نام پژوهشگر: کاظم رسول زاده طباطبایی
مرضیه مداح پرویز آزادفلاح
مقدمه: ناروان گویی بهنجار، یکی از شایع ترین اختلالات گفتاری با پیچیدگی های فراوان در کودکان است. از فرضیه های مطرح برای علل این اختلال، بدعملکردی حافظه کاری می باشد. این مطالعه به بررسی عملکرد حافظه کاری واجشناختی در این کودکان می پردازد تا بتوان از نتایج آن در درمان بهره مند شد. مواد و روش ها: در این مطالعه علی- مقایسه ای، 30 پسر ناروان گوی بهنجار 6- 5 ساله و سالم با استفاده از آزمون های استاندارد فهرست یادآوری اعداد، یادآوری کلمات، و تکرار غیرواژه، ارزیابی شدند. سپس داده ها با استفاده از نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شد. یافته ها: نتایج نشان داد گروه پسران مبتلا به اختلال ناروان گویی بهنجار در هر سه آزمون یادآوری اعداد (006/0> p)، یادآوری کلمات (001/0> p) و تکرار غیرواژه (000/0> p)، به طورمعناداری نسبت به گروه کنترل، نمرات پایین تری را کسب کردند. نتیجه گیری: با در نظر گرفتن نتایج این مطالعه و مطالعات قبلی مبنی بر سلامت سایر شاخص ها اعم از حافظه کاری و لایه های زبانی در این کودکان می توان گفت علت عدم روانی گفتار آنها ناشی از ضعف عملکرد حافظه کاری واجشناختی می باشد.
راشن عبداللهی کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده هدف اصلی از انجام این پژوهش بررسی مقایسه ویژگیهای شخصیتی و سازگاری نوجوانان با و بدون سابقه بازی های رایانه ای است.جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه دانش آموزان، پسر و دختر دبیرستانی منطقه 6 آموزش و پرورش شهر تهران در سال تحصیلی 89-1388 می باشد که تعداد آنها در مدارس دولتی و غیر دولتی 3761نفر است وگروه نمونه (200نفر)به صورت خوشه ای تصادفی ازبین آنهاانتخاب شد. به منظور دستیابی به اطلاعات جهت تایید یا رد فرضیه های پژوهش وپاسخ سوالهای اساسی این تحقیق، ازپرسشنامه هنجاریابی شده شخصیت نوجوانان آیزنک (jepq) با ضریب اعتبار82/. و پرسشنامه سیاهه سازگاری دانش آموزان(aiss) با ضریب اعتبار93/. استفاده شد. برای آزمون فرضیه ها از آزمون t مستقل استفاده شده است.نتایج پژوهش نشان داد. گرایش نوجوانان برون گرا به بازیهای رایانهای بیشتر از گرایش نوجوانان درون گرا است.وسازگاری آموزشی نوجوانان با سابقه بازی از نوجوانان بدون سابقه بازی کمتر است ولی میان دو گروه نوجوانان در بقیه مولفه های سازگاری(عاطفی و اجتماعی) تفاوت معنا داری وجود ندارد. همچنین میان دو گروه نوجوانان دختر و پسر در ویژگیهای شخصیت(برونگرایی،نورزگرایی و سایکوتیک) تفاوت معنا داری وجود ندارد .بین گروه پسران نسبت به گروه دختران با سابقه بازی های رایانه ای در سازگاری آموزشی تفاوت وجود دارد ولی این تفاوت درسایر مولفه های سازگاری (عاطفی و اجتماعی) در بین دختران و پسران معنادار نیست وتعداد پسرانی که بیش از 110 دقیقه سابقه بازی های رایانه ای دارند، تقریبا 2برابر نوجوانان دختر است. کلمات کلیدی: شخصیت-سازگاری- بازیهای رایانه ای
نرگس عبدی مسعود حان بزرگی
چکیده پژوهش حاضر بر آن است تا عوامل شخصیتی موثر بر قانون پذیری(انضباط اجتماعی) را با توجه به پایبندی مذهبی در بین شهروندان تهرانی با استفاده از روش توصیفی مورد بررسی قرار دهد. جامعه آماری تحقیق شامل کلیه شهروندان بالغ بالای 18 سال شهر تهران می باشد .در این تحقیق 375 نفر از افراد بالای 18 سال (منطقه 3) شهر تهران به عنوان نمونه انتخاب شدند. یافته های تحقیق نشان می دهند: - بین عوامل هشت گانه شخصیت در عوامل برونگرایی، اضطراب، انعطاف پذیری، استقلال، سازگاری، قدرت رهبری و استقلال تفاوت معناداری در بین گروه های سه گانه پایبندی مذهبی در(سه سطح بالا متوسط و پایین ) وجود ندارد ولی این تفاوت در کنترل غرایز و خلاقیت معنادار است. میانگین نمره کنترل غرایز افرادی که پایبندی مذهبی بالایی داشتند بیشتر از دو گروه دیگر و میانگین خلاقیت درافراد با پایبندی مذهبی پایین، بیشتر ازدوگروه دیگر بود. بر اساس آزمون تعقیبی توکی نمره کنترل غرایز ،در بین افراد با پایبندی مذهبی زیاد و افراد با پایبندی مذهبی کم متفاوت است. ضمنا نمره خلاقیت در بین افراد با پایبندی مذهبی زیاد و افراد با پایبندی مذهبی کم تفاوت دارد. نتیجه پژوهش نشان داد هرچه افراد اجتماعی تر و سازگار تر می شوند قانون پذیر تر می شوند و عامل مذهب می تواند تاثیر معنا داری بر رابطه این دو عامل ایفا کند. نتایج نشان داد که کسانی که دارای ناپایبندی و به ویژه دوسوگرایی مذهبی هستند و در زمینه پایبندی مذهبی هنوز به ثبات لازم نرسیده اند در زمینه انضباط اجتماعی احتمالا آسیب پذیر ترند. این افراد در زمینه عواملی که به سلامت روانی و ثباط هیجانی مربوط است دارای مشکل هستند. واژگان کلیدی: انضباط اجتماعی(قانون گرایی)، عوامل شخصیت، پایبندی مذهبی، عوامل مرتبه دوم
طیبه دهقانی کاظم رسول زاده طباطبایی
در این پژوهش هدف آن است که رابطه بین شیوه های فرزندپروری با خشم و سازگاری نوجوانان مورد بررسی قرار گیرد. جامعه مورد مطالعه در این تحقیق کلیه دانش آموزان دبیرستانی دختر و پسر شهر اهواز تشکیل می دهند که در نواحی4 گانه شهر اهواز در سال تحصیلی 89-1388 مشغول به تحصیل بوده اند. به عنوان حجم نمونه طبق اصول علمی و صحیح وبا روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی ،تعداد 380نفر انتخاب شدند. بااستفاده از سه پرسشنامه استاندارد و هنجاریابی شده شیوه فرزندپروری دایانا بامریند، پرسشنامه بروز خشم حالت – صفت اسپیلبرگر (staxi-2)و سازگاری دانش آموزان دبیرستانی (aiss)داده های پژوهش جمع آوری گردید. نتایج پژوهش نشان داد:1- با پیروی از شیوه فرزندپروری سهل گیرانه و سختگیرانه، میزان خشم در نوجوانان کاهش می یابد.2- با پیروی از شیوه فرزندپروری مقتدرانه، میزان سازگاری در نوجوانان افزایش می یابد. 3- با پیروی از شیوه فرزندپروری سهل گیرانه و مقتدرانه، میزان خشم حالت در نوجوانان نیز افزایش می یابد.4- با پیروی از شیوه فرزندپروری مقتدرانه، میزان خشم صفت در نوجوانان نیز افزایش می یابد.5- با پیروی از شیوه فرزندپروری سهل گیرانه، میزان ابراز خشم کاهش و با پیروی از شیوه فرزندپروری سخت گیرانه، میزان ابراز خشم نیز افزایش می یابد.6- با پیروی از شیوه فرزندپروری سخت گیرانه، میزان کنترل خشم کاهش و با پیروی از شیوه فرزندپروری مقتدرانه، میزان کنترل خشم نیز افزایش می یابد.7- با پیروی از شیوه فرزندپروری سخت گیرانه، میزان سازگاری عاطفی کاهش و با پیروی از شیوه فرزندپروری مقتدرانه، میزان سازگاری عاطفی نیز افزایش می یابد.8- با پیروی از شیوه فرزندپروری مقتدرانه، میزان سازگاری اجتماعی نیز افزایش می یابد.9- با پیروی از شیوه فرزندپروری سخت گیرانه، میزان سازگاری آموزشی کاهش و با پیروی از شیوه فرزندپروری مقتدرانه، میزان سازگاری آموزشی نیز افزایش می یابد.
شهریار حبیب زاده کاظم رسول زاده طباطبایی
انحرافات اجتماعی در زنان از جمله آسیبهای اجتماعی است که سلامت و امنیت روانی و اجتماعی جامعه را تهدید میکند و همواره روانشناسان و جامعه شناسان را درگیر بررسی علل آن نموده است. از این رو، پژوهش حاضر به مقایسه ویژگیهای شخصیتی، کیفیت زندگی و حرمت خود زنان ویژه (روسپی) با زنان عادی پرداخته است. در این پژوهش که از نوع علی- مقایسه ای است، تعداد 60 زن ویژه و 57 زن عادی مراجعه کننده به کلینیک زنان، به صورت دردسترس، نمونه پژوهش حاضر را تشکیل میدهند. تمامی زنان پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی، پرسـشـنامه شخصیتی نئـو، پرسـشنامه کیفیت زندگی (فرم کوتاه شده 36 سوالی) و پرسشنامه حرمت خود کوپر اسمیت را تکمیل نمودند. نـتایج نشـان داد، زنان ویـژه در عامـل باوجـدان بودن، پاییـن تر از زنـان عـادی هسـتند؛ ولی این زنـان روان آزرده گرایی بالاتری دارند. همچنین، کیفیت زندگی (سلامت روانی و سلامت جسمانی) زنان ویژه، پاییـن تر از کیفیت زندگی زنان عادی اسـت. بعلاوه، زنان ویژه در مقایسـه با زنان عادی از حرمت خود پایین تری برخوردارند. با توجه به این که روان آزرده گرایی با صفات پرخاشگری، تکانشگری، آسیب پذیری و کنترل ضعیف امیال فردی همبسته است، چنین صفاتی فرد را به سوی انجام رفتارهای مغایر با قانون و خطا سـوق میدهد. از سـویی دیگر، در عامـل باوجدان بودن، به نظر مـیرسد پایین بودن حس شایستگی، وظیفه شناسی، نظم و انعطاف پذیری در دسته ای زنان، احتمالاً آنان را مستعد رفتارهای روسپیگری می نماید. همچنین، زنان ویژه احتمالاً به دلیل تجارب هـیجانی و اجـتماعی مـنفی، سـلامت روانی و جسـمانی پایـین تری دارند که باعـث پاییـن بودن کـیفیت زندگی شـان مـیشود. بعلاوه در زمینه حرمت خود، به نظر میرسد، زنان ویژه در مقایسه با زنان عادی، درجه ارزشمندی کمتری برای خود قائل هستند و یا احتمالاً خود را کمتر دوست دارند؛ به همین دلیل، زنان ویژه، به دنبال کسب این ارزشـمندی از منابع بیرونی و دیگران میروند.
مینا قبادی کاظم رسول زاده طباطبایی
هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر الکتروشوک بر روی فرایند پردازش اطلاعات مبتلایان به افسردگی اساسی بود. نمونه مورد بررسی این پژوهش متشکل از 30 بیمار افسرده اساسی بود که به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. از این بیماران 15 نفری که الکتروشوک دریافت می کردند به گروه آزمایش و 15 بیماری که واجد دریافت شوک نبودند به گروه گواه بطور غیر تصادفی ختصاص داده شدند. سپس بر روی این بیماران تکالیف توجه(سیستم آزمون وی ینا)، تداخل استروپ (سیستم آزمون وی ینا)، درجه بندی احتمال، تداعی آزاد و تکمیل داستان در قالب پیش آزمون و پس آزمون اجرا شد. به منظور تحلیل داده ها از آزمن های t تفاضل، t همبسته و t مستقل استفاده شده است. نتایج بدست آمده بیانگر آن است که علی رغم بررسی های توصیفی مبنی بر تاثیر مثبت الکتروشوک بر روی کارکردهای شناختی بهبود این کارکردها معنادار نمی باشد. به نظر می رسد عوامل دیگری مانند شرایط محیطی بیمارستان و عوامل فردی از قبیل سن، تغییرپذیری شدت بیماری و عوامل شخصیتی از جمله عوامل تاثیر گذار در این عدم معناداری باشد.
منصور بختیار کاظم رسول زاده طباطبایی
عامل انسانی مهمترین عامل در تخلفات و حوادث رانندگی است. از این رو، پژوهش حاضر به مقایسه ویژگیهای شخصیتی، کیفیت زندگی و جهت گیری مذهبی رانندگان متخلف و غیرمتخلف پرداخته است. نمونه این پژوهش که از نوع علی-مقایسه ای است، شامل 50 راننده متخلف و 50 راننده غیرمتخلف است که به صورت روش دردسترس در شهرک آزمایش حضور داشته اند. همه این رانندگان مرد بوده و پرسشنامه های اطلاعات جمعیت شناختی، ویژگیهای شخصیتی نئـو، کیفیت زندگی (فرم کوتاه شده 36 سئوالی) و جهت گیری مذهبی را تکمیل نموده اند. نتایج تحلیل در نرم افزار spss نشان داد، رانـندگان مـتخلف روان آزرده گرایی بیشتری دارند؛ اما تفاوت معناداری در ویژگی شخصیتی برون گرایی در رانندگان متخلف و غیرمتخلف وجود ندارد. همچنین، سطح کیفیت زندگی و جهت گیری مذهبی بیرونی در رانندگان متخلف نسبت به رانندگان غیرمتخلف پایین تر است. از آنجا که عامل روان آزرده گرایی با عواطف منفی ارتباط دارد، به نظر می رسد افراد دارای نمره بالا در روان آزرده گرایی، دارای ویژگیهایی چون بی ثباتی هیجانی، اضطراب، عصبانیت و پرخاشگری بالا باشند که با رفتارهای مخاطره آمیز رانندگی و تخلف ارتباط دارد. همچنین، به نظر می رسد، به دلیل مشکلات قانون پذیری در جامعه ایران، رانندگان چه برون گرا و چه درون گرا به یک میزان تخلف می کنند و رانندگان متخلف برون گراتر از غیرمتخلفان نیستند. بعلاوه، رانندگان متخلف، احتمالاً اضطراب، عصبانیت، پرخاشگری و عاطفه منفی بیشتری تجربه می کنند؛ درنتیجه دارای کیفیت زندگی روانی و جسمانی پایین تری از رانندگان غیرمتخلف هستند. همچنین، احتمالاً رانندگانی که جهت گیری مذهبی بیرونی بیشتری دارند، از مذهب خود در جهت آرامش و کسب حمایت اجتماعی استفاده می کنند و به همین دلیل مرتکب تخلف کمتری می شوند.
مهران دستورانی عباسعلی الهیاری
هدف اصلی از انجام این پژوهش بررسی رابطه بین ویژگی های شخصیتی و سلامت روانی با رضایت شغلی کارکنان است. بدین منظور تعداد 250 نفر از کارکنان شاغل در گروه بهمن موتور با روش تصادفی طبقه ای انتخاب شدند و از پرسشنامه پنج عاملی جدید شخصیت (neo – ffi)، پرسشنامه سلامت عمومی (ghq) و پرسشنامه رضایت شغلی jdi)) نیز بهره گرفته شده است. جهت تجزیه وتحلیل داده ها از آزمون ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده گردید. با توجه به مبانی نظری وپیشینه مطالعاتی نتایج حاصل از اجرای این تحقیق چند یافته اساسی را آشکار ساخت. سلامت روان کارکنان بر رضایت شغلی آنها تاثیر مثبت و معناداری دارد ولی تاثیر ویژگی شخصیتی باوجدان بودن بر رضایت شغلی کارکنان و همچنین تاثیر ویژگی شخصیتی روان آزرده گرایی بر رضایت شغلی کارکنان اندک می باشد. به استثنای ویژگی شخصیتی دلپذیر بودن، سایر ویژگیهای شخصیتی(روان آزرده گرایی، برونگرایی، انعطاف پذیری و باوجدان بودن) بر رضایت شغلی کارکنان تاثیر دارد و ویژگی شخصیتی دلپذیری نسبت به سایر ویژگیهای شخصیتی بر رضایت شغلی کارکنان تاثیر معکوس دارد و خرده مقیاسهای سلامت روان بر رضایت شغلی کارکنان تاثیر دارد به نحوی که خرده مقیاس افسردگی نسبت به سایر خرده مقیاسهای سلامت عمومی بر رضایت شغلی کارکنان تاثیر دارد.
مریم طهرانی زاده کاظم رسول زاده طباطبایی
مطالعه حاضر که از نوع طرحهای آزمایشی واقعی با پیش آزمون و پس آزمون بود، به منظور بررسی اثر بخشی یک برنامه مبتنی بر رفتاردرمانی شناختی ـ برنامه درمانگریcoping cat ـ بر تغییر راهبردهای مقابله ای و کاهش نشانه های اختلالهای درونی سازی شده، مشکلات عاطفی و اضطرابی دختران و پسران 9 تا 12 ساله انجام شد. برای نیل به این هدف، از میان 1220 کودکی که به کمک معلمان و والدین توسط فرمهای فهرست رفتاری کودک(cbcl) و فرم گزارش معلم(trf) نظام سنجش مبتنی بر تجربه آشنباخ ( آشنباخ و رسکورلا،2001) ارزیابی شده بودند، 197کودک مبتلا به اختلالهای درونی سازی شده تشخیص داده شدند. در مرحله دوم از میان کودکان مبتلا به اختلالهای درونی سازی شده، تعداد 80 کودک به تصادف انتخاب و در دو گروه کنترل و آزمایش قرار داه شدند. سپس کودکان گروه آزمایش در 16 جلسه برنامه درمانگری انفرادی coping cat شرکت کردند. قبل و بعد از جلسات درمانگری کودکان گروههای کنترل و آزمایش پرسشنامه راهبردهای مقابله ای فرایدنبرگ و لویس(1992) را تکمیل کردند و به کمک مصاحبه تشخیصی درمانگر و ارزیابیهای والدین و معلمان وجود مشکلات اضطرابی( اختلال اضطراب جدایی، اختلال اضطراب تعمیم یافته، هراس خاص) یا مشکلات عاطفی(افسردگی مهاد و افسرده خویی) در آنها مورد ارزیابی قرار گرفت. تحلیل داده ها نشان داد برنامه درمانگری coping cat به کاهش معنادار نشانه های درونی سازی شده، مشکلات عاطفی و اضطرابی دو جنس و گذار از طیف بالینی به بهنجار منجر شده است و در این میان تفاوتی بین دختران و پسران وجود نداشت. همچنین این برنامه استفاده بیشتر دختران و پسران از سبک مقابله ای سازش یافته و کاهش کاربرد سبک مقابله ای سازش نایافته و انزوای مایوسانه را به صورت معنادارا در پی داشت. از دیگر نتایج این پژوهش از بین رفتن تفاوت بین دو جنس در کاربرد راهبردهای مقابله ای در پس آزمون است. در نتیجه می توان اثربخشی برنامه درمانگری کندال را در جامعه ایرانی کودکان مبتلا به اختلالهای درونی سازی شده، مشکلات عاطفی و اضطرابی تایید کرد و از آن به عنوان روشی موثر در تغییر راهبردهای مقابله ای سازش نایافته این کودکان استفاده کرد.
ریحانه جلالی کاظم رسول زاده طباطبایی
مهمترین مساله امروز کودکان، خشونت است. خشونتی که فقط به ضرب و شتم فیزیکی یا آزار روحی محدود نمی شود و از ابعاد گسترده تری همچون عدم برخورداری از تحصیل، فقر، محرومیت های عاطفی، کار در خیابان ، تحقیر و ... را در بر می گیرد. خشونتی که صرفاً مولود رفتارهای فردی نیست، بلکه ساز و کارهای اقتصادی، اجتماعی و عوامل ریشه دار روان شناختی، بنیادهای اصلی آن را شکل و ترویج می دهد، در نتیجه مواجهه با آن همتی ملی را طلب می کند . کودکان از همان آغاز موجوداتی اجتماعی هستند . روابط اجتماعی و عواطف کودکان از جنبه های اصلی رشد به شمار می رود . دلبستگی کودک به دیگری و حالت عاطفی اضطراب که به خاطر احتمال از دست دادن آن فرد در کودک ایجاد می شود به گونه ای است که نمی توان آن را بدون در نظر گرفتن توانایی های شناختی کودک فهمید . به همین نحو توانایی های شناختی کودک تحت تاثیر حالات عاطفی و کنش های متقابل او با دیگران است ( ماسن - 1978 ) . بنا به تعابیر علمی ، کودکانی که مورد بی مهری و محرومیت های عاطفی قرار می گیرند . رفتار های مخالفت آمیزتر ، مقاومت کننده تر ، خشن تر و پرخاش جویانه تری از خود بروز می دهند . زمانی که این کودکان تحت فشار های روحی شدید قرار می گیرند ، به جای آنکه مورد محبت و نوازش قرار گیرند ، مورد اذیت و واکنش های تند واقع می شوند . اینگونه فشارهای عصبی بر کودک موجب رفتارهای ضد اجتماعی ، انواع اختلالات روحی روانی ، پیامد های منفی و انحطاط اخلاقی می شود ( به نقل از زاهدی – 1387 ) . کودکان کار در خیابان جزو آن دسته از کودکانی هستند که مراحل طبیعی رشد و تحول عاطفی و اجتماعی خود را طی نمی کنند و دچار مشکلاتی می شوند که از منزوی بودن سطحی تا مسائل هیجانی و اجتماعی عمیق می تواند متغیر باشد (هارلو و همکاران، 1959) . هیچ کودکی حاضر نیست که دوران کودکی خود را به کارهای سخت و طاقت فرسا، کارهایی که به او تحمیل شده است، طی کند. کودک می خواهد با هیجان و شور بازی کند و با افکار کودکیش پیش برود نه بار خانواده و جامعه فقیرش را به دوش بکشد . در دنیای خشونت و ناامنی، دنیای سرمایه و دیکتاتوری کودک هیچ حقی ندارد . حقوق ساده و ابتدایی اش از بین رفته، با پرسه زدن در خیابانها و کارهای غیر قابل تصور که از عهده انسان معمولی بر نمی آید مجبور به گذران زندگی و حتی تامین معاش خانواده خود می باشد. این عقب گرد و بازگشت جامعه به دوران ابتدایی بشر است. دفاع و حمایت از حقوق کودکان گامی تاریخی در فرایند توسعه کشور به شمار می رود که هم در حوزه نظری و هم در حوزه عملی دارای پیچیدگی ها و مشکلات خاص خود است ( خبرنامه ی انجمن حمایت از حقوق کودکان – 1386 ) . کودکی در کشور ما در مظلومیتی عمیق فرو رفته است . مفهوم کودکی در کشورمان دچار ابهام است و در حال قربانی شدن و این ابهام در تمامی سطوح قابل مشاهده می باشد. به امید آنکه با همدلی و همراهی بیشتر در راه تحقق حقوق کودکانمان گام برداریم و شاهد شکوفایی هر چه بیشتر کودکی و کودکانمان باشیم .
محبوبه فرامرزی پرویز آزادفلاح
هدف: سوء هاضمه کنشی (fd) از اختلالات گوارشی شایع، ناتوان کننده و پرهزینه است. به رغم اینکه شواهد تاثیر عوامل روانی بر این اختلال رو به افزایش است، اطلاعات اندکی در خصوص نقش روان درمانگری بر درمان نشانه های سوء هاضمه در دسترس است. هدف از این مطالعه این بود که تاثیر روان درمانگری کوتاه مدت پویشی مبتنی بر "هسته تعارضی موضوع ارتباطی" (ccrt) بر بهبودی نشانه های گوارشی، روانی و ناگویی خلقی بیماران مبتلا به سوء هاضمه کنشی بررسی شود. روش کار: یک کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده در دو بیمارستان آموزشی درمانی شهرستان بابل طراحی شد. 30 بیمار fd به طور تصادفی در دو گروه آزمایشی درمان طبی روتین به همراه روان درمانگری ccrt (15آزمودنی) یا درمان طبی روتین به تنهایی (15آزمودنی) قرار گرفتند. آزمودنی های گروه آزمایش علاوه بر دریافت داروهای طبی مشابه آزمودنی های گروه کنترل، در 16 جلسه روان درمانگری انفرادی ccrt هفته ای یک بار (هر جلسه 50 دقیقه) در طول مدت چهار ماه شرکت کردند. تمامی آزمودنی ها سه پرسشنامه ی ارزیابی بیمار ازاختلال گوارشی فوقانی- شاخص شدت نشانه (pagi-sym)، نسخه تجدید نظر شده چک لیست نود سوالی نشانه های اختلال روانی (scl-90-r) و پرسشنامه بیست سوالی آلکسیتایمیا تورنتو (tas-20)را قبل و بعد از مداخلات، بلافاصله پس از دوره مداخله (6 هفته برای گروه کنترل و 16 هفته گروه آزمایش) و پیگیری یک ماهه تکمیل کردند. از مدل آماری تحلیل کوواریانس و t مستقل برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: مقایسه میانگین تغییر نمرات گوارشی در دو گروه در پایان درمان و پیگیری یک ماهه نشان داد که بهبودی کلیه نشانه های fd شامل، سوزش سردل، تهوع/استفراغ، پری معده بعد از غذا، نفخ معده، درد فوقانی شکم، درد تحتانی شکم و نمرات کل در گروه آزمایش بیشتر از کنترل بود. همچنین بهبودی بسیاری از نشانه های روانی از قبیل، افسردگی، اضطراب، بدنی سازی، حساسیت بین فردی، وسواس- بی اختیاری، افکارپارانویا، و نمره کلscl-90-r، در پایان مداخله و پیگیری یک ماهه در گروه آزمایش بیشتر از گروه کنترل بود. علاوه براین، کاهش مشکل شناسایی احساسات، مشکل بیان احساسات و نمره کل ناگویی خلقی در هر دو زمان پایان مداخله و پیگیری یک ماهه در گروه آزمایش بیشتر از کنترل بود. میانگین نمرات تفکر برون مدار در هیچیک از پس آزمونها در دو گروه تفاوت معنی دار نداشت. نتیجه گیری: روان درمانگری پویشی کوتاه مدت مبتنی بر"هسته تعارضی موضوع ارتباطی" از طریق کاهش تعارضات بین فردی، مدل درمانی قابل اعتمادی برای بهبودی نشانه های گوارشی، روانی و ناگویی خلقی در بیماران سوء هاضمه کنشی است. در نتیجه، اضافه شدن مداخلات روانشناختی (بخصوص ccrt) به درمان های طبی روتین در بیماران مبتلا به سوء هاضمه کنشی ضروری است کلید واژه ها: سوء هاضمه کنشی، روان درمانگری کوتاه مدت پویشی، هسته تعارضی موضوع ارتباطی، نشانه های روانی، ناگویی خلقی
میثم محمودیان کاظم رسول زاده طباطبایی
پژوهش حاضر با هدف بررسی و تعیین سهم نشخوارگری فکری، بدشکلی بدنی و وسواس- بی اختیاری در پیش بینی نشانه های افسردگی در دانشجویان انجام گردیده است. روش: نمونه ی پژوهش متشکل از 380 نفر از دانشجویان بهنجار دانشگاه تهران می باشد که با استفاده از روش نمونه برداری تصادفی چند مرحله ای ساده انتخاب گردیده است. ابزار پژوهش پرسشنامه های افسردگی بک(bdi-ii)، پرسشنامه وسواس- بی اختیاری مادزلی(moci)، پرسشنامه روابط چند بعدی بدن- خود(mbsrq) و مقیاس پاسخ های نشخواری(rrs) می باشد که داده های حاصل از این مقیاس ها برای آزمون فرضیه های پژوهشی با استفاده از روش های آمار توصیفی(جداول، نمودار ها، شاخص های مرکزی و پراکندگی)، همبستگی و رگرسیون چند متغیری و آزمونz یا t برای معناداری ضرایب همبستگی و f برای معنی داری معادله ی رگرسیون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها: نتایج بررسی های آماری نشان می دهد که بین نشخوارگری فکری، بدشکلی بدنی و وسواس- بی اختیاری ارتباط معناداری وجود دارد و به ترتیب نشخوارگری فکری، نشخوار وسواسی، رضایت بدنی و شک به عنوان بهترین پیش بین های افسردگی شناخته شدند. نتیجه گیری: نشخوارگری فکری به عنوان مولفه ای تاثیر گذار در افسردگی شناخته شده است که هم به طور مستقیم و هم از طریق ارتباط با وسواسی- بی اختیاری و بدشکلی بدنی در ایجاد افسردگی نقش بازی میکند.
منصوره طاهری علیرضا مهدویان
هدف از این مطالعه، بررسی ارتباط سازگاری زناشویی والدین ورابطه والد- فرزندی باعزت نفس ومهارت های اجتماعی نوجوانان بود. روش: شرکت کنندگان پژوهش حاضر 275 دانش آموز (150 دختر و 125 پسر) پایه های اول و دوم دبیرستان های منطقه هشت شهر تهران ووالدین آنها بودند که با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند و مقیاس رابطه والد- فرزندی(pcrs) ،پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ وپرسشنامه مهارت های اجتماعی(tiss) رادانش آموزان ومقیاس سازگاری زناشویی(das)را والدین این دانش آموزان تکمیل کردند. به منظور پیش بینی هر یک از متغیرهای ملاک توسط رابطه والد- فرزندی وسازگاری زناشویی والدین از تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج تحلیل رگرسیون حاکی از آن بود که سازگاری زناشویی والدین رابطه مثبت و معنی داری با کیفیت رابطه والد- فرزندی، عزت نفس بالا و مهارت های اجتماعی نوجوانان دارد و آنها را به طور مثبت پیش بینی می کند. همچنین کیفیت رابطه والد- فرزندی باعزت نفس ومهارت های اجتماعی نوجوانان رابطه مثبت و معنی دار داشته و پیش بینی کننده مثبت آنها می باشد. یافته های پژوهش حاضر بیانگر آن است که هرچه سازگاری زناشویی والدین بالاترباشد کیفیت رابطه والد - فرزندی در نوجوانان بالاتراست وبه این دلیل که سازگاری زناشویی بارابطه والد-فرزندی ارتباط مثبت معنی داردارد ،وهمچنین روی هم تاثیر متقابل می گذارند،بابالارفتن سازگاری زناشویی کیفیت رابطه والد- فرزندی بالا می رود وبه دنبال این عزت نفس ومهارت های اجتماعی درنوجوانان افزایش می یابد.
نسرین زارعی کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده مقدمه: تحقیقات نشان می دهند که 15% از افراد در سنین باروری مشکل ناباروری دارند و در این رابطه مشکلات روان شناختی متعددی را متحمل می شوند. در صورت درمان و وقوع بارداری، در مورد میزان مشکلات روان شناختی زنان باردار تحت درمان ناباروری در مقایسه با زنان باردار عادی، اطلاعات کافی در دسترس نیست. هدف پژوهش حاضر مقایسه میزان افسردگی، اضطراب و تنیدگی، در سه ماهه های اول، دوم و سوم بارداری در زنان باردار عادی و زنان باردار تحت درمان ناباروری بوده است. روش: در این پژوهش تعداد 267 نفر (137 زن باردار تحت درمان ناباروری و130 زن باردار عادی)، به شکل مقطعی، از طریق نمونه گیری در دسترس، به روش علی- مقایسه ای، مورد مطالعه قرار گرفتند. داده های پژوهش از طریق مقیاس 42-dass جمع آوری شد و از نرم افزار spss برای تحلیل داده ها استفاده گردید. سپس با توجه به نرمال نبودن توزیع متغیرها، برای تجزیه و تحلیل داده ها، از مدل های غیر پارامتریک uمان ویتنی، تحلیل واریانس رتبه ای کروسکال والیس و کای اسکوئر استفاده شد. نتایج: 1) در کل دوران بارداری میزان هر سه متغیر افسردگی، اضطراب و تنیدگی در زنان باردار تحت درمان ناباروری به طور معنی داری بیشتر از زنان باردار عادی بود. 2) بین سه ماهه های بارداری، در میزان افسردگی، تفاوت معناداری بین دو گروه وجود نداشت، اما میزان اضطراب و تنیدگی در سه ماهه های اول و دوم در گروه نابارور به طور معنی داری بیشتر از گروه عادی به دست آمد و در سه ماهه سوم تفاوت معنی داری بین دو گروه در بعد اضطراب و تنیدگی مشاهده نشد. 3) در میزان افسردگی، اضطراب و تنیدگی در سه ماهه های بارداری در گروه عادی تفاوت معنی داری مشاهده نشد. 4) در گروه زنان باردار تحت درمان ناباروری متغیر تنیدگی در سه ماهه سوم به طور معنی داری کمتر از سه ماهه های اول و دوم بود. نتیجه گیری: مشکلات روان شناختی که گروه نابارور از قبل از بارداری متحمل می شوند و عدم اطمینان مادران باردار تحت درمان ناباروری از نتیجه درمان، می تواند باعث بالا بودن افسردگی، اضطراب و تنیدگی در طول بارداری نسبت به مادران باردار عادی شود. به همین دلیل مشاوره روان شناختی منظم دوره ای در طول بارداری برای زنانی که تحت درمان ناباروری قرار داشتند، توصیه می شود. واژگان کلیدی: افسردگی، اضطراب، تنیدگی، ناباروری، بارداری، سه ماهه های بارداری
صدیقه السادات سیدحسینی کاظم رسول زاده طباطبایی
مقدمه: تحقیق حاضر با هدف بررسی مقایسه ای دلبستگی، هوش هیجانی و پیشرفت تحصیلی در فرزندان جانباز، شاهد و غیر شاهد می باشد. روش: جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان دختر مقطع اول، دوم و سوم دبیرستان شاهد مناطق 2، 3، 6، 9 و 17 شهر تهران که در سال تحصیلی 90-1389 مشغول به تحصیل هستند، با توجه به حجم جامعه آماری و با استفاده از جدول مورگان حجم گروه نمونه 322 نفر تعیین گردید (شاهد 18نفر، جانباز152نفر و غیر شاهد 152 نفر)، که تعداد 9 دانش آموز غیر شاهد به دلیل عدم تکمیل کامل پرسشنامه ها از گروه حذف شدند. به منظور بررسی دلبستگی از پرسشنامه دلبستگی به والدین و همسالان ippa)) و برای بررسی هوش هیجانی از پرسشنامه هوش هیجانی بار- ان استفاده شد و معدل سال گذشته بچه ها برای پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته شد. یافته ها: نتیجه پژوهش نشان داد که بین دانش آموزان شاهد، جانباز و غیر شاهد در هوش هیجانی تفاوت معنی داری وجود دارد و گروه های جانباز و غیر شاهد بالاترین میانگین هوش هیجانی را در مقایسه با گروه شاهد داشته و از طرفی تفاوت معنی داری بین میانگین دلبستگی به مادر و پدر و مولفه های آنها در گروه های مختلف (شاهد، غیرشاهد و جانباز)، وجود ندارد. برای دلبستگی به همسالان و هم چنین مولفه های آن (اعتماد به همسالان، ارتباط با همسالان و بیگانگی با همسالان) تفاوت معنی داری بین گروه ها وجود دارد. گروه شاهد دارای پایین ترین میانگین دلبستگی به همسالان در مقایسه با جانبازان و غیر شاهد دارد. و تفاوت معنی داری بین میانگین پیشرفت تحصیلی در گروه های مختلف، وجود ندارد. نتیجه گیری: هوش هیجانی توانایی زیادی در تبیین پیشرفت تحصیلی ندارد و هوش هیجانی در کنار دلبستگی به مادر در تبیین پیشرفت تحصیلی تأثیر دارد، و در گروه جانباز فقط دلبستگی به دوست معنادار می باشد. وجود رابطه بهینه میان کودک و پدر، نقش بسزایی در سازگاری بهتر، عملکرد بهتر در مدرسه، وجود سطوحی به مراتب پایین تر در رفتار صد اجتماعی و روابط میان فردی صمیمانه دارد. با توجه به نتایج به دست آمده از تحقیق حاضر، بررسی ویژگی های روان شناختی دانش اموزان ایثارگر در تبیین پیشرفت تحصیلی انان از مهمترین رسالت های آموزش و پرورش بویژه گروه شاهد و امور ایثارگران آموزش و پرورش می باشد.
سمیه شمس علییی پرویز آزادفلاح
مقدمه چگونگی رابطه ی متقابل میان مادر و کودک نقش تعیین کننده ای را در کیفیت دلبستگی، تحول هیجانی – اجتماعی ، تحول شناختی و سلامت جسمانی کودک خواهد داشت(مانتیما و همکاران،2004).روان شناسان در بیشتر سال های قرن حاضر بر روابط کودکان با کسانی که مراقبت از آن ها را برعهده دارند تاکید کرده و این کنش های متقابل را اساس عمده رشد شناختی و عاطفی قلمداد نموده اند.این نظریه پردازان تا کنون تمام توجه خود را بر مادر کودک، به عنوان کسی که محبت، توجه و مراقبتش و احساس امنیت یا عدم امنیتی که به کودک می دهد اهمیت اساسی دارد، متمرکز کرده اند(ماسن،1380).از سویی دیگر سایر نظریه پردازان و محققان نشان داده اند که اختلال در روابط اولیه مراقبان و کودکان می تواند عواقب شدیدی در پی داشته باشد که می توان گفت اختلال در این روابط اولیه، اساس و زیر بنای اختلالات هیجانی بعدی است(کاپلان،1386). از این رو پژوهشگران بسیاری درصدد بررسی موضوع کودکانی که هر روز جدایی از والدین خود را تجربه می کنند و به مهد کودک سپرده می شوند بر آمده اند. برخی از تحقیقات نشان داده که مهد کودک برای بیش از بیست ساعت در هفته برای سال اول زندگی ممکن است تهدیدی برای دلبستگی مادر- نوزاد و تحول هیجانی – اجتماعی بعدی باشد (اندرسون،1989).برخی مطالعات نیز نشان میدهد که تجربه مهد کودک در سنین اولیه به طور وسیعی موجب پرخاشگری ، نافرمانی از بزرگترها و مشکلات رفتاری می گردد (بلسکی 1999، استرنبرگ 1991 ،پیرل و همکاران 1990 ، به نقل از موسسه ملی تحول و سلامت کودک، 2000). در برخی از پژوهشها نیز به بررسی میزان کورتیزول خون کودکان زمانی که در مهد کودک حضور دارند پرداخته شد که به برخی از آن نتایج اشاره ای می شود:کودکان سطوح کورتیزول بالایی را در مهدکودک نسبت به خانه قطع نظر از هر نوع مراقبت نشان می دهند (گرونولد و همکاران، 2010).همینطور در پژوهشی واتامورا و همکارانش (2010) به افزایش میزان کورتیزول در بعد از ظهر در کودکانی که در مهد کودک بودند، پی بردند. نتیجه پژوهش آنها نشان داد که بالا رفتن منحنی کورتیزول در مهد کودک در بعد از ظهر شدت یافته و کاهش میزان پادتن در آخر هفته قابل پیش بینی بوده است. گزارش های متعدد والدین از بیماریهای کودکان در آخر هفته تآییدی بر این مطلب است. در مطالعاتی نیز به بررسی این موضوع پرداخته شد که آیا مدت زمانی که کودک در مهد کودک سپری می کند تهدیدی برای دلبستگی و یا بروز مشکلات رفتاری می باشد؟ ولی شواهد خوبی پیدا شد که نشان داد مهد کودک زود هنگام (در سال اول زندگی) لزوماً به شکل گیری پیوندهای دلبستگی مادر-کودک که لازمه رشد نوزاد سالم است صدمه نمی زند. آثار اولیه دلبستگی از حساسیت مادر در آن رابطه ناشی می شود. زمانی مهد کودک به دلبستگی نا ایمن در6 ، 15، 24 و 36 ماهگی منجر می شود که فقط کودک بیشتر از 10 ساعت در هفته در مهد کودک باشد و همچنین اگر مادر به مقدار زیادی بی اعتنا به کودک باشد. برای مادرانی که مراقبت حساس نسبت به کودکانشان دارند، مهد کودک غیر مادرانه نمی تواند یک تهدید برای دلبستگی ایمن کودک باشد(موسسه ملی تحول و سلامت کودک ،2001). حتی رابطه دلبستگی تا حد زیادی می تواند از آثارمنفی که ممکن است ناشی از ورود زود هنگام به مهد کودک، ساعت های طولانی در مهد کودک و همچنین کیفیت پایین مراقبت باشد، محافظت کند. این قضیه به یک اندازه برای کودکانی که مهد کودک را خیلی کم و یا خیلی زیاد تجربه می کند حقیقت دارد(کلولند و همکاران،2006). از سوی دیگر شواهدی وجود دارد که نشان می دهد مهد کودک می تواند در رشد اجتماعی کودک مفید بوده، مثلا برخی پژوهشگران مزیتهایی اجتماعی مختلفی را برای کودکانی که مهد کودک راتجربه می کنند، گزارش کرده اند. به عنوان مثال: مهارتهای اجتماعی بهتر، بازیهای پیشرفته با همسالان، و افزایش دانش در مورد قواعد اجتماعی( کلارک-استوارت و همکاران 2002، به نقل از موسسه ملی تحول و سلامت کودک، 2004). با مطالعه نظریه ها و سوابق پژوهشی ملاحظه می گردد رشد بهنجار روانی،اجتماعی، شناختی و نیز شکوفایی شخصیت بهنجار کودک تحت تاثیر شرایط و زمینه ای است که در آن پرورش می یابد. و نیز با وجود حدود نیم قرن پژوهش در مورد تاثیرات مهد کودک بر رشد کودک، به این سوال اساسی که آیا مهد کودک آثار زیانباری بر کودک دارد یا نه، پاسخ قطعی داده نشده است. بنابراین در پژوهش حاضر به بررسی وضعیت سلامت عمومی که شامل دو بعد جسمانی و روانی و اجتماعی می باشددر کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند پرداخته می شود. روش پژوهش حاضر از نوع طرحهای علی - مقایسه ای بود؛ جامعه آماری اول این پژوهش را تمامی کودکان دختر و پسر مراجعه کننده برای ثبت نام دوره پیش دبستانی به مدارس دولتی منطقه پنج شهر تهران که تا به حال به مهد کودک نرفته و در سن شش سالگی قرار داشته تشکیل داده اند و جامعه آماری دوم این پژوهش را تمامی کودکان دختر و پسر مهد کودکی منطقه پنج شهر تهران که در سن شش سالگی قرار داشته تشکیل داده اند. در پژوهش حاضر، والدینِ دانش آموزانی که به پرسشنامه پاسخ داده اند، از هر دو جنس بوده و محدودیتِ سنی برای آنان در نظر گرفته نشده است؛ علاوه بر این از تمامِ سطوح تحصیلی و طبقه اجتماعی در نمون? پژوهش گنجانده شده اند. حجم گروه نمونه مورد بررسی در این پژوهش با توجه به ماهیت پژوهش (علی - مقایسه ای) 100نفر (50 نفر برای هر گروه) می باشد که از این تعداد 47 نفر دختر و 57 نفر پسر می باشند که از طریق روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار به کار رفته برای گردآوری داده ها عبارت بود از: پرسشنامه سلامت کودک - فرم ?? سوالی والدین(chq): در این پژوهش از پرسشنام? سلامت کودک که یک ابزارِ ارزشمند برای سنجش و ارزیابیِ کیفیت زندگی وابسته به سلامت می باشد، به عنوانِ ابزارِ تحقیق استفاده گردیده است. این پرسشنامه توسط لندگراف و آبتز در سال 1996 طراحی شده، سلامت و کیفیت زندگیِ کودکان و نوجوانان را بر پایه گزارش های والدین می سنجد و برای دختران و پسرانِ سنینِ مختلف و والدین با سطوحِ تحصیلی و شغلیِ مختلف قابل استفاده است. این فرم پرسشنامه برای افراد 5-18 سال می باشد که 28 سوالی است و 13 مقیاس منفرد و چند بخشی را شامل می شود که بخشی از پرسش ها اطلاعات چهار هفته اخیر و برخی یک سالِ گذشته را مورد ارزیابی قرار می دهند. پاسخگو برای هر خرده مقیاس، نمره ای بین 0 تا 100 را خواهد گرفت که پایین بودن نمره نشان دهنده سلامت و بهزیستی ضعیف و بالا بودن نمره نشان دهنده سلامت و بهزیستی خوب است. مطالعات رواسازی پرسشنامه سلامت کودک نشان داده است که این ابزار می تواند در بین کودکانِ دارای شرایطِ مزمن تمایز ایجاد کند و با سایر مقیاس های سلامت و کیفیت زندگی همبستگی دارد. سه زیر مقیاس مشکلات و محدودیت های جسمانی، سلامت عمومی و درد بدنی بٌعد سلامت جسمانی و پنج زیر مقیاس محدودیتهای اجتماعی- عاطفی- رفتاری، اعتماد به نفس، سلامت روانی، رفتار عمومی، مشکلات خانواده (شامل تاثیر پذیری عاطفی و زمانی والدین و فعالیتهای کل خانواده از مشکلات سلامت کودک و همچنین همبستگی خانوادگی) بُعد سلامت روانی و اجتماعی را می سنجند. تمام سوال های معکوس در ? درجه و سوال های مستقیم در ? درجه پاسخ داده و نمره گذاری شده اند. این پرسشنامه بر مبنای مقیاس لیکرت درجه بندی شده و نمره های پایین تر نشان دهنده کیفیت زندگی پایین تر هستند. اعتباریابی آزمون در چندین کشور نشان داده است که نمراتِ به دست آمده از نظر روانسنجی با سطح قابل قبولی از ثبات درونی ، روایی تشخیصی و همگرا و ساختار عاملی قابل اطمینان است(قائم پناه،1389). همچنین در پژوهش قائم پناه(1389) که از یک نمونه 800 نفری از دانش آموزان انجام شد ضریب همسانی درونی برای کل سوالات 77/0 به دست آمده است و ضرایب بازآزمایی پرسشنامه در هم? زیر مقیاس ها معنادار نشان داده شد (p<0/001). و همبستگی معنی داری (r=0/64, p<0/001) برای تحلیلِ محتوایی سوالات به دست آمده است. یافته ها در این بررسی به منظور مقایسه سلامت عمومی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند از آزمون t مستقل استفاده شده است. همانطور که اشاره شد پرسشنامه سلامت عمومی شامل 2 عامل کلی سلامت جسمانی و سلامت روانی-اجتماعی می باشد که به ترتیب جدول 1 نتایج سلامت جسمانی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند را نشان می دهد و جدول 2 نیز نتایج سلامت روانی-اجتماعی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند را نشان می دهد. جدول 1 نتایج آزمون t برای مقایسه سلامت جسمانی کودکان مهد کودکی و کودکانی که در منزل نگهداری می شوند شاخص گروه تعداد میانگین انحراف استاندارد درجه آزادی نمره t سطح معناداری عملکرد جسمانی مهد کودک 50 14.6800 2.30740 98 -1.353 .179 منزل 50 15.2600 1.96718 عملکرد نقش (جسمانی) مهد کودک 50 3.7800 .64807 98 -.515 .608 منزل 50 3.8400 .50950 درد بدنی مهد کودک 50 4.2000 .67006 98 -3.716 .000 منزل 50 4.6800 .62073 سلامتِ عمومی مهد کودک 50 11.4000 2.18529 98 -1.265 .209 منزل 50 11.9800 2.39464 تغییرات سلامت مهد کودک 50 4.3200 .81916 98 -1.219 .226 منزل 50 4.5000 .64681 مجموع عواملِ جسمانی مهد کودک 50 38.3800 4.67686 98 -2.243 .027 منزل 50 40.2600 3.64109 جدول 2 نتایج آزمون t برای مقایسه سلامت روانی- اجتماعی کودکان مهد کودکی و کودکانی که در منزل نگهداری می شوند شاخص گروه تعداد میانگین انحراف استاندارد درجه آزادی نمره t سطح معناداری عملکرد نقش (هیجانی-رفتاری) مهد کودک 50 3.6000 .78246 98 -.984 .328 منزل 50 3.7400 .63278 رفتارِ عمومی مهد کودک 50 16.8000 8.06352 98 .245 .807 منزل 50 16.5000 3.14448 سلامتِ روانی مهد کودک 50 12.3800 1.78303 98 -.764 .447 منزل 50 12.7000 2.36686 اعتماد به نفس مهد کودک 50 12.2600 1.96718 98 -1.408 .162 منزل 50 12.7800 1.71773 فشارِ والدینی (عاطفی) مهد کودک 50 7.5000 2.05287 98 -3.002 .003 منزل 50 8.7400 2.07817 فشار والدینی (زمانی) مهد کودک 50 6.7000 1.34392 98 -1.262 .210 منزل 50 7.0800 1.65172 فعالیتهای خانواده مهد کودک 50 7.7800 1.71773 98 -.312 .756 منزل 50 7.9000 2.11168 همبستگی خانواده مهد کودک 50 3.6000 .94761 98 .000 1.000 منزل 50 3.6000 1.06904 مجموعِ عوامل روانی- اجتماعی مهد کودک 50 70.6200 11.79742 98 -1.076 .285 منزل 50 73.0400 10.66170 نخستین آزمون t مستقل بین دو گروه در عامل سلامت جسمانی انجام شد. با توجه به جدول 1 مشاهده می شود در خرده مقیاس درد بدنی و مجموع عوامل جسمانی تفاوت معناداری (05/0 p< ) به دست آمده است. در واقع آزمودنی های دو گروه از نظر درد بدنی و سلامت جسمانی تفاوت معناداری دارند ؛ یعنی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند از نظر سلامت جسمانی پایینتر هستند. آزمون t مستقل بعدی بین دو گروه در عامل سلامت روانی-اجتماعی انجام شد و همانطور که از جدول 2 بر می آید، تنها در خرده مقیاس فشارِ والدینی (عاطفی) تفاوت معناداری (05/0 p< ) به دست آمده است، اما در مورد سایر خرده مقیاسها و عامل سلامت روانی-اجتماعی تفاوت معناداری به دست نیامد؛ یعنی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند از نظر سلامت روانی- اجتماعی تفاوت معناداری ندارند. بحث و نتیجه گیری پژوهش حاضر تلاشی برای مقایسه نمودن سلامت عمومی کودکان مهد کودکی در مقایسه با کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند بود. در این راستا، یافته اول پژوهش نشان داد که مهد کودک می تواند تا حدودی سلامت جسمانی کودکان را به مخاطره بیندازد. این یافته همسو با نتیجه مطالعه موسسه ملی تحول و سلامت کودک در سال (2001) می باشد که نشان می دهد مهد کودک به وضوح با بیماریهای واگیر دار همراه است، و کودکانی که در مهد کودک حضور دارند بیشتر دچار بیماریهایی از قبیل عفونت گوش، دستگاه تنفسی و دستگاه گوارش، نسبت به کودکانی که در منزل می باشند، می شوند. همچنین طبق پژوهشهای گرونولد و همکاران در سال (2010) میزان کورتیزول خون کودکانی که در مهد کودک مراقبت می شوند قطع نظر از هر نوع مراقبت در مقایسه با آن هایی که در خانه نگهداری می شوند بیشتر است.می توان گفت همبستگی بین بالارفتن سطوح کورتیزول و پایین آمدن میزان ایمونوگلوبین ترشحی a (siga) در کودکان زمانی که در مهد کودک هستند وجود دارد در برخی مطالعات نشان داده شد که پایین آمدن سطوح siga با افزایش آمادگی به عفونتهای دستگاه تنفسی فوقانی ارتباط دارد (وینزر و دیگران،1999) که به میزان زیادی کودکان در مهد کودک به آن مبتلا می شوند.بر طبق پژوهش دتلینگ، گونار و دونزلا (1999) پاسخهای استرس زا در طول مهد کودک ممکن است به خاطر وجود گروه همسالان برای کودکان خیلی کوچکتر بوجود بیاید که شامل برانگیختگیهای هیجانی مکرر می باشد. همچنین ساعتهای طولانی جدایی از پدر و مادر و نیاز به تجدید امنیت از سوی آنها، به عنوان علل احتمالی استرس شناخته شده است (به نقل از ورمیر و همکاران،2006).بنابراین وجود اینگونه پاسخهای استرس زا که منجر به افزایش مزمن هورمونهای استرس می شوند، به دلیل اینکه سیستم ایمنی بدن را ضعیف می کنند، زیان آور هستند و کودکان را نسبت به بیماریها آسیب پذیرتر می کنند (ساپلسکی، لوکن و لمری،2004 به نقل از ورمیر و همکاران،2006). یافته دوم این پژوهش نیز نشان داد که کودکانی که به مهد کودک می روند نسبت به کودکانی که در منزل و توسط مادر مراقبت می شوند سلامت روانی-اجتماعی پایین تری دارند، اما این تفاوت چندان زیاد نبود که تفاوت معناداری را بین دو گروه نمایان سازد بنابراین نمی توان گفت مهد کودک سلامت روانی-اجتماعی کودکان را هم مورد تهدید قرار می دهد. دربررسی این یافته می توان به خصوصیات و ویژگیهای مهد کودک اشاره کرد که در صورت فقدان شرایط مناسب و مساعد می تواند آثار نا مطلوبی بر سلامت روانی-اجتماعی کودکان داشته باشد. به عنوان مثال لژندر (2003) نشان داد که افزایش کورتیزول به اندازه گروه بیشتر از 15 نفر، تفاوت سنی زیاد بیشتر از 6 ماه در میان کودکان در گروه ، مساحت در دسترس برای هر کودک در اتاق بازی کمتر از 5 متر مربع و تعداد زیادی بزرگسال بیشتر از 4 نفر در اتاق ارتباط دارد (به نقل از گرونولد،2010). و از آنجائیکه کیفیت مراقبتی که کودک دریافت می کند و کیفیت ارتباط کودک با مراقبانش احتمالا منبع مهمی برای حمایت کودک می باشد زمانی که مراقبین دچار استرس زیاد هستند ( که نشان دهنده سطح بالایی از کورتیزول است) می تواند کیفیت پایین رفتار مراقب را نشان دهد. حداقل سه مکانیسم ممکن است به چنین تاثیراتی کمک کند. اول: سطح بالای استرس ممکن است مانع از آگاهی مراقب از نیازهای کودکان شود، و با درک و تفسیر کافی ازعلامت های کودکان تداخل پیدا کند. دوم: مراقبینی که دچار استرس هستند ممکن است از خلق و خوی افسرده و خستگی بیش از حد رنج ببرند و در نتیجه فاقد انگیزه و یا انرژی باشند و نتوانند به طور مداوم و مناسب به علامت های کودکان پاسخ دهند و به راه اندازی فعالیت های آموزشی برای کودکان بپردازند. سوم: سطح بالایی از استرس ممکن است از صبر یک پرستار با بچه ها کم کند و منجر به بروز تهییج، خشم و یا طردکودکان شود. از این طریق، استرس می تواند کیفیت رفتار مراقبت را کاهش دهد (اشهیپر و همکاران،2009). اما کیفیت وضعیت مهد کودک نیز خیلی مهم است. مطالعات بوت و کلی (2002) نشان داد کیفیت بالای مهدکودک عامل مهمی در رشد شناختی و زبان، تعامل اجتماعی با همسالان و کاهش مشکلات رفتاری است. بر اساس مطالعه موسسه ملی تحول و سلامت کودک ( 2003) نیز شواهد خوبی وجود دارد که نشان می دهد کیفیت مهد کودک می تواند به عنوان یک عامل حفاظتی برای کودکان با مادران افسرده و به عنوان یک سپر در برابر اثرات فقر عمل کند. لذا در تبیین این یافته ها برای پژوهش حاضر می توان اشاره کرد که عدم تفاوت معنادار از نظر سلامت روانی-اجتماعی بین دو گروه نمونه حاضر به این دلایل می باشد که بیشترکودکان مهد کودکی پژوهش حاضر فقط یک سال در مهد کودک بوده ، سطح تحصیلات والدین کودکان مهد کودکی پژوهش حاضر نسبت به کودکانی که در منزل می باشند بالاتر است و شاید بتوان گفت که نوع و کیفیت مراقبت در مهد کودکهای مورد مطالعه از سطح مطلوبی برخوردار است. بنا برآنچه در پژوهش حاضر مطرح شد رابطه ی بین کودک و مادر و همچنین تأثیر چنین ارتباطی بر سلامت عمومی کودک بسیار حائز اهمیت می باشد بنابراین بهتر است کودکان در فضایی که مملو از توجه و حضور بی دریغ مادراست پرورش یابند تااینکه ساعاتی از روز را در محیطی دور از خانه و والدین سپری کنند و در صورتیکه والدین مجبور به سپردن کودک خود به مهد کودک می شوند حتی الامکان در سنین اولیه زندگی کودک از این امر پرهیز کنند، همینطور پیشنهاد می شود کودکان به جای اینکه ساعتهای طولانی از روز خود را در مهد کودک سپری کنند به صورت نیمه وقت در مهد کودک حضور داشته باشند و مهمترین نکته ای که باید در انتخاب مهد کودک به آن توجه کرد کیفیت آن می باشد که بتواند به تحول هیجانی، اجتماعی و شناختی کودک کمک کند.
ملیحه گلفام کاظم رسول زاده طباطبایی
مقدمه: ازدواج به عنوان بنیان تشکیل خانواده از اهمیت بسزایی برخوردار است. اما امروزه با بالا رفتن سن ازدواج و افزایش شمار دختران ازدواج نکرده، لزوم توجه به سلامت این قشر آسیب دیده ضروری می نماید. پژوهش حاضر با هدف بررسی مقایسه ای ابعاد سلامت روانی- اجتماعی دختران با تجرد قطعی و زنان متاهل اجرا شده است. روش: در این پژوهش ابعاد مختلف سلامت روان و سطوح مختلف سازگاری با روش علی- مقایسه ای مورد مقایسه قرار گرفت. بدین منظور تعداد 80 نفر از جامعه دختران با تجرد قطعی و زنان متاهل 40- 35 ساله از میان شاغلین مناطق 6 و 4 تهران به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به پرسشنامه های scl-90-r و سازگاری بل پاسخ دادند. یافته ها: نتایج آزمون های آماری نشان داد که دختران با تجرد قطعی در مقایسه با زنان متاهل از 9 بعد سلامت روان؛ در خرده مقیاس های وسواسی- اجباری، حساسیت در روابط متقابل، افسردگی، اضطراب، افکار پارانوئیدی و روان گسسته گرایی و نیز از 5 بعد سازگاری در ابعاد سازگاری در خانه و سازگاری کلی به صورت معناداری نمره بالاتری به دست آوردند. نتیجه-گیری: با توجه به نتایج پژوهش حاضر، اهمیت ازدواج در ارتقای سلامت روان و افزایش سطح سازگاری دختران مورد تائید قرار گرفت که این نتایج، ضرورت رسیدگی فوری به موانع ازدواج و فراهم آوردن شرایط آسان برای ازدواج و هم چنین ارائه خدمات مشاوره ای، مددکاری و حقوقی برای آن دسته از دخترانی که به سن تجرد قطعی رسیده اند را بیش از پیش نمایان می سازد.
اعظم بیانلو پرویز آزادفلاح
مقدمه: پژوهش حاضر با هدف ارزیابی و مقایسه تفکر خلاق در کودکان دوزبانه نخستین و یک زبانه ها با در نظر گرفتن تفاوت های جنسی انجام شد. روش: این مطالعه جزء طرح های علی-مقایسه ای است، بنابراین نمونه پژوهش شامل 200 دانش آموز(دختر و پسر) بود که به صورت در دسترس از مدارس ابتدائی ناحیه دو قم انتخاب شدند. داده ها با استفاده از آزمون تفکر خلاق تورنس(بخش تصویری فرم b ) جمع آوری و نتایج با آزمون t و تحلیل واریانس یک طرفه تحلیل شد. یافته ها: یافته ها نشان می دهد تفکر خلاق در بین دوزبانه ها با یک زبانه ها و دخترها با پسرها تفاوت معنادار دارد که در این گروه ها دوزبانه ها و پسرها عملکرد بهتری داشتند. علاوه بر نمره کل خلاقیت در خرده مقیاس های تفکر خلاق(ابتکار، بسط، سیالی، انتزاعی بودن تیترها، مقاومت در برابر بندش زودهنگام) نیز تفاوت گروه ها معنادار بود که نشان دهنده تفاوت در چگونگی تفکر و عمل خلاقانه گروه ها است. با ترکیب آزمودنی ها در گروه های زبانی و جنس تفاوت معنادار بین گروه ها مشاهده نشد هر چند در خرده مقیاس ها تفاوت معنادار وجود داشت. نتیجه گیری: می توان عملکرد بهتر دوزبانه ها را به تجربه چند فرهنگی و چند زبانی، نخستین بودن گروه دوزبانه، داشتن فرصت بیشتر برای تمرین حل مساله در موقعیت های متفاوت، دلایل عصب شناختی، تسلط تقریبا برابر به دوزبان نسبت داد. تصویری بودن آزمون مورد استفاده در این مطالعه نیز از جمله دلایل عملکرد بهتر پسرها می باشد.
سعیده زمردی محمد اربابی
مقدمه: سندرم روده تحریک پذیر(ibs) از جمله شایعترین اختلالات گوارشی است. از آنجا که عوامل روانشناختی هم در بروز وهم در شدت آن نقش دارند، انواعی از مداخلات روانشناختی به عنوان بخشی از درمان ibsبکارگرفته شده است. با این وجوداثربخشی درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی (mft)در درمان این بیماری به خوبی شناخته نشده است. هدف: هدف از پژوهش حاضر، مقایسه اثر بخشی درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی( mft )با پر کاربردترین مداخله روانشناختی در ibsیعنی درمانگری شناختی-رفتاری(cbt) ، در بهبود کیفیت زندگی و کاهش علائم بیماران با توجه به نوع مهارتهای مقابله ای آنها بود. روش: 36 بیمار مبتلا به ibs مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی (ره)و یکی از کلینیکهای فوق تخصصی شهر تهران انتخاب شدند، که به صورت در دسترس انتخاب و پس از تعیین نوع مهارتهای مقابله ای آنها (مساله مدار- هیجان مدار) و با توجه به شرایط ورود و خروج به طور مساوی درگروههای آزمایش و کنترل جایگزین (12نفر در هر گروه) شدند. آزمودنیهای گروههای آزمایش ، علاوه بر درمان دارویی معمول برای ibs،تحت یکی از روشهای درمانگری (cbt,mft)قرار می گرفتند که به صورت گروهی ، طی 8 جلسه ،هفته ای یکبار (هرجلسه تقریبا 2ساعت و30 دقیقه ) و به مدت دو ماه درمان را دریافت نمودند و گروه کنترل تنها دارو دریافت می کرد. تمامی آزمودنی ها پرسشنامه مهارت های مقابله ای لازاروس- فولکمن (cwq)، پرسشنامه کیفیت زندگی ویژه بیماران سندرم روده تحریک پذیر(ibs –qol-34) و پرسشنامه پزشکی (romeiii ) در سه مرحله پیش آزمون ،پس آزمون و پیگیری دو ماهه تکمیل کردند. از مدلهای استنباط آماری شامل: تحلیل کوواریانس چند متغیری، تحلیل کوواریانس تک متغیری ،تحلیل واریانس عاملی،و تحلیل واریانس یک راهه و همچنین آزمون t وابسته و آزمون همگونی 2? برای تجزیه و تحلیل داده ها استفاده شد. نتایج: نتایج نشان داد که درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی نسبت به درمانگری شناختی-رفتاری هم در کاهش علائم و هم در بهبود کیفیت زندگی و هم در تعدیل مهارتهای مقابله ای بیماران مبتلا به ibs موثر تر است و این اثربخشی در طولانی مدت نیز حفظ می شود. بحث: باتوجه به نتایج بدست آمده می توان گفت که درمانگری مبتنی برذهن آگاهی ، یکی از درمان های موثر روان درمانی برای درمان ibs است. در نتیجه ، استفاده از این روش درمانگری به همراه درمان دارویی معمول پر فایده است. کلید واژه ها: سندرم روده تحریک پذیر، کیفیت زندگی، درمانگری شناختی- رفتاری، درمانگری مبتنی بر ذهن آگاهی، مهارت های مقابله ای.
حسن امیری عباسعلی الهیاری
هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی آموزش مهارتهای ارتباطی با رویکرد شناختی –رفتاری وذهن آگاهی بر میزان صمیمیت و رضامندی زناشویی جانبازان بود.پژوهش حاضر از نوع طرح های تجربی دو گروهی با پیش آزمون و پس آزمون است.جامعه آماری پژوهش شامل:کلیه زوجین جانباز مراجعه کننده به مرکز مشاوره بنیاد شهید کرمانشاه می باشد.نمونه آماری شامل 40زوج جانباز بود که از نمونه های در دسترس انتخاب و درگروههای شناختی- رفتاری ، ذهن آگاهی جایگزین شدند .زوجین به مدت 10 جلسه 2 ساعته تحت آموزش مهارت های ارتباطی با رویکرد شناختی-رفتاری و ذهن آگاهی قرار گرفتند . در پایان پس آزمون بعمل آمد.ابزار به کار رفته در این پژوهش عبارت بود از پرسشنامه صمیمیت زناشویی در ازدواج و پرسشنامه رضامندی زناشویی بر اساس معیارهای اسلامی با ده مولفه که میزان رضایت از زندگی زناشویی را می سنجد.یافته های تحقیق با استفاده از روش تحلیل کوواریانس با نرم افزار spss تحلیل شد.نتایج به دست آمده نشان می دهد که آموزش مهارت های ارتباطی بر اساس رویکرد شناختی - رفتاری در صمیمیت زناشویی و رضامندی زناشویی بیشتر از ذهن آگاهی تاثیر مثبت داشته و کاربرد آموزش مهارتهای ارتباطی مبنی بر رویکرد شناختی -رفتاری،میزان صمیمیت و رضامندی زناشویی زوجین جانباز را افزایش داده است.
رقیه یعقوبی پرویز آزاد فلاح
چکیده: مقدمه: وارسی نقش سازه های شخصیتی و مولفه های مرتبط با تفاوت های فردی در سلامت روانی اهمیت شایان توجهی دارد. هدف از این مطالعه، بررسی رابطه بین نظام روی آوری/ رویگردانی، سبک های دلبستگی و سلامت روانی بود. روش: این مطالعه در قالب یک پژوهش از نوع همبستگی صورت گرفته است. نمونه آماری تحقیق شامل 315 نفر از دانشجویان دختر دانشگاه تربیت مدرس( مقطع کارشناسی ارشد و دکتری) بود که به روش تصادفی طبقه ای انتخاب شدند.گروه نمونه با اجرای مقیاس نظام های بازداری/ فعال ساز رفتاری (bis/bas )کرور و وایت، پرسشنامه بازنگری شده مقیاس دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید raas و پرسشنامه scl-90-r مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافته ها: نتایج پژوهش حاضر نشان داد که: بین فعالیت نظام روی آوری با سبک دلبستگی ایمن و فعالیت نظام رویگردانی با سبک های دلبستگی ناایمن رابطه وجود دارد. همچنین نتایج نشان داد که فعالیت نظام رویگردانی با سلامت روانی شخص رابطه دارد، ولی بین فعالیت نظام روی آوری با سلامت روانی رابطه ای مشاهده نشد. از سوی دیگر در ارتباط با همبستگی بین هر سه متغیر پژوهشی، یافته ها نشان دادند که بین فعالیت نظام رویگردانی و سبک های دلبستگی ناایمن با سلامت روانی، همبستگی معنادار وجود دارد. در حالی که در ارتباط بین فعالیت نظام روی آوری و سبک دلبستگی ایمن با سلامت روانی، این رابطه تنها در مورد، دو متغیر سبک دلبستگی ایمن و سلامت روانی مشاهده شد، و نظام روی آوری رابطه معنا داری با سلامت روانی نداشت. نتیجه گیری: آنچه از یافته های پژوهش بر می آید، تأکید بر این مطلب است که سطح فعالیت نظام-های روی آوری/ رویگردانی می تواند پیش بینی کننده سبک های دلبستگی فرد باشد و در عین حال، سطح فعالیت بیش از حد هر یک از این دو نظام می تواند با شاخص های آسیب شناختی همراه باشد. کلید واژه ها: نظام ها مغزی/ رفتاری، نظام روی آوری(bis)، نظام رویگردانی (bas)، سبک های دلبستگی، سلامت روانی
سارا پیروزی کاظم رسول زاده طباطبایی
مقدمه و هدف: مطالعات نشان می دهد که شیوع اختلالات رفتاری در دانش آموزان ابتدایی بالا می باشد که می تواند زمینه ساز عوارض و مشکلات بسیاری برای آنان و خانواده هایشان شود. پژوهش حاضر بمنظور بررسی سهم هریک از متغیرهای، شیوه های فرزندپروری، سبک های دلبستگی و میزان استفاده از بازی های رایانه ای در بروز اختلالات رفتاری درنظرگرفته شده است. روش: پژوهش حاضر با استفاده از روش همبستگی تعداد 330 نفر از والدین و آموزگاران کودکان مقطع ابتدایی (دوره اول و دوره دوم ابتدایی)، 6 تا 12 ساله در 4 مدرسه (دولتی و غیردولتی)، در غرب تهران (منطقه 5 آموزش و پرورش) با روش تصادفی چندمرحله ای انتخاب شده و از پرسشنامه های: شیوه های فرزندپروری بامریند، سبک های دلبستگی هازن و شیور، اختلالات رفتاری راتر (فرم معلم و فرم والدین)، جمعیت شناختی محقق ساخته (جهت ارزیابی بازی های رایانه ای) و اطلاعات دموگرافی برای این گروه استفاده شده است. برای تایید و رد فرضیه های پژوهشی از آزمون های z، t وf برای معناداری همبستگی و رگرسیون و همچنین آزمون t برای اختلاف بین گروه ها استفاده شده است. نتیجه و بحث کلی: با توجه به مبانی نظری و پیشینه مطالعاتی، نتایج حاصل از اجرای این پژوهش قابل تامل است: سبک های دلبستگی توانایی پیش بینی دقیق تری در بروز اختلالات رفتاری کودکان را نسبت به دو متغیر مورد نظر این پژوهش (شیوه های فرزندپروری و میزان استفاده از بازی های رایانه ای) دارد. دانش آموزان دوره دوم ابتدایی زمان بیشتری را برای بازی های رایانه ای صرف می کنند. بین اختلالات رفتاری، فقط شاخص ضداجتماعی در دانش آموزان دوره دوم ابتدایی بیشتر از دوره اول است.
مهتا عبدالسلامی کاظم رسول زاده طباطبایی
این پژوهش به منظور بررسی تاثیر آموزش شطرنج در افزایش خلاقیت و خودکنترلی کودکان 7-10 سال انجام شده است. برای این منظورتعداد120نفردانش¬آموز پسربا استفاده از روش نمونه¬گیری تصادفی از بین 450 نفر از دانش آموزان مقطع ابتدایی یکی از مدارس منطقه 3 تهران انتخاب شدند. روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع علی مقایسه ای می باشد. به منظور جمع آوری و گرد آوری داده ها در این پژوهش از آزمون تفکر خلاق تورنس، فرم ب تصویری (۱۹۷۴) و مقیاس ارزیابی خود کنترلی(scrs) ، (۱۹۷۹) استفاده شده است. نتایج حاصل از اجرای تحلیل واریانس چند متغیری (manova یک راهه ) نشان داد که کودکانی که آموزش شطرنج دیده اند دارای خلاقیت و خود کنترلی بیشتری نسبت به کودکان آموزش ندیده، هستند. و همچنین یافته های حاصل از اجرای تحلیل واریانس یک راهه anova در روند تحول خلاقیت کودکان بیانگر تفاوت معناداری در 2 مولفه ابتکار و بسط دادن بود و سپس این بررسی به تفکیک گروهی انجام شد که نتایج حاصل، تائید کننده یافته های قبلی در حالت کلی بودند. در نتیجه با توجه به اهمیت 2 ویژگی خلاقیت و خود کنترلی در مباحث آموزشی می توان از بازی شطرنج به عنوان یکی از روش های آموزشی در افزایش این 2 مولفه استفاده کرد و نیز با آموزش نظام مند این بازی میتوان کارایی تحصیلی و درسی دانش آموزان را ارتقاء داد.
زهره صدوقی مریم آگیلاروفایی
چکیده ندارد.
پروین رفیعی نیا کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
حسین یوسفی کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
نفیسه شیخ حسن عصمت دانش
چکیده ندارد.
محمدحسین شریفی نیا کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
پریسا سید موسوی مریم وفایی
چکیده ندارد.
محمدسعید محمودی کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
منصوره خیریه کاظم رسول زاده طباطبایی
چکیده ندارد.
سمیه زادهوش حمیدطاهر نشاط دوست
چکیده ندارد.
حمیدرضا سلطانی عباسعلی اللهیاری
چکیده ندارد.
لیدا کوهکلانی عباسعلی الهیاری
چکیده ندارد.
مهتاب بازیاری میمندی کاظم رسول زاده طباطبایی
هدف از پژوهش حاضر، بررسی مقابله ای ویژگیهای شخصیتی ، عوامل تنیدگی زا ، شیوه های مقابله با عوامل تنیدگی زا و شرایط اجتماعی و اقتصادی دختران فراری و غیرفراری می باشد .برمبنای تحلیلهای نظری و تجربی پیشین چهار فرضیه ارائه گردید که عبارتند از : 1 - دختران فراری در مقایسه با دختران غیرفراری درونگراترند. 2 - میزان عوامل تنیدگی زا در دختران فراری بیشتر از دختران غیرفراری است. 3 - شیوه های مقابله ای دختران فراری در مقایسه با دختران غیرفراری بیشتر متمرکز بر هیجان مداری است . 4 - شرایط اجتماعی و اقتصادی دختران فراری متفاوت از دختران غیر فراری است.
محسن بهرامی کاظم رسول زاده طباطبایی
پژوهش حاضر به بررسی ارتباط بین ریختهای شخصیتی با ((ادراک بصری)) و ((حافظه کلامی)) می پردازد. برای بررسی این موضوع ابتدا از بین دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس 320 نفر انتخاب و آزمون ریختهای شخصیتی فرامینگهام و بورتنر روی آنها اجرا گردید و از بین آنها 60 نفر براساس نمره بدست آورده در آزمون، انتخاب شدند. سپس به منظور بررسی ارتباط سرعت واکنش و دقت با ریختها، تفاوت دقت در ادراک، تفاوت در سرعت و زمان واکنش و همچنین تفاوت میزان و نوع یادآوری کلمات در ریختهای شخصیتی a و b، آزمونهای سنجش دقت پیرون، تست حافظه کلامی و آزمون زمان واکنش روی گروه نمونه اجرا گردید و نتایج بدست آمده با استفاده از شاخصهای آماری ضریب همبستگی پیرسون و آزمون z و همچنین مجذور کای و t برای مقایسه میانگینهای دو گروه مستقل، تجزیه و تحلیل شدند. نتایج آزمون فرضیه ها نشان می دهد که در مجموع افراد ریخت a با سرعت بیشتری به محرکها پاسخ می دهند، میزان کارایی آنان در آزمون دقت دارای خطای بیشتری است و در آزمون حافظه نیز کلمات بیشتری را یادآوری می نمایند. ولی افراد ریخت b با سرعت کمتری به محرک پاسخ می دهند، دارای دقت بیشتر و خطای کمتری در آزمون دقت هستند و تعداد کلمات کمتری را یادآوری می نمایند. بنابراین می توان نتیجه گیری کرد که خصوصیات شخصیتی افراد در ادراک شناختی تاثیر دارد و افراد دارای ریختهای شخصیتی گوناگون تفاوتهایی در ادراک و حافظه دارند.
جلیل باباپور خیرالدین کاظم رسول زاده طباطبایی
در این پژوهش به بررسی رابطه بین شیوه حل مساله ، شیوه مقابله با تعارض و سلامت روانشناختی دانشجویان پرداخته شده است.