نام پژوهشگر: محمد جعفر یوسفیان کناری

انگاره های ادبی و نمایشی ایران در رویکردهای شرق پژوهانه درام غرب
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1388
  محمد جعفر یوسفیان کناری   سید مصطفی مختاباد امریی

این رساله نوعی مطالعه فرهنگیِ درام و اجرا محسوب می شود. مسئله آن، کشف دلایل عمده گرایش نظریه نمایشیِ غرب و رویکردهای بینافرهنگی تئاتر معاصر به سوی جلوه هایی از ادبیات و نمایش شرق، به ویژه ایران است. تحقیق حاضر قصد دارد تا با معرّفی یک الگوی نظری تازه، امکان مواجهه و قرائت انتقادیِ انگاره های ادبی و نمایشی ایران را فراهم کند. این انگاره ها قبل از آنکه مصادیقی ادبی یا نمایشی تلقّی شوند، اساساً به عنوان جلوه هایی قابل تبادل و انتقال میان فرهنگهای غرب و شرق، اعتبار تاریخی یافته اند. بنابراین رساله حاضر می کوشد تا با ردیابی و شناخت انگاره های مذکور نشان دهد که چرا فهم و دانش تاریخی ما از درام غالباً محدود به الگوهای نظریِ غرب است. بازخوانی دلایل فرهنگیِ این محدودیت نظری و البته ارائه پیشنهادات و راهکارهایی برای گذر از آسیبهای مذکور، از جمله مهمترین نتایج در دسترس این تحقیق به شمار می روند. روش اصلیِ انجام این تحقیق، توصیفی-تحلیلی است؛ هر چند که در پاره ای موارد نیز رهیافتی تاریخی و تطبیقی مدّ نظر واقع شده است. مباحث کلّی رساله در پنج فصل تهیه و تنظیم شده اند. سابقه مطالعاتیِ تحقیق به نقد اعتبار تاریخیِ درام تراژیک و طرح چالشهای بنیادین در الگوهای ارسطویی می پردازد. پس از آن، نقش تراژدی، به عنوان یک گونه عام و مسلّط نمایشی، در روابط فرهنگیِ میان غرب و شرق بررسی شده و از منظری شرق شناسانه مورد تحلیل قرار گرفته است. با ارائه تعریفی جامع از ماهیت و عملکرد تاریخیِ انگاره ها بر مبنای روش شناسیِ ادوارد سعید و میشل فوکو، راهکار لازم برای قرائت تطبیقیِ آنها در عصر حاضر پیشنهاد شده است. شرق پژوهی، در این رساله، دستگاه انتقادی تازه ای است که به عنوان جایگزینی قابل اعتماد برای گذر از تفاسیر نادرست و آسیبهای شرق شناسیِ سنّتی، مطرح می شود. در پایان نیز با تکیه بر شاخص های الگوی مذکور، رابطه فرهنگ و نمایش از نو مورد توجه نظری قرار گرفته و بر جنبه های کاربردی و ظرفیت های امروزین رویکرد شرق پژوهی تأکید شده است. طرح راهکارهایی برای مواجهه با چالشهای اخیر فرهنگ نمایشی ایران، مثل جهانی شدن، و معرّفی الگوی نظریِ جدیدی برای قرائت تعزیه در مواجهه با نظریه اجرا، امکانات کاربردیِ رویکرد مذکور را مشخص تر خواهد ساخت.

بررسی ساختاری روایت در اقتباس های سینمایی از نمایشنامه های مدرن و معاصر - پروژه عملی: نگارش نمایشنامه «ناگزیر، از برای بودن»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1389
  ایمان نیک بین   سید مصطفی مختاباد

این پژوهش به منظور بررسی ساختار روایت و عناصر آن در فیلم های سینمایی که از متون نمایشی اقتباس شده اند، صورت گرفته است. از آنجا که روایت در دو رسانه تئاتر و سینما دارای ساختاری متفاوت است، در روند اقتباس از اثری نمایشی به اثری سینمایی ضروری است که عناصر روایت در نمایشنامه برای انتقال به روایت فیلم دچار تغییر و تحولاتی متناسب با ساختار روایی سینما گردند. در این پژوهش به مقایسه تطبیقی ساختار روایت در دو رسانه تئاتر و سینما پرداخته شده است و همچنین مهمترین عناصر روایی که در روند اقتباس بایستی دچار تحولات ساختاری شوند نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند. این پژوهش به روش کتابخانه ای با شیوه تحلیلی توصیفی به همراه تحلیل موفق ترین آثار سینمایی اقتباسی از متون نمایشی صورت گرفته است؛ همچنین مطالعه موردی با بررسی ساختار روایت و تحولات آن در دو فیلم اقتباسی از متون نمایشی معاصر، با نام های «مرگ و دوشیزه» ساخته "رومن پولانسکی" و «آمادئوس» ساخته "میلوش فورمن" انجام شده است. با انجام این پژوهش فرضیه تحقیق مبنی بر اینکه "تحول عناصری از روایت چون کلام، شخصیت پردازی، منطق روایی داستان، معرفی مکان و زمان دراماتیک و صحنه پردازی در روند اقتباس، جلوه هایی تازه و متفاوت از اثر نمایشی را در قالب یک اثر سینمایی نمایان گر می کند." تایید می شود. و بر اساس آن نتیجه می شود که فیلم نامه نویسان و فیلم سازان با آگاهی و تسلط بر ساختار روایت در دو رسانه تئاتر و سینما و اعمال تغییرات خلاقانه منطبق با اصول اقتباس، بر روی عناصر ذکر شده، ؛ قادر خواهند بود که فیلم های اقتباسی از متون نمایشی را به آثاری پیشرو و جاویدان بدل سازند.

تحلیل پیرنگ در سریالهای تاریخی تلویزیون ایران در دو دهه اخیر (1389-1369) با تمرکز بر آثار داوود میرباقری– پروژه عملی: نگارش فیلمنامه «ذکرذبح عظیم»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1390
  محمد مهدی فیاضی کیا   سید حبیب اله لزگی

پژوهش حاضر قصد دارد به تحلیل پیرنگ نمایشی در سریال های تاریخی تلویزیون ایران با تمرکز بر دو اثر داوود میرباقری (امام علی و مختارنامه) بپردازد. پیرنگ های نمایشی در سریال های تاریخی تلویزیون ایران یکی از وجوه برجست? تأثیرگذاری این گونه آثار بر مخاطبان تلقی می شوند. به نظر می رسد کنش های تاریخی که از قبل در متون تاریخی مشخص شده است موجب می شود درام نویس امکانات اندکی برای ایجاد تعلیق در اختیار داشته باشد. این پژوهش با پرداختن به پیرنگ نمایشی در سریال های تاریخی تلویزیون ایران محدودیت ها و توانایی های پیرنگ های برگرفته از تاریخ را مورد ارزیابی قرار می دهد. عموما رویکردهای عقیدتی و برون متنی در قبال چنین آثاری موجب شده است تا برخی از قابلیت های نمایشی آن ها مورد اغماض واقع شود. فرض بر آن است که سریال های مذکور به رغم پیروی از الگوهای روایتگری کلاسیک واجد خصوصیات بارز دیگری هستند که تحلیل ِ آن ها می تواند به درک بهتر روند اقتباس از ماد? خام تاریخی منجر شود. هم چنین گمان می رود کارکردهای پیرنگ نمایشی در این اثار با تمرکز بر شخصیت پردازی، امکان تحلیل تاریخی مناسبی را در اختیار درام نویس قرار می دهد. این پژوهش پیشین? تحلیل های پیرنگ محور و نیز مولفه های مختلف مرتبط با پیرنگ نمایشی همچون زمان، مکان، کشمکش و تعلیق را مورد بررسی قرار می دهد. سعی شده است تا در پاره ای موارد با استفاده از جدول ها، نمودارها و کمیت های قراردادی، روند استنتاج به شکلی ملموس ارائه شود. قرائتی پیرنگ محور از سریال های تاریخی تلویزیون ایران – و به ویژه با تأکید بر دو اثر مهم داوود میرباقری (امام علی و مختارنامه) – نقطه ضعف ها و آسیب های پیش روی پیرنگ های برگرفته از تاریخ را مشخص خواهد کرد. هم چنین این تحلیل ها امکانات توانایی های بالقو? اقتباس از تاریخ را – تا جایی که در حیط? پیرنگ واقع می شوند – نشان خواهد داد.

تحلیل جلوه های فرهنگی ادبیات نمایشی پس از انقلاب با رویکردی پسااستعماری – پروژه عملی: نگارش نمایشنامه «تنها تا اژدها»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1391
  سید پویا جمالی حصاری   سید حبیب الله لزگی

پژوهش حاضر نگرش نوینی است در حوز? مطالعات فرهنگی درام معاصر ایران با تمرکز بر مفاهیم نظریه و نقد پسااستعماری. این رویکرد حاصل بازاندیشی در نحو? بازنمایی جوامع و فرهنگ های غیرغربی در آثار هنری، ادبی و دراماتیک و سیاسی غرب است. در قلمرو گفتمان (پسا)استعماری، متفکرانی چون ادوارد سعید، فرانتس فانون، هومی بابا، گایاتری اسپیواک، به انحای مختلف آثار دوران امپریالیسم و استعمار را که دربار? مستعمرات و کلاً فرهنگ های غیرغربی نوشته شده بود به صورتی نقادانه بازخوانی کرده اند. این گروه بر آنند که "شرقِ" مطالعات شرق شناسی مصنوع گفتمانی اروپامحور است و اساساً به صورت منفی (راکد، ایستا، فاقد اخلاق، منفعل، عقب افتاده، خشونت طلب و غیره) بازنمایی شده است. مطالعات پسااستعماری مجموعه ای است که می کوشد روابط پیچید? میان غرب و غیرغرب را بررسی کند. این مطالعات به صورت نقادانه متعهد به گشودن فضایی است که در آن، خاموش ماندگان سخن بگویند و شنیده شوند؛ نیز متعهد به گسترش چشم انداز ها و تحلیل نظری، دربرگرفتن دانش ها و ادراکاتی است که خارج از جهان غرب توسعه یافته است. به عبارتی، تلاشی جهت گشودن فضایی برای صدا های متنوع، برای شنیده شدن و همزمان، شناساندن و آگاه شدن از دشواری های سخن گفتن از مواضع سوژگانی فرودست. لازم به ذکر است که تحلیل پسااستعماری متون ادبی و نمایشی که کشف لایه ها، زیرمتن ها، اشارات تلویحی و ارجاعات اثر را نسبت به مناسبات استعماری در پی دارد، تنها به مطالع? آثار آن دسته از نویسندگانی که خواسته یا ناخواسته به هواداری از بنیاد های استعمار برخاسته اند و به تثبیت نقش آن رونق بخشیده اند، محدود نمی شود و نیز صرفاً بر تحلیل متون نویسندگان استعمارزده یا دورگه تمرکز نمی کند. به همین جهت، نویسندگانی که رویکرد های ضد استعماری و ضد امپریالیستی را در آثار خود پرورش داده اند و ادبیات یا هنری ضد سلطه تولید کرده اند، نیز مورد توجه قرار می گیرند. نظریه و نقد پسااستعماری همانند دیگر نظریه های انتقادی، دارای مفاهیم و محورهای بنیادی است که از سوی نظریه پردازان متعددی طرح و تدوین و در نهایت در حکم اصلی ترین مبنا ها و زمینه های این نظریه صورت بندی شده اند. پژوهش حاضر تلاش دارد تا با ارائ? پیشین? مطالعاتی مرتبط با بحث چارچوب نظری و تحلیلی این رویکرد را در عرص? ادبیات نمایشی معاصر ایران بکار گیرد. روش اصلیِ انجام تحقیق، توصیفی-تحلیلی است. مباحث کلی در چهار فصل تهیه و تنظیم شده اند. پیشین? مطالعاتی تحقیق با مرور تاریخچ? مطالعات فرهنگی معاصر و بازاندیشی مفهوم فرهنگ در حوز? نقد ادبی و دراماتیک شکل می گیرد. سپس، با ورود به حوز? مطالع? فرهنگی درام، رویکرد مداخل? جویان? آن در مواجهه با نظری? نمایشی بررسی و تحلیل می گردد. همینطور، با توجه به جریان جهانی سازی، ظرفیت های بینافرهنگی درام مورد توجه قرار گرفته و جریان مبادل? فرهنگی میان شرق و غرب و نقش آن در ارتقای و یا ایستایی فرهنگ مبدأ و مقصد بررسی می گردد. فصل دوم، با ارائ? چارچوب نظری و پیشین? مطالعات پسااستعماری، و تأکید بر اهمیت آثار معیار نمایشی در این گستره از نقد، به بررسی جایگاه درام پسااستعماری می پردازد. معرفی و تحلیل برخی از آثار نمایشنامه نویسان عرص? پسااستعماری نظیر درک واکات، جک دیویس، وول سوئینکا، اتول فوگارد و گریش کارناد، در دستور کار قرار گرفت. مفاهیم کلیدی بدست آمده از نقد و نظری? پسااستعماری با نظر به آرای فرانتس فانون، ادوارد سعید، هومی بابا و گایاتری اسپیواک تبیین گشته، و چارچوب نظری مورد نیاز جهت تحلیل جلوه های فرهنگی درام پس از انقلاب فراهم می آید. از این رو، مفاهیم کلیدی نظیر مناسبات قدرت و سلطه، هویت فرهنگی، فرودست و عاملیت و دورگه ای شدن فرهنگی، در حیط? ادبیات نمایشی مورد بحث قرار می گیرد و مولفه های تحلیل مورد نیاز جهت مواجهه با آثار نمایشی پس از انقلاب را فراهم می آورد. در فصل سوم، با ورود به عرص? ادبیات نمایشی سه ده? اخیر، و بررسی شرایط سیاسی حاکم بر جامعه در دوره های خاص، جلوه های فرهنگی متون نمایشی مربوط مورد شناسایی قرار می گیرند. گفتمان جنگ و تئاتر دفاع مقدس زمین? اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مناسبی را جهت تحلیل آثار نمایشی تولید شده در این دوره فراهم می آورد. از این رو، با بررسی موضوعی برخی از این آثار، برجسته ترین جلوه های فرهنگی آن ها با خوانشی پسااستعماری مورد توجه قرار می گیرد. همینطور، با گذار از دور? جنگ و ورود به دور? اصلاحات، مهمترین آثار نمایشی این دوره و مفاهیم فرهنگی موجود در آن ها، در کنار تحلیل های موردی از آثار منتخب ارائه می گردد. در پایان نیز، با تکیه بر مولفه های الگوی مذکور، رابط? فرهنگ و درام در قالب چند نمایشنام? منتخب: ملودی شهر بارانی اثر اکبر رادی، شب هزارویکم اثر بهرام بیضایی، خواب در فنجان خالی اثر نغمه ثمینی و یک دقیقه سکوت اثر محمد یعقوبی، مورد تحلیل قرار می گیرد و ظرفیت های فرهنگی موجود در این آثار معرفی می گردد.

بررسی جنبه های نمایشی مناظره های منثور عصر مشروطه در ادبیات فارسی – پروژه عملی: نمایشنامه « فصل خون و کاغذ »
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1390
  مریم الهامیان   مصطفی مختاباد

هرچند تاریخ پیدایش مناظره منثور در ادبیات فارسی به پیش از ظهور اسلام باز می گردد، در عصر مشروطه جانی دوباره یافت و نقش مهمی را در پیدایش ژانر نمایشنامه ایفا کرد و به ویژگی هایی دست یافت که پیش از آن تجربه ای جدی در آن نداشت. به منظور غنا بخشیدن به پژوهش های نظری ادبیات نمایشی، مقایسه تطبیقی این گونه با سایر گونه های ادبی و تعیین میزان خوانش پذیری آنها بر اساس الگوی نمایشی مفید به نظر می رسد. به همین منظور مناظره منثور به دلیل شباهت ساختار نگارشی و گفت وگو محور بودن قابلیت چنین تحلیلی را در خود دارد. مناظره های منثور دوره مشروطه به دلیل داشتن شخصیت های انسانی و واقعگرایانه بودن از یک سو و همزمانی با آغاز نمایشنامه نویسی در ایران این سوال را در ذهن متبادر می سازند که آیا قابلیت خوانش نمایشی دارند و آیا می توان آنها را زیر مجموعه ای از گونه نمایشنامه دانست؟ فرضیه این پژوهش بر این اصل استوار است که امکان خوانش و تحلیل ژانر مناظره با الگوی نمایشی، که تنها بر گفت وگو استوار باشد، وجود دارد. چنین الگویی بر اساس تمام قابلیت های نمایشی قابل انتقال به واسطه گفت و گو مانند زبان و بیان نمایشی، شخصیت پردازی، کنش نمایشی گفت وگو محور، کشمکش در گفت وگو ، زمان و مکان در گفت و گو، قابل تحلیل است. در این پژوهش با روش تحلیلی-توصیفی نقش مناظره های منثور و تأثیر آنها بر روند تکوین نمایشنامه نویسی در ایران و آسیای مرکزی مورد تحلیل قرار گرفت و در چهار فصل، پنج مناظره شیخ و شوخ، رفیق و وزیر، شیخ و وزیر، مناظره، مکالمه سیاح ایرانی و شخص هندی تحلیل شد. نتیجه تحلیل ها نشان داد قابلیت خوانش نمایشی در آنها به نسبت های متفاوت وجود دارد اما مناظره ها، نمایشنامه محسوب نمی شوند.

مطالعه آسیب شناسانه فیلمنامه های داستانی سینمای ایران از سال 1370 تا 1390 پروژه عملی: نگارش فیلمنامه «پیش از طلوع»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1392
  میلاد ستوده   محمد جعفر یوسفیان کناری

در این پژوهش سعی شده تا با بررسی فیلمنامه های داستانی دو دهه اخیر سینمای ایران به مطالع? آسیب شناسان? ساختار نمایشی آن ها پرداخته شود. مسئله اصلی این تحقیق ردیابی و دسته بندی مهم ترین عارضه های نمایشی مشترک در این فیلمنامه هاست. با تعریف چارچوب مفهومی تازه ای مرکب از آرای رابرت مک کی، مارگارت مرینگ و مانفرد فیستر تلاش شده تا در سه رد? آسیب های اصلی، فرعی و موارد خاص، ارزیابی جامعی از کیفیت نمایشی این آثار حاصل شود. این پایان نامه به روش توصیفی- تحلیلی انجام پذیرفته و مهم ترین داده های قابل سنجش به شیو? کتابخانه ای یا بررسی مستقیم متون نمایشی و گاه نیز با ارجاع به فیلم های ساخته شده از روی آن ها گردآوری شده اند. مجموع? یافته های این تحقیق حاکی از آن است که می توان ضعف های عمد? فیلمنامه های داستانی ایران را در دو بُعد سازماندهی و توسع? پیرنگ نمایشی و نیز خلق و پردازش شخصیت های سینمایی مورد پیگیری قرار داد. از آن جمله می توان به چیدمان نامناسب روایی در برخی فیلمنامه های این دو دهه و نیز مشکل طرح های نمایشی ناتمام اشاره کرد. شواهد این تحقیق نشان می دهد در اغلب موارد فیلمنامه های این دو دهه با خلق موانع ناکارآمد، کنش های تکرارشوند? غیرضروری و گاه حتی صحنه های بی هدف سازماندهی شده اند. در عین حال در بخش دیگری از آثار این دو دهه شخصیت پردازی های سینمایی اغلب با مکث های تحمیلی، انفعال اجباری و یا عدم توسع? رفتارهای منطقی همراه بوده است. استفاد? مکرر از الگوی پایان بندی باز یا نافرجام، شکاف های ساختاری غیرمنتظره ای را در نظام علت و معلولی روایت داستانی پدید آورده است. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده ها نشان می دهد که شدتِ ضعف هایی نظیر چیدمان نامنسجم روایی و پایان های ناتمام در آثار دهه هشتاد نسبت به دهه هفتاد، روندی صعودی را طی کرده و در طیف گسترده تری از فیلمنامه های دهه هشتاد دیده شده است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که شدت و دفعات بروز ضعف های مذکور در تجربیات نمایشی اواخر ده? هشتاد به وضوح افزایش یافته و حکایت از نوعی عدم انسجام ساختاری آن ها دارد.

«مقایسه تطبیقی جنبه های نمایشی داستانهای زوباه پیرزاد و مارگریت دوراس– پروژه عملی: نگارش نمایشنامه (از ماه من تا ماه گردون)»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1391
  یاسمن افتخاری روزبهانی   حبیب الله لزگی

در این پژوهش با اتخاذ روش توصیفی- تحلیلی تلاش شده تا با مقایسه ی جنبه های نمایشی داستان های مارگریت دوراس و زویا پیرزاد، قابلیّت تبدیل این متون ادبی متأثر از رمان نو، به متون نمایشی بررسی شود. جنبه های نمایشی رمان نو، برگرفته از شیوه های متأخر داستان نویسی از قبیل الگوهای جدید شخصیّت پردازی، روایت هایی با جهش زمانی و استفاده از دیالوگ برای پیشبرد روایت، توسط سردمداران این جنبش ادبی قرن بیستم فرانسه می باشد. این ویژگی های ساختاری و محتوایی در رمان نو، متأثر از سینمای مدرن و تأثیرگذار بر درام پس از جنگ جهانی دوم بوده است. از یک سو، حضور موثر و پررنگ شخصیّت های زن در آثار دوراس و نزدیکی فضای داستانیِ نوشتار وی به دنیای نمایشی و از سوی دیگر، پرداختن به جنبه های روزمرّه و شبه نمایشیِ زندگی زنان و اقلیّت های مذهبی در رمان های زویا پیرزاد، امکان تطبیق جلوه های دراماتیک در داستان های این دو نویسنده را فراهم آورده است. پژوهش حاضر سعی دارد تا با انتخاب جنبه های نمایشی مدرن در داستان های مارگریت دوراس و زویا پیرزاد و با بررسی ویژگی های خاصّ رمان نو در مقایسه با ادبیات کلاسیک، نشان دهد به چه میزان این متون ادبی ظرفیّت نمایشی دارند. در انتها نیز، یافته های این تحقیق از جمله حرکت شخصیّت اصلی زن، زمان پریشی در روایت و نقش اشیاء در نمونه های مطالعاتی، همراه با نمودارها و جداول ارائه شده است.

مطالعه تطبیقی شیوه های پایان بندی در نمایشنامه های دهه های چهل و پنجاه ایران (با تمرکز بر آثار نعلبندیان، ساعدی و خلج)- پروژه عملی: نگارش نمایشنامه ایاز»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1392
  مجید کیانیان   محمد جعفر یوسفیان کناری

ادبیات دراماتیک ایران در طول حیات خود از مناظر مختلفی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. آن چه مسلم است اطلاعات خام و اولیه در ارتباط با تاریخ نمایشنامه نویسی ایران کم نیست اما نسبت به این که تا چه میزان این داده ها به اطلاعاتی هدفمند و موثر در زمینه نقد و تحلیل متون دراماتیک تبدیل شده اند، جواب قاطعی نمی توان داد. گرچه از تلاش های صورت پذیرفته توسط برخی پژوهشگران این عرصه در زمینه های مختلف دراماتیک و ادبی نمی توان چشم پوشید اما اغلب مطالعات نمایشنامه نویسی ایران معطوف به رویکردهای علمی ترویجی، تاریخی و نهایتاً مطالعات جانبی گردیده و در سرتاسر فضای پژوهشی کمتر به نقد و تحلیل این آثار از دریچه ساختار نمایشی (دراماتیک) پرداخته شده است. ضرورت تحقق چنین پژوهش هایی در حوزه کتاب شناسی، مرجع شناسی و حتی آشنایی با هنرمندان این عرصه در تاریخ درام ایران پوشیده نیست؛ در عین حال، جای خالی شکل های دیگری از مطالعات پژوهشی مرتبط با ساختار درام ایرانی نیز در قفسه کتابخانه ها احساس می گردد. رویکردی که علاوه بر نشان دادن نقاط ضعف و قوت موجود، راهکارهایی جهت ارتقاء سطح ادبیات نمایشی این مرز و بوم ارائه و پیشنهاد نماید. شیوه ای که در کشورهای صاحب تئاتر، که عمر این هنر در آنها چندین برابر حیات قریب به صد ساله تئاتر ایران است، همواره پیگیری شده است. در این پژوهش با در نظر گرفتن تنوع سبک شناسانه تئاتر و درام ایرانی، بر مبنای فرآیند سازمان دهی اطلاعات نمایشی، به طور مشخص به مطالعه ساختار دراماتیک ادبیات نمایشی ایران، در بازه سال های 1340 تا 1360 یعنی دهه های چهل تا پنجاه، پرداخته خواهد شد. لازم به ذکر است چارچوب نظری بحث برگرفته از آراء صاحب نظران ساختارگرا – نو ارسطویی- است. بر این اساس رویکرد تحلیلی بحث بیشتر بر مبنای تحلیل پیرنگ به عنوان اولویت پرداخت درام استوار می باشد. بنابراین در روشی منطبق با شیوه ای که مانفرد فیستر در کتاب خود « نظریه و تحلیل درام » (1387) ارائه می کند، به نقد و مطالعه آثار به نگارش درآمده در این دو دهه پرداخته خواهد شد. از سوی دیگر با توجه به جایگاهی که پایان بندی در ساختار پی رفت کنش های پیرنگ دارد، از زمان ارسطو تا دوران معاصر همواره محل مناقشه شارحین درام بوده است. مقوله ای که رد پای آن را در مطالعات نقد ادبی نیز از شکل گرایان روس تا رویکردهای نظری متأخرتر می توان پیگیری نمود. به هر ترتیب شیوه های بکارگیری پایان بندی در متون دراماتیک، ویژگی های سبک شناسانه و همچنین نوع نگاه نویسندگان به درام همواره رابطه ای دو سویه داشته اند. نمونه این مطلب را می توان در شیوه های بکارگیری پایان بندی در آثار شکسپیر، برشت، بکت و حتی نویسندگانی مثل تام استوپارد مشاهده نمود. بنابراین در پژوهش حاضر با توجه به اهمیت جایگاه بستار در ساختار پیرنگ، به طور مشخص به شیوه های پایان بندی در آثار به نگارش درآمده در دو دهه مذکور پرداخته خواهد شد. فارغ از اهداف پژوهشی این رساله و پاسخ گویی به پرسش های مطرح شده، اساسی ترین دغدغه رساله حاضر باز کردن راهی به سوی تحلیل آثار نمایشی یکی از مهم ترین ادوار در تاریخ تئاتر ایران است. بازه زمانی ای که با گذشت قریب به نیم قرن، همواره با نگاهی همراه با حسرت و در هاله ای از تفاخر به آن نگریسته شده است. در نهایت هدف یافتن پاسخی است که به نوعی علاوه بر آسیب شناسی برخی از کمبود ها و اعوجاجات ساختاری، منجر به دست یافتن به اطلاعاتی می گردد که شاید در مطالعه و تحلیل نمایشنامه نویسی کنونی ایران، به عنوان میراث خوار نسل اول نمایشنامه نویسی مدرن ایرانی، کارساز و پیش برنده باشد. بر این اساس در فصل نخست، ضمن ارائه تصویری کلی از اوضاع سیاسی، اجتماعی تئاتر ایران در دهه های چهل و پنجاه شمسی در ایران، به شرح پیشینه اطلاعاتی از جایگاه خلج، ساعدی و نعلبندیان در ادبیات نمایشی این بازه زمانی و مطالعاتی که در ارتباطات با ایشان صورت گرفته، پرداخته خواهد شد. در ادامه این فصل نیز، اطلاعاتی در ارتباط با ارزش پایان در ساختار نمایشی، از ارسطو تا روزگار کنونی، ارائه خواهد گردید . در این بخش به طور گذرا به رویکردهای شارحین درام در اعصار مختلف ، اغلب پیرنگ محور، به ساختار درام و نحوه تغییر این رویکرد در قرن بیستم پرداخته خواهد شد. بخش پایانی این فصل نیز به برخی اختلالات تحلیل ساختارگرایانه درام می پردازد که در پژوهش حاضر سعی بر در نظر گرفتن این موارد گردیده است. در فصل دوم با عنوان فرآیند سازماندهی اطلاعات نمایشی در پایان درام؛ در ابتدا به تبیین روش مطالعه درام بر مبنای فرآیند انتقال اطلاعات و ویژگی های آن پرداخته می شود. در ادامه علاوه بر ارائه تعاریفی از گونه های متفاوت پایان بندی، باز و بسته، به مطالعه عناصر مختلف درام، شش عنصر ساختار ارسطویی، و شیوه های تأثیرگذاری آن ها بر فرجام درام پرداخته خواهد شد. در خاتمه این فصل نیز مبانی نظری بحث یعنی کارکرد پایان بندی در ساختار درام و تناسبات ساختاری شیوه های پایان بندی مورد مطالعه قرار خواهد گرفت. فصل سوم، با مطالعه موردی پایان بندی در نمونه های مطالعاتی، بر مبنای مفاهیم و ویژگی های ذکر شده در فصل دوم، به ارزیابی شیوه های پایان بندی در آثار هرکدام از نویسندگان می پردازد. در این بخش الگوهای رایج در پایان بندی آثار آن ها در قالب نمودارها و جداول ارائه خواهد گردید. در پایان، در فصل چهارم ضمن ارائه تصویری کلی از پایان بندی در نمایشنامه های دهه های چهل و پنجاه ایران، به بیان آسیب ها، اعوجاجات ساختاری فرجام این آثار پرداخته خواهد شد. در خاتمه فصل نیز راهکارهایی عملیاتی جهت بهبود شیوه های خاتمه پیرنگ در پاره واپسین آن ارائه خواهد گردید.

جایگاه مکان و اقلیم در اثار اکبر رادی با رویکرد نشانه شناختی، پروژه عملی: نگارش نمایشنامه «رد پای باران»
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده هنر و معماری 1392
  صبورا شهابی باهر   مصطفی مختاباد امریی

در این پژوهش سعی شده تا با اتخاذ روش تحلیلی ـ توصیفی و با بهره¬گیری از نشانه¬شناسی و خرده نظام آن نشانه¬شناسی مکان و اقلیم به تحلیل جایگاه مکان و اقلیم در آثار رادی پرداخته شود. بررسی متون در نشانه¬شناسی به عنوان بخشی از یک رسانه یا ژانر مورد تحلیل قرار می¬گیرد، تئاتر و درام به عنوان یکی از مهم¬ترین رسانه¬هایی که بسیاری از ویژگی¬های لازم و اساسی را برای تحلیل نشانه¬شناختی دارند، مورد توجه بسیاری از تحلیل¬گران و نشانه¬شناسان قرار گرفته است. از آن¬جایی که مکان یکی از عناصر اصلی درام است، می¬توان از ارتباط مکان با دیگر اجزای درام برای تحلیل نشانه شناختی آن استفاده کرد. مسئله¬ی اصلی این تحقیق پیدا کردن مهم ترین شاخصه¬های اقلیمی و مکانی در آثار نمایشی رادی و طبقه¬بندی شاخص¬های مذکور و مطالعه¬ی نمایشی آن¬ها است. تحقیق حاضر در عین حال سعی دارد تا به یک ارزیابی علمی از مکان و اقلیم و نقش آن در آثار رادی بپردازد. با توجه به بررسی¬های انجام شده، می¬توان گفت مکان و اقلیم نقشی اساسی در آثار رادی دارند. با توجه به تحلیل نشانه¬شناختی این متون می¬توان به ارتباط مکان با سایر عناصر درام مانند شخصیت پردازی، کنش و پیرنگ پی برد. مکان می¬تواند نقش اساسی در نمود هر کدام این جلوه¬های نمایشی داشته باشد.در این پایان¬نامه تحلیل نشانه¬شناختی مکان با استفاده از مکان¬پردازی کلامی(دستورصحنه و شاخص¬های کلامی) و مکان¬پردازی غیرکلامی (روابط میان صحنه و خارج صحنه، روابط میان یک مکان ماوقع، روابط میان چند مکان ماوقع مختلف) صورت گرفته است. این امر نشان می¬دهد که چگونه تحلیل نشانه¬شناختی مکان و اقلیم در درام می تواند مفید باشد و جنبه های مختلفی از ویژگی¬های درام را مشخص کند.