نام پژوهشگر: امین پروین

نمایش دیگری: جایگاه غرب در سفرنامه های دوره مشروطیت
thesis وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده علوم انسانی 1388
  امین پروین   حسین میرزایی

مطالعۀ «دیگران» و «نمایش دیگری» به صورت مستقل در سال های اخیر در سنت مطالعات فرهنگی(به خصوص در نزد محققان متعلق به مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام همچون استوارت هال) اهمیت یافته است و از آن به عنوان دریچه ای برای شناخت خود، جامعه و فرهنگ خودی استفاده می شود. «شرق شناسی» ادوارد سعید و «غرب و بقیۀ» استوارت هال دو نمونۀ درخشان چنین مطالعه ای را نشان می دهند. ساخت و ایدۀ این پایان نامه نیز در ادامۀ چنین روندی شکل گرفته است. همان طور که از ظاهر امر نیز پیداست هدف از نگارش این رساله توصیف چگونگی نمایش غرب در سفرنامه های اروپای موجود از دوره مشروطه می باشد. سفرنامه های رضا قلی میرزا، حاج سیاح، عمادالسلطنه و میرزا صالح شیرازی، متن اصلی این تحقیق را فراهم می کنند. پرسش اصلی پایان نامه نیز چنین است : غرب چگونه در این سفرنامه ها به تصویر کشیده شده است؟ و کلیشه هایی که فرایند ساخت و امکان وجودی آنها موضوع بررسی این نوشته است در اینجا عبارت خواهند بود از : - اروپائیان به عنوان « دیگران» در سفرنامه های دوره مشروطه همچون نماد پیشرفت و ترقی مطرح شده اند. - جامعه اروپایی در این سفرنامه ها به عنوان یک جامعه آرمانی بازنمایی شده است. به همین منظور از مجموعه ای از نظریه هایی که به تبیین مفاهیم «دگرسانی» و «تفاوت» پرداخته اند، همچون نظریۀ واسازی دریدا، نظریۀ متن بارت، بینامتنیت کریستوا، روانکاوی لکان، زبان شناسی سوسور و باختین، گفتمان فوکو، لکلا و موفه و بازنمایی هال، استفاده شده است. روش تحلیل متون این سفرنامه ها نیز بر گرفته از نظریه – روش بازنمایی- گفتمان می باشد. جمع بندی بحث نیز به کمک سازوکارهای کلیشه سازی بررسی شده در فصل نظری(بخش چارچوب نظری)شامل، دو نیم سازی، طبیعی سازی، فتیش سازی و انکار و تقلیل دادن تفاوت می باشد و حاکی از وجود دو کلیشه فوق الذکر در سفرنامه های منتخب است. «..........با پیدایش مرکز مطالعات فرهنگی، این فشارها به آتشی بدل شد که ازطرف هر دو جناح شلیک می شد. روز افتتاحیه نامه هایی از دپارتمان زبان انگلیسی بدست مان رسید که عنوان می کرد آنها واقعا نمی توانند به ما خوش آمد بگویند؛ می دانستند که ما آنجائیم اما آرزو داشتند حال که به الزامات کاریشان ادامه می دادند ما از سر راهشان کنار برویم. نامۀ تندتری از جامعه شناسان دریافت کردیم که می گفت، درواقع، ما «کاربردهای سواد» را خوانده ایم و امیدواریم تصورتان این نباشد که دارید کار جامعه شناسی انجام می دهید چرا که جامعه شناسی اصلا کاری نیست که شما انجام می دهید. با وارد شدن به این فضای کوچک از خود سئوالاتی این چنین پرسیدیم: خودمان را چه بنامیم؟ آیا باید نامش موسسه باشد؟ با نگاهی به اطراف، واضح بود که ما هنوز به هیچ نحوی سازمان نیافته بودیم، بنابراین عنوان موسسه نمی توانست کارآمد باشد. فکر کردیم خودمان را مرکز بنامیم چرا که می توانست نیروهایی را گردمان آورد و ما را کمی در فضای دانشگاهی موثرتر سازد. اما آشکارا از هرگونه مرکزی هم فاصله داشتیم. در تمام دهۀ1960 درواقع فقط از یک اقامتگاه موقت به دیگری نقل مکان می کردیم، داخل و خارج مجموعه کلبه های کونست . این بناهای موقت در دوران جنگ ساخته شد و قرار بود حدودا شش ماه دوام آورند، تا این که بمب افکن های آلمانی آمدند. اما آنها هرگز کلبه های کونست را که در محوطه دانشگاه بیرمنگام بود، بمباران نکردند ما به ترتیب در همۀ آنها مستقر شدیم. در حالی که هیچ شکی درمورد موقعیت حاشیه ای مان در این رشته نداشتیم، جابه جایی فیزیکی و فضایی هم که در آن فعالیت می کردیم هر روز برای مان نشان از این امر داشت.»(هال، 1990: 13)