نام پژوهشگر: محسن حمیدپور
محسن حمیدپور محمود کلباسی
کادمیم و سرب از جمله مهمترین آلایندههای زیست محیطی محسوب می شوندکه از راههای مختلف منابع آب و خاک را آلوده مینمایند. این عناصر در فهرست سازمان محیط زیست آمریکا به عنوان خطرناک ترین فلزات سنگین معرفی شده اند. پالایش خاک و آبهای آلوده به این عناصر یکی از مهمترین سیاست های زیست محیطی کشورهای صنعتی و در حال توسعه می باشد. در اکثر روش های های پالایش آب و خاک از کانی های زئولیت و بنتونیت استفاده می شود. در ایران نیز به دلیل وجود ذخائر و منابع عظیم زئولیت و بنتونیت امکان استفاده از آنها را در تثبیت فلزات سنگین در خاک و تصفیه آبهای آلوده میسر می باشد. در این رساله، برهمکنش کادمیم و سرب با کانی های زئولیت و بنتونیت طبیعی ایران در قالب پنج مطالعه به صورت زیر انجام گرفت: در مطالعه اول، فاکتورهای موثر بر جذب سرب ( زمان، ph ، غلظت کانی و غلظت سرب) بوسیله کانی های زئولیت و بنتونیت مورد بررسی قرار گرفت. نتایج این بخش از تحقیق نشان داد که از مدل سینتیکی شبه رده دوم می توان در توصیف سنتیک جذب سرب بوسیله کانی های مورد مطالعه استفاده نمود. زمان رسیدن به تعادل به غلظت اولیه سرب بستگی داشت با افزایش غلظت سرب از mg l-1 75 به mg l-1 750 زمان رسیدن به تعادل از 5/0 ساعت به 12 ساعت افزایش یافت. منحنی های سینتیکی جذب سرب برای هر دو کانی از دو فازمشخص تشکیل شده بود: یک فاز اولیه که جذب سرب توسط کانی ها سریع بود و به دنبال آن فاز ثانویه ای که واکنش به حالت تعادل نزدیک شد. با توجه به مقادیر سرعت جذب اولیه، زئولیت سرب را با سرعت بیشتری از محلول نسبت به بنتونیت جذب نمود. اثر ph اولیه سوسپانسیون ها بر جذب سرب به غلظت اولیه فلزسنگین بستگی داشت. در سوسپانسیون های با غلظت اولیه mg l-1 75 در همه ph های مورد آزمایش جذب سرب غیر وابسته به ph اولیه بود. در حالیکه روند جذب برای غلظت اولیه mg l-1750 سرب از دو بخش متمایز تشکیل شده بود. با تغییر ph اولیه سوسپانسیون ها از 3 به 4 مقدار سرب جذب شده توسط زئولیت از 72 درصد به 95 درصد و به وسیله بنتونیت از 55 درصد به 75 درصد افزایش یافت. بخش دوم جذب مربوط به محدوده ph 4 تا 7 بود که میزان جذب سرب توسط زئولیت ثابت باقی ماند ولی افزایش اندکی توسط بنتونیت مشاهده گردید. با افزایش غلظت کانی، میزان جذب سرب در واحد وزن کانی کاهش یافت. مدل های لانگمویر و فروندلیخ، همدماهای جذب سرب به وسیله زئولیت و بنتونیت را به خوبی توصیف کردند ولی مدل کوبله- کوریگان بهترین برازش را بر داده های جذب داشت. به طور کلی زئولیت در شرایط شیمیایی مشابه مقادیر بیشتری سرب را نسبت به بنتونیت جذب کرد. همانند مطالعه اول در دومین بخش از تحقیق عوامل موثر بر جذب کادمیم مورد بررسی قرار گرفت ولی بر خلاف روند مشاهده شده برای جذب سرب، بنتونیت در شرایط شیمیایی مشابه مقادیر بیشتری کادمیم را نسبت به زئولیت جذب کرد. در مطالعه سوم برگشت پذیری و پسماند جذب-واجذبی کادمیم و سرب بررسی شد. شاخه های واجذب همدماها انحراف زیادی از شاخه جذب متناظر در سیستم های حاوی بنتونیت نداشتند و پسماند منفی مشاهده شده در این سیستم ها نشان دهنده برگشت پذیر بودن جذب کادمیم و سرب بر روی بنتونیت بود.در حالیکه در سیستم های حاوی زئولیت، شاخه های همدمای واجذب سرب و کادمیم بر همدمای جذب متناظر منطبق نبوده و نشان دهنده پسماند شدید بود. مقادیر تجمعی کادمیم و سرب واجذب شده از بنتونیت بیش از زئولیت در بار فلزی مشابه بود. در چهارمین بخش از تحقیق در یک مطالعه گخانه ای، نگهداشت کادمیم و سرب توسط کانی های غنی شده از این عناصر در مقابل گیاه ذرت بررسی شد. نتایج این بخش از تحقیق نشان داد که غلظت سرب و کادمیم در ساقه و ریشه گیاهان ذرت کاشته شده در بنتونیت های غنی از سرب و کادمیم بیشتر از گیاهان کاشته شده در زئولیت های غنی شده بود. در پنجمین بخش این رساله اثر سیدروفور دسفروکسامین بی (dfo-b)بر جذب سرب و کادمیم بر روی بنتونیت بررسی شد. نتایج نشان دادکه سیدروفور باعث افزایش جذب سرب روی کانی بنتونیت شد. تشکیل کمپلکس سه گانه ممکن است دلیل این افزایش جذب باشد. در حالیکه میزان جذب کادمیم در حضور سیدروفور برروی کانی بنتونیت کاهش یافت. این امر ممکن است به دلیل رقابت آنیون های این لیگاند با سطوح کانی برای جذب کادمیم باشد.
محمود عطارزاده حسین دشتی
به منظور بررسی تاثیر محلولپاشی کلسیم، پتاسیم و منگنز بر روی خصوصیات رویشی و فیزیولوژیک گلرنگ (رقم پدیده) در شرایط تنش شوری، آزمایش گلدانی در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه ولی عصر رفسنجان در سال زراعی 1390- 1389 اجرا شد. این آزمایش به صورت فاکتوریل دو عاملی، در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با 3 تکرار انجام شد. عامل اول شوری در چهار سطح، شامل s1 (بدون شوری)، s2 (500 میلیگرم کلرید سدیم بر کیلوگرم خاک)، s3 (1000 میلیگرم کلرید سدیم بر کیلوگرم خاک) و s4(1500 میلیگرم کلرید سدیم بر کیلوگرم خاک) بود و عامل دوم محلولپاشی عناصر در چهار سطح شامل f1 (محلولپاشی آب مقطر)، f2 (محلولپاشی نیترات کلسیم به مقدار ده میلیمولار)، f3 (محلولپاشی پتاسیمدیهیدروژنفسفات به مقدار ده میلیمولار) و f4 (محلولپاشی سولفات منگنز به مقدار یک میلیمولار) دو هفته پس از سبز شدن، هر دو هفته یکبار اعمال شد. نتایج نشان داد که با افزایش شوری وزن خشک، سطح برگ، ارتفاع و محتوای آب نسبی گلرنگ بهطور معنیداری کاهش یافت، اما تعداد برگ تحت تاثیر تیمار شوری و محلولپاشی قرار نگرفت. بیشترین سطح برگ در محلولپاشی پتاسیمدیهیدروژنفسفات و نیترات کلسیم و کمترین آن در محلولپاشی سولفات منگنز بهدست آمد. محلولپاشی پتاسیمدیهیدروژنفسفات و نیتراتکلسیم تا حدودی توانسته مانع از کاهش سرعت رشد گیاه در زمان ابتدایی رشد در شوری 500 و 1000 میلیگرم کلرید سدیم گردد. تیمار 1500 میلیگرم کلرید سدیم، به طور معنی داری عدد اسپد و نسبت fv/fmرا در برگ گلرنگ تحت تاثیر قرار داد و باعث کاهش معنی دار آن شد و نوع محلولپاشی نیز باعث کاهش عدد اسپد گردیده است. محلولپاشی سولفات منگنز سبب افزایش میزان کلروفیل b و b+ a و کلروفیل a در سطح شوری 500 میلیگرم کلرید سدیم گردید و محلولپاشی پتاسیم دیهیدروژنفسفات و سولفات منگنز سبب جلوگیری از افزایش نشت یون ها در تیمار 1000 میلیگرم کلرید سدیم گردید. محلولپاشی نیتراتکلسیم سبب افزایش قند محلول گیاه در شرایط بدون شوری گردید و از طرف دیگر محلول کلسیم، پتاسیم و منگنز تا حدودی توانست باعث افزایش محتوای کلسیم و پتاسیم در شرایط شوری 1000 و 1500 میلیگرم کلریدسدیم شود. تیمارهای شوری و محلولپاشی نتوانست محتوای منیزیم گیاه را تحت تاثیر قرار دهد. افزایش شوری منجر به افزایش محتوای سدیم گردید و تنها در شرایط شوری 500 میلیگرم کلریدسدیم، محلولپاشی ترکیبات توانست مانع از افزایش سدیم در اندام گیاه گلرنگ شود. محتوای پرولین گیاه در شرایط محلولپاشی نیترات کلسیم و پتاسیمدیهیدروژنفسفات در تیمار 1500 میلیگرم کلریدسدیم افزایش معنیداری داشت. نتایج بدست آمده در این تحقیق نشان داد که شوری باعث کاهش برخی از پارامترهای رشد در گلرنگ شده است و محلولپاشی ترکیبات نیترات کلسیم و پتاسیمدیهیدروژن فسفات تا حدودی توانسته اثرات منفی شوری را کاهش دهد، از طرف دیگر بهنظر میرسد که غلظت یک میلیمولار سولفات منگنز سبب افزایش سمیت برای گیاه گلرنگ شده است.
مرضیه بصیری عیسی اسفندیارپور بروجنی
چکیده: مدل های فرسایش خاک، ابزارهای مفیدی برای پیش بینی روان آب، رسوب و فرسایش خاک به منظور اقدامات حفاظتی در حوزه های آبخیز به شمار می روند. مدل swat، یک مدل جامع برای ارزیابی دبی جریان و آثار بلند مدت عملیات مدیریتی بر آب، رسوب و مواد شیمیایی حاصل از عملیات کشاورزی در حوزه های آبخیز بزرگ محسوب می شود. در این پژوهش، توانایی مدل swat در شبیه سازی روند جریان روان آب ماهانه ی حوزه ی آبخیز تویسرکان (با مساحتی حدود 3800 هکتار) و نیز تأثیر مقیاس نقشه ی خاک بر نتایج این شبیه سازی بررسی شد. هم چنین، اثر سال های اولیه (1993 تا 2003) و انتهایی (1998 تا 2008) دوره ی اقلیمی مورد استفاده (سال های 1993 تا 2008) بر نتایج واسنجی مدل swat مورد مطالعه قرار گرفت. به منظور بررسی اثر مقیاس نقشه ی خاک، سه مدل swat گوناگون ساخته شد که در آن ها، تمامی عوامل مشابه بودند و تنها مقیاس نقشه ی خاک (1:40000، 1:250000 و 1:1000000) متفاوت بود. واسنجی و تحلیل عدم قطعیت مدل swat برای هر سه مقیاس با دوره ی آماری (سال های 1998 تا 2008) و یکبار هم واسنجی برای 11 سال اول دوره ی آماری مزبور (سال های 1993 تا 2003) در مقیاس 1:40000 با استفاده از برنامه ی sufi-2 انجام پذیرفت. نتایج واسنجی مدل برای دوره ی اقلیمی 1998 تا 2008 میلادی نشان دادند که مقدار ضریب تبیین (r2)، ضریب ناش-ساتکلیف، فاکتور p و فاکتور r برای مقیاس 1:40000 به ترتیب 81/0، 80/0، 77/0 و 64/0، برای مقیاس 1:250000 به ترتیب 79/0، 79/0، 80/0 و 71/0 و برای مقیاس 1:1000000 به ترتیب 80/0، 80/0، 73/0 و 59/0 بودند. نتایج اعتبار سنجی مدل برای دوره ی آماری 1998 تا 2008 میلادی نشان داد که مقدار ضریب تبیین (r2)، ضریب ناش-ساتکلیف، فاکتور p و فاکتور r برای مقیاس 1:40000 به ترتیب 76/0، 72/0، 72/0 و 55/0، برای مقیاس 1:250000 به ترتیب 78/0، 73/0، 74/0 و 63/0 و برای مقیاس 1:1000000 به ترتیب 75/0، 71/0، 62/0 و 48/0 بودند. در واقع، مقادیر نهایی شاخص های آماری برای هر سه مقیاس خاک، تقریباً مشابه بودند. به نظر می رسد که فاکتور کلیدی در تعیین اثر گذاری مقیاس نقشه ی خاک بر نتایج مدل swat، عدد کمی مقیاس و یا مساحت حوزه ی مطالعاتی نیست بلکه وجود یا عدم وجود تنوع در خاک های یک منطقه در این ارتباط بسیار مهم جلوه می نماید. هم چنین، مقادیر ضرایب مزبور (ضریب تبیین، ضریب ناش-ساتکلیف، فاکتور p و فاکتور r) برای دوره ی آماری (سال های 1993 تا 2003) و مقیاس 1:40000 در حالت واسنجی به ترتیب 77/0، 76/0، 65/0 و 89/0 و در حالت اعتبارسنجی به ترتیب 81/0، 79/0، 52/0 و 79/0 به دست آمدند. به طور کلی، برای محدوده ی زمانی سال های اولیه، مقادیر تمام معیارهای ارزیابی اعتبارسنجی بیش تر از واسنجی به دست آمدند اما در سایر موارد، واسنجی بهتر از اعتبارسنجی بود.
حانیه گله داری حسین شیرانی
یکی از شناخته شده ترین راه های آب شویی آلاینده ها مانند حشره کش ها و فلزات سنگین انتقال آن ها توسط کلوئید ها است. سرب یک فلز سنگین و سمی است که تحرک آن در خاک کم می باشد، ولی می تواند توسط کلوئیدهای خاک انتقال یابد. بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی انتقال سرب توسط کلوئیدها در دو خاک با بافت های لوم شنی و لوم رسی تحت تیمارهای ورمی کمپوست و اسید آلی انجام گرفت. این آزمایش در قالب طرح پایه کاملاً تصادفی انجام شد. بدین منظور ستون های خاک ابتدا با سطوح مختلف اسید آلی و ورمی کمپوست تیمار شد، اسید آلی در سه سطح صفر، 50 و 1000 میکرومولار و ورمی کمپوست در سه سطح صفر، یک درصد و دو درصد به ستون ها اعمال شد، هر تیمار دارای سه تکرار بود. ستون ها در شرایط گلخانه یک ماه نگه داری شدند تا برهم کنش بین تیمارها و ذرات خاک صورت پذیرد. در مرحله ی بعد سوسپانسیون سرب و کلوئید به ستون ها اضافه شد. آب شویی ستون ها در هر نوبت معادل یک پوروالیوم بود و تا ده پوروالیم ادامه یافت. زه آب در هر مرحله جمع آوری شد و کدورت، میزان سرب محلول و سرب کل نمونه ها اندازه گیری شد. میزان سرب محلول در تمام نمونه ها و برای تمامی تیمار ها زیر حد تشخیص دستگاه بود. نتایج نشان داد در خاک لوم رسی با کاربرد ورمی کمپوست آب شویی کلوئید از خاک افزایش و سرب خروجی کاهش یافت، افزودن اسید آلی موجب افزایش آب شویی کلوئید از خاک شد البته تیمار 50 میکرومولار اسید آلی موجب کاهش معنی دار کلوئید خروجی نسبت به تیمار شاهد و تیمار 1000 میکرومولار اسید آلی شد، کم ترین خروج سرب در تیمار شاهد رخ داد و با افزایش غلظت اسید مقدار سرب خروجی ناشی از آب شویی افزایش یافت اما تفاوت معنی داری بین سه سطح از نظر خروج سرب وجود نداشت. در خاک لوم شنی بیش ترین میزان خروج کلوئید مربوط به تیمار شاهد است و افزودن ورمی کمپوست به میزان قابل توجهی از خروج کلوئید از خاک جلوگیری کرد که با روند خروج سرب از خاک مطابقت دارد. افزودن اسید آلی نیز موجب کاهش خروج کلوئید شد و بیش ترین میزان کلوئید خروجی در تیمار شاهد دیده شد که با روند خروج سرب از خاک مطابقت داشت. علاوه براین رابطه ی بین سرب و کلوئید خروجی در خاک لوم رسی معنی دار نشد اما در خاک لوم شنی معنی دار شد.
فرناز السادات هدایی کشکویی محسن حمیدپور
کادمیوم یکی از فلزات سنگین و از مهمترین آلاینده های زیست محیطی محسوب می شود. کادمیوم به دلیل نیمه عمر طولانی در بدن انسان و حیوان و سمی بودن زیاد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. آلودگی منابع آبی به کادمیوم به دلیل نقش مستقیم آن در تولید محصولات کشاورزی و تغذیه انسان و موجودات زنده بسیار خطرناک می باشد. گسترش صنایع منجر به افزایش آلودگی شده و سلامت انسان و محیط زیست را به خطر انداخته است. همچنین با توجه به کمبود منابع آبی در کشور و اهمیت استفاده از پساب ها یافتن و سنتز جاذب هایی با کارایی بالا مورد توجه قرار گرفته است. این جاذب ها باید علاوه بر راندمان بالا، در دسترس بوده و هزینه پایینی داشته باشند تا امکان استفاده از آن ها در سطح وسیع فراهم شود. رس های طبیعی به دلیل سازگاری با محیط زیست، فراوانی در طبیعت، هزینه کم و سطح ویژه زیاد در حال حاضر به طور گسترده ای برای جذب و حذف فلزات سنگین بکار می روند. در سال های اخیر نانو مواد نیز به عنوان موادی با سطح بالای جذب و سرعت جذب زیاد برای حذف آلودگی های آب مورداستفاده قرار گرفته اند. فهم بهتر واکنش های جذب و واجذب فلزات سنگین و تأثیر زمان تعادل، قدرت یونی وph می تواند در یافتن راهکارهای بهتر برای پالایش محیط های آبی آلوده به فلزات سنگین مفید باشد. در این پژوهش جاذب های زئولیت طبیعی، نانو زئولیت و زئولیت اصلاح شده با پلی اکریل آمید برای جذب کادمیوم از محلول های آبی مورد استفاده قرار گرفتند. زئولیت مورد استفاده از معدن فیروزکوه تهیه شد و سایر جاذب ها از آن تهیه گردیدند. برخی ویژگی های شیمیایی مانند تجزیه عنصری، ظرفیت تبادل کاتیونی، نقطه بار صفر و الگوی پراش اشعه ایکس برای تمامی جاذب های مورد بررسی تعیین گردید. نتایج پراش اشعه ایکس، تغییر فاز نانو زئولیت از فاز کریستالی به آمورف را نشان داد ولی در نمونه اصلاح شده مشاهده شد که اصلاح رس با پلی اکریل آمید منجر به تغییر در ساختار کانی نمی شود. آزمایشات سینتیک جذب در غلظت 10 میلی گرم بر لیتر کادمیوم و در محدوده زمانی 24-5/0 ساعت انجام شد. از بین تمامی مدل های بکار برده شده، مدل شبه رده اول و شبه رده دوم برای زئولیت اصلاح شده و مدل تابع توانی و الویچ برای نانو زئولیت و زئولیت طبیعی بهترین برازش را نشان دادند. آزمایشات همدماهای جذب بر اساس جذب کادمیوم از محلول های حاوی غلظت های مختلفی از کادمیوم در گستره ی5/1 تا 10 میلی گرم در لیتر در محدوده غلظت کم و غلظت 5 تا 100 میلی گرم در لیتر در محدوده غلظت های زیاد، زمان تعادل 24 ساعت و در ph یکسان حدود 6 برای تمامی جاذب ها رسم شدند. مطالعه واجذب کادمیوم از جاذب های مورد مطالعه در غلظت های 5/4، 10، 45 و 100 میلی گرم در لیتر طی 5 مرحله و با سه تکرار انجام شدند. هم دما های جذب به خوبی توسط مدل های فروندلیخ و کوبله کوریگان توصیف شدند. همدماهای واجذب نیز برازش خوبی با مدل فروندلیخ نشان دادند. همدماهای واجذب کادمیوم از زئولیت در محدوده غلظت کم انحراف کمی از داده های جذب نشان داد که دلالت بر برگشت پذیر بودن جذب دارد. ولی برای سایر جاذب های مورد مطالعه و در تمامی غلظت های آزمایشات واجذب، پسماند مشاهده شد. پسماند جذب در نمونه نانو زئولیت در هر دو محدوده غلظت، قابل توجه بود. همچنین برای بررسی برگشت پذیری جذب، شاخص پسماند ظاهری نیز مورد بررسی قرار گرفت. آزمایشات قدرت یونی در قدرت یونی های 01/0 تا 1/0 مولار برای غلظت 5/4 و 45 میلی گرم در لیتر انجام شد. نتایج تفاوت جذب چشمگیری میان جاذب ها نشان داد. این تفاوت در غلظت 45 مشهودتر بود به طوری که نانو زئولیت به میزان بسیار کمتری نسبت به سایر جاذب های مورد آزمایش، با افزایش قدرت یونی کاهش جذب نشان داد. آزمایشات ph در محدوده ph اولیه 7-5 صورت گرفت. جذب در تمامی جاذب ها با کاهش ph کاهش یافت اما زئولیت اصلاح شده کمتر تحت تأثیر کاهش ph کاهش جذب نشان داد.
فرزانه پولادی محسن حمیدپور
غلظت بور در در آب آبیاری نقش مهمی را بر ویژگی های کمی وکیفی گیاهان ایفا می کند. مرز بین کمبود و سمیت بور در خاک نزدیک به هم است. فن آوری های متعددی برای حذف بور از آب های آلوده اریه شده است لیکن اکثر روش ها به هزینه های بالا و مواد شیمیایی زیاد نیاز دارند. اخیراً، جاذب های کم هزینه ای مانند کانی های رسی طبیعی و اصلاح شده، برای حذف بور از آب با استفاده از روش های جذب سطحی به کار گرفته شده است. مطالعات متعددی در مورد حذف بور توسط رس های اصلاح شده وجود دارد. اما، اطلاعات کمی در مورد حذف بور توسط زئولیت طبیعی موجود در ایران در دسترس است. بنابراین، هدف اصلی این مطالعه، بررسی ویژگی های زئولیت طبیعی ایران، زئولیت هیدروترمال و اصلاح شده با hdtma در جذب سطحی بور در آزمایش های پیمانه ای بود. جذب سطحی بور توسط جذب کننده ها به عنوان تابعی از پی اچ در محدوده ی پی اچ 6 تا 5/9، در دو غلظت 5 و 15 میلی گرم بر لیتر بور و تابعی از قدرت یونی (03/0 و 06/0 مولار نیترات کلسیم و نیترات منیزیم) در غلظت ثابت 5 میلی گرم بر لیتر بور انجام گردید. هم دماهای جذب بر اساس جذب بور از محلول های حاوی غلظت های مختلفی از بور در دامنه 5/1 تا 15 میلی گرم بر لیتر و با استفاده از آزمایش های تعادلی 24 ساعته رسم شدند. هم چنین به منظور بررسی بهتر مکانیزم های جذب سطحی بور و تفسیر نتایج، از مطالعات پراش پرتو ایکس، گونه بندی با visual minteq و طیف سنجی مادون قرمز (ftir) نمونه های کانی قبل و بعد از جذب بور استفاده شد. همه ی جاذب ها روند مشابه ای را در جذب وابسته به پی اچ نشان دادند به گونه ای که مقدار جذب بور با افزایش پی اچ تعادلی، افزایش یافت. جذب بور به وسیله ی زئولیت طبیعی و اصلاح شده به قدرت یونی محلول بستگی داشت که نشان دهنده ی مکانیزم تشکیل کمپلکس های سطحی برون کره ای می باشد. جذب بور روی زئولیت هیدروترمال وابستگی کمی به قدرت یونی محلول نشان داد که نشان دهنده ی مکانیزم تشکیل کمپلکس های سطحی درون کره ای می باشد. در شرایط شیمیایی یکسان، زئولیت طبیعی مقدار بیشتری بور را در مقایسه با زئولیت اصلاح شده و هیدروترمال جذب کرد. رابطه بین مقدار بور جذب شده و غلظت تعادلی بور در محلول با هم دماهای لانگمویر و فروندلیچ مورد مطالعه قرار گرفت. مقادیر ضریب تبیین (r2) و خطای استاندارد (sse) نشان داد که هم دما های جذب به خوبی توسط مدل های فروندلیچ و لانگمویر توصیف شدند. ولی مدل فروندلیچ با بیشترین مقدار r2 و کمترین sse بهترین برازش را بر داده های جذب بور روی زئولیت داشت. حداکثر ظرفیت جذب کانی ها (qmax) تعیین شده به وسیله ی مدل لانگمویر نشان داد که زئولیت طبیعی نسبت به زئولیت هیدروترمال و اصلاح شده مقدار بور بیشتری را جذب کرد. حداکثر ظرفیت جذب کانی زئولیت طبیعی 47/187 میلی مول بر کیلوگرم بود که نشان دهنده ی این است، زئولیت استفاده شده در این تحقیق جذب کننده ی خوبی برای بور از محلول های آبی می باشد و برای حذف بور از آب های آلوده مناسب می باشد.
لیلا اکبری حسین شیرانی
به منظور بررسی اثر زئولیت و ورمی کمپوست بر تثبیت و شکل های شیمیایی عناصر کادمیوم، روی و سرب در یک خاک آلوده و قابلیت دسترسی این عناصر توسط گیاه ذرت، آزمایش گلخانه ای در قالب طرح فاکتوریل با دو عامل شامل زئولیت در سه سطح صفر، 5 و 10 درصد وزنی، و عامل ورمی کمپوست در سه سطح صفر، 5 و 10 درصد وزنی با چهار تکرار در قالب طرح کاملاً تصادفی انجام شد. گیاهان در شرایط گلخانه به مدت ? ماه رشد نمودند. سپس از محل طوقه قطع و برگ و ساقه آن ها جدا گردید. صفات اندازه گیری شده شامل محصول فتوشیمیایی کوانتومی فتوسیستم ii (fv/fm)، شاخص کارایی دستگاه فتوسنتز (pi)، شاخص سبزینگی، سطح برگ، وزن تر و خشک ریشه و اندام هوایی گیاه، غلظت عناصر روی، کادمیم و سرب در ریشه و اندام هوایی گیاه بود. برای مطالعه شکل های شیمیایی مختلف عناصر سنگین از روش سالبو و همکاران (1998) استفاده شد. پارامترهای رویشی و فتوسنتزی گیاه مانند شاخص سبزینگی برگ، سطح برگ، شاخص کارایی دستگاه فتوسنتزی، کلروفیل فلورسانس و وزن تر و خشک ریشه و اندام هوایی گیاه در تیمارهای ورمی کمپوست به طور معنی داری بیشتر از شاهد بود. درحالی که تأثیر زئولیت و برهم کنش ورمی کمپوست و زئولیت بر پارامترهای ذکر شده معنی دار نبود. ورمی کمپوست به طور معنی داری غلظت کادمیم، سرب و روی در ریشه و اندام هوایی گیاه را کاهش داد. درحالی که، تأثیر زئولیت و برهم کنش ورمی کمپوست و زئولیت بر این صفات معنی دار نبود. با افزودن ورمی کمپوست و زئولیت به خاک آلوده، غلظت شکل محلول + تبادلی کادمیوم و روی به طور معنی داری کاهش یافت. در حالی که غلظت فرم محلول + تبادلی سرب افزایش یافت. به طور کلی، نتایج این پژوهش نشان داد که ورمی کمپوست با کاهش شکل قابل دسترس عناصر سنگین در خاک جذب آن ها توسط گیاه ذرت را کاهش داد. بنابراین، ورمی کمپوست می تواند در تثبیت شیمیایی عناصر سنگین در خاک های آلوده مورد استفاده قرار گیرد.
فاطمه بیدخوانی نژاد حسین دشتی
به منظور ارزیابی تنوع ژنتیکی و جغرافیایی در دو زیر گونه usitatissimum و mediteranum گیاه بزرک از نظر صفات مختلف مرفولوژی، فنولوژی، عملکرد دانه و اجزای آن ،50 ژنوتیپ بزرک از دو زیر گونه مذکور، جمع آوری شده از مناطق مختلف دنیا مورد ارزیابی قرار گرفتند. نتایج نشان داد که بین میانگین دو زیر گونه و همچنین میانگین نواحی مختلف از لحاظ اجزای عملکرد دانه اختلاف معنی داری مشاهده شد ولی از لحاظ صفات عملکرد دانه در بوته، عملکرد دانه در واحد سطح و شاخص برداشت تفاوت قابل ملاحظه ای وجود نداشت. مقایسه میانگین دو زیرگونه نشان داد میانگین صفات تعداد کپسول در بوته و تعداد دانه در کپسول زیرگونه usitatissimum بیشتر بود ولی از نظر صفت وزن هزار دانه زیرگونه mediteranum برتری نشان داد و از نظر دیگر صفات تفاوت معنی داری نداشتند. بر اساس نتایج مقایسه میانگین میزان تنوع ژنتیکی موجود برای صفات مورد مطالعه در مناطق مختلف و بسته به صفت متفاوت بود. همچنین نتایج نشان داد بین ژنوتیپ های داخل نواحی از نظر کلیه صفات مورد مطالعه تنوع بالا و معنی داری وجود داشت بطوریکه تنوع بدست آمده برای صفات میانگین تعداد کپسول در بوته از 9/13 تا7/81، تعداد دانه در کپسول از 4/5 تا 22/9، وزن هزار دانه از 5/2 تا 4/6 گرم متغیر بود. میانگین عملکرد دانه در بوته از 3/0 تا 06/9 گرم در بوته و میانگین عملکرد دانه در واحد سطح از 7/188 تا 1453 کیلوگرم در هکتار به ترتیب در ژنوتیپ های نروژ 1005 و لیبی 1686 بدست آمد. در بین ژنوتیپ های مورد بررسی بیشترین و کمترین مقدار شاخص برداشت به ترتیب با میانگین 6/15 و 2/41 درصد در ژنوتیپ های افغانستان 1136 و ایران 37 مشاهده شد. در این بررسی به ترتیب صفات شاخص برداشت و تعداد انشعاب در بوته برای عملکرد دانه در واحد سطح و صفات تعداد کپسول در بوته و وزن دانه در کپسول برای عملکرد دانه در بوته اولین صفاتی بودند که در تجزیه رگرسیون گام به گام وارد مدل شده و بیشترین تنوع را توجیه نمودند. نتایج تجزیه علیت نشان داد که بیشترین اثر مستقیم مثبت برای عملکرد دانه در بوته مربوط به تعداد کپسول در بوته بود. تجزیه عاملی با دوران واریماکس 4 عامل را استخراج نمود که حدود 7/73 درصد از کل تنوع داده ها را توجیه می نمود. تجزیه خوشه ای به روشaverage linkage همه ژنوتیپ ها را در 4 گروه متفاوت قرار داد.
فریده زارع پور رفسنجانی محسن حمیدپور
بور یکی از عناصر ضروری کم مصرف برای رشد گیاه است. مطالعه عوامل موثر بر جذب سطحی بور روی کانی های متداول در خاک های مناطق خشک و نیمه خشک می تواند در اصلاح و مدیریت خاک های مبتلا به سمیت بور حائز اهمیت باشد. با وجود این که تحقیقات متعددی در مورد جذب سطحی بور روی کانی های مختلف انجام پذیرفته، اما، اطلاعات چندانی در مورد جذب سطحی بور روی کانی های میکایی بیوتیت و مسکوویت وجود ندارد. بنابراین، هدف اصلی این مطالعه بررسی ویژگی های جذب سطحی بور روی کانی های میکایی بیوتیت و مسکوویت در آزمایش های پیمانه ای می باشد. بدین منظور جذب سطحی بور توسط جذب کننده ها در محدوده 9-5/6ph=، در دو سطح غلظت 5 و 15 میلی گرم بر لیتر بور و تابعی از قدرت یونی (0/01، 0/03 و 0/06مولار نیترات کلسیم) در غلظت ثابت 5 میلی گرم بر لیتر بور بررسی شد. هم دماهای جذب بر اساس جذب بور از محلول های حاوی غلظت های مختلفی از بور در دامنه ی غلظت 1 تا 15 میلی گرم بر لیتر و با استفاده از آزمایش های تعادلی 24 ساعته رسم شدند. به علاوه، به منظور بررسی بهتر مکانیزم های جذب بور و تفسیر نتایج، از گونه بندی یونی بور در محلول با استفاده از برنامه ی visual minteq و طیف سنجی مادون قرمز (ftir) نمونه های کانی قبل و بعد از جذب بور استفاده شد. به منظور بررسی اثر نوع کاتیون بر جذب بور، از الکترولیت های زمینه mg(no3)2، ca(no3)2 و nano3 در سه سطح غلظت (0/03، 0/09 و 0/18 مولار) استفاده شد. هر دو کانی روند تقریباً مشابه ای را در جذب وابسته به ph نشان دادند. میزان جذب بور با افزایش ph تعادلی افزایش یافت. جذب بور به وسیله ی هر دو کانی به قدرت یونی محلول بستگی داشت که نشان دهنده ی کمپلکس های سطحی درون کره ای می باشد. در تمامی سطوح غلظت کاتیون، مقدار بور جذب شده در حضور یون های کلسیم و منیزیم بیشتر از سدیم بود. نتایج گونه بندی شبیه سازی شده نشان داد در غلظت های پایین الکترولیت زمینه میزان کمپلکس محلول کلسیم با بور (cah2bo3+) بیشتر از میزان کمپلکس منیزیم (mgh2bo3+) با این عنصر و کمپلکس سدیم با بور (nah2bo3°) می باشد. در بررسی اثر نوع ماده ی آلی، ورمی کمپوست جذب بور را در هر دو کانی کاهش داد. رابطه بین مقدار بور جذب شده و غلظت تعادلی بور در محلول با هم دماهای جذب فروندلیچ، لانگمویر و سیپس مورد مطالعه قرار گرفت. مدل های فروندلیچ و لانگمویر با بیشترین مقدار r2 و کمترین see، در مقایسه با مدل سیپس بهترین برازش را بر داده های جذبی هر دو کانی داشتند. درصد جذب پایین کانی های بیوتیت و مسکوویت استفاده شده در این تحقیق نشان دهنده ی این است که این کانی ها ظرفیت جذبی زیادی برای بور ندارند.
لیلا بهاری شهاب مداح حسینی
به منظور بررسی تاثیر ترکیبات مختلف کودشیمیایی و آلی بر رشد و عملکرد بزرک (کتان روغنی)، آزمایشی به صورت کرت¬های خرد شده در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در سال زراعی 1390 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه ولی عصر رفسنجان به اجرا در آمد. فاکتورهای مورد بررسی عبارت بودند از ترکیب کودی در چهار سطح شامل نیتروژن + فسفر، نیتروژن + فسفر+ کود دامی، نیتروژن + فسفر + گوگرد + کود دامی و ورمی¬کمپوست و ژنوتیپ در چهار سطح شامل چهار رگه e37، l22، l18 و بومی کردستان بود. نتایج نشان داد که تفاوتی بین ترکیب¬های کودی از لحاظ تعداد روز تا سبز شدن، گلدهی و رسیدگی وجود نداشت و در بین ژنوتیپ¬های، ژنوتیپ بومی کردستان زودرس¬ترین بود. تعداد شاخه اصلی در اثر اضافه شدن کود دامی به سطح پایه کود (نیتروژن + فسفر) کاهش یافت و دیگر ترکیب¬های کودی اثری برآن نداشتند. اثر کاهشی از افزودن کود دامی و گوگرد به سطح پایه کود در مورد صفت ارتفاع بوته هم مشاهده شد. سطح برگ در اثر کاربرد ورمی کمپوست یا نسبت به سطح پایه افزایش یافت یا تفاوتی با آن نداشت. با این حال، باز هم در ژنوتیپ بومی کردستان کاربرد کودهای مختلف اثر افزاینده یا کاهنده¬ای بر سطح برگ نداشت. عملکرد روغن در اثر کاربرد ورمی¬کمپوست در مورد ژنوتیپ¬هایی l22، l18 و بومی کردستان برابر سطح پایه کود (نیتروژن + فسفر) بود و در مورد ژنوتیپ e37 بطور معنی داری بیش از آن بود. در مقایسه بین ژنوتیپ¬های، عملکرد روغن ژنوتیپ بومی کردستان در هر چهار سطح کود نسبتا بالا بود. این ژنوتیپ با وجود عملکرد روغن بسیار بالا، کمترین سطح برگ، ارتفاع بوته و عملکرد بیولوژیک و کوتاه¬ترین دوره رشد را داشت که نشان از تسهیم خوب ماده پرورده به اندام¬های اقتصادی و تنظیم مناسب رابطه منبع و مخزن در این گیاه دارد. با توجه به اثر بازدارنده افزودن کودهای دامی و گوگرد به سطح پایه کود، استفاده از آنها در ترکیب با نیتروژن و فسفر در شرایط خاک¬های شور و قلیایی شبیه خاک این آزمایش توصیه نمی¬شود. ممکن است کاهش پتانسیل اسمزی آب خاک یا اثرهای سمی جذب بیش از حد برخی عناصر از جمله سدیم سبب این پدیده شده باشد.
مرضیه رعیت پیشه وحید مظفری
به منظور مطالعه تأثیر زئولیت غنی شده با کلسیم در شرایط شور و قلیا بر رشد، ترکیب شیمیایی و خصوصیات فیزیولوژیک و اکوفیزیولوژیک پسته (رقم بادامی ریز زرند)، دو آزمایش گلخانه ای به صورت فاکتوریل، در قالب طرح کاملاً تصادفی و در محیط کشت پرلیت انجام شد. در آزمایش اول، چهار سطح شوری (0، 75، 150 و 225 میلی مولار کلرید سدیم) و سه سطح زئولیت غنی شده با کلسیم (0، 10 و 20 درصد وزنی) و در آزمایش دوم، چهار سطح بی کربنات پتاسیم (0، 40، 80 و 120 میلیمولار) و سه سطح زئولیت غنی شده با کلسیم (0، 10 و 20 درصد وزنی) به عنوان تیمار در نظر گرفته شد. نتایج آزمایش اول نشان داد، با افزایش شوری به 225 میلی مولار کلرید سدیم، وزن خشک اندام هوایی، ریشه، تعداد و سطح برگ به ترتیب 23، 34، 20 و 17 درصد کاهش معنی داری یافتند. هم چنین شوری سبب کاهش خصوصیات فیزیولوژیک و اکوفیزیولوژیک ازجمله شاخص کلروفیل a، b، کلروفیل کل، پروتئین و نسبت کلروفیل فلورسانس گردید. کاربرد 10 درصد وزنی زئولیت، سطح برگ، وزن خشک ریشه و کلروفیل b را به ترتیب 30، 42 و 68 درصد افزایش داد. شوری سبب افزایش میزان پرولین برگ گردید، کاربرد زئولیت غنی شده با کلسیم نیز این پارامتر را به میزان 100 درصد افزایش داد. با افزایش شوری، غلظت عناصر سدیم، پتاسیم، کلسیم، روی و کلر اندام هوایی افزایش و منیزیم اندام هوایی کاهش یافت. هم چنین شوری باعث افزایش سدیم، روی و کلر ریشه و کاهش پتاسیم، فسفر و آهن ریشه گردید، لیکن با کاربرد 10 درصد وزنی زئولیت، کلسیم و منیزیم اندام هوایی و کلسیم و آهن ریشه افزایش و سدیم، پتاسیم، فسفر، روی و کلر اندام هوایی و سدیم، پتاسیم، فسفر و روی ریشه کاهش یافتند. نتایج آزمایش دوم نشان داد، با افزایش غلظت بی کربنات پتاسیم به 40 میلی مولار، تعداد برگ، سطح برگ و وزن خشک اندام هوایی با کاهش معنی داری روبه رو شد و با مصرف 10 درصد وزنی زئولیت غنی شده با کلسیم، پارامترهای تعداد برگ، سطح برگ و وزن خشک اندام هوایی و ریشه به ترتیب 30، 55، 40 و 98 درصد افزایش یافت. با افزایش غلظت بی کربنات پتاسیم به 120 میلی مولار، کلروفیل a، b، کلروفیل کل و کاروتنوئید کاهش و زئولیت (10 درصد وزنی)، بر خصوصیات فیزیولوژیک ذکر شده تأثیر مثبت داشته و باعث افزایش آن ها گردید. با افزایش قلیاییت، کلر و پتاسیم اندام هوایی افزایش و کلسیم، منیزیم، فسفر، آهن و روی کاهش یافت. هم چنین در ریشه نیز با افزایش قلیاییت، پتاسیم و منیزیم ریشه افزایش و کلسیم، فسفر، آهن و روی کاهش یافت. کاربرد 10 درصد وزنی زئولیت غنی شده با کلسیم، باعث افزایش پتاسیم، کلسیم و منیزیم اندام هوایی و پتاسیم، کلسیم و آهن ریشه گردید.
ناهید حسینی برآفتابی محسن حمیدپور
در طول دو دهه گذشته، توجه گسترده ای به آلودگی محیط زیست توسط مواد خطرناک مانند فلزات سنگین شده است. روش های متفاوت و متنوعی برای حذف فلزات سنگین از محیط های آبی مانند آب، خاک و پساب ها ابداع شده است. با این حال این روش ها دارای معایب مختلف از جمله حذف یون های فلزی غیرقابل پیش بینی، نیاز به مقدار زیادی از واکنش گر، تولید لجن سمی و غیره می باشند. جذب زیستی فرآیندی است که نشان دهنده نوآوری بیوتکنولوژی و هم چنین به عنوان یک روش مقرون به صرفه برای حذف فلزات سنگین از محلول های آبی می باشد. در این پژوهش جذب زیستی سرب و کادمیم توسط پوسته پسته، پوست میگو و ورمی کمپوست مورد بررسی قرار گرفته است. فاکتورهای موثر بر جذب شامل زمان (در 7 سطح، 0.5 تا 24 ساعت)، ph (در دامنه 3تا 8 برای کادمیم و 4 تا 10 برای سرب)، همدمای جذب سرب (در دو ph 5/5 و 7 و غلظت 100 تا 1000 میلی گرم در لیتر) و کادمیم (در دو ph 6 و 7 غلظت 15 تا 100میلی گرم در لیتر) مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد که از مدل سینتیکی شبه رده دوم می توان در توصیف سینتیک جذب سرب و کادمیم توسط جاذب های مورد مطالعه استفاده نمود. زمان رسیدن به تعادل برای جذب کادمیم توسط هر سه جاذب وابسته به غلظت اولیه فلز بوده به طوری که با افزایش غلظت از 5 به 50 میلی گرم بر لیتر کادمیم زمان رسیدن به تعادل افزایش یافته است. بیشترین زمان برای رسیدن واکنش به تعادل در جذب سرب مربوط به پوست میگو مشاهده گردید و پوسته پسته در کمترین زمان (30 دقیقه) به تعادل جذب رسید. افزایش ph سوسپانسیون، جذب سرب و کادمیم را افزایش داد. به طور متوسط جذب سرب و کادمیم توسط هر سه جاذب در phهای 6 و 7 بیش از 95 درصد بود. مدل های لانگمویر و فروندلیچ داده های همدمای جذب سرب و کادمیم را به خوبی توصیف کرده اند اما مدل لانگمویر برازش بهتری داشته است. واجذب سرب و کادمیم توسط جاذب های مورد مطالعه نیز بررسی شد نتایج نشان داد بخش عمده ای از کادمیم جذب شده توسط پوسته پسته، پوست میگو و ورمی کمپوست آزاد می شود. درحالی که واجذب سرب جذب شده توسط هر سه جاذب بسیار اندک است. تجزیه و تحلیل طیف مادون قرمز نمونه های جاذب قبل و بعد از جذب سرب و کادمیم نشان داد که اتم های n گروه های عامل آمین نقش عمده ای در پوست میگو برای جذب سرب و کادمیم دارند. درحالی که در ورمی کمپوست و پوسته پسته گروه co- کربوکسیل، الکل و فنل، مکان های پیوندی برای جذب کادمیم و سرب می باشند.
ملیحه کارآموز راوری محسن حمیدپور
امروزه، آلودگی خاک ها به عناصر سنگین در سطح وسیع به یک مسئله ی مهم زیست محیطی تبدیل شده است. یکی از مهم ترین فاکتورهای مؤثر بر زیست-فراهمی، سمیت و تحرک فلزات سنگین در خاک ها توانایی تشکیل کمپلکس با لیگاند های آلی موجود درخاک به ویژه در محیط ریشه گیاه (ریزوسفر) می باشد. از مهم ترین لیگاندهای آلی خاک های مناطق خشک و نیمه خشک، سیدروفورها هستند. با وجود این که تحقیقات متعددی در مورد جذب فلزات سنگین روی کانیهای مختلف انجام پذیرفته، اطلاعات چندانی درباره اثر سیدروفور بر جذب روی و کادمیم بر روی کانی های میکایی (مسکویت و فلوگوپیت) وجود ندارد. بنابراین، هدف اصلی این مطالعه بررسی اثر سیدروفور دسفرال بر جذب سطحی کادمیم و روی توسط کانی های مسکویت و فلوگوپیت می باشد. بدین منظور جذب سطحی روی و کادمیم توسط جذب کننده ها در محدوده پی اچ 9-4، در غلظت ثابت 5 میلی گرم در لیتر روی و کادمیم و به عنوان تابعی از غلظت فلزات (غلظت کادمیم و روی به ترتیب در دامنه ی غلظت 5/1 تا 10 میلی گرم در لیتر و 1 تا 6 میلی گرم در لیتر) در حضور و عدم حضور سیدروفور (غلظت سیدروفور 250 میکرومولار) با استفاده از آزمایش های تعادلی 24 ساعته رسم شدند. رابطه بین مقدار روی و کادمیم جذب شده و غلظت تعادلی روی و کادمیم در محلول با هم دماهای جذب فروندلیچ، لانگمویر و سیپس مورد مطالعه قرار گرفت. به علاوه، به منظور بررسی بهتر مکانیزم های جذب کادمیم و روی و تفسیر نتایج، از گونه بندی یونی کادمیم و روی در محلول با استفاده از برنامه ی cqeerhp و طیف سنجی مادون قرمز (ftir) نمونه های کانی قبل و بعد از جذب کادمیم و روی استفاده شد. نتایج نشان داد با افزایش پی اچ، میزان جذب روی و کادمیم در هر دو کانی در حضور سیدروفور و عدم حضور سیدروفور افزایش یافت، اما افزایش جذب در حالت با سیدروفور کمتر از حالت بدون سیدروفور به دست آمد. نتایج گونه بندی نشان داد که تشکیل کمپلکس های بدون بار hcdl° و hznl° در پی اچ های بالاتر از 7 باعث کاهش جذب سطحی کادمیم و روی می شود. جذب سطحی کادمیم در حضور روی و در سیستم بدون سیدروفور کاهش یافت ولی در حضور سیدروفور، روی باعث افزایش جذب سطحی کادمیم گردید. نتایج مشابه ای در مورد اثر کادمیم بر جذب سطحی روی مشاهده گردید. در شرایط شیمیایی مشابه، کانی های مورد استفاده در این تحقیق، تمایل بیشتری برای جذب روی نسبت به کادمیم در سیستم بدون سیدروفور نشان دادند، ولی در حضور سیدروفور کادمیم را نسبت به روی بیشتر جذب سطحی نمودند. مدل های فروندلیچ و لانگمویر با بیشترین مقدار همبستگی (r2) و کمترین خطای استاندارد برآورد (see)، در مقایسه با مدل سیپس بهترین برازش را بر داده های جذبی هر دو کانی داشتند.
سیده حمیده حسینی احمد تاج آبادی پور
به منظور بررسی تأثیر باقیمانده مس بر رشد و ترکیب شیمیایی نهالهای پسته و هم-چنین ارزیابی شکل های شیمیایی آن، آزمایشی در گلخانه دانشگاه ولی عصر رفسنجان انجام گردید بدین صورت که یازده نمونه خاکی که از مناطق مختلف رفسنجان و انار جمع آوری و مس (0، 5 و 10 میلیگرم مس در کیلوگرم خاک از منبع سولفات مس) بر روی آن اعمال شده و تحت آزمایش قبلی بذر های پسته در آن کشت شده و برداشت گردید و مجدداً بذرهای پسته در این خاکها کشت گردید و نهالها به مدت هشت ماه نگهداری شدند. در پایان دوره رشد، گیاهان برداشت شدند و اندام هوایی (برگ و ساقه) و ریشه پس از شست و شو با آب مقطر و خشک کردن در آون، جداگانه وزن شدند. غلظت عناصر آهن، منگنز، مس و روی در ریشه و اندام هوایی بهوسیله دستگاه جذب اتمی اندازهگیری شد. نمونههای خاک هوا خشک شدند و عصارهگیری دنبالهای مس در نمونههای خاک انجام گردید. نتایج نشان داد که کاربرد 5 میلیگرم مس در کیلوگرم خاک باعث افزایش معنیدار وزن خشک ساقه و اندام هوایی، سطح برگ و قطر ساقه گردید. نتایج عصارهگیری دنبالهای نشان داد که بیش از 70 درصد مس به شکل باقیمانده و 13 و 15 درصد مس به ترتیب به شکل آلی و کربناتی بود و بخش های تبادلی و جذب سطحی شده مقدار ناچیزی از مس موجود در خاک را به خود اختصاص دادند. مس کربناتی بیشترین نقش را در رشد و غلظت مس گیاه داشت. به طور کلی، الگوی کلی توزیع مس در نمونههای خاک قبل و بعد از کشت بهصورت زیر بود: مس جذب سطحی شده< مس تبادلی < مس آلی< مس کربناتی< مس باقی مانده
مجتبی صفری زاده ظهیر آبادی حمیدرضا روستا
چکیده آزمایش با 2 فاکتور، کود نانو فرتایل (0، 500 و 1000 میلی گرم بر لیتر) و رقم (گریت لیک و سوپر سالاد) انجام شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که پارامترهای رویشی سطح برگ، وزن تر و خشک اندام هوایی و ریشه با کاربرد 1000 میلی گرم بر لیتر کود نانو فرتایل افزایش یافتند. در اثر این تیمار رنگدانه های فتوسنتزی، کربوهیدرات های محلول و غلظت عناصر غذایی (k, ca, p, mg, zn, cu, mn, fe) در گیاه افزایش یافتند. رقم گریت لیک در پارامترهای ارتفاع، سطح برگ، وزن تر و خشک اندام هوایی و ریشه و عناصر ریزمغذی ریشه از رقم سوپر سالاد بهتر بود. با توجه به نتایج فوق، کاربرد کود نانو فرتایل با غلظت 1000 میلی گرم بر لیتر برای افزایش عملکرد در دو رقم مورد مطالعه کاهو توصیه می شود. واژگان کلیدی: اسید هیومیک، سوپر سالاد، کود نانو فرتایل، گریت لیک، لایه نازک محلول غذایی،