نام پژوهشگر: نفیسه ساطع

حقیقت ایمان و ابعاد آن از دیدگاه شهید ثانی، ملاصدرا و علامه طباطبایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1387
  فاطمه آذربویه   عسگر دیرباز

در این پایان نامه به بررسی « حقیقت ایمان و ابعاد آن از دیدگاه شهید ثانی، ملاصدرا و علامه طباطبایی» پرداخته شده است. که هر یک از این متفکران نظراتی را در مورد ماهیت ایمان و ارتباط آن با اراده، عقل، عمل ، و سپس مراتب آن ذکر کرده اند. شهید ایمان را تصدیق و باور قلبی معرفی کرده اند و آن را به دو بخش ایمان عرفی و شرعی تقسیم نموده اند. از نظر شهید ایمان حقیقتی برخاسته از تصدیق قلبی است و این ایمان از طریق اختیار حاصل می شود. لذا ایشان ایمان غیر اختیاری را ایمان واقعی نمی دانند. شهید در مورد ارتباط ایمان و عقل قائل است که ایمان از طریق دلیل و استدلال حاصل می شود و ایمانی را که از طریق تقلید بدست آمده باشد رد می کند. هم چنین ایشان در مورد ارتباط ایمان و عمل، قائل به خارج بودن عمل از ایمان شده اند. نهایتاً این که شهید قائل است که در ایمان هیچ گونه افزایش و کاهشی وجود ندارد و ایمان امری واحد است. اگرچه ایمان به حسب افراد، طبقات و مراتب گوناگونی پیدا می کند که این امر مربوط به اصل ایمان نیست بلکه مربوط به کمال ایمان است. ملاصدرا نیز ایمان را نوعی علم و تصدیق معرفی کرده است و قائل است که در حوزه ی ایمان، مبحث اختیار و اراده مطرح نمی شود و حصول آن مبتنی بر اراده ی خداوند، رضایت و شوق انسان است. ایشان در مورد ارتباط ایمان و عقل در ابتدا به مباحث عقلانی بسیار بها می دهد از طرف دیگر به محدودیت های آن نیز اشاره می کند. هم چنین صدرا با توجه به تعریفی که از ایمان ارائه می دهد عمل را خارج از حوزه ی ایمان می داند. و در آخر این که صدرا مراتبی برای ایمان ذکر می کند که در نتیجه روشن می شود او به مراتب ایمان قائل و معتقد است. از طرف دیگر علامه ایمان را تصدیق قلبی همراه با علم و التزام عملی معرفی نموده اند. دیدگاه ایشان در خصوص اختیاری بودن ایمان بر این محور می چرخد که انسان در فعل خود مختار است و خداوند از راه اراده و اختیاری که به انسان عطا کرده فعلی از او خواسته است علامه در مورد ارتباط ایمان و عقل، علاوه بر شهودی بودن ایمان اعتقاد دارد که ایمان را باید با استدلال عقلی محکم و مبرهن ساخت. هم چنین ایشان با توجه به تعریفی که از ایمان ارائه می دهد ایمان را صرف اعتقاد نمی داند بلکه التزام به لوازم و آثار علمی را نیز داخل در حوزه ایمان می داند و در پایان این که علامه در بیان انواع ایمان می فرماید: ایمان در کل یکی بیشتر نیست اما درجات و صفات و منازلی دارد. وی تعیین و برهان را در برترین مرتبه ی ایمان لازم می داند بی آن که سایر مراتب و درجات ایمان را از اعتبار ساقط بداند.

بررسی تطبیقی نظریه شناخت از دیدگاه هیوم و علامه طباطبایی(ره)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1387
  ذکیه ترکاشوند دهنو   نفیسه ساطع

با توجه به این که مسأله شناخت از پیچیده ترین مسائل معرفت انسانی است و گره های نگشوده در این زمینه وجود داشته و اذهان بشری دچار آشفتگی شده است ، لذا به این سبب اندیشمندان بزرگی به آن پرداخته و دیدگاه های گوناگونی ارائه کرده اند . از این میان دو فیلسوف بزرگ ، دیوید هیوم و علامه طباطبایی ، به کاوش در مبانی شناخت آدمی اهتمام ورزیده اند و دیدگاه های متعارضی عرضه کرده اند ، که مهم ترین آن ها در باب منشأ تصورات و پی جویی از ریشه های آغازین معرفت است . هیوم ، در نظریه شناخت خود ، به انکار معقولات ثانیه و محدود کردن تصورات به انطباعات حسی برمی آید . در باب تصدیقات نیز محدودیت فراوانی بر عقل تحمیل می کند . وی با رد اصول بدیهی عقلی ، به جز گزاره های تحلیلی ، تنها گزاره هایی را حاکی از خارج می داند ، که قابل تحقیق تجربی باشند . در مقابل ، علامه طباطبایی با اصل دانستن معرفت حضوری و پذیرش اصول بدیهی عقلی ، دایره شناخت بشری را بسیار گسترده می داند . ثمره ی اصلی این تعارضات ، شک گرایی معرفتی هیوم و ابطال آن از سوی علامه طباطبایی می باشد . از رهگذر همین مبناست که هیوم به تحلیل مفهوم علیت پرداخته و اصل علیت را به مثابه یک اصل عقلانی نفی کرده است . در مقابل علامه طباطبایی از مسأله ریشه ی اعتقاد به علیت گره گشایی کرده و علیت را به عنوان یک اصل غیرتجربی و عقلی اثبات می کند . از دیگر سوی ، مواضع وجودشناسی مبتنی بر نظام معرفتی این دو فیلسوف ، در مورد مسائلی نظیر : جوهر ، تصورکلی ، جهان خارج ، تصور خدا ، بسیار متقابل بوده و هر یک تأثیرات شگرفی بر اندیشه ی پس از خود در زمینه معرفت شناسی ، وجود شناسی ، فلسفه اخلاق و فلسفه دین به جای گذاشته اند .

بررسی ونقد نظریه"قبض و بسط تئوریک شریعت"و نظریه های رقیب
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1388
  ساره صحراییان   نفیسه ساطع

معرفت شناسی دینی، شاخه ای از معرفت شناسی است که با نگاهی پسینی وتاریخ مند معارف دینی را به عنوان یک واقعیت بشری، مورد بررسی و پژوهش قرار می دهد. بشر در مواجهه با دین، درک و فهمی از آن کسب می کند و می تواند آن را مانند سایر نظام های معرفتی اش، موضوع معرفت پردازی نظام مند قرار دهد. نظریه "قبض وبسط تئوریک شریعت"، با نگرشی معرفت شناسانه نسبت به معرفت دینی بشر در طول تاریخ، به مباحثی پیرامون تحول وتکامل معرفت دینی و نسبت آن با معارف غیر دینی می پردازد. بر اساس این نظریه، فهم انسان از شریعت همواره مسبوق به معارف برون دینی است و چون معارف برون دینی همواره در حال تغییر و تحول اند، این تغییر و تحولات به واسطه ارتباط تنگاتنگی که میان معارف بشری وجود دارد به معارف دینی سرایت می کند و آن ها را نیز متحول می سازد. ما دراین رساله می کوشیم تا با تحلیل و بررسی اصول، ارکان و ادله نظریه فوق، نقا ط ضعف و قوت آن را آشکارکنیم و معتقدیم که هر چند میان معارف بشری ارتباط برقرار است، اما این ارتباط به شکل عام و همه جانبه نیست، یعنی این گونه نیست که تحول در یک معرفت بتواند همه معارف دیگر انسان را متحول کند، بلکه تحول معارف به شکل محدود و نسبت به برخی از آن ها و تنها از کانال های خاصی قابل انتقال است.

بررسی مقایسه ای وجود ذهنی و نقش آن در معرفت از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1389
  زینب ابراهیمی   اقدس یزدی

نظریه وجود ذهنی از نظریات مهم در باب علم و معرفت است که در این پژوهش نظریات دو حکیم نامدار اسلام، ابن سینا و ملاصدرا را به روش کتابخانه ای مورد بررسی قرار داده و با هم مقایسه کرده ایم. وجود ذهنی از دو جهت وجود شناختی و معرفت شناختی مورد بررسی قرار می گیرد. وجود ذهنی از نظر وجود شناختی، نحوه ای از وجود در مقابل وجود خارجی است که در جریان علم حصولی انسان به خارج به وجود می آید و در تمام مراتب علم حسی و خیالی و عقلی محقق است. وجود ذهنی از نظر معرفت شناختی بیان کننده نحوه مطابقت ذهن با خارج و در واقع همان بحث از ارزش معلومات است. از آنجا که تا نسبت به ارزش معلومات یقین حاصل نشود، بحث از مسائل دیگر فلسفه و حتی علوم دیگر سودمند و یقین آور نیست، بحث درباره وجود ذهنی و بررسی نقش معرفتی آن اهمیت ویژه ای دارد. نگارش حاضر نیز به منظور حل مشکل علم و رسیدن به شیوه ای مطمئن برای حصول علم و بررسی ارزش معلومات است. ابن سینا و ملاصدرا در باب ارزش معلومات قائل به وجود ذهنی یعنی تطابق ماهوی ذهن و عین هستند. بنابر توضیحات دو حکیم بزرگوار در باب نحوه حصول ماهیت اشیاء در ذهن یعنی حصول اثر شیء در نفس و به دنبال آن انتزاع ( از نظر ابن سینا ) و صدور نفس (از نظر ملاصدرا )، تطابق ماهوی در مراتب ادراک حسی و خیالی قابل دفاع است. در مرتبه ادراک عقلی فقط با توجه به نظرات ابن سینا می توان تطابق ماهوی ذهن و عین را توجیه نمود؛ اما توضیحات ملاصدرا در مورد ادراک عقلی، موید مطابقت مذکور نمی باشد. کلمات کلیدی: وجود ذهنی، معرفت، علم، ادراک.

بررسی ونقد اخلاق فضیلت محور فیلیپا فوت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1389
  سکینه افلاطونی   مجید ملایوسفی

فضیلت وفضیلت مندی همواره از مفاهیم کلیدی دراخلاق بوده است وعلمای اخلاق ، همواره به آن تأکیده داشته اند.به خصوص دریونان باستان سقراط به عنوان معلم فضیلت وفیلسوفان پس از او یعنی افلاطون وارسطو به آن پرداخته اند.ارسطو در کتب اخلاقی خویش به نحو مبسوطی به بحث از فضایل پرداخته است . پس از او در قرون وسطی وپس از آن نیز این بحث همواره دربین فلاسفه مطرح بوده است ؛اما درقرن هجدهم با ظهور مکاتب اخلاقی جدید ، بحث از فضایل وفضیلت مندی با یک رکود نسبی مواجه شد. اما مجداداً درقرن نوزدهم عده ای از فلاسفه اخلاق خواستاربازگشت به اخلاق فضیلت محور شدند وهرکدام تعبیری از اخلاق مبتنی برفضیلت ارائه دادند.به این ترتیب چندین تعبیر متفاوت ازاخلاق فضیلت محور پدیدآمد . یکی از این تعابیر، تعبیر فیلیپا فوت است که بررسی ونقد آن،موضوع این تحقیق است.دراخلاق فضیلت محور فوت ،به تأسی از ارسطو اعمال اخلاقی بشر همانند ویژگی ها واعمال سایرموجودات زنده ونیزکارکردهای اعضای بدن مثل بینایی ،شنوایی وسلامت بدنی ارزیابی می شوند. فوت در تفکر اخلاقی اش روی عینیت هنجارهای طبیعی ،ارتباط بین فضیلت وسعادت ونیزپیوند میان عقل ومیل تأکید می کند.همچنین از نظر او ارزشها واصول اخلاقی که همگی برآمده از فضایل اند ، برخاسته از طبیعت عقلانی انسان وبنابراین واقعی اند. اما علی رغم این شباهت ها بین دیدگاه های اخلاقی فوت وارسطو در برخی موارد در دیدگاه فوت با مسائلی مواجه می شویم که پاسخ واضحی برای آنها نمی یابیم که به نظر می رسد دلیل این امر خوب نپرداختن به بحث عقل وحکمت عملی از سوی فوت است . ظاهراًدر برخی موارد اختلافاتی جزئی بین آراءفوت وارسطو وجود دارد که همین اختلافات جزئی مشکلاتی را در نظریه اخلاقی فوت پدیدآورده که آن مسائل را در نزد ارسطو نمی یابیم . در تحقیق حاضرضمن مقایسه دو دیدگاه فوت وارسطو تلاش شده است تا نقاط امتیاز وافتراق آنها به خوبی نشان داده شود.

نقش عقل در شناخت خدا از دیدگاه ابن سینا و توماس اکوئیناس
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1389
  معصومه خاکزاد   اقدس یزدی

چکیده : عالی ترین سطح شناخت انسان، شناخت عقلانی است که این امر، در خصوص معرفت عالی ترین موجودات یعنی مبدأ هستی، جایگاه مهم تری دارد.رساله حاضر در باب نقش عقل در اثبات وجود خدا از دیدگاه ابن سینا و توماس آکویناس در پنج فصل تدوین شده که در آن به بیان اهمیت شناخت عقلی خداوند پرداخته ایم، سپس آراء و افکار و براهین این دو بزرگوار به صورت مجزا و مفصّل بیان شد. در ادامه به تأثیرپذیری توماس و ابن سینا از ارسطو که پیش زمینه فکری آن ها بوده، و تاثیر پذیری توماس از ابن سینا پرداخته ایم و در نهایت هم به مهم ترین مقایسه جنبه های اشتراک و اختلاف آراء این دومتفکر پرداخته شده است ،که مهم ترین اشتراک آن ها در باب امکان پذیر بودن اثبات عقلی خداوند و مهم ترین اختلاف آن ها در زمینه عقل فعال و براهین بوده است. کلید واژه ها: عقل، برهان عقلانی، اثبات وجود خدا، ابن سینا، توماس آکویناس .

بررسی مقایسه ای روش ابن سینا و ملاصدرا در الهیات
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1389
  آزاده عابدینی   محمد ذبیحی

چکیده روش، تعیین کننده ماهیت هر علم است. فلسفه از جمله علومی است که روش شناسی در آن بسیار اهمیت دارد؛ زیرا گاه روش مورد استفاده یک فیلسوف در حل مسائل فلسفی مکتبی خاص به وجود می آورد؛ آنچنانکه ابن سینا را به علت استفاده از روش عقلی و استدلال و براهین عقلی فیلسوف مشایی نامیده اند و ملاصدرا نیز به دلیل جمع بین روش عقلی و کشفی و نقلی در حل مسائل فلسفی بنیان گذار مکتب حکمت متعالیه شده است. در این پژوهش پس از بیان روش این دو فیلسوف به بررسی روش شناسی نمونه هایی از بحث الهیات و سپس مقایسه روش این دو فیلسوف می پردازیم. بررسی روش های مورد استفاده مشخص می کند که مزایای استفاده از هریک از روش های مذکور در فلسفه چیست. روش تحقیق در این پژوهش به صورت کتابخانه ای بوده است. آنچه از این تحقیق به دست می‏آید روش مقبول ابن سینا و ملاصدرا در الهیات بالمعنی الاخص و جایگاه استفاده از عقل و نقل وکشف در آثار و افکار ملاصدراست. ابن‏سینا به جز قیاس ها و براهین عقلانی از شیوه دیگری در اثبات مسائل فلسفی استفاده نمی کند. ملاصدرا هرچند در اثبات برخی مسائل از کشف و نقل علاوه بر عقل بهره برده است، تا حد امکان ابتدا آن مسئله را اثبات عقلانی کرده که مورد قبول همگان قرار گیرد و پس از آن برهان کشفی یا نظر عرشی خاص خود را که تنها توسط پاکان و نیکان درک می-شود آورده است. او کمتر از دلایل نقلی برای اثبات مسائل فلسفی بهره برده است، اما نقل و شریعت راهنمای او در پذیرش یافته های عقل و کشف است.

بررسی تطبیقی معیار معناداری و صدق و کذب در نگاه فلسفه اسلامی و پوزیتیویسم
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  اعظم طالبی   نفیسه ساطع

مسئله ی معیار صدق از مباحث عمده و اساسی در معرفت شناسی می باشد. امروزه به جای بحث از ملاک صدق، از معیار صدق بحث می گردد؛ زیرا نحوه ی احراز صدق، تعیین کننده جهان بینی های متعدد از سوی افراد بشر می باشد؛ در واقع آنان راه حقیقت را در نحوه ی احراز صدق یافته اند. بنابراین ایدئولوژی متناسب با این جهان بینی که بر آمده از شناخت شناسی آن هاست را بر می گزینند. ارائه ی معیارهای صحیح راه یابی به حقیقت، می تواند نقش موثری در انتخاب جهان بینی و ایدئولوژی های متناسب با آن داشته باشد. این معیار در فلسفه اسلامی، با ارجاع گزاره های نظری به بدیهی تبیین می گردد، و در پوزیتیویسم این معیار تجربه می باشد. مسئله ی معناداری در فلسفه ی غرب، بر خلاف فلسفه ی اسلامی، از مباحث چالش انگیز بوده است. توجه به معناداری به معنای توجه به زیربنای شروع تمامی بحث ها، سوال ها و پاسخ ها می باشد. توجه به معیار معناداری تعیین کننده ی گستره ی مباحث با معنا از بی معنا، و در نتیجه سرمایه گذاری فکری و عملی بر مباحث معنادار است. هرگونه خطا و اشتباه در این رابطه چه بسا سرمایه ی عظیم زندگی انسان را با مخاطره مواجه می گرداند. رسالت این پایان نامه، ارائه ی تصویری روشن از مسئله ی معیار معناداری و صدق وکذب در فلسفه اسلامی و پوزیتیویسم می باشد؛ به گونه ای که بتواند راه حلی اساسی جهت مشکلات عمده ی مطرح شده بر نگرش پوزیتیویسمی ارائه نماید.

گزارش بررسی و نقد کتاب knowledge in later islamic philosophy بر اساس آراء حکمت متعالیه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  سمانه یغمایی   زهرا خزاعی

رساله ی حاضر ترجمه و شرح کتابknowledge in later islamic philosophy نوشته ی ابراهیم کالین می باشد. که در آن مسأله معرفت از دیدگاه ملاصدرا مورد بررسی قرار گرفته است. فلسفه ی صدرا ، فلسفه ای با محوریت وجود است. وجود در فلسفه ی صدرا نقش اساسی و محوری به عهده دارد و سایر مسائل فلسفی حول محور وجود می چرخد. از جمله مسائل فلسفی، معرفت شناسی است که در آن صدرا معرفت را نحوه ای از وجود و کیفیتی از کیفیت های آن تعریف می کند. ملاصدرا چگونگی کسب معرفت را در طی نظریه ی اتحاد عقل و عاقل و معقول بیان می دارد. بدین ترتیب زمانی که عقل انسان به مرتبه ی عقل مستفاد نائل گردید قادر می گردد با عقل فعال به عنوان مخزن معقولات متحد شود؛ و علوم و معارف را از آن کسب کند..صدرا تجرد را به عنوان شرط معقول بودن می داند و با اعمال اصل تجرد بر معرفت بشری، ارتباط قوی میان معرفت شناسی و شناخت عرفانی بیان می کند. صدرا با استمداد از وحی ، امکان وجود معرفتی ماورای عقل و حس را اثبات می کند و معتقد است منشاء متافیزیک نه برهان است و نه شهود بلکه وحی است. ازطرفی سعادت و لذت را نتیجه ی معرفت به وجود می داند. زیرا که وجود خیر محض است و معرفت به آن ، سعادت ، لذت و بهجت ابدی را به دنبال دارد. با این توضیحات، نویسنده جهت تبیین مسائل طرح شده ، تاریخچه ی بحث اتحاد عقل و عاقل و معقول را در فصل یک بیان می دارد و مخالفان و موافقان این نظریه را بر طبق آن چه در اسفار ذکر گردیده مشخص می کند. در فصل دوم به مبانی فلسفی معرفت شناسی صدرا می پردازد و اصول هستی شناسی او را که پایه ی معرفت شناسی اش می باشد معرفی می کند.در فصل سوم ، شهود و علم حضوری رابیان می دارد و طی عنوان اصلی معرفت به عنوان نحوه ای از وجود و امکان حضوری را مورد بررسی و کنکاش قرار می دهد و در انتها نتیجه می گیرد معرفت شناسی بدون هستی شناسی بیهوده و پوچ است.

جایگاه حکمت در نظام اخلاقی اسلام
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  ژاله جندقیان   عبدالله موحدی محب

حکمت، کارکردی اساسی در اخلاق عملی و علمی دارد؛ به گونه ای که علم اخلاق یکی از شاخه های حکمت به شمار می آید. حکمت مفهوم ساده ی پیچیده ای است که در پایان تهذیب اخلاق و صفای باطن در نفس آدمی پدیدار می شود. در واقع حکمت، هم آغازگر و هم نتیجه ی اخلاق است؛ از این رو بسیار قابل تامل و بررسی است آنچه در آغاز عمل نیاز است، تقلید و طی طریق سعادت از راه عمل و کسب فضایل است. شریعت در این راه به عنوان نقطه ی آغاز حکمت، راه و مسیر سعادت را خط کشی می کند و با عمل کردن در این چهار چوب مسیر کسب حکمت گشوده تر شده، در نهایت تهذیب اخلاق و صفای باطن به انسان اعطا و هدف دین و فطرت که ایجاد تمامی مکارم اخلاق در انسان است، محقق می شود. حکمت در چند حوزه قابل طرح است که بی ارتباط با یکدیگر نیز نیستند. لفظ عام حکمت که محل تقسیم قرار می گیرد، با فضیلت روحی حکمت که حاصل تهذیب قوه عقل است، پیوندی شگفت دارد. زمانی که حکمت به عنوان یک فضیلت روحی در انسان حاصل شد و نفس به حالت تعادل مطلوب و کارآیی صحیح رسید، کسب معارف حقیقی حکمت برای او حاصل می شود. البته آن حکمت حقیقی که مقصود نظام اخلاقی اسلام و آیات و روایات است، با لفظ عام حکمت که محل تقسیم علوم قرار می گیرد، متفاوت است که این مساله ریشه در اشتباه فاحش پیشینیان در نامگذاری علوم داشته باشد. حکمت از آن دست اموری است که با زوایای مختلف قابل واکاوی است. بررسی دیدگاه خواجه نصیر الدین طوسی به عنوان یک فیلسوف متعهد و مسلمان و امام محمد غزالی به عنوان یک عارف اهل سنت در این چهار چوب، تاحدودی ما را به جمع بندی خوبی در این زمینه می رساند. هر دو اندیشمند با هدف مشترک و روشهای متفاوت به نتیجه ای واحد می رسند که برگرفته از معنای کامل حکمت در قرآن کریم است. اخلاق به عنوان شاکله ی انسانی که زوال و تغییری نخواهد یافت مطرح است و حکمت به عنوان سر لوحه ی این شاکله در تار و پود آن نیز حضور داشته، مقصد را نیز به ما نشان می دهد. حضور موثر و شاکله ساز حکمت در نظام اخلاق اسلامی، عقلانیت، عینی گرایی و واقع گرایی این نظام است.

تأثیر عوامل غیر معرفتی در معرفت دینی از منظر صدرالمتألهین
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  لیلا شایسته رخ   نفیسه ساطع

معرفت، به معنای باور صادق موجّه و به تعبیر صدرالمتألّهین، صورت علمی حاکی از حقیقت خارجی و مطابق با آن است. معرفت دینی که از مباحث مهم معرفت شناسی به شمار می آید، معرفتی برگرفته از دین و در مورد دین است که از مسائل بنیادین این نوع از معرفت، مسأله مبدأ و معاد است. یکی از مباحث اساسی در حوزه معرفت دینی، سوال از تأثیر یا عدم تأثیر عوامل غیرمعرفتی در این نوع معرفت و چگونگی تأثیر آن عوامل، بر فرض وجود چنین عواملی است. آگاهی از این عوامل غیرمعرفتی و مکانیسم تأثیر آن ها بر شناخت انسان از دین و مسائل بنیادین آن، نقش به سزایی در دست-یابی به معرفت دینی صادق نیز در نیل انسان به کمال حقیقی خویش ایفا می کند. براساس آراء صدرا، این عوامل به دو قسم مفید یا موثر و منفی یا بازدارنده تقسیم می گردد. عوامل غیرمعرفتی موثر بر معرفت که از آن ها به فضائل و کمالات اخلاقی و عبادی یاد می شود، عبارتند از: تصفیه و جهاد با نفس، ریاضت، حسن خلق، تقوا، خوف و خشیّت، همراهی علم و عمل- عمل صالح، نماز، عبادت، طاعت و اخلاص.عوامل مذکور، باعث ایجاد و رشد و بالندگی معرفت می گردد و حجب میان نفس و حقیقت را برطرف نموده، قلب را مهیّای دریافت معارف حقّه می سازد. در مقابل، عوامل غیرمعرفتی منفی، که همان معاصی و رذائل اخلاقی است، نظیر گناه، جهل و غفلت، حبّ دنیا، عجب و کبر، حسد، کینه و عشق، پیروی از هوای نفس، ریا، شرک، نفاق، حبّ جاه و مقام، تقلید، حیا و کفر، آرزوهای طولانی و وسوسه، قلب را مکدّر می کند و در نتیجه، آن را از تابش نور معرفت محروم می گردانند؛ چرا که تنها قلب عاری از هرگونه آلودگی، قابلیّت دریافت نور معرفت را دارد.

تبیین دیدگاه جان هیک درباره ی معاد و نقد آن بر اساس حکمت متعالیه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  فهیمه جمشیدی خواه   نفیسه ساطع

چکیده موضوع این پایان نامه تبیین دیدگاه جان هیک درباره ی معاد و نقد آن بر اساس حکمت متعالیه است. جان هیک در مسئله ی حیات پس از مرگ، به رستاخیز، دیدگاهی مسیحی – یهودی، که به معنای جسمیت یافتن مجدد شخصیت انسانی بعد از مرگ است، معتقد است و در این زمینه برای معقول جلوه دادن جاودانگی و حیات پس از مرگ نظریه ی "بدل" را مطرح می کند. جان هیک معتقد است که انسان یک واحد جسمی – روانی است که با مرگ نابود می شود و بعد از مرگ عین یا "بدل" جسمی – روانی شخص قبل از مرگ از عدم با قدرت مطلق خداوند بر انگیخته می شود. ملاصدرا معتقد است که انسان یک وجود واحد است که این حقیقت واحد دارای دو اعتبار بدن و نفس است و نفس حقیقت این وجود واحد است. ایشان بر اساس اصل تشکیک در وجود و اصل حرکت جوهری ثابت می کند که نفس با حادث شدنش به موازات بدن، مسیر تکاملی را طی می کند و مراتب وجودی خود را به فعلیت می رساند و پشت سر می گذارد تا به مرتبه ی نفس ناطقه ی انسانی و اتحاد با عقل فعال برسد که به عنوان کمال نفس تلقی می شود. نفس بعد از مرگ به کمک قوه ی خیال، بدن برزخی و عقلی خود را ایجاد می کند. نفس و بدن بعد از مرگ در امتداد نفس و بدن قبل از مرگ است، فقط نفس از عالم و مرتبه ی ماده روی بر گردانده و به مرتبه و عالم مافوق ماده و ملکوت توجه نشان می دهد. با توجه به اصول فلسفی ملاصدرا همانند اصل وحدت وجود، اصل حرکت جوهری، اصل تشکیک در وجود و اصل شئیت شیء به صورت شیء است، می توان مبانی نظریه ی "بدل" جان هیک هم چون نفی نفس، حقیقت مرگ که نابودی مطلق است، را نقد کرد. هم چنین نظریه "بدل" هیک، نظریه ایی فرضی و بر اساس آزمون ذهنی است؛ پس نمی تواند در معقول و ممکن جلوه دادن جاودانگی و حیات پس از مرگ دلیل موجهی باشد. کلمات کلیدی: رستاخیز، بدل، نفس، معاد جسمانی، تناسخ

بررسی تطبیقی معناشناسی اوصاف الهی از دیدگاه ملاصدرا و آگوستین
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  نفیسه سادات عندلیب   نفیسه ساطع

چکیده ازآنجاکه ما خدا را از طریق اوصاف او می شناسیم و هیچ راهی برای شناخت کنه ذات الهی نداریم، بنابراین وقتی می خواهیم خدا را بشناسیم یا درباره او سخن بگوییم، از طریق اوصاف و آثار و افعال او درباره او سخن می گوییم از این رو معناشناسی اوصاف و افعال او از اهمیت ویژه برخوردار است . در دیدگاه فلاسفه ی متدینی چون ملاصدرا و آگوستین که دل مشغولی تبیین عقلانی مفاهیم دینی را دارند و می کوشند که سازگاری و هماهنگی گزاره های متون مقدس در باب خدا و یافته های عقلانی انسان را در این باب به نمایش بگذارند، این مسئله از اهمیت ویژه ای برخوردار است . در این رساله برآنیم که در چهار فصل، ابتدا به بررسی براهینی که این دو فیلسوف در باب اثبات وجود خدا اقامه مینمایند بپردازیم. . سپس کوشش عقلانی آنها جهت بیان معناشناسی اوصاف الهی را بیان می کنیم و به این نتایج می رسیم که ملاصدرا بر اساس مبانی خود نظریه اشتراک معنوی بین اوصاف الهی و اوصاف انسان را بیان می کند، قدیس آگوستین نیز از قائلین به نظریه الهیات سلبی است .ودر نهایت کیفیت صفت علم خدای متعالی را در دیدگاه دو فیلسوف مورد بحث، بیان کردیم. کلید واژه ها: مشترک معنوی، کثرت تشکیکی، تنزیه، معناشناسی، اوصاف خدا

بررسی تطبیقی سعادت و شقاوت از دیدگاه خواجه نصیرالدین طوسی وامام خمینی(ره)و رابطه آن ها با طینت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  رقیه احمدی   زهره برقعی

سعادت و شقاوت مسأله چندتباری است ودرحوزه های مختلف حدیث،تفسیر،فلسفه،کلام،اخلاق وفلسفه اخلاق موردبحث است . هر انسانی به حکم فطرت، طالب سعادت و از شقاوت گریزان است. به رغم تمام اختلاف هایی که در تفسیر سعادت و شقاوت و جود دارد، می توان گفت، سعادت واقعی انسان همان کمال و غایتی است که انسان برای وصول به آن آفریده شده است .از دیدگاه اسلام آن غایت نهایی، خیر مطلق است که مقصود و غایت حرکت همه موجودات عالم است. بنابراین هدف نهایی از اعمال، گفتار و رفتار اختیاری انسان وصول به خیر مطلق است. در این رساله نقطه نظرات دو اندیشمند گران قدر اسلامی، خواجه و امام بررسی و تفاوت و تشابه آن ها تبیین شده است. این دو متفکر بزرگ بر این باورند که حقیقت سعادت همان قرب الی الله است و برای رسیدن به این مقام عظیم باید از دنیا گذشت. انسان در پر تو وحی، استعدادهای نهفته فطرت خود را شکوفا ساخته وبا استفاده از نعمت ها و ابزاری که خداوند در این جهان در اختیارش قرار داده به کسب کمالات می پردازد که محل بروز و ظهور آن در جهان آخرت است هدف از آفرینش هم رسیدن به آن مقام بلند مرتبه است. تأمل و دقت در گفتار و نظرات ایشان درباره سعادت و شقاوت بسیار متأثر ازنحوه نگرش های فلسفی و دینی هر دو متفکر بوده است و به خاطر تعلق به فضای فکری، فرهنگی مشابه، همسانی در نظریاتشان فراوان دیده می شود.

بررسی تطبیقی تکالیف اخلاقی انسان نسبت به خود از دید گاه کانت واخلاق اسلامی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1389
  اکرم نعمتی هابیل   محمد محمد رضایی

چکیده شناخت تکالیف اخلاقی انسان در قبال خود نقش سازنده ای در رسیدن خود آدمی به سعادت ومراعات حقوق اخلاقی فرد نسبت به دیگران ایفا می کند .بررسی تطبیقی این موضوع بین دیدگاه اخلاق اسلامی و اخلاق کانتی، وجوه مشابهت واختلاف را در معنا ،مبدأ ،معیار تکلیف اخلاقی ،انگیزه وغایت فعل اخلاقی نشان می دهد. با تأکید هر دو مکتب اخلاقی بر عقل ،کانت عقل عملی را تنها مبدأ و منشأ تکا لیف اخلاقی می داند، حال آن که در اخلاق اسلامی علاوه بر عقل ،بر فطرت ووحی نیز به عنوان مبدأ تکالیف تأکید شده است . هر دو مکتب اخلاقی علاوه بر حسن فعلی ،بر حسن فاعلی در فعل اخلاقی تأکید فراوان دارند ،با این تفاوت که کانت نیت انجام تکالیف را صرفاً احترام به قانون به دور از هر گونه سود و منفعت می داند ،که به نوعی به نفی غایت گرائی در انجام تکالیف منجر می گردد.امّا در اسلام انگیزه های اخلاقی در یک نظام طولی ودر رأس آن ها(( رضای الهی )) مطرح می شود .در فلسفه اخلاق کانت ،نه تنها(( بایدها))از ((هست ها)) استنباط نمی گردند، بلکه هست هایی مثل وجود خدا واختیار از باید اخلاقی در عقل عملی استنتاج می گردند.امّا در اسلام رابطه فعل وکمال آدمی مدنظر بوده و(( باید)) بر اساس کمال که یک امر واقعی است استنتاج می گردد.علی رغم تفاوت ها در مبانی این دو مکتب ،در تعیین وتحلیل مصادیق تکالیف اخلاقی مثل خود شناسی ،صبر ،عزت نفس اختلاف چشمگیری وجود ندارد. کلید واژه ها: تکلیف اخلاقی،خود، اخلاق اسلامی، کانت، عقل عملی، انگیزه اخلاقی،قانون اخلاقی .

رابطه سعادت و لذت از منظر جان استوارت میل و ابن سینا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  مریم قاسمی اوزان علیا   زهرا خزایی

یکی از مباحث مهم فلسفه اخلاق که ذهن اندیشمندان اخلاق را به خود مشغول داشته است، مفهوم سعادت و رابطه آن با لذت است و با توجه به جایگاه این موضوع در فلسفه اخلاق در این نوشتار سعی شده است "رابطه سعادت و لذت از منظر جان استوارت میل و ابن سینا" مورد بررسی قرار گیرد. در ابتدا به کلیاتی از بحث همچون سعادت و لذت و جایگاه آن در دوره یونان باستان و مدرن و فلسفه اسلامی اشاره شده است. در فصل دوم به طور مجزا به نظریه جان استوارت میل پرداخته شده است. وی که صاحب مکتب سودگرایی یا منفعت عمومی است از مدافعان مکتب لذت گرایی هستند و لذت را یگانه مطلوب آدمیان معرفی می کند، و معتقد است معیار لذت سعادت بخش، سود و منفعت عمومی است، و این سود و نفعی که به جامعه می رسد در نهایت منجر به سعادت افراد آن جامعه خواهد شد. جان میل برخی از لذتها، یعنی لذت های مربوط به روح، برتر و گرامی تر از لذت های دیگر یعنی جسمانی می داند. در فصل بعدی به دیدگاه ابن سینا به طور مبسوط پرداخته شده است. او سعادت را به خیر مطلوب لذاته، غایت مطلوب و مفارقت از ماده و رسیدن به عقل فعال می داند و سعادت را مفهومی می داند که به فضیلت های مختلف عقلی و اخلاقی منحل می شود. شیخ الرئیس بحث سعادت را از بهجت و لذت شروع می نماید و لذت را در حقیقت دریافتن و رسیدن به چیزی از آن جهت که پیش دریافت کننده کمال و خیر سعادت است، می داند و با تقسیم لذت به عقلی و حسی، برتری لذات باطنی و عقلی را بر لذات حسی ثابت می نماید و معتقد است انسان به بهجت و سعادتی می رسد که برای نفس کامل انسا نبعد از فنای بدن ثابت می شود. و در پایان قصل به تطبیق موضوع مورد بحث ـرابطه سعادت و لذت- از منظر این دو فیلسوف بزرگ پرداخته شده است. در این فصل به امور مشترک و اختافات این دو نظریه اشاره شده است.هر دو اندیشمند معتقدند سعادت غایت مطلوب و عین لذت است و لذات عقلانی برتر از لذات حسی هستند. ولی جان میل لذت را در سود تعریف می کند و ابن سینا لذت را امری ملائم با ادراک می داند و اینکه جان میل خوشبختی و سعادت غایی را در این جهان امکان پذیر ولی ابن سینا او را در عالمی دیگر م یداند.

پوچ گرایی و نقد آن از منظر اخلاق اسلامی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1392
  معصومه شاهرخی   نفیسه ساطع

منظور از پوچ گرایی، نوعی فکر و اندیشه است که هر نوع شناخت و یا ارزش را انکار می نماید. طرفداران این نوع نگرش، به دو گروه عمده تقسیم می شوند. گروهی که با عنوان پوچ گرایان فلسفی شناخته می شوند، کسب شناخت و معرفت از جهان را ناممکن می دانند و بر این باورند که هر نوع عقیده و ایمان نسبت به مسائل مربوط به هستی، پوچ می باشد. گروه دیگر که پوچ گرایان اخلاقی نامیده می شوند، زندگی را ناچیز و بی مقدار می دانند. آن ها در صدد ارزش زدایی از تمام امور و مسائل مربوط به زندگی اند. این افراد تمامی مقررات و سنت ها را به دیده تحقیر می نگرند و به این دلیل به پوچ گرایی یا واهی انگاری معروف شده اند. در این نوشتار، ابتدا به بررسی نظریه ی پوچ گرایی و معرفی نمایندگان این مکتب از جمله: نیچه، داستایفسکی و کافکا پرداخته می شود، و سپس با توجه به اهمیت این موضوع در دوران جدید که باعث در گیر شدن بسیاری از افراد به این مسئله شده است، بر اساس اصول و مبانی اسلام مثل: اصل غایت مندی، اصل جاودانگی و اصل حیات طیبه، ناکارآمدی این نظریه بیان شده و به ارائه ی دیدگاه جامع و غالب دین مبین اسلام در این حیطه پرداخته شده است. بر اساس تفسیر قرآن کریم از هستی و حیات انسان، این جهان فاقد ارزش و معنا نیست و تک تک موجودات این جهان، و به ویژه انسان با حرکت آگاهانه و اختیاری خود، رو به سوی هدف معینی دارند.

شرح و نقد دیدگاه راجر تریگ درباره عقلانیت (بر اساس مبانی حکمت متعالیه)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1392
  زهرا سرکارپور   نفیسه ساطع

عقلانیت یکی از چالش برانگیزترین مباحث معرفت شناسی در قرن اخیر است. اندیشمندان حوزه ی عقلانیت همواره در پی تعریفی برای باوری عقلانی بوده اند. هرکدام بر اساس پیش فرض های بنیادی شان درخصوص وجود یا عدم واقعیت مستقل، نیز امکان یا عدم امکان دست یابی به آن، تعریف های مختلفی از عقلانیت ارائه داده اند. تریگ فیلسوفی است که با اتخاذ رویکردی واقع گرایانه، در پی آن است که عقلانیت را هم از چارچوب تنگی که تجربه گرایان به دور آن کشیده اند بیرون بکشد و هم آن را از فرو غلطیدن به ورطه ی نسبی گرایی حفظ کند. تجربه گرایان عقلانیت را به شکلی جزمی و تنها بر مبنای روش تجربی تعریف کرده اند؛ از طرف دیگر نسبی گرایان سعی کرده اند تعریف و توجیه عقلانیت را از توجه به مسئله ی مطابقت با واقع، به سوی معیارهای دیگری مثل: سودمندی یک نظریه و یا میزان توافق بر سر یک نظریه معطوف کنند. هر دوی این نظام ها برآنند تا فلسفه ی خود را از تفکر متافیزیکی و پیش فرض های فلسفی دور نگه دارند. اما تریگ نشان می دهد که، برپایی همین نظام ها و به طور کلی هر نظام فکری، تنها با تفکر فلسفی ممکن است زیرا درپس تمامی آن نظام ها، همواره پیش فرض های متافیزیکی نهفته است که بدون آن ها، نظام های فلسفی آنان فرو خواهد ریخت. فرض واقعیت عینی و امکان دست یابی به آن، از مهم ترین پیش فرض های فلسفی موجود در هر سیستم فکری است. بنابراین، می توان گفت که تریگ فیلسوفی واقع گراست و واقع گرایی را پیش فرضی ضروری و اجتناب ناپذیر می داند و همین جا نقطه اشتراک اصلی تریگ با حکمت متعالیه است. تعریفی که حکمت متعالیه نیز، از عقلانیت، بر اساس مطابقت باور با واقع، ارائه می دهد تعریفی مبتنی بر واقع گرایی است. هرچند تفاوت هایی در خصوص حدود معرفت در نگرش تریگ و نگرش صدرایی وجود دارد، اما تعریف این دو از عقلانیت، تا حد زیادی به یکدیگر نزدیک است. هر دو تفکر فلسفی را نقطه شروع اجتناب ناپذیر برای آغاز هر نوع فعالیت فکری و سرآغازی ضروری برای تفکر در هر روشی می دانند که بدون آن، امکان برپایی هرگونه نظام فکری محال است.

بررسی مقایسه ای مبنا گروی از نگاه ابن سینا و ملا صدرا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1390
  زهرا جهانی   نفیسه ساطع

معرفت شناسی از مهم ترین مباحث فلسفی که عمده ترین مسائل مطرح شده در آن، بحث تحلیل و امکان معرفت،صدق، توجیه، منابع و ابزار معرفت و شکاکیت می باشد که در این میان مبحث توجیه از اهمیت ویژه ای برخوردار است و شاید بتوان گفت که مهم ترین بحث مربوط به معرفت شناسی می باشد. در زمینه توجیه باورها، نظریه های زیادی مطرح شده است که دیدگاه مبناگروی از جمله مهم ترین آنها می باشد.

تحلیل و بررسی پاسخ های ابن رشد به ابوحامد غزالی در بحث علم الهی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1392
  سمیه حسینی مقدم   زهره برقعی

غزالی از اندیشمندانی است که به صراحت در دفاع از عقاید دینی خود در مقابل فیلسوفان ایستاده و آن ها را در طرح بیست مسئله دینی متهم به بدعت و کفر نموده است. سال ها بعد ابن رشد به عنوان یک فقیه و فیلسوف برجسته، درصدد پاسخ به غزالی برآمده که این نوشتار به تقابل میان این دو دانشمند در بحث علم الهی می پردازد. این تحقیق با روش توصیفی ـ تحلیلی به بیان نظریه های این دو دانشمند پرداخته و نظریه های ابن رشد را بر اساس نظر ابن سینا و صدرالمتألین مورد سنجش و ارزیابی قرار داده است. اگرچه پاسخ های ابن رشد به ابوحامد غزالی تا حدودی توانسته است اشکال های سخنان غزالی را آشکار کند ولی در نهایت او با غزالی همراه شده و بر جداسازی فلسفه از دین تأکید می کند. غزالی سعی می کند بیشتر مبانی فلسفی دیدگاه فیلسوفان درباره علم الهی را مورد نقد قرار دهد. ابن رشد علم الهی را از نوع حصولی و فعلی می داند و معتقد است خداوند چون علت موجودات است، از آن جهت که به ذات خود علم دارد به موجودات علم دارد اما درک تفصیلی این مسئله را خارج از دسترس درک بشر دانسته و در همین اندازه خود را متوقف می بیند و بیشتر نقدهای غزالی را بر نظر ابن سینا دراین باره می پذیرد. بررسی نظر ابن سینا نشان می دهد فهم غزالی و ابن رشد از نظر وی اشتباه بوده و تبیین ابن رشد بیش از ابن سینا قابل مناقشه است. نقد های غزالی در رشد و بالندگی فلسفه اسلامی نقش داشت تا آن که حکمت متعالیه توانست با در اختیار داشتن مبانی مستحکم فلسفی در تبیین علم خداوند و بسیاری از مسائل فلسفی دیگر هم سو با متون دینی موفق ظاهر شود به نحوی که راه را بر بسیاری از سوء برداشت ها ببندد.

تبیین رابطه ی علت و معلول از نظر ابن سینا و نقد آن در فلسفه صدرایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  سمیه سلگی   نفیسه ساطع

از آغاز آفرینش، انسان همواره درتلاش برای شناخت عالم خارج و یافتن ارتباط پدیده-های موجود در آن بوده و این امر او را به سوی مسئله¬ی علیّت کشانده است. فلاسفه¬ی اسلامی اهمیت ویژه¬ای برای اصل علیّت قائل بوده¬اند، به طوری که این اصل شالوده¬ی تفکر فلسفی آن-ها را تشکیل داده است. از نظر آن¬ها، علت عبارت است از موجودی که تحقق موجودی دیگر (معلول) متوقفبرآن است.طبق نظریه¬ی امکان ماهوی ابن سینا، هر یک از علت و معلول ماهیت و وجودی جدا از دیگری دارد وآن¬چه موجب نیازمندی معلول به علت می¬شود، ممکن الوجود بودن آن است. بنا بر این تفسیر از علیّت، رابطه¬ی علت و معلول، رابطه¬ی دو امر مضاف است که اضافه¬ی میان آن¬ها از نوع اضافه¬ی مقولی است؛ اما، صدرا این دیدگاه ابن سینا را مورد نقد قرار می¬دهد و برای علت و معلول دو وجود متباین به تمام ذات و مستقل از هم قائل نیست، بلکه او با تکیه بر اصولی مانند: اصالت وجود، تشکیک وجود و وحدت شخصی وجود، نظریه¬ی وجود رابط معلول را مطرح می¬کند که بر اساس آن وجود معلول چیزی جدا از وجود علت¬اش نیست و علت و معلول دو مرتبه از یک وجودند و معلول شأن و تجلّی وجود علت و عین ربط به آن است. به این ترتیب، صدرا با طرح نظریه¬ی وجود رابط، تفاوت¬های بنیادین زیر را در تبیین اصل علیّت ایجاد می¬کند: امکان فقری به جای امکان ماهوی، ترکیب اتحادی در مقابل ترکیب انضمامی، اضافه¬ی اشراقی جایگزین اضافه¬ی مقولی، فاعلیّت بالتجلّی به جای فاعلیّت بالعنایه، تقدم بالحق در مقابل تقدم بالعلیه.

بررسی تطبیقی تکالیف اخلاقی انسان نسبت به خود از دیدگاه کانت و اخلاق اسلامی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1389
  اکرم نعمتی هابیل   محمد محمد رضایی

شناخت تکالیف اخلاقی انسان در قبال خود نقش سازنده ای در رسیدن خود آدمی به سعادت ومراعات حقوق اخلاقی فرد نسبت به دیگران ایفا می کند .بررسی تطبیقی این موضوع بین دیدگاه اخلاق اسلامی و اخلاق کانتی، وجوه مشابهت واختلاف را در معنا ،مبدأ ،معیار تکلیف اخلاقی ،انگیزه وغایت فعل اخلاقی نشان می دهد. با تأکید هر دو مکتب اخلاقی بر عقل ،کانت عقل عملی را تنها مبدأ و منشأ تکا لیف اخلاقی می داند، حال آن که در اخلاق اسلامی علاوه بر عقل ،بر فطرت ووحی نیز به عنوان مبدأ تکالیف تأکید شده است . هر دو مکتب اخلاقی علاوه بر حسن فعلی ،بر حسن فاعلی در فعل اخلاقی تأکید فراوان دارند ،با این تفاوت که کانت نیت انجام تکالیف را صرفاً احترام به قانون به دور از هر گونه سود و منفعت می داند ،که به نوعی به نفی غایت گرائی در انجام تکالیف منجر می گردد.امّا در اسلام انگیزه های اخلاقی در یک نظام طولی ودر رأس آن ها(( رضای الهی )) مطرح می شود .در فلسفه اخلاق کانت ،نه تنها(( بایدها))از ((هست ها)) استنباط نمی گردند، بلکه هست هایی مثل وجود خدا واختیار از باید اخلاقی در عقل عملی استنتاج می گردند.امّا در اسلام رابطه فعل وکمال آدمی مدنظر بوده و(( باید)) بر اساس کمال که یک امر واقعی است استنتاج می گردد.علی رغم تفاوت ها در مبانی این دو مکتب ،در تعیین وتحلیل مصادیق تکالیف اخلاقی مثل خود شناسی ،صبر ،عزت نفس اختلاف چشمگیری وجود ندارد.

بررسی توحید افعالی از دیدگاه اشاعره و نقد آن از دیدگاه شهید مطهری
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  مریم نورالدینی   نفیسه ساطع

در این تحقیق سعی گردیده تا با تحلیل توحید و توحید افعالی در مکتب اشاعره به تفسیرهایی که اشاعره از موضوع توحید بر اساس آیات و روایات به¬دست داده¬اند، پرداخته شود. بدین منظور، با بیان استدلال های آن¬ها به مبانی¬ای که دیگر فرقه¬های متکلمان هم چون معتزله و امامیه برخلاف دیدگاه آن¬ها آورده¬اند، توجه گردیده و سپس این موضوع بر اساس نظریات شهید مطهری مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته شده است. بر همین اساس، در این تحقیق مباحث کلامی در زمینه¬ی بحث توحید افعالی در اشاعره با تمایز نظریات آن¬ها از دیگر فرقه¬های کلامی، در نظر گرفته شده و از طریق آن به بررسی مفاهیمی چون جبر و اختیار، عدل الهی و علم خداوند بر اساس آیات و روایات در دیدگاه اشاعره توجه شده است. نوع نگرش به نقدهای مربوط به آراء اشاعره در این تحقیق بر اساس نقدهایی است که مطهری بر دیدگاه اشاعره وارد ساخته است؛ بنابر دیدگاه مطهری، اشاعره توحید افعالی را به گونه¬ای تفسیر می¬کنند که از طرفی، مستلزم نفی نظام علی و معلولی از بین مخلوقات و از طرف دیگر، موجب سلب اختیار انسان است. آنان علت و فاعل همه¬ی افعال و اشیاء را خدا می¬دانند و پیوند بین اجزای طبیعت با یک¬دیگر را این گونه تفسیر می¬کنند که آن را خدا اراده کرده یا عادت او به آن تعلق گرفته است. هم¬چنین از دیدگاه مطهری، برخلاف نظریه جبرگرایانه اشاعره، فاعلیت حقیقی از آن خداوند است؛ اما می توان فاعلیت را در طول فاعلیت خداوند برای ماسوی الله نیز قائل شد.

بررسی تطبیقی مسئله معیت خداوند با اشیا با تاکید بر آراء تفسیر صدرا در فلسفه صدرایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1399
  سیده زینب سید حسینی   نفیسه ساطع

مساله معیت خداوند با اشیاء یکی از مسائلی است که در قرآن و متون دینی، مورد تاکید قرار گرفته است و از مهم ترین آموزه های دینی اسلام به شمار می رود. از این رو، این مساله از دیرباز مورد توجه فلاسفه، متکلمان و عرفای اسلامی بوده است؛ به گونه ای که می توان کل تاریخ فلسفه فیلسوفان متاله را با محوریت مساله معیت بازنویسی کرد. فلسفه صدرایی با ادعای جمع بین آرای فلسفی و متون دینی، تفسیری از مساله معیت ارائه کرده است که مبتنی بر مقدمات فلسفی از قبیل: اصالت وجود، وجود رابطی و تشکیک در وجود است. در این رساله تلاش شده است که ضمن تبیین مساله معیت خداوند با اشیاء، میزان هماهنگی نظرات صدرا با ظهورات آیات قرآن سنجیده شود. با توجه به قاعده بسیط الحقیقه، نظریه وحدت در عین کثرت و کل الاشیا بودن باری تعالی، می توان نتیجه گرفت که خداوند با فاعلیت بالتجلی خود، وجودی بسیط، حقیقی و مستقل دارد که عینا وجود همه اشیاء در موطن آن ها و محیط بر آن هاست و به نفس همین احاطه قیومی و وجودی و نداشتن حدود آن ها، از آن ها متمایز است. این تفسیر صدرایی، با ظهور آیاتی نظیر: "هوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ " و روایاتی مانند" مَعَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بمُقَارَنَهٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لَا بمُزَایَلَه" سازگار است. مشائین با قائل شدن به وحدت مفهومی به جای وحدت شخصی وجود، وجه اشتراک لازم در معیت را نتوانستند تبیین کنند و اشراقیین با اصالت دادن به ماهیت و قائل شدن به فاعلیت بالرضا برای خداوند، عینیت کمالات وجودی معلول با فاعل را نتوانستند تبیین کنند. بر درک این مساله آثار تربیتی ای از قبیل: توجه به جایگاه ویژه انسان در نظام آفرینش، اهمیت تزکیه نفس و عظمت ائمه معصومین (علیهم السلام) مترتب می شود که در رساله مورد بررسی قرار گرفته است.

مبانی کلامی تأثیر باورهای فردی بر زندگی انسان
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1393
  مریم رفیعا   نفیسه ساطع

این نوشتار، با موضوع مبانی کلامی تأثیر باورهای دینی بر زندگی انسان، و به منظور توجیه کلامی این اثر بخشی، تنها به ادله کلامی محدود نشده است و برای تبیین بیشتر و کاملتر، به بیان و تبیین ادله فلسفی و تجربی و علمی نیزپرداخته است. از جمله ادله کلامی که بیشتر با استنادبه آیات و وروایات است می توان به الهی بودن نفس انسان، قدرت خلق و ابداع انسان، دمیده شدن روح الهی در انسان است که می تواند قدرت شگرف انسان را در تحقق بخشیدن به باورهای فردی اعم از دینی و غیر دینی توجیه واثبات کند. هم چنین از اصول عقلی ملاصدرا از قبیل اثبات معاد جسمانی که می تواند قدرت نفس را در اثربخشی به باورهای انسان در قیامت اثبات کند، اشاره شده است. هم چنین اصالت وجود ذهنی و اتحاد عاقل و معقول نیز از دیگر اصول صدرایی است که بخ طور کامل مورد تبیین قرار گرفته است. هم چنین از میان اصول فیزیک کوانتوم نیز مطابقت و هماهنگی میان برخی نظرات فیزیکی از قبیل تأثیر مشاده گر بر داده ها و اصل عدم تعین با برخی آراء فلسفی و کلام اسلامی لحاظ شده است که در مجموع همگی بر تأثیرگذاری باورهای انسان در ابعاد مختلف زندگی وی اشاره دارند.

بررسی علم قبل الایجاد الهی از منظرمشاء و نقد آن براساس حکمت متعالیه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  سمیه ضیا علی نسب پور   نفیسه ساطع

این رساله به یکی از مهم ترین و غامض ترین مسائل فلسفی یعنی علم واجب تعالی قبل از ایجاد اشیاء می پردازد که معرکه آراء بین محققین است. بعضی از فلاسفه اساسا علم قبل از ایجاد را نپذیرفته اند مانند شیخ اشراق که قائل به فاعلیت بالرضا برای باری تعالی شده است. بعضی از فلاسفه علم خداوند را عین ذات باری تعالی تلقی کرده اند وگروه دیگر که شامل جمهور مشایین می شوند علم باری تعالی را متصل به ذات، می دانند و در راس انها شیخ الرئیس بوعلی سینا می باشد که نظریه ارتسام را مطرح نموده و به ارتسام صور بر ذات باری تعالی قائل شده است. این نطریه، مورد انتقاد برخی از فلاسفه قرار گرفته است که صدرالمتالهین یکی از انها است. او در ابتدا به جانب داری از بوعلی در مقابل انتقادها و اشکال های شیخ اشراق و خواجه نصیر و دیگر فلاسفه می پردازد. سپس با تکیه بر دو مبنای اصالت وجود و تشکیک وجود و مطرح کردن قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیا، به بیان اشکال های مبنایی خود می پردازد. مهم ترین این اشکال ها، عبارت است از : "علم الهی به امر وجودی تعلق می گیرد و صور مرتسم، صورت های علمی ماهیات هستند لذا علم الهی به انها تعلق نمی گیرد ". وی با این شیوه نظریه ارتسام را مردود می داند و توانسته در تبیین مساله سخت و پیچیده علم الهی قبل از ایجاد، به موفقیت هایی دست پیدا کند. دراین رساله به نحو مبسوط به این مهم پرداخته شده است و نظریه ارتسام مشایین با توجه به نقدهای صدرالمتالهین مورد بررسی قرار گرفته است. کلمات کلیدی: علم الهی، صور مرتسمه، علم قبل از ایجاد

بررسی و نقد خاستگاه و قلمرو دین از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1393
  نفیسه ساطع

در این پایان نامه به بررسی خاستگاه و قلمرو دین از منظر شهید مطهری پرداخته شده است. بدین منظور ضمن بیان دو دسته نظریه های الحادی شامل: فرضیه جهل، فرضیه پرستش جامعه، فرضیه طبقه حاکم، نظریه خودباختگی، نظریه روان زایی و نظریه های خداگرایانه شامل: نظریه کهن الگو، نظریه علیت، اسم الهی و نظریه فطرت در مورد خاستگاه دین، نظریه استاد مطهری مبنی بر اتخاذ موضع فطرت در این باره و استناد آموزه های دینی به وحی مطرح شده است. درباره قلمرو دین نیز بررسی و نقد نظریه های حداقلی، اعتدالی و حداکثری، نظریه شهید مطهری بر اساس جامع بودن دین و مکمل بودن آن برای علم تبیین گشته است. این اندیشمند اسلامی معتقد است که دین در اخلاق، کنترل امور غریزی نفس اماره، زندگی فردی و اجتماعی، تربیت و ارتقاء استعدادهای بشری کارکرد و نقش بسیار موثری دارد. شهید مطهری برآن است که اخلاق وابستگی وجودشناسانه به دین دارد و برای چیدن میوه های اخلاق و سر برآوردن و رشد کردن اخلاق در جامعه باید از معبر آزادی عبور کرد. بنابراین، می توان گفت که آزادی به لحاظ شأنی و رتبی، بر اخلاق مقدم است و به هیچ وجه، دین محدود کننده آزادی بشریت نیست. سکولاریسم و مبانی آن، کثرت ادیان و شاخص های انعطاف پذیری قوانین اسلام از مباحث پایانی این پایان نامه است که از منظر شهید مطهری مورد بحث قرار گرفته است.

رابطه ی علم و دین با تکیه بر آراء دکتر نصر و علامه طباطبایی
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1394
  سحر سعیدی   نفیسه ساطع

هدف اصلی پژوهش حاضر، تبیین رابطه علم و دین، تعیین وجوه اتفاق و اختلاف نظر بین دو فیلسوف معاصر علامه محمد حسین طباطبایی (ره) و دکتر حسین نصر است. شیوه¬ی پژوهش توصیفی-تحلیلی است و چهار نظریه¬ی: تعارض، استقلال، گفت¬وگو و یکپارچگی را مبنا قرار داده است. نتایج حاصله حاکی از آن است که علامه (ره) برای دین تعریفی ماهوی قائل نیست و تعارض واقعی بین علم و دین را نمی¬پذیرد بلکه معتقد است، تعارض ظاهری بین علم و دین وجود دارد و به تعامل علم و دین اعتقاد دارد. ایشان ضمن شناسایی قلمرو علم و دین و تبیین رسالت هر یک از آن ها بر این باور است که در دین، شناخت علمی، نقش مهمی در فهم و تفسیر دقیق تر آیات قرآن دارد. و بر آن است که هر دو از یکدیگر اثر می پذیرند. در حالی که دکتر نصر به تعارض واقعی دین با علم جدید معتقد است و از نظر ایشان برای رفع تعارض فعلی، بایستی علم جدید در جایگاه حقیقی خود که همان ابتنای بر مابعدالطبیعه، معرفت قدسی و عرفان اسلامی است قرار گیرد و در این صورت تعارض علم و دین به تعامل علم و دین تبدیل می¬شود. در نهایت، پیشنهاد ایشان برای ایجاد وحدت علم و دین و رفع تعارضات بین آن ها تأسیس علم دینی است. بدین ترتیب می¬توان با ارزیابی نهایی نتیجه گرفت که با وجود تفاوت¬های اولیه، هم علامه (ره) هم دکتر نصر به تعامل واقعی علم و دین اعتقاد دارند و همراهی این دو را برای سعادت زندگی انسانی ضروری می دانند.

بررسی مساله این همانی شخصی بر اساس مبانی ملاصدرا
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1392
  سکینه باشی   نفیسه ساطع

چکیده: بررسی مسأله این همانی و سوال از هویت شخصی از مسائل مهم در فلسفه ی نفس است. این سوال که به لحاظ وجود شناختی چه عاملی موجب تداوم هویت شخصی یک فرد می شود و این که به لحاظ معرفت شناختی این استمرار را با چه شواهد و قرائنی می توان اثبات کرد از مباحث اساسی در این حوزه به شمار می رود. هرگونه پاسخ به این گونه سوال ها نتایج و اثراتی در دیگر حوزه ها مانند: حقوق، کلام، اخلاق و معاد شناسی خواهد داشت. هرچند بحث این همانی شخصی با این عنوان در آثار فیلسوفان مسلمان به ویژه صدرالمتألهین مطرح نبوده است ،اما هویت انسان و چگونگی حفظ آن در کنار تغییرات بدنی از مباحثی است که از سوی آنان مورد توجه بوده و در آثار آنان به ویژه در مبحث معاد مطرح شده است؛ برخی آراء صدرا مانند رابطه ی نفس و بدن هم چنین حرکت جوهری و تجرد خیال تبیین بهتری از مسأله این همانی در اختیار ما می نهد؛ در واقع دیدگاه حرکت جوهری مبنی برحرکت جوهری نفس را باید پاسخی به چگونگی حفظ این همانی انسان در کنار این تغییرات لحظه به لحظه برشمارد. صدرا با استناد به حرکت اشتدادی در جوهر ثابت کرد که، نفس از آن جهت که متعلق به بدن مادی است و مجرد تام نیست، نیز مشمول حرکت جوهری اشتدادی است؛ زیرا مقصود از این حرکت این است که واقعیتی که با واژه "من" به آن اشاره می کنیم، واقعیت جوهری ممتدی است که، اجزای فرضی دارد که به نحو پیوسته و متصل یکی پس از دیگری حادث می شوند به طوری که اولاً: حدوث هر یک، مشروط به زوال قبلی است و ثانیاً همواره جزء حادث کامل تر از جزء زایل است و درجه وجودی برتری دارد. هم چنین اعتقاد صدرا مبنی بر اتحادی بودن رابطه ی نفس و بدن، تبیین چگونگی این همانی انسان ِمرکب از نفس و بدن را ممکن می سازد.

تبیین فلسفی رابطه عقل و دین از دیدگاه ابن رشد و ملاصدرا با تاکید بر تاویل
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1387
  الهام امامزاده   نفیسه ساطع

چکیده ندارد.

بررسی تطبیقی اراده و اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی (ره)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم 1388
  فاطمه کاملی   اقدس یزدی

چکیده ندارد.

بررسی تطبیقی انسان شناسی در نهج البلاغه و اگزیستانسیالیسم غیر الحادی (مارسل و یاسپرس)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1387
  فاطمه عرب گورچویی   نفیسه ساطع

چکیده ندارد.

تأثیر حکمت باستانی ایران بر اندیشه ی شیخ اشراق در مورد صادر اول و مقایسه ی آن با لوگوس
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم 1387
  مریم رحیمی ندوشن   احمد عابدی

چکیده ندارد.

بررسی تطبیقی انسان شناسی در نهج البلاغه و اگزیستانسیالیسم غیر الحادی (مارسل و یاسپرس)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1387
  فاطمه عرب گورچویی   نفیسه ساطع

چکیده شناخت حقیقت انسان ، شرط پیمودن راه کمال و سعادت است . به همین خاطر تعالیم وحیانی ، به طور کامل به این امر پرداخته اند، هم چنان که یکی از محورهای اساسی تأملات و مجاهدت های علمی و عملی اندیشمندان ،عرفا و فلاسفه نیز قلمداد می شود. امام علی (ع ) که خود به اوج کمال انسانی نائل آمده است ، در نهج البلاغه ، با اشاره به پیوند عمیق انسان با خالق خویش ، با ارائه راه کارهایی جامع و عملی در تهذیب نفس ، طریق تکامل او را به روشنی ترسیم می کند. در این میان یاسپرس و مارسل ، دو فیلسوف اگزیستانس ، هم چون سایر هم فکران خود، بنای فلسفه شان را بر شناخت این معمای بزرگ نهادند و با رویکردی فردی و انضمامی و رد تقلیل انسان به یکی از شئون او، سعی در کشف این حقیقت نمودند. در بررسی تطبیقی دیدگاه نهج البلاغه با اگزیستانسیالیسم غیرالحادی در باب شناخت انسان ، ابتدا امکان شناخت انسان را پی می گیریم ، که هم در نهج البلاغه ، هم در آرای یاسپرس و مارسل ، امکان حصول این شناخت به طور کامل ، از طریق علوم متعارف بشری رد می شود. یاسپرس روشنگری وجود و مارسل طریق راز، تأمل ثانویه و در خود فرو رفتن را پیش گرفته ، اما امام علی (ع ) آدمی را به چنگ زدن به دین الهی و بهره گیری از معارف وحیانی در خودشناسی دعوت می کند. امام علی (ع )، گرچه انسان را دو بعدی می داند، اما هویت و حقیقت انسانی را، روح یا نفس او، که برخاسته ازنفخه الهی است ، معرفی می کند. مارسل در بیان حقیقت انسان ، از انسان متجسد سخن می گوید. در حالی که یاسپرس اصلی ترین وجه آدمی را اگزیستانس می داند، که میان آن با روح یا نفس شباهت هایی یافت می شود. در نهایت ، در این تحقیق به بررسی مقوله هایی می پردازیم ، که هم در نهج البلاغه و هم به نظر یاسپرس ومارسل ، در تحقق حقیقت انسان نقش عمده ای ایفا می کنند. مهم ترین این مقوله ها ارتباط انسان در سطوح مختلف یعنی ارتباط با خود، خدا، دیگران و جهان ، آزادی و اختیار، و عشق است . کلیدواژها: وجود انسان - ماهیت انسان - ارتباط - آزادی - انتخاب .

بررسی تطبیقی اراده و اختیار انسان از دیدگاه امام خمینی (ره) و علامه طباطبایی(ره)
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1388
  فاطمه کاملی   اقدس یزدی

حاصل مباحث این تحقیق این است که هم امام خمینی (ره) و هم علامه طباطبایی(ره) درمعناشناسی اراده نگاه مشابهی دارند و اراده راهمان تصمیم گیری و عزم نفس در انجام فعل می دانند و با شدت با ترادف اراده با هرکدام از مفاهیم میل، شوق و حتی شوق اکید مخالفت می ورزند.ایشان در تعیین جایگاه اراده در مراحل مقدمات فعل اداری، اراده را پس از مرحله شوق قرارمی دهند . بدین ترتیب که ابتدا تصور فعل و بعد تصدق به فایده انجام فعل را قرار می دهند و پس ازتصدیق به فایده ، شوقی در انسان حاصل می گرددکه پس از آن حالت تصمیم و عزم و اجماع نفس که همان اراده می باشد به وجود می آید و اگر مانعی برسر راه ، ایجاد نشود و مصلحت تغییر نکند ، تحریک عضلات صورت می پذیرد و فعل انجام می شود.هر دو بزرگوار اراده را مفهومی جدای از اختیارمی دانند ؛ به طوری که علم و اراده را لازمه اختیاری بودن یک فعل می دانند . برخلاف برخی از دانشمندان که معتقدند اختیار منحصرا از ویژگی های انسانی است ،آن دو بزرگوار ، اختیار را در سایر موجودات نیز اثبات می کنند. و تمامی موجودات را صاحب شعور اراده و اختیار می دانند ؛ اما آدمی از فهم و تشخیص آن عاجز است وفقط انسان های وارسته دارای گوش شنوا و چشم بینای آن هستند. علاوه بر این مباحث ،اختیار و اراده را منافی قوانین حاکم بر نظام هستی، به ویژه، قانون علیت نمی دانند و قوانین واهی ساخته برخی فیلسوفان کج اندیش مانند اتفاق و صدفه را با ادله محکم رد می کنند و با اثبات غایت و علت غایی در افعال ارادی و اختیاری ،راه را برای نفوذ این گونه افکار ناصواب می بندند. اما در رابطه با بحث اراده خداوند اختلاف نظرات فراوانی وجود دارد که این دو بزرگوار نیز از آن مستثنی نمی باشند.امام (ره) اراده خداوند را جزء صفات ذاتی خداوند می دانند و آن را عین علم الهی به نظام اتم واصلح می شمارند و درجای دیگر همان افاضه خیرات و حبّ و عشق تعبیرمی کنند. اما علامه طباطبایی (ره) اراده را منطبق بر علم نمی دانند وآنها را مفاهیم جدا از هم می شمارند.همچنین آن را از صفات فعل خداوند می دانندو دراین زمینه هر کدام استدلال های خویش را بیان فرمودند که در جای خود بحث شد. اما به هر حال هر دو،اراده را صفتی ثبوتی برای خداوند متعال معرفی کردند.در بحث رابطه خداوند با اراده و اختیار انسان هردو قائلند که اراده خداوند به افعال اختیاری تعلق می گیرد.اما هر کدام با بیان و سبک استدلالی خویش به بیان مساله و رفع شبهات و دفع فرقه های افراطی و تفریطی در این زمینه پرداخته اند. امام همواره در بیانات خود از اسلوب وروش عرفانی بهره می برند در حالی که علامه (ره)صرفا به بیان استدلال های فلسفی و گاهی کلامی پرداخته اند و زبان عرفان را در این قضیه دخالت نمی دهند. اما محوریت کلام هرکدام در تبیین مساله، بحث نظام طولی حاکم بین اراده خداوند و اراده انسان می باشد. ولی همان طور که اشاره شد هر کدام با زبان خود وصف این نکته گفتند . در پایان اینکه امام (ره) و علامه(ره) با الهام از مبانی عمیق کلامی و فلسفی مذهب تشیع در حل مساله جبر و اختیار ، همان راهی را در پیش گرفتند که معصومین(علیهم السلام) به آن اشاره داشتند و جا پای آنان نهادند و از میان تشتت افکار و آراء ، راه میانه یعنی "امر بین الامرین"راپیمودند ودر سیر الی الحق و قوس صعود به جایی که "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر"توصیفش کنند" بار یافتند.

تبیین فلسفی و کلامی توحید افعالی در نهج البلاغه
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1387
  مریم گوهری نوید   نفیسه ساطع

رساله ی حاضر ، پژوهشی در راستای تبیین و اثبات توحید افعالی از منظر نهج البلاغه است که بر اسا آن ، فاعلیت تام الهی و تاثیر گذاری مطلق باری تعالی در جهان هستی ثابت می گردد . در فصل اول و دوم پس از طرح مباحثی پیرامون شناخت خداوند و صفات او ، اصل توحید و توحید ذاتی و صفاتی باری تعالی به اختصار مورد بحث قرار می گیرد . در باب توحید افعالی مباحث این رساله در سه محور عمده طرح می شود : محور اول : تبیین و اثبات توحید افعالی ؛ ضمن بیان مسئله و مباحث مرتبط با آن یعنی خالقیت ، ربوبیت و فاعلیت واجب تعالی ، چهار برهان مهم در این زمینه که عبارتند از : براهین «تمانع» ، «وحدت اله عالم» ، «لاموثر فی الوجود الا الله» و «شمول اراده ی الهی نسبت به افعال» با تاکید بر کلام امام علی (ع) در نهج البلاغه ، همراه با نقطه نظرات متکلمین و فلاسفه ارائه می گردد . محور دوم : بیان برخی شبهات مطرح شده در پذیرش توحید افعالی است . فاعلیت انسان ، قضا و قدر ، وقوع شر در عالم و اصل علیت از جمله مسائلی است که گویی با توحید افعالی در تضاد و تناقض است . در این نوشتار سعی شده ، ضمن طرح آن ها با بهره گیری از تعالیم و آموزه های نهج البلاغه ، پاسخ های متقن و مستدل نسبت به رفع آن شبهات فراهم گردد . محور سوم : تاثیر پذیرش توحید افعالی در زندگی انسان از دو حیث نظری و عملی است . رهایی انسان از تعلق های نفسانی و قیود دنیوی و رسیدن به مقام حریت و عبودیت و پرهیز از رذائل اخلاقی از جمله تاثیرات این اعتقاد است . امام علی (ع) به عنوان انسان کامل و مظهر ولایت نامه الهی ، مصداق تمام و کمال توحید افعالی است که در انجام این تحقیق از کلام گوهر بار ایشان ، در راستای تبیین این اصل مهم اعتقادی بهره مند گشته ایم .