نام پژوهشگر: مرتضی عرفانی
ام البنین حیدری امین دادخدا
در طول تاریخ در میان اندیشمندان، عقل به عنوان ابزاری انکارناپذیر برای شناخت هستی و حقایق آن مطرح بوده و هست اما در کم و کیف شناخت و حد و توان آن اختلاف نظر وجود داشته است، این مهم در خصوص مشربهای فکری مسلمانان نیز صدق می کند، اندیشمندان علم کلام، فلسفه، عرفان و … دیدگاههای خاصی درباره عقل و توان معرفتی آن دارند. در سده اخیر نظریات جدیدی در میان متکلمین در خصوص ابزار معرفت و راههای دست یابی به آن ظهور کرده اند که هر یک به نحوی ذهن محققین و اندیشمندان حوزه و دانشگاه را بخود مشغول داشته است که از جمله آنها مکتب تفکیک است. از دیدگاه این مکتب عقل به معنای موجود نوری مجرد خارجی و قائم به ذات است که عامل شناخت می باشد. و انسان که ذاتاً و با قطع نظر از نور عقل، مظلم الذات است، به خواست پروردگار،و با بهره مندی از آن نور، ذات خود و سایر معلومات را مشاهده و کشف نموده و با فقدان آن نور در حالاتی مانند خواب و نسیان، مجدداً به جهل ذاتی خود برمی گردد. از نگاه مکتب تفکیک، علوم حصولی ذاتاً اموری ظلمانی اند و همانند دیگر اشیای ظلمانی، توسط نور عقل و علم حقیقی آشکار می گردند. لذا به نظر اصحاب این مکتب، فراگیری علوم بشری، نه تنها بر علم انسان نمی افزاید بلکه مانع رسیدن به معرفت حقیقی می شود، و صرفاً ذهن را از ظلمات، آکنده می سازد. بر این اساس شرط رسیدن به فهم صحیح و معرفت ناب دینی، چنگ زدن به متون وحیانی، و دوری از تأویل و تطبیق آن بر معارف بشری است و برای این کار باید ذهن را از علوم بشری پاک نمود. اینان ریشه و سابقه چنین اعتقادی را به صدر اسلام مستند می سازند. اما با بررسی عقاید آنان می توان دریافت که اگر چه استناد آنان صرفاً به متون وحیانی است ولی با استدلال از همان متون می توان درصدد پاسخ به شبهات و رد بعضی از عقاید و استدلالهای آنان برآمد.
مهدیه علوی نسب مرتضی عرفانی
چکیده: مسأله جبر و اختیار و نقش انسان در افعال خویش و ارتباط آن با اراده خدای متعال از مهمترین مسائل فکری بشر بوده است. این مسأله از نخستین مسائل کلامی طرح شده در تاریخ عقاید مسلمین به شمار می رود و متفکران مسلمان- هر یک براساس مبانی خویش- راه حلی برای آن ارائه داده اند. از نخستین راه حل ها، نظریه جبر محض از یک سو، و نظریه تفویض مطلق از سوی دیگر بود. پس از طرح این عقاید متضاد، به جهت لوازم غیر قابل پذیرش آن، اندیشمندان مسلمان درصدد یافتن حد وسطی در میان این دو اعتقاد برآمدند و آراء مختلفی در این باره ارائه کردند. یکی از این آراء، نظریه کسب اشاعره است، به این معنی که خدا خالق و آفریدگار افعال بشر و انسان کاسب کارهای خود است؛ یعنی خلقت و ایجاد قلمرو خداست، و کسب، قلمرو انسان می باشد. نظریه دیگر امربین الامرین است، در همین راستا فیلسوفان مسلمان نیز بر اساس مبانی خاص خویش، طرح هایی ارائه کردند که در خور توجه و بررسی است. از جمله این طرح ها دیدگاه علامه طباطبایی(ره) است که مستند به قرآن است و آیات قرآنی موید جبر و تفویض نیست. آنچه هست، حاکمیت مشیت الهی بر هستی و افعال انسان است؛ ولی این حاکمیت به گونه ای نیست که بنده را در عملش مجبور سازد. او مختار آفریده شده و هر راهی را که اختیار کند، حاصل آن را دریافت می کند. علامه طباطبایی(ره) بر اساس قانون علیت ثابت می کند افعال اختیاری انسان هم به قدرت خداوند واقع می شود و هم به قدرت انسان و از آن محال لازم نمی آید، زیرا قدرت خداوند قدرت مطلق است و قدرت بنده قدرت محدود و مقید است که در طول قدرت الهی می باشد. اما از دیدگاه اشاعره، افعال انسان چه افعال اختیاری و چه اضطراری باشند، بی واسطه مخلوق خداست. در واقع دیدگاه اشاعره همان جبرگرایی مطلق است.
فاطمه رمضانی مقدم مرتضی عرفانی
خلقت به معنای آفرینش، یکی از افعال الهی است و از جمله مفاهیم اساسی در جهان بینی اسلامی است که نقشی بسیار برجسته ای در همه ی ابعاد اندیشه ی دینی ایفا می کند. در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام مطالب فراوانی درباره ی آن بیان شده است. در کلام و فلسفه ی اسلامی این مسأله بیشتر به صورت تقابل میان حدوث و قدم بررسی شده و از آنجا که نحوه ی تبیین این مسأله، سایر مباحث اعتقادی را نیز تحت الشعاع قرار می دهد، مورد اهمیت قرارگرفته است. در این میان متکلمان اسلامی نظریات گوناگونی در مورد نحوه ی خلقت ارائه داده اند. مسأله ی خلق از عدم نیز یکی از مسائل مهم در مورد کیفیت خلقت است که از جانب متکلمان مطرح شده است. این مسأله در متون روایی بیشتر با عنوان خلق «لامن شیء» مطرح است. در قرآن کریم به صراحت خلقت از عدم، مطرح نیست و بیشتر آیات، ناظر بر خلق از چیزی است، اما در روایات معصومین علیهم السلام، این مسأله به وفور بیان شده و مورد تأکید واقع شده است. از جمله مباحثی که رابطه ی وثیقی با مسأله ی خلق از عدم دارد، بحث حدوث عالم است. در این میان، دیدگاه متکلمان شیعه به عنوان روشی برای کشف نظر شریعت، مهم به نظر می رسد. متکلمین اسلامی اندیشه ی خلق از عدم را به عنوان یک اصل دینی دانسته و آن را برگرفته از متون دینی می-دانند.متکلمان شیعه، خلق عالم را از عدم به معنای لا من شیء می دانند و در ضمن مباحث صفات الهی و حدوث عالم بدان پرداخته اند. لذا خلق از عدم به معنای این است که همه ی مخلوقات خداوند به صورت کاملاً ابداعی و بدون الگوی از پیش موجود، خلق شده اند. برخی از مخلوقات نیز از عدم آفریده شده اند، بدین صورت که ماده ای در امر خلقت، در کار نبوده است. اولین مخلوق عالم، به صورت لا من شیء، آفریده شده و زمان نیز با آفرینش اولین مخلوق، آغاز شده است.
مرضیه آب یاری علی اکبر نصیری
از مسائل مهم و اساسی در باب معرفت، شناختِ خود انسان است که بدون آن، دستیابی به هیچ نوع معرفت و شناختی امکان پذیر نخواهد بود. آدمی قبل از هر نوع شناختی نسبت به جهان پیرامون، باید خود را بشناسد و گنجینه های معرفت و نهاد خود را کشف نماید. فطرت که از ویژگیهای اساسی حیات عقلانی انسان است، از جمله مسائلی است که توجه مکاتب علمی و فلسفی را به خود جلب نموده است و هر مکتبی به نسبتِ مبنای فلسفی خود در این باره نظری را ارائه داده است. فطرت به عنوان آفرینش ویژه در فرهنگ و معارف اسلامی جایگاه ویژه ای دارد که بر ویژگیهای خاص انسانی در سرشت و خلقت وی اشاره دارد و متمایز کننده انسان از حیوان می باشد. امور فطری انسان دو تجلی گاه دارد: یکی شناخت یا معرفت و دیگری احساس یا گرایش. محور بحث در این پژوهش، فطریات معرفتی یا فطرت در ناحیه دریافتها و شناختها است و اینکه انسان دارای یک سلسله معلومات فطری - یعنی معلومات غیراکتسابی- است که نوشته حاضر به روش توصیفی-تحلیلی و گردآوری مطالب به شیوه کتابخانه ای و نرم افزاری از میان آراء و دیدگاههای استاد شهید مطهری و آیت الله جوادی آملی در پی شناخت معرفتهای فطری می باشد. به نظر می رسد برای دست یافتن به دریافت صحیح از معرفت فطری، آشنایی با معرفت و فطرت و دیدگاههای اصیل اسلامی به خصوص قرآن و روایات ضرورت می یابد. با تحلیل و بررسی ابعاد مختلف معرفت فطری در آثار استاد مطهری و آیت الله جوادی آملی، مباحثی همچون خداشناسی و انسان شناسی و باید و نبایدهای اخلاقی نمود برجسته ای پیدا می کنند. بنابراین چون امور فطری به ویژه معرفتهای فطری، از بدو خلقت الهی انسان در ذات و سرشت وی نهادینه شده است، مهمترین مسئله، آشنایی با عوامل و موانع شکوفاییِ معرفتهای فطری است که انسان را از انحراف و فراموشی اصل خویش به دور می دارد.
مهدیه غفاری فوزی مرتضی عرفانی
رجعت، بازگشت گروهی از مردگان قبل از قیامت و در زمان ظهور امام عصر(عج) است، که آیات قرآن و روایات معصومین(ع) و اجماع امامیه موید آن است. پرسش اصلی در این پایان نامه چگونگی رابطه ی این آموزه ی دینی با مسائل نفس و بدن است. با توجه به اینکه انسان موجود دوبعدی است و دارای نفس وبدن می باشد و این دو باحرکت جوهری تکامل یافته و روح با مرگ نابود نمی شود. پس رجعت که همان بازگشت روح به بدن است با مسئله ی نفس و بدن ارتباط خواهد داشت، پیرامون این ارتباط نظریاتی بیان شده است:یکی رجعت بازگشت روح به بدن دیگر است،که مستلزم یکی دانستن رجعت با تناسخ است این نظریه مردود می باشد. و دیگری بازگشت با بدن مثالی است که این عقیده نیز باطل می باشد و نظریه ی سوم که بازگشت روح بابدن عنصری است، که باتوجه به روایات رجعت قابل اثبات می باشد.و بدن در رجعت عین بدن دنیوی است و با توجه به اینکه تشخص به نفس است، بدن در رجعت همان است که با آن راه می رود و می خورد
روح الله غفاری مرتضی عرفانی
مادی؛ یعنی موجودی که حجم وبعد دارد ، فضا اشغال می کند ، قابل اشاره حسی است و قوه و استعداد دارد و مصادیقش موجودات عالم دنیا؛ مانند جماد ،نبات ،حیوان و انسان است و اما مجرد موجودی است که خصوصیات یاد شده را ندارد ومصداقش خداوند ، ملائکه (عقل ) و نفس است. درقرآن و روایات به صراحت از تقسیم موجود به مجرد و مادی سخن به میان نیامده است تعبیر قرآن کریم تقسیم عالم به عالم غیب وشهادت است. روایات فراوانی جسمیت را از خداوند نفی می کنند، ملائکه را از نور ونفس انسانی را غیر از جسم آن می دانند .برخی ازمتکلمین اسلامی ملاک مادیت را امتداد داشتن و فضا اشغال کردن دانسته اندو بر این اساس تنها، خداوند را مجرد میدانند ، نفس و ملائکه را اجسام لطیف نورانی محسوب می کنند. فلاسفه اسلامی قوه ، استعداد و تغییر داشتن را ملاک مادیت می دانند ؛ و براین اساس خداوند، نفس و ملائکه را مجرد اما بقیه موجودات را مادی می خوانند. اما عرفا ملاک مادیت را امتداد داشتن ، قوه و استعداد داشتن می دانند و ملائکه را موجودات مجرد نورانی می دانند. ونفس انسانی را مجرد می دانند . پس نتیجه می گیریم طبق نظر قرآن، موجودات ،به غیبی وموجودات شهودی وحسی تقسیم می شوند، همان مجرد ومادی فلسفی می باشند که برخی از متکلمان قائل به آن نیستند گرچه ملائکه را مجرد نمی دانند اماخصوصیاتی که برای جسم هست را از ملائکه نفی میکنند که عرفا و فلاسفه اسلامی آن را قبول دارند. پس ملاک مادیت می تواند هریک از سه خصوصیات ابعاد داشتن ،قوه واستعداد داشتن و قابل اشاره حسی بودن باشدکه هر یک از این علوم در مورد ملائکه این موارد را نفی کرده اند البته هر علمی با زبان خاص خود و با اصطلاحات خود بیان کرده اند لذا اختلافی اساسی در اصل فرق داشتن ملائکه با موجودات مادی بین این علم ها نیست .
مریم محمودی میمند علی اکبر نصیری
چکیده مسأله ی امامت و جانشینی پیامبرصلّی الله علیه وآله ، از مهم ترین و گسترده ترین موضوعاتی است که در طول چهارده قرن ،همواره مورد توجه مسلمانان و محلّ بحث های فراوان بوده است.تشکیل دو گروه شیعه و سنی و به دنبال آن بروز جنگ های سیاسی اختلاف نظر های فراوان در مسائل عقیدتی و فقهی و...از پیامدهای همان اختلاف بر سر جانشین پیامبر است. این اهمیّت و ارزشمندی، مبحث امامت باعث شد که مبحث نصب امام را انتخاب کنیم و به بررسی آن از منظر فرقه های معتزله، اشاعره، وهابیت و امامیه بپردازیم. در این اثر بعد از بیان کلیاتی در مورد امامت و ضروت جانشینی پیامبر، وارد مبحث ولایت شدیم و گفته شد که ولایت منحصر به خداوند است و خداوند برای ولایت خود مظاهری قرار داده است که یکی از مظاهر ولایت خداوند ائمه علیهم السلام هستند، که حتی علمای اهل سنت به ولایت علی بن ابی طالب اعتراف کرده اند. بعد از بیان این کلیات وبحث ولایت،با توجه به اهمیت بحث سقیفه، به بیان ماجرای آن و اتفاقات ناشی از آن پرداختیم. در فصل آخر به بیان اختلافات متکلّمان مورد نظر پرداختیم و آرای ایشان در مورد تعریف امامت و افضلیت امام از منظر متکلمین معتزله،اشاعره، وهابیت وجوه تقدّم مفضول بر فاضل، اصول دین بودن یا فروع دین بودن امامت از منظر این متکلّمین بیان کردیم و در نهایت از بحث اصلی یعنی نحوه ی تعییین امام سخن گفتیم و اشاره کردیم وجوب نصب امام را همه ی مسلمین قبول دارند امّا معتزله و اشاعره نحوه ی این نصب را در بیعت و شورا و استخلاف می دانند و وهابیت زیاد به این مبحث نپرداخته اند بیشتر به بحث توحید و شرک وتوسل را پرداختند و در مورد امامت بیشتر تابع اشاعره و معتزله اند. در ادامه دیدگاه های متکلّمان امامیه در مورد تمام این مباحث در مقایسه با اشاعره و معتزله و وهابیت مطرح کردیم و گفتیم که امامیه تعیین امام را بر خداوند واجب می داند و معتقد است که خلافت بلافصل نبی اکرم صلّی الله علیه وآله, علی بن ابی طالب علیه السّلام است. واژگان کلیدی: امامت، معتزله،اشاعره، وهابیت، امامیه. l
مصطفی سخنگو مرتضی عرفانی
چکیده انسان در طول تاریخ ناگزیر از پرسش های هستی شناسانه از خود و جهان بوده است. در رأس این سوالات پرسش از خالق خویش می باشد که هیچگاه از انسان جدایی ندارد و انسان را در ساحت تذکر، به تفکر در خویش و خالق خویشتن دعوت می کند. پرسش از وجود خداوند و چگونگی شناخت او، کانون مسائل فلسفی در عالم اسلام است و در این میان بنیان گذاران سه مکتب فلسفی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه در نسبت با نظام معرفتی خویش نظریات مختلفی درباره شناخت خداوند ارائه داده اند. ابن سینا فیلسوفی است که بین فلسفه، عرفان، مقام کشف یک شئ و مقام داوری یک شئ تمایز قائل می شود و آنها را با یکدیگر خلط نمی کند لذا در حوزه علم حصولی و در نسبت با تعریف علم، شناخت خداوند را محدود به شناخت آثار و لوازم واجب تعالی می داند و از نظر وی شناخت حقیقت واجب تعالی ممکن نیست. ابن سینا در مقام عرفان و کشف، شهود و معرفت خداوند را ممکن می داند و سرّ و باطن عارف را محل اشراقات حق بیان می کند. شیخ اشراق حقیقت علم را از سنخ مشاهده می داند و در نسبت با این تعریف و نظام نوری خویش، قائل به شهود قلبی خداوند و شناخت او است. از نظر وی، اگر چه شهود خداوند دارای مراتب است اما شهود اکتناهی خداوند ممکن نیست. در این میان ملاصدرا معتقد است که خداوند را تمام موجودات به نحو بسیط درک می کنند اما انسان علاوه بر علم بسیط، دارای علم مرکب به خداوند نیز می باشد. از نظر صدرالمتالهین علم مرکب به خداوند از طریق شهود یا تعقل به دست می آید و تنها علم مرکب به خداوند ملاک تکلیف است. ملاصدرا هم چنین شهود اکتناهی واجب تعالی را برای انسان ممکن نمی داند. روش این پژوهش به صورت کتابخانه ای و از نوع تحلیلی و توصیفی است.
آرزو زاهدی مرتضی عرفانی
مسئله علم و ادراک از مسائل بسیار مهم وپیچیده فلسفی است. ادراک در لغت به معنای وصول و رسیدن است و در اصطلاح به حضور مجردی نزد مجرد دیگر تعریف شده است. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه علم و ادراک با تجرد از نظر صدرالمتآلهین و علامه طباطبایی است. روش پژوهش ، توصیفی و تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات، منابع کتابخانه ای می باشد. مهمترین پرسش هایی که در این پژوهش در پی پاسخ آنها هستیم به قرار ذیل است: آیا مدرَک و مدرِک واقع شدن موجودات مادی با توجه به تعریف و توضیح ملاصدرا و علامه طباطبایی(ره) از علم در آثار فلسفی و کلامی ایشان قابل تبیین است؟ آیا دلایل این دو یزرگوار در این باب قابل قبول می-باشد؟ ملاصدرا و علامه طباطبایی از یک سو علم را عبارت از حضور صورت شئ نزد عالِم می دانند و موجود مادی را از آن رو که هر جزئش از جزء دیگر آن غایب است نه مدرِک می شمارند نه مدرک بالذات و از سوی دیگر و به ویژه بر اساس آیات قرآن کریم معتقدند تمام موجودات حتی موجودات مادی تسبیح گوی خداوندند و این بر وجود علم و ادراک در آنها حکایت دارد. از آنجا که دیدگاه ملاصدرا درباره ادراک مبتنی بر نظریه مُثُل افلاطونی است و وی صریحا موجود مادی را مجهول بالذات معرفی می کند، راه حلی برای رفع این تعارض در حکمت متعالیه ملاصدرا به نظر نمی رسد. اما از آن رو که علامه طباطبایی منکر نظریه مثل افلاطونی است و صور ادراکی انسان را مشتمل بر کمالات موجودات مادی می داند، علم به موجودات مادی در فلسفه ایشان قابل تبیین به نظر می رسد اما بهره مندی موجودات مادی از علم و ادراک با تعریف ایشان از علم سازگاری ندارد. به نظر نگارنده اگر چه در دیدگاه مرحوم علامه پیشرفتی ملاحظه می شود امّا تعارض میان تعریف علم و بهره-مندی موجودات مادی از علم به صورت کامل حل نشده است و برای حل این تعارض یا باید در تعریف علم تجدید نظر کرد و یا برای موجودات مادّی نحوه ای از تجرد قائل شد.
زهرا دهباشی علی اکبر نصیری
انسان از نعمت بزرگی به نام نیروی عقل و اندیشه برخوردار است که این موهبت، او را از سایر موجودات، ممتاز نموده است. در مقایسه با سایر ادیان، اسلام بیشترین اهمیت و ارزش را برای عقل و اندیشه قائل شده است و عقل و شرع را مکمل هم و رابطه ی آنها را دوسویه و هماهنگ می داند.فراخوانی قرآن مجید به تعقل و اندیشیدنِ استدلالی و منطقی از موضوعاتی است که در بسیاری از آیات الهی با گونه های متفاوتی به صراحت بیان شده است، به شکلی که هیچ تأویلی را نمی پذیرد؛ از این رو در احادیث معصومین علیهم السّلام توجه خاصی به این مسئله شده است؛بنابراین در دیدگاه عالمان بزرگ شیعه،از جمله ایشان آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی اندیشه ی عقلانی و برهانی جایگاه بسیار والایی دارد آثار ایشان در این زمینه، گویای جایگاه ویژه ی عقل در مبانی تفکری آنان است.یکی از مباحث مرتبط با عقل ، مسئله حجیت و اعتبار عقل است بر اساس مهم ترین یافته های این تحقیق می توان گفت که در اندیشه آیت الله جوادی آملی، عقل همتای قرآن و سنت یکی از منابع اثباتی دین به شمار آمده نه آنکه در مقابل قرآن و سنت باشد، افزون بر آن، عقل جایگاهی رفیع در نظر آیت الله مصباح دارد و بر اعتبار و حجیت آن تأکیدکرده اند.با بررسی احادیثی که در باب عقل سخن به میان آورده است میتوان کارکردهای عقل را به دو دسته کلی تقسیم نمود. یک دسته از آیات و روایات به نقش معرفتی و نظری عقل اشاره دارند و انسان عاقل را دارای آگاهی های خاصی میدانند (مانند معرفت به خویشتن) و دسته ی دیگری از آن ها انسان عاقل را فردی متخلِّق به آداب ظاهری خاص می دانند و به تأثیر عقل در حیطه ی عملی و رفتاری فرد تأکید دارند (مانند پرستش خداوند). بنابراین، انسان عاقل از نظر آیات و روایات اسلامی (علی الخصوص شیعی)، فردی است که هم در بعد شناختی (تعلیم) و هم در بعد رفتاری (تربیت) به کمال مطلوب رسیده باشد. در مورد علم هم همین طور است و در روایات، علاوه بر نقش شناختی آن به نقش کاربردی و عملی آن نیز اشاره گردیده است؛ حضرت امیر مومنان علی علیه السلام می فرمایند « أیُّها النّاسُ اعلَموا أنِّ کَمالَ الدّینِ طَلَبُ العِلمِ و العَمَلُ بهِ ... » (کلینی: 1365 ص 35). در آثار حکماء و دانشمندان اسلامی، عقل به دو قسم نظری و عملی تقسیم شده و به هریک نوع خاصی از ادراکات نسبت داده شده است. ایشان عموماً عقل نظری را مدرک قضایای نظری و هست و نیست ها و عقل عملی را مدرک قواعد و قوانین مربوط به عمل و رفتار دانسته اند. با بررسی مفهوم و کارکرد عقل نظری و عقل عملی از دیدگاه حضرت آیت الله جوادی آملی متوجه می شویم ایشان با استناد به برخی روایات( کارکرد های متفاوتی برای عقل عملی نسبت به آنچه قول مشهور برای آن قائل است، نسبت می دهند.آیت الله مصباح یزدی نیز در این باره معتقدند . قوه مدرک انسان، همان عقل اوست که بیش از یکی نیست. کار این عقل، هم ادراک هست ها و نیست ها و هم ادراک بایدها و نبایدهاست علامه مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی علم را یک امر وجودی می داند و در این جهت با صدرالمتألهین موافق است و علامه مصباح یزدی می گوید: علم عبارت است از« حضورخود شئ یا صورت جزئی یا مفهوم کلی آن نزد موجود مجرد » ، وآیت الله جوادی آملی نیز علم را این گونه تعریف کرده اند :«علم وجودی است که حقیقت و صورت عاری از ماده دارد.» صورت های حسی و خیالی و عقلی جوهرهای مجرد مثالی و عقلی هستند که در عالم مثال و عقل وجود دارند و نفس با مرتبه مثالی و عقلی خود در آن موجود است. صورت علمی، مجرد از ماده و قوه است و با وجود خارجی خود نزد مدرِک حاضر است. علم حصولی در واقع یک اعتبار عقلی است که از معلوم حضوری به دست آمده است. اتحاد عاقل و عقل و معقول نیز در نزد این دو بزرگوار همان دید گاه ملاصدرااست در این باب ، به این معنا است که اول صورت معقوله پیدا می شود و این صورت معقوله هم عقل بالفعل و هم معقول بالفعل و هم عاقل بالفعل است. اما تعریف علم در دین اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام، با تعریفی که در بین مکاتب مختلف و عموم مردم رایج است، متفاوت است. درمکتب اهل بیت ، حقیقت علم نوری است که در پرتو آن، انسان جهان را آنگونه که هست میبیند و جایگاه خود را در هستی مییابد. نور علم مراتبی دارد که بالاترین آن نه تنها انسان را با راه تکامل خود آشنا میکند بلکه او را در این مسیر حرکت میدهد.و به مقصد اعلای انسانیّت میرساند . قرآن کریم با صراحت از این نور سخن میگوید: «آیا کسی که مرده دل بود و زندهاش کردیم و برای او نوری پدید آوردیم، تا در پرتو آن در میان مردم برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرون آمدنی نیست؟»
حلیمه ایرانپور محب علی آبسالان
تناسخ انتقال روح از بدنی به بدن دیگر است .بعضی ریشه این اعتقاد را به هفت قرن قبل از میلاد مسیح برمی گردانند. عقیده نسبتاً صریح درباره تناسخ از اوپانیشاد ها آغاز شد،محققان آن را عمده ترین ویژگی مذهب هندوان می دانند.با توجه به این که فیلسوفان دنبال حقیقت اند و شرع که حقیقت را بیان می کند ؛این سوال مطرح می شود آیا فیلسوفان اسلامی تناسخ را می پذیرند و آیات و روایات تناسخ را عقیده حق می دانند و آن را تأیید می کنند؟ فیلسوفان اسلامی بر اساس مکتب و نظام فکری خود راجع به اعتقاد تناسخ نظرات گونا گونی داده اند.که آنهارا به دو گروه متفاوت تقسیم می کند: گروهی از فیلسوفان اسلامی تناسخ را پذیرفته اند، و معتقد اند نفوس نیاکان پس از مرگ به عالم ارواح و علوی می پیوندد اما نفوس اشقیاء متناسب با عالم ارواح و علوی نمی باشند این نفوس به بازگشت به اجساد و ابدان مادّی خود تمایل دارند تا از لذّت های مادّی برخوردار شوند،ارواح به ابدان مادّی می روند تا درد و رنج ناشی از جهان مادّی را تحمّل کنند، هر گاه به واسطه این رنج و عذاب پاکیزه شوند به عالم ارواح پاک و علوی صعود می کنند، فیلسوفان در تأیید دیدگاه خود به آیات قرآن تمسّک می جویند. گروه دوم، تناسخ را متناسب با نظام فکری خود محال و باطل می دانند و مطابق با آیات و روایات معتقد اند که عالم دیگری برای ثواب و عقاب و پاک شدن نفوس اشقیاء وجود دارد. چون عالم دیگر لطیف تر از عالم مادّی است. لکن عذاب اشقیاء و درد و رنج در عالم دیگر آن گونه که شایسته است، برقرار می شود این گروه، از فیلسوفان، در ابطال تناسخ معتقد اند اجتماع دو نفس در بدن واحد محال است. با توجه به نظریات گروه دوم و طرح مسئله رجعت و عالم ذر، به نتایجی دست یافته ایم که بر طبق آیات و روایات در این پایان نامه آنها را مورد تحلیل و بررسی قرار خواهیم داد .
فاطمه بشکار مرتضی عرفانی
خواطر و افکاری که انسان با آن مواجه می شود بر دو گونه است: گاهی خواطر از جانب فرشته است که انسان را به اعمال پسندیده رهنمود می کند و گاهی خواطر از سوی شیطان است که انسان را به گمراهی می کشاند. قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام فرشته را مبدأ فاعلی خیر و شیطان را مبدأ فاعلی شر معرفی می کنند. تاثیر فرشته بر قوای ادراکی انسان به صورت الهام به خیر و نیکی و راه حق است، و تاثیر شیطان بر قوای ادراکی انسان به صورت تزئین ، افکندن آرزوهای باطل در دل ،وسوسه ،تسویل و.... است. از دیدگاه ملاصدرا، فرشته مخلوقی است که شأنش افاضة خیر و علم و کشف حق و وعده به معروف است که از طریق قوة عاقله تاثیر می گذارد و شیطان مخلوقی است که به شر وعده می دهد و از طریق قوة واهمه نفوذ می کند. ملاصدرا عقول را همان فرشتگان مقرب در شرع می داند، از نظر او عقل فعال همان جبرئیل است. آنچه که از مطالعة آیات و روایات و آثار ملاصدرا بدست می آید این است که: دیدگاه ملاصدرا تا حدود زیادی با تبیین قرآن کریم از رابطة فرشته و شیطان با قوای ادراکی انسان سازگاری دارد و هر دو تاثیر فرشته را افاضة خیر و علم و ... و تاثیر شیطان را امر به فحشاء و منکرو... معرفی می کنند. این پایان نامه تلاش دارد به روش توصیفی – تحلیلی با مراجعه به کتابهای تفسیری و روایی و آثار ملاصدرا اندیشه های گوناگون را دربارة رابطة فرشته و شیطان با قوای ادراکی انسان مورد بررسی و باز خوانی قرار دهد.
مرتضی عرفانی جلال الدین آشتیانی
این رساله در چهار بخش تنظیم شده است . بخش اول همانطور که گفتم به بیان اجمالی از آراء و عقاید شیخ الرئیس در باب حرکت و زمان اختصاص دارد. بخش دوم درباره نظریه حرکت جوهری است این نظریه از آراء اختصاصی صدرالمتالهین و از ابتکارات بی سابقه ایشان است که تمام مباحث مربوط به حرکت را تحت الشعاع خود قرار داده است . اکثر قریب به اتفاق اختلاف نظرهای صدرالمتالهین با شیخ الرئیس در باب حرکت و زمان به اختلاف آن دو درباره حرکت جوهری باز می گردد. لذا در بخش سوم این رساله سعی کرده ام نشان دهم که نظریه حرکت جوهری چه تاثیری بر مباحث دیگر مانند "تعریف حرکت "، "حرکت قطعیه و حرکت توسطیه"، "زمان"، "مکان" و ... گذاشته است . به عبارت دیگر در بخش سوم همان مطالب بخش اول با توجه به نظریه حرکت جوهری مورد نقد و بررسی قرار گرفته است . مثلا در جای خود توضیح داده ام که شیخ الرئیس بدلیل مخالفت با حرکت جوهری است که وجود حرکت قطعیه را در خارج انکار می کند و اصرار صدرالمتالهین بر وجود حرکت قطعیه در خارج از اعتقاد راسخ ایشان، حرکت جوهری نشات می گیرد. و بالاخره در بخش آخر رساله یکی از نتایج و ثمرات نظریه حرکت جوهری یعنی "حدوث زمانی عالم" بیان شده است . اگرچه حدوث زمانی عالم ادعای متکلمین بوده است اما آنها نتوانسته اند از عهده این ادعا برآیند زیرا آنها تصور درستی از "زمان" نداشته اند و یک ابتدای زمانی برای عالم قائل شده اند لذا کلام آنها مستلزم فیض حق و انفکاک معلول از علت تامه است . اما صدرالمتالهین با استفاده از نظریه حرکت جوهری و اینکه "زمان" بعدی از ابعاد موجود مادی است ، حدوث زمانی عالم را به شیوه ای بیان می کند که نه انقطاع فیض حق لازم آید و نه انفکاک معلول از علت تامه. ایشان بدون اینکه یک ابتدای زمانی برای عالم قائل شود، معتقد است عالم همواره در حال حدوث و فنا بوده و حتی هم اکنون نیز در حال حدوث و فنا می باشد. پرواضح است که این ادعای کسی می تواند باشد که حدوث و تجدد را مقوم موجود مادی بداند نه وصفی زائد بر ذات آن و این یعنی قول به حرکت جوهری کل عالم، به عبارت دیگر حدوث زمانی عالم بگونه ای که صدرالمتالهین بیان می کند در واقع حرکت جوهری عالم است که با زبانی دیگر بیان شده است .