نام پژوهشگر: امیر دیوانی
علی کوچکی امیر دیوانی
متن حاضر از دو بخش تشکیل شده است. مسأله بخش اول ترجمه سه فصل اول کتاب introducing persons نوشته پیتر کاروترز استاد فلسفه در دانشگاه مریلند است. مباحث این سه فصل ذیل سه عنوان، مسأله اذهان دیگر؛ دوگانه انگاری: بدن و نفس؛ و اینهمانی و نفس، طرح شده اند. در فصل اول بحث بر سر آن است که آیا می توان وجود اذهان دیگر و حالات ذهنی خارج از خود را ثابت کرد؟ در فصل دوم بحث حول این محور است که دوگانه انگاری دکارتی (دوگانه انگاری حداکثری) چه استدلالی بر وجود دو جوهر متفاوت در جهان دارد؟ در فصل سوم این بحث طرح می شود که با فرض دوگانه بودن جوهری بدن و نفس آیا باید ملاک و معیاری برای اینهمانی یک نفس در دو حالت و دو وضعیت مفروض داشته باشیم؟ اگر چنین ملاک و معیاری وجود نداشته باشد چگونه می توان یک نفس را از نفس دیگر بازشناخت یا متمایز ساخت؟ در بخش دوم این نوشتار گزارشی از سه مبحث نفس از دیدگاه شیخ الرئیس ابوعلی سینا ارائه شده است. بنابراین با ارائه تعریفی از نفس که از دید وی «کمال اول برای جسم طبیعی آلی» است چهار دلیل بر اثبات وجود و دو دلیل بر تجرّد نفس، در قالب دو فصل بیان شده است. عناوین ادل? اثبات وجود نفس عبارتند از برهان انسانِ معلّق در هوا؛ برهان حرکت یا برهان طبیعی؛ برهان ادراک؛ و برهان وحدت نفس، در ادله اثبات وجود نفس؛ و دو دلیل تجرّد نفس یکی از طریق بساطت صور معقول و دیگری از طریق عدم کَلال نفس در صورت کَلال و فرسودگی جسم است. در آخرین فصل این بخش، اشاره ای اجمالی به ارتباط بدن و نفس شده است از آن جهت که نفس در ادراک چه احتیاجی به بدن دارد. در نهایت، شیخ، مدرَکات را به محسوس، متخیّل، متوهّم و معقول، تقسیم می کند و بر آن است که حتی در ادراکات حسی نیز ادراک آن گاه صورت می گیرد که صورت محسوس، تجرید شود. در پایان، جمع بندی ای با اشاره به مباحث دو بخش (بخش ترجمه و بخش گزارش) ارائه شده است. کلید واژه ها: نفس، ذهن، دوگانه انگاریِ حداکثری، دوگانه انگاریِِ حداقلی، رابط? بدن ونفس.
سید ابوالفضل نورانی امیر دیوانی
از آنجایی که دغدغه بشر در طول اعصار دستیابی به اصیل ترین و ناب ترین معارف بوده است تا بتواند تیشه بر ریشه همه جهالت ها بزند و خود را از بند اسارت جهالت برهاند. این پایان نامه بر آن است تا بتواند راهی را برای دستیابی بشر به ادراکاتی مصون از خطا معرفی نماید. از آنجایی که در روایات معصومین? و آیات قرآن کریم در مورد تأثیر فضایل و رذایل اخلاقی بر شناخت و ادراک، اشاراتی به صورت مستقیم و غیر مستقیم وارد شده است این تحقیق بر آن است که این نقش و تأثیرگذاری را در این پژوهش بررسی نماید. برخی قائلند که گناه حجابی بر دیدگان انسان ایجاد می کند که مانع از دید صحیح می شود و یا اصلاً دیده را کور کرده و آدمی را از دیدن بسیاری از حقایق بازمی دارد. آیا این ادّعا صحیح می باشد؟ آیا گناه می تواند در نوع نگاه و نگرش انسان و بالطبع ادراک آدمی اثر بگذارد؟ آیا آدمی می تواند با رعایت تقوا به مدارجی دست یابد که دیگران از آن محرومند؟ بر فرض جواب مثبت به این تأثیرگذاری، آیا می توان دیگران را هم نسبت به این تأثیرگذاری متقاعد نمود؟ یا دست کم به تأمّلی جدی در این مسئله وادار کرد؟ آیا در بررسی علل و عوامل اُفت تحصیلی دانشجویان و طلاب و محصّلین می توان عواملی همچون، گناه و یا رذایل اخلاقی را به عنوان یکی از فاکتوری های تأثیرگذار در این امر به حساب آورد؟ آنچه که از آیات و روایات استفاده می شود این است که نافرمانی از خداوند و گناه که حرکت در خلاف مسیر کلّ نظام هستی می باشد باعث دگرگونی در عقل و خرد و حسّ تشخیص آدمی می گردد. در حقیقت دگرگونی و ناموزونی حسّ تشخیص و ادراک آدمی، معلول بیماری خاصّی است که همانند بیماری های جسمی بر مزاج و یا روح انسان مسلّط می گردد. گرایش به گناه، نوعی بیماری روانی محسوب می شود که در روح آدمی اثر منفی گذاشته و باعث دگرگونی در نحوه اندیشه او و اعوجاج در دستگاه ادراک می گردد. از منظر قرآن و روایات در اثر تکرار گناه آدمی به حالت خاصی می رسد که دیگر زشتی ها را نمی بیند و آن را امری طبیعی قلمداد می کند و آرام و آرام فاعل گناه خود به شکل گناه درمی آید. و بر اثر آن بر قلب و گوش او مهر می خورد و پرده ای در برابر دیدگانش آویخته می گردد و از فهمیدن حقایق و شنیدن نصایح، محروم می ماند. ?خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَهٌ...? . با انجام رذایل، زمینه سقوط آدمی فراهم گشته و در اندیشه او شبهه و زمینه کج فهمی و اعوجاج در بینش ایجاد می شود. و بر عکس؛ با فضیلت مندی زمینه ارتقاء فهم و ایجاد بصیرت فراهم گشته و وسعت دید او زیاد می گردد.
وحید یادگاری سرور امیر دیوانی
ابرازگرایی معاصر اخلاقی دیدگاهی فرااخلاقی درباره ی معنا و سیستم توجیه گزاره های اخلاقی است. اگر چه که ابرازگرایی معاصر تحت تأثیر ابرازگرایان اولیه رشد و توسعه پیدا کرد ولی تفاوتهای با انواع اولیه ابرازگرایی اخلاقی دارد. از دیدگاه مورد نظر آنچه مهم است اینکه آیا ساختارهای منطقی در معناداری مجلات و گزاره های اخلاقی تأثیر دارد. لذا ابرازگرایی اخلاقی به بررسی معنای مفاهیم اخلاقی و نهایتاً به معرفت شناسی گزاره های اخلاقی می پردازد و در این راستا یکی از تفاوت های مهمی که بین ابرازگرایان نوع اولیه و معاصر وجود دارد مربوط به این است که معنا و مفهوم صدق در نزد ابرازگرایان معاصر غیر از معنا و مفهومی است که مورد پذیرش ابرازگرایان اولیه بوده است. سیمون بلک برن که از مدافعان ابرازگرایی معاصر می باشد، تفاوت بین ابرازگرایی و واقع گرایی اخلاقی را به نحو جدیدی و در قالب شبه و نفع گرایی اخلاقی توضیح می دهد، هر چند که تصویرگرایی مبنای شبه – واقع گرایی به شمار می رود و قائل است که تصور هر شخصی از عمل اخلاقی عامل مهمی در داوریهای اخلاقی است. آلن گیبرد تفسیری دیگری از ابرازگرایی معاصر ارائه می دهد که رابطه ی بسیار نزدیک با تصویرگرایی بلک برن دارد و حاکی از نوعی قرارداد اجتماعی است که هنجارهای اجتماعی از اجزاء اصلی این نوع از ابرازگرایی معرفی شده است و به خاطر همین تحت عنوان ابرازگرایی هنجاری معروف است.
رحیم دهقان سیمکانی امیر دیوانی
عقل نقش قابل توجّهی در تنظیم و جهت دهی رفتارهای انسان به سمت ارزشها و فضائل اخلاقی دارد. ملّاصدرا و قاضی عبدالجبّار به این مسأله توجّه داشته و نظام اخلاقی خود را بر عقلانیت بنیان نهاده اند. آراء این دو اندیشمند نسبت به کارکردهای عقل در اخلاق در سه رویکرد عمد? وجودشناختی، معرفت شناختی و انگیزشی قابل بررسی است. از حیث وجودشناختی بر اساس مبانی فلسفی صدرالمتالّهین نظیر اصالت وجود و تشکیکی بودن و...، عقل، نحو? وجود انسان را مرتبه به مرتبه رقم خواهد زد. از حیث معرفت شناختی عقل قادر خواهد بود تا هم گزاره های بنیادین نظام اخلاقی را کشف کند ، هم صغریات و جزئیات اخلاقی را بر آنها منطبق کند و هم وجوه حُسن و قبح افعال را تشخیص دهد. در رویکرد انگیزشی نیز عقل، با تشخیص فعل صحیح و روشن ساختن نتایج و عواقب آن، قادر خواهد بود تا نقش قابل توجّهی را در ایجاد شوق و انگیزه و بکارگرفتن قوای محرّکه در جهت تحقّق بخشیدن به فعل، ایفا کند. رویکرد اوّل در آراء قاضی عبدالجبار به جهت برخوردار نبودن از مبانی اندیش? صدرایی کمرنگتر است امّا در دو رویکرد دیگر، هر دو اندیشمند به کاربردهای عقل توجّه داشته اند. تفاوتهایی در نگرش این دو اندیشمند دیده می شود؛ از جمله اینکه به لحاظ معرفت شناختی، عقل از نظر ملّاصدرا قوّه ای از نفس است ولی در اندیش? عبدالجبّار، علوم یا بدیهیاتی است که آدمی از پیش آنها را واجد است. از نظر صدرالمتالّهین ملاک بی اخلاقی ها، فقر وجودی است و مهمترین عامل بی اخلاقی ها جهالت و غفلت است امّا این ملاک در آراء عبدالجبّار دیده نمی شود.
علیرضا دهقانپور امیر دیوانی
چکیده پاسخ به پرسش چیستی «معنای زندگی» جز از راه شناخت انسان ممکن نیست. معنای زندگی به هر سه معنای هدف، ارزش و کارکرد زندگی، در راستای وجود انسان، استعدادها و توانایی های اوست. ملاصدرا انسان شناسی را اصل و پایه ی همه ی معارف و پرسش های بنیادین می داند که بدون آن دیگر شناخت ها کامل نخواهد بود. انسان در میان سایر موجودات از امتیازات خاصی برخوردار است که منشأ آن، نفس ناطقه و عقل است. بنابراین ساختار وجودی انسان، ترکیبی از بدن و عقل است. انسان جامع طبیعت و ماوراء طبیعت است. جزء طبیعی انسان اگر زیر پوشش تدبیر عقل قرار نگیرد انسان را از کمال خود باز می دارد. عقل از بدن به منزله ی شرط حضور در طبیعت و به منزله ی ابزار، بهره برداری می کند. انسان به دلیل برخورداری از درک عقلی، به دنبال کشف حقیقت و معنای زندگی حرکت می کند. معنای زندگی انسان تابعی از وجود او و متناسب با وجود اوست. اگر وجود مختص انسانی، به قوه ی عقلی اوست، معنای زندگی نیز در رابطه با قوه ی عقلی مشخص می شود. قوه ی عقلی دو بعد نظری و عملی دارد. انسان در مقام عقل، خالی از غایت و هدف نیست. هدف ایده آل زندگی در نزد عقل، معرفت خداست. از این رو در صدد شناخت خدا و افعال او برمی آید. در این مسیر او به شناخت خود و جهان که فعل تکوینی خدا هستند می-پردازد و سفرهای علمی و عملی چهارگانه را تنظیم می کند. این حرکت ارادی و وجودی انسان، وقتی به غایت می رسد که انسان به اراده و اختیار، تحت فرمان عقل به سوی خدا گام بردارد و در کنار او قرار یابد. ارزش زندگی انسان نیز در سایه ی ارتباط او با خدا و حرکت به سمت او تعیین می شود. بر اساس حرکت جوهری و ثابت نبودن مرتبه ی وجود انسان، بر خلاف دیگر ممکنات، انسان جایگاه معینی در مراتب وجود ندارد و از پایین ترین مقامات تا بالاترین درجات می تواند سیر داشته باشد. ملاصدرا ارزش انسان و زندگی او را در گرو رضایت الهی، کرامت انسانی، فطرت، عشق و جاودانگی می داند. کارکرد زندگی، با نقش عمده-ی انسان در عالم هستی که نقش خلافت الهی اوست معین می شود. جانشینی انسان از خدا که با حقایقی همچون ولایت، امانت، وساطت در خلقت، غائیت خلقت و ... همراه است، جایگاه انسان را در دار هستی تعیین می کند. انسان اشرف مخلوقات است آفرینش عالم به خاطر اوست. نقطه ی مقابل این معنا، پوچی است؛ هر چند مادی گرایی و شکاکیت از عوامل اصلی پوچی است اما عواملی همچون مرگ و شرور از علل سوق به سمت پوچی است که در حکمت متعالیه نه تنها پوچی را نتیجه نمی دهند، بلکه از عوامل معناساز زندگی و از راه های رشد و تعالی انسان به شمار می روند. علم زدگی که از عوامل پوچی شمرده شده نه ثمره-ی علم بلکه نتیجه ی کم ظرفیتی انسان و توقف در مراحل پایین عقل می باشد و در حکمت متعالیه که جمع برهان و عرفان و قرآن است هرگز جایی ندارد. کلمات کلیدی: معنای زندگی، ملاصدرا، حکمت متعالیه، هدف زندگی، ارزش زندگی، کارکرد زندگی، پوچی
عفت السادات خیاط نوری امیر دیوانی
وجود انسان ترکیبی از نفس (وجودی غیرمادی) و بدن (وجودی مادی) است، بنابر دیدگاه ملاصدرا نفس اصیل است و حاکم بر بدن، مشخصه نفس انسان به عقل اوست، لذا هم قوام نفس به اوست و هم او عامل تمییز انسان از دیگر موجودات شده است. کارکرد عقل، شناخت و فهم است؛ انسان با داشتن عقل عملی، بدن را تدبیر و کنترل کرده تا زمینه مناسب برای ارتباط عقل نظری با عالم غیر مادی و ملکوت فراهم شود، حاصل این حرکت عقل، «حریت و آزادگی» در حیطه عقل عملی و«علم وحکمت» در حیطه عقل نظری خواهد بود و غایت این حرکت،رسیدن به خداوند با استقرار در عبودیت است. بدین طریق، معرفت نفس حرکتی است علمی – عملی که همه ارکان وجودی انسان از اندیشه و انگیزه و عمل را، تحت تأثیر قرار می دهد. انسان در نگرش دگر باره به جایگاه خویش، هستی و خداوند به معرفت نوینی دست می یازد، این دیدگاه یا معرفت جامع اخلاقی با توجه به وصف عدل خداوند در حیطه ذات و افعال الهی، در مرحله اول ناظر به حیطه شناختاری است که در صدد تعریفی حقیقی از خویشتن، هستی، مبدء، معاد و نحوه ارتباط آنها با محوریت انسان سالک است. در مرحله بعدی ناظر به تحولات درونی سالک در عرصه انگیزه و انگیزش هاست، گرایش به کمال مطلق و شوق به استکمال در گام های نخست، و جذبه ذات کمال مطلق در ادامه مسیر، انگیزه ای می شود تا سالک بر انگیخته شود و در انگیزشی با تمامی ظرفیت های وجودی اش حرکتی شورآفرین و مشتاق داشته باشد. حرکت انسان، ظرافت های خاص خودش را دارد و همواره آسیب هایی آن را تهدید می کند. برای تنظیم و حفاظت آن، شناخت مراحل راه ونحوه سلوک انسان به نظامی نیاز مند است، نظام تربیت اخلاقی عهده دار این مهم است تا نخست انسان خود را تربیت نماید و در سلامت از انحراف و سقوط به مقصد برسد، در مرحله دوم، انسان در مقابل موجودات و هدایت آنها بسمت کمال مسئولیت اخلاقی دارد، این شأن انسان کامل است که مراحل سلوک معرفتی را به همراه آنان در پیش گیرد و در یک حرکت جمعی جهان هستی را بسمت کمال مطلق رهسپار شوند
سید علیرضا صالحی ساداتی امیر دیوانی
1. نظام اخلاق نراقی آمیزه ای است از اخلاق فلسفی، اخلاق دینی و اخلاق عرفانی که در چارچوب اخلاق فضیلت به شیوه ای اساسا ارسطویی سامان یافته است. اخلاق نراقی را می توان اخلاقی غایت گرایانه یا نتیجه گرایانه توصیف کرد که فضایل تعریف شده در آن، وسایلی هستند برای رسیدن به سعادت غایی یعنی تجرد تام و لقاء الله در آخرت. 2. نظام اخلاقی نراقی اگرچه به طور خاص در جامع السعادات ارائه شده است، اما پیوندهای مهمی با مباحث فلسفی، کلامی، و فقهی-اصولی نراقی دارد. در این رساله برای نخستین بار این پیوندها تا حدودی نشان داده شده اند. 3. نراقی در دعوای حسن و قبح عقلی و شرعی طرفدار اولی است. حسن و قبح -به معنای استحقاق مدح و ذم- در خود امور وجود دارد و بدون وجود شرع هم می توان افعال را مستحق مدح یا ذم، و بنابراین، حَسَن یا قبیح دانست. اما این حسن و قبح عقلی -یا به تعبیری: نفس الامری- همواره برای عقل قابل کشف نیست. بنابراین حسن و قبحِ نفس الامریِ بسیاری از امور را تنها از طریق دین می توان فهمید. 4. نراقی در مبانی هستی شناسی اخلاق خودش به حسن و قبح ذاتی برای همه افعال معتقد نیست. اما حسن و قبح همه آنها را اعتباری و وابسته به وجوه و اعتبارات (مصالح و مفاسد) هم نمی داند. نراقی با ارائه نظریه ای ترکیبی و میانه روانه معتقد است برخی از افعال، حسن و قبح ذاتی و لایتغیر دارند و حسن و قبح برخی دیگر از افعال وابسته به اعتبارات مختلف است و ممکن است در شرایط مختلف تغییر کند. نراقی البته ملاکی پیشینی برای تمایز افعال نوع اول و نوع دوم ارائه نکرده و تنها به صورت پسینی و از طریق اثر آنها (ثابت ماندن یا نماندن حسن و قبح آنها در شرایط مختلف) می شود پی برد که از کدام نوع اند. 5. بسیاری از صفات یا ملکات اخلاقی مطرح شده در اخلاق نراقی، حسن و قبح ذاتی ندارند و بسته به وجوه و اعتبارات مختلف و مصالح و مفاسدی که از جهت نیل به سعادت بر آنها مترتب است ممکن است فضیلت یا رذیلت به شمار آیند. در اینجا دیدگاه کلامی و اصولی نراقی در باب حسن و قبح، با کاربرد عملی آن در اخلاق وی کاملا سازگاری دارد. 6. اخلاق نراقی به شدت به مبانی سه گانه (خدا، تجرد نفس، حیات اخروی) وابسته است؛ هم در تعیین سعادت انسان به عنوان غایت اخلاق و هم در تعیین حد وسط و فضایل به عنوان وسایل رسیدن به سعادت. 7. خداوند در اخلاق نراقی به طرق گوناگون حضور دارد. مثلا برخی از فضایل و رذایل مهم و پرمطلب اخلاق نراقی کاملا فضایلی خدامحورند، مانند: خوف و رجا، توکل، طاعت، فسق، عشق به خدا، و ... . 8. خداوند به عنوان طبیب حقیقی نفس انسان از طریق دین و وحی، حسن و قبح های اخلاقی ای را که در نفس الامر وجود دارند ولی عقل ما قادر به کشف آنها نیست به آگاهی ما می رساند. همین امر یکی از دلایل نیاز انسان به انبیا می باشد. به همین جهت نراقی نقطه ثقل اخلاق خود، یعنی ملاک تعیین حد وسط های اخلاقی را شریعت قرار داده است. 9. سعادت قصوایی که نراقی برای انسان تصویر می کند با خداوند نسبتی تمام عیار دارد. خدا اشرف موجودات است و انسان به مدد جنبه روحانی خود که از سخن مجردات و عوالم الوهی است باید هر چه می تواند به خداوند تقرب یابد. 10. تقرب به خدا از طریق تخلق به اخلاق الاهی و تشبه به ملائکه صورت می گیرد. انسان چون واجد همه قوای حیوانی (شهویه و غضبیه) و شیطانی (واهمه = عامله) و مَلَکی (عاقله) است، باید در نزاع قوه عاقله با قوای دیگر جانب عاقله را بگیرد و با غلبه دادن آن بر آنها، خود را از رذایل حیوانی و شیطانی برهاند تا فضایل اخلاقیِ چهارگانه در وی تحقق یابند. انسان با این کار به ملائکه شبیه و داخل در آنها می-شود. 11. علم النفس، زیربنای اخلاق نراقی است و تمام اخلاق نراقی بر محور نفس مجرد انسان و مراتب ترقی و تکامل آن تا رسیدن به تجرد تام و وصول به عوالم روحانی می گردد. علم اخلاق نراقی در واقع بیان سیر و سلوک یک نفس مجرد است که با تحلی به صور علمی و اخلاقیِ مجرد به سعادت نایل می آید و پس از مرگ و قطع علاقه از بدن، با رسیدن به تجرد تام استعدادش برای رویت حضرت حق و لقاء الله به فعلیت بدل می-شود. 12. حیات اخروی عملا محدوده اخلاق نراقی را تا ابدیت گسترش می دهد. سعادت اصلی سعادتی است که در حیات اخروی حاصل می شود و زندگی دنیوی فقط تا اندازه ای که مقدمه و وسیله برای حیات سعادتمندانه اخروی باشد ارزش دارد. آخرت گرایی بر جای جای اخلاق نراقی تأثیر نهاده است. دنیا محل تکلیف و اخلاق ورزی، و آخرت محل تحقق نتایج خلقیات تحصیل شده در دنیا است. تجردیافتن اعمال و تبدیل شدن آنها به صُوَرِ مجرد روحانی، فرایندی تکوینی است و به صورت خودکار سعادت و شقاوت و لذت و الم اخروی انسان را رقم می زند. 13. نظام اخلاقی نراقی در تمامیت آن، بدون خدا، تجرد نفس و جاودانگی آن به هیچ وجه قابل تصور نیست و این امور اگر در اخلاق نراقی نادیده گرفته شوند، از اخلاق نراقی تنها حجم بسیار کمی نسبت به حجم فعلی باقی می ماند. بنابراین، اخلاق نراقی نه با سکولاریسم (به معنای عدم ارجاع به خدا و حیات اخروی) میانه ای دارد و نه با فیزیکالیسم (مادی انگاری انسان و انکار دوگانه انگاری و تجرد نفس). اما نباید پنداشت که فیزیکالیسم به طور کلی با اخلاق فضیلت در تضاد است؛ با تفسیرهای فیزیکالیستی هم می توان به فضایل و رذایل اخلاقی به عنوان اموری درونی قائل بود، اگرچه جایگاه آنها را جایی در مغز انسان بدانیم. 14. در خلال این رساله به چند موضوع قابل پژوهش هم برخوردم که به اجمال به آنها اشاره می کنم. تحولی که اخلاق ارسطویی در عالم اسلام یافته است هنوز مورد مطالعه جدی قرار نگرفته و دقیقا نمی دانیم که اخلاق ارسطویی با چه تطورات و افزودن ها و کاستن هایی به اخلاق امثال نراقی تبدیل شده است. این بررسیِ تاریخی و مقایسه ای نکات و ابهامات بسیاری را روشن خواهد کرد. 15. در جهتی دیگر همین اخلاق ارسطویی در محیط دینی دیگری –یعنی مسیحیت- نیز وارد شد و سرنوشتی پیدا کرد که بسیار شبیه است به سرگذشت اخلاق ارسطو در جهان اسلام. فی المثل، بررسی مقایسه ای اخلاق نراقی با اخلاق آکویناس می تواند نکات جالبی برای محققان در پی داشته باشد. 16. نراقی در عین اینکه عالم اخلاق است یک فقیه و اصولی زبردست هم بوده است. نسبت بین اخلاق و فقه وی موضوع حائز اهمیتی است و نگارنده نتوانست در این رساله چنان که سزاوار این بحث است به آن بپردازد. اما این موضوع در حد موضوع یک رساله نیست و در یک مقاله می توان آن را بررسی کرد.
سیدعلیرضا صالحی ساداتی امیر دیوانی
محمد مهدی نراقی (1146-1209 ه.ق.) در کتاب جامع السعادات، نظامی اخلاقی به شیوه اخلاق فضیلت محور و با رویکردی غایت گرایانه سامان داده است. اخلاق نراقی با فلسفه، کلام و اصول فقه وی پیوند دارد و در این رساله برای نخستین بار با نگاهی میان رشته ای به همه آثار نراقی، نظام اخلاقی وی گزارش و تحلیل شده است. نراقی در انسان شناسی دوگانه انگارانه خود، حقیقت انسان را نفس غیرمادی می داند. این نفس فناناپذیر به همراه فضایل و رذایل آن موضوع علم اخلاق قرار می گیرد. نفس چهار قوه عاقله، عامله، غضبیه و شهویه دارد و اخلاق نراقی متکفل بیان فضایل و رذایل این قوا است. اخلاق نراقی برخلاف تبار ارسطویی خود، پیوند گسترده ای با خدا و دین یافته است. اخلاق نراقی حکمت عملی صرفا فیلسوفانه نیست، از این رو با علوم شرعی و وحیانی آمیختگی فراوان دارد. از نظر نراقی تعیین حد وسط های اخلاق به عهده خدا است. در نراقی فضایلی مانند خوف و رجا، عشق به خدا، توکل، طاعت و ... تنها بر اساس خداباوری مجال طرح یافته اند. سعادت نهایی در اخلاق نراقی رویت خداوند در آخرت است. در نراقی، تجرد نفس پشتوانه جاودانگی انسان قرار گرفته است. ملکات اخلاقی و معارف علمی نیز جاویدان اند. نفس به دلیل تجرد، با عوالم روحانی و الاهی مناسبت دارد و در نتیجه ی سلوک اخلاقی و علمی و رسیدن به تجرد تام می تواند پس از مرگ به سعادت نهایی (رویت خداوند) نایل آید. جاودانگی نفس، حیات اخروی انسان را رقم می زند. حیات اخروی، ظرف تحقق معارف و خُلقیاتی است که در دنیا کسب شده اند. نراقی با اعتقاد به تجرد اعمال، همه کردارهای دنیوی انسان را در نفس به صورت صور روحانی تجردیافته می بیند و همین ملکات، سعادت یا شقاوت اخروی انسان را رقم می زنند.
علیرضا اسعدی حسن معلمی
از مهم ترین مباحث علم النفس فلسفی، حرکت و استکمال نفس است، اما با توجه به ثبات مجرد چگونه حرکت نفس قابل تبیین است. این رساله می کوشد تا به این پرسش پاسخ دهد. از این رو پس از آنکه در فصل نخست با مفاهیم کلیدی تحقیق نظیر حرکت، کمال، نفس و روح، مجرد و مادی و نیز ثابت و متغیر آشنا شدیم، در فصل دوم به تبیین پرسش اصلی تحقیق می پردازیم. برای این منظور ابتدا تجرد نفس و لازمه آن؛ یعنی ثبات مورد اشاره قرار می گیرد و سپس استکمال نفس از منظر آیات و روایات و لازمه آن؛ یعنی تغیر بررسی می شود. آنگاه مسئله ناسازگاری تجرد نفس با حرکت تکاملی آن صورتبندی می شود و پاسخ های محتمل به پرسش اصلی تحقیق مورد اشاره قرار می گیرد. از میان تبیین های محتمل، مادی بودن نفس و نیز انکار حرکت نفس به این دلیل که مخالف پیشفرض های پذیرفته شده در این تحقیق است از دایره بحث در این رساله خارج است. در هر یک از فصل های بعدی یکی از تبیین ها مورد بررسی قرار می گیرد. در فصل سوم نظریه مشاء؛ یعنی ثبات نفس و تکامل در اعراض بررسی شده است. به عقیده ایشان ذات نفس مجرد و ثابت است و حرکت تنها در اعراض است. اما این نظریه نه به لحاظ مبانی و نه به لحاظ ادله قابل قبول نیست. در فصل چهارم نظریه مبتنی بر حرکت جوهری بررسی شده است. ملاصدرا نفس را جسمانیه الحدوث و موجودی ذو مراتب می داند که مراتبی از آن مجرد است. از این رو شرط لازم برای حرکت(مادیت) را در آن محقق دانسته و حرکت نفس را تا زمانی که به حد عقل برسد، می پذیرد. اما این نظریه را نیز نمی توان پذیرفت. از اشکالات اساسی آن این است که چگونه می توان حرکت در مجردات را انکار کرد و در عین حال حرکت مرتبه مجرد نفس را به دلیل وجود ماده در مرتبه مادی نفس پذیرفت و بلکه وجدانی تلقی کرد. فصل پنجم به نظریه تبیین سازگاری با نفی تجرد تام نفس می پردازد. بر اساس این نظریه مراد فلاسفه از ثبات مجرد، ثبات مجردات تام است و نفس، مجرد ناقص است. این نظریه نیز قابل پذیرش نیست زیرا تعلق نفس در مقام فعل به بدن نمی تواند ذات مجرد نفس را از بی استعدادی به ذات دارای استعداد تبدیل کند. فصل ششم به دیدگاه برگزیده؛ یعنی نظریه حرکت در مجردات می پردازد. این فصل در دو مقام ساماندهی شده است نخست حرکت در مجردات طی چهار مقدمه اثبات شده و سپس به شبهات مطرح شده پاسخ داده شده است. در اثبات حرکت در مجردات ابتدا حقیقت حرکت و دلایل و لوازم انکار هیولی مطرح شده و سپس با نقد دلائل اقامه شده بر ثبات مجرد، نشان داده شده است که دلیل معتبری بر وجود موجودات امکانی ثابت وجود ندارد. در پایان نیز شواهد و قرائن وجود تغیر و حرکت در تمامی موجودات امکانی مطرح گردیده است. با پذیرش حرکت در مجردات حرکت و استکمال نفس هیچ محذور عقلی نخواهد داشت. کلیدواژه: نفس، حرکت تکاملی، تجرد نفس، حرکت در مجردات.
رضوانه نجفی سواد رودباری علی شیروانی
انسان موجودی است، مرکب از نفس (روح) و بدن که عنصر اصلی وجود او را نفس تشکیل می دهد. شناخت نفس (خودشناسی) ملازم با شناخت خدا است. مراد از خودشناسی در این رساله عبارت است از شناخت حقیقت و مرتبه و جایگاه خود انسانی در نظام هستی است. این جایگاه که عالی ترین مرتبه ی انسان هست با شناخت سابقه و مقصد نهائی نفس و نحوه ی تحول و چگونگی سیر آن از مبدأ تکون تا رسیدن به شهود جمال و جلال حق بدست می آید، نفس انسان از خزائن الهی به عالم ماده تنزل نموده و دو باره از ماده ی محض حرکت کرده تا رسیدن به مقصد اولی در تکاپو می-باشد تا نهایت به بدایتش بر گردد. هدف اصلی آفرینش انسان حصول یقین است و این هدف محقق نمی شود؛ مگر با طی مراحل سیر و سلوک و مجاهده با نفس و تعبد به شرع و جلوگیری از شهوات و شب زنده داری که زمینه ساز شناخت حقیقت خود و مشاهده ی ذلت و خواری خویش و رسیدن به قرب الهی و شهود جمال و جلال خداوندی است. انسان با عبادت خداوند به این هدف نائل می گردد. پس عبادت، غایت متوسط و یقین، غایت بالذات است. از نظر ملاصدرا رسیدن به این مقصد در سیر صعودی نفس، با دو بال علم و عمل محقق می گردد. وی معتقد است، حرکت نفس از ماده ی بی جان شروع شده و در مراحل مختلف خود از جمادی تا انسانی و تقویت قوای نفسانی به ویژه قوه ی عقل ادامه می یابد و در جنبه ی نظری مراحل مختلف را از عقل بالقوه تا اتصال و اتحاد به عقل فعال و شهود صور موجودات در آینه ی نفس خود طی می کند و در جنبه ی عملی از تهذیب ظاهر شروع شده و تخلیه و تحلیه ی باطن با ایجاد تعادل بین قوای نفس و سلطه ی نفس بر بدن تا رسیدن به مقام فناء ادامه می یابد. از نظر او انسان با تمرین فکری، تطهیر باطن، تبعیت از شرع و طهارت قوه ی خیال در این مسیر، به مقام فناء می رسد. از نظر قرآن کریم، انسان مسافری است که مبداء و مقصد او حق تعالی است و مسیر حرکت او همان نفس انسانی است. انسان برای رسیدن به این مقصد باید مراحل و منازلی را طی کند و حقیقت خود را بسازد تا آن را بشناسد و بتواند به بارگاه حق نائل شود. در این سفر نیازمند شرایط و مقدماتی است تا نفس از مقام حیوانی عبور کرده و با طی مراحلی به مقام شهود حق نایل شود. اولین مقام سیر نفس، بیداری است و پس از آن منازلی را یکی پس از دیگری طی می کند تا به مرتبه ی اخلاص و مقام مخلَصین نائل آید. در این سلوک معنوی، انسان مراتب نفس خود را کشف نموده از شناخت خود به شناخت و شهود حق که هدف آفرینش اوست نائل می شود. از نظر روایات اسلامی بهترین راه برای سیر انسان از مبداء تا مقصد؛ یعنی رسیدن به شناخت خود که ملازم با شناخت خدا می باشد محبت حق است که با براق محبت می توان خود را یافت و به حقیقت خود پی برد و نفس را از آلودگی ها تخلیه نمود و به صور زیبا تزئین کرد تا از خود به خدا رسید. نتیجه ی به دست آمده از این تحقیق با روش توصیفی و تحلیلی آن است که نظر ملاصدرا در باره ی خودشناسی، سابقه ی نفس و مقصد نهائی آن و نیز در راهکارها و نحوه ی سیر نفس از ماده تا رسیدن به مقصد نهائی بر گرفته از متون دینی است که با زبان فلسفی ارائه شده است.
غلامرضا ابراهیمی مقدم امیر دیوانی
چکیده ندارد.
ابوالفضل فندرسکی امیر دیوانی
چکیده ندارد.
علیرضا دانا محسن جوادی
رساله حاضر در پی بررسی شأن وجایگاه انسان از دیدگاه دو متفکر شرقی وغربی است. آرا و نظریات علامه طباطبایی به عنوان یکی از چهره های فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه و کارل یاسپرس به نمایندگی از اگزیستانسیالیسم الهی، مورد بررسی قرار گرفته است. بررسی مقام انسان در آرای یاسپرس وعلامه طباطبایی، بیشتر به موضوع ماهیت وشأن وجودشناختی انسان معطوف است وکمتر به هویت اجتماعی یا جایگاه هنجاری او در میان موجودات دیگر اشاره دارد. چیستی انسان و امکان شناخت او از منظر هر دو متفکر بررسی شده و با توجه به اشتراک آنها در متحوّل بودن وجود انسان و تلبّس دائمی او، نتیجه گرفته شده است که امکان ارائه یک تعریف دقیق وجامع نهایی از انسان وجود ندارد. در مرحله بعد، به منظور دستیابی به یک شناخت اجمالی از انسان، تحلیل کارکردها وشئون نفس مورد توجه واقع شده واصلی ترین عرصه هایی که محل ظهور وبروز آن است ارزیابی شده است. این حوزه ها عبارتند از: حوزه علم وشناخت، حوزه عواطف واحساسات وحوزه عمل، اراده وانتخاب. در حوزه علم ومعرفت، هر دو بر اتحاد عالم ومعلوم(هر یک با ادبیات خاص خود)، امکان علم ما به وجود واقعی اشیاء در خارج و بعضی مسائل دیگر تأکید دارند. ازطرف دیگر قول به ثبات و دوام حقیقت، و اعتقاد به شناخت پدیده ها بدون تصرف ذهن درآن از سوی علامه، و اعتقاد به نسبیت حقیقت و متغیر بودن آن، و پذیرش روش پدیدار شناسی از سوی یاسپرس، از جمله مسائلی است که مسیر آنها را از هم جدا نموده است. سرانجام در فصل پایانی، انواع روابط انسان از قبیل رابطه باخود، رابطه با دیگران ورابطه با خدا تبیین شده است. یاسپرس هماهنگ با سایر اگزیستانسیالیست ها، ارتباط با دیگران را یکی از ارکان به فعلیت رسیدن انسان می داند و بر رابطه انسان با خدا که آن را متعالی نامیده، تأکید می نماید. در نظام فکری علامه، چهره واقعی انسان در پرتو شناخت نفس جلوه نموده و خود شناسی بهترین وکامل ترین طریق ارتباط با خداوند و نیل به معرفت او قلمداد گردیده است.
محمد رمضانی یحیی انصاری شیرازی
این پایان نامه در نه فصل تدوین شده است : در فصل نخست به رفع الخطا می پردازد و همچنین به مفهوم لغوی خطا ، تفاوت آن با مفهوم نسیان و مفهوم غلط ، رفع خطا در قرآن و روایات اشاره می شود. در فصل دوم به تحلیل رفع النسیان اختصاص داردکه به مفهوم آن و تفاوتش با خطا و انواع و آثار نسیان در قرآن و روایات می پردازد. در فصل سوم به تحلیل رفع مایکرهون الیه اختصاص دارد که به مفهوم لغوی و اصطلاحی اکراه ، اقسام اکراه ، تفاوت ان با اضطرار و اجبار ، ارکان اکراه و رفع آن از دیدگاه قرآن و روایات بحث می شود. در فصل چهارم به رفع مالایعلمون می پردازد. در فصل پنجم به رفع ما لا یطیقون اختصاص دارد در فصل ششم رفع مایضطرون الیه را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد. در فصل هفتم به تحلیل رفع الحسد اختصاص دارد. در فصل هشتم رفع الطیره را مورد بررسی قرار می دهددر فصل نهم رفع التفکر فی الوسوسه فی الخلق می پردازد.
امیر دیوانی محمد لگنهاوزن
تلاش انسان برای شناسایی جهان طبیعت و توفیق قابل توجه وی در این زمینه نشان می دهد که علم طبیعت هم ممکن است و هم واقع . وجودشناسی ناظر به چنین علمی باید جایگاهی برای قوانین طبیعت فراهم آورد. در نظر دانشمندان این قوانین راههای عمومی و اصلی جریانها و حوادث جهان فیزیکی را نشان می دهند. از اینرو بسیاری از آنان کشف این قوانین را به عنوان یکی از اهداف بزرگ خود در دستور کار قرار داده اند. اما اگر این قوانین توصیفی اند چه چیزی را توصیف می کنند و اگر توصیفی نیستند به چه کار علم می آیند.