نام پژوهشگر: زهره ملایی
زهره ملایی علی نقی باقرشاهی
چکیده: با وجود آنکه دوره ی معاصر، با تصور مرگ مابعدالطبیعه و به معنای هستی شناسی توأم بوده است، اما دُلوز هستی شناسی را پایان یافته قلمداد نمی کند. او حتی فلسفه را با هستی شناسی آمیخته می داند و توجه خود را به هستی شناسی در اغلب آثار خود، آشکار می کند. دُلوز هستی شناسی را به معنایی نو، حیات می بخشد: هستی ای که پیوسته در کار شدن و تفاوت سازی و از این رو هستی ای متفاوت از هستی جامد و سنتی است. هدف از این پژوهش، کند و کاوی در اندیشه های هستی شناختی دلوز و ارایه ی تصویری از هستی شناسی اوست. برای دست یابی به این منظور، به بررسی مفاهیم کلیدی اندیشه ی دُلوز و پیوند های میان این مفاهیم، پرداخته شده است. نتیجه ی این مطالعات ،آن بود که مفاهیم های ویرچوآلیتی و اَکچوآلیتی، به عنوان عناصر توأمان واقعیت، هسته ی هستی شناسی دُلوز را تشکیل داده اند؛ به گونه ای که ارتباط این دو مفهوم را می توان به روشنی با سایر مفاهیم برجسته ی اندیشه ی او مشاهده کرد. روش کار این رساله، از روش خود دلوز، یعنی مطالعه ی اندیشه ها و مفاهیم در آینه ی سایر اندیشه ها و مفاهیم و بررسی پیوند میان آنها، الهام گرفته شده است. واژگان کلیدی: ژیل دُلوز، هستی شناسی، ویرچوآلیتی، اَکچوآلیتی. واژگان مرتبط: تفاوت، تکرار، شدن، کثرت، دیرند، حلول، تصدیق، تا، پیوند.