestin، ng2 olig2, با روش ایمونوسیتوشیمی وreal time-pcr تمایز es like cells را به سلول های پیش ساز عصبی و شبه الیگودندروسیت درپایان هر مرحله القا تایید کرد. یافته های هیستولوژی نشان دهنده کاهش معنادار وسعت دمیلیناسیون وافزایش شدت رمیلیناسیون در گروه پیوند سلول نسبت به گروه کنترل بود. همچنین براساس بیان plp تمایز سلول های جایگزین شده پس از پیوند به سلول های میلین ساز با روش ایمونوسیتوشیمی تایید گردید. نتیجه گیری: سلول های اسپرماتوگونی درشرایط کشت کلنی های es like cells را ایجاد کرده که می تواند با استفاده از القاگر ra ابتدا به سلولهای پیش ساز عصبی و سپس توسط ترکیباتی نظیرegf و bfgf به سلولهای شبه الیگودندروسیت تمایز پیدا کند که این سلولها قادربه میلین سازی پس از پیوند به موش صحرایی مدل دمیلیناسیون است. کلمات کلیدی: سلول های اسپرماتوگونی، es like cells، سلولهای شبه نوروپروژنیتور، الیگودندروسیت، میلین سازی، مدل دمیلیناسیون ، پیوند سلول
فاطمه نقی نسب اردهایی ابوالفضل کرمی
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش تکنیک های روان درمانی بدنی بر سطح کورتیزول بزاقی و میزان استرس دانش آموزان دختر دبیرستانی انجام گرفته است.نمونه مورد مطالعه شامل 20 نفر در گروه آزمایش و 20 نفر در گروه کنترل بوده اند که از دو دبیرستان مختلف انتخاب شده اند. در هر دو دبیرستان، پیش آزمون مقیاس سنجش استرس کوهن برای همه دانش آموزان سال های اول، دوم و سوم اجرا شد، سپس از بین دانش آموزانی که نمره بالاتر از میانگین بدست آوردند، بطور تصادفی 20 نفر برای شرکت در گروه آزمایش و 20 نفر برای شرکت در گروه کنترل انتخاب شدند. نمونه بزاقی در ساعات تعیین شده از هر دو گروه گرفته شد. آزمودنی های گروه آزمایش تحت آموزش تکنیک های روان درمانی بدنی قرار گرفتند، ولی گروه کنترل این آموزش را دریافت نکردند. طرح پژوهشی مورد استفاده در این تحقیق از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بوده است و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون t انجام گرفته است. نتایج تجزیه و تحلیل داده های پرسشنامه سنجش استرس کوهن نشان داد که روان درمانی بدنی توانسته است میانگین استرس آزمودنی های گروه آزمایش را در مقایسه با گروه کنترل به طور معناداری( 01/0>p)کاهش دهد. همچنین مقایسه آماری داده های کورتیزول بزاقی نشان داد که میانگین غلظت کورتیزول بزاقی درگروه آزمایش که درمان را دریافت کرده بودندبه طور معناداری کاهش یافته بود(05/0>p).کلید واژه ها: استرس، روان درمانی بدنی، کورتیزول بزاقی.
فرشاد مرادپور ناصر نقدی
چکیده بلوغ مرحله گذر از کودکی به بزرگسالی است که با بلوغ جنسی و افزایش سطح هورمون های جنسی همراه می باشد و به باروری فرد منجر می شود. بسیاری از کارکردهای شناختی و ساز و کار های آنها در این مرحله رشد و نمو پیدا می کنند. همچنین سوء مصرف داروهای حاوی ترکیبات استروئیدی توسط جوانان به تغییر کارکردهای شناختی منجر می شود. لذا به منظور بررسی اثرات حذف منبع اصلی هورمون های جنسی بر یادگیری و حافظه و شکل پذیری سیناپسی ناحیه ca1 حیوانات در سن22روزگی اخته شده، و یادگیری فضایی، انتقال و شکل پذیری سیناپسی در ناحیه ca1 و بیان ژن زیرواحد های nr2a/b، گیرنده های nmda و سیگما در سنین 28، 35، 45 و 60 روزگی بررسی شد. اخته کردن در سن22روزگی یادگیری فضایی را در اوایل بلوغ افزایش می دهد اما این اثر با افزایش سن کاهش پیدا می کند. مهار گیرنده های nmda در اوایل بلوغ یادگیری فضایی را مهار کرد، اما یادگیری گروه اخته در بزرگسالی تخریب نشد. مهار گیرنده های سیگما یادگیری را مهار کرد و اثر آن تحت تاثیر اختگی قرار نگرفت. میزان القاء fepsp-ltp و ps-ltp در اوایل بلوغ به دنبال اخته کردن کاهش پیدا کرد، اما میزان fepsp-ltp در بزرگسالی در گروه اخته و کنترل تفاوت نداشت. اخته کردن تعداد اسپایک های اضافی در بزرگسالی را افزایش داد. fepsp-ltp و ps-ltp در بزرگسالی توسط ap5 مهار شدند و اخته کردن تاثیری نداشت. اما در اوایل بلوغ ltp کاملاً مهار نشد و اخته کردن اثر ap5 بر fepsp-ltp را کاهش داد. در اواخر بلوغ اخته کردن اثر ap5 بر ps-ltp و fepsp-ltp را کاهش داد. اثر اخته کردن بر میزان القاء ps-ltp در اوایل بلوغ در حضور مهار کننده گیرنده های سیگما(bda047) خنثی شد. اخته کردن میزان بیان ژن سیگما در اوایل بلوغ را افزایش و در بزرگسالی کاهش داد، و میزان بیان ژن nr2a/b در بزرگسالی را افزایش داد. این مطالعه بیان می کند که هورمون های جنسی در دوره بلوغ برای فعالیت طبیعی و نمو شبکه عصبی ناحیه ca1 ضروری است، و اختلال در سطح سرمی استروئیدها باعت تغییرات ماندگار در این ناحیه می شود. همچنین سطوح فیزیولوژیک هورمون های گنادی برای رشد و نمو طبیعی یادگیری و حافظه فضایی در دوران بلوغ لازم است. کلمات کلیدی: بلوغ، تستوسترون، گیرنده های سیگما،nr2a ، nr2b، ltp
مهدی صادق یعقوب فتح اللهی
اثرات مصرف مزمن سدیم سالیسیلات (ss) و مرفین (m) بر پاسخ های سیناپسی پایه، شکل پذیری سیناپسی هیپوکمپ، یادگیری و حافظه فضایی در ماز آبی موریس بررسی شده است. تزریق حاد m، اما نه ss، سبب اختلال یادگیری در ماز آبی موریس (mwm) شد. تزریق مزمن ss یا m برای 7 و 6 روز قبل از mwm اثری بر اکتساب و بیادآوری نداشت. تزریق ss، اما نه m، بعد از تمرین روزانه سبب اختلال در تثبیت حافظه در mwm شد، بعلاوه این حیوانات بعد از یک تزریق m در آزمون بیادآوری، در مقایسه با حیوانات کنترل زمان کمتری را در ربع محل سکو بودند. کاربرد حاد m روی برشهای هیپوکمپ سبب افزایش پایدار دامنه پاسخهای ps در گروههای کنترل و تحمل به سالیسیلات (ss-t) شد در حالیکه در گروه تحمل به مرفین (m-t) افزایش دامنه ps پایدار نبود. کاربرد مزمن m روی برشهای ss-t سبب افزایش شیب پاسخ های fepsp و تشدید افزایش دامنه پاسخهای ps شد. همچنین در برشهای تحمل دارویی جابجایی منحنی e/s (fepsp/ps) به سمت چپ، افزایش نسبت زوج پالس ms10 و تشدید ps-ltp، در مقایسه با کنترل بروز کرد. حضور m یا ss در محیط برشها سبب کاهش fepsp-ltp و ps-ltp در گروههای تحمل به سالیسیلات یا مرفین شد، بعلاوه تحریک تتا پالس (tps) 30 دقیقه بعد از pbs سبب زدوده شدن ltp برشهای تحمل به سالیسیلات یا مرفین شد. کاربرد cpx (nm200) برای مهار گیرنده a1 آدنوزین (a1r) اثرات مهاری m و ss بر ltp برشهای تحمل به سالیسیلات یا مرفین را جبران و همچنین زدایش ltp در این برشها را مهار کرد. استفاده از ehna (mµ 10) برای مهار آدنوزین دآمیناز (ada)، اثرات تحریکی ss و m را از بین برد. بعلاوه در حضور ehna برشهای کنترل مانند برشهای تحمل به سالیسیلات یا مرفین قابلیت زدایش ltp را نشان دادند. فعالیت ada هیپوکمپ در گروههای ss-t و m-t کاهش یافت. اگرچه مقدار پروتئین ada هیپوکمپ با استفاده از ایمینوبلاتینگ تغییر معناداری را در مقایسه با کنترل نشان نداد. همچنین در گروه m-t مقدار پروتئین a1r افزایش داشت. نتایج ما نشان می دهد که مصرف مزمن ss یا m سبب ایجاد تغییرات متاپلاستیک پایدار در شبکه نورونی هیپوکمپ و همچنین در مکانیسمهای مغزی دخیل در یادگیری و حافظه فضایی، می شود. این تغییرات به صورت افزایش حساسیت یا حساسیت متقاطع، تغییر شکل پذیری سیناپسی و اختلال حافظه در mwm بروز می کند. به نظر می رسد بدنبال تغییرات ناشی از مصرف مزمن سالیسیلات یا مرفین، اجزاء سیستم آدنوزینی هیپوکمپ بعنوان تعدیل گر عصبی مهم، در جهت افزایش مهار، دستخوش سازش می شود.
لیلا ستاریان حسین بهاروند
دژنراسیون سلول های گانگلیون شبکیه شیوع بالایی در چندین بیماری چشم از جمله آسیب های مکانیکی وارده به عصب بینایی دارد. تا کنون درمان موثری در درمان این بیماری های ناتوان کننده وجود ندارد. امروزه فناوری سلول های بنیادی و سلول درمانی روشی مهم برای درمان و جایگزینی سلول های از دست رفته به شمار می رود، این مطالعه امکان حفاظت نرون های آسیب دیده و همچنین تمایز و جایگزینی سلول های پیش ساز عصب مشتق از سلول های بنیادی پر توان القایی انسانی در شبکیه موش های صحرایی را بررسی نموده است. دو روز بعد از ایجاد آسیب در عصب بینایی موش های صحرایی در داخل زجاجیه تزریق شدند. بررسی عملکرد عصب بینایی با استفاده از آزمون پتانسیل بر انگیخته بینایی حاکی از بهبود معنی دار در آمپلی تود موج ها در گروه دریافت کننده سلول ها بود. شمارش سلول های گانگلیون در گروه های مختلف، با استفاده از رنگ dii بعنوان نشانگر پس گرا بدنبال تزریق آن در برجستگی های فوقانی بیانگر بقاء بیشتر سلول های گانگلیون در گروه های دریافت کننده سلول و یا دریافت کننده محیط کشت سلول ها بود. بررسی های ایمونوفلورسنت در جستجوی تعیین سرنوشت سلول های پیوندی موید این مطلب بود که سلول های پیش ساز عصب علاوه براینکه به درستی در لایه گانگلیونی شبکیه قرار گرفته اند شاخص اصلی این سلول ها را هم بیان می کردند. این نتایج نشان داد که پیوند سلول های پیش ساز عصب قدامی مشتق از سلول های بنیادی پر توان القایی در موش های صحرایی مدل آسیب عصب بینایی علاوه بر بهبود عملکرد بینایی با محافظت از سلول های میزبان و رژنراسیون آکسونی، در شبکیه هم جایگزین شده و شاخص سلول های گانگلیون را بیان کردند. این سلول ها ممکن است افق جدیدی را در بحث سلول درمانی در صدمات عصب بینایی و از دست رفتن سلول های گانگلیون که بوسیله بیماری های دیگر ایجاد می شود را ایجاد کنند.
ساره اسدی محمد جوان
مقدمه: سیستم عصبی مرکزی پستانداران توانایی ترمیم کارآمد آسیب هایی که به آن وارد می شود را ندارد. یکی از راه های تقویت ظرفیت ترمیم سیستم عصبی مرکزی، افزایش تعداد و توانایی سلول های بنیادی عصبی موجود در مغز است. در این پژوهش سعی شده که با استفاده از استراتژی بازبرنامه ریزی و با کمک القاگرهای پرتوانی ظرفیت ترمیم مغز به صورت in vivo افزایش داده و تاثیر این رویکرد را در ترمیم یک مدل آسیب عصبی بررسی کنیم. روش ها: جهت القای پرتوانی از تزریق داخل بطنی لنتی ویروس القایی حامل وکتور oct4 به همراه تعدادی ماده ی شیمیایی تسهیل کننده ی پرتوانی به نام های bix-01294، bayk8644 و rg108 به صورت داخل بطنی و از والپروئیک اسید به صورت گاواژ استفاده شد. پس از ? یا ?? روز القای وکتور حاوی oct4 به همراه مصرف مواد مذکور، بیان مارکرهای پرتوانی oct4، sox2، nanog، klf4 و c-myc و مارکرهای بنیادی عصبی sox1 و pax6 با استفاده از real-time pcr و ایمونوهیستوفلورسنت ارزیابی گردید. موثرترین گروه در القای بیان مارکرهای پرتوانی انتخاب و تاثیر آن در ترمیم هیپوکامپ آسیب دیده با کاینیک اسید با روش های بافتی و ایمونوهیستوفلورسنت بررسی گردید. برای مقایسه تعداد نورون ها ? روز پس از ایجاد آسیب، شمارش نورونی در ناحیه ca3 انجام شد. نوروژنز نیز با بررسی های ایمونوهیستوفلورسنت بر علیه مارکر نوروبلاست ها (psa-ncam) و سلول های پیش ساز عصبی (nestin) انجام گرفت. یافته ها: در موش هایی که تیمار هم زمان والپروئیک اسید و القای ویروس حاوی oct4 را به مدت ? روز دریافت کرده بودند بیان klf4 (p<0.01)، nanog (p<0.01) و c-myc (p<0.001) القا شد، اما در حیوان هایی که یک هفته پیش تیمار والپروئیک اسید و سپس ویروس حاوی وکتور oct4 دریافت کرده بودند، پس از 7 روز اغلب مارکرهای پرتوانی klf4 (p<0.001)، nanog (p<0.001)، c-myc (p<0.001) و oct4 درون زاد (p<0.001) و بنیادی عصبی pax6 (p<0.001) و sox1 (p<0.001) در سطح rna افزایش یافتند. oct4، nanog و ssea1 نیز در سطح پروتئین در جدار اطراف بطن تشخیص داده شدند. پس از ایجاد آسیب در هیپوکامپ حیوان های گروه پیش تیمار والپروئیک اسید و بیان اگزوژن oct4، افزایش شمارگان نورونی در سمتی از مغز که ویروس را دریافت کرده بود، نسبت به گروه آسیب مشاهده شد (p<0.05). علاوه بر افزایش تعداد سلول ها، مارکرهای سلول های پیش ساز عصبی psa-ncam (p<0.001) و nestin (p<0.001) نیز در این منطقه به صورت معنی دار افزایش یافتند. نتیجه گیری: پیش تیمار با والپروئیک اسید و بیان اگزوژن oct4 در مغز موش احتمالا با افزایش بیان مارکرهای پرتوانی و بنیادی عصبی، می تواند ظرفیت ترمیم مغز را در موش تقویت کند. استفاده از این رویکرد دریچه ای جدید برای طراحی روش های درمانی بیماری های تحلیل برنده عصبی می گشاید.
نرگس پاچناری سحر کیانی
مقدمه: سلول های بنیادی عصبی در مغز پستانداران بالغ در ناحیه ی زیر بطنی از بطن های جانبی قرار گرفته است. در مواقع آسیب در سیستم عصبی مرکزی این سلول ها فعال شده، شروع به تقسیم، تمایز و مهاجرت به ناحیه ی آسیب دیده کرده تا جایگزین سلول های آسیب دیده شوند. اما این ترمیم همیشه به طور کارآمدی انجام نمی شود. از دلایل نقص در ترمیم می توان به کاهش تعداد این سلول ها در بیماری های نورودژنراتیو پیشرفته اشاره کرد. یکی از راهکارهای کمک به چنین بیمارانی، کمک به تکثیر بیشتر سلول های بنیادی عصبی درونزاد است. مسیرهای سیگنالینگ متعددی روی نوروژنز سلول های این ناحیه اثر گذار است که از جمله ی آن ها می توان به مسیر wnt اشاره کرد، در این مسیر ?-catenin وارد هسته شده و باعث رونویسی از ژن هایی می شود که در تکثیر، تمایز و ... نقش دارند. اخیرا از ریز مولکول ها در حوزه ی سلول های بنیادی استفاده های زیادی می شود. chir99021، ریز مولکولی است که از طریق مهار گلیکوژن سنتاز کیناز، باعث تقلید مسیر wnt می شود، پس به نظر می رسد استفاده از این مولکول بتواند باعث افزایش تکثیر در سلول های بنیادی عصبی شود. در این مطالعه ابتدا اثر chir بر تکثیر سلول های بنیادی عصبی در محیط کشت بررسی شد و بعد از آن با تزریق این ماده به بطن جانبی موش، اثر آن بر تکثیر nscهای درونزاد مطالعه شد. مواد و روش ها: در ابتدا سلول های بنیادی عصبی ناحیه زیر بطنی استخراج شد، سلول ها به صورت نوروسفر کشت داده شد و سپس اثر غلظت های مختلف chir بر تکثیر نوروسفرها بررسی شد. در مرحله ی بعد با تزریق این ریز مولکول به بطن جانبی مغز موش، و تزریق همزمان brdu به صورت داخل صفاقی، سلول های تکثیر شونده نشاندار شده و بعد از نمونه برداری، مطالعات ایمونوهیستوشیمی و real-time pcr انجام شد. نتایج: در این مطالعه مشاهده کردیم که غلظت 3/0 و 1 میکرومولار chir، در طی 10 روز کشت نوروسفرها با این ماده اثر بهتری بر تکثیر این سلول ها می گذارد. علاوه بر این تیمار نوروسفرها با این ماده باعث تکثیر بیشتر سلول ها حتی در غیاب chir و فاکتورهای رشد نسبت به گروه کنترل می شود. در مطالعات حیوانی مشاهده کردیم که تزریق chir باعث افزایش رونوشت ژن های سلول های بنیادی می شود، هم چنین رنگ آمیزی بافت svz با brdu نشان داد که این ماده باعث افزایش تکثیر در سلول های جدار بطن می شود. مطالعات ایمونوهیستوشیمی نشان دادکه تزریق chir باعث افزایش تعداد سلول های nestin+در اطراف ناحیه-ی آسیب می شود. نتیجه گیری : ریز مولکول chir باعث افزایش تعداد نوروسفرها در محیط کشت می شود. هم چنین این ماده باعث افزایش تکثیر و بیان مارکرهای بنیادی عصبی در اطراف بطن های جانبی می شود. کلمات کلیدی: سلول های بنیادی عصبی درونزاد- نوروسفر- ناحیه ی زیر بطنی- chir99021- brdu.
مریم سادات سیدصدر محمد جوان
مقدمه: از مدل آسیب عصب بینایی به فراوانی در مطالعات ترمیمی سیستم عصبی مرکزی و ارائه ی راه-حل برای آن استفاده می شود، زیرا همانند اکثر نورون های سیستم عصبی مرکزی، آکسون نورون های تشکیل دهنده ی عصب بینایی پس از آسیب قادر به ترمیم کافی نیستند. در سال های اخیر پیوند سلول های پیش ساز عصبی به عنوان راه کار درمانی احتمالی برای اختلال هایی که در آن ها سیستم عصبی قادر به ترمیم نمی باشد مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به مطالعاتی که محیط کشت مجاور شده با سلول های رنگدانه دار شبکیه (rpe-cm) را عاملی برای افزایش بقا و رشد سلول های پیش ساز عصب و سلول های شبکیه معرفی می کنند، در این مطالعه اثر این محیط کشت و سلول های پیوندی بر عملکرد بینایی و بقای سلول های آسیب دیده در مدل آسیب عصب بینایی مورد بررسی قرار گرفته است. مواد و روش ها: جهت بررسی اثر تیمارها بر عملکرد سیستم بینایی مدل آسیب عصب بینایی ایجاد شد. تائید مدل توسط رنگ آمیزی تولوئیدین بلو و میکروسکوپ الکترونی بررسی شد. nps به صورت تزریق زجاجیه ای و rpe-cm در چند نوبت توسط تزریق وریدی اعمال شدند. جهت بررسی اثر تیمارها بر عملکرد سیستم بینایی از آزمون vep استفاده شد و اثر تیمارها بر بقای سلول های آسیب دیده با استفاده از رنگ آمیزی پس گرا توسط dii و fluorogold مورد سنجش قرار گرفت. نتایج: پیوند سلول های پیش ساز عصب نسبت به گروه کنترل و تزریق محیط کشت مجاور شده با سلول های rpe نسبت به پیوند سلولی اثر بهتری بر عملکرد بینایی داشت. به علاوه در آزمون vep اثر اعمال هر دو تیمار به مراتب بهتر از سایر گروه ها بود. در مطالعه ی بقای سلول ها مشاهده شد که پیوند سلول و تزریق محیط کشت هر دو سبب افزایش بقای سلول های آسیب دیده می شوند و اعمال هر دو تیمار موجب حفاظت بیشتر نسبت به دو گروه قبلی می شود. نتیجه گیری: محیط کشت مجاور شده با سلول های rpe موجب بهبود عملکرد بینایی و حفاظت نورونی پس از آسیب شده و در صورت اعمال آن به همراه پیوند سلول های پیش ساز قادر است اثرات مثبت این سلول ها را بر روند بهبود آسیب افزایش دهد.
خلیل حاجی اصغرزاده علیرضا مانی
مطالعات اخیر نشان داده اند که فعال شدن عصب واگ از طریق تحریک گیرنده های آلفا – 7 نیکوتینی منجر به مهار تولید سایتوکاین های التهابی در بسیاری از سلول های غیر عصبی می شود. از آنجایی که التهاب مزمن نقش محوری را در ایجاد فیبروز کبدی بازی می کند، این مطالعه با هدف بررسی نقش شاخه کبدی عصب واگ بر روی روند ایجاد فیبروز کبدی در موش های صحرایی طراحی و انجام شده است. سیروز از طریق بسته شدن مزمن مجرای صفراوی القا شد. سطح هیدروکسی پرولین کبدی، فشار پورت، سطح سرمی ترانس آمینازها و میزان بیان timp-1 (tissue inhibitor of metalloproteinase 1) و mcp-1 (monocyte chemoattractant peptide -1) به منظور بررسی روند ایجاد فیبروز کبدی اندازه گیری شدند. بیان گیرنده های آلفا – 7 نیکوتینی در کبد با استفاده از روش های rt-pcr و ایمونوهیستوشیمی مورد بررسی قرار گرفت. مطالعات rt-pcr نشان دادند که گیرنده آلفا – 7 نیکوتینی در کبد موش های صحرایی بیان می شود. مطالعات ایمونوهیستوشیمی نشان دادند که گیرنده های آلفا – 7 نیکوتینی به طور عمده در هپاتوسیت های کبد سیروتیک و به میزان کمتری در اپیتلیوم مجاری صفراوی و همچنین در میوفیبروبلاست ها بیان می شوند. بسته شدن مجرای صفراوی منجر به افزایش فشار ورید پورت، افزایش میزان هیدروکسی پرولین و همچنین افزایش میزان بیان timp-1 و mcp-1 در کبد می شود. امّا نه قطع شدن اختصاصی شاخه کبدی عصب واگ و نه تجویز methyllycaconitine (آنتاگونیست اختصاصی گیرنده های آلفا – 7 نیکوتینی) منجر به ایجاد تغییر معنی داری بر روی افزایش فشار ورید پورت و همچنین بر روی روند ایجاد فیبروز کبدی نمی شود. قطع شدن اختصاصی شاخه کبدی عصب واگ فقط منجر به تقلیل یافتن سطح سرمی آنزیم آسپارتات آمینو ترانسفراز (ast) در موش های سیروتیک می شود ولی بر روی میزان بیان mcp-1 که شاخصی از میزان التهاب کبدی می باشد تاثیر معنی داری نمی گذارد. مطالعه ما شواهدی بر علیه فرضیه نقش محوری عصب واگ کبدی به عنوان مکانیسم دفاعی داخلی در تنظیم فیبروز کبدی در مدل سیروز صفراوی ارائه می کند.
نورالدین بختیاری سامان حسینخانی
اورسولیک اسید یک ترکیب تری ترپن چربی دوست می باشد که روی عملکرد بافت ماهیچه اسکلتی اثر می گذارد. با این وجود هنوز مکانیسم عمل این ترکیب شناخته نشده است. در این مطالعه از سلول های ماهواره ای و ماهیچه اسکلتی موش بعنوان مدل آزمایشی استفاده شد. نتایج فاز in vitro نشان داد که اورسولیک اسید از طریق افزایش در بیان ژن های sirt1 (35 برابر) و pgc-1? (175 برابر) در سلول های ماهواره ای منجر به تکثیر این سلول ها می شود ( 4/3 برابر) که این آغاز ساز تولید ماهیچه های جدید در مدل حیوانی است. سپس، با توجه به نقش sirt1 در مصرف انرژی، این سوال به ذهن رسید که آیا اورسولیک سطح انرژی سلولی در ماهیچه های حیوانی را تغییر می دهد. یافته ها نشان داد که اورسولیک اسید حامل های انرژی از جمله atp (3 برابر) و adp (18 برابر) را کاهش می دهد، اما به منظور جبران این فرایند منجر به افزایش بیوژنز میتوکندری (12 برابر) و نسبت atp/adp (3 برابر) می شود. بعلاوه، اورسولیک اسید بیان میوگلوبین ( 2 برابر) را همگام با تغییر در بافت ماهیچه اسکلتی از نوع غیر هوازی تند انقباظ iib به هوازی اکسیداتیو تند انقباظ iia (30%) و کند انقباظ (4%) افزایش می دهد. سرانجام، این مطالعه نشان می دهد که اورسولیک اسید به طور غیر مستقیم اثرات مثبت ورزش و محدودیت کالری را با القاء در جوان سازی بافت ماهیچه ای و بهبود عملکرد تقلید می کند. همچنین نتایج این مطالعه اورسولیک اسید را بعنوان یک کاندیدای مناسب برای درمان شرایط آسیب شناسی مرتبط به تحلیل و اختلال عضلانی پیشنهاد می کند.
سمانه دهقان محمد جوان
مقدمه: محدودیت تعداد سلول¬های بنیادی درون¬زاد از جمله عوامل محدود کننده توان ترمیم در سیستم عصبی مرکزی می¬باشد. در این پژوهش سعی شده است تا محدودیت توان ترمیم در سیستم عصبی مرکزی را با کمک القاگرهای پرتوانی افزایش داده و اثر آن را بر ترمیم میلین در کیاسمای بینایی مشاهده نمود. روش¬ها: به منظور القای پرتوانی، وکتور بیانی oct4 و مولکول¬های شیمیایی کوچک bix01294، bay k8644، rg108 و القاگر oct4 روزانه به درون بطن جانبی مغز موش¬های نر نژاد c57/bl6 ترزیق شدند و مولکول شیمیایی والپروییک اسید نیز به صورت گاواژ به موش تجویز گردید. 7 روز و 14 روز پس از القای وکتور حامل ژن oct4 در حیوانات دریافت کننده ترکیبات مختلف از مولکول¬های شیمیایی فوق، بیان مارکرهای پرتوانی و بنیادی عصبی با استفاده از تکنیک هایreal time pcr و ایمنوفلورسنت بافتی مورد ارزیابی قرار گرفتند . پس از انتخاب بهترین ترکیب موثر بر القای مارکرهای پرتوانی، میزان ترمیم میلین درکیاسمای بینایی دمیلینه شده با لیزولسیتین با استفاده از vep (visual evoked potential) و ایمنوفلورسنت بافتی مورد ارزیابی قرار گرفت. یافته¬ها: تنها ترکیب موثر بر القای فاکتورهای پرتوانی و بنیادی عصبی ترکیب oct4 و والپروییک اسید بود. بیان فاکتورهای پرتوانی endogenousoct4، klf4، c-myc و nanog و دو فاکتور بنیادی عصبی sox1 و pax6 در گروه آزمایشی که والپروییک اسید را به صورت پیش درمان قبل از القای oct4 دریافت کرده بودند دارای افزایش معناداردر مقایسه با گروه کنترل بود. نتایج ایمنوفلورسنت بافتی بیان مارکر پرتوانی oct4، nanog و ssea1 را در جدار بطن مغز موش نشان داد. نتایج ثبت vep و ایمنوفلورسنت بافتی، افزایش ترمیم میلین را به دنبال القای دمیلیناسیون در گروه دریافت کننده پیش تیمار والپروییک اسید و القای oct4 نشان داد. نتیجه¬گیری: پیش¬تیمار با والپروییک اسید و بیان اگزوژن oct4 در مغز موش احتمالا با افزایش بیان مارکرهای پرتوانی و بنیادی عصبی، می تواند ظرفیت ترمیم مغز را در موش تقویت کند.
مریم قاسمی کاسمان محمد جوان
مقدمه: از آن¬جایی که ظرفیت سیستم اعصاب مرکزی (cns) برای ترمیم محدود است؛ محققان برآنند تا پتانسیل ترمیم cns را از طریق رویکردهای مختلف افزایش دهند. اخیرا برخی از مطالعات بیانگر این هستند که آستروسیت¬ها می¬توانند به نوروبلاست و نورون در شرایط in vivo بازبرنامه ریزی گردند. در این مطالعه ما نشان می¬دهیم که تزریق mir-302/367 به عنوان microrna اختصاصی سلول¬های بنیادی عصبی با والپروات در استریاتوم و بطن جانبی می¬تواند آستروسیت¬ها را به ترتیب به نوروبلاست و پیش ساز الیگودندروسیتی تبدیل کند. روش¬ها: برای بررسی اثر توام mir-302/367 و vpa بر نوروژنز ، مارکرهای نوروبلاستی و نورونی به وسیله ایمونوهیستوفلورسنت در استریاتوم و هیپوکامپ سنجیده شد. جهت مطالعات ترمیم میلین، پس از تزریق داخل بطنی ذرات لنتی ویروسی، بیان ژن¬های شاخص پرتوانی و سلول¬های بنیادی عصبی بوسیله real time pcr ارزیابی شد. تست ماز y به منظور تعیین اثرات mir بر روند بهبود حافظه پس از القای نقص حافظه با کوپریزون استفاده شد. ترمیم میلین به وسیله رنگ آمیزی لوکسال فست بلو و ایمونوهیستوفلورسنت ارزیابی شد. در تمام مطالعات، والپروات، 4 روز قبل از تزریق ذرات لنتی ویروسی اعمال و در سراسر دوره آزمایش به طور مستمرر تزریق گشت. نتایج: تزریق توام mir-302/367 و vpa توانست آستروسیت¬های استریاتوم را به پیش سازهای نورونی بازبرنامه ریزی کند. آستروسیت¬های انسانی در اثر بیان mir به نورون در شرایط in vitro تبدیل شدند. نتایج ما نشان داد که پیش درمان با mir-302/367 توانست ظرفیت ترمیم ناحیه ca3 هیپوکامپ را به دنبال اعمال کاینیک اسید افزایش دهد. تزریق ذرات لنتی ویروس منجر به افزایش بیان ژن¬های شاخص پرتوانی و سلول¬های بنیادی عصبی شد. بهبود حافظه و افزایش ترمیم میلین در حیوانات کوپریزونی، 2 هفته پس از تزریق mir-302/367 مشاهده شد. نتیجه گیری: یافته های ما حاکی از آن است که ظرفیت ترمیم cns با بازبرنامه ریزی آستروسیت¬ها و تمایزشان به نورون و الیگودندروسیت توسط mir302/367 در شرایط in vivo، افزایش می یابد.
آیت کائیدی سعید سمنانیان
مطالعات گذشته نشان داده اند که به دنبال محرومیت اوپیاتی، فعالیت خودبخودی نورون های هسته لوکوس سرولئوس (lc) به شدت افزایش می یابد. مجموعه ای از عوامل درونی و همچنین عوامل بیرونی تحریکی در فرآیند بیش فعالی نورون های هسته lc در شرایط محرومیت اوپیوئیدی دخیل می باشند. از آنجایی که هسته پاراژیگانتوسلولاریس (pgi) دارای مهمترین ورودی های تحریکی به هسته lc می باشد؛ از اینرو دارای نقش مهمی در بیش فعالی نورون های هسته lc در شرایط محرومیت اوپیوئیدی نیز می باشد. در این مطالعه با طراحی و پیاده سازی برش مغزی جدید که بطور همزمان دارای نورون های هر دو هسته lc و pgi می باشد، به بررسی نقش مستقیم تسهیلی نورون های هسته pgi بر بیش فعالی نورون های هسته lc در شرایط محرومیت از مورفین پرداخته شده است. برای اثبات وجود نورون های هر دو هسته lc و pgi در برش جدید، از روش ردیابی نورونی معکوس با ماده hrp استفاده شد. با استفاده از تکنیک whole cell patch clamp، فعالیت های خودبخودی، پتانسیل استراحت و پتانسیل های پس سیناپسی تحریکی نورون های lc ثبت شدند. همچنین برخی فاکتورهای بیوشیمیایی تغییر یافته در شرایط وابستگی و محرومیت از مورفین مانند camp، pcreb، pcamkii و pcamkiv با استفاده از روش ایمونوهیستوفلورسنت مورد بررسی قرار گرفتند. داده های مطالعه حاضر نشان دادند که میزان تغییرات خالص فعالیت های خودبخودی و پتانسیل استراحت نورون های lc موجود در برش مغزی که دارای هر دو سلول های lc و pgi می باشد بطور معناداری بیشتر از مقادیر مشابه در برش های مغزی بود که فقط دارای نورون های lc به تنهایی یا فاقد ورودی های تحریکی از ناحیه pgi بودند. همچنین در شرایط محرومیت، فرکانس پتانسیل های پس سیناپسی تحریکی ثبت شده از نورون های lc که دارای ورودی های تحریکی از pgi بودند بطور معناداری بیشتر از مقدار آن در شرایطی بود که این ورودی ها از نورون های pgi وجود ندارند. بعلاوه میزان مولکول های camp، pcreb و pcamkiv نورون های lc برش جدید (oth) در شرایط محرومیت از مورفین بیشتر از مقادیر آنها در سایر انواع برش های مغزی بدون ورودی های pgi بود. در مجموع نتایج مطالعه حاضر پیشنهاد می کنند که افزایش خروجی های تحریکی نورون های pgi به نورون های lc در برش تهیه شده، می تواند بیش فعالی نورون های lc را در شرایط محرومیت اوپیوئیدی تسهیل کند.
علی شمسی زاده راویزی محمد جوان
چکیده ندارد.
علی جهانشاهی انور جواد میرنجفی زاده
چکیده ندارد.
بهار موقر محمد جوان
چکیده ندارد.
ساره اسدی ابوالحسن احمدیانی
چکیده ندارد.
امیر ضارب کهن محمد جوان
چکیده ندارد.
مسعود فریدونی ابوالحسن احمدیانی
چکیده ندارد.
صباح مظفری محمد جوان
هدف: دمیلیناسیون آکسونها در cns بزرگسالان جوان، مشخصه برجسته ms می باشد. دستگاه بینایی در بیش از 70 درصد بیماران متأثر می گردد. تا کنون درمان کاملی برای ms وجود نداشته است. رمیلیناسیون خودبخودی در ms روی می دهد، اگر چه ناکامل است. سلولهای بنیادی عصبی در مغز بزرگسالان ظرفیت فیزیولوژیک قابل توجهی را فراهم نموده اند. امکان مشارکت این ظرفیت بالقوه در پاسخ به القا آسیب دمیلینه کننده تجربی در ناحیه کیاسما و عصب بینایی هدف اصلی این تحقیق بوده است. روش ها: پس از ایجاد دمیلیناسیون تجربی به کمک تزریق موضعی لیزولسیتین در ناحیه کیاسما و عصب بینایی، مطالعه با ارزیابی هیستولوژیک وسعت و شدت دمیلیناسیون با استفاده از رنگ آمیزی اختصاصی میلین و اندازه گیری بیان ژنهای mbp، olig2 و gfap -که به ترتیب معرف فعالیت الیگودندروسیتهای بالغ، پیش سازهای الیگودندروسیتی فعال شده و آستروسیتها می باشند- در ناحیه آسیب انجام گرفت. ردیابی سلولهای بنیادی عصبی درونزاد با استفاده از brdu و بررسی ایمونوهیستوشیمی آنتی ژنیسیته علیه نستین، یک مارکر سلولهای بنیادی عصبی، در نواحی زیربطنی بطنهای جانبی و سوم و ناحیه آسیب صورت گرفت. یافته ها: ارزیابی هیستولوژیک کیاسما و عصب بینایی بیشترین وسعت و شدت دمیلیناسیون را در روز 7 و 14 پس از آسیب نشان داد. رمیلیناسیون قابل توجهی در روز 28 پس از آسیب مشاهده شد. در روز 7 پس از آسیب بیان ژن mbp کاهش شدید و بیان ژنهای olig2 و gfap افزایش شدید نشان دادند که در روز های بعد از این میزان به تدریج کاسته شد. مطالعات ردیابی سلولی نشان دادند که با گذشت زمان از تعداد سلولهای brdu+ در نواحی زیر بطنی کاسته و بر این تعداد در ناحیه آسیب افزوده می گردد. پاسخ دهی ایمونوهیستو شیمی علیه نستین نشان داد که بیان این پروتئین جنینی در روز های پس از آسیب در نواحی زیر بطنی و جایگاه آسیب دچار تنظیم افزایشی می شود که پس از روز 7 از این میزان کاسته می گردد. نتیجه گیری: مغز بزرگسالان در بازسازی عصب و کیاسمای دمیلینه شده تجربی توسط لیزولسیتین از پتانسیل فیزیولوژیک درونزاد، پیش ساز های عصبی، استفاده می کند و قادر است سلولهای بنیادی عصبی ساکن در نواحی زیر بطنی بطن جانبی و سوم را به سوی ناحیه آسیب بسیج نماید.